دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

بانک گرامین ؛ بانک فقیران

بانک گرامین ؛ بانک فقیران


 #محمد_یونس، اقتصاددان بنگلادشی و برنده جایزه #صلح_نوبل در سال ۲۰۰۶ معتقد است مشکل #فقر_ساختاری است نه شخصی. وی با تأسیس #بانک_گرامین مشهور به بانک فقرا توانست قدم‌های مؤثری در از بین بردن فقر بردارد.

 یکی از بد‌ترین و زشت‌ترین اتفاقات در عصر حاضر، وجود فقر در جهانی است که به لحاظ رونق و رفاه بی‌سابقه است، است؛ اما آنچه که بدترو زشت‌تر به نظر می‌رسد این است که ما این معضل را پذیرفته و اغلب معتقدیم کار چندانی نمی‌توان برای از بین بردن آن انجام دهیم.

 یکی از افرادی که این باور را نداشته و کارهای برجسته و درخشانی در کاهش فقر انجام داده دکتر #محمد_یونس ( اقتصاددان بنگلادشی و برنده جایزه صلح نوبل در سال ۲۰۰۶ ) است که تجربه مؤفق او در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است.

 محمد یونس در سال ۱۹۴۰ در روستای «باسوا» ی بنگلادش به دنیا آمد و دوران طفولیت خود را درهمان‌جا سپری کرد پس از آن برای طی دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان به روستای «چیتا کونگ» رفت و از همانجا بود که در دانشگاه «داکا» پذیرفته شد و چندی بعد نیز به سمت استادی اقتصاد‌‌ همان دانشگاه رسید. او توانایی خود در زمینه تجارت و اقتصاد را با تأسیس «شرکت خودکفایی» همزمان با تحصیل در دانشگاه «داکا» نشان داد و همچنین مؤفق به دریافت بورس تحصیلی از دانشگاه «فندربیلت» ایالت تنسی ایالات متحده شد و مدرک دکترای اقتصاد را از این دانشگاه دریافت کرد.

 اگرچه او از خانواده‌ای مرفه بوده؛ اما درک ملموسی از فقر و قحطی دارد. او در طول زندگی خود بار‌ها و از نزدیک شاهد بوده است که قحطی و گرسنگی چگونه جان هزاران تن از افراد بی‌بضاعت را در شهر‌ها و روستاهای بنگلادش گرفته است. وی معتقد است فقر مردم از تنبلی یا حماقتشان نیست، بلکه به خاطر نداشتن یک حامی مالی هر‌چند کوچک است، فقر یک شکل ساختاری است نه شخصی

 وی که در سال ۱۹۶۹ از دانشگاه وندربیلت دکترای رشته اقتصاد گرفت. با بازگشت به کشورش در سال ۱۹۷۲ به عنوان استاد اقتصاد در دانشگاه چیتاکانگ آغاز به کار کرد. یونس در سال ۱۹۷۸ جایزه رئیس جمهور را به خاطر ابتکار سیستم کوپراتیفی موسوم به «هاگا خمار» را به دست آورد. همچنین در سال ۱۹۹۴ جایزه سازمان غذایی جهان به وی تعلق گرفت.

 محمد یونس در رابطه با اینکه چگونه اندیشه اهدای اعتبارات کوچک به فقرای روستائی در ذهن وی پیدا شد چنین می‌گوید: " خوشبختم از اینکه من استاد در دانشگاه چیتاکانگ بودم. در حوالی این دانشگاه روستا‌ها قرارداشتند. برای رسیدن به دانشگاه می‌بایستی از این روستا‌ها عبور می‌کردم. من رنج وغم مردم فقیر را می‌دیدم و تصمیم گرفتم تا برای چاره‌جویی کاری انجام دهم‌‌. همان بود که اندیشه تهیه اعتبارات کوچک برای تغییر دادن زندگی ایشان در ذهنم پیدا شد. "

 وی در سال ۱۹۷۶، #بانک_گرامین (به معنای بانک دهکده یا بانک مناطق روستایی) را تأسیس کرد. زندگی حرفه‌ای محمد یونس سراسر تلاش وابتکار بوده است. دراوج این زندگی افتخار ‌آمیز تأسیس گرامین بانک قرار دارد. ایده تأسیس این بانک زمانی به ذهنش آمد که بنگلادش با قحطی و گرسنگی دست به گریبان بود. او در آن زمان به این نتیجه رسیده بود که می‌توان با اعطای وام های کوچک، کارهای بزرگی انجام داد که از عهده وام های بزرگ بر نمی‌آید. در سال۱۹۷۶، دانشجویان او در دانشگاه چیتاکونگ و در جریان تحقیقات میدانی خود با زنی مصاحبه کردند که با چوب بامبو صندلی می‌ساخت، نتیجه بررسی‌ها نشان می‌داد که اگر به این زن وام اندکی برای خرید چوب بامبو داده شود ، قادر به ساخت هفته‌ای ۱۰صندلی است که سود اندکی دارد؛ اما در بهبود وضعیت زندگی او مؤثر است.

 پروفسور یونس براین اساس نتیجه گرفت حتی میزان وام اندک متناسب با نیازش می‌تواند نقش مهم و مؤثری در زندگی او و خانواده‌اش داشته باشد. محمد یونس نخستین وام را در سال۱۹۷۶ پرداخت ‌کرد. وی ۲۷ دلار از پولی را که داشت به ۴۲ نفراز روستاییانی زنجیرساز منطقه چوپرا که در نزدیکی دانشگاه بود قرض داد تا با این مبلغ کم قادر به ادامه کار باشند و اندکی خود را از نکبت فقر خلاص کنند. بنابراین به اعطای این گونه وام‌ها ادامه داد و در مرحله بعد کلاس‌هایی را برای وام گیرندگان تشکیل داد تا به آن‌ها بیاموزد چگونه با وام اندک وضعیت زندگی خود را اندکی بهبود دهند.

 بانک گرامین تا سال۲۰۰۶ مبلغ ۱/۵ میلیارد دلار به ۳/۵ میلیون متقاضی وام داده است. این بانک فعالیت‌های دیگری را نیز برای اعطا وام به فقرا در پیش گرفت. این فعالیت‌ها شامل اعطای وام برای فقرای روستایی جهت ساختن خانه وسرپناه، تهیه ادوات ماهی‌گیری، پروژه ‌های آبیاری، سرمایه‌های اولیه برای کار، نساجی و سایر فعالیت‌ها است.

 اکنون از این مدل بانکداری برای اعطای وام‌های کوچک در بسیاری از کشورهای در‌حال توسعه و حتی کشورهای توسعه یافته اقتباس می‌شود.

                  ابراهیم جعفری

روایت آدم‌ها و کتاب‌هایشان


مجتبی مینوی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

      #مجتبی_مینوی پژوهشگر، ایران‌شناس، شاهنامه‌پژوه، نسخه‌شناسِ برجستهٔ‌ معاصر، مترجم و شاعر است. شاگرد خَلف محمد قزوینی است که تصحیح متون قدیمی مهم ایران و تهیه میکروفیلم‌ از نسخ‌ خطی ارزشمندِ کتابخانه‌های ترکیه برای کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران، از برجسته‌ترین خدمات علمی او در عرصه زبان، ادبیات، فرهنگ فارسی به‌شمار می‌رود. روایتی زیبا از این خادم بزرگ فرهنگ را به نقل از نشریه " کتاب امروز " سال ۱۳۵۲ حضورتان تقدیم می کنم.

 
 همه‌ی قبیله‌ی من عالمان دین بودند. مخصوصاً جد مادری و جد پدری‌ام. مقداری از این کتاب‌ها ارث خانوادگی بنده است. و غیر از این، چون بنده در یک خانواده‌ی کتابدار و کتاب‌خوان به دنیا آمده و بزرگ شده بودم، #عشق به #کتاب_داشتن و #کتاب_خواندن هم از کوچکی در بنده به وجود آمد. وقتی بنده کوچک بودم، پدرم می‌رفت کتاب امانت می‌گرفت و یا کرایه می‌کرد و به خانه می‌آورد و ما تمام خانواده دور هم می‌نشستیم به‌نوبت می‌خواندیم. و این نوع کتاب خواندن یعنی کتاب‌خوانی دسته‌جمعی، پنج شش سال در خانواده‌ی ما معمول بود.

 بعد رفتم به #دارالفنون. مادرم هر روز برایم نان در دستمال می‌پیچید و دو عباسی پول قاتق هم در جیبم می‌گذاشت که بنده بایست با این دو عباسی، یعنی هشت شاهی، قاتقی از قبیل حلوا ارده و کله‌پاچه و پنیر و از این قبیل چیزها بخرم. اما من فقط سه شاهی از این پول را پنیر یا حلوا می‌خریدم. در باغچه‌ی دارالفنون هم جعفری می‌کاشتند. از آن سبزی‌ها هم می‌چیدم با نان می‌خوردم و پنج شاهی پس‌انداز می‌کردم. می‌رفتم به مسجد شاه گله‌به‌گله بساط کتاب‌فروشی می‌چیدند. من با یکی از کتاب‌فروشی‌های مسجد شاه، با آقا رضا، قرار گذاشته بودم که روزی پنج شاهی به او بدهم تا وقتی پس‌اندازم به حد کافی رسید، به من کتاب بدهد. مثلاً اگر قیمت کتاب سی شاهی بود بایست شش روز، روزی پنج شاهی به آقا رضا بدهم و روز ششم کتاب را تحویل بگیرم. کم‌کم آقا رضا به من اعتماد پیدا کرد و کتاب‌هایی را که می‌خواستم به من می‌داد، پولش را با اقساط روزانه پنج شاهی از من می‌گرفت.

 یک روز بدهی من به آقا رضا به سه تومان رسید. سه تومان در آن وقت برای من ثروت هنگفتی بود. من چه‌طور می‌توانستم این قرض را بپردازم؟  سفر دماوند هم برای پدرم پیش آمده بود و ما هم به‌ناچار باید با او می‌رفتیم. رفتم پیش آقا رضا و قضیه را گفتم. و پرسیدم که چه‌کار باید بکنم. آقا رضا گفت: عیبی ندارد. وقتی از سفر برگشتی، می‌دهی.

  ما رفتیم سفر و یک سال بعد برگشتیم به تهران. تا برگشتیم، رفتم سراغ آقا رضا. اما آقا رضا مرده بود. آقا رضا برادری داشت در بازار حلبی‌سازها. رفتم سراغ او گفتم: " خدابیامرز برادر شما سه تومان از من طلبکار است. حتماً آن مرحوم زن و بچه هم دارد! " گفت: " بله. گفتم: اجازه بدهید این سه تومان را بدهم به شما، شما بدهید به زن و بچه‌اش، و او هم تشکر کرد و قبول کرد."  منظورم از گفتن این مطالب این است که بگویم به چه شکلی شروع به جمع‌آوری کتاب کردم.

کتابخانه و مرکز اسناد مجتبی مینوی

  اغلب هم کتاب‌های شعر و دواوین و داستان‌های شعری را جمع می‌کردم، که با چاپ سنگی چاپ شده بود. مثل کتاب «یوسف و زلیخای فردوسی» یا ترجمه‌ی «جاودان خرد» و غیره. در پشت هر کتاب هم تاریخ خرید آن را به نام «مجتبی واثق» یادداشت می‌کردم. چون خیال می‌کردم شاعرم، برای خودم تخلص شعری درست کرده بودم. به هر حال، در پشت جلد خیلی از این کتاب‌ها ، تاریخ خرید و اسم مجتبی واثق شریعتمداری یادداشت شده. بنده هفتاد جلد از این کتاب‌ها را هم دادم به ریپکا برای دانشکده‌ی شرقیات پراگ؛ که اغلب آن‌ها از همان کتاب‌های #چاپ_سنگی نادر و کمیاب قدیمی ایران است و دیگر پیدا نمی‌شود. مقداری از کتاب‌هایم را هم دزدیدند،  خلاصه این‌که بنده از سن دوازده سیزده‌سالگی به بعد به‌تدریج کتاب می‌خریدم و به دویست جلد کتابی که از جدم به پدرم و از پدرم به بنده ارث رسیده بود اضافه کردم.

پاس‌داشت یک کتاب‌خانه | خواندنی‌ها | رویدادها

   حالا تعداد آن ها به ۲۵ هزار جلد رسیده و دلم می‌خواهد اگر می‌توانستم به ۲۰۰ هزار جلد می‌رساندم. تمام این کتابخانه را هم مجاناً و بلاعوض به ملت ایران تقدیم خواهم کرد؛ در جایی مثل دانشگاه یا مجلس شورای ملی یا آستانه‌ی مشهد، خلاصه در جایی که کتاب‌ها از هم متفرق و پراکنده نشوند و به درد آیندگان بخورد. بنده از دسترسی نداشتن به کتاب خیلی زجر کشیده‌ام، و دلم می‌خواهد آیندگان بی‌آن‌که زجر بکشند، این کتاب‌ها را در دسترس داشته باشند.


با برگ های شب | مجتبی مینوی

         یادش گرامی و نامش جاویدان باد

مطبوعات عصر مشروطه و اپیدمی وبا

مطبوعات عصر مشروطه و اپیدمی وبا


 
 یکی از فعالیت های اینجانب در دوران قرنطینه خانه نشینی ناشی از کووید ۱۹ ( کرونا ) ، پالایش انبوه بریده های مطبوعات در زمینه های گوناگون فرهنگی ، اجتماعی ، ارتباطی و ... است که فرصت مطالعه آن ها را به دست نیاورده و از دهه ۱۳۷۰ خورشیدی تا کنون در کیسه های متعدد  نگهداری کرده ام. در حین مطالعه و بررسی آن ها با مطلبی مواجه گردیدم که نشانگر مشابهت وضعیت امروز ما با چند سال قبل از پیروزی انقلاب مشروطه هنگام اپیدمی #وبا می باشد.

   دو سال قبل از انقلاب مشروطه مرض وبا ( کلرا ) در سرتاسر کشور همه گیر شد و کشتار بسیار کرد. یکی از مورخان انگلیسی به نام
" بارل "  از قول وزیر مختار انگلیس هاردینگ می نویسد که طغیان وبا تنها دلیلی بود که نارضایتی گسترده در ایران ( بهار و تابستان ۱۲۸۳ شمسی ) ظاهر نگردید. بارل اضافه می کند که اگر نظر هاردینگ صحیح باشد، اپیدمی وبا آغاز انقلاب مشروطه را عقب انداخت.

کاروان مرگ در گذر زمان - عطنا

      بعد از شیوع طاعون در کشور ، وبا از نوع بیماری‌های همه‌گیر بود که تا مدت‌ها به دلیل فقر اطلاعات علمی ، دلیل بروز و شیوع آن در کشور ناشناخته ماند. براساس مستندات تاریخی، این بیماری از کرمانشاه به سایر مناطق ایران آمد و پس از آن به هند و جنوب روسیه سرایت کرد. عده‌ای از مسافران عتبات که ناقل این بیماری بودند، زیر بار قرنطینه نرفتند. دولت وقت هم برای کنترل بیماری تلاش می‌کرد ؛ اما امکاناتش محدود بود.

کاروان مرگ در گذر زمان - عطنا

 اکثریت قاطع مردم در زمان شیوع وبا در کشور بی‌سواد بودند و به دلیل ترس و عدم آگاهی ، اقدام خطرناک شان اغلب سفر رفتن و فرار کردن از شهرها بود که باعث شیوع بیشتر بیماری می‌شد. در نامه‌ها و اسناد تاریخی نوشته شده : " شهرها به دلیل شیوع بیماری ، خالی از سکنه می‌شد ؛ زیرا با فرار ماموران دولتی ، سایر مردم که می‌ماندند ، بیمار می‌شدند. "

 طی قرن گذشته در ادامه اپیدمی های جهانی #اپیدمی_وبا در ایران ۷ بار ظهور کرد که دولتمردان در مقابله با آن ها ناکام بودند. ناگفته نماند که در مبارزه با سایر امراض مُسری مانند طاعون و آبله نیز پیشرفتی حاصل نشده بود. در سفرنامه پولاک آمده است که در بهار سال ۱۲۳۸ شمسی تنها در اصفهان بیش از ۸۰۰ کودک از بیماری آبله جان سپردند.

از تاریخ بیاموزیم قحطی بزرگ در ایران- نسل‌کشی ده میلیون ایرانی ...

در آن زمان رادیو و تلویزیون وجود نداشت؛ اما با وجود این که اکثر مردم بی سواد بودند ، #مطبوعات به عنوان تنها وسیله ارتباط جمعی بر افکار عمومی تاثیرگذار بود. میرزا تقی خان امیر کبیر قانون آبله کوبی را به تصویب رساند و در روزنامه #وقایع_اتفاقیه اعلام شد " در ممالک محروسه ناخوشی آبله عمومی است که اطفال را عارض می شود و اکثر آنان را هلاک کرده و یا کور و معیوب می سازد. اطبا چاره کار را این طور یافته اند که در طفولیت از گاو آبله بردارند و بر طفل بکوبند. آن طفل چند دانه آبله بیرون می آورد و بی زحمت خوب می شود. "


نخستین روزنامه ایران و انتشار اولین روزنامه رسمی ایران در سال 1216

شایعات در مورد مرض وبا ، اضطراب و نارضایتی مردم را افزایش می داد. روزنامه

 #حبل_المتین به عنوان بزرگ ترین روزنامه برون مرزی و از رسانه های بسیار تاثیرگذار بر مردم ایران به مدیریت سید جلال الدین حسینی ملقب به مویدالاسلام ( از مریدان سید جمال الدین اسدآبادی ) که بیش از ۳۹ سال در کلکته هند انتشار می یافت و پس از انقلاب مشروطه در تهران و رشت نیز به چاپ می رسید ، از اطبای پارسی تعریف و تمجید می کرد و شایعه پراکنی ها را مربوط به عده ای می دانست که به عمد ، خاطر مردم را پریشان می کردند.
درباره ی حبل المتین یومیه تهران

   از روزنامه های دیگری که طی این مدت فعالانه به درج همه نوع مقاله در مورد علل بروز مرض وبا ، پیشگیری و رعایت بهداشت ، معالجه و غیره پرداخت ، روزنامه #تربیت بود که توسط محمد حسین فروغی ( ذکاءالملک اول ) منتشر می شد. تربیت نخستین روزنامه غیردولتی بود که ۱۰ سال قبل از انقلاب مشروطیت منتشر می شد و به علت درج مقالات سودمند و مفید ، پیوسته مورد توجه اندیشمندان بود. این روزنامه که بسط معرفت و رهایی مردم ایران را از نادانی هدف خود قرار داده و ساده کردن مطالب را برای بهره مندی عموم از وظایف خود می دانست ، تقریباً از دو سال پیش از وقوع اپیدمی وبا به درج سلسله مقالاتی در باره حفظ صحت و امراض قابل احتراز پرداخت.

"حفظ صحت و دفع مرض برای آحاد افراد مردم اول تکلیف زندگی است ... قدم اول این کار مثل تمام کارهای عالم ، دانستن است و ... "
تربیت (روزنامه) - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

نمونه هایی که برشمرده شد ، گویای این واقعیت است که مطبوعات پیش از مشروطیت نقش قابل توجهی در بیدارسازی و تنویر افکار عمومی داشت ؛ زیرا نخبگان و رهبران فکری جامعه با مطالعه #روزنامه و در میان گذاردن مطالب آن ها با مردم به روشنگری می پرداختند. امروز هم با وجود فراگیر شدن رسانه ها و به ویژه شبکه های اجتماعی ، روزنامه در منظومه #ارتباطات_اجتماعی جایگاه خود را حفظ نموده و همچنان رسانه  #نخبگان است.

استاد شجریان تصویری از ذهن و زبان حافظ در زمانه ماست


هدیه سالار عقیلی به استاد شجریان در سالروز تولدشهدیه سالار عقیلی به استاد شجریان در سالروز تولدش

  سرانجام یک اتفاق خوب هم در این وانفسای مرگبار کرونا رخ داد و چه اتفاقی شریف تر از این که خسرو خوبان آواز ایران
 #استاد_محمدرضا_شجریان از بیمارستان مرخص گردیده و در روزهای آغازین بهار ۱۳۹۹ در منزل به سر می برند.

 شاید صدای شهریار موسیقی ایران در روزهای خانه نشینی مردم ، آرام بخش روح های پژمرده ای باشد که در اندوه از دست رفتن روزانه تعدادی از هموطنان در اثر ویروس #کووید_۱۹ ( کرونا ) ، سر در گریبان فرو برده اند و با شنیدن نوای گرمش که بذر امید در دل ها می افشاند ، به ساحل آرامش می رسند.

سروده زیبای #استاد_شفیعی_کدکنی در نکوداشت ٧٠ سالگی او قابل تامل است ؛ آنجا که از نسبت میان صدای ماندگارش با جوان شدن جامعه و رویش جوانه‌ها ، سخن به میان آورد. #شاعر_آینه‌ها آن روز گفت:

   بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد
    وطن ز نو جوان شود، دمی دگر برآورد
صدای توست جاده‌ای که می‌رود ، که می‌رود
      به باغ اشتیاق ما و زان سحر برآورد

  استاد ارجمند #دکتر_هادی_خانیکی در یادداشتی آورده است :
      استاد شجریان هر جا خوانده ،  مخاطبان از او خواسته‌اند #مرغ_سحر را نیز بخواند و داغ‌های نهفته تاریخ معاصر ایران را تازه‌تر کند و جالب این که شجریان هرگز این داغ‌ها و دردها را بدون پاسخ نگذاشته ؛ اما بر آن‌ها خاکستر یأس نیز نپاشیده است ؛ بلکه مرهم #امید نهاده است و به همین دلیل است که از او برای جامعه و نسل ما #سرمایه_نمادین ساخته است. "
.
     دکتر خانیکی همچنین بر این اعتقاد است که : " این چهره اثرگذار همچون #حافظ زبان هنرمندانه ناگفتنی های جامعه ماست که توانسته فراتر از کلام ، با همه گفت‌وگو کند و گزاف نیست اگر بگوییم  استاد شجریان تصویری از ذهن و زبان حافظ در زمانه ماست بی جهت نیست که در همایش بزرگداشت حافظ در اردیبهشت ۱۳۹۴ ، وقتی می خواست از آن غزل سرای بزرگ بگوید و شعری از او بخواند ، گویی صدایش رنگ غم گرفت و گفت :
 " غنای شعر حافظ مرا به خواندن وامی دارد و چنان شیفته می سازد که از خود ، بی خود می شوم و یک باره به خود می آیم و متوجه می شوم در جمعی در حال آواز خواندن هستم. شعر حافظ گاهی مرا در آواز به جایی می برد که همیشه نمی توان به آنجا رسید. "

سال‌ها پیش #فریدون_مشیری درباره او گفته است: " شجریان اگرچه آوازش را با آواز قناری ها می‌آمیزد که دادوستدی بسیار دلنشین است و …  اما همه اینها وقتی از او سرمایه نمادین ساخته که در کنار مردم مانده و #ربنا خوانده است. " بنا بر قول خودش  ربّنا یک خاطره محکم شده است که از ذهن مردم بیرون نمی آید.  زنده یاد مشیری در جای دیگر گفته است شجریان آینه عیب‌نمای دوران ما است  که این ویژگی را در عرصه‌های گوناگون نشان داده است.

 از زبان حافظ که زبان ناگفتنی‌های فرهنگ ماست، بازهم درباره این سرمایه نمادین و ملی بگوییم:

           تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
            وجود نازکت آزرده گزند مباد