دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

کوچه_های آشتی کنان جلوه ای از آمیزش ارتباطات انسانی و معماری سنتی ایران

* کوچه_های آشتی کنان جلوه ای از آمیزش ارتباطات انسانی و معماری سنتی ایران* 

 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 

کوچه_های آشتی کنان جلوه ای از آمیزش ارتباطات انسانی و معماری سنتی ایران

 *معماری* در کنار سایر هنرهای هشت گانه جهان (نقاشی،مجسمه سازی، ادبیات، موسیقی، تئاتر، معماری، سینما و روابط عمومی) هنر طراحی ساختمان های زیبا و آرامش بخش است؛ از این رو قرن هاست که معماری را محبوب هنرها می شناسند. ب

ا نگاهی عمیق و دقیق می توان مشاهده کرد که هیچ شکلی از معماری پایدار نبوده، مگر آن که پاسخگوی نیازها و انتظارهای آدمیان باشد؛ به همین سبب با انتقال پیام از گذشته و انطباق آن ها با زمان حال، با ما سخن می گوید. انسان همان گونه که پیوسته با محیط خویش در تعامل است، با بناهایی که بخشی از محیط است نیز، ارتباط دارد؛ زیرا خودش پدید آورنده معماری است. این تعامل که از ابتدا وجود داشته، با پیشرفت علم و فناوری سرعت بیشتری یافته است. البته در قدیم خانه ها نه تنها پاسخ دهنده به نیاز فیزیکی، بلکه در سطحی متعالی برآورنده نیاز معنوی انسان ها نیز بوده اند.


در فرهنگ و ادبیات ایران زمین؛ از جمله اشعار حافظ اشارات کلی و جزئی به معماری و برشمردن ویژگی های خوب آن، فراوان است.


 _*طرب سرای محبت کنون شود معمور*_ 

 _*که طاق ابروی یار  منش  مهندس شد*_ 


 _*سرای مدرسه و بحث علم و طاق و رواق*_ 

 _*چه سود  چون دل دانا و چشم بینا نیست*_ 


 _*آن که بر نقش زد این دایرة مینایی*_ 

 _*نیست معلوم که در گردش پرگار چه کرد*_ 

 

  شاید یکی از مهمترین تاثیرهای اجتماعی معماری سنتی ایران بر زندگی مردم، *کوچه های قدیمی آشتی کنان* باشد که بیان‌گر صمیمیت و گرمای محبت گذشتگان است.

 *این کوچه ها از مردمی حکایت دارد که دور از تکلف با صداقت، صمیمیت و محبت در کنار هم زندگی می‌کردند و وقتی خواسته یا ناخواسته با هم روبه‌رو می‌شدند، اگر کدورتی میان آنان بود، زایل می‌گشت.* 


 عرض کوچه های آشتی کنان به اندازه ای بود که ۲ نفر به سختی می توانستند از کنار هم بدون رو در رو شدن عبور کنند و همین باعث برقرار ارتباط میان آنان می شده است.

 *علت ساخت این کوچه ها این بوده که هنگام عبور تماسی میان عابران برقرار گردیده و صمیمیت بین آنان ایجاد شود. اگر با هم قهر بودند، در این کوچه ها نمی توانستند از هم رو برگردانند و مجبور به سلام و علیک می شدند و قهر آنان به آشتی تبدیل می گردید.* 


 در موارد زیادی که ۲ نفر با هم قهر بودند، وقتی از این کوچه ها در جهت مخالف هم رد می شدند، ناخودآگاه چند بار به یکدیگر برخورد می نمودند و این وضعیت باعث خنده و آشتی آنان می شد. گاهی حتی ساکنان به صورت برنامه ریزی شده این دو نفر را بدون اطلاع آنان در مسیر این کوچه ها قرار می دادند تا میانشان آشتی برقرار شود.


 * این کوچه ها که در محله‌های قدیمی بافت تاریخی شهرستان های یزد، شیراز، کاشان، کرمانشاه و تهران وجود دارند، دیوارهای کاهگلی، بارزترین ویژگی آن هاست؛ دیوارهایی از جنس خشت و کاهگل که موجب خنک شدن محله می شود.* 


 معماری و سبک طراحی بناها و خانه‌هایی که بشر از دیرباز تا کنون در آن‌ها زیسته و گذران عمر کرده است، تنها یک زیور یا زینت برای کاشانه آدمی محسوب نمی‌شود، بلکه رٓج به رٓج و مو به‌ مو برگرفته از مجموعه آداب و سنن و روحیه های اقوام در هر دوره زمانی است.

 شاید گمان کنید که تنگی و فضای باریک عبور و مرور  از کوچه‌های قدیمی ناشی از یک نقص اندیشه‌ای در معماری کهن است؛ درحالی‌ که استادان علم معماری این سبک از سازه معابر قدیمی را با کوچه‌های آشتی‌کنان می‌شناسند.


 اینجانب برای اولین بار کارکرد کوچه های آشتی کنان را از زبان *زنده یاد دکتر حسن حبیبی* شنیدم که در سال ۱۳۷۵ طی یک سخنرانی به مناسبت هفته جهاد سازندگی (سابق) و اهمیت پژوهش در فعالیت های جهاد مطرح ساخت. روانش شاد و یادش گرامی باد.


 * در همین راستا خالی از لطف نیست که اشاره کوتاهی به کارکرد ارتباطی سکوهای ساخته شده در جلو درب چوبی حیاط های قدیمی (تخت) هم داشته باشم.* 

*سکو* که به *پاخور* نیز شهرت دارد، نوعی بلندی است که در دو طرف درب ورودی خانه قرار داشته و برای مهمانانی طراحی می گردید که نمی خواستند وارد خانه شوند و در عین حال محل استراحت رهگذران نیز بوده است.

 *از سوی دیگر این سکوها یک حوزه عمومی برای گفت و گوی اهالی محل در اوقات فراغت بود؛ زیرا فضایی فارغ از هرگونه دغدغه و نگرانی را برای تبادل نظر آنان فراهم می ساخت.* 

به خاطر می آورم در دوره ابتدایی، به دلیل بازسازی ساختمان منزل همسایه ما در گلپایگان، زمانی که سکوهای محل نشستن و گفت و گوی صمیمانه بچه ها در کوچه تخریب شد، غمی سنگین بر دل آنان نشست و ...


  یکی از زیباترین تعابیر برای معماری، بدون شک تعبیر *گوته شاعر بلند آوازه آلمانی* از این هنر است:

 *او معماری را موسیقیِ جامد و تبلور یافته می داند.* 

 *اگر هنر را یک پاره خط در نظر بگیریم، یک سر این خط موسیقی است که غیر ماناترین هنر و سر دیگر معماریست که ماناترین هنر است.*

سپاه دانش یادگار ارزنده دکتر پرویز ناتل خانلری

* سپاه دانش یادگار ارزنده دکتر پرویز ناتل خانلری* 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 

 در مسیر توسعه ایران تشکیل *سپاه دانش* جایگاه برجسته ای را به خود اختصاص می دهد. طراح و مبتکر آن چهره علمی و میهن دوستی به نام *دکتر پرویز ناتل خانلری* بود.


ناتل خانلری در سال ۱۳۴۰ مقاله‌ای به مناسبت انتخابات و فساد موجود در آن نوشت و از این که فقط *پانزده درصد* مردم خواندن و نوشتن ‌می‌دانند، ابراز تأسف کرد. او فساد رأی در انتخابات را به‌ دلیل گستردگی بی‌سوادی طبیعی ‌می‌دانست و معتقد بود *«تعلیم سواد در ایران از نظر سیاسی و اجتماعی امری حیاتی است و هر تأخیری در این کار بشود، زیان بسیار به بار ‌می‌آورد.»* 

 *خانلری سوادآموزی را دروازه ورود به قلمرو فرهنگ ملی می‌دانست. او به این اعتقاد راسخ رسیده بود که بی‌سوادی پس از فقر، بزرگترین آفت جامعه و مانع رشد فرهنگ و توسعه پایدار است و آشکارا می گفت که سوادآموزی پس از تأمین نان روزانه، مهم‌ترین تکلیف دولت است و مسئولان باید تمام قابلیت‌های مادی و معنوی کشور را برای پیش بردن "تعلیم عمومی" به کار گیرند.* 


این مسئله آن قدر در نگاه خانلری ضرورت و فوریت داشت که حتی صرف بودجه دولت برای تعلیمات دبیرستانی و گسترش ابتر دانشگاه ها را نوعی *«تجمل»* به شمار می اورد.

او می گفت بودجه محدود دولت فقط باید صرف تعلیمات عمومی ابتدایی گردد و دبیرستان ها به بخش خصوصی واگذار شوند؛ چون *«عدالت»* حکم می کند که در وهله اول *«همه مردم»* از حق تعلیمات ابتدایی بهره مند باشند.

به اعتقاد خانلری تعلیم عمومی و توانایی مردم برای خواندن و نوشتن به زبان فارسی در کشوری مانند ایران که تنوع فرهنگی و قومی فراوان دارد، گام بلندی در جهت حفظ و تحکیم *«وحدت فرهنگی و ملی»* به شمار می رود.

خانلری در آرزوی ترقی و توسعه کشوری بود که همه مردمش دست کم  بتوانند رای خود را به *«زبان فارسی»* بنویسند و این را یک نوع « *دفاع ملی* » تلقی می کرد. 


 شاه در یکی از سخنرانی‌های خود در نخستین سال‌های دهه چهل؛ زمانی که دولت با کمبود بودجه رو به رو بود، از گسترش دانشگاه‌ها سخن گفته بود.

دکتر خانلری در سرمقاله *مجله سخن* با انتقاد از برنامه شاه نوشت که بودجه اندک آن روزگار را باید بیشتر به سوادآموزی عمومی و تاسیس مدرسه در روستاها و شهرستان‌های کوچک اختصاص داد و کمبود معلم را با طرحی ابتکاری جبران کرد.


 پس از انتشار این شماره از مجله، کسی از جانب نخست وزیر وقت؛ اسدالله علم به خانه خانلری می‌رود و از طرح ابتکاری او می‌پرسد. خانلری طرح *سپاه دانش* را پیشنهاد می دهد.  بر این اساس جوانان دیپلمه که دو سال از فعال‌ترین سال‌های عمر خود را باید در سربازی اجباری می گذراندند، پس از آموزش نظامی به عنوان معلم به روستاها فرستاده می‌شدند تا به جای اتلاف وقت در پادگان‌ها، به فرزندان فقیرترین و محروم‌ترین لایه‌های جامعه  که ۷۰ درصد جمعیت کشور را تشکیل می دادند، خواندن و نوشتن بیاموزند.

بر این اساس قانون سپاه دانش در دولت اسدالله علم و در سال ۱۳۴۱ به تصویب مجلس وقت رسید و پس از انجام مقدمات، یک سال بعد اجرای آن آغاز شد. 

شاه طرح سپاه دانش را مصادره کرد و در برنامه اصلاحی خود گنجاند؛ اما از خانلری خواست تا برای اجرای این طرح *وزارت فرهنگ* را بپذیرد.

 *خانلری به قصد اجرای طرح، تیغ طعنه دوستانش را به جان خرید و این پیشنهاد را پذیرفت.* 


 قبل از تشکیل سپاه دانش *۸۵ درصد* از مردم ایران در بی سوادی مطلق به سر می‌بردند. در اثر فعالیت های سپاه دانش، نرخ باسوادی تقریباً *هفت برابر* شد. سپاه بهداشت و سپاه ترویج و آبادانی نیز در نتیجه این موفقیت تشکیل شدند. کلیه خدمات سپاه دانش رایگان بود و با افزایش قیمت نفت، خدمات آن به صورت قابل توجهی افزایش یافت.

با این وصف سپاه دانش برای حکومت پهلوی مانند شمشیر دو لبه عمل می‌کرد؛ از طرفی با افزایش نرخ سواد، ساختار بروکراتیک کشور را تقویت کرد و پیشرفتی قابل توجه برای کشوری در حال توسعه بود و از طرف دیگر بسیاری از اعضای سپاه دانش، دیدگاه سیاسی خود را به مرور بالا بردند و به ترویج ایده‌های انقلابی در میان دانش آموزان و نوجوانان پرداختند که سرنوشت ایران را در دهه بعد به کلی تغییر داد.


 سپاه دانش در کنار دانشسراهای مقدماتی از مراکز تربیت معلم به شمار می رفت. بر همین اساس تا خرداد ۱۳۴۷ از ۹ دوره اولیه آن *۱۲۳۰۰* نفر برای این امر استخدام شدند. 

۱۰ سال بعد تعداد سپاهیان اعزامی به روستاها به *۲۲۰ هزار* نفر افزایش یافت و این افراد توانستند حدود *۴ میلیون و ۲۰۰ هزار* نفر روستایی را اعم از کودک و بزرگ سال، با سواد کنند.


 *اجرای طرح سپاه دانش تلاشی برای تاباندن نور دانایی به تاریک‌ترین زوایای اجتماع بود که از این طریق میلیون‌ها کودک روستایی به مدرسه رفتند و خانلری با قبول سمت وزارت فرهنگ، توانست مدرسه را به روستاهای دور و مناطق محروم ببرد.* 


 *یاد و نامش گرامی باد*

استاد احمد بیرشک الگوی کامل امید و حرکت*

* استاد احمد بیرشک الگوی کامل امید و حرکت*


 * به مناسبت سالگرد درگذشت آن چهره فرزانه* ( ۱۴ فروردین ۱۳۸۱ )  


 _ علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 


 افرادی که در دوران دبیرستان با کتاب های جبر و هندسه سر و کار داشتند، با *استاد احمد بیرشک* آشنا هستند؛ زیرا این چهره ماندگار علمی از جمله مولفان کتاب های درسی ریاضی بود.

بیرشک در سال ۱۳۲۱ به‌‌ عنوان رییس دانشگاه تهران برگزیده شد و در سال ۱۳۲۲ مقاله معروف *«نقد قانون دانشگاه»* را به‌ نگارش درآورد. در سال ۱۳۲۴ از شغل اداری دانشگاه تهران کناره‌گیری کرد و به‌ تدریس در دانشگاه پلی‌تکنیک (امیر کبیر فعلی) و دانش سرای عالی مشغول شد.


 در این دو دانشگاه به مدت ۱۸ سال درس مناظر و *«پرسپکتیو»* را تدریس کرد و چند بار برای مطالعه در مورد سیستم های آموزشی به‌ فرانسه، انگلستان و آمریکا اعزام شد. در سال ۱۳۴۱ در زمان وزارت *دکتر ناتل خانلری* ، به ‌معاونت وزارت فرهنگ رسید و با دانشگاه صنعتی شریف در ویرایش متون ریاضی و فیزیک همکاری کرد.

نخستین کتاب جدی و علمی را که از انگلیسی‌ به فارسی ترجمه کرد، *«سرگذشت‌ علم»* از *جرج سارتون* بود که‌ برنده‌ جایزه‌ بهترین ترجمه سال ۱۳۴۶ شمسی شد. کتاب *«زندگی‌نامه علمی دانشوران»* (ترجمه احمد بیرشک)، نیز در *دوره پانزدهم کتاب سال جمهوری اسلامی* ایران از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان کتاب سال برگزیده شد. 


 جمله مشهور استاد بیرشک به محصلان این‌ بود: *«طوری زندگی کنید که همیشه جمع باشید و ضرب شوید، تفریق و تقسیم نشوید»* 


 نوشته‌های بیرشک در ایران دهه ۱۳۴۰ شمسی که پیچیده نویسی مُد روز بود، از نخستین نمونه‌های *ساده‌نویسی علمی* در ایران به شمار می رفت. البته بعدها همه دانستند که عالمان و کسانی که بر مفاهیم علمی اشراف دارند، ساده‌ نویس هستند. خودش در‌ این ‌باره گفته است: *« من علاقه‌مندم که کتاب‌های خودآموز بنویسم تا جوان‌ها به‌ مـطالعه‌ تـشویق شـوند. باید ساده نوشت‌، درست‌ نوشت، جذاب‌ نوشت‌. برای‌ آن‌که الگوی کتاب ساده را به‌ مؤلفان‌ نـشان دهـم، خـودم تصمیم گرفتم بخش اخترشناسی‌ کتاب خودآموز فیزیک را بنویسم‌.»* 


 یکی از بزرگترین خدمات وی به‌ جامعه فرهنگی ایران، بنیان گذاری *مدارس هدف* بود. بیرشک و تنی چند از یارانش در تاریخ ۲ خرداد ۱۳۲۷ با سرمایه‌ ۳۵۰۰۰ تومانی نخستین مدرسه هدف با سرنام *«هنر، دانش و فرهنگ»* را بنیان نهادند. گروه فرهنگی هدف در سال ۱۳۵۸، بیش از ۱۶ هزار دانش‌آموز دیپلمه پرورش داد.

 *او از علمش تا توانست به نفع همه بهره برد.  یکی از مهم ترین اقدام هایش این بود که تقویم ایرانی را اصلاح کرد و چنان با‌ دقت عمل کرد که اصلاحاتش در میان تقویم‌ شناسان جهان به «دقت حیرت‌انگیز» مشهور است.* 


 * بیرشک آرزو می کرد روزی فرا برسد که تـمام تـاریخ‌ های ما غیر از تاریخ‌های دینی بـه شمسی نگاشته شود.*

به همین ترتیب بود که فهمید روز عاشورای سال ۶۱ قمری، با ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی برابر بوده است و با این روش زمان دقیق اذان ظهر و اوقات شرعی آن روز بزرگ را به افق کربلا تعیین کرد و حوادث و بیانات روز عاشورا را با زمان وقوع شان، تطبیق داد.  


 استاد بیرشک زمانی که دریافت دانش در ایران بسیار پراکنده است و دسترسی‌ به آن ها دشوار است، در اوایل دهه ۷۰ شمسی، *« بنیاد دانشنامه بزرگ فارسی»* را تأسیس کرد و گفت: *« آرزوی بـنیاد دانـشنامه ایـن اسـت‌ که‌ روزی‌ برسد که در گوشه‌ هر اتاقی از خانه ها ۲ قفسه‌ ۵ طبقه‌ای‌ باشد و بر در قفسه نـام کتابخانه‌ دانشنامه‌ بزرگ‌ فارسی گذاشته شود و هرکسی به هر مطلبی‌ مربوط ‌به هر کشوری نیاز داشت، کتابی را بردارد و حاجت‌ خود را برآورد».* 


 * احمد بیرشک را در ایران الگوی کامل امید و حرکت علمی دانسته‌اند؛ زیرا نزدیک به صد سال کار کرد و خسته نشد.* 

در زندگی‌اش ۱۱۸ جلد کتاب در حوزه‌های مختلف علمی نوشت و جایزه های متعددی گرفت. این انسان عاشق می گفت چرا می‌گویید *«در قید حیات بودن»؟ بگویید: «برخوردار از نعمت حیات»* 

 *ترجمه کتاب «آموزش ستمدیدگان» اثر پائولو فریره برزیلی که ایجاد کننده انقلابی در نظام آموزشی کشورها بود، از جمله خدمات ارزشمند زنده یاد احمد بیرشک با همکاری شادروان سیف الله داد است که ای کاش سرمشق معلمان ایرانی قرار می گرفت.*   


  زنده یاد احمد بیرشک همیشه می گفت:

 *« *چو ایران نباشد ، تن من مباد* » * 

 *او به آینده امید داشت و فرزند زمان خویشتن بود و تا آخرین لحظه های عمر به یادگیری و روزآمد کردن معلومات خود ادامه داد و هیچ گاه تدریس؛ به ویژه آموزش دبیران ریاضی را رها نکرد.* 


 سرانجام در ۱۴ فروردین سال ۱۳۸۱ در ۹۵ سالگی چشم از جهان فروبست؛ در حالی که طی روزهای اول بهار همان سال، نشان دولتی درجه یک دانش را از دفتر ریاست جمهوری دریافت کرده بود.

 *

روند شکل گیری امید اجتماعی در ایران _ به مناسبت ششم فروردین، روز ملی امید

* روند شکل گیری امید اجتماعی در ایران* 


 _* به مناسبت ششم فروردین، روز ملی امید*_ 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

@dehkade_jahan 

 در آیین کهن ایرانی از روز *ششم فروردین* به عنوان روز *امید و شادباش نویسی* یاد می کنند. اطلاعات دقیقی در باره علت این نام گذاری دردسترس نیست. *شاید دلیل آن، اختراع خط به دست جمشید باشد.* 

ایرانیان در این روز آرزوهای شان را برای دیگران می نوشتند. شخص گیرنده موظف بود تا سال بعد این خواسته ها را نزد خود نگهداری کند. این روز، روزٍ « *شادباش نویسی* »، « *امید* » یا « *نوروز بزرگ* » نیز نامیده می شد.


 دانشمندانی نظیر *ابوریحان بیرونی، فردوسی، ابن ندیم و ...* نیز در رابطه با اختراع خط به دست جمشید در روز ششم فروردین پرداخته اند؛ بدین گونه که: *« … روزی که جمشید خط نوشت و به مردم مژده داد که روش او خدای را خوش آمده و به پاداش کارهایش گرما، سرما، پیری و رشک را از مردمان دور می کند.»* 


 بحث امید اجتماعی از جمله موضوعاتی  است که در دهه های اخیر به صورت نوعی گفت و گوی جمعی در میان نخبگان، روزنامه نگاران و کنش‌گران حوزه عمومی شکل گرفته است.

 *این موضوع از آن رو حائز اهمیت است که برخوردار بودن از روحیه اُمید، تداعی کننده نگاه خوش بینانه به آینده است.* 

 *دکتر نعمت الله فاضلی* در مقاله ای با عنوان *«امید اجتماعی در ایران؛ از مشروطه تا کنون»* در دو ماه نامه فرهنگی، اجتماعی مروارید ( دی و بهمن ۱۳۹۶ ) به طور مفصل به روند شکل گیری گفتمان امید اجتماعی در ایران پرداخته که بخش های از آن را خاطرنشان می سازم.


 از دوران مشروطیت و ورود ایران به عصر تجدد، آینده در نزد انسان ایرانی معاصر معنای دیگری پیدا کرد که برای تبیین آن به دیدگاه *مارگارت مید انسان شناس فرهنگی آمریکایی* اشاره می کنم.

مارگارت مید جوامع بشری را به سه دسته « *گذشته گرا، حال گرا و آینده گرا»* تقسیم می نماید. او بر این باور است که گذشته گرایان دانش ها، بینش ها، مهارت ها و باورهای خود را عمومأ از گذشته تاریخی شأن به دست می آورند و از این رو پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها جایگاه برجسته ای به عنوان مرجع در خانواده ها دارا هستند.

در جوامع حال گرا پدران و مادران انتقال دهنده دانش ها، نگرش ها، ارزش ها و ... می باشند و نقش پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها کاهش می یابد. بر این اساس آرایش عناصر و مولفه های زندگی و فرهنگ به گونه ای است که تأکید اصلی انسان نه بر گذشته، بلکه بر وضعیت کنونی اوست.


 اما در فرهنگ های آینده گرا پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و حتی پدران و مادران اهمیت کانونی ندارند، بلکه فرزندان یعنی کودکان، نوجوانان و جوانان هستند که نقش تعیین کننده ای در شکل دادن کلیت فرهنگ و جامعه دارند. در فرهنگ های آینده گرا رسانه ها شامل کتاب، مطبوعات، رادیو، ماهواره، دوربین، موبایل و شبکه های اجتماعی حاملان فرهنگ می باشند.

در این جوامع بزرگان خانواده نیازمند کودکان هستند تا از آنان بیاموزند. به عنوان مثال پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها از نوه های خود شیوه های کار با موبایل، پرداخت های آن لاین، فعالیت در شبکه های اجتماعی و ... را فرا می گیرند.


 * بر اساس سه الگوی فرهنگی مارگارت مید دوران مشروطیت در ایران سرآغاز افق جدیدی در جامعه ما بود که ایده امید اجتماعی در آن شکل گرفت؛ زیرا اندیشه ورزان ایرانی با به چالش کشیدن بنیادهای فرهنگ، زبان و اسطوره های ایرانی، امکانی را فراهم ساختند تا با شکل دادن نوعی گفت و گوی انتقادی با گذشته تاریخی خود، به تدریج فضای تازه و متفاوتی را برای جامعه ایجاد کنیم.* 


 تا پیش از مشروطیت، گذشته تاریخی برای انسان ایرانی *مرجع فرهنگی* بود؛ یعنی با معیار و محک گذشته هنجار ها، باورها و سبک زندگی خود را می سنجید و سخن می گفت؛ اما از آن دوران به بعد، به تدریج نوعی گفتمان فرهنگی در جامعه ما شکل گرفت که بر اساس آن گذشته برای ما دیگر نه مرجع، بلکه *منبع فرهنگی* است.

 میان مرجع و منبع تفاوت چشمگیری وجود دارد. «گذشته به عنوان مرجع»، زمان اکنون و آینده را با محک و مقیاس گذشتگان سنجیدن است؛ اما گذشته به عنوان منبع یعنی این که مجموعه تجربه ها و دستاوردهای انسان و جامعه ایرانی در طول تاریخ به منزله نوعی سرمایه و گنجینه است که می توانیم بخش هایی از آن را  در قالب میراث فرهنگی، انتخاب کنیم. 

 *از این لحظه بود که به تدریج ایده آینده و امید اجتماعی در جامعه ما ظاهر شد. در واقع زمانی که امکان پیدا کردیم گذشته را نه به عنوان زندانی که در اسارت آن هستیم، بلکه به عنوان یک امکان تاریخی که می توانیم به دلخواه خود عناصری از آن را برای رسیدن به بهروزی، رفاه، خوشبختی و سعادت انتخاب نماییم، این امر میسر گردید.* 


 * از یاد نبریم که ظرفیت انسان برای پذیرش امید، شگفت‌انگیزترین حقیقت زندگی است.* 

 *خوش آن رمزی که عشقی را نوید است* 

 *خوش آن دل کاندر آن نور امید است* 

                                 _« پروین اعتصامی»_

ارتباطات نوروزی زاینده سرمایه اجتماعی

* ارتباطات نوروزی زاینده سرمایه اجتماعی* 


 علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 *ای ز تو نور دل و دیدار ما* 

 *گردش اندیشه بیدار ما* 

 *ای ز تو رویان زمستان و بهار* 

 *ای تو گرداننده لیل و نهار* 

 *ای ز تو تغییر حال و سال‌ها* 

 *حال ما را کن تو خوش تر حال‌ ها* 


                           «استاد شفیعی کدکنی»


 *به گفته بیهقی ادیب، پژوهشگر و پدر نثر فارسی « بر ما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار حکایتی؛ امید آن‌ که کهنه رفته باشد به نیکویی و این نو همی‌ آید به شادی»* 


 بار دیگر سالی نو آغاز می گردد تا انسان ها و جامعه در جشن نوشوندگی طبیعت، دیده و دل و ذهن و زبان را از کینه و کهنگی بشویند و زندگی را جشن گیرند.

 *بهار؛ آیینه‌ای است که روی زیبای زندگی را که سرشار از زایش و رویش و شادابی است، نشان می‌دهد و نوروز آغاز آن است.* 


 «نوروز» یعنی دنیایی که در آن چیزی به نام *«سرنوشت»* ما را مقید و پای‌بند خود نمی‌کند و اسیر افکار کهنه و پوسیده که گرد ‌و ‌خاک زمان هم بر آن نشسته است، نمی‌نماید.

در گستره بی‌کران زمان و مکان، هنگامی که مفهوم سرنوشت، زنجیره‌ای آهنین بود که زندگی ما را به تقدیر و قضای از پیش‌ تعیین‌شده پیوند می‌داد *، «نوروز»* تبدیل به زمزمه‌ای می‌شود که *«سرنوشت»* را در بادهای موسمی تغییر و تحول خود به کنار می‌نهد و به فراموشی می سپارد. 

 *«نوروز» به ما نوید می‌دهد که دیگر به تماشاگران منفعل در صحنه بزرگ زندگی تنزل پیدا‌ نکنیم، بلکه بازیگران فعالی شویم و با امید، آینده روشن را برای خود و دیگران بسازیم.* 


 «نوروز» آینده‌ای است که در آن افقِ بی‌پایان امتداد دارد و ما را به کاوش، نوآوری و تکامل در پرتو شناخت و آگاهی و مقابله با جهل و تباهی روزگار دعوت می‌کند و خجستگی بهار را نوید می دهد:

 *به خویشان به دوستان به یاران آشنا؛* 

 *به آنان که با قلم تباهی دهر را؛ به چشم جهانیان پدیدار می کنند* 

 *بهاران خجسته باد! بهاران خجسته باد!* 

.

 از سوی دیگر هر نوروز، سرفصل به زبان آمدن *سنت و فرهنگ ایرانی* برای تجدید حیات انسان و آفرینشِ فرصت‌های جدید اجتماعی است.

فضای نوروزی ما را به شادی، آشتی، گفت‌وگو، گسترش ارتباطات و گشودگی جهان‌های پیش رو فرا می‌خواند. باشد که از نوروز بیاموزیم که  " *دردهای مشترک ما هرگز جدا جدا درمان نمی‌شود. "* 


 برای هریک از ما که به زیستن در درون فرهنگ ایرانی مفتخریم، عید و آیین‌های آن می‌تواند فرصتی برای بازیابی ارزش‌ها، بازآفرینی پیوندها، تقویت همبستگی‌ها و افزایش سرمایه‌های اجتماعی باشد. 


 سخن اصلی این است که آیا می‌توان این روز‌ها را ماندگار و این نماد‌ها را نهادینه کرد؟ به زبانی دیگر آیا نمی‌شود با آن شاعر تاجیک؛ خانم *گل رخسار* همنوا شد و آرزو کرد که قصه خوش نوروز درازتر شود؟ او گفت: *« به نوروز بگویید که هر روز بیاید»* 


جان مایه ارتباطات نوروزی، تمکین ذهن و زبان به فرهنگ سرزندگی و بالندگی است. در آیین نوروزی، نشاط، امید، آشتی و گفت و گو اصل و غم، نومیدی، قهر و ستیزه جویی استثناء است. از این رو باید سینه ها را از کینه شست و به دیدارها شتافت.

همین سنّت که بر همه گستره های مکانی دور و نزدیک چیره می‌شود، هر فضای واقعی و مجازی را بازتر می‌کند و به جای فروبستگی های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی *عرصه های گفت و گو* را می‌گشاید.


 *چو غنچه گرچه فروبستگی است کارِ جهان* 

 *تو همچو بادِ بهاری گره گشا می‌باش* 

       

 در *ارتباطات نوروزی* *سرمایه اجتماعی* یعنی انگیزه، اعتماد و مشارکت همگانی تامین می‌شود و همین قدرت ارتباطی است که توان و ظرفیت جدیدی به همه شهروندان ایران فرهنگی می‌دهد.

بدیهی است که این ارتباطات، زبان گفت و گو را نرم و لطیف می‌سازد و شادی و امید را به متن همه گونه مناسبات روانه می‌کند.


 «ارتباطات نوروزی» اگر نهادینه شود و پایداری و پیوستگی بیشتر بیابد، به جامعه قدرت و جانی فزاینده می‌بخشد. پس به جاست که واکاوی در *«ارتباطات نوروزی»* را به عنوان ضرورتی مهم در همه حوزه‌های نظری و تجربی مدّ نظر قرار دهیم و از همین منظر شکل گیری *« نوروز ارتباطی شده»* را فرصتی برای امروز جامعه ایرانی دانسته و هم‌آوا با حضرت مولانا این ندا را سر دهیم که:


 *«نو بهارا جان مایی؛ جان‌ها را تازه کن* 

 *باغ‌ها را بشکفان و کشت‌ها را تازه کن»* 


 امیدواریم سال ۱۴۰۳، به میمنت زیبایی‌ها، زیبندگی‌ها، توان آفرینی‌ها و شادی‌بخشی‌های نوروزش، برای همه هم میهنان در جای جای ایران و در دور و نزدیک جهان و برای کلیه هم زبانان و همسایگان سال امید، سال دوستی، سال گفت‌وگو، سال خردورزی و سال گشایش در همه افق ها گردد.


 با عرض تبریک سال نو، فرصت را غنیمت شماریم و از آیین و فرهنگ نوروز بیاموزیم که:


 *ای دریغ از «تو» اگر چون گل نرقصی با نسیم* 

 *ای دریغ از «من» اگر مستم نسازد آفتاب* 

 *ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار* 

 *گرنکوبی شیشه غم را به سنگ* 

 *هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ*

یک سبد گل خنده _* به مناسبت انتشار دیوان اشعار استاد طالب گلپایگانی*_ گ

* #یک_سبد_گل_خنده* 


 _* به مناسبت انتشار دیوان اشعار استاد طالب گلپایگانی*_ 


  ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 _هزل من هزل نیست، تعلیم است_ 

 _بیت من بیت نیست، اقلیم است_ 

 _شکر گویم که نزد اهل هنر_ 

 _هزل ام از جد دیگران خوش تر_ 

                                   « _سنایی_ »

 خدای بزرگ را سپاسگزاریم که با همت بلند شاعر چیره دست زادگاه مان جناب آقای *ابوالقاسم طالبی* و کمک موثر خیران فرهنگی دیوان اشعار طنز ایشان با عنوان *«یک سبد گل سرخ»* به زیور طبع آراسته شد و چاپ اول آن با *۱۰۰۰ شمارگان* در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.


شاید بهترین تعریف از واژه *طنز* ، عنوان کتابی نایاب از زنده یاد احمد شاملو با عنوان " *تلخند* " باشد. در ترکیب این واژه هم تلخی وجود دارد و هم نکته مثبتی چون خنده؛ گویی اگر مطلبی طنزآلود بر این معیار قرار نگیرد، از طنز فاصله گرفته است.

تلخند یا همان طنز، باعث می شود که شما چیزی را به یاد آورید و اگرچه به ظاهر لبخند بر لبان تان نشسته، اما قلب تان در مرز شکستن قرار گیرد.


 بدون تردید بخش مهمی از آثار ادبی منثور و منظوم فارسی در حیطه طنز تعریف و طبقه بندی شده است. از طنز اجتماعی و انتقادی عریان *عبید زاکانی* تا طنز ظریف و موثر *سعدی* و کنایات طنزآلود *حافظ* که اوج سخنوری و بلاغت در بیان است. 

ایرانیان به طنز پردازی و قوه لطیفه سازی و موقعیت پردازی برای خنده شهره هستند. شاید هیچ قومی را هم در این عرصه به رقابت و هماوردی نمی پذیرند. داوری در باره میراث طنز فاخر و آثاری که یکسره ویژه طنز و فکاهه نوشته شده باشد،‌ در تاریخ ادب و فرهنگ ایران چندان دشوار نیست.

آثاری همچون کتاب های *عبید زاکانی* که گنجینه طنز اجتماعی و نقد باورها و خرافات و مناسبات ناهنجار و حتی ستم و نابرابری های طبقاتی است، بدون تردید یگانه و بی مانند است. 


  تلطیف زندگی و روابط خشن  میان عامه مردم، گسترش شادمانی و سهل گیری و ظرفیت افزایی و امکان طرح مباحثی که در عرف و قانون، خطوط قرمز و تابو به شمار می رود و از همه مهم تر تخلیه فشارهای روحی، روانی، سیاسی و فرهنگی از طریق طنز، چونان گریزگاهی است که فشارهای فراتر از تحمل را دور ساخته و اجازه تنفس در هوایی دیگر می دهد.

طنز اجتماعی و نقد سیاسی، تیغ پنهان محرومان و عامه مردم است که به زبان مشترک ملت بدل می شود. نسل های متمادی این سلاح پنهان را حفظ نموده و سینه به سینه منتقل کرده اند. آموزگار مردم و شاگرد این مدرسه نیز خودشان هستند؛ بنابراین کارکرد طنز در جامعه *"روشنگری"* است.

بدیهی است که هرچه حکومت ها به طرف آزاداندیشی حرکت کنند، فضای طنز پردازی منطقی تر خواهد بود و هرچه به سوی انسداد متمایل شوند، طنز را محدودتر و پیچیده تر می کنند. با این حال طنز از چنان قابلیتی برخوردار است که در حالت انسداد نیز سخن می گوید. 


 طنز با بیان اشکالات و آسیب های اجتماعی، بیش از آن که افراد جامعه را بخنداند، راه را برای *تفکر* باز می کند. وقتی *چارلی چاپلین* در فیلم *"عصر جدید"* ، *الیناسیون* ( _از خود بیگانگی_ ) را موضوع طنز و نقد قرار داد، به هیچ وجه به دنبال تقبیح *مدرنیته* یا کنارگذاری آن نبود، ‌بلکه تنها می کوشید نشان دهد که مدرنیته چگونه می تواند انسان ها را بی هویت کند و از سوی دیگر چارلی چاپلین با ظرافت منحصر به فرد خود به مخاطب گوشزد می کند که اگرچه تکنولوژی برای بشر آسایش ایجاد می کند، اما دریغ که ماشینی شدن، آرامش را از او سلب می نماید.


 * بدیهی است که طنز در قالب شعر به دلیل  مانوس بودن  مردم ما با آن، نسبت به سایر سبک ها  تاثیر بیشتری بر هشیار سازی مردم  و فراگیر ساختن فرهنگ نقد در جامعه و مرزبندی با تخریب دارد.* 

                                     

 ضمن تبریک صمیمانه به آقای طالبی که از چند سال پیش تا کنون دغدغه انتشار این مجموعه را داشتند، خاطرنشان می سازم به خاطر لطفی که به بنده دارند، قرار شد مقاله ای از اینجانب با عنوان *« طنز و تحولات اجتماعی»* در مقدمه کتاب آورده شود که متاسفانه به صورت ناقص و فقط فراز آخر آن چاپ شده است. خوشبختانه متن کامل این مقاله در *سایت آخاله* در دسترس علاقه مندان می باشد. امیدوارم در چاپ های بعدی این نقیصه برطرف گردد.


در آستانه نوروز و فرارسیدن سال ۱۴۰۳، یکی از اشعار طنزگونه ایشان را با عنوان *«عید و گرانی»* تقدیم علاقه مندان می کنم.


 *عید نوروز آمد و دل های ما شادان نشد* 

 *پسته خندان شد ولی لب های ما خندان نشد* 

 *زندگانی تلخ گشته زیر بار خرج و برج* 

 *عمر ما پایان گرفت و جنس ها ارزان نشد* 

 *بس که جنگیدیم ما با مشکلات زندگی* 

 *جان به لب آمد ولیکن مشکلی آسان نشد* 

 *اغنیا با زعفران، مرغ و فسنجان می خورند* 

 *تخم مرغی هم به خوان ما شبی مهمان نشد* 

 *از فشار زندگی جان ها به لب آمد ولی* 

 *نوبت ترتیل الرحمن ما عنوان نشد* 

 *رانت خواران زانتیا و میتسوبیشی می خرند* 

 *قسمت(طالب) ژیان یا چرخ یک پیکان نشد*

خلق جهان با قلم ریاضی* * به مناسبت ۱۴ مارس روز جهانی ریاضیات

* خلق جهان با قلم ریاضی* 


 * به مناسبت ۱۴ مارس روز جهانی ریاضیات* 


 _ علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی

 _@dehkade_jahan__ 

 سال ۲۰۱۹ میلادی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد ( *یونسکو* ) در چهلمین کنفرانس سالانه خود تصمیم گرفت روز ۱۴ مارس ( ۲۳ اسفند ) را به عنوان *روز جهانی ریاضیات* نام گذاری کند.

 *هدف روز جهانی ریاضی نشان دادن نقش اساسی این دانش در دستیابی به اهداف توسعه پایدار سازمان ملل متحد (SDGs)  است.* 


 شورای اجرایی سازمان یونسکو با توجه به نقش ریاضیات در پیشبرد سایر علوم؛ به‌ویژه در فهم مسائل بزرگ اجتماعی، زیست‌محیطی و معضلات مربوط به آن‌ها مانند آثار تغییرات آب و هوایی، مبارزه با نابودی تنوع زیستی، پیش‌بینی و برآورد نیازهای رشد جمعیت از جمله غذا و کمک به یافتن راهکارهای علمی، این تصمیم را اتخاذ کرد.

 * هدف از نام‌گذاری روز بین‌المللی ریاضیات، در معرض نگاه عموم قرار دادن فعالیت‌های حوزه ریاضی در طول سال است.* 


 در سند مربوط به نام‌گذاری این روز، با اشاره به میراث علمی *مریم میرزاخانی* و سه بانوی دیگر ریاضیدان، بر نقش سازنده زنان در توسعه ریاضیات تأکید گردیده و از آنان به عنوان الگوهایی برای زنان و دختران جویای دانش در همه جوامع نام برده شده است.


 * روز جهانی ریاضیات بر اساس #عدد_پی (۳/۱۴)، روز چهاردهم از سومین ماه سال میلادی در نظر گرفته شده است.* 

 ریاضیات عالی ترین دستاورد فکری و اصیل ترین ابداع ذهن آدمی است. موسیقی می تواند روح را برانگیزد یا آرام سازد. نقاشی می تواند چشم نواز باشد. شعر می تواند عواطف را تحریک کند. فلسفه می تواند ذهن را قانع سازد. مهندسی می تواند زندگی مادی آدمی را بهبود بخشد؛ اما ریاضیات همه این موارد را باهم عرضه می کند.


  این سخن *گالیله* ، فیلسوف و بنیانگذار فیزیک جدید مشهور است که *خداوند جهان را با قلم ریاضی خلق کرده است.* با این نگاه بود که تصویر جهان و گزارش آن نسبت به گذشته تفاوت پیدا کرد و علم جدید به وجود آمد.


 * علم لقمه برگرفتن از سفره طبیعت و ریاضی زاییده احتیاج است.* ریاضی انعکاس دنیای واقعی در ذهن ماست. به عبارتی زیباترین زبان برای توصیف طبیعت و روابط بین پدیده‌های آن است. می توان گفت: *"ریاضیات، مطالعه شباهت ها در تفاوت ها و مطالعه تفاوت ها درشباهت هاست."*  


 علت اساسی موفقیت ریاضیدانان در آفریدن علمی به این زیبایی که عمیق‌ترین معرفت بشری شمرده می‌شود، سخت‌گیری بدون بخششِ کوچک ترین خطا در کنار پذیرش معیارهای منطقی به همراه جدیت، خلاقیت، اندیشیدن و شجاعت است. به هر بخش از زندگی که کنجکاوانه و با دقت بنگریم، اثر مستقیم یا غیر مستقیم ریاضیات را در آن مشاهده می‌کنیم. 

ریاضیات به ما کمک می کند تا مشکلات و موضوعات زندگی را بهتر و راحت تر تجزیه و تحلیل کنیم. بی جهت نیست که *راجر بیکن* می گوید: *"ریاضیات کلید دروازه ورود به همه علوم‌ اعم از پزشکی، موسیقی، ادبی، اجتماعی، نجوم، صنعت و ... است."* 

 سیر پیشرفت های بشری سرشار از مصادیق، استدلال ها و نتایجی است که با صراحت و روشنی نقش ریاضیات را در *علوم پایه* ، نقش علوم پایه را در پیشرفت علوم، نقش علوم‌ را در تحولات فناوری و نقش فناوری را در توسعه همه جانبه، متوازن و پایدار جوامع نشان می دهد. پس سخن گفتن از فضیلت و اهمیت ریاضی در گذشته، حال و حتی آینده تنها یادآوری یک امر بدیهی و روشن است.


 تاریخ علوم نشان می دهد که کشور ما با داشتن نقش غالب در ریاضیات، قابلیت و ظرفیت شکوفایی جهانی در این بخش را دارد.

 *

از خیال تا واقعیت* _* به بهانه برگزاری آزمون سراسری دکترا در گلپایگان

* از خیال تا واقعیت* 


 _* به بهانه برگزاری آزمون سراسری دکترا در گلپایگان*_ 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 

برگزاری *اولین کنکور سراسری مقطع دکترا* و *دومین آزمون مقطع کارشناسی ارشد مناطق غربی استان اصفهان* (۴ اسفند ۱۴۰۲) در دانشگاه پیام نور گلپایگان را می توان نوید دهنده فرازی امیدوارکننده و نو در مسیر تحول آموزش عالی زادگاه مان قلمداد کرد.

شرکت *۵۰۱ نفر* از داوطلبان *کارشناسی ارشد* و *۹۱ نفر دکتری* در این عرصه رقابت، آمار قابل توجهی از گرایش علاقه مندان بخش غربی استان برای تداوم تحصیل در مرحله آموزش عالی تکمیلی است. 


 تاسیس مراکز آموزش عالی در گلپایگان با دانشگاه آزاد ایران در سال ۱۳۵۶ خورشیدی به ریاست زنده یاد *دکتر محمد علی ابراهیمی* آغاز گردید و پس از انقلاب اسلامی با دانشگاه پیام نور، آزاد اسلامی، دانشکده فنی مهندسی و موسسه عالی پیام، آموزشکده فنی و حرفه ای و مرکز آموزشی علمی، کاربردی تداوم یافت. 


 لازم به یادآوری است که در اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰ بر اثر تلاش *دکتر عبدالله معظمی* نماینده خوشنام و اثرگذار مردم شهرستان های گلپایگان و خوانسار در مجلس شورای ملی که همگام با نقش آفرینی در قامت رئیس مجلس یا نماینده، در ایوان ملت نیز حضور داشت، *از یازده دانشسرای مقدماتی کشور که ۱۰ مورد از آن ها در مراکز استان ها دایر گردیده بود، یکی هم در گلپایگان تاسیس شد.* 

 *از این رو با قاطعیت می توان گفت ورود آموزش عالی به گلپایگان با تأسیس دانشسرای مقدماتی آغاز شد.* 

با راه اندازی دانشسرا، فرهنگ گلپایگان توسعه یافت و به لحاظ تربیت معلم خودکفا گردید. شماری از فرهنگ ورزان که از این مرکز آموزشی فارغ التحصیل شدند؛ علاوه بر گلپایگان در مدارس روستایی و شهری مناطق مجاور نیز به تدریس پرداختند.

 *شاید در مقیاسی کوچک بتوان این دانشسرا را دارالفنون گلپایگان قلمداد کرد.* 


 آقای مهندس محمد حججی فرماندار  گلپایگان از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵، در گفتگویی با اینجانب اظهار داشت: "*زنده یاد آیت الله هاشمی رفسنجانی* طی سفر به گلپایگان و خوانسار در زمان ریاست جمهوری، در دیدار با مسئولان خاطرنشان ساختند که با توجه به ظرفیت بالای فرهنگی و حساسیت ویژه ای که اهالی این منطقه نسبت به رشد و تعالی فرزندان خود دارند، گلپایگان می تواند به یک *"شهر دانشگاهی"* تبدیل شود.

دانشنامه آزاد *"ویکی پدیا"* شهر دانشگاهی را این گونه تعریف می کند: *"شهر دانشگاهی به شهر یا محله ای از یک شهر گویند که در آن یک یا چند دانشگاه بر هویت، اقتصاد و اکثریت جمعیت آن شهر مستقیماً مسلط باشد؛ زیرا وجود کتابخانه ها، مراکز پژوهشی، مرکز رشد و فن آوری، آزمایشگاه ها، رسانه های مکتوب و ... به عنوان مکمل فعالیت های دانشجویی، فضایی علمی و فرهنگی در شهر ایجاد می نماید.* "

نمونه برجسته شهر دانشگاهی در آمریکا *شهر بوستون* است که با وجود ۲۵۰ هزار جمعیت و حدود ۸۰ دانشگاه و کالج مانند یک دانشگاه بسیار بزرگ به نظر می آید. این شهر پرافتخارترین دانشگاه های جهان مانند هاروارد، تافتس ، بوستون ، موسسه فن آوری ماساچوست ( MIT ) ونیز یکی از بزرگترین و شناخته شده ترین مراکز تحقیقات پزشکی را در خود جای داده است.

از نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی، چشم انداز پیشرفت گلپایگان را با توجه به  موقعیت جغرافیایی مناسب و دسترسی آسان به منابع و امکانات؛ بخصوص در زمینه کشاورزی و دامپروری، می توان در سیمای یک شهر دانشگاهی مشاهده نمود. این موضوع از آن رو حائز اهمیت است که مردم این خطه برای ارتقاء دانش و تولید اندیشه علمی حتی در شرایط دشوار اقتصادی، فراهم ساختن امکانات تحصیلی را برای فرزندان خود نسبت به برآوردن سایر نیازها در اولویت قرار می دهند.


 اینجانب به یاد می آورم که داوطلبان ورود به دانشگاه های کشور؛ به ویژه در سال های قبل از ۱۳۴۸ که کنکور شکل سراسری به خود نگرفته بود، با چه مشقتی رهسپار تهران، اصفهان و سایر مراکز استانی که از دانشگاه برخوردار بودند، می شدند و رنج سفر و خطرات جاده ای و استرس های ناشی از آن را به جان می خریدند.

در آن دوران تصور این که زمانی کنکور دکترا یا کارشناسی ارشد در گلپایگان برگزار شود، دور از ذهن بود؛ *اما امروز آن خیال رنگ واقعیت به خود گرفته؛ به گونه ای که می توان این حرکت را از مولفه های توسعه علمی زادگاه مان قلمداد کرد* و البته لازم است از مسئولان داخل و خارج از شهرستان نیز که در این اُفق گشایی آستین همت بالا زدند، تقدیر نمود.

امید است این اقدام انگیزه و اشتیاق بیشتر همشهریان را برای تداوم تحصیل در مقطع های آموزش عالی فراهم سازد.


 *دانشگاه نقطه تمایز ما از جهان قدیم است و مسئولیت اش آزادسازی علم و عمومی سازی آن است؛ به گونه ای که همه اقشار در جامعه به دانش دسترسی داشته باشند و بتوانند آن را برای تقلیل مرارت ها و بهبود زیست اجتماعی خود به کار گیرند؛ از این رو عدالت شناختی بزرگ ترین رسالت دانشگاه است.*

* از خیال تا واقعیت*

* از خیال تا واقعیت* 


 _* به بهانه برگزاری آزمون سراسری دکترا در گلپایگان*_ 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 


برگزاری *اولین کنکور سراسری مقطع دکترا* و *دومین آزمون مقطع کارشناسی ارشد مناطق غربی استان اصفهان* (۴ اسفند ۱۴۰۲) در دانشگاه پیام نور گلپایگان را می توان نوید دهنده فرازی امیدوارکننده و نو در مسیر تحول آموزش عالی زادگاه مان قلمداد کرد.

شرکت *۵۰۱ نفر* از داوطلبان *کارشناسی ارشد* و *۹۱ نفر دکتری* در این عرصه رقابت، آمار قابل توجهی از گرایش علاقه مندان بخش غربی استان برای تداوم تحصیل در مرحله آموزش عالی تکمیلی است. 


 تاسیس مراکز آموزش عالی در گلپایگان با دانشگاه آزاد ایران در سال ۱۳۵۶ خورشیدی به ریاست زنده یاد *دکتر محمد علی ابراهیمی* آغاز گردید و پس از انقلاب اسلامی با دانشگاه پیام نور، آزاد اسلامی، دانشکده فنی مهندسی و موسسه عالی پیام، آموزشکده فنی و حرفه ای و مرکز آموزشی علمی، کاربردی تداوم یافت. 


 لازم به یادآوری است که در اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰ بر اثر تلاش *دکتر عبدالله معظمی* نماینده خوشنام و اثرگذار مردم شهرستان های گلپایگان و خوانسار در مجلس شورای ملی که همگام با نقش آفرینی در قامت رئیس مجلس یا نماینده، در ایوان ملت نیز حضور داشت، *از یازده دانشسرای مقدماتی کشور که ۱۰ مورد از آن ها در مراکز استان ها دایر گردیده بود، یکی هم در گلپایگان تاسیس شد.* 

 *از این رو با قاطعیت می توان گفت ورود آموزش عالی به گلپایگان با تأسیس دانشسرای مقدماتی آغاز شد.* 

با راه اندازی دانشسرا، فرهنگ گلپایگان توسعه یافت و به لحاظ تربیت معلم خودکفا گردید. شماری از فرهنگ ورزان که از این مرکز آموزشی فارغ التحصیل شدند؛ علاوه بر گلپایگان در مدارس روستایی و شهری مناطق مجاور نیز به تدریس پرداختند.

 *شاید در مقیاسی کوچک بتوان این دانشسرا را دارالفنون گلپایگان قلمداد کرد.* 


 آقای مهندس محمد حججی فرماندار  گلپایگان از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵، در گفتگویی با اینجانب اظهار داشت: "*زنده یاد آیت الله هاشمی رفسنجانی* طی سفر به گلپایگان و خوانسار در زمان ریاست جمهوری، در دیدار با مسئولان خاطرنشان ساختند که با توجه به ظرفیت بالای فرهنگی و حساسیت ویژه ای که اهالی این منطقه نسبت به رشد و تعالی فرزندان خود دارند، گلپایگان می تواند به یک *"شهر دانشگاهی"* تبدیل شود.

دانشنامه آزاد *"ویکی پدیا"* شهر دانشگاهی را این گونه تعریف می کند: *"شهر دانشگاهی به شهر یا محله ای از یک شهر گویند که در آن یک یا چند دانشگاه بر هویت، اقتصاد و اکثریت جمعیت آن شهر مستقیماً مسلط باشد؛ زیرا وجود کتابخانه ها، مراکز پژوهشی، مرکز رشد و فن آوری، آزمایشگاه ها، رسانه های مکتوب و ... به عنوان مکمل فعالیت های دانشجویی، فضایی علمی و فرهنگی در شهر ایجاد می نماید.* "

نمونه برجسته شهر دانشگاهی در آمریکا *شهر بوستون* است که با وجود ۲۵۰ هزار جمعیت و حدود ۸۰ دانشگاه و کالج مانند یک دانشگاه بسیار بزرگ به نظر می آید. این شهر پرافتخارترین دانشگاه های جهان مانند هاروارد، تافتس ، بوستون ، موسسه فن آوری ماساچوست ( MIT ) ونیز یکی از بزرگترین و شناخته شده ترین مراکز تحقیقات پزشکی را در خود جای داده است.

از نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی، چشم انداز پیشرفت گلپایگان را با توجه به  موقعیت جغرافیایی مناسب و دسترسی آسان به منابع و امکانات؛ بخصوص در زمینه کشاورزی و دامپروری، می توان در سیمای یک شهر دانشگاهی مشاهده نمود. این موضوع از آن رو حائز اهمیت است که مردم این خطه برای ارتقاء دانش و تولید اندیشه علمی حتی در شرایط دشوار اقتصادی، فراهم ساختن امکانات تحصیلی را برای فرزندان خود نسبت به برآوردن سایر نیازها در اولویت قرار می دهند.


 اینجانب به یاد می آورم که داوطلبان ورود به دانشگاه های کشور؛ به ویژه در سال های قبل از ۱۳۴۸ که کنکور شکل سراسری به خود نگرفته بود، با چه مشقتی رهسپار تهران، اصفهان و سایر مراکز استانی که از دانشگاه برخوردار بودند، می شدند و رنج سفر و خطرات جاده ای و استرس های ناشی از آن را به جان می خریدند.

در آن دوران تصور این که زمانی کنکور دکترا یا کارشناسی ارشد در گلپایگان برگزار شود، دور از ذهن بود؛ *اما امروز آن خیال رنگ واقعیت به خود گرفته؛ به گونه ای که می توان این حرکت را از مولفه های توسعه علمی زادگاه مان قلمداد کرد* و البته لازم است از مسئولان داخل و خارج از شهرستان نیز که در این اُفق گشایی آستین همت بالا زدند، تقدیر نمود.

امید است این اقدام انگیزه و اشتیاق بیشتر همشهریان را برای تداوم تحصیل در مقطع های آموزش عالی فراهم سازد.


 *دانشگاه نقطه تمایز ما از جهان قدیم است و مسئولیت اش آزادسازی علم و عمومی سازی آن است؛ به گونه ای که همه اقشار در جامعه به دانش دسترسی داشته باشند و بتوانند آن را برای تقلیل مرارت ها و بهبود زیست اجتماعی خود به کار گیرند؛ از این رو عدالت شناختی بزرگ ترین رسالت دانشگاه است.*

نجُستم همیشه جز از راستی* * به مناسبت برگزاری بیست و چهارمین نمایشگاه مطبوعات و نکوداشت روزنامه نگار معاصر اسماعیل عباسی*

* نجُستم همیشه جز از راستی* 


 * به مناسبت برگزاری بیست و چهارمین نمایشگاه مطبوعات و نکوداشت روزنامه نگار معاصر اسماعیل عباسی* 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 


 *_به روزنامه ایام در همه پیداست_* 

 *_اگر بخواهی دانست روزنامه بخوان_* 


                                               _« عنصری»_ 

 بعد از گذشت ۶ سال، ضیافت چهار روزه روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه در قالب *بیست‌وچهارمین نمایشگاه رسانه‌های ایران* با شعار *« نجستم همیشه جز از راستی»* برگزار شد؛ ضیافتی که بیش از *۶۰۰ رسانه* و مجموعه‌های خلاق و دانش‌بنیان فعال این حوزه در آن حضور داشتند.


 مطبوعات در چهار قرن گذشته (از سال ۱۶۰۵ میلادی؛ زمان انتشار نخستین روزنامه) فراز و نشیب های زیادی به خود دیده؛ ولی هیچکدام از آن ها نتوانسته این رسانه سنتی را از میدان به در کند؛ به طوری که حتی ظهور ارتباطات نوین و دیجیتال نیز از اهمیت و اثرگذاری آن نکاسته است.


 مطبوعات در طول زمان همواره با ظهور رسانه های جدید با مشکل مواجه بوده؛ اما با ساز و کارهایی خود را تاکنون سرپا نگه داشته اند.

اگر چه روزنامه ها پس از فعالیت رادیو و تلویزیون با کاهش مخاطب مواجه شدند؛ اما در فاصله کوتاهی به جایگاه خود بازگشتند. شاید ویژگی *حمل آسان، قابلیت نگهداری و مطالعه آن در شرایط و مکان های مختلف* باعث شد که این رسانه در گذر زمان باقی بماند و به فعالیت خود ادامه دهد.

هم اکنون نیز در عصر اینترنت و فناوری های نوین، روزنامه اهمیت خود را از دست نداده؛ با تفسیر وقایع، گزارش های دقیق و مصاحبه های تاثیر گذار عطش مخاطبان خود را که بیشتر اقشار تحصیل کرده و نخبگان جامعه هستند، برآورده می سازد.


 اگرچه مطبوعات در سرعت خبر‌رسانی به پای شبکه‌های اجتماعی نخواهند رسید؛ اما  هنوز به عنوان *سند* و *مرجع معتبر* برای *پژوهش های علمی* به شمار می آیند؛ در حالی که سایت های اینترنتی و شبکه های اجتماعی این ویژگی را ندارند. در واقع هنوز مطبوعات از قابلیت هایی برخوردارند که سامانه های الکترونیکی فاقد آن هستند. با همین رویکرد مجله *نیوزویک* پس از یک سال که با کاغذ خداحافظی کرد و به شکل دیجیتالی انتشار  یافت، دوباره به شکل سابق برگشت.

 *بازگشت نسخه‌ٍ چاپی نیوزویک به دکه‌ مطبوعات، نشانگر آن بود که سامانه های  اینترنتی قادر نیستند روزنامه‌ را از صحنه‌ رقابت رسانه ای خارج سازند.* 


 از سوی دیگر اگرچه مجله ها و روزنامه ها به موازات تحولات زمانه تغییر شکل داده‌اند؛ اما صورت‌های قبلی آن‌ها همچنان باقی مانده است و *کماکان می توان باور داشت این روزنامه ها هستند که با هر گرایش فکری؛ توان آن را دارند که در بزنگاه های خاص، نقش نظارتی خود را نظیر واقعه واترگیت به درستی ایفا کنند.* 

فراموش نکنیم که در کشور ژاپن که مهد جامعه اطلاعاتی است و فناوری های نوین ارتباطی در بالاترین سطح فعالیت دارند، روزنامه های *یومیوری* و *آساهی* به ترتیب روزانه با *۱۴ میلیون* و *۱۲ میلیون* شمارگان منتشر می شوند. این وضعیت نشانگر آن است که در کشور توسعه یافته ای مانند ژاپن در منظومه ارتباطات اجتماعی، هر کدام از رسانه ها جایگاه خود را داشته و نقش آفرین هستند.


 در این مقطع زمانی که نمایشگاه مطبوعات برگزار گردیده، جا دارد از یک روزنامه نگار پیشکسوت و دوست داشتنی جناب آقای *اسماعیل عباسی* که اینجانب از دهه ۱۳۵۰ شمسی افتخار دوستی با ایشان را دارم، به نیکی یاد کنم.


 اسماعیل عباسی روزنامه نگار معاصر از نوزده سالگی به جهان روزنامه نگاری گام نهاده است. او که از فارغ التحصیلان دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی است، کار روزنامه نگاری را از سال ۱۳۴۸ آغاز نمود و به موازات  فعالیت در سرویس شهرستانهای *روزنامه اطلاعات* ، در گروه *ادب و هنر* این روزنامه نیز مطلب می نوشت.

عباسی که یک *کاریکاتوریست برجسته* نیز می باشد، از نخستین روز تاسیس *«همشهری»* به همکاری با این روزنامه پرداخت. او در سال ۱۳۷۱ نخست دبیر میز اخبار و *مطالب شهری* بود. در آن زمان اخبار شهری حرف اول را در «همشهری» می زد؛ *زیرا ماهیت این روزنامه؛ شهری، آموزشی و «فرهنگی ـ اقتصادی» بود.* 


 این روزنامه نگار آینده نگر در طول سال ها دبیری میز شهری، توجه خود را روی مطالب *«زیست محیطی»* متمرکز ساخت که تا آن تاریخ مورد بی توجهی قرارگرفته بود و سرانجام به عنوان *دبیر عمومی روزنامه همشهری* منصوب شد.

 *شرح دستاوردها و فعالیت های آقای عباسی  در عرصه روزنامه نگاری زیست محیطی مجال بیشتری می خواهد؛ اما لازم به یاد آوری است که انجمن های پاسدار محیط زیست چهار بار در چهار سال مختلف از اسماعیل عباسی به خاطر کمک به پیشبرد اهداف توسعه پایدار و جلوگیری از آلودگی محیط زیست، تقدیر کرده اند.* 


قرار بود روز سی بهمن ماه ۱۴۰۲، لوح تقدیری از سوی *انجمن روابط عمومی ایران* به این چهره فرزانه اهدا گردد که به دلیل مشغله آقای عباسی و عدم حضور ایشان به مجمع آینده انجمن موکول گردید.

 *

روز جهانی رادیو؛ بزرگداشت یک قرن اطلاع‌رسانی، سرگرمی و آموزش*

* روز جهانی رادیو؛ بزرگداشت یک قرن اطلاع‌رسانی، سرگرمی و آموزش* 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 

 سیزدهم فوریه هر سال میلادی ( ۲۴ بهمن ) *روز جهانی رادیو* است.

سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد؛ *یونسکو* در سال ۲۰۱۱ طی سی‌ و ششمین نشست عمومی خود، ۱۳ فوریه را به عنوان روز جهانی رادیو اعلام کرد و مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز در شصت و هفتمین نشست در سال ۲۰۱۲، آن را تصویب کرد. دلیل اش هم این بود که سیزدهم فوریه، سالگرد تأسیس رادیوی ملل متحد در سال ۱۹۴۶ می باشد.

 *شعار روز جهانی رادیو در سال ۲۰۲۴، « یک قرن اطلاع‌رسانی، سرگرمی و آموزش» است.* 


 از یاد نبریم که رادیو بستری برای *گفت و گوی آزاد و دموکراتیک* است؛ زیرا فضایی را برای انعکاس دیدگاه ها و نگرش های تمام قومیت ها و فرهنگ های جوامع گوناگون جهانی فراهم می سازد. 

 *بر این اساس رادیو همچنان یکی از رسانه های مورد اعتماد در جهان است؛ زیرا هیچ وسیله ارتباط جمعی به اندازه آن در جذب مخاطب موفق نبوده است.* 

رادیو در جنگ‌های داخلی، خارجی و سایر بحران ها در سرتاسر جهان که مورد توجه سازمان ملل قرار دارند، سریع‌ترین ابزار اطلاعاتی است که حتی با یک باتری ساده نیز می‌تواند کار کند. به عنوان نمونه تنها ابزار اطلاع یابی آوارگان غزه رادیو می باشد.


 اولین کاربردهای رادیو، ارسال پیام ها برای ناوگان‌های دریایی، به صورت تلگراف با استفاده از کُد مورس بین کشتی‌ها و زمین بود و اولین استفاده کنندگان تفنگداران و ناوهای دریایی ژاپن و روسیه در طول جنگ تسوشیما (یکی از نبردهای دریایی میان روسیه و ژاپن که تلگراف بی سیم در آن نقشی حیاتی داشت) در سال ۱۹۰۵ میلادی بوده اند.

از رادیو برای انتقال دستورها و ارتباط بین نیروی ارتش و نیروی‌های دریایی در جنگ جهانی اول نیز بهره برداری شد. آلمانی‌ها از ارتباط رادیویی برای ارسال پیام‌های سیاسی؛ زمانی که کابل‌های زیر دریا توسط بریتانیایی‌ها قطع می‌شد، استفاده می‌کردند. 


 در طول جنگ جهانی دوم رادیو با توانایی که داشت، توانست اخبار مربوط به رویدادهای داغ و ناگهانی را بیش از هر رسانه دیگر، پخش کند. در همین دوره اصطلاح *«اخبار فوری»* ابداع شد؛ *اخباری که در آن زمان، تنها رادیو قادر به انتشارش بود.* 


با این وصف رادیو هنوز وسیله ارتباطی پویا و تعامل برانگیزی است که خود را با *تغییرات قرن ۲۱* سازگار نموده و راه‌های جدیدی را در قالب هایی مانند *پادکست* برای مشارکت ارائه می‌نماید. این رسانه علاوه بر اطلاع‌رسانی، نقش ارتباطی موثری را بین مردم و مقامات مسئول ایفا می‌کند؛ به همین دلیل، یونسکو حامی گسترش شبکه‌های رادیویی در مناطق دورافتاده است.

 *از این رو می توان گفت ۱۳ فوریه روزی برای یادآوری حق دسترسی آزاد به اطلاعات و اخبار نیز هست.* 


*مارشال مک‌لوهان* رسانه‌ها را به دو بخش *سرد* و *گرم* تقسیم می‌کند: رسانه گرم بیشتر دوره نوشتار و چاپ را شامل می‌شود و در اوج خود به کتاب می‌رسد که در آن مخاطب به عنوان عنصری فعال و تکمیل کننده به شمار می رود؛ اما در رسانه های سرد مانند تلویزیون، نقش مخاطب به کمترین حد می‌رسد. *شاید بتوان گفت که رادیو نوعی از رسانه است که در میانه این دو دوره تاریخی قرار دارد؛ اما جالب این که بسیاری از پیش‌بینی‌های پژوهشگران علوم ارتباطات مبنی بر از بین رفتن نقش رادیو در عصر هجوم رسانه های دیجیتال درست از آب در نیامد و روز به روز ظرفیت‌های آن گسترده‌تر شد.* 

هنوز هم  رادیو سریع‌ترین وسیله انتقال پیام؛ به ویژه *در زمان بحران* است که می‌تواند محدودیت‌های زمانی و مکانی را به کمترین اندازه برساند. 


این وسیله ارتباطی در گذار کشور ما به دنیای جدید نقش عمده‌ای به عهده داشته است و به همین دلیل همه مردم از آن خاطره‌هایی دارند و آن را یادآور روزهای شادی آور یا اندوهناک قلمداد می نمایند. به عنوان مثال *اخبار شیرین فتح خرمشهر* و *حوادث تلخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ همواره نقش رادیو را در اذهان جامعه تداعی می کند.* 

به نظر می‌رسد رادیو با گذر از این پیچ و خم‌ های فرهنگی، امروز نه تنها جایگاه خود را از دست نداده، بلکه با تقویت آن می توان این رسانه را به شکلی جدی‌تر وارد عرصه فرهنگ‌ کرد؛ وسیله‌ای که هم می‌تواند تنهایی ما را پُر کند و هم با همان لحن صمیمی، در جریان اخبار و اطلاعات روز قرار دهد و از همه مهم تر با ایجاد جذابیت و حفظ مخاطب، او را در عرصه آموزش‌ های علمی و فرهنگی قرار دهد.


 * برتولت برشت درام نویس معروف آلمانی می گوید: « رادیو می تواند شگفت انگیزترین نظام ارتباطی قابل تصور باشد؛ البته اگر این ظرفیت را داشته باشد که نه تنها انتقال دهد، بلکه دریافت کند و شنونده را نه به شنیدن که به سخن گفتن وادارد.»* 

 *

فوتبال زبان مشترک ملت ها

* فوتبال زبان مشترک ملت ها* 


 * به مناسبت پایان مسابقات فوتبال ۲۰۲۳ جام ملت های آسیا* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 اگرچه شکست تیم ملی فوتبال ایران از قطر و عدم راهیابی به فینال جام ملت های آسیا ذائقه ها را تلخ کرد؛ اما میخکوب شدن اغلب هم وطنان پای تلویزیون و ابراز احساسات آنان با مشاهده مسابقه های فوتبال این قاره کهن، بار دیگر اهمیت فوتبال را به عنوان یک موضوع علمی آشکار ساخت.

 فوتبال در عصر کنونی به *«زبان مشترک جهانیان»* تبدیل شده؛ به گونه ای که می توان گفت جام جهانی فوتبال و جام های قاره ای بی رقیب ترین و پربیننده ترین صحنه ها هستند. 

 *ملت ها دریافته آند که در دنیای جدید روح جمعی آنان با فوتبال می تواند پرواز کند.* 

کارکرد فوتبال در روزگار ما زمانی روشن تر خواهد شد که در نظر داشته باشیم *فردگرایی* در *گفتمان مدرنیته* کانونی ترین مفهومی است که در آن شادی و غم تقسیم نمی شود. 


 بازی فوتبال در روند تاریخی خود، به مثابه استوارترین، گسترده ترین و عمیق ترین امکان بروز عاطفه های جمعی در دنیای مدرن ظهور کرده است.

 *عاطفه ورزی نظیر عقلانیت، گرایش به هنر و... یکی از نیازهای جداناشدنی انسان بوده و خواهد بود و اثرگذاری عمیق و ماندگار دارد؛ ضمن این که بروز عواطف میان اقشار گوناگون به خاطره جمعی ملت ها تبدیل می شود.* 

با این وصف این رشته ورزشی قادر است *فردگرایی منفعت طلبانه را به آرمانگرایی جمعی ملی تغییر دهد* و تمرین خوبی برای همبستگی و روابط متقابل مردم با یکدیگر باشد.

 

 * از سوی دیگر فوتبال بازتاب دهنده هویت ها و فرهنگ های محلی، منطقه ای و ملی است.* به عنوان مثال اگر فوتبال آلمانی ها سخت کوش، مقاوم و آهنگ منطقی واحدی دارد، برخاسته از نهادینه شدن فرهنگ شکیبایی، قانون گرایی و نظم آن کشور است. و یا در اسپانیا فوتبال ابزاری برای به رخ کشیدن هویت های محلی در چارچوب و زمینه سیاسی آن جامعه می باشد. 

علاوه بر موارد بالا، از نوع فوتبال بازی کردن تیم ملی یک کشور می توان تقریباً فهمید که مردمانش چگونه زندگی می کنند. *به همین دلیل جامعه شناسان ورزشی، فوتبال را بخشی از فرهنگ یک جامعه می دانند.* 


 تشکیل *«دنیایی صلح آمیز»* از طریق رقابت دوستانه، مهم ترین وجه تورنمنت های بین المللی است. بازیکنان کشورها در این میدان ها ضمن رقابت با یکدیگر، تلاش می کنند تا تفاهم، دوستی و باهم بودن را برجسته سازند. *به عبارتی جام جهانی فوتبال و نیز جام های قاره ای زبانی برای گفت و گوی میان فرهنگ ها است؛ گفت و گویی که طی آن بتوان از طریق نشانه ها و بر اساس قواعد اخلاقی و انسانی، ضمن ارتقای شایستگی های خود، ارزش های والا و مشترک را افزایش داد.* 


 *آلبرکامو* نویسنده و فیلسوف مشهور قرن بیستم در جایی گفته بود *تمام آنچه را از اخلاق و تعهد گرفته ام، مدیون فوتبال هستم.* او با درس آموزی از این بازی محبوب، اعتقاد داشت ارزش های ساده در زمین چمن  فرصت خوبی برای تعالی انسان هاست؛ به گونه ای که می توان ادعا کرد *اگر فوتبال امری اخلاقی نبود، نمی توانست جهان شمول شود.* 


  انسان ها در هر نقطه عالم که زندگی می کنند، با فوتبال به یکدیگر نزدیک می شوند و هیچ زبانی تا کنون نتوانسته است چنین پیوندی به وجود آورد.

وقتی صحبت از توپ چرمی می شود، کارگران با کارفرمایان همزبان می شوند و بین بورس بازان وال استریت در قلب آمریکا و گرسنگان قاره سیاه تفاوتی وجود ندارد.


  هنگام تشرف اینجانب به حج عمره در سال های ۱۳۷۵ و ۱۳۸۰ که مقارن با برگزاری جام فوتبال ملت های آسیا و مسابقات مقدماتی جام هفدهم جهانی بود، در مکه و مدینه و حتی روستاهای این دو شهر، هرگاه صحبتی با مردم کوچه و بازار، رانندگان تاکسی و ... به میان می آمد، همواره سخن از فوتبال ایران بود و با شوقی وصف ناپذیر از یکایک فوتبالیست های ایران به نیکی یاد می کردند. *در واقع رشته وصل ما با آنان فوتبال بود.* 


 بازی فوتبال خشونت نهفته در ذهن و ضمیر انسان امروزی را *به نوعی رقابت  فرهنگی، آرام و مدیریت شده تبدیل می کند.* علاوه بر آن، *بیان کننده شکلی از یاری گری در جامعه امروز است.* به زبانی دیگر *فوتبال امکان تلاش سازمان یافته و جمعی را برای تبدیل تضادها به شکلی از تعاون فراهم می سازد.* 


 در جام فوتبال ۲۰۲۳ ملت های آسیا در قطر هم درس هایی نهفته است که به دو مورد متضاد آز آن ها اشاره می کنم.

 * شایسته از سرمربی تیم ملی فوتبال ژاپن توسط امیر قلعه نوعی بعد از پیروزی ایران و عذرخواهی ایشان از مردم و قبول مسئولیت شکست از قطر ستایش برانگیز بود؛ اما متاسفانه بی حرمتی بازیکنان و تماشاگران قطری به ایرانیان که به عصبانیت مهدی طارمی منتهی شد، نشانگر آن است که هنوز روح فوتبال در کالبد آنان دمیده نشده است.* 

 *ضمن تقدیر از تلاش فوتبالیست های ایران، امید است با الهام از مکتب فوتبال فقط در اندیشه بُرد و باخت نباشیم و به مدد آن انسانیت و اخلاق را اعتلا بخشیم.*

سنگ فرش هر خیابان از طلاست

* سنگ فرش هر خیابان از طلاست* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 در آخرین سفری که به زادگاهم داشتم، شاهد *نمادی از سنگ فرش شدن بخشی از خیابان اصلی و چند خیابان فرعی با بلوک های بتنی (بلوک فرش) بودم* که بی اختیار  کتاب *«سنگفرش هر خیابان از طلاست»* در ذهنم تداعی گشت. 

این کتاب مجموعه‌ای از *یادداشت‌های کیم‌ووچونگ ، مدیر سابق کمپانی دوو* ، برای اتخاذ تصمیم‌های بزرگ و توفیق در کسب و کار می باشد که به دلیل راهنمایی‌های خلاقانه و کاربردی نویسنده در جهت رسیدن به موفقیت در کار و زندگی و این که توانست با وجود چالش‌های زیاد، شرکتی با استانداردهای جهانی را در کوتاه‌ترین زمان ممکن تأسیس کند، مشهور شد.

اگرچه مفروش شدن معابر با سنگ، ارتباط مستقیمی با محتوی کتاب ندارد؛ اما به دلیل تأثیر گذاری بر شادابی محیط، نشاط شهروندان، جذب گردشگر و ... اقدامی خلاقانه در راستای آن رهنمود ها به شمار می رود و به همین دلیل تیتر بالا را برگزیدم.


 در دنیای امروز به جای طرح های شهری بی روح مانند بلند مرتبه سازی و ...، بیشتر بر *حضور انسان در فضاهای شهری تاکید شده است.* برای این منظور *پیوست‌های انسان‌محور* در پروژه‌های بزرگ مدنظر برنامه ریزان قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر برای داشتن شهری پویا و پرنشاط نیازمند حضور شهروندان در فضاهای موجود هستیم تا اجتماع شهری به معنی واقعی شکل بگیرد.

 * یکی از مصادیق شهر انسان‌محور که علاوه بر زیبایی بصری، موجب کاهش هزینه‌های مدیریت شهری می‌شود، سنگ فرش معابر؛ به جای آسفالت؛ به‌ ویژه در بافت های تاریخی است که سبب جذب گردشگر می‌شود.* 


 *رومیان* اولین و مشهور ترین افراد سازنده این گونه پوشش ها برای راه ها بودند. آنان شبکه ای تاثیر گذار را بالغ بر *۵۰ هزار مایل جاده* که همه آن ها به شهر رم ختم می شد، ساختند و اساس کار خود را استفاده از سنگ فرش قرار دادند. خیابان های سنگ فرش شده بادوام و امن، تنها مسیر های سفر در دوران روم باستان بودند؛ به گونه ای که صدای ماشین ها و دوچرخه ها و حتی صدای سم اسب ها روی آن ها و لمس سنگ ها به خاطره ای فراموش نشدنی تبدیل می گردید.


 از نظر تاریخی در ایران دوره ناصری، دو عامل موجب سنگ‌فرش شدن خیابان ها شد. *عامل اول سفر ناصرالدین‌شاه به ممالک پیشرفته و دیدن خیابان‌های سنگ‌فرش اروپا  و از سوی دیگر حضور اروپایی‌ها در تهران و توسعه سفارتخانه‌های آنان بود که موجب گشت دربار جلوی غریبه‌ها آبروداری نموده و اقدامی برای تمیزی شهر داشته باشد.* 

 *عامل دوم هم این بود که در آن زمان تهران کوچک بود و مردم پیاده یا با گاری و الاغ به این طرف و آن طرف می رفتند؛ اما بعد از رشد پایتخت، برای تردد نیاز به وسیله نقلیه پیدا کردند که در این میان استفاده از کالسکه بیشتر شد.* 

 *کوچه‌های منتهی به ارگ شاهی نخستین مکان‌هایی بودند که در سال ۱۲۶۷ هجری قمری در تهران سنگ فرش شدند* و به مرور در مورد بقیه خیابان‌ها با هزینه مالکان اقدام گردید. در این راستا حکومت، هم مردم را وادار به کف‌سازی خیابان‌ها کرد و هم مامورانی را برای بیرون بردن زباله و خاکروبه از شهر گماشت و باز مردم را مجبور کرد با هزینه خودشان خاکروبه‌ها را به خارج از شهر بفرستند.


 روزنامه *وقایع اتفاقیه* همان سال درباره مفروش شدن خیابان‌ها با سنگ می‌نویسد:

 *«برای این که جلوی غریبه ها آبروداری کنیم؛ قرار است کوچه‌های ارگ شاهی برای سهولت تردد کالسکه، سنگ فرش شوند؛ به این ترتیب که وسط خیابان کمی گودتر شود و ویژه عبور کالسکه و دو سمت خیابان کمی بالاتر فضایی مانند سکو برای عبور راحت پیادگان ایجاد گردد . از این رو حضور کالسکه‌ها، برای نخستین بار برای سهولت عابر پیاده تعبیه شد».* 


 بعد از کوچه‌ها نوبت به معدود خیابان‌های تهران هم رسید و طبق آنچه در خاطرات و سفرنامه‌ها برآمده، وضعیت‌شان از این قرار بوده است:

 *خیابان علاءالدوله یا خیابان باغ ایلخانی:* نه‌تنها سنگفرش که در دو سمتش جوی آبی هم جاری بوده و درختان خوبی اطراف آن کاشته بودند. لبه‌های جوی هم با سنگ درست شده بود و تازه شب‌ها در خیابان چراغ و فانوس هم روشن می‌کردند.

 *خیابان الماسیه(باب همایون امروزی):* هم سنگفرش بوده و هم شب‌ها فانوس‌های روشن داشته است.

 *خیابان‌های دولت و لاله‌زار:* سنگ فرش خوب، جوی آب در دو طرف و درختان فراوان. هر دو خیابان‌های درازی بودند که به توپخانه منتهی می‌شدند.


 *در آن زمان تعامل مردم با یکدیگر اساس و شالوده زندگی بود و سنگ فرش شدن معابر عمومی فضاهایی را نیز برای گفت و گوی صمیمانه مردم با یکدیگر فراهم می ساخت؛ اما با سیطره مدرنیسم؛ به ویژه خودرو بر سبک زندگی شهروندان، این فرصت های طلایی به شدت کاهش یافت.* 

جلوگیری از جنگ‌، کار سیاستمداران و برقراری صلح پایدار، کار آموزش است*

 جلوگیری از جنگ‌، کار سیاستمداران و برقراری صلح پایدار، کار آموزش است* 


                                     _« ماریا مونته سوری»_ 


 * به مناسبت فرارسیدن روز جهانی آموزش* 


 علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan 


 گرامی داشت روز ۲۴ ژانویه سال ۲۰۲۴ میلادی (۴ بهمن) با شعار «  *آموزش برای صلح* ،  *حقوق بشر* و  *توسعه پایدار* » بیانگر اهمیت ترویج صلح در جهان و ساختن آینده ای امن تر و آرام تر است.  

چگونگی ترویج صلح در جامعه، بخش بزرگی از دستاوردهای آموزشی *ماریا مونته سوری* (Maria  Montessori) است. مونته سوری پزشک و مربی ایتالیایی کودکان معلول بود که الگوهای آموزشی جدیدی برای بچه ها ارائه کرد.


 یکی از مشهورترین نقل قول‌های وی در زمینه صلح این است: *«جلوگیری از جنگ، کار سیاستمداران و برقراری صلح پایدار، کار آموزش است»* 

 *بر مبنای این برداشت عوامل تعیین کننده قدرت در عرصه بین المللی نسبت به گذشته تغییر ماهیت داده و بر نرم افزار به جای سخت افزار، تنوع به جای یکسانی، مشارکت به جای سیطره و جامعه چند صدایی به جای تک صدایی متکی شده است.* 


 صاحبنظران معتقدند یکی از اقدام های کلیدی در ترویج صلح، آموزش در مدرسه است. در این راستا *« #ژان_پیاژه»* اندیشمند مشهور سویسی معتقد است *صلح در صورتی ممکن خواهد بود که دیدگاه جهانی از طرف نظام تربیتی تقویت گردد و برای این منظور معلمان باید نقش خطیری بر دوش کشند.* 

 معلمانٍ صلح، تفکر انتقادی را در دانش آموزان پرورش می دهند و تلاش هایی در زمینه دموکرات کردن شهروندان به عمل می آورند؛ مشارکت را تدریس و عزت نفس را در دانش آموزان پرورش می دهند. 


 *«آموزش صلح»* رشته جوانی است که درصدد خلق فرصت های لازم برای ایجاد جامعه ای مبتنی بر عدالت و زیست مسالمت آمیز در سراسر جهان است. 

سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی ملل متحد *«یونسکو»* در باره اهمیت آموزش و پرورش کشورها اعتقاد دارد: *« از آن جا که جنگ در ذهن انسان ها آغاز می شود، دفاع از صلح نیز باید در ذهن آنان ساخته شود»* ؛ بنابراین برای گسترش فرهنگ صلح، لازم است تلاشی جهانی با هدف تغییر شیوه تفکر و رفتار مردم به سمت فرهنگی صلح آمیز صورت گیرد و برای رسیدن به این هدف باید از کانال آموزش و پرورش کشورها عبور کرد.



به موازات آن، مدارس باید فضایی برای آموزش صلح و پرورش تفاهم باشد؛ زیرا کودکان و نوجوانان امروز، تصمیم گیرندگان فردای جامعه هستند و هرگونه تلاش برای ایجاد باور عمیق نسبت به صلح و ضرورت احترام به خود، دیگران و محیط پیرامون، می تواند در خلق و حفظ جهانی صلح آمیز مؤثر باشد.


 بدیهی است نظام تعلیم و تربیت باید علاوه بر برنامه های آموزشی تحول گرای خود، اقداماتی نیز برای ابعاد تربیتی دانش آموزان در نظر داشته باشد وگرنه دانش آموزی که در ریاضیات و علوم و فنون ماهر و کاردان است؛ اما در مهارت‌های زندگی و فضایل کرداری کاستی‌هایی دارد، نمی‌تواند پیشران جامعه‌ حق محور، کمال جو، عدالت‌گستر، مهرورز و... باشد.


 معلمی که در کلاس درس خود به عنوان جامعه‌ای کوچک قوانینی به دانش آموزانش می‌آموزد که خودشیفته نباشند و عدالت محوری را در روابط جستجو کنند، بخشی از آموزش صلح را پیش برده است.

دانش آموزان زمانی که حقوق و تکالیف خود را به عنوان اعضای جامعه بیاموزند، درکی از اهمیت توانایی حل و فصل دوستانه مشکلات به دست می‌آورند. البته برای چنین هدفی علاوه بر آموزش‌های مدرسه، والدین نیز در خانواده نقش اساسی دارند. تصور یک کودک از صلح، اغلب بر اساس تجربه های وی در مورد تعارض و برداشت هایش در مورد درگیری و صلح در مقیاس اجتماعی است. 


 برخی اقدامات دیگر که می توان به آن‌ها اشاره کرد، عبارتند از:

مدیران در مدارس روحیه‌ای را ایجاد و ترویج کنند که با ارزش‌ها و اصول پایه‌ای صلح و دوستی هم سو باشد و از طرف دیگر عوامل ساختاری و فرهنگی که موجب بروز خشونت در مدارس می‌شود را بررسی و به آن‌ها رسیدگی کنند.

هدف رویکردهای آموزش صلح فراتر از توسعه برنامه درسی باشد و بر روی درونی کردن مهارت‌ها، شایستگی‌ها و ارزش‌ها، چه در کلاس درس و چه فراتر از آن کار کند.

معلم برای آموزش صلح در کلاس درس، رویکردهای فردی را با رویکردهایی که بر نتایج اجتماعی- سیاسی تمرکز دارند، ترکیب نموده و به دانش آموزان کمک کند تا نقش کنشگرانه خود را در جامعه به صورت گسترده تر ایفا کنند.


 آنچه از نهان و آشکار دنیای امروز بر می‌آید؛ فضای عدم اطمینان‌ها و قطعیت هاست که بر فاصله میان انسان‌ها و جوامع سیطره انداخته است. در این آشفتگی ها آموزش صلح در مدارس می‌تواند خط ارتباطی مطمئن و قابل قبولی باشد که تعاملات اجتماعی و بین المللی را بر محور دوری از خشونت و هم افزایی های مصلحانه برنامه ریزی کند. ( زهرا علی اکبری، آموزش برای حقوق بشر و توسعه پایدار، روزنامه اطلاعات ۲۴ دی ۱۴۰۲ )


 در پایان رهنمود *حضرت مولانا* را فراموش نکنیم که فرمود:

 

 *جنگ باشد کار دیو و صلح کردار ملک* 

 *صلح را باید گزیدن، تا بیابد جان صفا*

ایران در جست و جوی آب* *آب در انتظار تدبیر*

* ایران در جست و جوی آب* 

      *آب در انتظار تدبیر* 


 _ابراهیم جعفری_ 

 _دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 


 *آب را گل نکنیم* 

 *در فرودست انگار کفتری می خورد آب* 

 *یا در آبادی کوزه ای پُر می گردد* 

 *آب را گل نکنیم* 

 *چه گوارا این آب* 

 *چه زلال این رود* 

 *مردم بالا دست چه صفایی دارند* 

 *چشمه هاشان جوشان* 

 *گاوهاشان شیر افشان باد* 

                                                     _سهراب سپهری_ 

 دی ماه سال جاری را در حالی پشت سر می گذاریم که حسرت ریزش نزولات آسمانی بر دل داریم و ملتمسانه از خدای متعال می خواهیم که رحمت ویژه خودش؛ باران و برف را بر سرزمین خشک و تشنه ما فرو ریزد. 

بحران کم آبی به علل گوناگون در سراسر جهان وجود دارد؛ به گونه ای که *شعار روز جهانی آب از سوی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۳ میلادی « شتاب در تغییر برای حل بحران آب» تعیین گردید؛* اما کمبود آب و نحوه استفاده از این ماده حیات بخش در ایران، بسیار نگران کننده است؛ به طوری که آینده حیات اقتصادی، اجتماعی و تمدن ایران به نحوهٍ برخورد همه شهروندان از جمله سیاست گذاران، مدیران، بهره برداران، دانشگاهیان و ... با این مسئله بستگی دارد.


 ابتدا این گزاره مقدماتی را باید مد نظر قرار داد.

 *در ایران پدیده کم آبی از بحران آب متفاوت است.* کم آبی تحت تأثیر موقعیت جغرافیایی، پدیده ای دیرپا در تاریخ این سرزمین می باشد؛ اما بحران آب که می تواند با برهم زدن وضعیت اقلیمی، زندگی ما را با مخاطره همراه سازد، موضوعی *نوپدید* است که عمر آن حدود *۵۰ سال* می باشد. از این رو اگرچه کم آبی پدیده ای طبیعی است؛ *اما بحران آب، حاصل کنار هم قرار گرفتن مجموعه ای از علت ها بوده و مقوله ای «سیاسی - اجتماعی - اقلیمی» است.* 


منابع آبی کشور به مثابه یک سیستم  دارای ورودی ها و خروجی هاست. مهم ترین ورودی سیستم آبی ایران را می توان بارندگی در فصل های مختلف سال دانست که بخشی از این ورودی با نفوذ در شبکه آب های زیرزمینی در طی قرن ها، دهه ها و سال ها ذخیره شده و بخش دیگری از آن به شکل آب های سطحی و رودخانه ها در ایران جاری می شود. این بخش یا با احداث سد روی رودخانه ها مهار شده و یا در مواردی با انحراف آب از مسیرهای طبیعی عامل به هم خوردن اکولوسیستم منطقه دیگری می شود.


 اگر خروجی های سیستم آبی از ورودی های آن پیشی گیرد و تعادل بین ورودی ها و خروجی ها به هر دلیل بر هم بخورد؛ به گونه ای که از سطح آب های زیرزمینی مرتب کاسته شود، می توان گفت بحران آب در این سیستم آغاز شده است. 


از سوی دیگر کشور ایران سرزمین ویژه ای است که همه ظرفیت های زیستی و از جمله آب در آن به صورت بالقوه وجود دارد و ظرفیت زیستی بالفعل زیادی ندارد؛ اما در اروپا برعکس کشور ما منابع زیستی بالفعل هستند. در محیط بالفعل، هنر انسان فعلیت بخشیدن به قوه نیست، بلکه سعی در چگونگی دستیابی به منابع بالفعل است.

به عبارت دیگر اروپائیان هیچ گاه برای پدید آمدن منابع اصلی زیستی ایفای نقش نکرده اند؛ *اما در ایران ناگزیر بوده ایم همه منابع زیستی را از قوه به فعل درآوریم و گرنه امکان زیستن وجود نداشت که نماد برجسته آن احداث  قنات ها به عنوان شاهکار تمدن ایرانی بوده است.* 

اما از زمانی که به منبعی به نام نفت دست یافتیم، رفتار ما شبیه به اروپایی ها شد؛ زیرا چیزی را از قوه به فعل درنیاوردیم؛ فقط استخراج کردیم و خام فروختیم. به خام فروشی عادت کردیم و به صورت آرام این رفتار در همه اعضا و جوارح ما نفوذ کرد تا به جایی رسید که امروز با استفاده بی اندازه از چاه های عمیق، اکوسیستم طبیعی ایران را با اختلال و خطر مواجه ساختیم.


 شاخص برداشت *کمیسیون توسعه پایدار سازمان ملل متحد* به گونه ای است که کمتر از ۱۰ درصد برداشت از منابع زیرزمینی در حد مطلوب، ۱۰ تا ۲۰ درصد برداشت در شاخص کم، ۲۰ تا ۴۰ درصد برداشت در حد متوسط، ۴۰ تا ۶۰ درصد برداشت در حد بالا و بیش از ۶۰ درصد برداشت در شاخص فاجعه تعریف می شود.

 *در حالی که میزان برداشت ایران از منابع آبی زیرزمینی ۷۴ درصد است.* ( _ویژه نامه بحران آب در ایران، روزنامه شرق سال ۱۳۹۴_ )

یکی از آثار تلخ و اندوه بار فشار به منابع استاتیک آبی ( آبی که نباید برداشت شود )، پدیده فرونشست زمین در بسیاری از استان های کشور است. بر اساس آمار اعلام شده از سوی سازمان زمین شناسی، *زمینٍ دشت تهران ۳۶ سانتیمتر در سال فرونشست می کند که ۹۰ برابر حد بحرانی استانداردهای جهانی است.* 

 با این وصف مسئله آب در ایران از مسیر یک *گفت و گوی اجتماعی* و اجازه دادن به صداهای گوناگون برای طرح مسئله و تبدیل شدن آن به یک *دغدغه ملی* می گذرد.

 باید جامعه از طریق *گفت و گو* در باره جنبه های مختلف مدیریت آب آگاه شود تا ضمن درک اهمیت مسئله، در حل آن مشارکت کند‌ و فراتر از آن *شعار آب برای صلح سال ۲۰۲۴ میلادی از سوی سازمان ملل متحد عملی گردد.* 


 *_آب کم جو تشنگی آور به دست_* 

 _*تا بجوشد آب ات از بالا و پست*_ ( _مولوی_ )

جلوه رفیع جلال

*جلوه رفیع جلال* 


 _* به مناسبت برگزاری مراسم بزرگداشت استاد جلال رفیع در موسسه اطلاعات*_ 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 روز سه شنبه ۱۲ دی ماه ۱۴۰۲ آیین نکوداشت *استاد جلال رفیع* که از سرآمدان روزنامه نگاری پس از انقلاب است، با حضور انبوه فرهیختگان در سالن اجتماعات موسسه اطلاعات برگزار شد. این یادداشت گلچینی از مطالب سخنرانان در آن مراسم باشکوه است.


   *جلال رفیع* به اعتبار اتکای فکری، روحی و معنوی که *مرحوم دعایی* به ایشان داشت و به دلیل آن که نقطه وصل نسل‌های مختلف در روزنامه اطلاعات بود، *نماد و شناسنامه آن موسسه بعد از پیروزی انقلاب است.* 

قلم و قدم جلال رفیع برای روزنامه اعتبار بود؛ زیرا خیلی از اتفاقات از جمله شروع مکتوبات *گل آقا* در روزنامه به واسطه ایشان در مؤسسه اطلاعات رقم ‌خورد.

 *روزنامه‌نگاری دهه شصت ایران آزمایشگاه و آموزشگاه ارتباطات دوران گذار بود و می‌طلبید که قدرت قلم را با جامعه پساانقلابی و درگیر با جنگ سازگار کند. جلال از جمله اهالی اندیشه بود که نیاز و زبان مطبوعات را فهمید و قلم خویش را به فنون روزنامه‌نگارانه آراست.* 


 * رفیع چهره ای آرمان‌خواه است* ؛ اما وقتی از نزدیک او را می­ بینیم با شخصیتی متین و باوقار مواجه می­ شویم. *معمولا آدم‌هایی که پرشورند، متین و آرامش‌بخش نیستند؛ اما این ترکیب دشوار در ایشان کاملا مشهود است.* 

بدون تردید جلال یک نابغه فرهنگی است که از نوجوانی در حوزه‌های مختلف نویسندگی، شاعری، طنز، موسیقی، خوشنویسی و ... فعالیت کرده است؛ اما این نبوغ با فروتنی ذاتی جمع شده است. معمولا افراد نخبه از دیگران فاصله می‌گیرند؛ اما جلال با وجود  لیاقت، خلاقیت و دانش گسترده در بی ادعایی و تواضع نمونه است با همه اقشار تعامل دارد.


   جلال رفیع خوش ‌سخن، خوش لحن و طناز است. افراد محفل‌ آرا معمولا پرحرف اند؛ اما جلال اهل تأمل، سکوت و دقیق شنیدن است. تا لازم نباشد وارد حرف نمی‌شود. این که آدم بتواند در عین این که قدرت ذاتی‌اش " *شمع انجمن بودن* " است، اهل تأمل و سکوت و شنیدن هم باشد، یک توانایی وجودی می‌خواهد و راحت نیست.

 *جلال به لحاظ فکری* ( و نه جناحی) *اصولگراست* ؛ معیار دارد و اصالت‌های خانوادگی‌اش به او جوهره‌ای داده است که زیکزاک نرود. با این که افراد اهل مبنا معمولا در عمل سختگیر هستند؛ *ولی جلال این اصول‌گرایی را با مدارای در عمل* ، تلفیق نموده است. اگرچه معیارها و مبانی فکری و فرهنگی و ادبی دارد؛ اما اهل *مدارا و تسامح* است که با موج‌ها این طرف و آن طرف نرفته و در عین حال جریان‌ها را نادیده نگرفته و با آن ها ارتباط دارد.


 شخصیت‌ها و نام‌آورانی در تاریخ میهن ما وجود دارند که قهرمانان ملی اهل اندیشه و قلم خوانده می‌شوند. به عنوان مثال همه ما با نام *علامه دهخدا* آشناییم. او در سیر تاریخی *«روزنامه‌نگار و قهرمان قلم»* است که مدتی با نام مستعار *«دخو»* از قزوین بر نوشته خود امضاء می‌گذاشت. *«دهخدا» که قهرمان «معرفت و اخلاص» در مسیر اندیشه و عمل بود، در تاریخ مطبوعات ایران جاودانه است.* 


 طی ۳۰ سال گذشته جلال نیز بر اساس *«معرفت و اخلاص»* برای آگاهی خوانندگان روزنامه اطلاعات قلم زد. او هیچ‌گاه قلم را به‌نام و نان نفروخت و از حریت و قداست *«قلم»* که سوگند الهی است، حراست کرد. 

 *جلال رفیع و دوست و همراه نزدیک او زنده‌یاد مرحوم کیومرث صابری «گل‌آقا»ی روزنامه اطلاعات، در برهه‌هایی از گذر جمهوری اسلامی، کام خوانندگان را با «قلم طنز» شیرین می­ کردند.* 


 جلال رفیع شیرین می‌نویسد، طنزش از پرخاش، ستیز و تندی دور است، با شیرینی نیشی می‌زند، نقدی می‌کند و می‌رود. به عنوان نمونه در مطلبی با عنوان: *« فرهنگ و رفتار ترافیکی»* در نقد فرهنگ رانندگی جامعه، *«آیین‌نامه جدید رانندگی!»* می‌نویسد و در بخشی از آن می‌گوید:

 *« بنی آدم اعضای یکدیگرند* 

 *که در آزمایش بد از بدترند* 

 *چو عضوی به درد آورد روزگار* 

 *جهنم(!) دگر عضوها را چه کار؟* 

 *تو کز محنت دیگران بی‌غمی* 

 *بیا تا ببینم تو هم آدمی؟!»* 


 چطور می‌شود که زمانه، جلال را می‌پرورد؟ آدمی که در زندان، در میدان و در مبارزه است؛ ولی طناز است، اهل قلم، تقوی و بی‌اعتنایی به مال دنیاست و موسیقی و فلسفه را می‌شناسد. 

 *دکتر هادی خانیکی در یادداشت خود در روزنامه اطلاعات مورخ ۱۹ دی ۱۴۰۲ به مناسبت بزرگداشت جلال نوشته است: « ما هر دو خراسانی هستیم، او از تربت حیدریه است و من از گناباد؛ دو گوشه از کویری که درس سخت‌جانی در برابر تندبادها و قحط‌سال‌ها داده است و می‌دهد.* 

 *ذهن و زبان جلال که آمیخته با فرهنگ و شعر و ادب می باشد، جان‌مایه‌ای است که به او قدرت نقادانه‌ اندیشیدن و به طنز سخن‌گفتن داده است. قلم نافذ او برآمده از همین سرشت فرهنگی است.* 

 *آن‌ روزها نیز که جهان زیست معرفتی و سیاسی ما آمیخته به بیم و امید بود، جلال با نوشته و شعر و سرودش درس امید و ایمان و آرمان می‌داد و صدایش در کوه و کوی و مسجد دانشگاه پژواک می‌یافت».* 


 * جانش سالم، گامش استوار و قلم اش روان و پاینده باد.*

دارالمعلمین بخشی از رنسانس معاصر ایرانی است*

* #دارالمعلمین بخشی از رنسانس معاصر ایرانی است* 


 * به مناسبت فرا رسیدن سالگرد تاسیس اولین دانشسرای مقدماتی ایران در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴* 


علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 *هسته اصلی دانشگاه* در ایران به لحاظ تاریخ تطور، ادامه *دارالمعلمین* است که در سال تحصیلی ۹۸-۱۲۹۷ خورشیدی، با تصویب مجلس شورای ملی و احساس نیاز روشنفکران ایرانی به ابزار اولیه پیشرفت، یعنی تربیت معلم، به ریاست *ابوالحسن فروغی* تاسیس شد. 

دارالمعلمین از استادان برجسته ای همچون *عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی، بدیع الزمان فروزانفر، عبدالعظیم قریب، علی اکبر سیاسی* و ... بهره می گرفت. این نهاد در طول تاریخ خود نام های متعدد داشت و بعدها به ترتیب به *دارالمعلمین عالی* ، *دانشسرای عالی* ، *دانشگاه تربیت معلم* ، و امروز هم به اسم *دانشگاه خوارزمی* نام گذاری شده است. 


 در آن زمان رسم بود که با ساخته شدن سازه ها؛ به ویژه مکان های آموزشی، شعری نیز  سروده می شد که یک بیت از شعر دانشسرای مقدماتی تهران توسط ملک الشعرای بهار به شرح زیر است:


 *رقم زد کلک مشکین بهار از بهر تاریخش* 

 *که «این دانشسرا دائم همایون باد بر ایران»* 


 پیشروترین آموزش‌های بعد از متوسطه در دارالمعلمین ایران ارائه شده است و در کلاس‌های آن، استادانٍِ نام آور این سرزمین درس داده اند. بزرگانی پشت نیمکت‌های دارالمعلمین نشستند، تحصیل کردند و آنگاه خود از نخستین استادان نسل برجسته دانشگاهیان ایران شدند؛ به گونه ای که تعدادی از استادان اولیه دانشگاه تهران از معلمان همین نهاد علمی بودند. در آزمایشگاه دارالمعلمین، اولین تحقیقات علوم پایه در سطح بعد از متوسطه و دانشگاهی آغاز شد، نخستین لذت‌های پرسشگری و دانایی نوین ایرانی به همراه  مسائل فلسفی در فضایش تجربه شد و زمزمۀ های معرفتی در عمق ذهن و جان دانشجویانش طنین انداخت: *«آهان! الآن فهمیدم».* 


 *به تعبیر دکتر مقصود فراستخواه دارالمعلمین بخشی از رنسانس معاصر ایرانی و جزئی از طرح مدرنیته ناتمام ما بود.* 

تأسیس دارالمعلمین در چند دهۀ نخست آن، بخشی از طرح تجدد و تکاپوهای تمدنی ایران در تجربه معاصر بود. در واقع، فکر ساختن *«مدرسه سیاسی»، «دارالمعلمین» و «دانشگاه تهران»* از دو اندیشه بزرگ تر *مدرنیته* و *ملی* سرچشمه گرفت و افرادی مانند *دکتر علی‌اکبر سیاسی* در هر سه نهاد (مدرسه سیاسی، دارالمعلمین و دانشگاه تهران) نقش‌آفرین شدند.


 دارالمعلمین یک خصیصه ممتاز داشت و آن اقتباسی بومی ‌از تجربۀ بین‌المللی در جهان پیشرو آن زمانه بود. فکر تأسیس دارالمعلمین برگرفته از یک تجربه پیشرو در اروپا و نیز کشورهای در حال توسعه منطقه بود که به واسطه تحول‌خواهان اجتماعی همچون *میرزا حسن رشدیه* وارد دولت شد و اصلاح‌طلبان دولتی را نیز به این صرافت انداخت. کسانی چون *دکتر علی‌اکبر سیاسی و دکتر عیسی صدیق* در حین تحصیلات خود در اروپا با این تجربه جهانی آشنا شده بودند. *دکتر اسماعیل مرآت* ، استاد و نخستین معاون دارالمعلمین نیز، دانش‌آموختۀ دانشسرایی در فرانسه بود.

مدیران و استادان دارالمعلمین ایرانی نقش ابتکارات ایرانی خود را به این تجربه‌های جهان‌شمول زدند، اما به نام بومی‌سازی به اصل تجربۀ جهانی دانش جدید لطمه وارد نیاوردند و شیر بی‌یال‌ و دم و اشکم خلق نکردند.


 در دارالمعلمین و بعد دانشسرای عالی، به گواه سالنامه ها، انجمن های متعددی پدید آمد که شاید بتوان آن ها را *نماد دموکراسی در قلب یک مرکز آموزشی* دانست؛ زیرا انجمن ها در هر مملکتی مشق دموکراسی اند و شیوه تعامل و زیست جمعی را به افراد می آموزند. اگرچه دوران پهلوی اول به لحاظ دموکراسی پارلمانی کارنامه درخشانی نداشت؛ ولی در جهت ایجاد زیرساخت های دموکراسی نقش مهمی ایفا کرد. از این رو شاید بتوان به انجمن های دانشسرا به عنوان یک زیرساخت دموکراسی که توسط برخی از نخبگان برجسته ایرانی نظیر دکتر عیسی صدیق و ...  به وجود آمد، نگاه کرد. 


 نمونه بارز آن، *جامعه لیسانسیه های دانشسرای عالی* است. این جامعه در سال ۱۳۲۰ توسعه پیدا کرد و به معنای دقیق کلمه انجمن شد و صاحب ارگانی به نام *مجله سخن* گردید.

مجله ادبی *#سخن* به سردبیری *دکتر پرویز ناتل خانلری* یک نهاد مدنی و بخشی از داستان تاریخ تحول ماست. اگر سخن نبود خیلی از کوشش های بعدی هم پدید نمی آمد. 

یکی از علل جذابیت موضوع دارالمعلمین، بررسی تکاپوهای دائم در این سرزمین است که اسمش را می توان *مدرنیته ناتمام* گذاشت. توسعۀ در ایران یک طرح  به پایان رسیده و شکست خورده نیست، بلکه *طرحی ناتمام* است. 


  همشهریان ما مفتخرند که به *همت زنده یاد دکتر عبدالله معظمی* ، از یازده دانشسرای مقدماتی کشور که ۱۰ مورد از آن ها در مراکز استان ها دایر گردیده بود، *یکی هم در گلپایگان راه اندازی شد* و شماری از فرهنگ ورزان مناطق مختلف کشور از این مرکز آموزشی فارغ التحصیل شدند.

 *شاید بتوان گفت در مقیاسی کوچک این دانشسرا، #دارالفنون شهر ما بود.*

با #قصه لبخند بسازیم، به مناسبت برگزاری بیست‌وپنجمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی در یزد*

 *با #قصه لبخند بسازیم* 


 * به مناسبت برگزاری بیست‌وپنجمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی در یزد* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


ای برادر قصه چون پیمانه است

معنی اندر وی مثال دانه است

دانه معنی بگیرد مرد عقل

ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

                          «مولوی»

 * بیست‌ و پنجمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی* به میزبانی شهر *یزد* با حضور *بیش از  ۶۰ قصه‌گو* از کشورهای مختلف آرژانتین، هند، آفریقای جنوبی، اسکاتلند، انگلیس، ترکیه، تانزانیا، کنیا، مالزی، اوگاندا، لبنان، فرانسه و ایران با شعار *«با قصه لبخند بسازیم»* ، در هفته پایانی آذر ماه برگزار شد.

علاوه بر آن ثبت *سی‌ام آذر هر سال* که در تقویم رسمی کشور به عنوان *روز قصه و قصه‌گویی* که از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان پیشنهاد شده بود، در شورای فرهنگ عمومی کشور به تصویب رسید.

 *ثبت ملی قصه‌گویی در تقویم ایران فرصتی است تا این سرمایه معنوی و میراث کهن، جایگاه خود را در حوزه تعلیم و تربیت به شکل بهتر پیدا نموده و به انتقال موثر میراث فرهنگی؛ به خصوص در حوزه کودکان و نوجوانان منجر شود.* 


 قصه و افسانه یکی از نخستین زاده های طبع و ذوق بشر و قدیمی ترین سند زندگی، تفکر و دگرگونی های حیات انسان است؛ به گونه ای که آن را *کلید گنجینه رازها و رمزهای کهن* می دانند.  

از زمانی که انسان اولیه خودش را درک کرد، انتقال تجربه هایش از نسلی به نسل دیگر از طریق قصه گویی بوده؛ تا جایی که بهترین هنرمندان و نویسندگان جهان از افسانه ها، سنت ها و زندگی مردم الهام گرفته اند. به عنوان مثال هر کس بخواهد از خصوصیات اخلاقی و روحی مردم روسیه باخبر شود، به آثار داستایوفسکی ، تولستوی ، پوشکین و ماکسیم گورکی روی می آورد؛ کما این که آثار *بالزاک* آیینه تمام نمای فرانسه است.


 پیامبران هم بیشتر با قصه، پیام هایشان را رساندند تا بتوانند برنامه های مورد نظر خود را عملیاتی کنند. در رأس آنان پیامبر گرامی اسلام است که *احسن القصص* را روایت می کند تا از طریق داستان, رفتار اجتماعی مناسب را به مردم آموزش دهد. بنابر گفته مفسران، قرآن مجید با *حدود ۲۶۰ داستان* به تفصیل یا ایجاز، وقایع تاریخی مختلفی را در عین شیوایی روایت می‌کند.


 در سرزمین کُهن و با فرهنگ ایران، در کنار حماسه ای چون شاهنامه و بناهایی مانند تخت جمشید و بیستون و نوابغی چون ابن سینا و خواجه حافظ و... افسانه هایی وجود دارد که هنوز کم و بیش رواج دارد و ما از آن ها بی خبریم؛ ولی در کشور فرانسه همین اساطیر و افسانه ها، اساس تدوین مجموعه های مفصل و پرارزش شده اند. 


قصه های ایرانی یکی از کهن ترین نمونه های اصیل تفکر و تخیل مردم این سرزمین و نشان دهنده کیفیت زندگی و شادی و اندوه آنان به شمار می آیند. ساکنان این مرزو بوم از روزگاران بسیار دور پندارها، باورها، افکار، آرزوها و تجربه های خود را در قالب قصه ریخته و آن را مانند گوهری درخشان به مرور تراش داده اند تا سرانجام به شکلی زیبا و تحسین انگیز در آمده و به دست ما رسیده است. 

هر کدام از آن ها در عین سادگی و صفا، چنان لطیف و دلکش است که خواننده و شنونده را بی اختیار مجذوب می سازد. همان رمز و رازی که در آفرینش بُهت آور *مینیاتور ایران* و رنگ های جادویی آن وجود دارد، همان طراوت و جلای خیره کننده ای که در نقش ها و رنگ های بدیع *کاشی کاری* نهفته است، همان زیبایی نجیب و تنوع خیال انگیزی که در طرح های *قالی این شاهکار هنر ایران* و *خاتم کاری* همزاد دیگر آن دیده می شود و جمله آن ها بیننده هنرشناس را به تحسین و شگفتی وامی دارد و به دنیای رازها  می برد، در تار و پود این قصه ها هم وجود دارد و به همین دلیل است که بی آن که ثبت و ضبط شده باشد، همواره نقل و روایت گردیده تا به زمان حاضر رسیده است.


 از سال ۲۰۰۰ میلادی، *یونسکو* (شاخه آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد)  که سعی در حفظ و حراست از هویت فرهنگی و اجتماعی مردم جهان را دارد، یکی از مهم ترین ابزارهای این کار را قصه و داستان می داند.

در کشورهای اسکاندیناوی و مناطقی از شمال اروپا که به داشتن نظامی مدنی مشهور هستند، این قصه ها هستند که زیرساخت های اخلاقی و اجتماعی را از نسلی به نسل دیگر می سپارند. *کشوری مانند فنلاند با جمعیت اندکش بیش از شش هزار قصه گو‌ی رسمی دارد؛ کسانی که وظیفه شأن نقل و روایت داستان هاست.* 


 * بدون تردید اگر قصه‌ها نبودند بشر در روایت سرگذشت و هستی خود زبانی الکن داشت و در انتقال و نهادینه‌‍‌کردن ارزش‌ها و مفاهیم مهم زندگی‌بخش به آیندگان باز می‌ماند.

 *متأسفانه جامعه کنونی ایران پدران و مادران جوان ما قصه هایی برای نقل کردن به فرزندان خود ندارند. جای قصه در شب های یلدا و نوروز و ... خالی است؛ از این رو یک گسست ارتباطی بین گذشته و حال رقم خورده است.* 

 *در عین حال امید داریم که بار دیگر هنر قصه گویی جایگاه واقعی خود را در زیست بوم فرهنگی ایران بازیابد.*

کوه ها کلید زندگی و معیشت ما هستند

  *کوه ها کلید زندگی و معیشت ما هستند* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا 

آیا زمین را گهواره‏ اى نگردانیدیم؟ 

وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا 

و کوهها را چون میخ هایى [ نگذاشتیم؟]


                       « سوره نبأ، آیه ۶»


 هر که در عشق

سر از قله برآرَد هنر است!

همه تا دامنه‌ کوه تحمل دارند

 * زندگی مانند کوه است، به آن صعود کنید.* 


 *یازدهم دسامبر* (۲۰ آذرماه) هر سال مصادف با *روز جهانی کوهستان* است. شعار برگزیده سازمان ملل متحد برای این روز در سال ۲۰۲۳ میلادی *احیای اکوسیستم کوه هاست* .

 سازمان ملل با طرح این موضوع که کوه ها زیستگاه گونه های متنوع گیاهی و جانوری و همچنین پذیرای *۱۵ درصد* جمعیت انسانی بوده و علاوه بر آن تامین بخش مهمی از منابع آبی کره زمین را بر دوش می کشند، از آن ها به عنوان *جواهر طبیعت* که باید مانند گنجینه نگهداری شوند، نام برده است.

انتخاب این شعار به دلیل مخاطرات ناشی از تغییرات اقلیمی و همچنین آلودگی های فزاینده زیست محیطی است تا در پرتو آن بتوان جهانیان را به لزوم احیا و مراقبت از محیط و اکوسیستم کوهستان آگاه کرد.


 کوه ها منبع حیاتی آب، غذا و انرژی یک چهارم حیوانات و گیاهان خشک در جهان هستند. بیش از یک میلیارد نفر از جمعیت جهان در مناطق کوهستانی زندگی می کنند.

۲۷ درصد خشکی های جهان به مناطق کوهستانی تعلق دارد.

کوهستان ها ۸۰ درصد آب شیرین مصرفی مردم دنیا را تامین می کنند .

۲۳ درصد جنگل های جهان در مناطق کوهستانی واقع شده اند.

کوه ها منبع معادن بسیاری از جمله سنگ و فلز هستند.

از این رو تغییرات اقلیمی که در اکثر موارد با کمبود مواد غذایی و فقر همراه است، بر زندگی مردم کوهستان تأثیر می گذارد و باعث مهاجرت بیش از حد مردم در قلمرو کوهستان به مناطق شهری می شود.


 از یاد نبریم که کوه‌ها *حدود یک چهارم از تنوع زیستی زمین* را تشکیل می‌دهند.

تقریبا هر منطقه‌ای که به طور مشترک برای گیاهان، دوزیستان و پرندگان است، در کوه‌ها قرار دارد.

از ۲۰ گونه‌ گیاهی که ۸۰ درصد غذای جهان را تامین می‌کنند، شش گونه ذرت، سیب‌زمینی، جو، سورگوم، گوجه‌فرنگی و سیب در کوه‌ها یافت می‌شوند.

بخش بزرگی از پستانداران از جمله حیوانات وحشی، بز و ... در مناطق کوهستانی زندگی می کنند. *تنوع ژنتیکی* در کوه‌ها با تنوع فرهنگی در این مناطق دارای همبستگی مستقیم است.


 با این وصف، کوه‌ها در معرض تهدیدات طبیعی و انسانی زیادی مانند خطرات زمین لرزه‌ای، آتش‌سوزی، تغییرات آب و هوایی، تغییرات پوشش زمین و افزایش کشاورزی، توسعه‌ زیرساخت‌ها و ... هستند. این فشار‌ها محیط‌های کوهستانی را از بین می‌برد و بر اکوسیستم تأثیر می‌گذارد.

شکنندگی زیست بوم های کوهی چالش قابل ملاحظه‌ای برای توسعه‌ پایدار است؛ چرا که اثرات توسعه‌ نامناسب بسیار شدیدتر، سریع‌تر و پیچیده‌تر از سایر اکوسیستم‌ها است.


 کوه ها به عنوان *برج‌های آبی* جهان، *آب شیرین* را برای نیمی از بشریت تامین می‌کنند و میزبان طیف گسترده ای از گیاهان و جانوران و بسیاری از جوامع متنوع فرهنگی با زبان‌ها و سنت‌های مختلف هستند. از این رو‌ می توان گفت کوه‌ها کلید زندگی و معیشت ما هستند.

با این وصف کوه‌ها از تأثیرات تغییرات آب و هوایی و توسعه ناپایدار رنج می‌برند و این امر خطراتی را برای مردم و کره زمین تشدید می‌کند. شیب‌های تند که معمولاً با پاکسازی جنگل برای کشاورزی، سکونتگاه‌ها یا زیرساخت‌ها همراه است، می‌تواند موجب فرسایش خاک و همچنین از بین رفتن زیستگاه شود.

 تغییرات آب و هوایی جریان آب را تهدید می‌کند و افزایش سریع دما، گونه‌های کوهستانی و مردمی را که به این اکوسیستم ها وابسته هستند، مجبور به مهاجرت می‌کند.  

تغییرات آب و هوا تا ۸۴ درصد از گونه‌های کوهستانی بومی را در معرض خطر انقراض قرار می دهد.

 * زیست انسانی در سرزمین ایران چنان پیوستگی با کوهستان‌ها داشته که در بیشتر اسطوره‌های ایرانی، سرآغاز آبادانی و تمدن بوده است. کوهستان‌‌ها امروزه نیز همچنان زندگی بخش سرزمین ما و در عین حال بستر فرهنگی در خور توجه کشور هستند. قوم‌هایی با آداب و پوشاک و شیوه‌های معیشت متنوع، زبان‌ها و گویش های بسیار، موسیقی های دل‌انگیز، دستبافته‌ها و دیگر صنایع‌دستی کم‌مانند توام با تجربه‌های ارزشمند در بهره‌برداری و حفظ منابع طبیعی، در کوه‌ها و کوهپایه‌های ایران زندگی می کنند.* 


 * کوه ها در طول تاریخ به عنوان  نمادی استوار و محکم در اذهان ساکنان زمین ثبت شده اند؛ از این رو  می توان گفت:* 

 * کوه ها استوارترین نماد در جهان می باشند.* 


 در پایان با *استاد شهریار* همنوا می شویم که این گونه سرود:

 *کوه در شب چه شکوهی دارد* 

  *خرم آن جلکه که کوهی دارد* 

 *اولین پرتو ماه و خورشید*                          

 *روی پیشانی کوه است پدید* 

 *کوه گر روشن و گر تاریک است*                    

 *تا بخواهی، به خدا نزدیک است*

دکتر معتمدنژاد و سپهر جامعه معرفتی

*دکتر معتمدنژاد و سپهر جامعه معرفتی* 


 * به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت پدر علوم ارتباطات اجتماعی* 


ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan 


 ده سال قبل در چهاردهمین روز آذرماه ۱۳۹۲ خبر درگذشت *دکتر کاظم معتمدنژاد* کام دانش پژوهان را تلخ کرد؛ اما نفوذ پدر علوم ارتباطات اجتماعی بر قلب های دانشجویان و دوستدارانش چنان عمیق است که همواره از طریق آثار و خاطراتش با او احساس همدلی دارند. اینجانب نیز که در طول تحصیلات دانشگاهی خود افتخار شاگردی این فرزانه فروتن را داشتم، جهان آینده را در افق فکری ایشان بازتاب می دهم. 


 یکی از ویژگی های برجسته دکتر معتمدنژاد *« فرزند زمان خویشتن»* و *« حرکت پایاپای با تحولات زمانه »* بود. بر همین اساس پس از حضور در اجلاس های جهانی *«جامعه اطلاعاتی»* در *ژنو* ( ۲۰۰۳) و *تونس* ( ۲۰۰۵) و تبادل نظر با اندیشمندان کشورهای مختلف، *جامعه معرفتی* ( دانش محور ) را که از سوی سازمان فرهنگی، علمی و آموزشی ملل متحد ( *یونسکو* ) مطرح گردید، بیش از سایر نام ها متناسب با جهان آینده دانست و بر آن تاکید داشت.


 اصطلاح *جامعه دانش محور* که در جهان معاصر از طریق رسانه ها فراگیر شده، به درستی میزان وابستگی انسان به علم را بیان می کند. 

اگر در روزگار برده داری، *« ماهیچه ها »* ، در عصر فئودالیته *« زمین »* ، و در عصر صنعت  *«ماشین، پول و ثروت»* سرمایه اصلی انسان بود، امروز در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات، *«دانش»* سرمایه اصلی ملت هاست. ( دکتر نعمت الله فاضلی، فرهنگ و دانشگاه، صفحه ۲۱۲)


 به باور دکتر مقصود فراستخواه پنج انقلاب معرفت شناختی، صنعتی، آکادمیک، علم بزرگ و *انقلاب رسانه ای* علم تا کنون در تاریخ  روی داده است که آخرین آن ها را به اختصار توضیح می دهم.

با ورود به قرن بیست و یکم، با انقلاب رسانه ای مواجه هستیم که دستاورد آن در حوزه علم و فناوری به *توزیع دانش* منجر شده است. از این رو دانش دیگر آن بسته بندی های رسمی را قبول ندارد و در توزیع های مختلف رسانه ای، از این جا به آن جا می رود و مدام *تنوع* و *تکثر* پیدا می کند؛ به گونه ای که از انحصار برج عاج آکادمیک درآمده است.( گاه و بی گاهی دانشگاه در ایران، صفحه ۱۰۱)


 *یونسکو* که چشم انداز آینده را در *جامعه معرفتی* (دانشی) ترسیم می کند، اصول چهارگانه آن را *«دسترسی برابر به آموزش»،* *«دسترسی جهانی به اطلاعات»* ، *«آزادی بیان»* و *«تنوع فرهنگی»* می داند. 

 *بر این اساس لازم است مواردی نظیر تنوع زبانی، رسانه های چندصدایی، جلب مشارکت حداکثری شهروندان، ترویج سواد رسانه ای و رفع شکاف دیجیتالی میان طبقات مختلف اجتماعی، تبدیل سازمان های عمودی به سازمان های باز و مجازی، تمرکز بر هوش هیجانی ( EQ ) به جای هوش ذاتی ( IQ ) و ... در دستور کار سیاستگذاران قرار گیرد.* 

از سوی دیگر اگر بپذیریم که بزرگترین سرمایه ثروتمندان جهان دانایی و دسترسی سریع به اطلاعات است، جامعه بشری نمی تواند روی خوشبختی را ببیند؛ مگر آن که امکان بهره مندی همگانی از دانایی و اطلاعات فراهم شود. *به همین دلیل تمرکز بر استفاده (USE) بر دسترسی ( ACCES) اولویت دارد.* 


 دغدغه به کار بردن مفهوم *«جامعه‌ معرفتی»‌* به نگرانی از هضم و محو *فرهنگ‌های بومی* در سپهر جامعه شبکه‌ای و مصادره آن ها به نفع فرهنگ واحد جهانی که متضمن منافع سرمایه‌داری جهانی است، باز می‌گردد. 

البته در مقابل آن دیدگاه‌های خوش‌بینانه، بر قابلیت و ظرفیت شبکه‌های نوین ارتباطی در عرضه و ماندگارکردن سنت‌ها و جلوه‌های فرهنگی محلی، تاکید و استدلال می‌کنند که اگر تا اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، جریان یک سویه اطلاعات و ارتباطات از طریق پخش برنامه‌های جهانی ماهواره‌ای تلویزیونی، امکان سر برآوردن فرهنگ‌های بومی را از بین برده بود، اکنون ارتباطات رایانه‌ای و چندرسانه‌ای‌ها امکان حضور، عرضه و تعامل فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های محلی را فراهم آورده‌اند و بنابراین جهان آینده پیش از هر چیز، جهان رسانه‌های متکثر و توزیع‌شده است.


 بر خلاف جامعه های اطلاعاتی، *«جامعه‌های معرفتی»* تکنولوژی محور نیستند، بلکه *اندیشه محورند* و بر این اساس ، *معرفت در مالکیت عمومی و به صورت مشاع در جهان  قرار دارد* ؛ به ویژه این که جوامع معرفتی قادرند ظرفیت هایی را برای ساختن دانش و بهره گیری از آن جهت توسعه انسانی ایجاد کنند. 

 *دکتر معتمدنژاد بر این باور بود که جوامع معرفتی جامعه هایی آرمانی هستند که طبق تعریف یونسکو برای رسیدن به آن‌ها باید کثرت فرهنگ و زبان در اینترنت و ارتباطات وجود داشته باشد و از این لحاظ وظیفه‌ خطیری بر دوش دانشگاه‌ها خواهد بود.* 

بدیهی است که برای ایجاد معرفت، آموزش باید در طول زندگی جریان داشته باشد و به مدرسه و دانشگاه محدود نگردد؛ چون معرفت فرآیندی است که یک باره به دست نمی آید.


 * به روح بلند دکتر معتمدنژاد درود می فرستیم و از خداوند متعال توفیق دوست دارانش را در جهت حرکت به سوی جامعه معرفتی مسئلت می نماییم.*