ابراهیم جعفری:
#هنر_منبت_گلپایگان در بستر تاریخ
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
تاریخ تمدن بشری گواهی می دهد که ایرانیان طی ۶ هزار سال عشق خود را به مقوله زیبایی نشان داده و « شیوه خاص ایرانی » را در هنر به وجود آورده آند. آنان در رشته های متعدد آثاری خلق نموده آند که منبت کاری یکی از موارد برجسته آن بوده است.
منبت کاری به عنوان یکی از ظریف ترین صنایع دستی، تلفیقی از هنر و حوصله هنرمندانی است که با مواد اولیه ارزان و ساده، محصولاتی با ارزش خلق می کنند. این هنر که مشتمل بر حکاکی و کنده کاری بر روی چوب می باشد، نماد احساس، ادراک، اندیشه و خلاقیت آنان است.
سابقه منبت کاری به ۱۵۰۰ سال می رسد.
بعد از ظهور اسلام با توجه به رواج ساخت مراکز و مساجد اسلامی، هنرمندان ایرانی اولین کسانی بودند که تمام توان و استعداد خویش را صرف تزئین مساجد کردند و به موازات هنرنمایی معماران، کاشیکاران و گچبرها، منبت کاران نیز آثاری چون رحل قرآن، منبر، در و پنجره هایی که نشان دهنده ذوق و هنر بود را، خلق کردند.
در دورهٔ صفویه عدهٔ زیادی از هنرمندان به اصفهان که مرکز کشور بود و اکثر بناهای مورد اشاره در آن احداث می شد، روی آوردند.
به دنبال حملهٔ افغانها به ایران و پس از آن درگیریهای سیاسی که عرصه را بر هر نوع فعالیت سازندهای محدود می کرد، هنرمندانی که هنوز به هنر منبت اشتغال داشتند، با سماجت میکوشیدند تا جلوی مرگ این هنر ارزنده را بگیرند.
در آن زمان، #گلپایگان ( در استان اصفهان ) و #آباده (از توابع استان فارس) تنها مراکز تجمع منبت کاران کشور به حساب میآمدند و جز این دو شهر، در هیچ جای دیگر از کشور پهناور ایران، نشانی از منبت کاران و منبت کاری دیده نمی شد.
بعد از سقوط سلسلهٔ قاجاریه، مردم که از واگذاری بدون قید و شرط کشور توسط حکومتگران به بیگانگان به تنگ آمده و جستجوگر راهی برای بازگشت به ارزشهای فرهنگی و صنعتی خویش بودند، با وجود حکومت کودتا که سعی در حفظ روابط و ضوابط پیشین داشت، بسیاری از معیارها را در هم ریختند. بدیهی است که در چنین شرایطی هنرمندان و صنعتگران نقشی بزرگ داشتند.
در این وضعیت #استاد_علی_مختاری_گلپایگانی (رئیس صنایع مستظرفه مدرسه دارالفنون) و استاد احمد صنیعی و که جزو معدود باقی ماندگان استادان منبت کار بودند، به تهران عزیمت کردند و ضمن جدی گرفتن حرفهٔ منبت کاری، به تربیت شاگردانی جهت احیا و حفظ هنر و صنعت گذشتگان پرداختند. تأسیس سازمان صنایع دستی ایران به عنوان حافظ و نگاهبان صنایع سنتی و بومی، عامل دیگری بود که باعث شد تا عدهای در زیر چتر حمایت آن گرد آمده و مانع مرگ منبت کاری در ایران شوند.
هنر منبت گلپایگان از زمانهای گذشته استادان به نامی داشته که کارهای ارزشمند بسیاری از آنان در اغلب کاخها، اماکن و فروشگاهها موجود است. منبتکاران با هنر کم نظیر خود، انواع نقشهای جالب را با نیش قلم منبت بر روی چوب گلابی و گردو و امثال آن در می آورند و با تلفیق برش سطحی جوشها و گرههای چوب سنجد و برخی چوبهای جنگلی که بر سطح کار می چسبانند، وسایل تزئینی و چشمنوازی می سازند. انواع قاب عکس، ظروف و جعبههای منبت هنرمندان گلپایگانی، وسایل تزئینی و دکوراسیون منزل ها و فروشگاههای هنری را تشکیل می دهند.
منبت کاری بسیار پر زحمت و ظریف است. فقط عشق و علاقه به کار هنری، خلاقان هنرمند را به فعالیت در این حوزه وا داشته است.
در این راستا می توان به آثار بزرگانی چون استادان حیدر قاشق تراش، حبیب الله یادگاری، عبدالحسین معظمی، علی مختاری، محمد مختاری، محمد رضا توسلی، احمد محسنی، محمدعلی فخاری، حسین فخاری، حیدر نیکنام (که برخی آثارش در در موزه آستان قدس رضوی است) و ... اشاره کرد.
تعمیر منبر صاحب الزمان مسجد گوهرشاد نیز اثر استاد حیدر نیکنام گلپایگانی است. در بهار ۱۳۹۷ هم دو اثر ارزشمند منبت کاری استاد قدیری گلپایگانی شامل «آیه انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً» و «یا ضامن آهو» به موزه امام رضا (ع) اهدا شد.
منبت گلپایگان در سال ۱۳۹۹ به ثبت ملی رسید، دلیل انتخاب این شهر به عنوان #شهر_ملی_منبت تعداد قابل توجه هنرمندان منبت کار و کارگاههای زیاد منبت کاری در گلپایگان است. علاوه بر آن در هنر منبت کاری گلپایگان، طرح خاصی بر چوب نقش بسته میشود؛ به گونه ای که عمق نقوش کمتر و متفاوتتر از سایر مناطق کشور است و ظرافت بیشتری را نیز دارا می باشد که دریافت نشان ملی مرغوبیت توسط استادان محمد رضا و محمد تقی توسلی در سال ۱۳۹۵ نشانه روشنی از آن به شمار می رود.
در پایان جا دارد برپایی غرفه منبت گلپایگان در نمایشگاه بین آلمللی تهران توسط استاد عزیز جناب آقای
#حمید_رضا_خواجه_وندی را ارج نهاده و همت بلند ایشان را ستایش کنیم. بدون تردید این اقدام می تواند هنر منبت گلپایگان را که به طور شایسته شناخته شده نیست، به هم میهنان معرفی کند
* گشاده رویی زنده یاد دکتر حسن حبیبی در پذیرش نقد و طنز*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
۱۲ بهمن ماه سالروز درگذشت *دکتر حسن حبیبی* یکی از چهره های وارسته و فرهیخته ایران است که نقشی ممتاز در ایجاد و گسترش نهادهای فرهنگی کشور داشت.
*دکتر حبیبی با ژرفاندیشی کار میکرد و معتقد بود راه پیشرفت ایران از توسعه فرهنگی میگذرد.* مجموعه عظیم فرهنگستانهای ایران، کتابخانه ملی ایران و بازسازی ساختمان قدیمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به عنوان اولین پردیس علمی دانشگاه، مجموعه عظیم بنیاد ایرانشناسی و بنیاد امیرکبیر و بازسازی مجموعههای میراث فرهنگی ایران، نشانه های روشن جدیتها، پیگیریها و دلسوزیهای این مرد بزرگ برای احیای ادب و فرهنگ ایران هستند. همچنین کتابها و آثار پژوهشی فخیم و نفیس او از جمله مجموعه بازارهای ایران، مجموعه تقسیمات کشوری ایران، مجموعه شهرهای ایران و مجموعه اماکن مذهبی ایران که اخیرا با همت بنیاد ایرانشناسی به زیور طبع آراسته شدهاند، نشاندهنده عظمت و استواری شخصیت دکتر حبیبی در پاسداری از عرصه های علمی و فرهنگی ایرانند.
* دکتر حبیبی به خوبی توانسته بود میان مسلمان بودن و ایرانی بودن آشتی و سازگاری ایجاد کند. اسلام عقیده او بود و ایران علاقه اش و میان این عقیده و علاقه نه تنها تضادی نمیدید، بلکه این دو را مکمل هم میدانست. به همان اندازه که در اعتقاد به اسلام صداقت و جدیت داشت، در علاقه به ایران نیز پایدار و پرتلاش بود. ایمان اسلامی و آگاهیهای تاریخی به او در ایرانشناسی بصیرت بخشیده بود و به دلیل تجربه زندگی در غرب، افق دیدش وسعت داشت.*
حبیبی، عاشق زبان و ادب فارسی بود. با آثار بزرگان در شعر و نثر آشنایی کامل داشت و با تسلط به زبان عربی، از متون معتبر ادبی به خوبی استفاده میکرد. نثری پخته و استوار داشت و ترجمههایش دقیق بود. او نخستین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در جمهوری اسلامی ایران بود.
دکتر حبیبی نسبت به ایران غیرت و تعصب داشت و به ایرانی بودن خود افتخار میکرد. او معتقد بود ایران باید کانون اصلی ایرانشناسی در جهان باشد و ایرانیان باید در ایرانشناسی سرآمد شوند. ایرانشناسی در سدهها و دهههای گذشته عمدتاً رشته تخصصی اروپاییان محسوب میشد و حبیبی علاقه داشت ایرانشناسی را به عنوان یک رشته علمی و دانشگاهی در ایران نهادینه سازد. چنین بود که تصمیم گرفت در ایران بنیادی به نام *بنیاد ایران شناسی* تأسیس کند. او دستکم پانزده سال اخیر عمر خود را صرف ایجاد این بنیاد و اداره آن کرد. حبیبی هرچه ذوق و سلیقه و تجربه و سرمایه مادی و فکری داشت به پای بنیاد ایرانشناسی ریخت؛ به گونه ای که حتی در معماری، سعی کرد ساختمانی بسازد که معرف معماری اسلامی، ایرانی باشد.
دکتر حبیبی یک بار گفته بود دوست دارم بتوانم همه ایران را یک بار دیگر بگردم؛ چون کشور ما جاهای دیدنی زیاد دارد.
کسانی که خواننده و حتی تماشاگر *«هفتهنامه گلآقا»* بودند، به یاد دارند که یکی از سوژههای مکرر روی جلد آن نشریه خواندنی و دیدنی، *دکتر حسن حبیبی* بود؛ آن هم در دورهای که او سمت «معاون اولی ریاستجمهوری» را در سه دولت پیاپی بر عهده داشت و به لحاظ اجرایی، شخص دوم کشور به شمار میآمد.
در طنز چه حکمتی نهفته است که آن مرد دانشور نه تنها اعتراضی به دوست ادیبش مرحوم کیومرث صابری نمیکرد و کار او را در مقوله حرمتشکنی و زیر پا نهادن هنجارهای پذیرفته شده آن روزها محسوب نمیکرد، بلکه خود میگفت: *«همواره مشوق گلآقا بودم. شاید دیگران تاب انتقاد نداشتند؛ ولی من سعی داشتم قدری فضا را مساعد کنم تا بنویسد و از ناملایمات نهراسد.»*
حقیقت این است که طنز، زخم زبان و طعنهزنی و هو کردن و دشنامگویی و بدخواهی نیست؛ *«هنری است که عدم تناسب ها در عرصههای مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر میرسند، نشان میدهد»* و هرچه هنرمندانهتر بیان شود، مؤثرتر و بیشتر موجب شکفتگی است و می توان از این طریق خنده بر لب نشاند.
* روشنفکران و سلبریتی ها به روایت دکتر مقصود فراستخواه*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
روز نهم بهمن ۱۴۰۱ در مراسم رونمایی از کتاب *« آرامش در طوفان »* ( زندگینامه دکتر مقصود فراستخواه ) تألیف *دکتر مریم برادران* در اندیشکده علوم انسانی شرکت کردم.
بدون تردید دکتر فراستخواه از سرمایه های فرهنگی و نمادین ایران است که با دانش وسیع، اخلاق کریمه و نوآوری های علمی یکی از منابع معرفتی نسل حاضر به شمار می رود.
با همین بهانه تلخیصی از مناظره ایشان را با *دکتر هادی خانیکی* که در روزنامه ایران ۲ مرداد ۱۳۹۷ چاپ شده است، تقدیم می نمایم.
گروههای مرجع فرهنگی و اجتماعی، کنشگران اصیلی هستند که به *« تولید معنا »* ، *«تولید نقد»* و *«روشنگری اجتماعی»* پرداخته و به جامعه حس تازه و آگاهیهای نو میدهند *؛ بنابراین اگر مرجعیتهای فکری جامعه خدشه دار شوند، باید نگران بود؛ زیرا بدان معناست که جامعه نمیتواند از سرمایههای فرهنگی و نمادین خود به خوبی استفاده کند.*
«میدان اجتماعی» فقط با سرمایههای اقتصادی رونق نمیگیرد؛ بلکه مبادلات و تعامل های مردم در جامعه، به سرمایههای اجتماعی همچون *«اعتماد»* ، *«همدلی»* ، *«پیوند و مشارکت»* هم نیازمند است.
مراجع فکری و اجتماعی به طور خودجوش از درون جامعه برمیخیزند و دولتساخته و رسمی نیستند. آنان سرمایههای فکری جامعه و بخش مهمی از ظرفیتهای سرزندگی حیات و جهان اجتماعی هستند. *پس آنچه جای نگرانی دارد، این است که با کاهش نفوذ اخلاقی و معرفتی گروههای مرجع، فرآیند «اجتماعی شدنِ» نسلهای جدید لطمه خواهد دید.* یکی از پیامدهای این امر، لطمه دیدن *«نظم اخلاقی»* در جامعه است که اکنون به صورت آشفته خود را نشان میدهد.
*به نظر میرسد که نظمهای هنجاری درونزا در جامعه ما تضعیف شده است.* جامعه همیشه با قانون و مقررات رسمی اداره نمیشود. با کنترل و داغ و درفش نیز اصلاً به نظم پایداری نمیرسد؛ بلکه به *نظم اخلاقی* ، *هنجاری* و *«درونْ زا»* نیاز دارد. بخشی از منابع معرفتی، ارزشی و هنجارینِ این نظم اخلاقی جامعه را گروههای مرجع تأمین میکنند.
به بیان دیگر، شاید بتوان گفت یک بُعد از مسائل ملی امروزی ایران این است که بخشهایی از گروههای اجتماعی؛ به ویژه نسلهای جدید از *« رهبران فکری و اجتماعی»* خود مأیوس و سرخورده شدهاند. مسئولیتش نیز قبل از هرچیز با کسانی است که *حوزه عمومی* این جامعه را محدود کردهاند و با کنترل جریان آزاد اطلاعات و ارتباطات، عملاً مانع خلاقیت و تنوع نخبگان فکری و کارایی آنان شدهاند؛ در نتیجه رابطه نسلهای جدید با آنان را از حالت طبیعی عرضه و تقاضا بیرون کردهاند.
* البته آن چه بیان گردید، به معنای نفی مسئولیت خود نخبگان نیست؛* چون طیفی از آنان نیز چه بسا نمیتوانند نیازهای نوپدید و دگرگونیهای سریع این دنیا و مقتضیات جهان اجتماعی و فرهنگی متحول ایران را خوب دریابند و *گاهی از شتاب تحولات عقب می مانند.*
این موضوع در مقیاس جهانی هم مطرح است؛ یعنی روندهایی بر دنیای *قدرتزده* ، *تکنیکزده* ، *مصرفزده* و *سرمایهزده* ما غالب شده است که مرجعیتهای فکری اصیل را در سایه قرار میدهد.
ستارههای ورزش و سینما و ...، که البته در جای خود محترم و قابل درک هستند، بیش از متفکران و منتقدان اجتماعی محل توجه قرار میگیرند. علتهایی چون *«مکدونالدی شدن فرهنگ»* ، *«کالایی شدن فرهنگ»* و *«کاپیتالیسم فرهنگی»* ، سلبریتیها را جایگزین مرجعیتهای اصیل فکری و اجتماعی کرده است.
از سوی دیگر، گرایش عجیبی در جامعه ما در جهت *«فردگرایی خودمحور»* به وجود آمده و علت آن مشکلاتی است که در *«سرمایههای اجتماعی»* وجود دارد. وقتی مردم به «نهادهای اجتماعی» و به «کارایی سیستمها» اعتماد ندارند، طبعاً هرکس میکوشد تا گلیم خود را از آب بیرون بکشد و چندان به قاعدههای نهادینه شده مطمئن نیست. از سوی دیگر، فرسایشی هم در حیات ذهنی جامعه به چشم میخورد، گویا ذهن خسته این دوران، حوصله رجوع به حقیقت را ندارد. در این وضعیت، رجوع به مراجع فکری طبیعتاً معنای جدی خود را از دست میدهد. وانگهی به نظر میرسد شبحی از *پوچگرایی* (نیهیلیسم) هم در جهان و هم در جامعه ایران خود را نشان میدهد.
شاید مردم؛ به ویژه نسلهای نوظهور اجتماعی ما احساس میکنند که مراجع فکری و اجتماعی موجود نفوذ و کارایی لازم را ندارند، بهروز نیستند و از آهنگ متن جامعه عقب ماندهاند؛ و در نتیجه نمیتوانند جذابیت و گیرایی لازم را داشته باشند. مردم این ناکارآمدی را احساس میکنند. این موضوع نگرانکننده است؛ *چون ضعف در گروههای فکری و اجتماعی میتواند نشانهای از گمشدن بنیانهای معرفتی جامعه، همچون عدالت، فضیلت، حقیقت، سعادت و... باشد.*
گویا مردم میخواهند از وضعیت *«تودهوارگی»* و *«صغارت فکری»* بیرون بیایند و از دنبالهروی نخبگان خسته شدهاند *که نشانی از بحران در جامعه است. پس در کلیشه های روشنفکری تردید کنیم.*
#موسیقی_فاخر با #شنونده_فاخر
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
دهم بهمن ماه سالروز تولد استاد #اکبر_گلپایگانی هنرمند تاثیر گذار در عرصه موسیقی ایران زمین است که با پشت سر گذاشتن ۸۸ سال از عمر خود، همچنان سرشار از انگیزه و نشاط است. این چهره محبوب که آواز را در منظومه موسیقی ایران نهادینه ساخت، چند مصاحبه خواندنی با مطبوعات داشت که گلچینی از گفته های ایشان با روزنامه ایران در ۱۹ شهریور ۱۳۹۷ تقدیم حضورتان می گردد. برای این هنرمند عزیز و دوست داشتنی آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
مردی که «حنجره طلایی» نام گرفته، بی شک این عنوان برازنده او و هنرش می باشد. اکبر گلپایگانی متخلص به #گلپا می گوید « من گلپا هستم و در هنرمهیچ ادعایی ندارم و این اسم عنوانی است که دوستدارانم به من لقب داده اند.
من با نام گلپا در قلب مردم جای گرفتم و با همین نام روی دوش مردم خداحافظی می کنم. امیدوارم تا زنده هستم، بتوانم کارهایی انجام بدهم که مردم کشورم علاقه مند هستند و از من انتظار دارند. "
از دیدگاه اکبر گلپایگانی موسیقی سلیقه است؛ ولی ما باید گوش مردم را با موسیقی های خوب آشنا سازیم."
استاد گلپا درپاسخ به این سوال که در تربیت گوش مردم چه کسانی مسئول هستند؟ می گوید: " یک زمان برنامه ای به نام گل ها بود و این برنامه را افراد بسیار مهمی اداره می کردند. درست است که آقای داوود پیرنیا خالق برنامه گل ها بودند؛ اما ایشان مشاورانی چون روح الله خالقی، موسی معروفی، رهی معیری، علی دشتی و... داشت که گرداننده این برنامه بودند و علاوه برآن نوازنده های مطرحی چون حسن کسایی، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، رضا ورزنده، پرویز یاحقی، حبیب الله بدیعی و... حضور داشتند. این امرخود به خود سبب شد این برنامه ۱۰ دقیقه ای مورد توجه مردم قرار گیرد و به مرور زمان به ۴۵ دقیقه رسید. در برنامه گل های جاویدان خوانندگانی مانند بنان، قوامی، فاخته ای، عبدالوهاب شهیدی، عبدالعلی وزیری، عزت روحبخش و ... حضور داشتند و من نیز با آن برنامه همکاری می کردم. همه این دوستان در جایگاه خودشان انتخاب شده بودند و گوش های مردم و مخاطبان آن دوران را برای شنیدن یک موسیقی فاخر آماده می کردند. زمانی که وارد موسیقی شدم، بدون هیچ ادعایی عاشق هنرم بودم و به مدت ۱۰ سال شاگردی نورعلی خان برومند را کرده بودم.
در #گل_های_جاویدان که اجرای برنامه داشتم، یک روز آقای مشیر همایون را در راهروی رادیو دیدم، ایشان می دانستند من شاگرد نورعلی خان برومند هستم و به من گفتند: " گلپا جان کجا میری؟ گفتم به اتاق آقای پیرنیا ؛ از من دعوت کرده اند که آواز بخوانم. " ایشان گفتند: " یعنی می خواهی آواز بخوانی؟! " گفتم بله. گفت: «برو پشت سر مُرده آواز بخوان». اما من به جای آن که از این سخن ناراحت شوم وعکس العملی نشان بدهم، از حرف های او درس گرفتم؛ چرا که استادم به من آموخته بود: «اگر به دنبال آواز هستی نباید شبیه دیگران بخوانی، آن ها خیلی بهتر از تو این روش را انجام می دهند؛ تو باید بروی گلپا شوی» این صحبت ها تلنگری بود تا مسیر خودم را انتخاب کنم و به دنبال ساخت مثنوی شور «مست مستم ساقیا دستم بگیر» با غزلی از بیژن ترقی و آهنگسازی مرتضی خان محجوبی رفتم. بعد از این کار مثنوی دشتی را خواندم و درادامه قطعه «پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکی است» را اجرا کردم که حواشی بسیاری داشت و بعدها در دستگاه های مختلف همچنان آواز خوانی را ادامه دادم.
استاد اکبر گلپا بر این باور است که: " موسیقی سلیقه است؛ ولی ما باید گوش مردم را با موسیقی های خوب آشنا سازیم. " هنرمندانی که آواز می خوانند یا ساز می نوازند باید برای قلب مردم بخوانند و بنوازند و زمانی که به شهرت می رسند و پول هم به دنبال آن می آید، باید آن مبلغ را در راه همان مردم هزینه کنند. او می گوید: " من تا به این سن نه حقوق پیشکسوتان را گرفته ام و نه حقوقی از آن زمان که در برنامه گل ها بودم. "
#پهلوان_تختی وصیت کرده بود در مستند ایشان آواز بخوانم و من هم چندی پیش برای ساخت این مستند به پاریس رفتم. با آقای تختی دوستی دیرینه ای داشتم و ۶۰ سال با این مرد بزرگ آشنا بودم. او علاوه برکُشتی گیر بودن شخصیت بزرگی داشت. زمانی که پاریس بودم، در مصاحبه ای گفتم من تنها یک آرزو داشتم که به آن رسیدم و برآورده شد و آن نشان دادن مسیر تعالی به جوانان بود. موسیقی با آنکه سلیقه های مختلفی را در بر می گیرد، پاک است و شجاعت را در انسان تقویت می کند و با سیاست همخوانی ندارد. ما باید برای #موسیقی_فاخر ، #شنونده #فاخر تربیت کنیم. آن زمان که تشییع پیکر مرحوم ناصر ملک مطیعی را در تلویزیون تماشا می کردم که مردم به خیابان ها آمده بودند و می خواندند:
« می دونستی که خاک، فرش منه، رفتی نموندی چرا بخت سپیدو، به سیاهی نشوندی» با خودم گفتم این صدای همان مردم است.
جانش سالم و عمرش دراز باد
* برای سرمایه گذاری، آموزش را در اولویت قرار دهید*
* به مناسبت روز جهانی آموزش*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
آموزش یک حق انسانی و مسئولیت عمومی است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۸ میلادی *، ۲۴ ژانویه* ( ۴ بهمن ) هر سال را بهعنوان *روز جهانی آموزش* ، در جهت تبیین نقش آن برای صلح و توسعه اعلام کرد.
شعار امسال روز جهانی آموزش « *To invest in people, prioritize education؛ برای سرمایهگذاری روی مردم، اولویت را به آموزش بدهید»،* انتخاب شده است.
*یونسکو* در بیانیه خود به مناسبت روز جهانی آموزش آورده است:
« جهت شتاببخشیدن به تحقق *«اهداف توسعه پایدار»* (SDG) *در شرایط رکود جهانی، نابرابری فزاینده و بحرانهای آبوهوایی و ... آموزش باید در اولویت قرار گیرد.* از این رو اگر بخواهیم در صلحی سیارهای و شرایط عادلانهتری زنده بمانیم و رشد کنیم، *آموزش جانمایه بنیادین امید و راهحل ماست».*
از دیدگاه یونسکو *آموزش مادامالعمر* که از نخستین سالهای زندگی آغاز میشود، میتواند چرخه فقر را بشکند، سلامتی را بهبود بخشد، مردم را برای حرفه های مناسب با فرصت های مهارت آموزی و مهارت افزایی آماده کند و ...
*در دنیای امروز که عصر دانش و سرریز اطلاعات است، بدون تردید سودآورترین و پربازده ترین سرمایه گذاری برای مردم در اولویت قراردادن آموزش است و هزینه کردن اندک و تنگ نظرانه در آن خطری است که زیست بوم اجتماعی و درهم تنیده انسان ها را به مخاطره خواهد افکند.*
بند نخست ماده ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به *«حق آموزش»* اختصاص داده شده است. توجه به این موضوع در اسناد بین المللی حقوق بشری نشان از تاثیرگذاری آموزش بر مناسبات اجتماعی در شکل گیری جهانی بدون مرز و عاری از خود شیفتگی های سیاسی و اجتماعی است.
متاسفانه در سال های اخیر شاهد رکود علمی و اُفت آموزشی قابل توجهی در کشورمان هستیم. بر اساس گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، تعداد دانش آموزان بازمانده از تحصیل در سال تحصیلی گذشته ( ۱۴۰۱-۱۴۰۰ ) با *رشد ۱۷ درصدی* نسبت به سال قبل تر خود، به عددی نزدیک به *یک میلیون نفر* رسیده و از آنجایی که آموزش عمومی یکی از اهداف توسعه معرفی شده، این اعداد نشانگر آن است که توسعه در کشور ما با این روند در بلندمدت هم امکان پذیر نخواهد بود و همچنان در همان شعارزدگی های معمول در حال بالا و پایین رفتن های آماری خواهیم ماند.
*دکتر نعمت الله فاضلی* در ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعاتِ دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ در مقاله ای با عنوان *« مدرسه و مسئله آینده نوجوانان »* یادآور شده است که:
*«آموزش، چیزی نیست جز توانمند شدن و آمادگی برای زیستن خلاقانه و شجاعانه و مسئولانه. آموزش، پرورش سوژههای شایسته و تواناست؛ مدرسهای که چنین آمادگی را ایجاد کند، مدرسه آینده است؛ مدرسهای که در آن نسل جدید از طریق مشارکت فعال و داشتن آزادی برای بهکارگیری خلاقیت خود و همچنین خلقِ فرهنگی مبتنی بر اقتضائات وجودی کودک و نوجوان و کسب تجربهای از زمان که متعلق به آینده آنان است، توانمند و کارا میشود. این کارایی و توانمند شدن، حس رضایت پایدار را برای کودکان و نوجوانان خلق میکند.»*
او در ادامه می افزاید: « در سالهای ۱۹۷۰ به بعد، در کشورهای توسعهیافته، این آگاهی انتقادی شکل گرفت که آموزش مدرسهای اساساْ برای آینده است؛ چون دانشآموزان به آینده تعلق دارند و «مدرسه گذشته» نمیتواند مدرسه نسل جدید باشد. مدرسه گذشته برای پدربزرگها و مادربزرگها تناسب دارد که خاطراتی از گذشته دارند؛ اما در ایران پساانقلاب، مدرسه را نه برای نوهها و نتیجهها، بلکه برای پدربزرگها و مادربزرگها طراحی کردیم.»
اگر بخواهیم در آینده نسلهای جوان زندگی بهتری داشته باشند، لازم است سیاست حافظهسازی در مدرسهها تغییر کند و *عاملیت*، *فردیت* و *تفاوت هایِ فردی و اجتماعی* دانشآموزان پذیرفته شود. از آن مهمتر، بدانیم و بپذیریم که دانشآموزان و نوجوانان امروز فقط در ایران زندگی نمیکنند، *بلکه در جهان زندگی میکنند.* لازمه زیستن در موقعیت جهانیشده، این است که دانشآموزان بیاموزند چگونه با *«دیگری_ها »* گکنید»*
* عارف، شاعر و ترانه سرای آزادیخواه*
به مناسبت دوم بهمن، سالروز درگذشت *عارف_قزوینی*
محتشم مؤمنی
ضمیمه ادب و هنرِ روزنامه اطلاعات، ۲۷ دی ۱۴۰۱،
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
صفحات تاریخ ادبیات و هنر ایران در دو قرن اخیر، مشحون از نام بزرگانی است که هر یک به تنهایی ستارهای درخشان در سپهر اندیشه و فرهنگ این مرز و بوم هستند.
نامدارانی همچون: فروغی بسطامی، عمان سامانی، ملکالشعرای بهار، پروین اعتصامی، نیما یوشیج، سهراب سپهری، قیصر امینپور، محمدرضا شجریان و صدها ادیب و هنرمند نامآور دیگر
در این میان، بیگمان نام *«عارف قزوینی»* از برجستگی و تابندگی ویژهای برخوردار است؛ چرا که نام او با شعر میهنی و سرودن تصنیف و ترانه در توصیف ایران عزیز عجین گردیده و *او نخستین کسی است که سرودن درباره *وطن* *را وارد عرصه ادبیات ایران کرد و در اشعار خود از وطن یاد نمود و این مفهوم را از محدودهای کوچک که در ذهن اغلب ایرانیان جا گرفته بود، به گسترهای عظیم و بزرگ یعنی سراسر این مرز پرگهر تغییر داد.* همچنانکه خود در این باره چنین میگوید: *«اگر من هیچ خدمتی به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم، تصنیف وطنی ساختهام که ایرانی از ده هزار نفر یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه؟ و ... »*
دل و جان این شاعر شوریده، آنچنان در گرو عشق به میهن بود که در اواخر عمر از اینکه در طول زندگی خود اشعاری غیر از سرودههای وطنی سروده است، پشیمان میشود: «اشعار آن وقتم (دوران جوانی) مثل سایر اوقات به کلی از بین رفته است. از وقتی که شروع به گفتن اشعار و سرودههای وطنی کردم، چندان دلتنگ ازبین رفتن آن ها نبودم؛ بلکه دلتنگ از این شدم که چرا غیر از اشعار وطنی و سرودههای ملی، چیز دیگری ساختهام.» و از همین روست که عارف قزوینی، به حق از سوی هموطنان و ادیبان این سرزمین، عنوان پرافتخار *«شاعر ملی ایران»* را دریافت کرده و به گفته *استاد محمد-رضا شفیعی کدکنی* ، این جامه تنها بر قامت او راست میآید و بس: *«حق این است که عارف بیچون و چرا شاعر ملی ایران است و این عنوان قبایی است که فقط بر قامت او دوخته شده و برازنده اوست»*
عارف، بزرگمردی است که نه تنها در عرصه شعر و موسیقی صاحبنام است، بلکه در دو قرن اخیر در امر مجاهدت در راه وطن و تلاش در راه رشد و تعالی ایران، از پیشگامان محسوب میشود. او در دورانی زندگی میکرد که ایران در آستانه، یک انقلاب عظیم و تحولی شگرف بهنام *انقلاب مشروطه* قرار داشت و چون آتش عشق به وطن، سراسر وجودش را شعلهور کرده بود، خالصانه و بدون هرگونه چشمداشتی، تمام استعداد هنریاش در زمینه شعر و موسیقی و تمام نیرو و توان روحی و جسمی و سرمایههای وجودی خود را در خدمت آن انقلاب قرار داد.
اگرچه انقلاب مشروطه به نتیجه دلخواه مردم ایران و از جمله عارف نیانجامید؛ اما در جریان انقلاب مشروطه، عارف با سرودن تصنیف های زیبا که در همگی آنها عشق به وطن موج میزند، انقلابیون را همراهی میکرد که یکی از ماندگارترین آنها تصنیف زیبا و دلنشین *«از خون جوانان وطن لاله دمیده»* است که زبانزد خاص و عام بوده و در یکصد سال اخیر بارها به وسیله هنرمندان متعدد بازخوانی شده و یکی از زیباترین و دلنشینترین اجراهای این تصنیف، از آن *استاد محمدرضا شجریان* است.
همچنین عارف تمام درآمد خود از برگزاری کنسرتهای موسیقی متعددش را در آن روزگار *در راه خدمت به نهضت مشروطه* هزینه کرد؛ بدون این که سهمی هر چند اندک از آن درآمد سرشار را به خود اختصاص دهد.
این شاعر دلسوخته که عمری را در راه میهندوستی سپری کرده و در این راه تلخیهای فراوان و رنجهای بسیاری بر خود هموار ساخته و تمام هستی خود را از دست داده بود و سالهای پایانی عمر خود را به حالت تبعید در دره مرادبیگ در شهر همدان سپری میکرد، تا آخرین دقایق زندگیاش لحظهای از فکر وطن و عشق به ایران غافل نبود و جسم و جانش در آتش این عشق مقدس میسوخت؛ به گونهای که در آخرین لحظات عمر خود آرزویی جز دیدن آسمان وطن نداشت و به همین خاطر *«در آخرین ساعاتی که اجل به او نزدیک شده بود، به خدمتکارش گفت: بیا زیر بغل مرا بگیر و دَم پنجره ببر تا برای آخرین بار آفتاب جهان تاب را ببینم و آسمان میهنم را تماشا کنم.*
وقتی او را نزدیک پنجره آوردم، در حالی که میلرزید، مدتی به آسمان خیره شد و شعری به این مضمون زمزمه کرد:
*ستایـش مـر آن ایزد تـابنـاک*
*که پاک آمدم پاک رفتم به خاک*
او را برگردانم و به رختخوابش رساندم…»
آن روز، ساعتی پس از دیدن آسمان زیبای میهن، عارف این شاعر ملی ایران در دوم بهمن ماه ۱۳۱۲ در حالی که تنها پنجاه و پنج سال از عمر خود را سپری کرده بود، چشم از جهان فروبست و پیکر نحیف و رنجدیدهاش در جوار آرامگاه فیلسوف و دانشمند نامدار کشورمان ابوعلیسینا به خاک سپرده شد.
ابراهیم جعفری