دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

روز_جهانی_آینده و #توسعه_پایدار* 


 _* به مناسبت فرارسیدن هفته منابع طبیعی*_ 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 


 دو مناسبت در دهه دوم اسفند ماه، نگاه به سوی *آینده* دارد. *روز جهانی آینده* که به صورت  مستقیم مردم را به آینده پژوهی دعوت می نماید و *هفته منابع طبیعی* که غیر مستقیم همگان را به حرکت در جهت *توسعه پایدار (Sustainable Development)*  فرا می خواند.


 اگر بخواهیم به صورت ساده مفهوم *توسعه پایدار* را در اذهان مردم نهادینه سازیم، کافی است به سخن *بوذرجمهر حکیم* دقت کنیم که در روزهای پایانی عمر، در حالی که درخت گردو می کاشت، در پاسخ به افرادی که اقدام اورا به سُخره می گرفتند، گفت:

 *دیگران کِشتند و‌ ما خوردیم* 

 *ما بکاریم و دیگران بخورند* 


 * به عبارت دیگر مضمون توسعه پایدار این است که منابع طبیعی نظیر آب، خاک، جنگل، مرتع، تنوع زیستی و ... میراثی نیست که گذشتگان در اختیار بشر قرار داده اند، بلکه امانتی است که آیندگان؛ یعنی فرزندان و نسل های بعدی به ما سپرده آند و باید از این امانت به شایستگی مراقبت نماییم.* 


 * بنابراین جوهره توسعه پایدار نگاه به آینده است که از این طریق مردم را به مشارکت دعوت می کند؛ زیرا تحقق توسعه پایدار بدون مشارکت همگانی امکان پذیر نیست. یکی از جلوه های برجسته مشارکت، کاشت درخت در هفته منابع طبیعی است.* 

اگر عمر متوسط یک درخت را *۵۰ سال* فرض کنیم، ارزش مادی آن از نظر یک دانشمند کلکته ای به شرح زیر است:

۱- تولید اکسیژن.    ۳۱۲۶۰ دلار

۲- کنترل آلودگی هوا.     ۶۲۰۰۰ دلار

۳- افزایش رطوبت هوا.       ۳۶۶۰۰ دلار

۴- کنترل فرسایش و حفظ حاصلخیزی خاک

۳۱۲۶۰ دلار

۵- ایجاد آشیانه و پناهگاه برای حیوانات

۳۱۲۶۰ دلار

 *که در مجموع ۱۹۶۲۶۰ دلار خواهد بود و می توان به صورت گرد شده، ۲۰۰/۰۰۰ دلار برآورد کرد.* 


 از یاد نبریم هر ملتی برای خود دارای درختان مقدسی است که در آثار ادبی آن ملت حضوری چشمگیر دارد. *مثلا درختی چون نخل برای مردمان مصر، بین النهرین و شبه جزیره عربستان از دیرباز جایگاه خاصی داشته است و چون این درخت همیشه می روید و هرگز شاخ و برگش نمی ریزد و سبز است، از آن تحت عنوان نماد حیات و شادابی یاد می شود.و اغلب در اشعار شاعران عرب به خوبی نمایان است.*

 

 *همچنین درختی چون زیتون برای مردمان حاشیه دریای مدیترانه، درختی مقدس است؛ زیرا از یک طرف روزی رسان است، از طرفی به خاطر حضورش درجنگ هایی که منجر به صلح و یا پیروزی شده، نماد صلح و دوستی است. پس بی دلیل نیست هر زمان به ادبیات مردمانی چون مردم کشور فلسطین نگاه می کنیم، ردپای برجسته ای از حضور زیتون و باغ های آن را مشاهده می کنیم.* 

 به جرأت می توان گفت *درخت نماد عشق ایرانی است و حضورش در پهنه ادبیات فارسی نه تنها گسترده، بلکه به آن زیبایی و جلایی خاص داده است.* پس بی دلیل نیست که در واژه واژه و در بیت بیت اشعار نغز فارسی، عباراتی چون *«درخت مهربانی، درخت بیداری، درخت معرفت، درخت کیهانی، درخت جاودانه و...»* را مشاهده می کنیم؛ آن گونه که در *«ویس و رامینِ» اسعد گرگانی* بارها می خوانیم.

تو را در دل درخت مهربانی

به چه ماند؟ به گلزار خزانی

مرا در دل درخت مهربانی

به چه ماند؟ به سرو بوستانی

 *در واقع آوردن درختان مختلف در سپهر ادبیات فارسی نشانگر زایشی است که شعله امید را در دل ها برمی افروزد و انسان ها را به حرکت وامی دارد.* 


 هر درخت، مادر هزار شعر گفته و نگفته است. قرن هاست که شاعران بخشندگی، دوستی، نیاز، نور، انتظار، آشتی و هزار و یک مفهوم دیگر را در درخت جست و جو می کنند. *فردوسی در شاهنامه درخت را پلکانی به سوی ملکوت و راهی برای رسیدن به خدا دانسته و حافظ در بسیاری از غزل هایش هر بار که پای صلح و دوستی و آشتی به میان آمده، به درخت گریزی زده است.* 


 *درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد* 

 *نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بی‌شمار آرد* 


 *سیاوش کسرایی* نیز درخت را *قامت بلند تمنا* خوانده است. سال ها است که حتی ترانه های فارسی وامدار درختان هستند."

 _*تو قامت بلند تمنایی ای درخت*_ 

 _*همواره خفته است در آغوشت آسمان*_ 

                       _*بالایی ای درخت*_ 

        _*دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار*_  

         _*زیبایی ای درخت وقتی که بادها*_  

      _*در برگ های تو لانه می کنند*_ 

  _*وقتی که بادها*_  

       _*گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند*_ 

      _*غوغایی ای درخت*_ 

 _*وقتی که چنگ وحشی*_ 

      _*باران گشوده است  در بزم سرد او*_ 

      _*خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت*_ 


 در پایان برخی از *سرمشق های طبیعت به انسان* را یادآور می شوم. _*باشد که دربرابر درختان و زیست بوم خود، سر تعظیم فرود آورده و درس آموز آن باشیم.*_ 


 * اگر به دنبال سعادت و کرامت هستی، می توانی طبیعت را الگوی خود قرار دهی.* 

 *تواضع و افتادگی را از بید،* 

 *راست قامتی را از سرو،* 

 *صبوری را از صنوبر،* 

 *مقاومت را از بلوط،* 

 *روان بودن را از رود،* 

 *سخاوت را از خورشید*  

 *و کرامت را از ابر بیاموز*

* با این امید که فرهنگ حفاظت از منابع طبیعی به معرف عمومی تبدیل شود*

نگاهی کوتاه به کتاب برگزیده بخش اجتماعی سال ۱۴۰۳؛ کنش‌گران مرزی*

 

 نگاهی کوتاه به کتاب برگزیده بخش اجتماعی سال ۱۴۰۳؛ کنش‌گران مرزی* 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 

 کتاب *«کنش گران مرزی»* نوشته *دکتر مقصود فراستخواه* که به بررسی موانع توسعه و همچنین نقش آفرینی کنش گران مرزی در تاریخ ایران می پردازد، *اثر برگزیده بخش علوم اجتماعی چهل و دومین دوره جایزه کتاب سال را از آن خود کرد.*

 *فراستخواه در این کتاب، روایتی نو از مفهوم توسعه ارائه داده و با عبور از سرمشق فقدان، به امکان سازی در دل محدودیت ها رسیده است.

 رئیس جمهور طی یادداشت روزانه خود در کانال تلگرامی اش؛ دغدغه های مسعود ( سه شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳ ) نوشت: *«الحمدلله توفیقی حاصل شد و تعداد زیادی از پژوهشگران و نویسندگان ممتاز و درجه‌ یک کشور را از نزدیک دیدم و جوایزشان را اهدا کردم. از این که آقای مقصود فراستخواه هم جزو برندگان بود، خوشحال شدم، چون به نظرم در لایه‌های زیرین نظریه «کنشگر مرزی»‌اش اصل #وفاق_و_امید موج می‌زند.* 


 در یک تعریف کوتاه، کنشگر مرزی  می‌کوشد در میان محدودیت‌های ساختاری ایران، امکان‌هایی تازه کشف یا خلق کند. او بین «دیوان حکومت» و «ایوان جامعه» رفت‌وآمد داشته و در تردد است. به روایت او در تاریخ ایرانِ با افزایش شکاف میان ملت و دولت، در شرایط انسداد که پنجره‌های گفت‌وگو بسته می‌شوند، با وجود آن که ناامیدی بر ذهن‌ها حاکم است؛ اما جامعه‌ ایرانی از نفس نمی‌افتد. *قابلیت‌های فرهنگی موجب می‌شود بازیگران جامعه، صورت‌های متفاوتی از فعالیت را پیش بگیرند که یکی از آن ها، کنشگری مرزی‌ است که در یک منطقه‌ خاکستری میان دولت و ملت صورت می گیرد.* 

تحصیلات، خانواده، سبک زندگی و ارتباطات این کنشگران باعث شده تا ضمن آن که در دولت حضور دارند، با درد‌ها و دغدغه‌های جامعه هم آشنا باشند و بکوشند  مطالبه های مردم را به سیستم‌های رسمی منتقل سازند.


 کنشگر مرزی نظریه ایرانی است که دکتر فراستخواه آن را از مطالعات تاریخ معاصر ایران به دست آورده و توسعه داده است. *کنشگر مرزی عاملی انسانی است که می‌کوشد در فاصله میان محدودیت‌های ساختاری ایران، امکان‌های تازه کشف یا حتی خلق کند.* 

 *فراستخواه با حساسیت تاریخی می‌کوشد تجربه‌های زیسته این کنشگران را قابل فهم کند و نشان بدهد که چگونه در دل جامعه ایرانی توانایی‌های بالقوه‌ای برای تداوم زندگی حتی در شرایط عسرت تاریخی و انسدادهای ساختاری وجود دارد و این رمز بقای موجودیتی به نام ایران و صلح و همبستگی اجتماعی بوده است.* 

 برخی تاریخ ایران را با «فقدان» روایت کرده اند و این گونه روایت ها فراگیر هم شده است. تاریخی که در آن فقدان طبقه، نهادهای مدنی، بخش غیردولتی، حوزه عمومی، کنشگران منتقد مستقل یا بوروکرات های میهن دوست و آدم حسابی، وجه غالب است. *مقصود فراستخواه معتقد است این گونه نگاه کردن به تاریخ ایران، واقعی نیست و آدم را دچار فلج ذهنی و بی عملی می کند.*

 *او مخالف نقد تاریخ ایران نیست؛ اما می بیند که جامعه ایران توانمندی هایی دارد که زندگی را در زیر پوست آن جاری و مطالبه زندگی کردن را در آن نهادینه کرده است و به گمان او، تاریخ ایران تاریخ فقدان نیست.* 

فراستخواه همچنین زیر بار این نمی رود که داستان ایران معاصر را یکسره در چارچوب وضع ژئوپلیتیک، ساخت دولت یا همه ساختارهای کلان دامنه تحلیل کند. *سهم کنشگران  در تاریخ برای او پررنگ است. جالب این که فکر می کند چون ساختارها معیوب اند، کنشگران نقش مهم تری دارند و «ابتکارات و افق گشایی های هوشمندانه از طریق عاملیت های فردی، گروهی، محلی، مدنی، حرفه ای، صنفی و تخصصی، تنها مسیری است که می توان از آن طریق با محدودیت ها، انسدادها و فروبستگی های ساختاری مواجه شد».* 

 * کنشگر مرزی کمال گرا نیست اما نتیجه گراست؛ اهل لابی گری و مذاکره برای بهبود وضع جامعه است و بیشتر اهل اصلاح است و انقلابی نیست؛ دانش و آگاهی را از علم و جامعه به سطح حکومت می برد و مسائل حکومت را هم به عرصه علم و جامعه وارد می کند. فراستخواه می کوشد تا تاریخ ایران معاصر را نه از زاویه ساختارهای کلان دامنه که همواره صُلب و بدون تغییر جلوه می کنند و بُن مایه تاریخ فقدان شده اند، بلکه از زاویه تاریخ میان روایت کند. تاریخ میان یعنی جایی که «میان سرکوب و مقاومت، فضای گفت وگو هست و عاملانی که نه در خط سیاه سرکوب بودند و نه در صف نخست مقاومت، بلکه در میان تردد می کردند»* 

کنشگر مرزی، قهرمان *تاریخ میان* است؛ چرا که سیاست را نه در کاخ ها و نه در احزاب، نه در دیوان دولتی و نه ایوان مدنی، *بلکه در تردد میان آنها پی جویی می کند.* 


 مقصود فراستخواه تاریخ ایران را به شیوه استقرایی جست وجو می کند تا ردپای کنشگران مرزی را بیابد. *او می خواهد نشان دهد آن روایت تاریخی که جامعه ایران را یکسره منفعل، توسری خور و مقهور استبداد نشان می دهد، صحت ندارد.* 

 *در یک کلام کتاب کنشگران مرزی، روایتی امیدبخش از تاریخ ایران معاصر است.*

مهندسی و مطالعات اجتماعی دو بال موفقیت طرح های توسعه ای

* مهندسی و مطالعات اجتماعی دو بال موفقیت طرح های توسعه ای* 


 _ابراهیم جعفری_ 

 _ دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 

 * پنجم اسفند در ایران به‌ مناسبت بزرگداشت خواجه نصیرالدین طوسی، روز مهندس معرفی شده است؛ از این رو جا دارد ضمن عرض تبریک و قدرشناسی از مهندسان، ارزیابی انتقادی از این موضوع نیز داشته باشیم.* 


  پیش از تأسیس دانشگاه، هنگامی که می خواستند جوانان را برای کسب علم به خارج بفرستند، اصلی ترین رشته‌های تحصیلی مورد توجه حکومت، پزشکی، مهندسی و علوم تجربی بود و با فعالیت دانشگاه در ایران نیز این رویکرد ادامه داشت.

دولتمردان تصور می کردند کافی است از دانش غرب، فقط همین علوم اخذ شود تا کشور در مسیر توسعه قرار گیرد.

 *با این دیدگاه رشته مهندسی در شکل‌گیری و اداره کشور نقش مهم‌ تری داشت. مهندس به معنای فردی که ذهنیتی دقیق و علمی دارد، می توانست اقدام به تولید ابزار یا تجهیزات نماید و در کمترین زمان، با کیفیت و قیمت مناسب تحویل دهد.* 


 جامعه مدرن و تمدن غرب نیز به ظاهر روی کاکُل مهندسان می چرخید؛ زیرا در هر پدیده دنیای غرب، آثار عمل مهندسان آشکار و نمایان بود. 

 *از برج ایفل گرفته که یک مهندس آن را ساخت و به نماد فرانسه تبدیل شد، تا مجسمه آزادی و انتقال آن به نیویورک که بیش از وجه هنری، وجه مهندسی اش اهمیت یافت. از ساختمان‌های سر به فلک کشیده تا وسایل مدرن حمل‌ونقل و ارتباطات، از مزارع عظیم کشت و صنعت تا کارخانه‌های بزرگ و کشتی های غول‌پیکر و... همه و همه کار مهندسان بود و از این رو آموزش مهندسی و تربیت مهندس به معنای قدم گذاشتن در مسیر پیشرفت به شمار می رفت.* 

به همین دلیل از ابتدا بهترین دانش‌آموزان کشور جذب این دو رشته یعنی پزشکی یا مهندسی می شدند و اعتبار و مزایای مادی آنان نیز از سایر رشته‌ها بیشتر بود. 

اگر امروز در جامعه ایران عنوان *«دکتر»* خریدار پیدا کرده، به واسطه آن است که نخستین دکترها، پزشکان بودند و مهندسان نیز عنوان اختصاصی خود را داشتند. 


 واقعیت این است که نیاز جامعه مدرن به مهندس و تفکر مهندسی قابل انکار نیست؛ ذهنیتی که با ریاضی آشناست و بسیار محاسبه‌گر و عملگراست و در پی کسب حداکثر بهره‌وری از حداقل امکانات است و می کوشد  تولید و محصول خود را بهینه سازد تا مانع از اتلاف منابع شود.


 * در عین حال نباید فراموش کرد که دانش مهندسی، کاربردی برای انجام اهداف مشابه درباره جامعه و انسان ندارد؛ به گونه ای که می توان گفت مهندسان در تمدن غرب، محور اصلی و منحصر به‌ فرد این پیشرفت نیستند، بلکه صاحبان علوم اجتماعی و فرهنگی اگر جایگاه مهم‌تری از مهندسان نداشته باشند، نقش کمتری نیز ندارند.* 

مدیریت جامعه با مدیریت و ساخت یک کارخانه فرق دارد. با نگاه مهندسی شاید بتوان کارخانه ای را راه انداخت و ارزیابی هزینه و فایده آن را انجام داد؛ ولی نمی توان یک جامعه را اداره کرد و به ارزیابی اجتماعی آن پرداخت؛ به همین دلیل استفاده از اصطلاحات مهندسی اجتماعی یا فرهنگی دقیق نیست. به عبارتی ساخت یک فرهنگ، مهندسی پذیر نیست؛ *زیرا ماهیت متغیرهای موجود در فرهنگ با متغیرهای دقیق و قابل سنجش در تولید یک محصول صنعتی متفاوت است.* 


 خالی از لطف نیست به یک تجربه پس از پیروزی انقلاب در جهاد سازندگی (سابق) اشاره کنم. در یکی از استان های محروم‌ کشور، جهادگران پس از مشاهده تعداد قابل توجهی از روستاهای فاقد حمام (عمومی)، با هزینه های زیاد اقدام به ساخت حمام نمودند و با خرسندی و شوق فراوان از ارائه یک خدمت بزرگ، با حضور مسئولان محلی آن ها را افتتاح نمودند؛ *اما پس از چند ماه با عزیمت به آن روستاها در کمال شگفتی مشاهده کردند که حمام ها به آغل گوسفندان تبدیل شده اند!* 

دلیل آن هم این بود که مردم آن مناطق به دلیل خرافات و ... دوش گرفتن را خوش یُمن نمی دانستند و ترجیح می دادند با آبی که در دیگ ها داغ می کنند، استحمام نمایند.

 *این تجربه به جهادگران آموخت که قبل از اقدام برای اجرای پروژه های توسعه در هر منطقه، مطالعات فرهنگی و اجتماعی در مورد افراد ذینفع، ضرورتی مهم و غیر قابل انکار است و پیش از اجرای طرح های توسعه ای باید فرهنگ سازی کرد.* 

از سوی دیگر توجه به *زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی* ؛ به ویژه *احداث فضاهایی برای گفت و گوی شهروندان با یکدیگر،* از اولویت هایی است که باید به صورت جدی مورد اهتمام برنامه ریزان توسعه روستایی و شهری قرار گیرد.  


 * اگر مهندسی را در جایگاه واقعی خود قرار دهیم، یکی از مهم‌ترین شرط ها و لوازم توسعه را محقق کرده‌ایم؛ اما اگر قرار باشد  ذهنیت مهندسی را بر همه امور از سیاست گرفته تا فرهنگ و اجتماع تسری دهیم، در این صورت نه‌تنها به جامعه خدمت نکرده‌ایم، بلکه موقعیت مهندسی را نیز تضعیف نموده‌ایم.* 

 *با عرض شادباش دوباره روز مهندس،‌ امید است با تعامل مهندسان و کنشگران اجتماعی در چارچوب نگرش سیستمی و توسعه پایدار، شاهد شکوفایی همه ظرفیت های کشور باشیم.*

ابراهیم جعفری در گفت و گو با ایرنا

گلپایگان- ایرنا- استاد دانشگاه علامه طباطبایی تهران استهزای گویش ها و لهجه ها توسط برخی افراد در فضای مجازی را تاسف بار ذکر کرد.


ابراهیم جعفری شامگاه پنجشنبه در گفت و گو با ایرنا با اشاره به سُخره گرفتن گویش محلی یک بانوی گلپایگانی حاضر در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال در فضای مجازی اظهار کرد: مشاهده صحنه های سخیف و زننده در برخی از شبکه های اجتماعی که با انواع ترفندهای رسانه ای سعی در استهزای گویش و لهجه شیرین گلپایگانی داشتند، برای کشور ما که مدعی فرهنگ و تمدن در جهان می باشد تاسف بار است.


وی با اشاره به تاکید دین مبین اسلام مبنی بر رعایت اخلاق و پاسداری از شخصیت افراد جامعه، تصریح کرد: از منظر حقوق انسانی برگرفته از اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز هر شهروند حق آزادی بیان و اظهار عقیده دارد، بنابراین هیچ فردی مجاز نیست انسانی را به خاطر ابراز نظر و دیدگاهش مورد استهزا قرار دهد.


وی با بیان اینکه متاسفانه در دهه های اخیر شاهد زوال زبان ها و گویش هایی هستیم که عامل هویتی، فرهنگی و تاریخی هر قوم و ملتی هستند، خاطر نشان کرد: لهجه ها و گویش های گوناگون و پر شمار ایرانی نمونه ای شگرف از پیشینه و اصالت فرهنگ زبانی این سرزمین است و تمامی لهجه ها زیبا و دلچسب و برای دیگر اقوام ایرانی جذاب و دوست داشتنی هستند.


جعفری با عنوان اینکه متاسفانه امروزه به علت کاهش اعتماد به نفس بسیاری از ایرانیان، شاهد کمرنگ شدن لهجه ها در میان تیره های گوناگون فرهنگی جامعه هستیم، تصریح کرد: از دست رفتن یک زبان و بافت فرهنگی آن همانند سوزاندن کتاب مرجعی بی نظیر بوده و پیامد دردناک آن نابودی تاریخ و فرهنگ شفاهی اقوام و ملت ها و بطبع ازبین رفتن داستان ها و ضرب المثل ها خواهد بود.


به گزارش ایرنا، در روزهای گذشته طی گزارشی تصویری و مصاحبه با یک خانم در راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرستان گلپایگان‌ موج سازی غلط علیه آن شکل گرفت که موجب ناخرسندی بسیاری از شهروندان کشور شد.


شهرستان گلپایگان در فاصله ۱۷۵ کیلومتری غرب اصفهان قرار دارد.

داستان جذاب ورود برق به ایران

*داستان جذاب ورود برق به ایران* 


 * پدر برق ایران که بود؟* 


 _ ابراهیم جعفری_ 

 _دهکده جهانی_ 

 _@dehkade_jahan_ 


 این روزها که به دلایل مختلف با خاموشی های متناوب مواجه هستیم، انگیزه ای برای اینجانب ایجاد شد تا مروری کوتاه بر سیر ورود برق به ایران و فرآیند پذیرش آن از سوی مردم داشته و با بانی اولیه آن آشنا شویم. 

قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابان‌ها و کوچه‌ها یکی از مشکلات دولت وقت بود؛ بنابراین برای اولین بار در ایران کارخانه‌ای دایر شد که روشنایی خیابان ناصریه و خیابان دراندرون (باب همایون فعلی) را با استفاده از گاز کاربیت تامین می‌کرد. البته این روشنایی، مختص خیابان‌هایی بود که به دربار منتهی می‌شد؛ اما با اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، روشنایی به ایران آمد و خیابان‌های شهر را برای مدت کوتاهی روشن کرد که پس از چند روز توسط اهالی قطع و روشنایی آن منحصر به اندرون دربار شد.


در زمان مظفرالدین‌شاه، *محمدحسین امین‌الضرب،* اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خریداری کرد و پس از آن به طور رسمی وارد ایران شد.

محمدحسین امین‌الضرب یکی از تجار معروف زمان خود بود و به هر جا سفر می‌کرد، توشه‌ای از تجارت اقتصادی آن کشور را با خود به ارمغان می‌آورد؛ به همین خاطر از جانب دربار و مظفرالدین شاه، بسیار مورد عنایت قرار گرفت.

 *از سوی دیگر مقارن با انقلاب مشروطه تجار تهران ابتدا او را به عنوان نماینده مجلس برگزیدند و پس از تشکیل مجلس، از سوی نمایندگان به عنوان نایب رییس مجلس انتخاب گردید.* 

او در معاملات تجاری به سرعت پیشرفت می‌کرد؛ به گونه ای که پیشنهاد تاسیس بانک ملی را به مظفرالدین شاه داد.


 * در عین حال یکی از مهم‌ترین و زیباترین فعالیت‌های اقتصادی - صنعتی محمدحسین امین‌الضرب، آوردن کارخانه برق از روسیه به ایران بود.* 


در سال ۱۲۸۴ خورشیدی که با مظفرالدین شاه عازم روسیه شده بود، روزی در خیابان در حال قدم زدن بود که چشمش به یک کارخانه برق افتاد و متوجه شد که روشنایی شب توسط چنین کارخانه هایی تامین می‌شود.

او که تا آن زمان چنین سازه مولدی را ندیده بود، مشغول تماشای آن می‌شود. چون مدت طولانی جلوی کارخانه ایستاده بود، نگهبان درٍ ورودی کارخانه برای جویا شدن از موضوع، بیرون آمده و به او می‌گوید: مگر خیال خریدش را داری؟

امین‌الضرب پاسخ می‌دهد: اگر ارزان بدهند، می‌خرم.

در همین میان صاحب کارخانه رسیده و از جریان باخبر می‌شود و، چون امین‌الضرب را با لباس نامناسب می‌بیند، با تمسخر به او می‌گوید: قیمتش پانصدهزار تومان است.

امین‌الضرب نیز از او می‌خواهد تا قولنامه‌اش را بنویسد و پولش را هم حواله یکی از تجار معتبر آنجا می‌کند و به این ترتیب کارخانه را تصاحب می‌کند و برای اولین بار برق وارد ایران می‌شود. هنوز مدت زیادی از بازگشت او و مظفرالدین شاه از روسیه به ایران نگذشته بود که کارخانه برق حاج امین‌الضرب در ایران ساخته شد و به راه افتاد و خیابان‌های لاله‌زار، سعدی، شاه‌آباد و چراغ برق را روشن کرد.

 *اگرچه مردم زیادی برای تماشای روشنایی به این خیابان‌ها آمده بودند؛ اما در بین آنان عده‌ای اعتقاد داشتند که این روشنایی نمادی از قدرت شیطان است؛ بنابراین شروع به قطع سیم‌ها و شکستن لامپ‌ها کردند و اندک رغبتی برای استفاده از آن نشان نمی‌دادند.* 

اکثر رجال و وزرا نیز به برق حاج امین‌الضرب، روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند که به صنعت فرنگ نمی‌توان اعتماد کرد. به همین خاطر تا مدت‌ها از چراغ‌های زنبوری خود برای روشنایی شب استفاده می‌کردند.

 * پس از چندی، امین‌الضرب با شیوه‌ای زیبا، شروع به مبارزه این عقاید کرد.* 

 *او به مناسبت جشن میلاد امام زمان (عج) تمام خیابان‌های امیریه را مزین به لامپ‌های رنگارنگ کرد و با این کار، مردم را بار دیگر شگفت‌زده نمود و این آغاز تغییر عقیده مردم و رجال و وزرا بود.* 

 *از این پس آنان ابتکار امین‌الضرب را به خانه‌های خود بردند و به تدریج برق، جای چراغ‌های زنبوری و وسایل روشنایی اولیه را گرفت.* 


 کارخانه برق از عصر تا آخر شب کار می‌کرد. البته این صنعت نیز مانند سایر صنایع وارداتی به ایران، ابتدا مختص دربار، رجال و سرمایه‌داران بود، ولی کم‌کم به صورت عمومی درآمد و خانه‌ها و خیابان‌ها را روشن کرد.


 این کارخانه که در زمان خود اعتبار پیدا کرد، موتورش به وسیله نفت کار می کرد و برق ۱۱۰ ولت تولید می نمود؛ موتور تک سیلندری داشت که برای خنک کردن آن، آب در اطرافش گردش داشت. نمونه ای از این کارخانه را در دوران کودکی در زادگاهم گلپایگان شاهد بودم.


*رقابت شدیدی در آن زمان بین مردم برای استفاده از برق شکل گرفت؛ تا جایی که مردم بیماری سل و ارتباط آن با دود چراغ‌های نفتی و روغن‌سوز را بهانه‌ای برای بردن برق به خانه‌های خود قرار می‌دادند.* 

مصرف اولیه برق تنها به چند ساعت از شب محدود می‌شد. مولدهای اولیه نیز با هیزم، زغال‌سنگ و چوب کار می‌کردند؛ ولی بعد‌ها جای خود را به مولدهای دیزلی دادند.


 به دنبال وارد شدن برق به ایران و جا افتادن این صنعت بین مردم، در سال ۱۲۸۴ اداره‌ای در شهرداری تهران به نام *اداره روشنایی معابر*  تاسیس شد. این اداره بعد‌ها به *بنگاه برق* تغییر نام داد، ولی همچنان زیرنظر شهرداری بود.


پس از این‌ که برق به طور کامل در میان مردم جا افتاد و عقاید کهنه، جای خود را به رضایت از نور داد، بنگاه برق فردی را به عنوان مامور دریافت پول مصرف برق براساس تعداد لامپ‌ها قرار داد که به او *تحصیلدار* می‌گفتند. 

تحصیلدار، بدون آن که کنتور و یا چیزی شبیه آن در کار باشد، هر شب می آمد و براساس تعداد لامپ‌ها از صاحبان آن‌ها پول می‌گرفت. در آن زمان لامپ‌هایی که معمول بود، لامپ‌ های چهل واتی، لامپ‌ های ۷۵ واتی و لامپ‌ های صد واتی بود. *البته در آن زمان به واحد وات، شمع می‌گفتند.* 

قیمت مصرف لامپ‌ های چهل شمعی چهار شاهی و مصرف لامپ‌ های ۷۵ شمعی و صد شمعی به ترتیب هفت شاهی و ده شاهی بود. *بعضی کسبه، برای پرداختن نکردن این مبلغ، ترفندهایی به کار می‌بردند.* 

اول شب لامپ کم‌ وات زده و پس از رفتن تحصیلدار، لامپ پُروات می‌بستند، یا این‌ که ابتدا یکی، دو لامپ وصل می‌کردند و پس از رفتن تحصیلدار، سه، چهار لامپ دیگر اضافه می‌کردند. عده‌ای نیز دکان و مغازه خود را هنگام آمدن تحصیلدار می‌بستند و پس از رفتن او، دوباره آن را باز می‌ نمودند و به این طریق از پرداخت مبلغ مصرف لامپ، شانه خالی می‌کردند.


 این کارخانه، فاقد دستگاه تقویتی بود که برق را به طور یکنواخت و یکسان توزیع و تنظیم کند؛ بنابراین برق اطراف کارخانه، تا حدی قوی بود که با چشم نمی‌شد به آن خیره شد؛ ولی هرچه به فاصله آن از کارخانه اضافه می‌شد، نور آن نیز ضعیف‌ تر می‌شد.


 * با پایان گرفتن داستان جذاب ورود برق به ایران توسط محمد حسین امین الضرب و مقاومت های اولیه اغلب مردم، بی درنگ محتوای کتاب ارزشمند «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ» تالیف دکتر نعمت الله فاضلی در ذهنم تداعی شد.* 


 در این کتاب آمده است: *جعفر شهری* در مجموعه شش جلدی *تاریخ اجتماعی تهران* نمونه های متعددی از مقاومت ایرانیان در برابر تکنولوژی های روز مانند عکاسی، چرخ خیاطی، قطار، رادیو، تلویزیون، دوچرخه، چراغ برق و امثال این ها ارائه و ثبت کرده است.

 *ایرانیان اغلب محصولات صنعتی جدید را با عناوینی چون فرنگی، جنی، نجس و ... طبقه بندی کرده و از پذیرش آن ها تا مدت ها سرباز زده آند و ...»* 

 *اما دکتر فاضلی بر اساس پژوهش های مردم شناختی به این نتیجه رسیده است که در عصر جدید ایرانیان به دلایل گوناگون مانند افزایش میزان تحصیلات، ارتباطات بین المللی، ورود به فاز جهانی شدن و ... از ورود صنایع نوین مانند کامپیوتر و فن آوری های نوین ارتباطی و ... (به عنوان سمبل نوآوری های عصر کنونی) به خانه های خود استقبال نمودند و در ادامه می افزاید: «بنیادهای مدرنیته ایرانی قوام بیشتری یافته است و مردم آمادگی بیشتری برای سازگاری و قبول محصولات مدرن دارند.»*