* استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی صیاد بزرگ لحظه های تاریخ*
* به مناسبت یازدهمین سالگرد درگذشت این چهره فرزانه و نامدار ایران* _( ۵ فروردین ۱۳۹۳ )_
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
سال ۱۳۶۹ که توفیق خدمت در سازمان جهاد سازندگی استان کردستان را داشتم، بنا شد به مناسبت دهه فجر، *"جشنواره فرهنگی روستا"* با شرکت هنرمندان، شاعران و چهره های فرهیخته روستایی از سراسر کشور در سنندج برپا گردد. به همین مناسبت اینجانب مامور شدم به تهران عزیمت و با جمعی از صاحب نظران حوزه *" فرهنگ روستا "* مذاکره و از آنان جهت حضور در جشنواره دعوت به عمل آورم. در جریان این اقدام به صورت تصادفی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران با *زنده یاد استاد باستانی پاریزی* مواجه گردیده و موضوع را با ایشان مطرح نمودم. این چهره دوست داشتنی *۵۰ الی ۶۰ دقیقه* از وقت گرانبهای خود را به من اختصاص داد و در کمال آرامش، صفا و صمیمیت تجربه های ارزنده اش را در رابطه با *فرهنگ روستا* مطرح ساخت. *این دیدار فراموش ناشدنی آن قدر دلپذیر و زیبا بود که هر وقت به یاد می آورم، احساس می کنم از طلایی ترین لحظه های عمر اینجانب به شمار می رود ؛ زیرا فرزانه ای مانند او تا این حد بزرگی کرد و دانش پژوهی علاقمند را مرهون لطف و بزرگواری خود قرار داد.*
متاسفانه بنده تا آن روز از مرتبه علمی این دانشمند بزرگ بی اطلاع بوده و برای اولین بار با نام و آثار او آشنا شدم. افسوس که ما و به ویژه نسل امروز با شخصیت های هویت ساز کشور خود بیگانه شده ایم.
*دکتر محمد بقایی ماکان* در مقاله ای آورده است: *" آدم های بزرگ مانند منشوری هستند که از هر زاویه ای که نور بر آنان بتابد، طیف های متفاوت را نشان می دهند. باستانی پاریزی نیز این گونه است؛ به گونه ای که می توان او را انسانی چند وجهی نامید. تاریخ نگار، طنز نویس، روزنامه نگار، پژوهشگر، شاعر، استاد دانشگاه و روشنفکر دلسوز"*
*دکتر شفیعی کدکنی نیز او را صیاد بزرگ لحظه های تاریخ نامیده که به هیچ مکتب تاریخ نگاری تعلق نداشت؛ بلکه خود مکتبی خاص داشت که متکی بر افکارش بود.*
سبک تاریخ نگاری ایشان علاوه بر ارائه اطلاعات تاریخی، شامل *"حکایت در حکایت"* بود تا نکته ای را ثابت کند یا عبرتی برای خواننده ایجاد نماید. این چهره درخشان علمی در جایی می نویسد: *«اصلاً من بسیاری از متن ها را به خاطر حاشیه هایش می نویسم و گاه برای رفع خستگی هم شوخی می کنم.»*
*دکتر عباس زریاب خویی* از استادان برجسته تاریخ در وصف همکار و دوست دیرینش گفته است: *«اگر تاریخ برای عدهایی از افراد مملکت ما امری ملالانگیز و بیفایده باشد، باستانی پاریزی توانسته است این زنگ ملال را از چهره تاریخ بزداید.»*
دکتر باستانی پاریزی در پژوهش های خود به شاخه های گوناگون تاریخ ؛ به خصوص *تاریخ اجتماعی* توجه ویژه دارد. ایشان در جایی خاطرنشان می سازد: *" تاریخ اجتماعی ممکن نیست؛ مگر این که تاریخ از برج عاج کاخ پادشاهان به خانه های گلی، چپرها و سیاه چادرهای عشایر این مملکت نقل مکان دهد."*
به نظر می رسد این مورخ برجسته در عرصه ای از تاریخ قدم می زند که خاص اوست. مثلاً در باره ریگ بیابان و نحوه ای که بشر آن را مهار می کرد، این گونه توضیح می دهد: *" همان ریگ بود که خشایارشاه ، ناپلئون و روملد فرمانده آلمانی را شکست داد و در عصر ما در طبس ریگ عاملی بود که در چشم گروه عظیم هلی کوپتر های آمریکایی سرمه مرگ کشید."*
این استاد فرزانه در مقالاتش یادآور می شود که: *«مردم ایران در جهات مختلفی از تمدن، کوشش های بی امانداشته اند... اگر آتش افروخته اند و دود برانگیخته اند، برای راهنمایی کاروان ها بوده و ... و در ادامه اختراع کاریز ( قنات ) را یک شاهکار تمدنی می داند.»*
دکتر باستانی یک ایرانی وطن پرست و با ایمان بود که تاریخ بسیار تلخ، غمبار و سرشار از تنش ایران را شیرین کرد و از دبیرستان و دانشگاه به خانه ها برد. علاوه بر آن بخش گسترده ای از ادبیات اقلیمی ایران مرهون تلاش های اوست که صورتی خوشخوان از آن را به همه اقشار جامعه هدیه داده و راوی فضیلت های بزرگ پنهان تاریخ است. به شهادت چاپ های مکرر کتاب هایش، آثار او میان مردم نفوذ بسیاری داشت؛ زیرا در شیوه خود، فضایل و شخصیت های کاملا معمولی را برجسته می سازد؛ چهره هایی که در لابلای خطوط روایت تاریخ مغفول مانده یا در فراموشی غوطه ورند.
*کتاب" از پاریز تا پاریس" او یکی از ماندگارترین آثار تاریخ ادبیات فارسی در قالب سفرنامه نویسی است که از نثر روان و نکته های نغز و پر مغز برخوردار است و با چاشنی طنز و ادب، درس های تلخ هم به خورد مخاطب می دهد.*
این مطلب را با شعری که سروده ایشان است، به پایان می برم.
پاریزی اگر قصه بسیار شنفت
یک قصه بگفت زانکه صد قصه نهفت
مرگ آمد و قصه گو به آرامی خفت
هرکس که شنید گفت دیدی که چه گفت
*یادش گرامی باد*
*۱۴ مارس روز جهانی پرسیدن یا پرسش است*
“پرسیدن سبب میشود تا با گزینههای متفاوتی روبهرو شویم، به دنبال پاسخ باشیم و چیزهای جدیدی بیاموزیم.
پرسیدن، دنیاهای تازهای را به ما نشان میدهد.
ایدهٔ روز جهانی سوال/پرسش برای اینست که هرچه افراد بیشتر سوال بپرسند، احتمال اینکه به ذهنهای بزرگی تبدیل شوند، بیشتر است.
پرسشها یکی از ضروریترین راههایی هستند که انسانها قادر به یادگیری و برقراری ارتباط با یکدیگر هستند”.
* شما که غریبه نیستین، اغلب ما ایرانیها ادّعا خیلی داریم که ما فرزندان فلانی هستیم و از قوم بیساری ولی در عمل، حتا از ابتداییترین روابط انسانی برخوردار نیستیم از جمله سؤال کردن و گفت و شنید.
قرنهاست یاد نگرفتهایم باهم حرف بزنیم، چون همواره یکی در بالا دستورات را صادر میکرده و ما در پایین، برای زنده ماندن، مجبور به اطاعت بودهایم.
حالا خوشبختانه داریم یواشیواش میآموزیم که باید یاد بگیریم باهم گفتگو کنیم (در شرایط برابر، باهم حرف بزنیم)، چون برای درسگرفتن و درسدادن به دنیا آمدهایم، نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان.
ضمناً داریم یاد میگیریم که حقِ سؤال و انتخاب داریم.
تقی عطایی
*یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ*
*یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ*
*یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ*
*حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ*
_ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها_
_ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شب ها_
_ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت_
_حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما_
*بهار طبیعت* و *بهار قرآن* همزمان به روی ما آغوش گشوده اند؛ *دو بهاری که سرشار از اُنس با قادر متعال، عبرت و معنویت است.*
در *بهار طبیعت* با شکسته شدن انجماد زمستانی، شور و اشتیاقی وصف ناپذیر برانگیخته می شود تا مردم در گذشته نمانند و برای آینده ای بهتر و زیبا تر تلاش کنند و در *بهار قرآن* فرصتی برای بازنگری، تامل و نیایش فراهم می گردد تا مسلمانان وجود خود را در *زمزم باصفای ماه مبارک رمضان* پاک و مطهر سازند.
* ارمغان تلاقی این دو بهار، امید و حرکت، خودسازی و بندگی خالصانه است که باید قدر و منزلت آن را دانست و خداوند را شاکر و سپاسگزار بود؛ زیرا آمیخته شدن ارتباطات انسانی در نوروز با مناسک و مناسبت های ماه مبارک رمضان؛ به ویژه شب های مبارک قدر که قرائت قرآن مجید، تدٌبر در آیات الهی و شب زنده داری در رأس آن هاست، معنویت مضاعفی را ایجاد می کند، به گونه ای که می توان به نشست و برخاست ها و همدلی ها میان اقوام و آشنایان رنگی الهی بخشید.*
* با عرض تسلیت ایام شهادت مولای متقیان حضرت علی ابن ابیطالب (ع) و تبریک فرارسیدن نوروز فرخنده، توفیق روزافزون شما را در سال جدید از خداوند متعال مسئلت می نمایم.*
*ابراهیم جعفری*
* روز_جهانی_آینده و #توسعه_پایدار*
_* به مناسبت فرارسیدن هفته منابع طبیعی*_
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
دو مناسبت در دهه دوم اسفند ماه، نگاه به سوی *آینده* دارد. *روز جهانی آینده* که به صورت مستقیم مردم را به آینده پژوهی دعوت می نماید و *هفته منابع طبیعی* که غیر مستقیم همگان را به حرکت در جهت *توسعه پایدار (Sustainable Development)* فرا می خواند.
اگر بخواهیم به صورت ساده مفهوم *توسعه پایدار* را در اذهان مردم نهادینه سازیم، کافی است به سخن *بوذرجمهر حکیم* دقت کنیم که در روزهای پایانی عمر، در حالی که درخت گردو می کاشت، در پاسخ به افرادی که اقدام اورا به سُخره می گرفتند، گفت:
*دیگران کِشتند و ما خوردیم*
*ما بکاریم و دیگران بخورند*
* به عبارت دیگر مضمون توسعه پایدار این است که منابع طبیعی نظیر آب، خاک، جنگل، مرتع، تنوع زیستی و ... میراثی نیست که گذشتگان در اختیار بشر قرار داده اند، بلکه امانتی است که آیندگان؛ یعنی فرزندان و نسل های بعدی به ما سپرده آند و باید از این امانت به شایستگی مراقبت نماییم.*
* بنابراین جوهره توسعه پایدار نگاه به آینده است که از این طریق مردم را به مشارکت دعوت می کند؛ زیرا تحقق توسعه پایدار بدون مشارکت همگانی امکان پذیر نیست. یکی از جلوه های برجسته مشارکت، کاشت درخت در هفته منابع طبیعی است.*
اگر عمر متوسط یک درخت را *۵۰ سال* فرض کنیم، ارزش مادی آن از نظر یک دانشمند کلکته ای به شرح زیر است:
۱- تولید اکسیژن. ۳۱۲۶۰ دلار
۲- کنترل آلودگی هوا. ۶۲۰۰۰ دلار
۳- افزایش رطوبت هوا. ۳۶۶۰۰ دلار
۴- کنترل فرسایش و حفظ حاصلخیزی خاک
۳۱۲۶۰ دلار
۵- ایجاد آشیانه و پناهگاه برای حیوانات
۳۱۲۶۰ دلار
*که در مجموع ۱۹۶۲۶۰ دلار خواهد بود و می توان به صورت گرد شده، ۲۰۰/۰۰۰ دلار برآورد کرد.*
از یاد نبریم هر ملتی برای خود دارای درختان مقدسی است که در آثار ادبی آن ملت حضوری چشمگیر دارد. *مثلا درختی چون نخل برای مردمان مصر، بین النهرین و شبه جزیره عربستان از دیرباز جایگاه خاصی داشته است و چون این درخت همیشه می روید و هرگز شاخ و برگش نمی ریزد و سبز است، از آن تحت عنوان نماد حیات و شادابی یاد می شود.و اغلب در اشعار شاعران عرب به خوبی نمایان است.*
*همچنین درختی چون زیتون برای مردمان حاشیه دریای مدیترانه، درختی مقدس است؛ زیرا از یک طرف روزی رسان است، از طرفی به خاطر حضورش درجنگ هایی که منجر به صلح و یا پیروزی شده، نماد صلح و دوستی است. پس بی دلیل نیست هر زمان به ادبیات مردمانی چون مردم کشور فلسطین نگاه می کنیم، ردپای برجسته ای از حضور زیتون و باغ های آن را مشاهده می کنیم.*
به جرأت می توان گفت *درخت نماد عشق ایرانی است و حضورش در پهنه ادبیات فارسی نه تنها گسترده، بلکه به آن زیبایی و جلایی خاص داده است.* پس بی دلیل نیست که در واژه واژه و در بیت بیت اشعار نغز فارسی، عباراتی چون *«درخت مهربانی، درخت بیداری، درخت معرفت، درخت کیهانی، درخت جاودانه و...»* را مشاهده می کنیم؛ آن گونه که در *«ویس و رامینِ» اسعد گرگانی* بارها می خوانیم.
تو را در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟ به گلزار خزانی
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟ به سرو بوستانی
*در واقع آوردن درختان مختلف در سپهر ادبیات فارسی نشانگر زایشی است که شعله امید را در دل ها برمی افروزد و انسان ها را به حرکت وامی دارد.*
هر درخت، مادر هزار شعر گفته و نگفته است. قرن هاست که شاعران بخشندگی، دوستی، نیاز، نور، انتظار، آشتی و هزار و یک مفهوم دیگر را در درخت جست و جو می کنند. *فردوسی در شاهنامه درخت را پلکانی به سوی ملکوت و راهی برای رسیدن به خدا دانسته و حافظ در بسیاری از غزل هایش هر بار که پای صلح و دوستی و آشتی به میان آمده، به درخت گریزی زده است.*
*درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد*
*نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد*
*سیاوش کسرایی* نیز درخت را *قامت بلند تمنا* خوانده است. سال ها است که حتی ترانه های فارسی وامدار درختان هستند."
_*تو قامت بلند تمنایی ای درخت*_
_*همواره خفته است در آغوشت آسمان*_
_*بالایی ای درخت*_
_*دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار*_
_*زیبایی ای درخت وقتی که بادها*_
_*در برگ های تو لانه می کنند*_
_*وقتی که بادها*_
_*گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند*_
_*غوغایی ای درخت*_
_*وقتی که چنگ وحشی*_
_*باران گشوده است در بزم سرد او*_
_*خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت*_
در پایان برخی از *سرمشق های طبیعت به انسان* را یادآور می شوم. _*باشد که دربرابر درختان و زیست بوم خود، سر تعظیم فرود آورده و درس آموز آن باشیم.*_
* اگر به دنبال سعادت و کرامت هستی، می توانی طبیعت را الگوی خود قرار دهی.*
*تواضع و افتادگی را از بید،*
*راست قامتی را از سرو،*
*صبوری را از صنوبر،*
*مقاومت را از بلوط،*
*روان بودن را از رود،*
*سخاوت را از خورشید*
*و کرامت را از ابر بیاموز*
* با این امید که فرهنگ حفاظت از منابع طبیعی به معرف عمومی تبدیل شود*
نگاهی کوتاه به کتاب برگزیده بخش اجتماعی سال ۱۴۰۳؛ کنشگران مرزی*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
کتاب *«کنش گران مرزی»* نوشته *دکتر مقصود فراستخواه* که به بررسی موانع توسعه و همچنین نقش آفرینی کنش گران مرزی در تاریخ ایران می پردازد، *اثر برگزیده بخش علوم اجتماعی چهل و دومین دوره جایزه کتاب سال را از آن خود کرد.*
*فراستخواه در این کتاب، روایتی نو از مفهوم توسعه ارائه داده و با عبور از سرمشق فقدان، به امکان سازی در دل محدودیت ها رسیده است.
رئیس جمهور طی یادداشت روزانه خود در کانال تلگرامی اش؛ دغدغه های مسعود ( سه شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳ ) نوشت: *«الحمدلله توفیقی حاصل شد و تعداد زیادی از پژوهشگران و نویسندگان ممتاز و درجه یک کشور را از نزدیک دیدم و جوایزشان را اهدا کردم. از این که آقای مقصود فراستخواه هم جزو برندگان بود، خوشحال شدم، چون به نظرم در لایههای زیرین نظریه «کنشگر مرزی»اش اصل #وفاق_و_امید موج میزند.*
در یک تعریف کوتاه، کنشگر مرزی میکوشد در میان محدودیتهای ساختاری ایران، امکانهایی تازه کشف یا خلق کند. او بین «دیوان حکومت» و «ایوان جامعه» رفتوآمد داشته و در تردد است. به روایت او در تاریخ ایرانِ با افزایش شکاف میان ملت و دولت، در شرایط انسداد که پنجرههای گفتوگو بسته میشوند، با وجود آن که ناامیدی بر ذهنها حاکم است؛ اما جامعه ایرانی از نفس نمیافتد. *قابلیتهای فرهنگی موجب میشود بازیگران جامعه، صورتهای متفاوتی از فعالیت را پیش بگیرند که یکی از آن ها، کنشگری مرزی است که در یک منطقه خاکستری میان دولت و ملت صورت می گیرد.*
تحصیلات، خانواده، سبک زندگی و ارتباطات این کنشگران باعث شده تا ضمن آن که در دولت حضور دارند، با دردها و دغدغههای جامعه هم آشنا باشند و بکوشند مطالبه های مردم را به سیستمهای رسمی منتقل سازند.
کنشگر مرزی نظریه ایرانی است که دکتر فراستخواه آن را از مطالعات تاریخ معاصر ایران به دست آورده و توسعه داده است. *کنشگر مرزی عاملی انسانی است که میکوشد در فاصله میان محدودیتهای ساختاری ایران، امکانهای تازه کشف یا حتی خلق کند.*
*فراستخواه با حساسیت تاریخی میکوشد تجربههای زیسته این کنشگران را قابل فهم کند و نشان بدهد که چگونه در دل جامعه ایرانی تواناییهای بالقوهای برای تداوم زندگی حتی در شرایط عسرت تاریخی و انسدادهای ساختاری وجود دارد و این رمز بقای موجودیتی به نام ایران و صلح و همبستگی اجتماعی بوده است.*
برخی تاریخ ایران را با «فقدان» روایت کرده اند و این گونه روایت ها فراگیر هم شده است. تاریخی که در آن فقدان طبقه، نهادهای مدنی، بخش غیردولتی، حوزه عمومی، کنشگران منتقد مستقل یا بوروکرات های میهن دوست و آدم حسابی، وجه غالب است. *مقصود فراستخواه معتقد است این گونه نگاه کردن به تاریخ ایران، واقعی نیست و آدم را دچار فلج ذهنی و بی عملی می کند.*
*او مخالف نقد تاریخ ایران نیست؛ اما می بیند که جامعه ایران توانمندی هایی دارد که زندگی را در زیر پوست آن جاری و مطالبه زندگی کردن را در آن نهادینه کرده است و به گمان او، تاریخ ایران تاریخ فقدان نیست.*
فراستخواه همچنین زیر بار این نمی رود که داستان ایران معاصر را یکسره در چارچوب وضع ژئوپلیتیک، ساخت دولت یا همه ساختارهای کلان دامنه تحلیل کند. *سهم کنشگران در تاریخ برای او پررنگ است. جالب این که فکر می کند چون ساختارها معیوب اند، کنشگران نقش مهم تری دارند و «ابتکارات و افق گشایی های هوشمندانه از طریق عاملیت های فردی، گروهی، محلی، مدنی، حرفه ای، صنفی و تخصصی، تنها مسیری است که می توان از آن طریق با محدودیت ها، انسدادها و فروبستگی های ساختاری مواجه شد».*
* کنشگر مرزی کمال گرا نیست اما نتیجه گراست؛ اهل لابی گری و مذاکره برای بهبود وضع جامعه است و بیشتر اهل اصلاح است و انقلابی نیست؛ دانش و آگاهی را از علم و جامعه به سطح حکومت می برد و مسائل حکومت را هم به عرصه علم و جامعه وارد می کند. فراستخواه می کوشد تا تاریخ ایران معاصر را نه از زاویه ساختارهای کلان دامنه که همواره صُلب و بدون تغییر جلوه می کنند و بُن مایه تاریخ فقدان شده اند، بلکه از زاویه تاریخ میان روایت کند. تاریخ میان یعنی جایی که «میان سرکوب و مقاومت، فضای گفت وگو هست و عاملانی که نه در خط سیاه سرکوب بودند و نه در صف نخست مقاومت، بلکه در میان تردد می کردند»*
کنشگر مرزی، قهرمان *تاریخ میان* است؛ چرا که سیاست را نه در کاخ ها و نه در احزاب، نه در دیوان دولتی و نه ایوان مدنی، *بلکه در تردد میان آنها پی جویی می کند.*
مقصود فراستخواه تاریخ ایران را به شیوه استقرایی جست وجو می کند تا ردپای کنشگران مرزی را بیابد. *او می خواهد نشان دهد آن روایت تاریخی که جامعه ایران را یکسره منفعل، توسری خور و مقهور استبداد نشان می دهد، صحت ندارد.*
*در یک کلام کتاب کنشگران مرزی، روایتی امیدبخش از تاریخ ایران معاصر است.*
* مهندسی و مطالعات اجتماعی دو بال موفقیت طرح های توسعه ای*
_ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
* پنجم اسفند در ایران به مناسبت بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی، روز مهندس معرفی شده است؛ از این رو جا دارد ضمن عرض تبریک و قدرشناسی از مهندسان، ارزیابی انتقادی از این موضوع نیز داشته باشیم.*
پیش از تأسیس دانشگاه، هنگامی که می خواستند جوانان را برای کسب علم به خارج بفرستند، اصلی ترین رشتههای تحصیلی مورد توجه حکومت، پزشکی، مهندسی و علوم تجربی بود و با فعالیت دانشگاه در ایران نیز این رویکرد ادامه داشت.
دولتمردان تصور می کردند کافی است از دانش غرب، فقط همین علوم اخذ شود تا کشور در مسیر توسعه قرار گیرد.
*با این دیدگاه رشته مهندسی در شکلگیری و اداره کشور نقش مهم تری داشت. مهندس به معنای فردی که ذهنیتی دقیق و علمی دارد، می توانست اقدام به تولید ابزار یا تجهیزات نماید و در کمترین زمان، با کیفیت و قیمت مناسب تحویل دهد.*
جامعه مدرن و تمدن غرب نیز به ظاهر روی کاکُل مهندسان می چرخید؛ زیرا در هر پدیده دنیای غرب، آثار عمل مهندسان آشکار و نمایان بود.
*از برج ایفل گرفته که یک مهندس آن را ساخت و به نماد فرانسه تبدیل شد، تا مجسمه آزادی و انتقال آن به نیویورک که بیش از وجه هنری، وجه مهندسی اش اهمیت یافت. از ساختمانهای سر به فلک کشیده تا وسایل مدرن حملونقل و ارتباطات، از مزارع عظیم کشت و صنعت تا کارخانههای بزرگ و کشتی های غولپیکر و... همه و همه کار مهندسان بود و از این رو آموزش مهندسی و تربیت مهندس به معنای قدم گذاشتن در مسیر پیشرفت به شمار می رفت.*
به همین دلیل از ابتدا بهترین دانشآموزان کشور جذب این دو رشته یعنی پزشکی یا مهندسی می شدند و اعتبار و مزایای مادی آنان نیز از سایر رشتهها بیشتر بود.
اگر امروز در جامعه ایران عنوان *«دکتر»* خریدار پیدا کرده، به واسطه آن است که نخستین دکترها، پزشکان بودند و مهندسان نیز عنوان اختصاصی خود را داشتند.
واقعیت این است که نیاز جامعه مدرن به مهندس و تفکر مهندسی قابل انکار نیست؛ ذهنیتی که با ریاضی آشناست و بسیار محاسبهگر و عملگراست و در پی کسب حداکثر بهرهوری از حداقل امکانات است و می کوشد تولید و محصول خود را بهینه سازد تا مانع از اتلاف منابع شود.
* در عین حال نباید فراموش کرد که دانش مهندسی، کاربردی برای انجام اهداف مشابه درباره جامعه و انسان ندارد؛ به گونه ای که می توان گفت مهندسان در تمدن غرب، محور اصلی و منحصر به فرد این پیشرفت نیستند، بلکه صاحبان علوم اجتماعی و فرهنگی اگر جایگاه مهمتری از مهندسان نداشته باشند، نقش کمتری نیز ندارند.*
مدیریت جامعه با مدیریت و ساخت یک کارخانه فرق دارد. با نگاه مهندسی شاید بتوان کارخانه ای را راه انداخت و ارزیابی هزینه و فایده آن را انجام داد؛ ولی نمی توان یک جامعه را اداره کرد و به ارزیابی اجتماعی آن پرداخت؛ به همین دلیل استفاده از اصطلاحات مهندسی اجتماعی یا فرهنگی دقیق نیست. به عبارتی ساخت یک فرهنگ، مهندسی پذیر نیست؛ *زیرا ماهیت متغیرهای موجود در فرهنگ با متغیرهای دقیق و قابل سنجش در تولید یک محصول صنعتی متفاوت است.*
خالی از لطف نیست به یک تجربه پس از پیروزی انقلاب در جهاد سازندگی (سابق) اشاره کنم. در یکی از استان های محروم کشور، جهادگران پس از مشاهده تعداد قابل توجهی از روستاهای فاقد حمام (عمومی)، با هزینه های زیاد اقدام به ساخت حمام نمودند و با خرسندی و شوق فراوان از ارائه یک خدمت بزرگ، با حضور مسئولان محلی آن ها را افتتاح نمودند؛ *اما پس از چند ماه با عزیمت به آن روستاها در کمال شگفتی مشاهده کردند که حمام ها به آغل گوسفندان تبدیل شده اند!*
دلیل آن هم این بود که مردم آن مناطق به دلیل خرافات و ... دوش گرفتن را خوش یُمن نمی دانستند و ترجیح می دادند با آبی که در دیگ ها داغ می کنند، استحمام نمایند.
*این تجربه به جهادگران آموخت که قبل از اقدام برای اجرای پروژه های توسعه در هر منطقه، مطالعات فرهنگی و اجتماعی در مورد افراد ذینفع، ضرورتی مهم و غیر قابل انکار است و پیش از اجرای طرح های توسعه ای باید فرهنگ سازی کرد.*
از سوی دیگر توجه به *زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی* ؛ به ویژه *احداث فضاهایی برای گفت و گوی شهروندان با یکدیگر،* از اولویت هایی است که باید به صورت جدی مورد اهتمام برنامه ریزان توسعه روستایی و شهری قرار گیرد.
* اگر مهندسی را در جایگاه واقعی خود قرار دهیم، یکی از مهمترین شرط ها و لوازم توسعه را محقق کردهایم؛ اما اگر قرار باشد ذهنیت مهندسی را بر همه امور از سیاست گرفته تا فرهنگ و اجتماع تسری دهیم، در این صورت نهتنها به جامعه خدمت نکردهایم، بلکه موقعیت مهندسی را نیز تضعیف نمودهایم.*
*با عرض شادباش دوباره روز مهندس، امید است با تعامل مهندسان و کنشگران اجتماعی در چارچوب نگرش سیستمی و توسعه پایدار، شاهد شکوفایی همه ظرفیت های کشور باشیم.*
گلپایگان- ایرنا- استاد دانشگاه علامه طباطبایی تهران استهزای گویش ها و لهجه ها توسط برخی افراد در فضای مجازی را تاسف بار ذکر کرد.
ابراهیم جعفری شامگاه پنجشنبه در گفت و گو با ایرنا با اشاره به سُخره گرفتن گویش محلی یک بانوی گلپایگانی حاضر در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال در فضای مجازی اظهار کرد: مشاهده صحنه های سخیف و زننده در برخی از شبکه های اجتماعی که با انواع ترفندهای رسانه ای سعی در استهزای گویش و لهجه شیرین گلپایگانی داشتند، برای کشور ما که مدعی فرهنگ و تمدن در جهان می باشد تاسف بار است.
وی با اشاره به تاکید دین مبین اسلام مبنی بر رعایت اخلاق و پاسداری از شخصیت افراد جامعه، تصریح کرد: از منظر حقوق انسانی برگرفته از اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز هر شهروند حق آزادی بیان و اظهار عقیده دارد، بنابراین هیچ فردی مجاز نیست انسانی را به خاطر ابراز نظر و دیدگاهش مورد استهزا قرار دهد.
وی با بیان اینکه متاسفانه در دهه های اخیر شاهد زوال زبان ها و گویش هایی هستیم که عامل هویتی، فرهنگی و تاریخی هر قوم و ملتی هستند، خاطر نشان کرد: لهجه ها و گویش های گوناگون و پر شمار ایرانی نمونه ای شگرف از پیشینه و اصالت فرهنگ زبانی این سرزمین است و تمامی لهجه ها زیبا و دلچسب و برای دیگر اقوام ایرانی جذاب و دوست داشتنی هستند.
جعفری با عنوان اینکه متاسفانه امروزه به علت کاهش اعتماد به نفس بسیاری از ایرانیان، شاهد کمرنگ شدن لهجه ها در میان تیره های گوناگون فرهنگی جامعه هستیم، تصریح کرد: از دست رفتن یک زبان و بافت فرهنگی آن همانند سوزاندن کتاب مرجعی بی نظیر بوده و پیامد دردناک آن نابودی تاریخ و فرهنگ شفاهی اقوام و ملت ها و بطبع ازبین رفتن داستان ها و ضرب المثل ها خواهد بود.
به گزارش ایرنا، در روزهای گذشته طی گزارشی تصویری و مصاحبه با یک خانم در راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرستان گلپایگان موج سازی غلط علیه آن شکل گرفت که موجب ناخرسندی بسیاری از شهروندان کشور شد.
شهرستان گلپایگان در فاصله ۱۷۵ کیلومتری غرب اصفهان قرار دارد.
*داستان جذاب ورود برق به ایران*
* پدر برق ایران که بود؟*
_ ابراهیم جعفری_
_دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
این روزها که به دلایل مختلف با خاموشی های متناوب مواجه هستیم، انگیزه ای برای اینجانب ایجاد شد تا مروری کوتاه بر سیر ورود برق به ایران و فرآیند پذیرش آن از سوی مردم داشته و با بانی اولیه آن آشنا شویم.
قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابانها و کوچهها یکی از مشکلات دولت وقت بود؛ بنابراین برای اولین بار در ایران کارخانهای دایر شد که روشنایی خیابان ناصریه و خیابان دراندرون (باب همایون فعلی) را با استفاده از گاز کاربیت تامین میکرد. البته این روشنایی، مختص خیابانهایی بود که به دربار منتهی میشد؛ اما با اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، روشنایی به ایران آمد و خیابانهای شهر را برای مدت کوتاهی روشن کرد که پس از چند روز توسط اهالی قطع و روشنایی آن منحصر به اندرون دربار شد.
در زمان مظفرالدینشاه، *محمدحسین امینالضرب،* اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خریداری کرد و پس از آن به طور رسمی وارد ایران شد.
محمدحسین امینالضرب یکی از تجار معروف زمان خود بود و به هر جا سفر میکرد، توشهای از تجارت اقتصادی آن کشور را با خود به ارمغان میآورد؛ به همین خاطر از جانب دربار و مظفرالدین شاه، بسیار مورد عنایت قرار گرفت.
*از سوی دیگر مقارن با انقلاب مشروطه تجار تهران ابتدا او را به عنوان نماینده مجلس برگزیدند و پس از تشکیل مجلس، از سوی نمایندگان به عنوان نایب رییس مجلس انتخاب گردید.*
او در معاملات تجاری به سرعت پیشرفت میکرد؛ به گونه ای که پیشنهاد تاسیس بانک ملی را به مظفرالدین شاه داد.
* در عین حال یکی از مهمترین و زیباترین فعالیتهای اقتصادی - صنعتی محمدحسین امینالضرب، آوردن کارخانه برق از روسیه به ایران بود.*
در سال ۱۲۸۴ خورشیدی که با مظفرالدین شاه عازم روسیه شده بود، روزی در خیابان در حال قدم زدن بود که چشمش به یک کارخانه برق افتاد و متوجه شد که روشنایی شب توسط چنین کارخانه هایی تامین میشود.
او که تا آن زمان چنین سازه مولدی را ندیده بود، مشغول تماشای آن میشود. چون مدت طولانی جلوی کارخانه ایستاده بود، نگهبان درٍ ورودی کارخانه برای جویا شدن از موضوع، بیرون آمده و به او میگوید: مگر خیال خریدش را داری؟
امینالضرب پاسخ میدهد: اگر ارزان بدهند، میخرم.
در همین میان صاحب کارخانه رسیده و از جریان باخبر میشود و، چون امینالضرب را با لباس نامناسب میبیند، با تمسخر به او میگوید: قیمتش پانصدهزار تومان است.
امینالضرب نیز از او میخواهد تا قولنامهاش را بنویسد و پولش را هم حواله یکی از تجار معتبر آنجا میکند و به این ترتیب کارخانه را تصاحب میکند و برای اولین بار برق وارد ایران میشود. هنوز مدت زیادی از بازگشت او و مظفرالدین شاه از روسیه به ایران نگذشته بود که کارخانه برق حاج امینالضرب در ایران ساخته شد و به راه افتاد و خیابانهای لالهزار، سعدی، شاهآباد و چراغ برق را روشن کرد.
*اگرچه مردم زیادی برای تماشای روشنایی به این خیابانها آمده بودند؛ اما در بین آنان عدهای اعتقاد داشتند که این روشنایی نمادی از قدرت شیطان است؛ بنابراین شروع به قطع سیمها و شکستن لامپها کردند و اندک رغبتی برای استفاده از آن نشان نمیدادند.*
اکثر رجال و وزرا نیز به برق حاج امینالضرب، روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند که به صنعت فرنگ نمیتوان اعتماد کرد. به همین خاطر تا مدتها از چراغهای زنبوری خود برای روشنایی شب استفاده میکردند.
* پس از چندی، امینالضرب با شیوهای زیبا، شروع به مبارزه این عقاید کرد.*
*او به مناسبت جشن میلاد امام زمان (عج) تمام خیابانهای امیریه را مزین به لامپهای رنگارنگ کرد و با این کار، مردم را بار دیگر شگفتزده نمود و این آغاز تغییر عقیده مردم و رجال و وزرا بود.*
*از این پس آنان ابتکار امینالضرب را به خانههای خود بردند و به تدریج برق، جای چراغهای زنبوری و وسایل روشنایی اولیه را گرفت.*
کارخانه برق از عصر تا آخر شب کار میکرد. البته این صنعت نیز مانند سایر صنایع وارداتی به ایران، ابتدا مختص دربار، رجال و سرمایهداران بود، ولی کمکم به صورت عمومی درآمد و خانهها و خیابانها را روشن کرد.
این کارخانه که در زمان خود اعتبار پیدا کرد، موتورش به وسیله نفت کار می کرد و برق ۱۱۰ ولت تولید می نمود؛ موتور تک سیلندری داشت که برای خنک کردن آن، آب در اطرافش گردش داشت. نمونه ای از این کارخانه را در دوران کودکی در زادگاهم گلپایگان شاهد بودم.
*رقابت شدیدی در آن زمان بین مردم برای استفاده از برق شکل گرفت؛ تا جایی که مردم بیماری سل و ارتباط آن با دود چراغهای نفتی و روغنسوز را بهانهای برای بردن برق به خانههای خود قرار میدادند.*
مصرف اولیه برق تنها به چند ساعت از شب محدود میشد. مولدهای اولیه نیز با هیزم، زغالسنگ و چوب کار میکردند؛ ولی بعدها جای خود را به مولدهای دیزلی دادند.
به دنبال وارد شدن برق به ایران و جا افتادن این صنعت بین مردم، در سال ۱۲۸۴ ادارهای در شهرداری تهران به نام *اداره روشنایی معابر* تاسیس شد. این اداره بعدها به *بنگاه برق* تغییر نام داد، ولی همچنان زیرنظر شهرداری بود.
پس از این که برق به طور کامل در میان مردم جا افتاد و عقاید کهنه، جای خود را به رضایت از نور داد، بنگاه برق فردی را به عنوان مامور دریافت پول مصرف برق براساس تعداد لامپها قرار داد که به او *تحصیلدار* میگفتند.
تحصیلدار، بدون آن که کنتور و یا چیزی شبیه آن در کار باشد، هر شب می آمد و براساس تعداد لامپها از صاحبان آنها پول میگرفت. در آن زمان لامپهایی که معمول بود، لامپ های چهل واتی، لامپ های ۷۵ واتی و لامپ های صد واتی بود. *البته در آن زمان به واحد وات، شمع میگفتند.*
قیمت مصرف لامپ های چهل شمعی چهار شاهی و مصرف لامپ های ۷۵ شمعی و صد شمعی به ترتیب هفت شاهی و ده شاهی بود. *بعضی کسبه، برای پرداختن نکردن این مبلغ، ترفندهایی به کار میبردند.*
اول شب لامپ کم وات زده و پس از رفتن تحصیلدار، لامپ پُروات میبستند، یا این که ابتدا یکی، دو لامپ وصل میکردند و پس از رفتن تحصیلدار، سه، چهار لامپ دیگر اضافه میکردند. عدهای نیز دکان و مغازه خود را هنگام آمدن تحصیلدار میبستند و پس از رفتن او، دوباره آن را باز می نمودند و به این طریق از پرداخت مبلغ مصرف لامپ، شانه خالی میکردند.
این کارخانه، فاقد دستگاه تقویتی بود که برق را به طور یکنواخت و یکسان توزیع و تنظیم کند؛ بنابراین برق اطراف کارخانه، تا حدی قوی بود که با چشم نمیشد به آن خیره شد؛ ولی هرچه به فاصله آن از کارخانه اضافه میشد، نور آن نیز ضعیف تر میشد.
* با پایان گرفتن داستان جذاب ورود برق به ایران توسط محمد حسین امین الضرب و مقاومت های اولیه اغلب مردم، بی درنگ محتوای کتاب ارزشمند «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ» تالیف دکتر نعمت الله فاضلی در ذهنم تداعی شد.*
در این کتاب آمده است: *جعفر شهری* در مجموعه شش جلدی *تاریخ اجتماعی تهران* نمونه های متعددی از مقاومت ایرانیان در برابر تکنولوژی های روز مانند عکاسی، چرخ خیاطی، قطار، رادیو، تلویزیون، دوچرخه، چراغ برق و امثال این ها ارائه و ثبت کرده است.
*ایرانیان اغلب محصولات صنعتی جدید را با عناوینی چون فرنگی، جنی، نجس و ... طبقه بندی کرده و از پذیرش آن ها تا مدت ها سرباز زده آند و ...»*
*اما دکتر فاضلی بر اساس پژوهش های مردم شناختی به این نتیجه رسیده است که در عصر جدید ایرانیان به دلایل گوناگون مانند افزایش میزان تحصیلات، ارتباطات بین المللی، ورود به فاز جهانی شدن و ... از ورود صنایع نوین مانند کامپیوتر و فن آوری های نوین ارتباطی و ... (به عنوان سمبل نوآوری های عصر کنونی) به خانه های خود استقبال نمودند و در ادامه می افزاید: «بنیادهای مدرنیته ایرانی قوام بیشتری یافته است و مردم آمادگی بیشتری برای سازگاری و قبول محصولات مدرن دارند.»*
* خوانسار؛ اولین خاستگاه چاپ کتاب در ایران*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
*خوانساری ها در نشر کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی در پایتخت نقش بی بدیلی داشته اند؛ به گونه ای که فرزندان و نوه های طایفه های مختلف خوانسار هنوز در حوزه نشر فعالیت می کنند.*
در تهران قدیم بیشتر کتابفروشان ثابت و دورهگرد، اهل خوانسار بودند. سعید نفیسی نویسنده و محقق معاصر در یکی از گزارش های خود آورده است: *«بازار حلبیسازها مرکز کتابفروشیهای تهران بود. یکی دیگر از کتابفروشی های تهران هم در تیمچه حاجبالدوله و بازار کفاشها بود. حاج ملا محمدصادق و حاج ملا محمدباقر دو برادر اهل خوانسار و فاضل بودند که به خانههای مردم میرفتند و کتابهایشان را عرضه میکردند و گاهی فوراً هم پول کتابها را نمیگرفتند. معتبرترین کتابفروشی آن زمان متعلق به میرزا محمد خوانساری در بازار حلبیسازها قرار داشت».*
زمانی هم که *حاج میرزا علیاکبر کتابفروش خوانساری* به تهران آمد تا در تیمچه حاجبالدوله، کتابفروشی باز کند، شاید فکر نمیکرد نام و خاندانش چند دهه بعد تبدیل به یکی از مهمترین مراکز نشر در ایران شود.
در دوره قاجار، تیمچه حاجبالدوله و بازار حلبیسازها، مرکز کتابفروشی و نشر کشور به شمار میرفت؛ مرکزی که با روی کار آمدن پهلوی اول و احداث خیابانهای جدید، به خیابان ناصرخسرو منتقل شد. به همین دلیل وقتی *حاج محمداسماعیل علمی،* پسر میرزا علیاکبر تصمیم گرفت کار پدرش را ادامه دهد و به همراه پسرانش شرکت تضامنی علمی را تاسیس کند، به خیابان ناصر خسرو رفت تا جنب ساختمان وزارت دارایی، کتابفروشیاش را دایر نماید. او به همراه *محمدعلی ترقی، موسس انتشارات خیام،* بارها به هند سفر کرد تا از آنجا کتابهای فارسی چاپ هند را به تهران بیاورند.
وقتی قرار شد ساختمان وزارت دارایی گسترش پیدا کند، کتابفروشی حاج محمداسماعیل هم خراب شد و او قدری پایینتر از مغازه قبلیاش «کتابفروشی علمی» را دوباره دایر کرد. در همین زمان بود که به او خبر دادند روسها در مشهد قصد فروش چاپخانهای را دارند. او هم به مشهد رفت و یک دستگاه ماشین چاپ سنگی با لوازم آن خریداری کرد و با مشکلات بسیار آن را به تهران و کتابفروشیاش آورد. کتابفروشی که در نهایت امور آن به دست پنج پسرش افتاد.
پس از حاج محمداسماعیل، پسر بزرگش *محمدعلی علمی* هم مغازه کتابفروشی را اداره میکرد و هم به کار نشر میپرداخت. چهار پسر دیگر نیز در چاپخانه علمی کار میکردند.
محمدعلی کتابهای بسیاری چون *«تاریخ بیست ساله» نوشته حسین مکی* و « *زندگانی امیرکبیر* » و *«تاریخ هرودوت»* را منتشر کرد؛ اما مهمترین اثری که توسط او به چاپ رسید، *«شرح زندگانی من» نوشته عبدالله مستوفی و کتاب «نبرد استالینگراد»* بود. او همچنین *قرآن نفیسی به خط سیدحسین میرخانی* انتشار داد که در ردیف قرآنهای نفیس بود.
یکی از نکاتی که درباره خاندان علمی میتوان به آن اشاره کرد، *چاپ کتابهای درسی* بود. آنان از بزرگترین ناشران کتابهای درسی در کشور بودند. محمد علی علمی مدتی هم به همراه برادر خود علیاکبر علمی با روزنامه کیهان کتابهای درسی را باهم منتشر کردند که مهمترین منبع درآمد خانواده و فامیل علمی بود.
*لازم به یادآوری است که در دوره قاجار و اولین دوره مجلس شورای ملی در سال۱۲۸۵شمسی، میرزامحمود کتابفروش خوانساری،به عنوان نماینده مردم تهران از صنف کتابفروشان، وارد مجلس شد و نقش بسزایی ایفا کرد.*
بعد از موفقیت حاج میرزا علی اکبر کتابفروش، موج مهاجرت خوانساری ها به تهران سرعت گرفت و بیشتر آن ها دستی در صنعت نشر و چاپ پیدا کردند که *اشرف الکتابی ها، علمی ها، میرباقری ها و ... را باید نسل نخست کتابفروش های خوانساری در تهران دانست که در تیمچه حاجب الدوله صاحب اعتبار شدند* و به خاطر سهولت در رفت و آمد به محل کسب و کارشان در حوالی بازار تهران سکونت پیدا کردند.
*مرحوم محسن بخشی* مدیر سابق انتشارات آگاه در مراسم نکوداشت خود در سال ۱۳۹۴ اظهار داشت: *«در مکتب که درس میخواندم عاشق کتاب شدم؛ به همین دلیل از خوانسار فرار کردم و به تهران آمدم تا کتابفروش شوم».*
وی در ادامه افزود: *«به تهران که آمدم در یک کتابفروشی مشغول به کار شدم و پس از مدتی صاحب آن به من اعتماد کرد و بخشی از کتابفروشی را به من سپرد. این گونه بود که به دنیای نشر راه پیدا کردم».*
* خوشبختانه آثار فرهنگی گسترش صنعت نشر توسط خوانساری ها به صنف لوازم التحریر بازار تهران نیز کشیده شده و هم اکنون از سررشته داران آن هستند.*
*اگر باور داشته باشیم که نشر از بنیادهای اصلی فرهنگ، آموزش، پژوهش، تفکر، احساس، ادراک، نگرش، بینش و آینده ماست، جای این سوال باقی است که چرا پروژه ایجاد بزرگ ترین چاپخانه کشور در قلمرو شهرستان خوانسار در دولت های نهم و دهم که می توانست در توسعه فرهنگی منطقه نقش تعیین کننده داشته باشد، منتفی گردید؟*
دلنوشته ای از سفر زیارتی به مشهد مقدس*
آمده ام شاه پناهم بده
_ ابراهیم جعفری_
روزهای سوم و چهارم و پنجم ماه معظم شعبان که مصادف با سالروز میلاد فرخنده سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، ماه مُنیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس (ع) و زینت عبادت کنندگان حضرت سجاد (ع) بود، همراه با جمعی از همکاران سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی توفیق حضور در جوار بارگاه ملکوتی ولی نعمت مان *حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا (ع)* و زیارت مرقد نورانی آن امام رئوف را داشتم.
فضای معنوی مشهد مقدس و رایحه دل انگیز نیایش و توسل انبوه زائران از سراسر ایران و نیز برخی از کشورهای مسلمان یادآور همان شعر قدیمی است که:
*اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند*
*جان به قربان تو ای شاه که حج فقرایی*
بی اختیار به یاد دوران کودکی و نوجوانی افتادم که هر وقت سعادت زیارت امام رضا (ع) برای پدر و مادرم به دست می آمد، چه شوق و ذوقی در خانواده ایجاد می شد و در خراسان رضوی با چه شور و عشقی ما را به زیارت می بردند و لحظه های حضور در حرم را بسیار مغتنم می شمردند. فراموش نمی کنم که مادرم پس از بازگشت از مشهد به زادگاه مان (گلپایگان)، در جمع اقوام و آشنایان، همیشه این جمله وٍرد زبانش بود که *سفر به مشهد مقدس هم زیارت است و هم سیاحت*
بی اختیار خاطرات سفرهایی را که با آنان داشتم، در مغزم رژه می رفتند و به طور خاص نوروز سال ۱۳۷۸ را به یاد آوردم که همراه با پدر و مادر، دایی و خاله ام که به رحمت خدا رفته اند و نیز برادر و خواهرم و دو تن از فرزندانشان دسته جمع روانه مشهد شدیم که ما جوان تر ها آنان را با ویلچر به زیارت آقا می بردیم. روزهای قشنگ و خاطره انگیزی بود؛ به گونه ای که بازنگری آن لحظه های زیبا دلپذیرترین اوقات زندگی ام را به خود اختصاص می دهند.
صرف نظر از موارد بالا، احساس اینجانب در میان عاشقان حضرت این بود که وجود امام رضا (ع) واقعاً یک نعمت بزرگ برای مردم ایران است؛ زیرا در این فضا زائران با تمسک و توسل به منبع جود و کرامت، در حالی که با انبوه مشکلات دست به گریبانند، به ساحل آرامش می رسند که از منظر روانشناسی اجتماعی می تواند دستمایه مطالعه و پژوهش هایی در حوزه علوم انسانی قرار گیرد.
* ای کاش زائران بتوانند معرفت ایجاد شده در اثر زیارت را با تفکر همراه ساخته و در زندگی خود تغییر به وجود آورند.*
در عین حال باید قدردان خادمان بااخلاص آن حضرت نیز بود که از بدو ورود به صحن های اطراف حرم و به ویژه هنگام بازرسی بدنی، در کمال مهرورزی و احترام به زائران، گویی آنان را روی چشم خود گذارده و مقدم شأن را گرامی می دارند.
*به عبارتی می توان گفت صحن و سرای آستان قدس اوج تجلی و کمال ارتباطات انسانی است؛ همان حلقه گم شده ای که حلال اغلب مشکلات جامعه امروز ایران به شمار می رود.*
علاوه بر موارد بالا، مدیریت و نظم و نظافت حاکم بر صحن و سرا و حرم مطهر به راستی انسان را مجذوب خود می سازد.
*بی جهت نیست که وقتی آشنایان و دوستان با زائران تماس می گیرند، بی اختیار و از صمیم قلب می گویند:« خوش به سعادت تأن و التماس دعا و تقاضا برای ابلاغ سلام آنان به آقا و ... »*
خالی از لطف نیست خاطرنشان سازم یکی از توفیق های این سفر دیدار با یکی از دانشجویان سابقم بود که از سال ۱۳۸۱ تا کنون با ایشان در تعامل هستم. *دکتر هادی زارعی که مدال افتخار خادمی امام رضا (ع) را بر سینه دارد* ، با شروع تحصیل در مقطع آموزش عالی هر هفته رنج سفر از مشهد تا تهران را بر خود هموار نمود تا سرانجام در آخرین مرحله از رساله دکتری خود در رشته علوم ارتباطات اجتماعی در اسفند ماه ۱۳۹۹ دفاع کرد.
همان زمان یادداشتی با عنوان *«ستایش از همت بلند خادم امام رضا (ع)، دکتر هادی زارعی»* نوشتم و در کانال دهکده جهانی بارگذاری کردم که برای علاقه مندان قابل دسترسی است.
با لطف خدا و عنایات ویژه امام رضا (ع) دکتر زارعی اکنون علاوه بر مدیریت روابط عمومی سازمان دامپزشکی استان خراسان رضوی، مدرس دانشگاه امام رضا (ع) و نیز کارشناس مسئول برنامه های حوزه خانواده در سیمای استان و ... می باشند.
از ایشان خواهش کردم هنگام انجام رسالت خادمی امام رضا (ع) در آستان قدس، از منظر علوم ارتباطات اجتماعی تمام کنش ها و بازخوردهای زائران را طی حضورشان در صحن و سرای امام یادداشت و تدوین کند و در اختیار دانشگاه و دانشجویان قرار دهد؛ زیرا چنین اقدامی می تواند شالوده یک تحقیق کیفی در زمینه علوم ارتباطات اجتماعی قرار گرفته و گام ارزنده ای در جهت ثبت تاریخ شفاهی آستان قدس که قطب گردشگری مذهبی در ایران است، به شمار آید.*
* بنده حقیر تا آنجا که توانایی داشتم سعی کردم در حرم مطهر همه دوستان را از مدار ذهن خود عبور داده، نائب الزیاره باشم و با درخواست از امام رضا (ع) برای آنان آرزوی سلامتی و خوشبختی نمایم.*
* تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.*
* گرامی باد یاد احمد بورقانی معمار توسعه مطبوعات آزاد و مستقل*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
هفده سال از مرگ ناگهانی *«احمد بورقانی»* که به قول دکتر هادی خانیکی *«احمد آل قلم»* بود، با شتاب گذشت؛ اما هنوز همه آنان که با او زیسته بودند، با دشواری می توانند نبودش را باور کنند. بورقانی که در روز ۱۳ بهمن ماه ۱۳۸۶ دیده از جهان فرو بست، گویی همچنان باشتاب و بی پیرایه به هرجایی که نشانی از خدمت است، سر می زند و با طنز و لبخند و جدیت و پشتکار باری از دوش بر می دارد و راهی می گشاید. به تعبیر دکتر خانیکی *«بورقانی خبرنگار»* ، *«بورقانی دولتمرد»* و *«بورقانی سیاستمدار»* یک جلوه بیشتر نداشت: *باید به آزادی عشق ورزید، به مردم وفا کرد و در برابر هر جفایی هرگز نرنجید.*
*«بورقانی»* را، بی گزافه، *«معمار مطبوعات آزاد و مستقل»* نام دادند، که بیش و پیش از هر کار دیگر، به قوت و قدرت *نهادهای مدنی در عرصه روزنامه نگاری* ، احترام گذاشت و داوری در کار مطبوعات و قوت و ضعف آن را به اهل قلم سپرد.
عمر بورقانی کوتاه بود؛ اما دامنه اندیشه و خدمتش بلند. نام نیک اش هنوز ما را زنده نگاه می دارد و هرروز، از نظام آباد تهران که در آن به خوشنامی زیست به *«جامعه مدنی»* که دغدغه همیشه اش بود، پیوند می دهد. *احمد آل قلم، جوانمرد عالم مطبوعات نیز بود و جوانمردان هیچ گاه از یاد نمی رو ند.*
احمد پله پله از پلکان مطبوعات و سیاست و فرهنگ بالارفت و در هرجا که بود پناه و پشتیبان اهالی قلم و اصحاب درد و درک بود. همه جا با دل خونین، لب خندان می آورد تا هم غم از دل ها بزداید و هم اخم از چهره های عبوس باز کند.
*«احمد آل قلم» که خبرنگار بود و به آن می بالید، مطبوعات را برخاسته از تحولات اجتماعی و دارای جایگاه رفیعی در توسعه می دانست.*
در کنار محمد جواد ظریف و دکتر خرازی در سال ۷۱
در عالم مدیریت نیز هیچ گاه گره ایجاد نکرد، بلکه گره گشا بود و در عالم شهروندی، سنگ صبور و آموزگار همگان بود. به همین دلیل در دل ها ماند و در وقت سنگینی هر غمی، برای اهل قلم یادش زنده است.
*اخلاق، تجربه و راه احمد کوله باری برای عبور توام با امید از تنگناهای حیات روزنامه نگارانه دارد. احمد آل قلم سند شرافت و آزادگی در متن مطبوعات و سیاست است. احمد یعنی درد، خنده، امید و تکاپو. احمد یعنی ایمان و آزادگی.*
افسوس که بیش از آنچه شناخته شد، ناشناس ماند؛ زیرا نقش های غیررسمی و عمیق او بیش از نقش های رسمی و آشکارش در حوزه فرهنگ و سیاست بود.
رفتن او تنها کم شدن شمار از جمعیت روشنفکران و سیاستمداران و روزنامه نگاران نبود؛ زیرا مرگ بورقانی کاهش در عدد و رقم نیست، *بلکه کاهش در کیفیت فضای سیاسی و اجتماعی است.* در جامعه ای که برای روشنفکران سیاستمدار و سیاستمداران روشنفکر مجال و امکان تاریخی محدود و منوط به تجربه های سخت و خصوصیت های ویژه است، *خودساختگی و خودپرداختگی بورقانی سرمایه ای برجسته بود. او در راه انقلاب و در مسیر اصلاحات ملامت بسیار کشید؛ اما وفا کرد، بی مزد و منت گام های بزرگ برداشت و با دل خونین از لب خندان دور نشد و چنین بود که سرمشقی در عرصه اندیشه و قلم شد.*
احمد بورقانی از جمله انسان هایی بود که به اتکای قابلیت های شخصی خود رشد کرده بود. او بود و روح بلند و قابلیت ها و شخصیت گیرا و دوست داشتنی اش. همین خصوصیت به او مناعت طبعی تحسین آمیز و وارستگی ویژه ای داده بود. *به این که بچه نظام آباد بود افتخار می کرد. به هنگام بذله و شوخی کمتر پیش می آمد خاطره ای شیرین از نظام آباد و شیطنت های دوران جوانی و نوجوانی خود در این محله نقل نکند؛ اما از این خاطره گویی و شوخ طبعی نمی توانستی به سرفرازی و بی نیازی او پی ببری؛ زیرا به هیچ وجه اهل تظاهر نبود.* باید به او آن قدر نزدیک می شدی و به خلوت او راه می یافتی تا این عظمت و بی نیازی را دریابی. تنها در این صورت می توانستی آگاه شوی که به رغم زندگی ساده که حتی با اقشار متوسط شهری قابل مقایسه نبود، از امکانات مجلس استفاده نمی کرد و در مقابل اتومبیلی که مجلس با قیمت ارزان به نمایندگان می داد، به همان رنوی قدیمی قانع بود. وارد شدن و نشستن در رنو برای او دشوار بود. به شوخی می گفت نیاز به پاشنه کش دارم تا بتوانم وارد ماشینم شوم!
در آخرین نطقی که در مجلس ششم خواند، گفت: *«بر این باوریم روند اصلاحطلبی، آزادی خواهی و عدالت محوری به اتکای رای مردم و در چارچوب اندیشهها و ارزشهای دینی، آینده درخشانی را برای ایران رقم میزند. ما کوشیدیم بر پیمان خود با ملت استوار باقی بمانیم و بهخاطر همه کوتاهیها از ملت بزرگ ایران پوزش میطلبیم.»*
*اینک آن جان فروزان سال هاست در جوار رحمت حق آرمیده است؛ ولی دل همه دوستان و نزدیکان و همه صاحبان فضیلت و ادب و آگاهی در فراق او ناآرام است. نام و یاد زنده یاد احمد بورقانی این بیت شعر از حضرت حافظ را در ذهن ها تداعی می کند که:*
*هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق*
*ثبت است بر جریده عالم دوام ما*
* گزیر بینظیر*
* دکتر نعمت الله فاضلی، ۸ بهمن ۱۴۰۳*
*
* روستای گزیر را میشناسید؟* اگر نه، حتما بشناسید. گزیر روستایی نزدیک بندر لنگه و شهر کنگ است. در استان هرمزگان و نزدیک خلیج فارس.
گزیر مثل ابیانه یا کندوان نیست که طبیعت یا معماری خاص و منحصر و ممتازی دارند. گزیر حتی سوغات و سنت مشهوری هم ندارد، اما بینظیر است. از سوم تا ششم بهمن ۱۴۰۳ آنجا بودم.
سید احمد زارعی دوست فرهیخته و کتابدوستم و سازنده کتابخانه باشکوه راسخ گزیر دعوتم کرده بود تا سخنرانیهایی برای معلمان، کتابداران، دهیاران و مردم گزیر ارایه کنم.
گزیر مرا شگفتزده کرد. فرهنگ، بارزترین و حیرتانگیزترین ویژگی گزیر و گزیریان است. مقصودم شیوه زندگی مردمان آنجاست. بیش از شش هزار سکنه دارد و همه اهل سنت و شافعیاند.
گزیر در سال ۱۳۹۶ روستای دوستدار کتاب شناخته شد که در ورودیاش این را تابلو کردهاند. چند کتابخانه دارد اما کتابخانه راسخ که سید احمد زارعی آن را ساخته، بنایی باشکوه و مجهز در میدان مرکزی آبادی است.
آذر ماه امسال هم همین کتابخانه مسابقهای برای خواندن کتاب "صلح ایرانی" برگزار کرد و استاد ملکیان. مهندس درویش و خانم دکتر تیشهیار به آنجا رفته و در همایش بزرگی که برای اهدای جوایز برگزار شد، سخنرانی کردند.
گزیر بیسواد ندارد و مردمش اهل خواندناند. گزیر شش مدرسه دارد و چندین مکتبخانه و یازده مسجد زیبا. سنت مکتبخانهای کنار مدرسه هنوز زنده است.
وقتی وارد گزیر شدم عصر بود و به مکتبخانهای رفتم. بیست دانشآموز ابتدایی در آن مشغول آموختن قرآن بودند. ملای مکتبشان خانم جوانی بود. گفت در مکتبخانه بچهها خوشنویسی، قصهخوانی، ادبیات فارسی، زبان عربی و قرآن میآموزند.
در حالی که وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده ۴۰ درصد دانش آموزان پایه پنجم نوشتن و روخوانی نمیدانند، بچهمکتبیهای هفت و هشت ساله را دیدم که قرآن را به زیبایی میخواندند و خواندن فارسی را خوب میدانستند.
گزیر روستای صلح است. مردم این روستای باستانی که زبان فارسی پهلوی میانه و گویش برکه دارند، در صلح و صمیمیت بینظیرند. هنوز نزاع محلی و خونریزی در آن رخ نداده است. شش هزار نفر که همه خویشاوند و آشنایند و کشاورز، کمبود آب هم دارند اما هرگز به جان هم نیفتادهاند.
دهیاران و شورای ده به گفته خودشان صدها ساعت گفتگو و تحقیق کرده بودند و فهرستی از آسیبهای اجتماعی دهشان را برایم خواندند تا مشورت بگیرند. حدس میزنید آسیبها چه بودند؟ فقر، فحشا، خودکشی، نزاع، خشونت، سرقت، ناامنی، بیکاری و ...؟ خیر. هیچکدام.
بگذارید فهرست آسیبها را به ترتیب اولویت برایتان عینا نقل کنم.
۱- شب بیداری
۲- استفاده از الفاظ نامناسب در گفتگوی محاورهای
۳- چگونگی مدیریت سرمایههای مازاد
۴- عدم رعایت نظافت شهری
۵- آیا درآمد غیرفعال باعث معضلات اجتماعی میگردد؟
۶- عدم درک متقابل بین فرزندان و اولیا
۷- عدم اجرای قانون رانندگی
۸- راهکار در امان ماندن از آسیبهای فضای مجازی
این فهرست البته گویا نیست. منظورشان از شببیداری این است که خانوادهها تا دیر وقت دور هماند و شبنشینیها طولانی است. عدم اجرای قانون رانندگیشان هم جالب است. در حالی روستا مملو از اتومبیل است که پلیس و سیستم راهنمایی و رانندگی ندارند. تصادف حادثهای نادر در آنجاست. اما اخیرا دو تصادف رخ داده و مردم هم نگران شدهاند. در گزیر طلاق بسیار به ندرت اتفاق میافتد و رشد جمعیت بسیار بالاست. سال ۹۵ حدود چهار هزار نفر و الان بیش از شش هزارند. مهاجرپذیر هم نیست.
گزیریها مزایای سنت و مزایای تجدد را گرفته و با هم تلفیق کردهاند. بناها، فضای روستا، داخل خانهها و همه چیز مجهز به فناوریهای روز است. آب، برق، گاز و ارتباطات مدرن دارند. کوچهها آسفالت و بناها از سیمان و آهن و زیبا ساخته شدهاند.
امام جمعهشان، جناب شیخ سید محمد زارعی، مردی مردمدار، باسواد، خوشبیان، محبوب و معتمد مردم و بسیار خاکی است. در نماز جمعهاش تقریبا همه مردم حاضر بودند.درباب خونگرمی و مهماننوازی و ادبشان نیازی نیست چیزی بگویم. جنوبیها و فرهنگشان شهره آفاقاند.
البته، طوفان مصرفگرایی، تخریب محیط زیست و بحرانهای فرهنگی ناشی از گسترش و نفوذ رسانهها و مجازی شدن، کم کم در حال رسیدن به گزیر است. اگر حساس و هشیار نباشند شاید دو سه دهه دیگر گزیر هم ناگزیر و مثل هزاران روستای دیگر درگیر بحران و حتی ویرانی شود.
خودشان هم نگران همین بودند. سید احمد زارعی و بزرگان گزیر میکوشند از راه آموزش و کتاب و کتابخوانی و ایجاد گفت و گو از بروز فاجعه پیشگیری کنند. نمیدانم پیروز میشوند یا نه اما گزیر فعلا در پرتو فرهنگش ماندگار و دوستداشتنی است.
شما چه پیشبینی میکنید؟
* فروپاشی اخلاق در سکوهای فوتبال ایران*
_* به بهانه رفتار خشونت بار و غیر انسانی هواداران تیم های فوتبال پرسپولیس و تراکتور در لیگ برتر ایران*_
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
در جریان مسابقه فوتبال روز یکشنبه هفتم بهمن ماه ۱۴۰۳ میان دو تیم پرسپولیس و تراکتور در ورزشگاه آزادی، هواداران فوتبال صحنه های بسیار تلخ و ناگواری آفریدند که فاصله ای عجیب و باورنکردنی با اخلاق و انسانیت داشت.
این مسابقه در آستانه *سالروز بعثت نبی مکرم اسلام حضرت محمد ابن عبدالله (ص)* برگزار گردید که فرمود: *«اٍنی بُعٍثتُ لٍاُتَمٍمَ مَکارٍمَ الاَخلاق»*
_*«من برای اتمام و تکمیل اخلاق برانگیخته شدم»*_
از نگاه *دین مبین اسلام* و از منظر *روحیه پهلوانی و جوانمردی* که به عنوان *میراث ناملموس و گرانقدر فرهنگی ایران* به یادگار مانده، اعمال شنیع و بی اخلاقی هواداران فوتبال تداعی کننده این بیت شعر از *حضرت حافظ* است:
*جای آن است که خون موج زند در دل لعل*
*زین تغابن که خزف می شکند بازارش*
صرف نظر از الفاظ رکیک و ناشایست که به طور خاص دامنگیر _*علیرضا بیرانوند*_ سنگربان تیم تراکتور و دروازه بان تیم ملی فوتبال ایران گردید، پرتاب سنگ های بی شمار، میله های آهنی، بطری و حتی خاک انداز به داخل استادیوم در حین مسابقه (که اگر هرکدام از آن ها به سر و بدن بازیکنان یا سایر تماشاگران اصابت می کرد، چه بسا جان هایی را می گرفت)، *نشانگر آن است که اغلب هواداران هنوز روح و پیام فوتبال را به عنوان یک مکتب انسان ساز درک نکرده آند.*
*به کار بردن الفاظ رکیک از جانب تماشاگران خانم هوادار پرسپولیس نسبت به بیراوند نیز، نشانی دیگر از سقوطٍ آزادِ اخلاق است که باید توسط جامعهشناسان مورد واکاوی قرار گیرد؛ هر چند این امیدواری وجود داشت که با حضور بانوان، فضای استادیوم ها تلطیف شود و شاهد این همه بی احترامی نباشیم!!*
*تأسف بیشتر این که تعدادی از کاربران فضای مجازی در برخی از پیج های اینستاگرامی با لایک کردن صحنه های شرم آور استادیوم ازادی، ادب و اخلاق را پایمال نمودند. البته برخی نیز در مقابل این رفتار شنیع با کامنت های خود آن را نکوهش کردند.*
متاسفانه در جریان این مسابقه ۳۲ نفر مصدوم شدند که سه نفر از آنان، هوادارانِ زن هستند.
* علیرضا بیرانوند اگر مستحق نقد هم بود, مستحق فحش های رکیک نبود؛ آن هم وقتی مادرش در ورزشگاه حضور داشت. اگر اخلاق حکم می کند تا بازیکن به بازی جوانمردانه متعهد باشد، تماشاگر هم باید به اخلاق جوانمردانه مزین شود. ادب و آداب هواداری نه به نوع رنگ که به سطح فرهنگ ربط دارد. شوری که با شعور نیامیزد، شرم و شرر می سازد.*
* این صحنه های زشت که با آلودگی شدید محیط استادیوم همراه است را، با رفتار فرهنگی تحسین برانگیز هواداران فوتبال تیم های ژاپنی مقایسه کنید که علاوه بر نمایش ادب، پس از پایان هر مسابقه کاغذها، ضایعاتٍ غذا، پرچم ها و بطریها را از سکوها جمع می کنند و هرگز زبالهای را برجای نمی گذارند که نمونه های بارز آن در جام جهانی فوتبال آشکار بود.*
اینجانب که از کودکی به فوتبال علاقه داشته و بیشتر از جنبه علمی به آن نگاه می کنم، بر این باورم که فوتبال می تواند برای همه *زندگی ساز* باشد؛ *زیرا آموزه های روانشناسی، جامعه شناسی، مدیریت، اخلاق و ... در آن موج می زند.*
بازی فوتبال به نوعی خشونتٍ نهفته در ذهن و ضمیر انسان امروزی را به رقابت فرهنگی، انسانی، جمعی، آرام و مدیریت شده تبدیل می کند. علاوه بر آن فوتبال بیان کننده شکلی از یاری گری و تعاون در جامعه امروز است. به زبانی دیگر فوتبال امکان تلاشی سازمان یافته و جمعی را برای تبدیل تضادها به شکلی از دوستی و تفاهم فراهم می سازد و *نمادی از دیپلماسی در میان کشورها به شمار می رود؛ به گونه ای که قبل از پیمان صلح دو کشور متخاصم، تیم های ملی فوتبال آن ها مسابقه می دهند.*
*آلبرکامو* نویسنده و فیلسوف مشهور قرن بیستم می گوید: *«تمام آنچه را از اخلاق و تعهد گرفته ام، مدیون فوتبال هستم».*
او که از فوتبال برای زندگی اش درس گرفته بود، اعتقاد داشت در حالی که سیاستمداران می کوشند مسائل را از آنچه که هست، پیچیده تر نشان دهند تا در نهایت مردم به اهداف آنان متمایل شوند، اخلاق و ارزش های ساده زمین فوتبال، مجال و فرصت خوبی برای انسان هاست. شاید حق با کامو باشد؛ زیرا اگر فوتبال امری اخلاقی نبود، نمی توانست جهان شمول شود.
بدیهی است هر کسی به اندازه ظرفیت خود می تواند درس آموز مسابقه های فوتبال باشد؛ اما افسوس و دریغ که میدان های فوتبال ایران به عرصه ای برای عقده گشایی، انتقام و خشونت تبدیل شده است.
*دردمندانه باید اذعان کرد که یکشنبه شب (هفتم بهمن ماه) اخلاق در ورزشگاه آزادی ذبح شد و این مرگ را در هیاهوی بازی کسی ندید.*
*فوتبال ایران، همچون بیماری در شرایط وخیم است که هر روز قسمتی از بیماری اش عود می کند ولی چاره ای برای درمان آن نمی شود!*
* یادی از ابوالحسن صبا و دوران طلایی موسیقی ایران*
_* صبا ویولن را از یک ساز بیگانه به بخشی جدانشدنی از موسیقی سنتی ایرانی بدل کرد و آن را بومی ساخت*_
_ ابراهیم جعفری_
_دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
از دیرباز تاکنون، *موسیقی ایرانی* به عنوان یکی از غنیترین و متنوعترین اَشکال موسیقی جهان شناخته شده است. یکی از هنرمندان برجسته این حوزه، *«ابوالحسن صبا»* بود که با آثار خود، به این هنر ایرانی جانی دوباره بخشید.
از ابوالحسن صبا بهخاطر نوآوریها و تحولاتی که پدیدآورد، با عنوانِ *«نیمای موسیقی ایران»* یاد میشود و مدتی که در این عرصه حضور داشتهاست را، *«دوران طلایی موسیقی»* نام نهادهاند.
صبا یکی از شاگردان برجسته و نابغه استاد بینظیر موسیقی ایران، *علی نقیخان وزیری* بود. با ورود به *مدرسه موسیقی او* بود که اندیشههای صبای جوان و نوع نگاهش به این هنر و تمرین نوازندگی دگرگون شد.
*تاثیر وزیری به نحوی بود که میتوان موسیقی ایران را به دو دوره قبل و بعد از او تقسیم کرد.*
بسیاری از استادان هم عصرٍ وزیری و شاگردانش از او تاثیر پذیرفتند که استاد صبا نیز ازجمله آنان بود؛ ولی به خاطر نبوغی که در ذات این هنرمند فرهیخته وجود داشت و همچنین آشناییاش با ادبیات ایران و نیز خوشنویسی و سازسازی، او توانست با استفاده از آموزه های استاد وزیری و سایر استادان، سبکی را در آهنگ سازی و نوازندگی خود به وجود آورد که همچنان بدیع و جالب است.
بعد از استاد وزیری و ظهور برخی دیگر از برجستگان موسیقی ایران که شاگرد وزیری بودند، شاهد سه طرز تفکر یا سه مکتب فکری در موسیقی ایران هستیم: *مکتب وزیری* ، *مکتب شهنازی* و *مکتب ابوالحسن صبا* که این آخری توانست مقبولیت بسیار زیادی در بین اغلب هنرمندان پیدا کند.
ابوالحسن صبا در ۲۲ سالگی دانشجوی ممتاز و تکنواز برنامههای مدرسهٔ عالی موسیقی شد.
نخستین اثر ضبطشدهٔ صبا *قطعهٔ زرد ملیجه* با *ویولن* بود که در میان دو بندٍ سرود *ای وطن* با صدای *روحانگیز* در سال ۱۳۰۶ تولید شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت.
ابوالحسن صبا، در همان سال از طرف استاد علی نقی وزیری مأمور شد تا در رشت مدرسهای مخصوص موسیقی تأسیس کند. او نزدیک ۲ سال در رشت ماند و در آنجا ضمن آموزش موسیقی، به روستاها و کوهپایههای شمال رفت و به جمعآوری آهنگهای محلی پرداخت و ارمغانهایی از این سفر به همراه آورد. *آهنگهای دیلمان، رقص چوبی قاسمآبادی، کوهستانی و امیری مازندرانی یادگار این دوره از زندگی اوست.*
ابوالحسن صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف، چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون سنتور، تار، سهتار، تنبک، نی، کمانچه، ویولن و نیز پیانو را در حد کمال مینواخت؛ ولی *ویولن* و *سهتار* را به عنوان *سازهای تخصصی* خود برگزید. سپس در مدرسه عالی موسیقی به شاگردی علینقی وزیری درآمد و تکنواز ارکستر او شد.
در سال ۱۳۱۸ ابوالحسن صبا در رادیو به کار نوازندگی پرداخت؛ ولی همچنان در هنرستان موسیقی مشغول آموزش و پژوهش بود و در اواخر عمر نیز در منزلش کلاس موسیقی دایر کرده بود و به علاقهمندان آموزش میداد.
او چهل سال تمام ساز نواخت، تعلیم داد، در ارکسترها شرکت کرد، کتاب نوشت و در جریانهای موسیقی ایران تأثیر مستقیم و مثبت داشت. وی در تمام رشتههای موسیقی ایران و حتی سایر هنرها همچون ساختن ساز و نقاشی و ادبیات مهارت داشت، زبان انگلیسی میدانست و دانشنامه ای جامع از علم و عمل موسیقی ایرانی بود.
* صبا توانست ارزش های اصیل موسیقی ایرانی را به طور دقیق به نسل های بعد منتقل کند؛ به گونه ای که بسیاری از نوازندگان و خوانندگان ایرانی، از او الهام گرفته و الگو برداری کردهاند. آثار بلند مدت صبا، همچنان در موسیقی ایرانی و حتی در موسیقی جهانی، تأثیرگذار هستند.*
با این وصف می توان گفت مکتب نوین موسیقی ایرانی که از درویش خان آغاز شده بود، با صبا به اوج رسید و شاگردانش نیز پیرو راه او شدند.
*تاثیر استاد صبا و آثارش بر موسیقی ایرانی را میتوان به درختی تشبیه کرد که شاخ و برگهای متعددی از آن رستند. از یک سو میتوان استادانی نظیر جلیل شهناز، لطفالله مجد و فرهنگ شریف را مثال آورد و از سوی دیگر به استادان کمنظیر دیگری مانند استاد حسن کسایی، استاد حسن ناهید، استاد عبادی و ... اشاره کرد.*
* صبا در نوازندگی ویولن، انقلابی به پا کرد. او این ساز غربی را با روح و جان موسیقی ایرانی درآمیخت و صدایی خلق کرد که گویی زبان دل مردم ایران است.*
*صبا توانست ویولن را از یک ساز بیگانه به بخشی جدانشدنی از موسیقی سنتی ایرانی بدل کرده و آن را با روحیه ای اصیل و ملی به جهانیان معرفی کند.*
*ابوالحسن صبا، فراتر از یک موسیقیدان، اسطوره ای بود که هنر را به زندگی و زندگی را به هنر پیوند زد. او ثابت کرد که موسیقی، زبانی فراتر از مرزها، زمان ها و اختلاف هاست؛ زبانی که از دل برمی آید و بر دل می نشیند.*
* مُتبرک باد نام و یاد زنده یاد دکتر سید جعفر شهیدی*
_* به مناسبت فرارسیدن ۲۳ دی، سالگرد درگذشت استاد استادان*_
_ ابراهیم جعفری_
_دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
اگرچه اینجانب توفیق شاگردی و درک محضر چهره نام آور و علمی ایران، *زنده یاد دکتر سید جعفر شهیدی* را نداشتم؛ اما وظیفه خود دانستم به مناسبت هیجدهمین سالگرد درگذشت ایشان با گزینش مطالبی از یادداشت های آقایان دکتر سید علی محمودی، دکتر هادی خانیکی، دکتر عطاءالله مهاجرانی و دکتر کریم جعفری که در روزنامه اعتماد ملی ۲۴ دی ماه ۱۳۸۶ به چاپ رسیده، اَدای دین نمایم.
زنده یاد *دکتر سید جعفر شهیدی* از شخصیت های گرانمایه تاریخ و ادبیات کشور ما به شمار می رود؛ الگویی که او در عرصه تحقیق بنیان نهاد تا سالیان سال به عنوان یکی از الگوهای برجسته تحقیقات آکادمیک، پایدار خواهد ماند.
فعالیت های علمی دکتر شهیدی دو ویژگی مشخص و بارز دارد که *نخست، گستره پژوهش های علمی ایشان است.*
دکتر شهیدی به دعوت علامه *علی اکبر دهخدا* به گروه تدوین لغتنامه سترگ دهخدا پیوست و بعدها این مسئولیت با برعهده گرفتن ریاست بنیاد دهخدا افزون تر شد.
*لغتنامه دهخدا* نمونه بسیار موفقی از *کار دسته جمعی* در ایران است؛ همان چیزی که گاه در کشور ما نایاب است. مرحوم شهیدی می گفت: *«کار جمعی نیاز به گذشت و آزادی علمی دارد».*
*گروهی نیز که به همراه علامه دهخدا و دکتر محمد معین و دکتر شهیدی لغتنامه ای با این عظمت را تدوین کردند، نمونه این سعه صدر و آزادی است.*
مرحوم شهیدی به ضعف های کار پژوهشی در ایران آگاه بود؛ چنان که در جایی گفته است: *«ما به پژوهش عادت نداریم؛ همان طور که به دموکراسی عادت نداریم».*
*او تلاش کرد تحقیق در باره تاریخ اسلام را با روش دقیق علمی و فارغ از علائق شخصی همراه سازد. به همین دلیل در کتاب های که به تاریخ اسلام پرداخته، هیچ نشانه ای از جُمود و تعصب و یکسونگری مشاهده نمی شود.*
* از سوی دیگر دکتر شهیدی به درستی دریافته بود که هدف کار علمی نزدیک شدن به حقیقت است و پژوهشگر برای تحقق این خواسته هیچ التزامی را نباید بپذیرد؛ چه التزام درونی که به معنای علاقه های شخصی و و دلبستگی هاست و چه التزام بیرونی که مترادف با قدرت هاست.*
*اگرچه او طرفدار تعامل دانشگاه و قدرت سیاسی بود، اما با روش خود در زندگی نشان داد که می توان بدون وابستگی به دولت ها نیز تحقیق کرد. با این وصف هنگامی که کار علمی و روشمند را در کنار استقلال طلبی دکتر شهیدی قرار می دهیم، متوجه می شویم که او یکی از چهره های برجسته و ممتاز ایران است و جایگاه تثبیت شده ای در میان اهل دانش و اندیشه در ایران دارد.*
شخصیت و کارنامه علمی دکتر شهیدی *آمیزه ای از فرهنگ ایرانی و اسلامی بود* ؛ به گونه ای که *ایران را از اسلام* و *اسلام را از ایران جدا نمی دانست* و به همین دلیل در هر دو حوزه آثاری را خلق کرد *و با منش خود نشان داد که می توان ایرانی مسلمان و مسلمان ایرانی بود و میان دو میراث گرانقدر دینی و ملی ما هیچ تضادی وجود ندارد.*
دکتر شهیدی از جمله رجالی بود که که نه تنها در علوم آکادمیک، بلکه در علوم حوزوی نیز به تحصیل پرداخت و ضمن آشنایی با هر دو محور توانست *با پیوند دادن سنت حوزوی و علوم دانشگاهی، روش خاص خود را در نوشتن را بنیان نهاد.*
بزرگی و چیره دستی علمی و ادبی دکتر شهیدی را فرزانگان این زمان نه تنها در ایران که در دوردست های اندیشه و ادب از مصر تا چین و از حجاز تا هند ستوده اند؛ اما باید فراتر ازهمه آن ها سر در برابر منش و رفتاری فرود آورد که جز ادب و ایمان برنخاست.
*به عبارت دیگر سادگی و افتادگی آن درخت تناور بود که سایه های بلند بر سر نسل هایی گسترد که در کشاکش دهر، رنج ها و خستگی های فراوان کشیدند.*
*
دکتر عطاءالله مهاجرانی در یادداشت خود در سوگ از دست رفتن دکتر شهیدی آورده است: *«یک بار سخن از ترجمه نهج البلاغه به میان آمد که کتاب سال شد و با شمارگان بسیار، بارها انتشار یافته و می شود. دوستی از حق تألیف پرسید. برق اشک در چشمان دکتر شهیدی درخشید و زمزمه کرد، حق تالیف؟ آن کار عشق بود...»*
زنده یاد دکتر شهیدی که استاد استادان بود و بسیاری از چهره های شناخته شده ادبیات و تاریخ شاگردان او بودند، کارهای بزرگ کرد که همه کارستان بود. از دهخدا تا ترجمه نهج البلاغه و شرح مثنوی؛ *اما به واقع شاهکار او زندگی و خلق و خوی اش بود. او عاشقانه زندگی کرد و نامش همواره خاطر دوستدارانش را معطر می سازد. متبرک باد نام او ...*
*جای خالی مرد مدیریت بحرانها*
* سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی ۱۹ دی ۱۴۰۳*
_
بسمالله الرحمن الرحیم
با تاکید بر مطلق نبودن افراد و اینکه هیچیک از مسئولین جمهوری اسلامی عاری از اشتباه نبودهاند و نیستند، *امروز به مناسبت سالروز رحلت آیتالله هاشمی رفسنجانی یادآوری ویژگیهای منحصر به فرد ایشان و امتیازشان بر سایر رجال سیاسی معاصر را لازم میدانیم. این یادآوری به این منظور است که به خودمان تذکر بدهیم قدردان شخصیتهای بزرگ جامعه خود نیستیم و از وجود آنها برای رشد و تعالی کشور استفاده نمیکنیم. بخشی از امتیازات آقای هاشمی رفسنجانی اینها بودند.*
1- از بیشترین سابقه مبارزاتی علیه رژیم منحط شاهنشاهی برخوردار بود و با مقاومت اسطورهای در برابر فشارها، شکنجهها و زندانهای طولانی، استواری خود در راه حق و حمایت از اسلام را به اثبات رساند.
2- در نظام جمهوری اسلامی بیشترین و مهمترین مسئولیتها را برعهده گرفت و در تمام آنها موفقیتهای قابل قبولی به دست آورد. عضویت در شورای انقلاب، ریاست مجلس قانونگذاری، ریاست جمهوری، ریاست مجلس خبرگان رهبری، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضویت در شورای عالی دفاع، وزارت کشور و فرماندهی جنگ ازجمله این مسئولیتها بودند.
3- بیشترین اقدام را برای قرار دادن خود در معرض آراء مردم به عمل آورد و حتی در واپسین سالهای عمر خود بیشترین رای تاریخ انتخابات خبرگان به او تعلق گرفت.
4- مورد اعتمادترین فرد نزد بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی بود.
5- در تمام مدتی که در نظام جمهوری اسلامی در حال خدمت بود، همواره نفر دوم نظام بود بطوری که هیچ رئیس جمهوری در زمان حیات او از نظر نفوذ معنوی دارای جایگاهی بالاتر از او نبود.
6- در سطح بینالمللی همواره بیشترین نفوذ، جایگاه و احترام بعد از امام خمینی متعلق به آقای هاشمی رفسنجانی بود. این نفوذ و محبوبیت بینالمللی تا آخرین لحظه عمر برقرار و حتی رو به افزایش بود.
7- بیشترین خدمت را به ساخت زیربناهای کشور انجام داد. اهمیت خدمات آقای هاشمی رفسنجانی به اینست که او بعد از پایان جنگ تحمیلی و در حالی که کشور دچار ویرانی بود و خزانه کشور خالی بود، مسئولیت اول اجرائی را برعهده گرفت و زیربناها را در حد مقدور مستحکم کرد.
8- آقای هاشمی رفسنجانی برخلاف بعضی مسئولین که حاضر نیستند در نگاه و نظریه خود حتی بعد از اثبات نادرستی و ناکارآمدی تجدید نظر کنند، اهل انعطاف بود و اشتباهات خود را میپذیرفت و درصدد تجدید نظر در روشها برمیآمد.
9- در زمینه بکارگیری نیروها بسیار باز عمل میکرد. دولت آقای هاشمی رفسنجانی ترکیبی از نیروهای جناحها با سلایق مختلف بود.
10- در سیاست خارجی، نگاهی عمیق، باز و جامعنگر داشت. به همین دلیل، سران کشورها برای او احترام خاصی قائل بودند و روی نقطه نظرهایش حساب میکردند.
11- خطبههای نماز جمعه آقای هاشمی رفسنجانی، عمیقترین و اثرگذارترین خطبهها بودند.
12- او با ابتکاری که برای پایان دادن به جنگ تحمیلی بکار برد، نشان داد که علاوه بر سردار سازندگی و فرمانده جنگ، فرمانده صلح هم هست.
13- پیوست مهم ابتکار هاشمی رفسنجانی برای پایان دادن به جنگ، فداکاری بزرگی بود که با در معرض محاکمه قرار دادن خود برای باقی ماندن امام و انقلاب و نظام کرد. این فداکاری را در پرونده هیچیک از مسئولین نظام جمهوری اسلامی سراغ نداریم.
14- با اینکه بارها برای اعتلای انقلاب و ایران تا مرز شهادت پیش رفت، هرگز زهدفروشی نکرد. از ریاکاری بیزار بود و صداقت، برجستهترین خط زندگی او را تشکیل میداد.
15- با این حال، مظلوم بود، مظلومتر از بهشتی. مظلومی که نزد انسانها دادخواهی نکرد و به داوری خدا اعتقاد داشت.
*این مجموعه که فقط بخش کوچکی از ویژگیهای شخصیت هاشمی رفسنجانی را بازگو میکند، نشان میدهد او یکی از موثرترین رجال سیاسی مذهبی ایران در تاریخ معاصر است، پرتوی از خیر کثیر است و صاحب مکتب در سیاست، فقاهت، مدیریت و اخلاق است. بر چهره چنین انسان کمنظیری اگر حکمرانان به عمد و قصد گرد فراموشی میپاشند، از قدر و منزلت او نزد مردم و جایگاهش در تاریخ چیزی نمیکاهد. این روزها که انواع بحرانها به سراغ کشور آمده، قدر هاشمی رفسنجانی که مرد مدیریت بحرانها بود در چشم مردم برجستهتر شده است. چهره آفتاب را با ابر نمیتوان پوشاند، ابر، زایل میشود ولی آفتاب، نورافشانی میکند و گرما میبخشد.*
* پاسخ هنرمندانه*
* به مناسبت فرارسیدن سال نو میلادی (۲۰۲۵)*
_ اشاره: اگر چه نوشته زیر را چند سال قبل انتشار دادم؛ اما باز نشر آن را به مناسبت تولد حضرت عیسی مسیح (ع) و فرارسیدن سال نو میلادی خالی از لطف ندانستم._
_ ابراهیم جعفری_
_دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
یکی از دانشجویان سابقم که پیرو آیین حضرت مسیح ( ع ) است، با ارسال کارت پستالی زیبا در فضای مجازی میلاد فرخنده نبی مکرم اسلام (ص) را به اینجانب تبریک گفت.
پاسخ بنده به تبریک ایشان به شرح زیر بود:
*سلام بر جناب آقای جانسون تومه عزیز*
*" با عرض ارادت و تشکر فراوان از اظهار لطف جنابعالی در ارسال پیام تبریک ولادت پیامبر گرامی اسلام، بنده به وجود هم وطنی دوست داشتنی مانند شما افتخار می کنم. توفیق روزافزون تان را از خداوند متعال خواستارم."*
* تبادل احساسات با دانشجوی سابقم انگیزه ای را برای واکاوی حوادث اخیر کشور فرانسه به وجود آورد تا با استناد به یک تجربه ارزشمند، مسیر تازه ای را در جهت مواجهه با بی مهری ها نسبت به ادیان معرفی کنم.*
اقدام شنیع، ضد انسانی و ننگین جوانی وابسته به داعش در بریدن سر معلم تاریخ به دلیل نمایش کاریکاتورهای مستهجن نشریه فکاهی شارلی ابدو در جهت هتک حرمت *پیامبر اکرم حضرت محمد ابن عبدالله (ص)* و به دنبال آن سخنان ناشایست امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه که چنین کاریکاتورهایی را از مصادیق آزادی بیان در آن کشور برشمرد!!!، دور و تسلسلی از نفرت و خشونت را در جهان دامن زد.
اوایل دهه ۱۳۸۰ نیز در اعتراض به کاریکاتوریست هتاک دانمارکی که به ساحت پیامبر گرامی اسلام اهانت کرده بود، مقابل سفارت آن کشور در تهران دو نوع واکنش صورت گرفت که دقت در میزان اثرگذاری آن ها بر افکار عمومی عبرت انگیز است.
واکنش اول این بود که برای مقابله و تحقیر کاریکاتوریست دانمارکی و حامیانش جمعی از معترضان پرچم دانمارک را بر روی بدن تعدادی الاغ و سگ انداخته و بارها آنان را در برابر دوربین ها و خبرنگاران چرخاندند و ...؛ اما میزان اثربخشی این اقدام نه تنها به تحقیر دانمارکی ها منجر نشد؛ بلکه به نفع آنان تمام شد! دلیلش این بود که غربی ها با احترام ویژه ای که به تنوع زیستی و حقوق حیوانات قائل هستند، این اقدام را برگ برنده ای برای خود قلمداد کرده و چه بسا از آن استقبال نیز نمودند.
* اما در سوی دیگر این تظاهرات اعتراض آمیز، کنشی نمادین صورت گرفت که اعجاب جهانیان را برانگیخت. در برابر توهین به مقدس ترین چهره مسلمانان، جانباز انقلاب آقای #حسین_نوری که در اثر شکنجه های ساواک و ضایعه نخاعی ناشی از آن، دست هایش توان حرکت ندارند، قلم را در میان دندان ها قرار داده و تصویر حضرت مریم (س) را با زیبایی تحسین برانگیزی بر دیوار روبروی سفارت دانمارک در تهران نقاشی و آن را به اثر جهانی تبدیل کرد.*
* حسین نوری هدف از این نقاشی را ابراز محبت مسلمانان نسبت به حضرت مریم (س) و محکوم کردن اهانت به ساحت مقدس پیامبر اسلام اعلام کرد و افزود: " این اثر را به خاطر نشان دادن محبت مسلمانان به دین مسیح و به جهان مسیحیت اهدا می کنم.*
اسلام یهودیت و مسیحیت را به عنوان ادیان اسمانی و ابراهیمی به رسمیت می شناسد و قرآن از پیامبران آن ادیان با احترام و شکوه تمام یاد می کند. نام حضرت موسی (ع) *۱۳۶* بار و نام حضرت عیسی (ع) *۲۳* بار و نام حضرت محمد (ص) *۴* بار در قران ذکر شده است. تجلیلی که از حضرت مریم در قرآن مجید صورت گرفته است در انجیل های چهارگانه وجود ندارد. علاوه بر آن به صراحت قرآن مجید یهودیان و مسیحیان را اهل کتاب و اهل نجات می داند که در صورت مومن بودن و موحد بودن هیچگونه غم و واهمه ای بر آنان نخواهد بود.
اقدام *امام_موسی_صدر* در راستای *وحدت ادیان* در لبنان قابل تامل است. تیرماه ۱۳۴۱ شمسی در شهر صور، یک بستنی فروش مسلمان به همسایه مسیحی خود که او هم بستنی فروش بود، ستم کرده و در میان مردم تبلیغ می کرد که بستنی مسیحیان از نظر اسلام نجس است و خرید آن جایز نیست. این حرکت باعث شد تا کار مرد مسیحی به شدت کساد شود. مرد مسیحی خدمت امام صدر رفت و از او شکایت و دادخواهی کرد. امام صدر از وی دل جویی نمود و به آن مرد مسلمان هم پیغام فرستاد تا از این عمل ناشایست دست بردارد؛ اما آن مرد مسلمان گوش شنوا نداشت. چند روز بعد امام موسی صدر با تکیه بر فتوای صریح خود مبنی بر طهارت اهل کتاب، همراه چند نفر در مغازه بستنی فروشی مرد مسیحی حاضر شد و ضمن دل جویی عملی، از بستنی های او تناول نمود و با این عمل، از حقوق یک شهروند مسیحی که مورد ظلم واقع شده بود، دفاع کرد.
این موضع در آن ایام انعکاس گسترده ای در سطح روزنامه های مهم لبنان از جمله النهار، الحیاة و لسان الحال یافت و منجر به تحکیم روابط مسیحیت و اسلام به رهبری امام موسی صدر شد.
*در پایان با عرض تبریک به هم وطنان مسیحی، این بیت از حضرت حافظ را چاشنی پاسخ هنرمندانه آقای حسین نوری به اهانت کنندگان رسول گرامی اسلام می سازیم:*
*جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه*
*چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند*
* گناه نویسندگی*
_* در حاشیه هجمه گروهی از سلطنت طلبان علیه غلامحسین ساعدی (گوهر مراد)*_
_ محسن آزموده_
_روزنامه اعتماد، ۹ دی ۱۴۰۳_
_@dehkade_jahan_
گاهی نمی شود ساکت ماند، به خصوص وقتی حقی از کسی ضایع می شود که دستش از دنیا کوتاه است و خودش نمی تواند از حق خودش دفاع کند. آن هم آدمی که در روزگار و زمانه خود یکی از شریف ترین و دردمندترین آدم ها بوده و همه جوره به او اجحاف شده است.
آدمی که زبان و قلمی گویا و روان داشته و در زمان حیاتش خیلی خوب می توانسته با کلام و بیان از حق خود دفاع کند؛ اما اکنون دهه هاست روی در نقاب خاک کشیده و هیچ حامی و متولی و دم و دستگاهی ندارد. *سخن بر سر هجمه غیراخلاقی و غیرانسانی گروهی از طرفداران سلطنت در خارج از ایران به غلامحسین ساعدی است که در فضای مجازی نیز به شکل وسیع بازتاب یافته؛ نویسنده ای که برخی از بهترین داستان های کوتاه و نمایشنامه های فارسی را نوشته و بدون ذره ای اغراق ادبیات نوین ما به او مدیون است. نویسنده ای که برای همه علاقه مندان به قصه و ادبیات ایران خاطراتی به یادماندنی خلق کرده است. این هجمه این بار نه از جانب ذهن های متصلب و قشری که از سوی کسانی صورت گرفته که خود را مدعی آزاداندیشی و روشنگری معرفی می کنند و می گویند تنها آنان هستند که می توانند ایران را آباد و آزاد سازند!*
*چه آبادی و آزادی وحشتناکی!*
شاید بگویید *غلامحسین ساعدی* بی نیاز از دفاع است. حق هم همین است. میراث گرانبار او در ادبیات جدید ایران آن قدر ارزشمند است که احتیاج به بازگویی ما ندارد. نویسنده مجموعه داستان هایی مثل *عزاداران بیل و دندیل و گور و گهواره و ترس و لرز و واهمه های بی نام و نشان و رمان هایی چون توپ و تاتار خندان و غریبه در شهر و نمایشنامه هایی مثل آی با کلاه، آی بی کلاه، چوب به دست های ورزیل و دیکته و زاویه هنوز هم که هنوز است.*
*دو فیلم گاو و دایره مینا که داریوش مهرجویی فقید بر اساس داستان های ساعدی ساخته و فیلم درخشان آرامش در حضور دیگران اثر ناصر تقوایی بر اساس داستانی به همین نام از مجموعه داستانی واهمه های بی نام و نشان، بر تارک سینمای ایران می درخشند.*
*غلامحسین ساعدی در طول کمتر از پنجاه سال زندگی پر از رنج، ده ها کتاب نوشت، مجله منتشر کرد، نمایشنامه و داستان کوتاه و رمان و مقاله نوشت، کتاب ترجمه کرد و در نهایت هم در تبعیدی جانکاه، در غربت جان سپرد و در پرلاشز، همان گورستانی که صادق هدایت در آن دفن شده، به خاک سپرده شد.*
*حالا عده ای پیدا شده اند و عقده ها و حقارت های خود را سر او خالی می کنند، به زشت ترین شکل. آنها بی اخلاقی را از حد گذرانده اند و حتی به سنگ قبر سرد و ساکت او اهانت می کنند. به کدامین گناه؟ به گناه نویسندگی! شرم آور است و سکوت در برابرشان جایز و روا نیست.*
*نوآوری بانوی خیر گلپایگانی در سنت حسنه وقف با اهدای ۳۰۰ متر زمین در جهت مبارزه با بیماری های مشترک انسان و دام*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
در میان *ارزش های خبری رسانه ها* ( _News Values_ )، *شگفتی* ( _Oddity_ ) جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص می دهد.
*از این رو خبر وقف ۳۰۰ متر زمین توسط حاجیه خانم مریم سمیعی نژاد برای مبارزه با بیماری های مشترک انسان و دام و به ویژه آموزش و ترویج روستائیان، شگفت انگیز بود.*
خداوند متعال در آیات متعدد قرآن مجید، مومنان را به پرداخت صدقه و اٍنفاق مال به عنوان راهی برای سعادت اُخروی تشویق کرده است. بر این اساس، از دیرباز خیران کشور بخشی از اموال خود را متناسب با نیازهای جامعه به اموری نظیر تأسیس بیمارستان، مراکز علمی و فرهنگی، مساجد و... اختصاص داده اند.
از مصادیق مهم این سنت حسنه در تاریخ اسلام، وقف برای *گسترش علم* است.
*پیشینه درخشان ایرانیان در پشتیبانی از مراکز آموزشی و پژوهشی در دورههای مختلف تاریخ، گواهی بر این ادعاست. نمونههایی مانند مجموعه علمی، آموزشی #ربع_رشیدی که دارای چند صد سند و چندین هزار علمآموز بوده و با حمایت دانشمند فرهیخته "خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی" تاسیس و اداره میشده، از نمونههای بارز و مشخص در این زمینه است.*
در این میان، *حوزه سلامت* یکی از بخش های مهمی است که نیازمند ورود جدی خیران است؛ زیرا شرایط فعلی کشور با اٍعمال تحریم های ظالمانه، عدم وجود تجهیزات کافی در مناطق محروم، روند پیر شدن جمعیت، ضرورت ایجاد تدبیر برای پیشگیری و درمان بیماری های دوران سالمندی و ... مانع از نقش آفرینی کافی دولت در تامین عدالت برای سلامت خواهد شد.
بدون تردید یکی از مهم ترین عوامل فقدان سلامتی در کشور، *وجود بیماری های مشترک انسان و حیوان* است که با عنوان *زئونوز* ( *Zoonosis* ) از آن یاد می شود.
۲۰۰ نوع بیماری زئونوز در دنیا شناسایی شده که با توجه به شرایط اقلیمی و تنوع زیاد گونههای جانوری، بیماریهای مشترک انسان و دام در نقاط مختلف دنیا گسترش و شیوع زیادی دارند.*
با توجه به آسیبهایی که این بیماریها بر سلامت و بهداشت عموم جوامع وارد میکنند و همچنین زیانها و بار اقتصادی که بر اثر آن ها به سیستم بهداشتی کشورها تحمیل میشود، اهمیت کنترل شان به شدت احساس می گردد.
در ایران نیز با تنوع بافتهای شهری و روستایی، اقلیمها و شرایط زیست محیطی متفاوت، این بیماریها شیوع زیادی دارند.
*بیماریهایی نظیر تب مالت، تب کریمه کنگو، سیاه زخم، سالک، توکسوپلاسموزیس، لپتوسپیروزیس، هاری و هیداتید از جمله بیماریهای مشترک انسان و دام است که هر ساله در کشور ما باعث ابتلاء تعداد زیادی از افراد میشود و متأسفانه در برخی موارد با مرگ و میر نیز همراه می باشد.*
*با این وصف می توان گفت حدود ۶۰ درصد از بیماریهای عفونی و درصد قابل توجهی از بیماریهای نوپدید خاستگاه حیوانی دارند.*
* اهمیت این موضوع به اندازه ای است که روز ۶ جولای ( _۱۵ تیر_ ) هر سال به یاد لویی پاستور که اولین واکسن هاری را در سال ۱۸۸۵ به پسربچه ای که توسط سگی هار گاز گرفته شده بود، با موفقیت تزریق کرد و جان او را نجات داد، به نام روز جهانی بیماری های مشترک انسان و دام (World Zoonosis Day) نامگذاری شده است.*
*بر همین اساس به منظور نهادینه ساختن سلامتی در کشور قبل از درمان، پیشگیری مهم ترین اقدام است.*
*در این راستا اقدام شگفتی ساز خیر بزرگوار سرکار حاجیه خانم سمیعی نژاد مبنی بر وقف ۳۰۰ متر زمین در جهت مبارزه با بیماری های مشترک انسان و دام ( زئونوز ) به اداره دامپزشکی گلپایگان و از آن مهم تر اختصاص بخشی از این موقوفه به آموزش و ترویج روستائیان در جهت مقابله با این پدیده، ستودنی است.*
* فراموش نکنیم که هدف اساسی آموزش و ترویج، ایجاد انگیزه و تغییر رفتار مردم برای پذیرش نوآوری ها و فناوری های نوین است. به عبارت دیگر ترویج به دنبال ایجاد تحول در طرز فکر ها، گرایش ها، عادات و تشویق مردم در به کارگیری یافته های نوین علمی است.*
در تماس تلفنی اینجانب با خانم سمیعی نژاد، ایشان اظهار داشتند: «به دلیل علاقه زیاد به مردم شریف روستایی، سال های متمادیٍ معلمی را تا بازنشستگی در مدارس روستاهای گلپایگان سپری نمودم و از نزدیک شاهد فراگیر شدن بیماری های مشترک انسان و دام بودم.
*به همین دلیل سرمایه گذاری در امر پیشگیری را مهم تر از درمان دانسته و با اعتقاد راسخ، زمین ۳۰۰ متری خود با ارزش مادی ۳ میلیارد تومان را به آموزش و ترویج در زمینه مبارزه با بیماری های مشترک انسان و دام، با نیت شادی ارواح پدر و برادرم که از بازنشستگان اداره دامپزشکی بود، وقف نمودم. البته در اتخاذ این تصمیم از راهنمایی کارشناسان اداره دامپزشکی گلپایگان نیز بهره گرفتم».*
با عرض تبریک به این بانوی خیر که با دور اندیشی خود، فصلی جدید را در سنت زیبای وقف گشود، توفیق روزافزون شان را از خداوند متعال مسئلت می نماییم.*