اشاره
طی چند روزی از بهمن ماه ۱۳۹۷ ، که
در گلپایگان بودم ، جناب آقای آقانصیری مسئول توزیع اغلب مطبوعات ، از عدم استقبال
مردم ؛ بخصوص فرهیختگان از مطبوعات گله داشت. البته این وضعیت فقط در زادگاه ما
حاکم نیست ؛ بلکه در تهران و سایر شهرستان ها نیز وجود دارد ؛ که قطعا فراگیر شدن
شبکه های اجتماعی یکی از مهم ترین دلایل آن است. با آقای آقانصیری از دوران انقلاب
و سال های اولیه پس از آن و دهه هفتاد خورشیدی یاد کردیم که علاقه مندان و مشتاقان
روزنامه ها و مجلات در مقابل نمایندگی های روزنامه ها و دکه مطبوعاتی ایشان صف می
کشیدند و ...
از این رو بر آن شدم تا یادداشتی در مورد روزنامه های ( کاغذی )
و جایگاه آن در منظومه ارتباطات اجتماعی بنویسم. جالب توجه این که قبل از رسانه
های محلی ، روزنامه های آفتاب یزد ( ۱۳بهمن ماه ) و اطلاعات ( ۲۳ بهمن ماه ) ، در
انتشار آن پیشگام شدند. امیدوارم به مرور زمان فروغ مطبوعات نسبت به گذشته بیشتر
گردد تا مجله ها و روزنامه ها بار دیگر در سبد فرهنگی خانوارها قرار گیرند.
به بقای روزنامهها امیدوارم!
چرا هنوز هم مردمانی در تاریکروشنای
هوای پگاهی، همچو گنجیابان در پی روزنامه موردپسند خود در پیشخوان دکههایی
میگردند که هنوز همه چراغهایش را نتوانسته روشن کند؟ یا دیرهنگام شب، برخی در
مسیر رفتن به خانه، دکه به دکه شهر سرکشی میکنند تا روزنامهای را بیابند که به
سبب گرفتاری نتوانستهاند در بامدادان تهیه کنند. در هزارتوی روزنامه مورد اعتماد
سالیان آنان، چیست که در شبکه های اجتماعی یافت نمیشود؟ خبر راستین!
امیدوارم
روزنامههای کاغذی ـ بر جای بمانند و دوام بیاورند، زیرا مطالعه مخاطب از روی کاغذ،
علاوه بر این که به سیستم بدن انسان آسیب نمیرساند، در صورتی که با نشانهگذاری بر
روی مطالب مهم همراه باشد، بر درک مفاهیم به مراتب تاثیرگذارتر است. البته حمل
مطبوعات به هر مکان نیز، مزیت دیگر آن است.
زنده یاد دکتر کاظم معتمدنژاد در
کتاب وسایل ارتباط جمعی خاطرنشان میسازد هیچ رسانهای جایگزین
رسانه دیگر نمیشود؛ بلکه در منظومه ارتباطات اجتماعی و در عرصه رقابت برای
جلب مخاطب، متناسب با استعداد و قابلیتهای خود کارکردی جدید پیدا میکند. به عنوان
مثال وقتی شبکههای اجتماعی اخبار را در سریعترین زمان ممکن انتشار میدهند،
کارکرد مطبوعات باید بیشتر بر ژانرهایی نظیر مصاحبه، گزارش و تحلیل متمرکز باشد.
این تبدیل وضعیت در سایر رسانهها نیز خودنمایی میکند؛ کما این که با توجه به
تغییر سبک زندگی که با فراگیر شدن استفاده از خودرو همراه شده است، جایگاه رادیو به
جای منزل و اماکن عمومی بیشتر در این وسیله نقلیه است؛ و از آنجا که بخش قابل توجهی
از وقت مردم بخصوص در شهرهای بزرگ در خودرو و راه بندان سپری میشود، برنامههای
آموزشی و سرگرم کننده در رادیو باید سهم بیشتری را به خود اختصاص دهد. به همین دلیل
هیچ رسانهای از میان نرفته و جای رسانه دیگر را نگرفته است. فقط تلگراف از میان
رفت و به جایش فاکس و تلگرام و ... با سرعت عمل بالا
آمد.
بدیهی است جهان امروز که به قول «مانوئل
کاستلز» به جامعه شبکهای تبدیل شده است، کاربران در پلتفرمها و شبکههای اجتماعی
هرروز با انبوه اخبار و اطلاعاتی مواجه میشوند که آنان را در خود غرق میکند.
همینجاست که ضرورت فراگیر شدن دانش و سواد رسانهای به شدت احساس میشود ؛ زیرا
مخاطب در صورت آموزش سواد رسانهای خودش با بینش درونی، اخبار واقعی را از شایعات
باز میشناسد و در دورانی که ما گرفتار فوران اطلاعات و به تعبیر دیگر اضافه بار
اطلاعاتی هستیم، قدرت تمیز و تشخیص سره از ناسره را پیدا میکند. خوشبختانه این
معضل در مطبوعات به کمترین حد خود میرسد؛ زیرا مخاطب با مطالعه خبر در روزنامهها
از همان ابتدا اعتمادش جلب میشود؛ به دلیل این که مطالب مطبوعات از
دروازهبانیهای متعدد در هیات تحریریه عبور میکند و در غیر این صورت باید پاسخگوی
افکار عمومی باشد.
از سوی دیگر در شرایط کنونی خوانندگان مطبوعات بیشتر از کسب
اطلاع ، به دنبال ریشهیابی مسائل جامعه هستند؛ بنابراین گردانندگان آن باید به
عناصر خبری " چرا و چگونه " که در ذهن مخاطبان شکل میگیرد، پاسخ دهند.
اگر چه برخی
روزنامههای مکتوب، نسخه الکترونیک هم دارند؛ اما با وجود گسترش رایانه ها و
تجهیزات ارتباطات الکترونیکی، هنوز ما در کشور شکاف دیجیتالی داریم؛ به این مفهوم
که همه مردم به چنین ابزاری دسترسی ندارند. از سوی دیگر بررسیها نشان میدهد اغلب
مردان و زنان میانسال با رسانههای الکترونیک مانوس نیستند و توان استفاده از
نسخههای دیجیتالی روزنامهها را ندارند. ضمن این که حلاوت مطالعه روزنامه کاغذی
برای آنان بسیار دلپذیرتر است.
بنابراین با قاطعیت میتوان گفت که روزنامههای
کاغذی همچنان قادرند به حیات خود ادامه دهند. فراموش نکنیم که در ابتدای ورود رادیو
و بخصوص تلویزیون به دلیل جاذبههای آنها، تا سالها بعد مطبوعات در آستانه
ورشکستگی قرار داشت؛ اما به دلیل کاستیهای رادیو و تلویزیون در پاسخگویی به عناصر
خبری «چرا و چگونه»، مطبوعات باردیگر جایگاه خود را به دست آورده و مخاطبان بیشتر و
در عین حال فرهیخته را به سوی خود کشانده اند.
از این رو در عصر کنونی که افکار
عمومی بالاترین قدرت حاکم در جهان است، هیچ رسانهای به اندازه مطبوعات قادر به
اقناع مخاطبان فعال و جستجوگر نیست و به همین دلیل به بقای روزنامه ها
امیدوارم.
دکتر مرتضی فرهادی در قاب خاطره ها
نیم قرن پژوهش در حوزه دانش بومی
در سال تحصیلی 49 – 1348 که
اینجانب وارد دبیرستان شده و تحصیلات دوره متوسطه را آغاز نمودم، دانش آموزان از
ویژگی های یک معلم نوآور و خلاق غیر بومی به نام آقای فرهادی سخن می
گفتند. البته آقای فرهادی معلم کلاس ما نبود؛ اما در طی سال با اخلاق و منش ایشان
آشنا شدم. این چهره دوست داشتنی که نقاش چیره دستی هم بود، در محل آزمایشگاه
دبیرستان پهلوی ( سابق )، یک گالری نقاشی از آثار هنری خود را به نمایش گذاشت که
جاذبه آن هر روز ما را به سوی خود می کشاند.
آقای فرهادی متولد شهرستان ملایر است که سال های نوجوانی خود را در شهرستان خمین سپری کرده و دست تقدیر او رادر آن مقطع به گلپایگان سوق داد. پس از آن سال که ایشان از شهرستان ما عزیمت و به مکانی دیگر انتقال یافت، فقط در قاب خاطرات بنده سکنی گزیده بود؛ تا این که پس از 17سال در یکی از روزهای سال 1365 به شورای هماهنگی معاونت ترویج وزارت جهاد سازندگی ( سابق ) که بنده هم عضو آن بودم، اعلام کردند یکی از استادان دانشگاه که در زمینه دانش بومی تحقیقات جامعی انجام داده، میهمان ما خواهد بود. پس از حضور اعضا در جلسه و معرفی حاضران و ... استاد بحث خود را که بسیار شیرین و دلپذیر بود، آغاز کرد. در حین ایراد سخنانش دریافتم که همان آقای فرهادی معلم دبیرستان ما هستند. پس از پایان سخنرانی برای حصول اطمینان، موضوع را با ایشان در میان گذاشتم که تایید نموده و مراودات ما از آن پس شکل تازه ای گرفت.
در سال 1369به مناسبت بزرگداشت دهه مبارکه فجر که " جشنواره فرهنگی روستا " از سوی سازمان جهاد سازندگی استان کردستان با حضور هنرمندان روستایی در دانشگاه کردستان برگزار شد، از آقای دکتر فرهادی جهت ایراد سخنرانی دعوت به عمل آوردیم. ایشان در طی 2 روزی که میهمان ما بود، آرام و قرار نداشت و به صورت مداوم با روستائیانی که از سراسر کشور به سنندج آمده بودند، گفت و شنود داشت و در یک سخنرانی مهیج و اثرگذار حاضران را به وجد آورد. دامنه ارتباط ما از آن زمان به بعد در دانشگاه علامه طباطبایی و نیز معاونت ترویج وزارت جهاد سازندگی و وزارت جهاد کشاورزی ( پس از ادغام وزارتخانه های جهاد و کشاورزی ) وسیع تر شد.
دکتر فرهادی که فارغ التحصیل کارشناسی در رشته روانشناسی، کارشناسی ارشد در رشته علوم ارتباطات اجتماعی و دکتری در رشته جامعه شناسی است، از حدود 50 سال پیش به این سو پژوهش های متعددی را انجام داده که در نشریات و کتاب های گوناگون منتشر شده است. نخستین پژوهش میدانی و مردم شناسی ایشان در سال 1347 انجام گرفته که در سال 1348 در مجموعه ای به نام " کتاب روستا " به چاپ رسیده است. از کتاب های وی می توان به این موارد اشاره کرد: نامه کمره (دوجلد)، انتشارات امیرکبیر،1369 ، نگاهی به پیشینه و اهمیت کبوترخانه های ایران، جشنواره هنری – ادبی روستا، 1374 ، فرهنگ یاریگری در ایران، نشر دانشگاهی، 1373( کتاب برجسته هفتمین دوره معرفی کتاب های برگزیده دانشگاه تهران، برنده جایزه نخست نهمین جشنواره روستا، کتاب برگزیده سیزدهمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در زمینه علوم اجتماعی ) ، موزه هایی در باد ( رساله ای در باب مردم شناسی هنر)، دانشگاه علامه طباطبایی، 1377 ( پژوهش برگزیده فرهنگی سال درزمینه مردم شناسی و تاریخ هنر، کتاب برجسته هشتمین دوره معرفی کتاب های برگزیده دانشگاه تهران ) ، موزه های بازیافته ( گمانه زنی هایی در فرهنگ عشایر روستائیان سیرجان، بافت،بردسیر و شهر بابک استان کرمان )، انتشارات کرمان شناسی ، 1380 ، واره ( نوعی تعاونی سنتی زنانه در ایران )، دفتر مطالعات و برنامه ریزی وزارت جهاد کشاورزی، 1380 ( کتاب برجسته بیستمین دوره معرفی کتاب های برگزیده دانشگاه تهران، کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در زمینه علوم اجتماعی )، انسان شناسی یاریگری نشر ثالث ، 1388 ، ویراست دوم ، نشرحبله رود، 1397 و...
واقعیت این است که دامنه فعالیت های پژوهشی دکتر فرهادی در حوزه های مردم شناسی و دانش بومی به قدری وسیع و گسترده است که بنده با دشواری فراوان توانستم سرنخی برای معرفی و تشریح دیدگاه ایشان پیدا کنم. با اعتراف به این که آنچه شما خواننده محترم مطالعه می نمایید، هرگز نمی تواند گویای مجاهدت نیم قرن تلاش علمی این چهره فرزانه باشد، پس از گشت و گذار در مقالات و کتاب هایش، تصمیم گرفتم از موضوع " پتانسیل فرهنگی "، برگرفته از کتاب " انسان شناسی یاریگری " با تأکید بر موضوع قنات آغاز نمایم.
درطی نیم قرن گذشته دکتر فرهادی در نوشته ها و مصاحبه های خود از مفهومی به نام " پتانسیل فرهنگی " استفاده کرده است. منظور از پتانسیل فرهنگی همه ذخیره دانش تجربی، فنی، بینشی و کنشگرانه یک ملت است که در شرایط عادی همچون ثروتی با ارزش از نسلی به نسل دیگر منتقل شده و حرکت به جلو را همچون انرژی ذخیره شده آسان و میسر می سازد. در واقع پتانسیل فرهنگی ابر بارنده و خیر زاینده وافزاینده است که ثروت مشاع صاحبان یک فرهنگ بوده و مانند رودخانه ای است که هرکس می تواند از آن آب برداشته و به سرمایه فردی و خصوصی یا جمعی و گروهی خود بیفزاید. نکته مهم آن است که در جوامع یکدست تر سنتی، پتانسیل فرهنگی همچون باران عالمگیر به شکل یکنواخت تری جوامع را سیراب می کرد و در نتیجه آثار آن به شکل عام تری توزیع می شد؛ اما جوامع امروزی که از فرهنگ ملی و بومی خود فاصله گرفته اند، کمتر از جوامع صنعتی قادر به بهره مندی از آن می باشند. در حالی که کشورهای توسعه یافته صنعتی، هم از پتانسیل فرهنگی خود و هم از پتانسیل فرهنگی کشورهای عتیق و کهن استفاده بهینه به عمل می آورند، متأسفانه جهان توسعه نیافته ( حتی کشورهایی نفت خیز که از نظر سرمایه فیزیکی و اقتصادی کم تر از کشورهای صنعتی نیستند) تا امروز به دلیل موانع گوناگون قادر به استفاده بایسته از فرهنگ بومی و جهانی نبوده است.
دکتر فرهادی به آینده پژوهان سفارش می کند که از گذشته نهراسند و از آن روی برنتابند؛ زیرا عاشق آینده نمی تواند فارغ از گذشته باشد و برای نزدیک شدن خردمندانه به مرز آینده، نخبگان فرهنگ ساز به نمایندگی از ملت ها و فرهنگ ها چاره ای ندارند که پاندول وار و مستمر، از گذشته به حال و از حال به گذشته، رفت وآمد خلاقانه داشته باشند. به نظر ایشان منظور از بازگشت به گذشته، بازخوانی تجربه های پیشینیان برای درس آموزی وبهره گیری از همان پتانسیل فرهنگی است. به قول کنفسیوس : " گذشته چون که به یاد آید و فهم شود، دیگر گذشته نیست. " انگلیسی ها نیز اعتقاد دارند: " آینده از آن ملتی است که به گذشته خود ارج می نهد " وبه تعبیر اقبال لاهوری :
" سر زند از ماضی تو حال تو خیزد از حال تو استقبال تو "
دکتر فرهادی در جای دیگر با انتقاد از برخی دانشوران می نویسد : " به هر دلیل ما به جای شروع کار از دانش ها و فن آوری های بومی که گنجینه فرضیه های علمی و عصاره تجربه های تکنیکی و تولیدی چند هزار ساله اند و بخشی از پتانسیل فرهنگی را تشکیل می دهند، از گردآوری خرافات شروع کردیم و ندانستیم که از ویژگی های فرهنگ عامه پیوندی است که این فرهنگ با زندگی تولیدی جامعه دارد و کشور ما یکی از نخستین کشورهایی است که در جهان به تولید کشاورزی و دامداری دست زده است؛ غافل از آن که " آنچه دانشمندان و فلاسفه می اندیشند، عامه تجربه می کنند. "
گرچه کار علم رفتن از ظاهر به باطن است، اما در این راه هیچ گاه از ظاهر امر یک خرافه به حکمت باطنی آن راه نجستیم و ندانستیم که یک خرافه همیشه تنها یک خرافه نیست و نتوانستیم به کالبد شکافی و گاه فهم حکمت های پنهان در پس ظاهرخرافی یک باور و یا یک رسم و آیین برخاسته از آن باور بپردازیم و به قول مولانا : " کف را دیدیم و دریا را نه "
جنبش کف ها ز دریا روز و شب کف همی بینی و دریایی، عجب
دید " خرافه بین " مردم نگاران ما در دهه های گذشته سبب شده بود که تنها در کتاب هفته که یک نشریه پیشرو در مطبوعات دهه 1340 خورشیدی به شمار می آید، تقریباً در هر پنج شماره به طور متوسط یک نوشته در باره معتقدات خرافی اینجا و آنجای ایران در بخش " کتاب کوچه " خود به چاپ می رساند و تنها در مجلات و ماهنامه های مردم شناسی، سخن، خوشه، پیام نوین، ماه نو، راه نو، فردوسی و گل های رنگارنگ حدود 100 مقاله خرافه نگاری شده است.
متقابلاً در حالی که تمدن ایرانی را " تمدن کاریزی " نام نهاده اند و غالب نویسندگان کاریز ( قنات ) را بزرگ ترین اختراع ایرانی به شمار می آورند، در " کتاب شناسی فرهنگ عامه و مردم شناسی ایران " که بیش از 40 سال قبل به رشته تحریر درآمده است، حتی یک مقاله در باره قنات و فن آوری های مربوط به آن وجود ندارد. این اتفاق در کشوری می افتد که به قول " آ.دوپر" که در سال های 1809-1807 به ایران سفر کرده و با دقتی به مراتب بیشتر از جهانگردان اروپایی به توصیف قنات ها پرداخته، می نویسد : " این کارهای شگفت انگیز بدون هیچ تردیدی زیباترین آثار صناعت شرقی اند و در دنیا کشوری که بتواند از لحاظ هنر آبیاری با ایران برابری کند، وجود ندارد.
" به قول " ژوبردوپاشا " قنات ها که سی قرن ( 3000 سال ) سرزمین ما را آباد کردند، هنوز هم ایران جدید را حمایت می کنند. بدون قنات ها نه پاسارگادی ونه تخت جمشیدی وجود داشت." بگذریم از این که قنوات ایران غیر از ابعاد فنی و اقتصادی آن ، شیرازه فرهنگ مشارکتی ما، فانوس کویری، جاده ابریشم، حلقه های زنجیر ارتباطی فرهنگ های شرق و غرب، حافظ محیط زیست و تا نیم قرن گذشته برپا دارنده چهل تا پنجاه هزار اکوسیستم و خادم آدم و دام و گیاه و ... در این سرزمین بوده است؛ اما افسوس که موتور پمپ ها با بالا کشیدن آب از چاه های عمیق و نیمه عمیق مانند زالو به جان آب های زیرزمینی افتادند و قنات ها را که برخاسته از خرد مردم ما در طول تاریخ است به ورطه نابودی کشاندند.
به قول مقنی دانای آذربایجانی : " قنات شیر زمین را می دوشیده، اما چاه های عمیق و نیمه عمیق خون زمین را می مکد. " جا دارد در همین زمینه از شادروان " دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی " یاد کنیم که در مجموعه مقالات " کیفیت زندگی " می نویسد : " قنات و رشته باریک اش که در ده جاری بود و در خانه ها می گشت، مثل یک رشته باریک ابریشمی، دانه های این تسبیح هزار دانه فرهنگ و مدنیت ما را به هم اتصال می داد و ... این قنات ها به عنوان نماد فرهنگ جمعی مشرق زمین به ویژه ایرانیان، تنها نان به ما نمی دادند، بلکه به ملیت ما جان هم می داده اند و هویت تاریخی ما به آن وابسته است.
دکتر فرهادی در سخنرانی 24 آذر ماه 1397 در دانشگاه علامه طباطبایی اظهار داشت : "50 سال است که راجع به مشارکت و یاریگری دراین مملکت کار کرده ام؛ ولی اخیراً متوجه شده ام چه رابطه نزدیکی میان یاریگری با قنات و مشارکت وجود داشته است. چه روابطی بین قنات و احترام به زنان در فرهنگ هایی نظیرما وجود دارد و چه ارتباطی میان قنات و صلح و دوستی وجود دارد." ایشان در بخش دیگری از سخنان خود به این نکته اشاره نمود که " تکنوکرات ها در طی 150 سال گذشته جریانی را شکل داده اند که ما را روز به روز فردگراتر کرده است. قبلاً فکر می کردم پیشینه این تفکر به اصل 4 ترومن باز می گردد؛ اما اخیراً متوجه شدم قبل از رضا شاه و مشروطیت و حتی قبل از صدارت امیرکبیر، میرزا آقاسی صدر اعظم محمد شاه قاجار علاقه مند بود با لوله توپ قنات ایجاد کند!!! در همان زمان یک انگلیسی مقاله ای در باره چاه آرتزین نوشته بود و عده ای هم عاشق تکنولوژی شده بودند و ... " البته یادآوری این موضوع به این مفهوم نیست که دکتر فرهادی مخالفتی با فن آوری دارد، بلکه به تعبیر ایشان تکنولوژی خیر لازم و چه بسا خیر واجب است؛ اما به شرط این که در بستری قرار گیرد که شیوه استفاده از آن صحیح بوده؛ خیرساز وگره گشا باشد.
خوشبختانه اکثر فعالیت مردم روستاها و شهرستان گلپایگان در زمینه یاریگری و تعاونی های سنتی در جای جای کتاب ها و مقالات دکتر فرهادی بخصوص در کتاب های " فرهنگ یاریگری در ایران " واره "، "موزه هایی در باد " و ... به دقیق ترین شکل ممکن مورد اشاره قرار گرفته و گواه روشنی از پیشینه فرهنگی و تمدن نیاکان ما دارد.
مناسب می دانم به یکی از این موارد که در مقاله ایشان با عنوان " مردم نگاری دانش ها و فن آوری های سنتی " در فصلنامه " نمایه پژوهش " ( پاییز و زمستان 1378) در رابطه با کبوترخانه های گلپایگان درج گردیده، اشاره کنم : " 13 سال پیش ( که اکنون 32 سال شده است ) یکی از دانش آموزان سابقم که اکنون پژوهشگر جوان و موفقی است، به پیشنهاد من کار ارزنده ای بر روی کبوترخانه های گلپایگان انجام داد و این جانب آن را برای چاپ مجله ای علمی – تخصصی فرستادم. جالب این است که پس از چاپ مقاله، سردبیر مجله با خوشحالی به من زنگ زد که از کشور ژاپن و از سوی استادی در رشته اقتصاد کشاورزی نامه ای دریافت کرده که ضمن تشکر از چاپ این مقاله، خواهان مکاتبه با نویسنده آن شده و در زمینه کبوترخانه ها پرسش هایی را طرح و عکس هایی را خواسته است؛ در حالی که با اطمینان می توان گفت هیچ کدام از استادان دانشگاه های کشور ما در رشته های مربوط به این مسأله نه این مقاله و نظایر آن را می بینند و نه اگر به طور تصادفی دیدند، پشیزی برای آن ها ارزش قائل می شوند و نه هیچ مدیر و سازمانی در فکر استفاده کاربردی از آن می افتد. من شکی ندارم که اگر تا به امروز ژاپنی ها کبوترخانه نساخته باشند، به زودی خواهند ساخت و متخصص و کبوترخانه شناس تربیت خواهند کرد؛ همچنان که قنات شناس تربیت کرده اند!
دکتر فرهادی همچنان به گلپایگان عشق می ورزد و جالب توجه این که ظرفیت های مناطق روستایی و شهری زادگاه ما را مانند کف دست می شناسد و به دلیل تعلق خاطری که به مردم و آداب و رسوم ما دارد، هرگاه از گلپایگان سخن می گوید، احساس می کنیم که یک همشهری با ما گفت و گو می کند. به همین دلیل هنوز تصاویری از گلپایگان از جمله امام زاده ابوالفتوح وانشان زینت بخش اتاق مطالعه ایشان است.
در پایان ذکر این نکته را خالی از لطف نمی دانم که دکتر فرهادی 12 سال تمام است که اوقات فراغت خود را نیز صرف مطالعه و تحقیق نموده و به دلیل عهد و میثاقی که با خدای خود و وجدان خویش دارد تا چند پروژه علمی نیمه تمام را به پایان نرساند به هیچ سفر و میهمانی و ...نخواهد رفت؛ در حالی که ایشان قبل از آن برای شناخت هر چه بیشتر فرهنگ و دانش بومی و سنت های پیش برنده که بتواند موتور محرکه پیشرفت جامعه و دستیابی به توسعه پایدار باشد، به همه مناطق کشور سفر می کرد و در کنار آن اوقات فراغت خود را نیز سپری می نمود.
اشاره به این موضوع را از آن جهت ضروری دانستم تا دانش پژوهان آگاه باشند که چهره های گمنامی در این کشور هستند که بدون ادعا با مجاهدت های علمی خود برگ های زرین خرد و آگاهی را بر دفتر معرفت نسل حاضرو نسل های آینده می افزایند ودقیقاً مصداق این سروده حضرت مولانا جلال الدین بلخی هستند.
هین بگو که ناطقه جو می کند تا به قرنی بعد ما آبی رسد
گرچه هر قرنی سخن آری بود لیک گفت سالفان یاری بود
دکتر فرهادی در پاسخ به این سوال که برای خودتان چه آرزویی دارید؟ می گوید : " شاکرم برای آن که یکی از زیباترین شیوه های زیستن را در پیش پای من نهاده است. " نیما " گفته است :
" شاعر باید مقامی نظیر مقام شهادت را بپذیرد. یعنی همه چیزش را فدای کار خویش کند و از این رو کار پژوهش به شکل و ساختار معماری کهن ایران و نه به شکل و ساختار بساز بفروشی آن ! یک ایثار گری مداوم از سوی پژوهش گر و خانواده اوست ؛ بنابراین خشنودم از آن که مرا با لذت بخش ترین جنبه زندگی آدمی که لذت نامتناهی برخاسته از کنجکاوی می باشد ، آشنا کرده است و چون نظامی دعا می کنم :
خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای
توفیق روزافزون این پژوهشگرمتعهد و مسئول را که دغدغه ای جز کشف و معرفی دانش بومی، شیوه های یاریگری و بازنگری درمیراث فرهنگی اجداد و نیاکان ما ندارد، از خداوند متعال مسئلت می نماییم.