دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

میراث شریعتی *گفت و گو در منظومه فکری دکتر شریعتی*

*میراث شریعتی* 


 *گفت و گو در منظومه فکری دکتر شریعتی* 


✏ ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 در چهل و ششمین سالگرد شهادت *دکتر علی شریعتی* با این پرسش مواجهیم که آیا داشته ای برای اکنون ما دارد؟ و آیا می توانیم از میراث او اندوخته ای برای امروز خودمان داشته باشیم؟ یا این که تاریخ مصرف اندیشه های شریعتی به سر آمده است؟


   اینجانب در جهت یافتن پاسخ به این پرسش دیدگاه های مختلف را مطالعه نمودم و از میان آن ها، بخش هایی از سخنرانی های *دکتر هادی خانیکی* و  *دکتر مقصود فراستخواه* را که در چهلمین سال یادبود دکتر شریعتی  با عنوان *نوشریعتی* در سال ۱۳۹۶ ایراد گردید، برگزیدم؛ با این امید که مورد استفاده مخاطبان محترم قرار گیرد.


 در جامعه ای که به سختی با هم حرف می زنیم و از *مهارت گفت و گو* برخوردار نیستیم، در جامعه ای که سوءظن و سوءتفاهم درک بسیاری از مسائل را دشوار کرده و نمی توانیم با دیگرانی غیر از خود گفت وگو کنیم و حتی متفکران و اندیشمندان زبان به دشنام و تخطئه دیگری باز می کنند و اهل تفکرش کمتر به درد جامعه توجه دارند، می توان از ثمربخشی گفت و گو در آثار دکتر شریعتی سخن به میان آورد؟


 مولفه های گفت وگو در تفکر شریعتی از مهم ترین موضوع ها برای بازخوانی گفتمان اوست. اساساً مفهوم گفت وگو در فکر و مشی او موضوعیت دارد و اگر آن را از آثارش بگیریم، چیزی باقی نمی ماند. گفت وگوی او در جهان واقعی و با مخاطبان واقعی است. شریعتی با خودش و با دیگری های مختلف از خویشان و دوستان سخن می گوید، با تاریخ سخن می گوید. با خدا سخن می گوید، با آنان که از نظم رسمی موجود بیرون ایستاده اند، سخن می گوید؛ همان گونه که با بردگان مصری صحبت می کند و به تعبیر خودش با  *مخاطبان آشنا* سخن می گوید.


 *علاوه بر آن کاربرد زبانی که در گفت وگو دارد، رسمی نیست؛ بلکه به زبان طنز و با بیانی گشوده، هنری و رمزآلود صحبت می کند و خواننده را در موقعیت ناشنوا قرار نمی دهد.* 

او حتی *مکان های گفت وگوی* خود را به درستی انتخاب کرده مثل *حسینیه ارشاد، دانشگاه* و... 

به تعبیری او با انتخاب مکان های گفت وگویش در مرز میان حوزه های مختلف می ایستد.  

 طبقه متوسط جدید در گذشته ایران از مکان اجتماعی مکینی برخوردار نبود و سست بنیان بود. ناسیونالیسم ایرانی از چند مکان مثل دولت و جبهه و حزب استفاده کرد. گفتمان مذهبی سنتی در مسجد و حوزه بود، گفتمان پارتیزانی به مکان های خانه تیمی رفت و روشنفکران تیپ صادق هدایت در کافه ها و سپس مکان خارج رفتند. گروه ۵۳ نفر در مکان زندان بود. روشنفکر تیپ آل احمد در دانشسرا و کانون نویسندگان و... است. غلامحسین صدیقی در مکان مرزی تردد کرد. مجید رهنما و مجید تهرانیان هم به همین ترتیب بین دولت و جامعه تردد کردند؛ اما شریعتی کجا بود؟ و چه تمایزی پدید آورد؟ *مساله مکان عمومی برای شریعتی مهم بود. از این نظر شریعتی حتی با بازرگان و طالقانی هم تمایز دارد. این تمایز مکانی با شریعتی چه کرد؟ این مکان های اجتماعی یعنی حسینیه ارشاد و دانشگاه سبب شد که گفتار شریعتی خصیصه ارتباطی پیدا کند* . یعنی در متن شریعتی عنصر *عقلانیت ارتباطی* را ایجاد کرد تا مخاطبان در تالیف متن ها شرکت داشته باشند؛ به گونه ای که می توان آن را یکی از رمزهای موفقیت شریعتی دانست.


 از سوی دیگر شریعتی مخاطبش را *فرازمانی* و *فراطبقاتی* انتخاب می کند و برای سرگرمی و دلخوشی گفت وگو نمی کند؛ بلکه برای *آگاهی بخشی* و *تمرکز زدایی* گفت وگو می کند. کسی که شریعتی می خواند و با او جلو می آید، اگر چیزی درونش زوال پیدا کند، قطعا چیز دیگری به او منتقل شده و سرگردان نمی ماند؛ یعنی یک باره همه چیز برایش از بین نمی رود.


 منطق وکنش گفت وگویی شریعتی در عین حال که به اقتضای دوره او جنبه ایدئولوژیک داشته و وجه غالب نه دیالوگ که مونولوگ بوده است؛ اما در همان مقطع شریعتی پرسش واره ها را مدنظر دارد و قائل به گفت وگوست. میراث فکری او تک بعدی نیست و قائل به *دیالوگ* بی پایان بین سنت های اسلامی، ایرانی، غربی و اندیشه چپ است.


 اندیشه و گفتمان شریعتی قدرت همنشینی با سنت های فکری متفاوت را دارد و منطق های فکری دیگر را مورد خطاب و گفت وگو قرار می دهد. به تعبیری او سه مفهوم آزادی از لیبرالیسم، برابری از سوسیالیسم و عرفان از صوفی گری را به یکدیگر مرتبط می سازد و میان آنها گفت وگو برقرار می سازد.

 *به عبارت دیگر دکتر شریعتی متفکر گفت‌و‌گو بین امور متنوع است.* 


 در شرایط کنونی ما نیازمند به آفرینش چنین الگویی هستیم تا بر سر مسائل مردم و رنج های آنها با یکدیگر گفت وگو کنیم. شریعتی تلاش می کرد به واسطه ارتباط برقرار کردن با حوزه های مختلف، قدرت بیشتری به گفتمان خود بدهد و توان  *گوش کردن* و *دیدن* مخاطبان خود را بالا ببرد؛ بنابراین ما نیز می توانیم از این تجربه استفاده نموده و راهی را که او آغازگرش بود، تداوم بخشیم.


  *یادش گرامی باد*

یادکردی از زنده یاد مهندس محمد رضا نریمانی که تبلور ارزش های جهادی بود*

*جهاد سازندگی نهادی انقلابی و مردمی که در صحیفه تاریخ ماندگار شد* 


 * یادکردی از زنده یاد مهندس محمد رضا نریمانی که تبلور ارزش های جهادی بود* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 * قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى* 


 _ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم_ 

 _هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم_ 

 _موج ز خود رفته ای تیز خرامید و گفت_ 

 _هستم اگر می روم، گر نروم نیستم_ 


                                *«اقبال لاهوری»* 

 

 *۲۷ خرداد ماه هر سال* یادآور جنبش عظیمی به نام *«جهاد سازندگی»* است که در سال ۱۳۵۸ با فرمان رهبر کبیر انقلاب *حضرت امام خمینی«ره»* ، جوانان این مرز و بوم  با چاشنی عشق و انگیزه خدمت به مستضعفان روستایی، به راه انداختند و در راستای توسعه پایدار ایران سهم قابل توجهی را به خود اختصاص دادند.


  اکنون که جهادگران پس از ۴۴ سال به کارنامه خود نظر می افکنند، تابلو زیبایی از ایثار و تلاش شبانه روزی، در ذهن شأن نقش می بندد؛ به گونه ای که هویت انسانی خود را با آن تعریف می کنند.

تعبیرهای امام خمینی«ره» در آخرین پیام به جهادگران که خاطرنشان ساختند: *«عشق جهاد در خدمت به اسلام و مردم، چشم دل عاشقان خدمت به دین و مردم را روشن نموده»، « شجاعت دلیرمردان و شیرزنان جهادی مان در جهاد علیه کفر و بیداد، زبانزد خاص و عام است»، «جهاد شمایل دنیای آزادی و استقلال در عرصه کار و تلاش و پیکار علیه فقر و تنگدستی و رذالت و ذلت است» و ...* ، سند روشن و گویایی است تا فرزندان جهادی ایشان دریابند چگونه مجاهدت آنان هم در عرصه روستاها و هم در پشتیبانی و مهندسی جبهه و جنگ، حیات خود و به ویژه خانواده هایشان را، *معنی دار* ساخته و رنگ الهی بخشیده است.


 در *«هفته جهاد کشاورزی»* سال ۱۴۰۲، یکی از جهادگران پرفروغ و مشتاق فلاح با کوله باری از خدمت صادقانه در نقاط محروم کشور و جبهه های دفاع مقدس پس از تحمل رنج های ناشی از بیماری دعوت حق را لبیک گفت و به نماد برجسته ای از جهاد سازندگی تبدیل شد؛ از این رو نکوداشت هفته جهاد را با توصیف فضائل اخلاقی و انسانی *مهندس محمد رضا نریمانی* گرامی می داریم.


 این مدیر جهادی وارسته که فعالیت خود را از محروم ترین نقاط کشور آغاز نمود، رنج های مستضعفان را لمس کرد و عاشقانه به سازندگی پرداخت و در تداوم خدمتگزاری خود بار مسئولیتهای مختلف ازجمله: مدیریت در جهاد سازندگی سقز، مدیر عاملی جهاد نصر استان کردستان، معاونت عمران و صنایع روستایی ،  مدیرعاملی  جهاد نصر استان چهار محال بختیاری و مسئولیتهای مختلف  درسازمان جهاد کشاورزی استان  اصفهان از جمله ریاست ان سازمان ونهایتا مدیر عامل شرکت اریاپترو تلاشگران را بر دوش کشید و کارنامه درخشانی از خدمات صادقانه را بر جای گذارد.


 نیت پاک، بی ریا و خالصانه مهندس نریمانی در فعالیت های جهادی که با قصد قربت به حضرت باریتعالی در وجودش متجلی بود، مانند خورشید در ذهن و ضمیر مردم حق شناس؛ به ویژه اهالی شهرستان سقز می درخشد. 

 *احداث پل مهم ورودی دوم سقز (پل شهدای سقز) به منظور رفاه عمومی مردم در آمد و شد، با امکانات و شرایط پایان دهه ۶۰ و آغاز دهه ۷۰، یادگار ارزنده ای است که مهندس نریمانی در کردستان بر جای نهاد.* 


 از لحظه اطلاع درگذشت زنده یاد مهندس محمدرضا نریمانی در این اندیشه بودم که میراث انسانی و ماندگار این عزیز سفرکرده در  دنیای فانی و زودگذر چه بود و عبرت های آن کدامند؟

 *صفای باطنی، سلامت نفس، وفاداری به آرمان های امام و انقلاب، عشق خدمت به محرومان، تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیر، فروتنی و بی ادعایی از جمله خصلت های ارزنده ای بود که بنده از تعامل با این چهره دوست داشتنی برداشت نمودم.* 


 سیمای خندان و صمیمی اش تداعی کننده اخلاق محمدی ( ص ) بود؛ به گونه ای که هر کس با او ارتباط برقرار می کرد، چشمه های امید در وجودش فوران می کرد. 

 *مهندس نریمانی دردمندی بود که با دل خونین هم، لب خندان داشت. این سرمایه بزرگ که شاهکار زندگی اش بود، نمایانگر الگوی انسانی آزاده و وارسته است.* 

خدایش رحمت کند و در جوار صالحان و صدیقان در بهشت برین او را مأوا دهد و به بازماندگانش سلامتی و صبر جمیل عطا فرماید.


 *زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست* 

 *هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود* 

 *صحنه پیوسته به جاست.* 

 *خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد* 


 فراموش نکنیم که اگرچه به اقتضای زمان ساختار اداری جهاد سازندگی تغییر کرد؛ اما *فرهنگ مدیریت جهادی* میراث ارزشمندی است که جهادگران شهید در جبهه های دفاع مقدس با عنوان *«سنگرسازان بی سنگر»* و نیز رهروان بااخلاص آنان مانند *مهندس نریمانی* در عرصه های مدیریت جهاد شهرستان، استان و شرکت های وابسته به وزارت جهاد کشاورزی از خود بر جای گذاردند.


 *  یاد معمار بزرگ انقلاب و جهادگران مشتاق فلاح را گرامی داشته و به روح بلند شهیدان جهاد سازندگی، درود می فرستیم.*

به یاد زنده یاد دکتر فیروز نادری، دانشمند و مدیر ارشد ایرانی تبار ناسا که به میهمانی خاک رفت*


 ابراهیم جعفری

دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 _اشاره: این یادداشت برگرفته از مقاله آقای حسن فتاحی در روزنامه شرق یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ و کانال تلگرامی دکتر مهران صولتی می باشد._ 


 *دکتر فیروز نادری* دانشمند و مدیر پروژه های مهم سامانه خورشیدی ناسا از خاکدان هستی جدا شد و به سوی خدا شتافت.

اوج درخشش فیروز نادری در پروژه های مربوط به سیاره بهرام یا مریخ بود. در حال حاضر مهم ترین پروژه های سازمان ناسا درباره سامانه خورشیدی و در صدر آن سیاره بهرام است. 

فیروز نادری توانست در ناسا، بهترین ها را به کار گیرد و مرزهای دانش و فناوری را جابه جا کند. او در مصاحبه ای گفته بود پس از بازنشستگی، مهم ترین کارش راهنمایی و مشاوره پژوهشگران جوان است تا استارت آپ های نوآورانه شان *را برای پیشبرد دانش و فناوری راه اندازی کنند. 

او گفته بود: « *تمام جوانان پرتلاش پژوهشگر و به ویژه جوانان ایرانی را فرزندان نازنین خود می داند.* »

اگر بخواهیم در مهارت و ظرافت مدیریت شادروان فیروز نادری جمله ای کوتاه بگوییم، این است که مدیریت بر مجموعه ای از سامانه های پیشرفته با هوشمند ترین مهندسان و پژوهشگران، کاری بس دشوار است. کاری که او به خوبی از عهده اش برآمد.


 فیروز نادری دانشمندی ایران دوست بود. او تمام سال های کاری خود را در آمریکا به سر برده بود. اگرچه در چارچوب متعارف شهروند آمریکا بود؛ اما همواره خود را *ایرانی* یا ایرانی-آمریکایی می نامید. ایران را دوست داشت و با سبک خودش، به هر طریق که می توانست به کشورش کمک می کرد. 

نکته مهم درباره زنده یاد نادری این است که جوانان ایران را بسیار باور داشت و همیشه می گفت این نسل جوان، ایران را خواهند ساخت و متحول خواهند کرد. او در شبکه های اجتماعی و به ویژه در بازه های حساس، همواره حضور داشت. از دریافت جایزه کارگردان معروف ایرانی، با همراهی انوشه انصاری گرفته تا پیگیری فرستادن پیامی و کمکی برای دبیرستانی که با نام او مزین گردیده، حضوری پررنگ و پرتکاپو داشت.


 فیروز نادری در ناسا نسل جدیدی از کارآفرینان را ساخت و نسل نویی از مدیران را تربیت کرد که پا جای پای او بگذارند. او در دوره کاری اش جایزه های مهمی را دریافت کرد؛ اما میراث او فراتر از مدال هاست. این چهره فرهیخته کمک کرد تا مرزهای دانش جلوتر بروند. وجود فیروز نادری برای جوانان و نوجوانانی که در سر، رویای ستارگان و فضا را دارند، الهام بخش و امیدآفرین بود. خودش هم این را می دانست و به همین دلیل همواره در سخنرانی های عمومی یا شبکه های اجتماعی حضور داشت. دکتر نادری برای همیشه در دل کسانی که او را از دور یا از نزدیک می شناختند، زنده است و نامش در دفتر دانش و کتاب میهن بلند و جاودانه می ماند.


 از سوی دیگر فیروز نادری نماینده شایسته ای برای جامعه دور از وطن ایرانی ( دیاسپورای ایرانی ) بود؛ همان جامعه ای که بیش از همه جای دنیا در آمریکا حضور دارد و تحصیل کرده ترین اقلیت مهاجر این کشور محسوب می شود. نادری همه موفقیت های قابل تصور برای یک ایرانی مهاجر را به دست آورد و کارنامه درخشانی را از خود به جا گذاشت.


 فیروز نادری به عنوان مدیر پروژه منظومه شمسی در (Nasa) به جایگاه بلندی دست یافت. این موفقیت آن جا بیشتر جلوه گر می شود که در قرن بیستم دستیابی به آسمان و درنوردیدن آن نشانه واقعی ابرقدرتی محسوب شده و به رقابت امریکا و شوروی ( سابق ) در تسخیر فضا انجامید. در مجموع باید گفت ایرانیان بسیار بختیار بودند که فرزندانی از جنس فیروز نادری و انوشه انصاری را به دنیا عرضه کردند.


فیروز نادری دغدغه مند ایران بود و درباره آینده آن می اندیشید؛ از این رو به الگویی برای جوانان ایرانی در داخل و خارج از کشور تبدیل شده بود؛ به ویژه این که با وجود تمام تنگناها توانست در تراز جهانی بدرخشد و موفقیت هایی از جنس *پروفسور مریم میرزاخانی* کسب نماید. 


 داده های مهاجرتی نشان می دهند که اگر چه کشورهایی مانند چین و هند مهاجران بیشتری به امریکا و اروپا فرستاده اند؛ ولی از این بخت برخوردار بوده اند که بخش قابل توجهی از رفتگان بعد از پایان تحصیلات به کشور خود بازگشته اند؛ اما شوربختانه تعداد مهاجرینی که به ایران بر می گردند، تنها در حدود ۱۰ درصد است. از همین رو نقش *شخصیت هایی مانند نادری برای ایجاد یک پل ارتباطی میان ایرانیان داخل و خارج کشور می تواند اهمیت زیادی داشته باشد.* 


  *روانش شاد و یادش گرامی باد*

خاطراتی از سید محمود دعایی

 *خاطراتی از سید محمود دعایی* 


 *به مناسبت اولین سالگرد درگذشت حجه الاسلام والمسلمین آقای دعایی* 


 ابراهیم جعفری

دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 *مردان خدا پردهٔ پندار دریدند* 

 *یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند* 


 *هر دست که دادند از آن دست گرفتند* 

 *هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند* 


 طی روزهای پس از درگذشت و در ایام سالگرد *مدیر مسئول فقید روزنامه اطلاعات حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای دعایی،* خوشبختانه حق این مرد بزرگ از سوی نویسندگان به شایستگی ادا شد؛ به گونه ای که نوشتن مطلب از سوی اینجانب که از جمله علاقه مندان به ایشان بودم، به منزله زیره به کرمان بردن بود.

 در عین حال برای ادای دِین به این چهره محبوب یادآوری چند خاطره خالی از لطف نیست.


 اولین مواجهه بنده با مرحوم دعایی در بهمن سال ۱۳۶۹ بود که در سازمان جهاد سازندگی ( سابق ) استان کردستان فعالیت داشتم. از ایشان درخواست نمودم تا اطلاعیه *"جشنواره فرهنگی روستا "* را که قرار بود در دانشگاه کردستان به مناسبت دهه فجر برگزار گردد، سه نوبت به صورت رایگان در صفحه اول روزنامه اطلاعات چاپ شود که با *خوش رویی* پذیرفتند. *بعد از ۳۲ سال حلاوت آن پذیرش صمیمانه همچنان در ذهنم موج می زند.* 


دومین خاطره به بهمن ماه ۱۳۹۵ باز می گردد که در صدد تهیه و تنظیم مطلبی با عنوان *" چشم انداز پیشرفت گلپایگان از نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی "* بودم. به منظور جست و جوی مفاد سخنرانی آقای هاشمی بیست سال پیش از آن تاریخ در گلپایگان ( مرداد ۱۳۷۵ ) به موسسه اطلاعات مراجعه کردم که از حُسن تصادف در آسانسور با آقای دعایی همراه شدم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم که ضمن استقبال، بنده را به بخش آرشیو روزنامه هدایت کردند و خوشبختانه متن کامل سخنرانی را در اختیار من قرار دادند.


 سومین خاطره هم در سال ۱۳۹۶ مربوط به *جشن هزارمین نشست شهر کتاب* بود که پس از ورود بنده به سالن اجتماعات، آقای دعایی در حال سخنرانی بودند. ایشان مطلبی را در مورد *مرحوم حسینعلی راشد* بیان نمودند که بنده در مقاله ای با عنوان *" طبیبان دوار "* آورده ام. آن مطلب به شرح زیر بود: 


 قبل از انقلاب در سال های دور ( دهه ۳۰ شمسی) رژیم پهلوی می خواست برخی از خانه های پیرامون ساختمان مجلس شورای ملی (سابق) را در میدان بهارستان خریداری و خراب کند. قیمت کارشناسی شده هر خانه با ارسال نامه ای به مالک ابلاغ شد تا هرکس اعتراض دارد، اعلام کند و هرکس موافق است، بهای خانه خود را دریافت کرده و ملک مزبور را به دولت واگذار نماید. هیچ کس اعتراض نکرد جز آقای راشد که خانه ایشان هم در محدوده این طرح قرار داشت! اعضای کمیسیون رسیدگی کننده به اعتراض ها با پیش داوری و ابراز تأسف تشکیل جلسه دادند و آقای راشد را برای توضیح فراخواندند. پیش از ورود او حاضران جلسه و از جمله یکی از همکاران که یهودی بود، با زبان طنز و متلک گفتند که ما از همه توقع پول پرستی داشتیم، جز از کسی که ادعای روحانیت و بی اعتنایی به مادیات دارد؛ در چنین مواقعی است که معلوم می شود چه کسی اهل حرف و چه کسی اهل عمل است و ...

 *آقای راشد در زمان تعیین شده آمد و با سلام و احوال پرسی نشست.* 


 همه ساکت شده بودند تا علت اعتراض را از زبان ایشان بشنوند و چه بسا خودشان را آماده کرده بودند تا این منادی معنویت و روحانیت را به سختی توبیخ و تحقیر کنند؛ اما سخنان راشد کاملاً خلاف پیش بینی بود!

 *وی گفت : "من این خانه را به فلان مبلغ خریده ام ؛ اکنون سال ها گذشته و کهنه شده است. مبلغی که کارشناس شما برای خریدش پیشنهاد کرده و مورد پذیرش قرار گرفته و آماده پرداخت است، زیادتر از ارزش خانه من است؛ چون این مبلغ را از اموال عمومی پرداخت می کنید، نمی توانم اضافه بهای آن را قبول کنم؛ لذا تقاضا دارم که متن نامه ابلاغ شده را اصلاح فرمایید.* 


 پس از توضیحات آقای راشد حالت انفعال و شرمندگی خاصی به همه دست داد. مهندس همکارمان که یهودی بود، در حالی که بهت زده نگاه می کرد و اشک در چشمانش حلقه زده بود، از جا برخاست و آقای راشد را در آغوش گرفت و عذرخواهی کرد. راشد با تعجب پرسید : " مگر چه شده است؟ " همکار ما در پاسخ به اطلاع رساند که اعضای کمیسیون قبل از ورود ایشان به جلسه در باره او چگونه قضاوت کرده اند و چه نسبت های ناروایی را بر زبان آورده اند *و آن گاه گفت: " راشد عزیز ! اگر تو مبلغ اسلام هستی ، من تحت تأثیر عمل شما قرار گرفتم "و از آن تاریخ مسلمان شد.* 


 قبل از انتشار مقاله با دفتر آقای دعایی تماس گرفتم. انتظار داشتم مسئول دفتر یا منشی ایشان گوشی را بردارند؛ اما خودشان گوشی را برداشتند!

 *به آقای دعایی گفتم چون می خواهم در مقاله ای به گفته شما در مورد مسلمان شدن آن فرد یهودی در مواجهه با آقای راشد استناد کنم، برای حصول اطمینان با جنابعالی تماس گرفتم که آقای دعایی با قاطعیت گفتند: بله، بله آن مرد یهودی مسلمان شد، مسلمان شد.* 


               *روانش شاد و یادش به خیر*

استاد مرتضی شهیدی آسمانی شد

 استاد #مرتضی_شهیدی آسمانی شد
انا لله و انا الیه راجعون

از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش

 جامعه فرهنگی گلپایگان یکی از چهره های درخشان خود را از دست داد. استاد ارجمند جناب آقای حاج مرتضی شهیدی که عمر شریف خود را وقف ارتقای علمی نسل های متعدد دانش پژوهان نمود، پس از پشت سر گذاردن دوره دشوار بیماری، دعوت حق را لبیک گفت و به سوی معبودش شتافت.

 تجربه زیسته زنده یاد استاد شهیدی از تحصیل در دانشسرای مقدماتی گلپایگان تا دارالفنون و دانشگاه تهران و بهره گیری از محضر استادان نام آوری مانند محمد تقی بهار، بدیع الزمان فروزانفر، جلال الدین همایی، رشید یاسمی، عبدالعظیم قریب، دکتر محمد باقر هوشیار و ... ارمغان بزرگی بود که با سخاوت در اختیار علاقه مندان زادگاه مان قرار داد تا حلاوت فرهنگ و ادب فارسی را احساس کنند و در مدار جاذبه استوانه های ادبیات ایران قرار گیرند.

 استاد شهیدی با ترویج تفکر اخلاق مدار و زندگی ساز شاعران بزرگ نظیر فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و ... دانش پژوهان را به بازنگری در نگرش و رفتار دعوت کرد و الگوهای برخاسته از آثار آنان؛ به ویژه گلستان را به زیبایی معرفی نمود تا آب حیات را در سرچشمه های اصیل ادب و معرفت ایرانی جست و جو کنند.

 دوره مدیریت استاد شهیدی در دبیرستان پهلوی ( سابق ) را می توان فصلی ممتاز از ظهور دبیرانی کارآزموده دانست که با تدریس اثر بخش شان، تعداد قابل ملاحظه ای از علاقه مندان و داوطلبان تحصیلات عالی به دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی راه یافتند و هم اکنون در سطح کشور و گلپایگان در شاخه های مختلف راه گشای توسعه پایدار ایران هستند.  

 خاطرات ارتباطات انسانی این چهره فرهیخته با دانش پژوهان که با سعه صدر، شکیبایی، طنز و مطایبه همراه بود، در اذهان اغلب آنان باقی است؛ به گونه ای که در نشست و برخاست ها به عنوان باقیات و صالحات استاد شهیدی مطرح می گردد.
علاوه بر آن حضور مشتاقانه ایشان در جلسه ها و دورهمی های فرهنگی و مشارکت جدی در تبیین مسائل جامعه؛ به ویژه در سال های پایانی حیاتش فراموش نشدنی است.

 با عرض تسلیت به خانواده محترم ایشان و جامعه فرهنگی گلپایگان، از خداوند متعال برای این عزیز سفرکرده رحمت بی انتها و برای بازماندگان سلامتی و صبر جمیل مسئلت می نماییم.

    فرزندان و بستگان مرحوم حاج عباس جعفری

کتاب کاغذی یا دیجیتال

*کتاب کاغذی یا دیجیتال* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan 


*دکتر مصطفی ملکیان* روز دوم خرداد ۱۴۰۲ در مراسم نکوداشت یکصدمین سالگرد تولد *دکتر محمد علی محقق* (چهره برجسته علمی و فرهنگی ایران که خدمات گسترده اش در زمینه های گوناگون ادبی، حقوقی و پژوهش های تاریخی؛ به ویژه در مورد نفت برجسته است)، ویژگی های نسل او را برشمرد که یکی از آن ها به شرح زیر است:

 *«این نسل اهل علم بود، نه اهل اطلاعات و داده. این نسل می‌فهمید که علم و معرفت چیزی است و اطلاعات چیز دیگری.* 

 *این نسل یک‌کتاب را ۳۰بار می‌خواند؛ اما حالا هر کتاب را یک‌بار می‌خوانیم؛ چون فقط می‌خواهیم داده و اطلاعات داشته باشیم. آن نسل اما دیدگاهش این نبود؛ زیرا تبدیل علم و فهم به حکمت چیزی بود که آنان ارزش می‌دانستند. این نسل می‌فهمید که اگر یک مسئله را خیلی خوب درک کند، بهتر از این است که ۱۰ موضوع را ناقص بفهمد و ...»* 


توجه به موضوع بالا از این نظر حائز اهمیت است که امروز فضای مجازی بر همه شئونات زندگی ما؛ از جمله کتاب خوانی سایه افکنده و نسل کنونی تصور می کند که سایت های اینترنتی و شبکه های اجتماعی آنان را از مطالعه کتاب بی نیاز می سازند. 

ضرورت دیگر پرداختن به این موضوع از کم رونقی نمایشگاه کتاب در اردیبهشت ماه سال جاری نیز سرچشمه می گیرد که صرف نظر از بالا بودن قیمت کتاب، با استقبال مطلوبی از سوی مردم همراه نبود و جای نگرانی دارد.


 یکی از مشکلات بزرگ اینترنت به دست دادن *خرواری اطلاعات* است. دسترسی به اطلاعات سطحی و زیاد، خود مانعی برای احساس نیاز به پژوهش های عمیق و رجوع به منابع مکتوب است. اطلاعات موجود در فضای مجازی نه تنها جایگزین کتاب نمی شود، بلکه مانع هم به شمار می رود؛ زیرا فضای مجازی با امکان جست و جویی که دارد، باید در خدمت کتاب باشد؛ اما برای بسیاری جایگزین کتاب شده است. در صورتی که به دلیل همین فله ای بودن اطلاعات، بخش بسیاری از آن غیر موثق است.


 نگرانی از این وضعیت موجب گردید تا *کتابخانه ملی فرانسه* در یک مقطع زمانی از برخی فیلسوفان؛ از جمله *ژاک دریدا* دعوت کند تا در رابطه با کتاب به معنای قدیم و سنتی اش و کتاب های دیجیتال که اکنون مورد توجه نسل جوان تر قرار گرفته، هم اندیشی داشته باشد. 


 *فضای مجازی، چاقوی دو لبه‌ای است که اگرچه انبوه اطلاعات را در اختیار مخاطبان قرار می دهد؛ اما امکان رشد فردیت خلاق و تمرکز طولانی‌مدت را سلب می‌کند. در فضای مجازی، سطحی‌خوانی جایگزین عمیق‌خوانی شده و وقت‌کشی جایگزین اندیشیدن می‌شود.* 

 *اطلاعات اینترنتی بر خلاف مطالعه کتاب که باعث قوام ذهن و افزایش اطلاعات منسجم در مغز می شود، به علت پراکندگی و گاهی ضد و نقیض بودن، پایداری چندانی در ذهن ندارند؛ به‌طوری که در اکثر زمینه‌‌ها اطلاعات ناقص و ناچیزی داریم* .


 از سوی دیگر کتاب‌خوانی مستلزم تمرین یک فرایند فکری است، فرایندی که تمرکز بی‌وقفه و ثابت را می‌طلبد. *کتاب خوانی نیازمند تمرکز و تمرکز نیازمند غلبه بر غریزه و حرکت از ناخودآگاه به خودآگاه و فردیتی بلوغ یافته است.* 

اندیشمندان همواره زمان قابل‌توجهی را صرف تمریناتی برای افزایش تمرکز کرده‌اند.

خواندن یک کتاب نیاز به قابلیت تمرکز آگاهانه در مدت‌زمان طولانی و غرق شدن در صفحه های کتاب را دارد. پرورش چنین انضباط ذهنی کار آسانی نیست. وضعیت طبیعی مغز بشر مثل مغز بسیاری از جانوران، وضعیت حواس‌پرتی است. گرایش طبیعی ما این است که نگاه و توجه مان را از چیزی به چیز دیگری جابه‌جا کنیم تا بتوانیم هر چه بیشتر از اتفاق‌هایی که دور ‌و بر ما می‌افتند، باخبر شویم. حس‌های ما کاملاً با تغییر تنظیم‌شده‌اند.


 *آیا فضای مجازی با توجه به این غریزه (حواسی که به همه‌ اطراف است) طراحی‌شده است؟!* با هر بار ورود به صفحه‌ای دیجیتالی، با انبوه عکس و تبلیغات در گوشه راست و چپ و لابه‌لای مطالب مواجه می‌شویم و مدام چشم و حواس ما از گوشه‌ای به گوشه‌ای دیگر در نوسان می باشد.

از طرفی مطالعات جدید نشان می‌دهد که *«عکس»* محبوب‌ترین قالب محتوایی در بین کاربران است و حدود پنجاه‌وپنج درصد محتواها در فضای مجازی پیرامون عکس‌ها می‌چرخند. رتبه‌های بعدی محتوای مورد علاقه ایرانیان را استوری، آلبوم و ویدئو تشکیل می‌دهند. *بنابراین متن، قالب محبوب در بین کاربران فضای مجازی نیست و جای کتاب را نمی گیرد.* 


 فراموش نکنیم که کتاب چیزی بیش از نوشته است. حسی که کتاب منتقل می سازد، فراتر از خواندن است.

 *اگزوپری* می گوید: *«من بوی کتاب های کهنه را  با گران ترین عطرهای دنیا عوض نمی کنم»* *کتاب مثل یک اثر هنری است. کتاب ها روح دارند و همین روح است که تمدن را می سازد.* 


در پایان دوبیتی زیبای *زنده یاد فریدون مشیری* را تقدیم کتاب دوستان می کنم:


 *ای باغ پرسخاوت اندیشه های ناب* 

 *سوگند به برگ برگ تو اعجاز آفتاب* 

 *جان من و تو هرگز از هم جدا مباد* 

 *ای خوب جاودانه، ای دوست، ای کتاب*

دکتر عبدالله معظمی به منزله کنش گر مرزی

* دکتر عبدالله معظمی به منزله کنش گر مرزی* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 * بخش اول* 


 بیش از یک دهه است که *دکتر مقصود فراستخواه* جامعه‌شناس و یکی از اندیشمندان زمانه ما، تلاش می‌کند نظریه‌ *«کنش‌گران مرزی»* را به عنوان پاسخی به مسائل ایران عرضه کند. در یک تعریف کوتاه، *کنشگر مرزی*  می‌کوشد در میان محدودیت‌های ساختاری ایران، امکان‌هایی تازه کشف یا خلق کند. او بین *«دیوان حکومت»* و *«ایوان جامعه»* رفت‌وآمد می‌کند و در مرزهای میان آن ها در تردد است. به روایت او در تاریخ ایرانِ با افزایش شکاف میان ملت و دولت، در شرایط انسداد که *پنجره‌های گفت‌وگو* بسته می‌شوند، با وجود آن که ناامیدی بر ذهن‌ها حاکم است؛ اما جامعه‌ ایرانی از نفس نمی‌افتد. قابلیت‌های فرهنگی موجب می‌شود بازیگران جامعه، صورت‌های متفاوتی از فعالیت را پیش بگیرند که *یکی از آن ها، کنشگری مرزی‌ است که در یک منطقه‌ خاکستری میان دولت و ملت صورت می گیرد.* 

تحصیلات، خانواده، سبک زندگی و ارتباطات این کنشگران باعث شده تا ضمن آن که در دولت حضور دارند، با درد‌ها و دغدغه‌های جامعه هم آشنا باشند و بکوشند  مطالبه های مردم را به سیستم‌های رسمی منتقل سازند.


 *بدون تردید یکی از مهم ترین کنش‌گران مرزی که خدمات ماندگارش در خاطره جمعی مردم ایران و به ویژه همشهریان همچون ستاره می درخشد، زنده یاد دکتر عبد الله معظمی است.* 


 *دکتر عبدالله معظمی* در سال ۱۲۸۸ در گلپایگان به دنیا آمد. در سال ۱۳۰۹ به فرانسه رفت و در دانشکده حقوق پاریس به اخذ دیپلم دکترای حقوق نایل گردید. پس از بازگشت به ایران به عضویت وزارت و سپس به دانشیاری کرسی حقوق بین الملل خصوصی در دانشگاه تهران برگزیده شد و به تدریس پرداخت. پس از پنج سال توقف در دانشیاری، در سال ۱۳۲۰ به رتبه استادی ارتقاء یافت و در همان زمان به معاونت دانشکده حقوق منصوب شد. در مجلس چهاردهم نمایندگی مردم گلپایگان را بر عهده داشت.

نتیجه تصویری برای دکترعبدالله معظمی

 در سال ۱۳۲۴ که یک اقلیت چهل نفری به رهبری *دکتر محّمد مصّدق* بر ضد حکومت صدرالاشراف (چهره سیاسی و قضایی دوران قاجار و پهلوی، سرکوب گر مشروطه خواهان و از نخست وزیران پهلوی دوم) تشکیل شد، دکتر معظمی یکی از اعضای آن بود. او در دوره پانزدهم نیز به عنوان نماینده گلپایگان به مجلس راه یافت. در آخرین روزهای مجلس پانزدهم، هنگامی که دولت ساعد مراغه‌ای لایحه قرار داد الحاقی نفت ( *گس-گلشاییان* ) را به مجلس تسلیم کرد، با این امید که نمایندگان با توجه به کمی وقت آن را هر چه زودتر تصویب کنند، حسین مکی به عنوان مخالف شروع به صحبت کرد. نطق مکی چند جلسه به طول انجامید و تاریخ پایان دوره پانزدهم قانونگذاری نزدیک می‌شد. روز دوم مرداد ۱۳۲۸ سردار فاخر حکمت رئیس مجلس در اثر فشار اکثریت تصمیم گرفت موضوع ادامه نطق مکی را به رای مجلس واگذار کند. وکلای اکثریت نیز بر اساس قرار پنهانی با دولت، قرار بود به محدود کردن سخنرانی نماینده اقلیت رای بدهند. در این هنگام حادثه‌ای روی داد که نقشه دولت و اکثریت را نقش بر آب کرد و آن *اعتراض شدید دکتر عبدالله معظمی* بود. دکتر معظمی پیش از آن که سردار فاخر اعلام رای کند، فریاد زنان خطاب به رئیس مجلس گفت:

 *«بدبخت‌ترین ملت کسی است که اراده خودش را در موقع اظهار نظر از دست بدهد و بزرگان قوم مثل مرده روی صندلی‌ها بنشینند و در مسائل ابتدائی این طور اظهار نظر کنند. آقای رئیس مجلس شورای ملی، حق ملت در بین است. اجازه بدهید. این وضع مجلس طوری مرا متشنج کرد که من ناچار شدم در اینجا وظیفه نمایندگی خود را که نماینده یک شهرستان فقیر، گرسنه و بیچاره و بالاخره نماینده یک ملتی هستم که من خودم در خوزستان جز تراخم، جز پا برهنگی، جز بیچارگی هیچ چیز ندیدم، انجام دهم.»* 

اگر دکتر عبدالله معظمی کوتاه آمده بود، رای اکثریت تصویب می شد و سرنوشت قرارداد الحاقی غیر از این می‌شد که شد.


 در مجلس شانزدهم نیز هنگامی که وزیر دارائی کابینه رزم آرا قرارداد الحاقی را پس گرفت، دکتر معظمی به شدت او را مورد حمله قرار داد و باعث متزلزل شدن دولت سپهبد رزم آرا گردید.

علت مخالفت نمایندگان اقلیت مجلس و ملت ایران با لایحه الحاقی ( *گس – گلشائیان* )، این بود که مسئله حاکمیت ملی مردم ایران، نادیده گرفته می‌شد. ‌شرکت نفت ایران و انگلیس از یک سو با نفوذ خود در امور سیاسی ایران، استقلال کشور را تهدید می‌کرد و از سوی دیگر به واسطه امتیازی که شرکت نفت از دولت ایران گرفته بود، چنان بر صنعت نفت کشور، احاطه و تسلط داشت که تمام عملیات اکتشاف و بهره‌برداری از منابع نفتی ایران در کنترلش بود. ‌

نهضت ملی‌شدن نفت - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

دکتر معظمی در سال ۱۳۳۰ یکی از اعضای هیئت مختلط مامور خلع ید از شرکت نفت بود. *وی با جان ودل از دولت دکتر محّمد مصّدق پشتیبانی می‌کرد و در هر موردی رای موافق به کابینه او می‌داد.* دکتر معظمی در انتخابات دوره هفدهم مجلس نیز از گلپایگان به نمایندگی انتخاب و مدتی هم رئیس مجلس شد.


* دکتر عبدالله معظمی به منزله کنش گر مرزی* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 * بخش دوم* 


 دکتر معظمی پس از کودتای ۲۸ مرداد مخفی شد؛ اما در نهضت مقاومت ملی فعالیت می‌کرد. به همین دلیل اردیبهشت ۱۳۳۴ بازداشت و همراه با چند تن از سران جبهه ملی پس از تبعید به جنوب، راهی زندان برازجان گردید.


 * این چهره آزادی خواه در شمار دوازده استادی بود که به دستور مستقیم شاه از دانشگاه اخراج شدند.* مهندس بازرگان، دکتر سحابی، دکتر قریب، دکتر سنجابی، دکتر جناب، مهندس حسیبی، دکتر نواب، دکتر آل‌بویه، دکتر عابدی و ... سایر استادان اخراج شده بودند.

البته *دکتر علی اکبر سیاسی* رئیس وقت دانشگاه زیر بار نرفت. و گفت: *«اگر دستم را قطع کنند، با ابلاغ اخراج این استادان موافقت نخواهم کرد»؛* اما با اصرار شاه و پیگیری‌های سپهبد زاهدی اخراج شدند. 

 *جرم دکتر معظمی و دیگران این بود که با لایحه کنسرسیوم و کودتا علیه دکتر مصدق مخالفت کردند.* 

دکتر عبدالله معظمی و مهندس کاظم حسیبی

 دکتر معظمی همگام با نقش آفرینی در مجلس در قامت رئیس یا نماینده در *ایوان ملت* نیز حضور داشت و *توسعه پایدار ایران و حوزه انتخابی اش گلپایگان دغدغه اش بود.* 

با تلاش او علاوه بر *احداث سد اختخوان* که توسعه کشاورزی و دامپروری منطقه را به همراه داشت و نیز *احداث یکی از بنگاه های دارویی ایران در گلپایگان، از یازده دانشسرای مقدماتی کشور که ۱۰ مورد از آن ها در مراکز استان ها دایر گردیده بود، یکی هم در گلپایگان تاسیس شد.* 

در آن مقطع به دلیل کمبود امکانات و ناآگاهی مردم، بیماری *«کچلی»* در گلپایگان فراگیر بود که دکتر معظمی با *هزینه شخصی،* مبتلایان را به تهران یا اصفهان اعزام می نمود تا با فناوری آن زمان *(زیر برق گذاردن سر های آنان)* ، کچلی را ریشه کن سازد. البته بعداً این فناوری را به گلپایگان آورد و نزدیک مسجد عموکرم در کنار کارخانه برق *(به دلیل لزوم استفاده زیاد از انرژی برق)،* مستقر کرد که  موفقیتی بزرگ حاصل شد .


 * با راه اندازی دانشسرا، فرهنگ گلپایگان توسعه یافت و به لحاظ تربیت معلم خودکفا گردید. شماری از فرهنگ ورزان که از این مرکز آموزشی فارغ التحصیل شدند، علاوه بر گلپایگان در مدارس روستایی و شهری مناطق مجاور نیز به تدریس پرداختند.* 

شاید در مقیاسی کوچک بتوان این دانشسرا را *دارالفنون گلپایگان* قلمداد کرد.


 یادآوری یک خاطره از جناب آقای حاج عباس خرمی رئیس پیشین آموزش و پرورش گلپایگان از شادروان جعفر شیخ الاسلام یکی از دبیران شیمی پیشگام زادگاه مان در مراسم افتتاحیه کانون بازنشستگان ( سال ۱۳۷۸ )، در زمینه کنش‌گری مرزی دکتر عبدالله معظمی، خالی از لطف نیست.

«اوایل دهه ۱۳۳۰ در وزارت فرهنگ و صنایع مستظرفه، لیسانسیه های داوطلب تدریس در دبیرستان ها، منتظر دریافت ابلاغیه محل خدمت بودند. اینجانب نیز که به همین منظور آن جا بودم، چهره‌ای خوش قامت و جدی را مشاهده کردم که مراجعه کنندگان را زیر نظر قرار می داد و تمایل داشت به آنان نزدیک شود که یکی از آنان بنده بودم.»

پس از معرفی خودش به عنوان رییس مجلس شورای ملی و نماینده مردم گلپایگان، اظهار داشت: *« تمایل داری برای تدریس به گلپایگان بروی؟ گفتم با کمال میل و استقبال کردم؛ زیرا  به محل زندگی ام ( اصفهان) نزدیک بود و ... »* 

آمادگی خودم را که اعلام کردم، گفت: « فردا از تهران به گلپایگان عزیمت کن. به آنجا که رسیدی، دوستان به استقبال شما می آیند و تمهیدات لازم از جمله تهیه مسکن و ... را فراهم خواهند ساخت.»

 *وقتی به مقصد رسیدم، پیشواز کنندگان ابتدا مرا به حمام عمومی بردند تا خستگی سفر را از من بزدآیند و پس از آن یک پذیرایی و ناهار مطلوب و ... ترتیب دادند که این اقدام ها زمینه ساز  اقامتی خاطره انگیز به مدت چند سال در گلپایگان و تدریس شیمی در دبیرستان ها گردید.* 


 افسوس که این مرد بزرگ عمر بلندی نداشت و نتوانست آرمان خود را به عنوان یک *کنش‌گر مرزی* ، در شکوفایی تمام ظرفیت های زادگاهش عملی سازد؛ زیرا در ۶۲ سالگی به دلیل سکته قلبی به سوی معبودش شتافت.

 *یاد او را گرامی می داریم و به روح بلندش درود می فرستیم.* 


در پایان، این یادداشت را با *سروده زیبای استاد علی اکبر جعفری* مزین می سازم:


 *هان ای بهشت خاطره ها! زادگاه من* 

 *گلپایگان! عروس چمن در نگاه من* 

 *ای شهر دانش و خِرد و مهد عاشقان* 

 *ای سرزمین عاطفه و عشق جاودان* 

 *گل های باغ تو همه زیبا و عاشقند* 

 *گلواژه های راز درون شقایقند* 

 *صد سال پیش نغمه دانش در این دیار* 

 *آوازه زمان شد و الگوی روزگار* 

 *دانشسرا که مرکز علم است و سروَری* 

 *با همتِ و درایت " دکتر معظمی "* 

 *شد مرکز شکفتنِ گل های سرفراز* 

 *آلاله های عاشق و شیدای پیشتاز* 

 *نسلِ قلم به گلشنِ دانش طلوع کرد* 

 *جهل و خرافه شب ظلمت غروب کرد* 

 *" هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق "* 

 *مانا و پر شکوفه باد گلِستان و باغ عشق* 

 *جاوید باد شهره استان اصفهان* 

 *شهر چکاوکان و چمنزار بلبلان* 

 *ای آرزوی زنده دلان سرفراز زی* 

 *عشق وطن چراغِ شبستان جعفری*













































..