دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

کوه ها کلید زندگی و معیشت ما هستند

  *کوه ها کلید زندگی و معیشت ما هستند* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا 

آیا زمین را گهواره‏ اى نگردانیدیم؟ 

وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا 

و کوهها را چون میخ هایى [ نگذاشتیم؟]


                       « سوره نبأ، آیه ۶»


 هر که در عشق

سر از قله برآرَد هنر است!

همه تا دامنه‌ کوه تحمل دارند

 * زندگی مانند کوه است، به آن صعود کنید.* 


 *یازدهم دسامبر* (۲۰ آذرماه) هر سال مصادف با *روز جهانی کوهستان* است. شعار برگزیده سازمان ملل متحد برای این روز در سال ۲۰۲۳ میلادی *احیای اکوسیستم کوه هاست* .

 سازمان ملل با طرح این موضوع که کوه ها زیستگاه گونه های متنوع گیاهی و جانوری و همچنین پذیرای *۱۵ درصد* جمعیت انسانی بوده و علاوه بر آن تامین بخش مهمی از منابع آبی کره زمین را بر دوش می کشند، از آن ها به عنوان *جواهر طبیعت* که باید مانند گنجینه نگهداری شوند، نام برده است.

انتخاب این شعار به دلیل مخاطرات ناشی از تغییرات اقلیمی و همچنین آلودگی های فزاینده زیست محیطی است تا در پرتو آن بتوان جهانیان را به لزوم احیا و مراقبت از محیط و اکوسیستم کوهستان آگاه کرد.


 کوه ها منبع حیاتی آب، غذا و انرژی یک چهارم حیوانات و گیاهان خشک در جهان هستند. بیش از یک میلیارد نفر از جمعیت جهان در مناطق کوهستانی زندگی می کنند.

۲۷ درصد خشکی های جهان به مناطق کوهستانی تعلق دارد.

کوهستان ها ۸۰ درصد آب شیرین مصرفی مردم دنیا را تامین می کنند .

۲۳ درصد جنگل های جهان در مناطق کوهستانی واقع شده اند.

کوه ها منبع معادن بسیاری از جمله سنگ و فلز هستند.

از این رو تغییرات اقلیمی که در اکثر موارد با کمبود مواد غذایی و فقر همراه است، بر زندگی مردم کوهستان تأثیر می گذارد و باعث مهاجرت بیش از حد مردم در قلمرو کوهستان به مناطق شهری می شود.


 از یاد نبریم که کوه‌ها *حدود یک چهارم از تنوع زیستی زمین* را تشکیل می‌دهند.

تقریبا هر منطقه‌ای که به طور مشترک برای گیاهان، دوزیستان و پرندگان است، در کوه‌ها قرار دارد.

از ۲۰ گونه‌ گیاهی که ۸۰ درصد غذای جهان را تامین می‌کنند، شش گونه ذرت، سیب‌زمینی، جو، سورگوم، گوجه‌فرنگی و سیب در کوه‌ها یافت می‌شوند.

بخش بزرگی از پستانداران از جمله حیوانات وحشی، بز و ... در مناطق کوهستانی زندگی می کنند. *تنوع ژنتیکی* در کوه‌ها با تنوع فرهنگی در این مناطق دارای همبستگی مستقیم است.


 با این وصف، کوه‌ها در معرض تهدیدات طبیعی و انسانی زیادی مانند خطرات زمین لرزه‌ای، آتش‌سوزی، تغییرات آب و هوایی، تغییرات پوشش زمین و افزایش کشاورزی، توسعه‌ زیرساخت‌ها و ... هستند. این فشار‌ها محیط‌های کوهستانی را از بین می‌برد و بر اکوسیستم تأثیر می‌گذارد.

شکنندگی زیست بوم های کوهی چالش قابل ملاحظه‌ای برای توسعه‌ پایدار است؛ چرا که اثرات توسعه‌ نامناسب بسیار شدیدتر، سریع‌تر و پیچیده‌تر از سایر اکوسیستم‌ها است.


 کوه ها به عنوان *برج‌های آبی* جهان، *آب شیرین* را برای نیمی از بشریت تامین می‌کنند و میزبان طیف گسترده ای از گیاهان و جانوران و بسیاری از جوامع متنوع فرهنگی با زبان‌ها و سنت‌های مختلف هستند. از این رو‌ می توان گفت کوه‌ها کلید زندگی و معیشت ما هستند.

با این وصف کوه‌ها از تأثیرات تغییرات آب و هوایی و توسعه ناپایدار رنج می‌برند و این امر خطراتی را برای مردم و کره زمین تشدید می‌کند. شیب‌های تند که معمولاً با پاکسازی جنگل برای کشاورزی، سکونتگاه‌ها یا زیرساخت‌ها همراه است، می‌تواند موجب فرسایش خاک و همچنین از بین رفتن زیستگاه شود.

 تغییرات آب و هوایی جریان آب را تهدید می‌کند و افزایش سریع دما، گونه‌های کوهستانی و مردمی را که به این اکوسیستم ها وابسته هستند، مجبور به مهاجرت می‌کند.  

تغییرات آب و هوا تا ۸۴ درصد از گونه‌های کوهستانی بومی را در معرض خطر انقراض قرار می دهد.

 * زیست انسانی در سرزمین ایران چنان پیوستگی با کوهستان‌ها داشته که در بیشتر اسطوره‌های ایرانی، سرآغاز آبادانی و تمدن بوده است. کوهستان‌‌ها امروزه نیز همچنان زندگی بخش سرزمین ما و در عین حال بستر فرهنگی در خور توجه کشور هستند. قوم‌هایی با آداب و پوشاک و شیوه‌های معیشت متنوع، زبان‌ها و گویش های بسیار، موسیقی های دل‌انگیز، دستبافته‌ها و دیگر صنایع‌دستی کم‌مانند توام با تجربه‌های ارزشمند در بهره‌برداری و حفظ منابع طبیعی، در کوه‌ها و کوهپایه‌های ایران زندگی می کنند.* 


 * کوه ها در طول تاریخ به عنوان  نمادی استوار و محکم در اذهان ساکنان زمین ثبت شده اند؛ از این رو  می توان گفت:* 

 * کوه ها استوارترین نماد در جهان می باشند.* 


 در پایان با *استاد شهریار* همنوا می شویم که این گونه سرود:

 *کوه در شب چه شکوهی دارد* 

  *خرم آن جلکه که کوهی دارد* 

 *اولین پرتو ماه و خورشید*                          

 *روی پیشانی کوه است پدید* 

 *کوه گر روشن و گر تاریک است*                    

 *تا بخواهی، به خدا نزدیک است*

دکتر معتمدنژاد و سپهر جامعه معرفتی

*دکتر معتمدنژاد و سپهر جامعه معرفتی* 


 * به مناسبت دهمین سالگرد درگذشت پدر علوم ارتباطات اجتماعی* 


ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan 


 ده سال قبل در چهاردهمین روز آذرماه ۱۳۹۲ خبر درگذشت *دکتر کاظم معتمدنژاد* کام دانش پژوهان را تلخ کرد؛ اما نفوذ پدر علوم ارتباطات اجتماعی بر قلب های دانشجویان و دوستدارانش چنان عمیق است که همواره از طریق آثار و خاطراتش با او احساس همدلی دارند. اینجانب نیز که در طول تحصیلات دانشگاهی خود افتخار شاگردی این فرزانه فروتن را داشتم، جهان آینده را در افق فکری ایشان بازتاب می دهم. 


 یکی از ویژگی های برجسته دکتر معتمدنژاد *« فرزند زمان خویشتن»* و *« حرکت پایاپای با تحولات زمانه »* بود. بر همین اساس پس از حضور در اجلاس های جهانی *«جامعه اطلاعاتی»* در *ژنو* ( ۲۰۰۳) و *تونس* ( ۲۰۰۵) و تبادل نظر با اندیشمندان کشورهای مختلف، *جامعه معرفتی* ( دانش محور ) را که از سوی سازمان فرهنگی، علمی و آموزشی ملل متحد ( *یونسکو* ) مطرح گردید، بیش از سایر نام ها متناسب با جهان آینده دانست و بر آن تاکید داشت.


 اصطلاح *جامعه دانش محور* که در جهان معاصر از طریق رسانه ها فراگیر شده، به درستی میزان وابستگی انسان به علم را بیان می کند. 

اگر در روزگار برده داری، *« ماهیچه ها »* ، در عصر فئودالیته *« زمین »* ، و در عصر صنعت  *«ماشین، پول و ثروت»* سرمایه اصلی انسان بود، امروز در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات، *«دانش»* سرمایه اصلی ملت هاست. ( دکتر نعمت الله فاضلی، فرهنگ و دانشگاه، صفحه ۲۱۲)


 به باور دکتر مقصود فراستخواه پنج انقلاب معرفت شناختی، صنعتی، آکادمیک، علم بزرگ و *انقلاب رسانه ای* علم تا کنون در تاریخ  روی داده است که آخرین آن ها را به اختصار توضیح می دهم.

با ورود به قرن بیست و یکم، با انقلاب رسانه ای مواجه هستیم که دستاورد آن در حوزه علم و فناوری به *توزیع دانش* منجر شده است. از این رو دانش دیگر آن بسته بندی های رسمی را قبول ندارد و در توزیع های مختلف رسانه ای، از این جا به آن جا می رود و مدام *تنوع* و *تکثر* پیدا می کند؛ به گونه ای که از انحصار برج عاج آکادمیک درآمده است.( گاه و بی گاهی دانشگاه در ایران، صفحه ۱۰۱)


 *یونسکو* که چشم انداز آینده را در *جامعه معرفتی* (دانشی) ترسیم می کند، اصول چهارگانه آن را *«دسترسی برابر به آموزش»،* *«دسترسی جهانی به اطلاعات»* ، *«آزادی بیان»* و *«تنوع فرهنگی»* می داند. 

 *بر این اساس لازم است مواردی نظیر تنوع زبانی، رسانه های چندصدایی، جلب مشارکت حداکثری شهروندان، ترویج سواد رسانه ای و رفع شکاف دیجیتالی میان طبقات مختلف اجتماعی، تبدیل سازمان های عمودی به سازمان های باز و مجازی، تمرکز بر هوش هیجانی ( EQ ) به جای هوش ذاتی ( IQ ) و ... در دستور کار سیاستگذاران قرار گیرد.* 

از سوی دیگر اگر بپذیریم که بزرگترین سرمایه ثروتمندان جهان دانایی و دسترسی سریع به اطلاعات است، جامعه بشری نمی تواند روی خوشبختی را ببیند؛ مگر آن که امکان بهره مندی همگانی از دانایی و اطلاعات فراهم شود. *به همین دلیل تمرکز بر استفاده (USE) بر دسترسی ( ACCES) اولویت دارد.* 


 دغدغه به کار بردن مفهوم *«جامعه‌ معرفتی»‌* به نگرانی از هضم و محو *فرهنگ‌های بومی* در سپهر جامعه شبکه‌ای و مصادره آن ها به نفع فرهنگ واحد جهانی که متضمن منافع سرمایه‌داری جهانی است، باز می‌گردد. 

البته در مقابل آن دیدگاه‌های خوش‌بینانه، بر قابلیت و ظرفیت شبکه‌های نوین ارتباطی در عرضه و ماندگارکردن سنت‌ها و جلوه‌های فرهنگی محلی، تاکید و استدلال می‌کنند که اگر تا اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، جریان یک سویه اطلاعات و ارتباطات از طریق پخش برنامه‌های جهانی ماهواره‌ای تلویزیونی، امکان سر برآوردن فرهنگ‌های بومی را از بین برده بود، اکنون ارتباطات رایانه‌ای و چندرسانه‌ای‌ها امکان حضور، عرضه و تعامل فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های محلی را فراهم آورده‌اند و بنابراین جهان آینده پیش از هر چیز، جهان رسانه‌های متکثر و توزیع‌شده است.


 بر خلاف جامعه های اطلاعاتی، *«جامعه‌های معرفتی»* تکنولوژی محور نیستند، بلکه *اندیشه محورند* و بر این اساس ، *معرفت در مالکیت عمومی و به صورت مشاع در جهان  قرار دارد* ؛ به ویژه این که جوامع معرفتی قادرند ظرفیت هایی را برای ساختن دانش و بهره گیری از آن جهت توسعه انسانی ایجاد کنند. 

 *دکتر معتمدنژاد بر این باور بود که جوامع معرفتی جامعه هایی آرمانی هستند که طبق تعریف یونسکو برای رسیدن به آن‌ها باید کثرت فرهنگ و زبان در اینترنت و ارتباطات وجود داشته باشد و از این لحاظ وظیفه‌ خطیری بر دوش دانشگاه‌ها خواهد بود.* 

بدیهی است که برای ایجاد معرفت، آموزش باید در طول زندگی جریان داشته باشد و به مدرسه و دانشگاه محدود نگردد؛ چون معرفت فرآیندی است که یک باره به دست نمی آید.


 * به روح بلند دکتر معتمدنژاد درود می فرستیم و از خداوند متعال توفیق دوست دارانش را در جهت حرکت به سوی جامعه معرفتی مسئلت می نماییم.*

روزی به نام علوم اجتماعی* * به مناسبت سالگرد تولد دکتر غلامحسین صدیقی*

* روزی به نام علوم اجتماعی* 


 * به مناسبت سالگرد تولد دکتر غلامحسین صدیقی* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 *۱۲ آذرماه* سال­روز تولد زنده یاد  *دکتر غلامحسین صدیقی* شخصیت پیشگام در معرفی و توسعه *رشته جامعه ­شناسی* در ایران، به­ عنوان  *«روز علوم اجتماعی»* نامگذاری شده است.

بدیهی است در کشور ما که پژوهش های اجتماعی و تفکر انتقادی به ­طور جدی صورت نمی­ گیرد، تعیین روزی به­ نام *«روز علوم اجتماعی»* ، رویدادی خجسته و مبارک است.


 خوشبختانه، با وجود برخی دیدگاه‌های نسبتاً قدرتمند ناسازگار با علوم‌اجتماعی، موقعیت این رشته در کشور ما تا حد زیادی تثبیت شده و این باور شکل گرفته که در مواجهه با مشکلات و مسائل، بینش جامعه‌شناختی و رویکرد به آن می‌تواند نقش مهمی ایفا کند.


به نظر شادروان *دکتر غلام‌عباس توسلی* جامعه شناس برجسته ایرانی دکتر صدیقی به عنوان یک جامعه ­شناس ایرانی هم در ایران و هم در سطح بین­ المللی مطرح بود؛ به گونه ای که همه استادان و دانشجویان مرجعیت علمی ایشان را پذیرفته بودند. آن زمان که هنوز کلمه «جامعه­ شناسی» ابداع نشده بود و از کلمه علم ­الاجتماع استفاده می ­شد،  دکتر صدیقی بود که کلمه *«جامعه شناسی»* را در زبان فارسی به عنوان معادل *"Sociology"* وضع کرد.

  *صدیقی عمود خیمه علوم اجتماعی بود و وجودش باعث می­ شد که هیچ نوع کج­روی در علوم اجتماعی وجود نداشته باشد.»* 


 دکتر صدیقی آنچه را از جامعه‌شناسی در مغرب ‌زمین آموخته بود، با ویژگی‌های جامعه ما تطبیق داد و متناسب ساخت و در این راستا کوشید نگاه اجتماعی و جامعه‌شناسانه به تاریخ و ادبیات را برای نخستین بار در ایران ارائه و ترویج نماید. او نقش پرورش را بیش از آموزش برای نسل جدید حائز اهمیت قلمداد می کرد و ادبیات ملی را عنصری هویت‌ساز می‌دانست.

دکتر صدیقی تاریخ را نیز به دلیل اهمیت شناساندن هویت و انسجام ملی، مهم برشمرده و می‌کوشید جوانان را با گنجینه‌های ادب فارسی آشنا کند؛ از این رو برای نخستین بار درس *«اجتماعیات در ادبیات فارسی»* را ارائه کرد تا دانشجویان با ویژگی‌های غنی فرهنگ خود و میراث بزرگانی مانند فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ آشنا شوند.


 * تعلیم و تربیت همواره مورد توجه خاص دکتر صدیقی بود. از آنجا که باور به نقش معلمان در توسعه داشت، افرادی که برای مشورت نزد وی می آمدند را، تشویق به ادامه تحصیل در دانش سرای عالی و شغل معلمی می کرد.* 

در عین حال صدیقی با وجود زبان دانی و فرنگ دیدگی، غرب زده نبود و با وجود ملی گرایی و فارسی دوستی، عرب ستیز هم نبود و سنت ایرانی-اسلامی را اساس ملی گرایی می دانست. او همچون دیگر روشنفکران سنتی ایران در مقام یک حکیم، تعارضی میان حکمت و سیاست نمی دید، بلکه سیاست را از زیرمجموعه های حکمت می دانست.

این استاد فرزانه سیاستمدار بود؛ اما زیست سیاستمدارانه نداشت و هرگز اخلاق، آزادگی و وطن دوستی خود را فدای منافع سیاسی نکرد. 


 پایه گذار جامعه شناسی ایران از بنیان‌گذاران *کنگره‌ هزاره ابوعلی سینا* بود و هنگامی که در اردیبهشت ۱۳۳۳ خورشیدی در همدان تشکیل شد، در زندان لشکر ۲ زرهی تهران به‌ سر می‌برد. *پروفسور لوئی ماسنیون* که میهمان آن کنگره بود، با اجازه محمدرضا پهلوی در زندان با وی دیدار کرد. صدیقی در پاسخ به دعوت لویی ماسینیون برای تدریس در دانشگاه پاریس می گوید: *«ایران وطن من است و من به ایرانی بودن خود افتخار می کنم، حتی اگر این امر به بهای جان من تمام شود، چون من هر چه دارم از این آب و خاک است.»* 


 مهمترین خدمت علمی و فرهنگی صدیقی به علوم اجتماعی تأسیس *موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی* در دانشگاه تهران در ۱۳۲۷ خورشیدی بود که در ۱۳۵۱ به *دانشکده علوم اجتماعی* تبدیل شد. 

 دکتر صدیقی در جایگاه یک واردکننده علم جامعه‌شناسی، علوم غربی را با علوم شرقی و زیرساخت‌ها و بسترهای آن درهم آمیخت.

 *این ابتکار باعث شد که ما به جامعه‌شناسی به شکلی بومی و وطنی آن برسیم.* 

دکتر صدیقی در طول زندگی علمی خود شاگردان خوبی را تربیت کرد؛ شاگردانی که به‌عنوان حلقه‌ای در اطرافش گرد آمدند، همگی از جامعه شناسان تراز اول و مطرح ایرانی شدند که بعدها نسل به نسل به جامعه‌شناسی و ارتقای آن کمک کردند.


او به عنوان روشنفکر ملی و یار نزدیک *دکتر محمد مصدق* مهم ترین کاستی ملت ایران را چنین ترسیم کرد:

 *«بزرگترین عیب ما بی‌انصافی است. بی‌انصافی در داوری نسبت به دیگران»* و در جای دیگری نوشت: *«جامعه‌ای شایسته بقاست که در آن انسان ارجمند و عزیز و گرامی باشد».* 


  نام نیک *دکترغلامحسین صدیقی* در صحیفه تاریخ ایران ماندگار خواهد بود. پیام او به نسل های حال و آینده این است که حتی در بدترین شرایط باید برای رسیدن به آزادی مبارزه کرد و ناامید نشد. *بنابر این لازم نیست انسان نتیجه تلاش هایش را در زمان حیات خود مشاهده کند؛ زیرا تاریخ بهترین داور است و هرگز اشتباه نمی‌کند.* 


    *نام و یادش گرامی باد*

*انسانم آرزوست* ( بخش اول )

*  *انسانم آرزوست*


( بخش اول )


نزدیک غروب بود.

باتمام هیجانی که داشت وارد منزل شد و خطاب به همسرش گفت:


امشب مهمان عزیزی دارم که سالهاست ندیدمش.

شخص باکلاس و تحصیل کرده و با کمالاتی است.


سعی کن براش سنگ تموم بذاری،

بهترین سفره آرایی و خوشمزه ترین غذا ها ......

راستی یادت نره قبل از ورودش به خونه، پدر پیرم راُ  به اتاقی که داخل حیاطه ببری.

مبادا دوستم اونا دیده و با دیدنش کسر شأنم بشه.


همسرش سری به نشونه اطاعت امر تکون داد.


مرد راهی بازار شد تا برای شب میوه، شیرینی و... خرید کنه.


پدر که پشت در اتاق صدای پسر را شنیده بود بی آنکه چیزی بگه، دلشکسته و گریون دور از چشم عروس، از خانه بیرون شد.

دوست نداشت اون شب خانه بمونه مبادا وقتی که مهمان پسرش وارد حیاط میشه صدای سرفه او را شنیده، متوجه بشه و نمی خواست  دیدنش موجب کسرشأن و شرمندگی فرزندش بشه.


هوا نسبتا تاریک شده بود. پدر خونه را ترک و راهی نزدیکترین پارک محل سکونت شد.

شب تاریک و سردی بود همچنانکه عصازنان و لرزان قصد عبور از جوی کنار خیابان را داشت درحالی که ناتوان از عبور بود،ناگهان جوان رعنا و شیک پوشی را مقابل خودش دید.


جوان: سلام پدر جان،

سلام : پسرم

کجا این وقت شب با این حال؟

اجازه بدین کمکتون کنم.


پیرمرد آهی کشید و گفت:

ممنون پسرم خدا خیرت بده

میخوام از این جوی بگذرم و از پیاده رو به پارک سرخیابون برم.


جوان :

اگه اجازه بدین من شما را تا پارک همراهی کنم.

پیرمرد :

نه پسرم به کارت برس دیرت نشه.


جوان :

نه پدر من امشب از شهری دیگه برای دیدن دوستی اومدم که سالهاست ندیدمش.


پیرمرد :

چه جالب پسر من هم امشب یکی از دوستان سابقش را دعوت کرده. 


جوان :

پس چرا شما از خانه بیرون شدین و قصد پارک دارین؟!


پیرمرد آهی کشید و درحالی که قطرات اشک روگونه هاش می غلطید گفت:

ااز پسرم شنیدم که به عروسم می گفت : 

یادت باشد قبل از ورود دوستم به منزل پدر پیرمو به اتاق داخل حیاط ببری. تا کسر شأنم نشه.


برای همین چون پسرمو خیلی دوست دارم و نمیخوام جلوی دوستش که بعد سالها به دیدنش میاد و انسان تحصیل کرده و باکلاس و کمالاتیه، با این قدخمیده وصورت چروکیده و دست و پای لرزان شرمسارش کنم و کلاسشو پایین بیارم.

جوان با شنیدن حرفهای پیرمرد دلش به درد اومد و اشک از چشماش فروریخت.


بغض سنگینی گلوش رو فشرد پیرمرد رو در آغوش گرفت و بوسید و گفت:

پدر من سالهاست از نعمت پدر محرومم، ازت خواهشی می کنم  دوست دارم جای پدرم امشب شما را به نزدیک ترین رستوران این اطراف برای صرف غذا مهمان کنم اگه قبول کنید. 

( ادامه ی مطلب در بخش دوم )

انسانم آرزوست* ( بخش دوم )

*انسانم آرزوست* 


( بخش دوم )


پیرمرد نگاهی از سرحسرت به جوان کرد، انگار حسرت داشتن همچین پسری تمام وجودش را گرفته بود.

گفت:

نه پسرم شما به دیدن دوستت برو حتماً منتظره.


جوان :

نه پدر دوست دارم امشب با شما باشم به دوستم زنگ میزنم منتظر نباشه.


پیرمرد موافقت کرد و دوتایی برای صرف شام به رستورانی همان حوالی رفتند.

جوان نخست دو نوشیدنی گرم سفارش داد، مشغول نوشیدن بودند که موبایلش زنگ خورد.


بله دوستش( پسر پیرمرد ) بود.

الوووو .... کجایید منتظرم.


جوان :

با پدرم هستم ...

امشب در خدمت پدرمم فردا شب مزاحم شما میشم.


پسر از این حرف دوستش تعجب کرد چرا که قرار بود دوستش را تنها ملاقات کنه چه شده که میگه با پدرم...؟!!!


پسر به دوستش اصرار زیادی کرد و گفت پس با پدرتون به منزل ما تشریف بیارین.


جوان قبول نکرد و از او نیز خواست تا با همسرش برای ملاقات و شام به رستوران بیاد که اونها آنجا بودند.


آدرس را داد و منتظر ماند تا دوست وهمسرش برای شام به او و پیرمرد ملحق بشن غافل از اینکه پیرمرد پدر همان دوستشه.

مدتی نگذشت که مرد و همسرش خندان و با لباسی شیک و وضعی مرتب وارد رستوران شدند.


پشت پیرمرد به اونا بود 

جوان با دیدن دوست و همسرش که در حال نزدیک شدن به میز بودند بلند شد و به سمت اونا حرکت کرد.  

همین که پسر و عروس پیرمرد قصد نشستن سر میز را داشتند پیرمرد روی برگردوند و....

پسر و عروس با مشاهده او شوکه شدند و به شدت جا خوردند.


شرم و خجالت از سرخی رخسارشون نمایان بود.

پیرمرد که وضعیت عروس و پسرش را دید بدون آنکه خودشو ببازه با هاشون بعنوان کسی که برای اولین بار ملاقات کرده، خوش و بشی کرد طوری که دوست پسرش بویی از قضیه نبَره.


ناچار سر میز نشستند،

جوان پیرمرد رو معرفی و قضیه را جوری که وی شرح داده بود به دوست و همسرش شرح داد و برای فرزند پیرمرد تأسف خورد.


پس از مدتی غذا روی میز گذاشته شد.


جوان نگاهی به پیرمرد که دستانش از ناتوانی می لرزید و نمی توانست قاشق را به سمت دهان ببرد نگاهی کرد و با شفقت و لبخند و مهربانی با قاشق خودش شروع به غذا دادن پیرمرد کرد.


اشک پیرمرد و جوان هر دو از چشمانشان سرازیر شد پیرمرد از جفای پسر و جوان از نبود پدر.

پسر و عروس پیرمرد با دیدن این صحنه در نهایت خفت و خواری اشک ندامت می ریختند،که چه بیرحمانه باعث شدند پدر خانه را ترک و اینگونه مورد محبت کسی قرار گرفته که آنان حضور پدر را مقابل ایشان کسرشأن می دانستند. 


( ادامه در بخش پایانی )

*انسانم آرزوست* ( بخش پایانی )

*انسانم آرزوست* 


( بخش پایانی )


اشک امانشان را برید.  پسر و همسرش در میان هق هق گریه و اشک، دیگر توان کتمان و تظاهر به بیگانگی با پدر را نداشتند.

خواستند با کمال شرمندگی به حقیقت اعتراف کنند اما این بار هم پیرمرد با مهر پدری نگذاشت فرزندش رسوا و خجالت زده شود.

لب به شوخی گشود و شروع به تعریف خاطرات جوانی اش کرد.

با ظاهری شاد، اما دلی آکنده از درد می گفت تا اینکه ناگهان حالش دگرگون شد.

پیرمرد به انتها رسیده بود.


گویا در دل آرزو داشت ادامه ای نباشه مبادا که ته این ماجرا به رسوایی فرزندش ختم بشه.


نفس های آخرش بود رسوندنش به بیمارستان.

و دیری نگذشت که جان به جان آفرین تسلیم نمود.


و این چنین دفتر زندگانی اش باجفای فرزند بسته شد.

در پایان با چکامه ای از پروین اعتصامی در سوگ پدر این مطلب را به پایان می بریم


پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل


تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من



یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند


مرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی من



مه گردون ادب بودی و در خاک شدی


خاک، زندان تو گشت، ای مهِ زندانی من



از ندانستن من، دزد قضا آگه بود


چو تو را برد، بخندید به نادانی من



آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت


کاش می خورد غم بی‌سر و سامانی من



به سر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم


آه از این خط که نوشتند به پیشانی من



رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی


بی تو در ظلمتم، ای دیده ی نورانی من



بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند


قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من



صفحه ی روی ز انظار، نهان می دارم


تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من



دهر، بسیار چو من سر به گریبان دیده است


چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من



عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری


غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من



گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند


که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من



من که قدر گُهر پاک تو می دانستم


ز چه مفقود شدی، ای گُهر کانی من



من که آب تو ز سرچشمه ی دل می دادم


آب و رنگت چه شد، ای لاله ی نعمانی من



من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد


که دگر گوش نداری به نوا خوانی من



گنج خود خواندی ام و رفتی و بگذاشتی ام



ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!

*********

سفر سیمرغ از ندوشن تا نیشابور

* سفر سیمرغ از ندوشن تا نیشابور* 

 

 * به مناسبت بدرقه پیکر استاد محمد علی اسلامی ندوشن* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan

 ۱۸ ماه پس از درگذشت *دکتر محمد علی اسلامی ندوشن* ، سرانجام پیکر او که به صورت امانی در آرامگاهی در کانادا قرار داشت، به ایران رسید و پس از مراسم تشییع و آیین بدرقه در تهران و زادگاهش یزد، در ۳۰ آبان ۱۴۰۲ در *نیشابور* و در جوار آرامگاه *عطار* به خاک سپرده شد.


دکتر شیرین بیانی* در پیامی خطاب به دوستداران و علاقه مندان استاد آورده است: «همسرم، دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن، این روزها از غرب ابرآلود و سرد با گذر از یک بیماری طولانی، راهی شرق با آسمان آبی و درخشانش شده‌است؛ زیرا به قول حضرت مولانا:

 *«هرکسی کو دور ماند از اصل خویش* 

 *بازجوید روزگار وصل خویش»* 

او نیز در حال پیوستن به اصل خود است تا در مام وطن، خاک ایران عزیز، در خراسان بزرگ و شهر پرتاریخ نیشابور، در نزدیکی *حکیم عمر خیام* و جوار *فریدالدین عطار نیشابوری* برای همیشه آرام گیرد. عطار، این عارف والامقام در کتاب ارجمند *منطق‌الطیر* ، *سیمرغ اساطیری* را وصف نموده که گاه بال می‌گشاید و با خبری خوش بر فراز آسمان ایران ظاهر می‌شود. شاید سفرکرده ما نیز که از طریق آسمان می‌رسد، مژده‌ای به همراه داشته باشد.ب

اید سرافراز باشیم که خواست همسرم با همه مشکلات به سرانجام رسید و این نبود مگر با کوشش خستگی‌ناپذیر یاران وی که همه امکانات را فراهم ساختند تا این سفر به انجام رسد؛ زیرا او *خیام* و *نیشابور* را بسیار می‌ستود.»

 

 دو واژه *«ایران»* و *«انسان»* ، پربسامدترین واژگان گفتاری و نوشتاری دکتر اسلامی ندوشن بودند. این چهره برجسته علمی به راستی فرزند ایران و دلسوز انسان بود. او ایران را به عنوان یک پدیده تاریخی و عینی مورد مطالعه مداوم قرار داد و مکتبی از ایران شناسی را قوام و‌ کمال بخشید.

عشق به ایران در تمامی کلمات او مشهود بود؛ به گونه ای که همه افکارش را می‌توان در این ابیات نظامی خلاصه کرد: 

 *«همه عالم تن است و ایران دل* 

 *نیست گوینده زین قیاس خجل* 

 *چون‌که ایران دل زمین باشد* 

 *دل ز تن به بود یقین باشد»* 


 دلبستگی او به فرهنگ ایران چنان بود که وصیت می‌کند در *نیشابور*  کنار *عطار* و *خیام* دفن شود؛ *نیشابوری که نگین انگشتری تمدن ایران است.* 

استاد اسلامی ندوشن، ایران هزاران ساله را یک واحد متصل تاریخی می‌دانست و آن را قطعه قطعه نمی کرد. او ایران قبل از اسلام و ایران بعد از اسلام را پیوسته به هم می‌دانست.

گرچه ایران در دوره‌ای امپراتوری سیاسی و نظامی داشت؛ اما به تعبیر خود استاد، پس از اسلام، ایران یک *امپراتوری فرهنگی* پیدا کرد که اگر گسترده‌تر از دوره هخامنشی نبود، کم‌وسعت‌تر هم نبود. او فراز و نشیب در تاریخ کشور ما را قبول داشت؛ *اما ایران را یک رود جاری و در جریان می‌دید.* 


 اسلامی ندوشن به *فردوسی* ، *مولوی* ، *سعدی* و *حافظ* ، حرمتی بالاتر از تصور گذاشت و مزایای آنان را چنان با استدلال قلم زد و در *«چهار سخنگوی ایران»* به اثبات رساند که کل فرهنگ ایران را می توان در چهار کتاب این بزرگان یافت. البته از دیگر فرزندان برجسته نیز غافل نشده‌ بود و با کتاب *«از رودکی تا به حال»* و دیگر مقالاتش، مقام آنان را نیز ارج نهاد. اسلامی ندوشن تاریخ ادبیات سرزمین ایران را ننوشت؛ ولی بهتر از هر تاریخ ادبیات‌ نویسی به تحلیل آثار شاعران پرداخت. او با دلیل و برهان، فردوسی، *شاهنامه* ، *زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه* ، *ایران و جهان در شاهنامه* و ... ، ثابت کرد که چرا *فردوسی* ، شاعر و حکیم و *حماسه‌سرایی بزرگ و جهانی* است. او به ما گفت که *سعدی ضمیر خودآگاه ایرانی و حافظ ضمیر ناخودآگاه ایرانی است.* 

این فرزند کویر با آثارش آگاه مان کرد که چگونه *مولانا، ما را از زمین فراتر برده‌ و پرواز داده است.* 

دکتر اسلامی ثابت کرد که *زبان فارسی راز ماندگاری هویت ایرانی و عامل گسترش فرهنگ ایران‌زمین در دیگر مناطق جهان است.* او با نثر شیوا و رسای خود این زبان را به اوج رساند و زیبانویسی و درست‌نویسی را باهم آمیخت. او بود که گفت ایران در عرصه جهانی به عنوان یک کشور کهنسال با چندهزار سال تاریخ و به دلیل موقعیت حساس جغرافیایی‌اش تجربه فراوان اندوخته است و حرف بسیار برای گفتن دارد. او فرهنگ و تمدن ایران را ارج می‌نهاد؛ ولی خردمندتر از آن بود که فراموش کند دیگر تمدن‌ها نیز شایسته توجه‌اند. 

استاد سال‌ها پیش در خطابه‌ای جهانی از همه دولت‌ها خواست که تریبون آزاد بگذارند و به دور از مداخله دولت‌ها، کشورها با فرهنگ‌های مختلف از طریق نمایندگانشان باهم روبرو شوند و برای سرگردانی این جهان چاره‌ای بیندیشند. ولی کسی به این پیشنهاد سازنده توجهی نکرد.


 * اکنون سرزمین عزیز ما ایران؛ این فرزند را که با عشق به سویت باز آمده، در آغوش مهربانت جای ده که تو با چنین فرزندانی هرگز تنها نخواهی ماند.* 


 *تا جهان باقی است باقی باد ایران بزرگ* 

 *دوستانش کامیاب و دشمنانش نامراد*