دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

تعامل پزشکی با فرهنگ در مرکز درمانی تخصصی بیماری های خاص گلپایگان



ابراهیم جعفری
 دهکده جهانی
@dehkade_jahan


 ای که دستت می رسد کاری بکن
 پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
 شکر نعمت را نِکویی کن که حق
 دوست دارد بندگان حق گذار
 نام نیکو گر بماند زآدمی
 بِه کزو ماند سرای زرنگار
                              "سعدی"
                               
                    
در بیست و چهارمین روز از ماه شهریور ۱۴۰۱، اینجانب توفیق یافتم در جمع هیات امنا و کادر پزشکی مرکز درمانی تخصصی بیماری های خاص گلپایگان که به منظور تکریم و قدرشناسی از تلاش پزشکان، پرستاران و پرسنل اداری آن مجموعه در پارک جنگلی گلپایگان برپا شده بود، حضور یابم و در تجلیل از آنان سهیم باشم.
اگرچه اول شهریور ماه سالروز تولد حکیم ابوعلی سینا به نام " روز پزشک " نامگذاری گردیده؛ اما به دلایلی این برنامه با تاخیر ۲۴ روزه برگزار گردید.

 مرکز درمانی تخصصی بیماری های خاص گلپایگان را باید به مثابه نهادی مدنی قلمداد کرد که ریشه در سنت نیکوکاری ایرانیان داشته و به همت آقای دکتر مرتضی جابری و همیاری آقایان مصطفی نوری و حاج محمد عباسی و جمعی از خیران بر پایه جلب مشارکت شهروندان موجب کشف و خلق فرصت های نو برای شکوفایی استعدادهای علمی و پاسخگویی به نیازهای روزافزون همشهریان در تامین سلامت شده است.
 نهادهایی که از طریق بازآفرینی سنت های حسنه نذر، وقف و انفاق، همه ظرفیت های نهفته در آیین فرهنگ و جامعه را به کار می گیرند و بنیاد تکوین خویش را بر مشارکت عموم مردم برای حل عادلانه مشکلات خودشان نهاده اند، مهم ترین گام را در جهت تحقق توسعه پایدار برمی دارند.

از یاد نبریم که پیشرفت برخی از موسسات و مراکز بزرگ علمی و درمانی جهان نظیر دانشگاه ها و بیمارستان های بزرگ، مرهون نهادهای خیریه بوده و هست. از این رو در سیاست گذاری های سلامت باید جایگاهی ویژه برای سرمایه گذاری های جامعه محور پیدا کرد.

این موضوع از آن رو حائز اهمیت است که در جهان امروز، جوامع  بیشتر دستخوش تغییر می شوند و بیماری های حاد؛ اعم از نوپدید و مزمن پابه پای سلامت پیش می آیند. بدیهی است در این شرایط باید بیشتر به نقش و سهم بخش نیکوکارانه و فرصت های برآمده از آن توجه کرد.

  توسعه درمان گرایی نیکوکارانه، به معنای فعلیت بخشیدن به قدرت اجتماع و حمایت از ظرفیت ها و استعدادهای ملی و پاسخگویی به نیازهای روز افزون مردم، فراتر از ساختمان های مجهز و مستقر است.
درمان گرایی نیکوکارانه می تواند در صورتی که متکی بر «جامعه قوی» باشد، زمینه و عرصه ای برای تقویت اجتماع ایرانی به شمار آید.

  در این محفل اُنس، صرف نظر از تجدید میثاق با این چهره های خدوم و برخی از دوستان سابق، نکته ای که توجه اینجانب را به خود جلب کرد، پیوند مبارکی بود که بین دو ساحَت پزشکی و فرهنگ خودنمایی می کرد.
حضور پیشکسوتان آموزش و پرورش نظیر آقایان حاج مهدی صحت، حاج حسین فرجی و حاج عباس خرمی و نیز با عنایت به این که آقای دکتر جابری به عنوان موسس و پزشک، دارای پیشینه آموزشی در دبیرستان های زادگاه مان بوده اند، نشانگر خاستگاه فرهنگی این مرکز درمانی است.
اذعان پزشکانی که لوح تقدیر خود را دریافت کردند به این که افتخار شاگردی این پیشگامان فرهنگی در دوره تحصیلی متوسطه را داشته اند، تاکیدی بر سرشت فرهنگی درمان گری آنان است.

از این رو می توان به راحتی نتیجه گرفت که بیمارستان ها و مراکز درمانی علاوه بر علاج امراض جسمانی، طبیب بیماری های روحی شهروندان نیز هستند و به صورت محسوس و نامحسوس از طریق ارتباط انسانی موثر با مراجعان خود مروج بهداشت روانی می باشند.
 با عرض تبریک به مناسبت دستاوردهای این مرکز مردم نهاد در تاسیس بخش های قلب، چشم پزشکی، زنان، دیالیز، فیزیوتراپی و درمانگاه، از خداوند متعال توفیق روزافزون جناب آقای دکتر جابری و همکارانشان را در پیشبرد اهداف بلندشان در توسعه سلامت شهروندان مسئلت می نماییم
.

نه شرقی، نه غربی - انسانی

 * به مناسبت ۲۴ شهریور سالگرد درگذشت دکتر عبدالحسین زرین کوب* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 * شادروان استاد عبدالحسین زرین کوب* بی تردید یکی از مشاهیر تاریخ، ادب و فرهنگ معاصر ایران است که با *نیم قرن پژوهش* ، آثار گوناگونی را در عرصه های *تاریخ، ادبیات و عرفان پژوهی* پدید آورد و هویت ملی ایران را از طریق معرفی و تبیین تاریخ؛ به ویژه تاریخ فرهنگی و انسانی آن در ادوار مختلف زنده کرد.

او در هر عصر به فراخور امکانات موجود به این مهم توجه کرده است. در دوره پهلوی بیشتر به واکاوی *هویت ملی* پرداخت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تحقیق در *ادبیات عرفانی* روی آورد. ویژگی مهم زنده یاد زرین کوب، انصاف علمی و شجاعت در اعتراف به خطاست که برای پژوهشگران جوان می تواند درس آموز باشد.


 در تاریخ نگاریِ زرین کوب، *فرهنگ ایرانی* مهم ترین عنصر هویت ملی ایران به شمار می رود. *او فرهنگ انسانی ایران را در دوران باستان، دوران اسلامی و عصر حاضر مهم ترین عامل هویت بخش و تداوم ایران می داند و معتقد است که با اشاعه آن در میان اقوام و ملل دیگر به فرهنگ جهانی راه یافته و جهان شمول شده است.* 

آنچه در تاریخ نگاری زرین کوب؛ به ویژه عصر هخامنشی ارتباط دارد، نه به تاریخ پادشاهان؛ بلکه به ویژگی های انسانی و فرهنگی موجود در تاریخ این دوران مربوط است. 

 دکتر زرین کوب جهان را وام دار فرهنگ ایرانی می داند و می گوید: *" اگر فرهنگ ایرانی آنچه را که در طول ۳۰ قرن تاریخ خود به بانک جهانی علم و دانش بشری وام داده و در آن سرمایه گذاری کرده، باز پس گیرد، دنیای دانش و فرهنگ دچا عسرت خواهد شد."* 

 *به نظر وی این فرهنگ، میراث انسانی است. در هیچ یک از فرهنگ های بزرگ جهانی به قدر فرهنگ ایران صدای انسانیت، صدای عدالت و صدای محبت بلند نیست. این فرهنگ چند صدایی است.* 

او معتقد است که فرهنگ تک صدایی، صدای روح نیست؛ بلکه صدای نفسانیت است و آن به معنای خاموشی است. دکتر زرین کوب روی آوردن به فرهنگ تک صدایی را حرکتی در جهت بازگشت به قرون وسطی می داند.


 زرین کوب در ردیف معدود اندیشمندان معاصر ایران است که در نظریه هویتی خود، در مواجهه با جریان های روشنفکری غرب گرا یا شرق گرا، جریان سومی را به عنوان *" انسانی "* *که کل بشریت در آن سهیم اند و فرهنگ ایرانی یکی از پرچم داران آن می باشد، مطرح کرده است.* 

 او نظریه نه شرقی، نه غربی، انسانی را در شرایطی مطرح کرد که در سال های شروع دهه ۱۳۵۰، حکومت پهلوی در صدد نزدیکی و گرایش هر چه بیشتر به غرب بود و می خواست از کانال نخبگان؛ به ویژه استادان دانشگاه ها، این اندیشه را به جامعه انتقال دهد. این در حالی بود که جامعه روشنفکری ایران نیز شاهد ظهور و شکل گیری گفتمان سوم روشنفکری ایرانی موسوم به *" بازگشت به خویشتن "* بود.

زرین کوب ضمن این که تحت تاثیر آن گفتمان قرار گرفت، در نهادینه کردن آن نیز کوشش فراوانی به عمل آورد. *در این راستا عنصر انسانی را وارد جریان روشنفکری یاد شده که ابداع او بود، کرد و ناظر بر بهره گیری انسان از عناصر فرهنگی شرق و غرب بدون دنباله روی مقلدانه از آن ها بود.* 


 به نظر زرین کوب، میراث مشترک تمدن انسانی نه صرفاً نشأت گرفته از غرب است و نه همه آن از شرق ناشی شده است. به عبارت دیگر این میراث اساساً نه شرقی است و نه غربی؛ بلکه چیز مشترکی است که هریک از انسان ها به قدر ممکن در ایجاد و توسعه آن نقش داشته اند. 

 *در یک کلام راه غرب و شرق هیچ‌کدام قابل پیروی نیست؛ مگر مشترک آن که انسانی است.* 


 زرین کوب هیچ تعارضی میان فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی نمی بیند؛ بلکه آن ها را مقوم همدیگر می داند و برای ایران پس از اسلام، فرهنگ تلفیقی ایرانی، اسلامی را در نظر می گیرد و تمدن ایران پس از اسلام را از دستاوردهای ارزنده عقل و وحی می داند که در آن میراث منطق و برهان با آنچه از وحی و ایمان حاصل شده، درهم آمیخته است.

 *او اسلام را در همه جا به دلیل برخورداری از ویژگی هایی چون عدالت جویی، اخلاق، تسامح و اعتدال ارج می نهد و بر این مبنا کارنامه اسلام و تمدن اسلامی را به عنوان یک فصل درخشان تاریخ انسانی به تصویر می کشد.* 


 دکتر زرین کوب رسالتی برای تاریخ قائل و معتقد است که در صورت ارائه و فهم‌ تاریخ می توان بسیاری از مشکلات جامعه را رفع و از پیشامدهای ناخوشایند در آینده جلوگیری کرد و خود نیز بر این نکته اذعان دارد که پاسخ همه سوال های زندگی اش را از تاریخ می گیرد.

 *برای او تاریخ تبلور تمام اندیشه ها و تجربه های انسانی است.* 

به نظر او تاریخ برای جوانان این فایده را دارد که آنان را زودتر از معمول به سطح عصر خویش می رساند و به انسان کمک می کند تا خود را بشناسد و از دیگران تمیز دهد. *از نگاه او تامل در احوال انسان های گذشته و تجربه های زنده برای مسائل زندگی را تاریخ در دسترس انسان قرار می دهد.* 


               نام و یادش گرامی باد

طالقانی،هوش ارتباطی و عقل مهربان

 

 


 امیر یوسفی

روزنامه اطلاعات ۲۰شهریور ۱۴۰۱


در میان مردان مؤثر معاصر در ایران، *سیدمحمود طالقانی* نامی شاخص و شهره است. به نظر می‌رسد که اشتهار او در میان طبقات اجتماعی، طیف های سیاسی، قشرهای حوزوی و دانشگاهی، فعالان درون‌حاکمیتی و برون‌حاکمیتی و ... *در حد اجماع* است و اختلاف‌نظر چشمگیر و معناداری در این زمینه وجود ندارد. به این اعتبار کمتر صاحب‌نظری را می‌توان در میان اهل تحقیق یافت که در مقام تدوین دایره‌المعارفی از نام‌آوران سده اخیر ایران زمین برآید و نام این شخصیت نام‌آور و نوآور را در میان انتخاب‌های خود نگنجاند.

طالقانی به عنوان یک روحانی شریعتمدار، حتی به نزد گرایش‌های دین‌پرهیز و دین‌گریز هم، صاحب مکانت و مقبولیت است و جریان‌های چپ‌گرا، سکولار و لائیک نیز در فهرست منتخبان خود از افراد شاخص و شهره معاصر، نام او را جای داده‌اند.

رحلت طالقانی در روزهای پرشور انقلاب، تصویری مسیح‌گونه از او ترسیم کرد و این، به خودی خود عاملی مضاعف برای ماندگاری ایشان در خاطره قومی و ملی ایرانیان شد.


 آیت‌الله طالقانی به واسطه مقدمه‌نویسی و شرح کتاب *«تنبیه‌الامّه و تنزیه‌المله»* از *میرزا محمدحسین غروی نائینی* ، عملاً به دفتر فقه سیاسی شیعه ورود کرد؛ با تألیف *«پرتوی از قرآن»* ، به سلک مفسران معتبر این کتاب آسمانی درآمد؛ با نگارش *«اسلام و مالکیت»* ، به جرگه محققان فقه اقتصادی پیوست؛ با ترجمه متونی از بزرگان اهل سنت، نامش را به فهرست فعالان عرصه تقریب مذاهب افزود؛ و بالاخره با نگارش مقاله *«تمرکز و عدم تمرکز مرجعیت و فتوا»* در کتاب *«بحثی درباره روحانیت و مرجعیت»* 

(تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۴۱)، در زمره نقادان نظام سازمانی روحانیت شیعه قرار گرفت. تأکید او بر اهمیت *شورا* یا رفتار او در ترویج *تساهل و مدارا* یا دعوتش به *تأمل در مفهوم آزادی به عنوان سرشت اصیل انسان،* قابل انکار نیست؛ اما به نظر نمی‌رسد مایۀ ماندگاری طالقانی در تاریخ ایران، این ها باشد.

 می توان گفت آثار و دریافت‌های طالقانی در پاره‌ای موارد، *سرچشمۀ پژوهش‌های ژرف نظری شد.* (مثلا آنجا که به شأن شورا در نظام سیاسی ـ اجتماعی اسلام توجه می‌داد) و در پاره‌ای دیگر از موارد، «مؤید و مددرسان» تحقیقات جاری و رایج واقع شد (مثلا آنجا که به وجه اجتماعی قرآن و یا نظام اقتصادی اسلام درباره مفهوم مالکیت می‌پرداخت).

 *معنای این حرف آن است که گرچه نباید انتظار یک نظریه‌پرداز از طالقانی داشت، اما از میراث فکری و فراورده‌های نظری او نیز نمی‌توان و نباید غافل بود.* چه بسا کسانی در پژوهشی ژرف، آرام‌آرام ابعاد و زوایای چیزی را که مستحق نامیده شدن به *«مکتب یا مدرسه طالقانی»* است، بتوانند احیا کنند و مطرح سازند.


 رواداری و تحمل در وجود طالقانی شعله ور بود؛ به همین دلیل مناسبات عاطفی تقریبا یکسانی با همه فعالان مبارزاتی برقرار می‌کرد و در مواجهه با تمامی طیف های سیاسی، رفتاری نسبتا واحد بروز می‌داد و متقابلا همه گرایش‌های سیاسی و حزبی هم، نگاه تقریباً یکسانی به او داشتند.

به این اعتبار، طالقانی را اگر نتوان *« آموزگار»* *نظری مدارا و تحمل* در تاریخ مبارزات سیاسی ـ فکری ایران معاصر دانست، دست‌کم می‌توان *«نماد عملی»* آن دانست. در عین حال او *نماد تساهل دینی و سیاسی در ایران معاصر* نیز هست.  


 * درک طالقانی از دینداری، آشکارا نقطه مقابل درک طالبانی از دین است؛ چرا که در مقابل و در مقابله با انحصارگرایی قرار داشت.* 

روحیه پهلوانی در فوتبال ما کجا رفته است؟*



 ابراهیم جعفری


 از دوران کودکی که مسابقه های ورزشی؛ به ویژه فوتبال را دنبال می کردم، دلخوش بودم که در ورزش، *پهلوانی و جوانمردی حرف اول را می زند.* خاطره زیبای حرکت جوانمردانه *زنده یاد تختی* را از یاد نمی برم که در مصاف با *آلکساندر مدوید* قهرمان فوق سنگین کشتی اتحاد جماهیر شوروی ( سابق ) در مسابقات جام جهانی کشتی توکیو در سال ۱۹۶۳ میلادی، وقتی دریافت حریف او از ناحیه کتف دچار آسیب شده و به طور طبیعی با اثرگذاری بر آن می توانست به راحتی پیروز میدان باشد، از دست یازیدن به آن نقطه ضعف حریف خودداری کرد و *جوانمردانه* مسابقه داد؛ به گونه ای که آلکساندر مدوید همواره از آن حرکت تختی به عنوان یک اقدام‌انسانی بزرگ یاد کرده است.

نمی دانم شکست خورد یا پیروز شد؛ اما درسی تاریخی به علاقه مندان داد که *در میدان های ورزشی پهلوانی بر قهرمانی اولویت دارد.* 


 همه علاقه مندان فوتبال می دانند که با دوشکست حقارت بار تیم ملی فوتبال ایران از بحرین و عراق، در دوره مربی گری ویلموتس آن شیاد و طمع ورز بلژیکی و پس از آن شکایت و ادعای او از فدراسیون فوتبال ایران و محکومیت ما در فیفا با پرداخت آن رقم های سرسام آور، احتمال موفقیت ما در مسابقه های مقدماتی ورود به جام جهانی فوتبال قطر بسیار کمرنگ شده بود؛ اما با *لطف خدا* ، درایت *دراگان اسکوچیچ* و البته *تلاش فوتبالیست ها* در کمال شگفتی پس از پیروزی های پی در پی، *سریع ترین صعود به جام جهانی فوتبال را شاهد بودیم.* 

 متاسفانه در جریان موفقیت های تیم ملی از سوی برخی مربیان بومی و مسئولان فدراسیون و بعد از آن چند تن از بازیکنان، شاهد حرکت ناجوانمردانه ای در جهت تضعیف اسکوچیچ بودیم. *پیروزی های پی در پی در مسابقه های مرحله اول و دوم دلیل و حجتی قوی برای استمرار فعالیت اسکوچیچ به شمار می رفت؛ اما حرکت های نسنجیده و دور از انتظار ذائقه فوتبال دوستان منصف را به شدت تلخ کرد.* 


 اینجانب کارشناس فوتبال نیستم و در عین حال می دانم که رزومه *کارلوس کیروش* خیلی پربار تر از دراگان اسکوچیچ است؛ اما سوال بنده از فدراسیون فوتبال این است که آقای کیروش که هم از تیم ملی کلمبیا و هم تیم ملی مصر اخراج شده و طی دو دوره گذشته هم نتوانست ایران را از مرحله اول در جام جهانی عبور دهد، آیا در آشفته بازار فعلی و فرصت محدود تا شروع جام جهانی قطر توان این کار را دارد؟ 


 *اگر در مسابقه های فوتبال و ... می باختیم؛ اما پرچم فرهنگ غنی کشورمان را با روحیه پهلوانی به اهتزاز درمی آوردیم* . 

 *اعتقاد داشتیم که زندگی هم عین فوتبال است که در دو نیمه آن می توان رگه هایی از انسانیت، بردباری، سعه صدر، هوش هیجانی، بازگشت به رندگی پس از ناکامی ها و ... را مشاهده کرد و به دوستان توصیه می کردیم دیدن مسابقه های فوتبالی را به منزله یک کلاس درس زندگی ساز قلمداد کنند و ... ؛* اما متاسفانه با عملکرد فدراسیون فوتبال، آقای تاج و ... دیگر انگیزه ای برای پیگیری وضعیت تیم ملی فوتبال و توصیه به دوستان برای تماشای مسابقه های تیم ملی فوتبال کشورمان باقی نمانده؛ *زیرا در منش و آزادیخواهی ورزشی پیشاپیش شکست خوردیم.*

سرمایه گذاری بر هوش اجتماعی ضامن تحقق عدالت آموزشی*

 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 در *همایش فقر آموزشی* روز هفتم شهریورماه ۱۴۰۱ خانه اندیشمندان علوم انسانی که با سخنرانی سه وزیر پیشین آموزش و پرورش و نیز ۵ نفر از صاحب نظران همراه بود، وضعیت کنونی آموزش و پرورش در ایران آسیب شناسی گردید.

 *فقر آموزشی، نابرابری آموزشی و پرورشی، تبدیل مدارس به بنگاه اقتصادی، ضعف تحصیلی و کمرنگ شدن علوم انسانی مواردی بود که از منظرهای گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفت و گزارش آن در مطبوعات انعکاس یافت.* 

 به همین مناسبت یکی از موارد مهم و مغفول را در زمینه مقابله با فقر و نابرابری آموزشی از دیدگاه *دکتر محسن رنانی* که در ویژه نامه اقتصادی روزنامه شرق( آذر ۹۴ ) درج گردیده، مطرح می سازم.


 *توسعه* یعنی حرکت به سوی یک جامعه انسانی که مسائل اش را با *بیشترین مشارکت و کمترین هزینه* حل و فصل می کند. توسعه حاکمیت تدریجی *عقلانیت جمعی* بر فرایندهای اجتماعی و اقتصادی است.

اگر جنبه انسانی ذهن آدمی پرورش و تکامل نیابد، فقط عقل فردی اش رشد می کند که می‌تواند آنان را به ماشین های محاسبه گر تبدیل کند. *به عبارت دیگر بدون پرورش، از درک و تحقق عقلانیت جمعی که پیش نیاز توسعه است، غافل شده ایم.* جنبه انسانی ذهن با دو ابزار تقویت می شود: *آموزش و پرورش* 

با آموزش صِرف و بدون پرورش، ذهن بشر  تبدیل به یک ماشین حافظه دار پردازشگر  می شود؛ اما *پرورش* به آن *جنبه انسانی* می بخشد.


 در نظام آموزشی، سامانه ها و فناوری ها باید در خدمت انسان و ابزاری برای خوشبختی او باشد؛ پس نباید در آموزش *جنبه های انسانی* فراموش شود. 

 *آموزش هایی که فقط روی تقویت حافظه و ارتقاء محاسبه گری انسان متمرکز می شوند و جنبه انسانی ذهن او را به فراموشی می سپارند، در بطن خود نوعی بی عدالتی دارند؛ زیرا بر بخش غیر انسانی ذهن متمرکزند.* 


 متاسفانه در ایران سازماندهی نظام آموزشی ما بر محور *بهره هوشی ( IQ )* بنا شده؛ یعنی تمرکز بر هوش منطقی که  بر بخش خافظه ای مغز متکی است. برای ارتقای جنبه انسانی ذهن و پرورش، باید بر *هوش اجتماعی ( EQ )* افراد تمرکز نمود.

‏بهره هوشی یک توانایی مانند توانایی های دیگر ماست که باید در خدمت بهروزی انسان باشد؛ انسانی که هوش اجتماعی پایینی دارد، هرچه بهره هوشی بالایی هم داشته باشد، خوشبختی اش افزایش نمی یابد و به سعادت دیگران هم کمکی نمی کند؛ حتی در مواردی اگر بهره هوشی بالا وقتی با هوش اجتماعی ترکیب نشود، موجب رقابت های شدید و مخرب و رفتارهای غیر انسانی در میان آنان خواهد شد.

بهره هوشی به تنهایی موجب بهبود بهره وری فعالیت انسان ها در برابر محدودیت های طبیعی و فیزیکی می شود؛ اما بهره‌وری آنان را در مناسبات با یکدیگر بالا نمی برد. *برای این منظور نیازمند حضور هوش اجتماعی ( هیجانی ) در کنار بهره هوشی هستیم؛ از این رو می توان گفت زندگی انسانی تر نیازمند هوش اجتماعی بالاتر است.* 


 *نظام آموزشی ما بر تقویت و استفاده حداکثری از بهره هوشی متمرکز شده؛ در حالی که تحقق عدالت مستلزم توجه لازم به جنبه اجتماعی و مناسبات انسانی ذهن ( هوش اجتماعی ) نیز هست. نظام آموزشی ما حافظه را تقویت می کند؛ اما هوش اجتماعی را رها کرده است.* 

هدف نظام آموزشی ما به جای *" توانمندسازی"*، *" دانشمند سازی "* جوانان است. نظام آموزشی عادلانه هم دانشمند سازی و هم توانمند سازی را مورد توجه قرار می دهد.


 در چنین نظامی هر چه دانش بیشتری در ذهن دانش آموزان تزریق شود، آنان به ربات های محاسبه گر و تحلیل‌گر دقیق تری تبدیل می گردند؛ اما از یک زندگی انسانی پرمحتوا و دلپذیر دورتر می شوند. *چنین نظام آموزشی در دوره های بین نسلی به عنوان یک ماشین مولد بی عدالتی عمل می کند. نابودی طبیعت و محیط زیست( به عنوان میراث مشترک بین نسلی ) حاصل غلبه هوش منطقی بر هوش اجتماعی است.* 


 * تحقق توسعه پایدار نیازمند یک نظام آموزشی انسان محور است. از این منظر نظام آموزشی ما اکنون یک نظام ناعادلانه است؛ چرا که تقریباً همه امکانات و منابع خود را برای بسط و آموزش کاربرد بهتر هوش منطقی افراد به کار گرفته است و سهم برنامه های معطوف به ارتقای هوش اجتماعی در آن بسیار پایین است.* 


 * در یک کلام عدالت آموزشی یعنی* 

 *عبور از نظام آموزشی دانش محور به نظام آموزشی انسان محور* 

 *تحول از نظام آموزشی مدرسه محور به نظام آموزشی جامعه محور* 

 *اهتمام به توانمندسازی نه دانشمند سازی* 

 *اهتمام به آموزش اندیشیدن نه آموزش اندیشه ها* 


 *بدانیم که توسعه از توسعه شخصیت افراد آغاز می شود نه از توسعه دانش آنان یا توسعه فناوری* 

 * توسعه از خانه و کودکستان و دبستان شروع می شود نه از خیابان و کارخانه* 

 * توسعه از سرمایه گذاری در انسان ها آغاز می شود نه سرمایه گذاری بر نیازهای انسان ها* 


 * امید است با این رویکرد فرزندان همه اقشار اجتماعی کشورمان بتوانند در مدارس باکیفیت درس بخوانند.*

پاسداشت یاد و نام پیر پرنیان اندیش غزل معاصر، هوشنگ ابتهاج(سایه)

 *مژده بده ، مژده بده ، یار پسندید مرا* 


 رضا اسماعیلی

 روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۱


 نشود فاش کسی آنچه میان من و توست 

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست


سرانجام بعد از رای دادگاه برای انتقال پیکر *هوشنگ ابتهاج* به ایران، پیکر این شاعر فقید به ایران منتقل شد تا در زادگاهش ( رشت ) به خاک سپرده شود. به همین مناسبت شاعر معاصر آقای *رضا اسماعیلی* مطلب زیر را به رشته تحریر درآورده که تقدیم حضورتان می نمایم.


 *«هوشنگ ابتهاج»* (سایه)  بی هیچ اغراقی خلاصه غزل پارسی از رودکی تا حافظ، و از حافظ تا اکنون بود. با خوانش غزل های سایه، *به راحتی می توان این دقیقه را دریافت که غزل های او ترکیبی متوازن و متعادل از رندی و قلندری حافظ، صراحت و فصاحت سعدی و شور و شیدایی مولانا با لحن و لهجه ای امروزین است*؛ لهجه ای که با فراز و نشیب های سیاسی و دغدغه های اجتماعی و انسانی پیوند خورده است.

 *عشق و ارادت سایه به سعدی و حافظ و مولانا همچون آتشی شعله ور است که از بیت بیت اشعارش زبانه می کشد. این دقیقه را از عشق و ارادتی که به دو قله سر به فلک کشیده غزل پارسی – حافظ و شهریار – داشت، به خوبی می توان دریافت. چنان که خود در غزلی با فروتنی تمام، داستان ارادت خالصانه اش به شهریار ملک سخن را چنین روایت کرده است:* 


 *عروس طبع من ای «سایه» هرچه دل ببرد* 

 *هنوز دلیری شعر شهریارش نیست* 


 * ابتهاج، غزل مردی حافظ سیرت و شاعری نیمایی صولت بود. به عبارت ساده تر، او حلقه پیوند شعر دیروز و امروز، و فصل وصل «سنت» و «تجدد» بود. شاعری که در چشم روزگار خوش درخشید و به غزل معاصر آبرو بخشید.* نکته قابل تأمل دیگر این که شعر«سایه» پیش و بیش از آنکه عارفانه باشد، *شعری معنوی و سرشار از آموزه های انسانی است.* 


 *سایه همچون حافظ، عاشقی جان آگاه و همچون نیما، منتظری چشم در راه و عدالتخواه بود.* شاعری که سرنوشت شعرش را با اجتماع و سیاست گره زده بود. ازهمین رو، سخنش در گوش مردم زمانه، دلنشین و پیامش در گوش روزگار خوش طنین بود.

مردم روزگار ما، سیمای زخم خورده خود را در سایه – روشن غزل های نجیب و معنوی او به تماشا می نشستند و در سایه سار حافظانه های او نفس تازه می کردند.

 * او غزل را«غزل» می خواست و به بهانه نوآوری، قصد عبور از این قالب ادبی را نداشت؛ چرا که او به راستی و درستی دریافته بود علت این که غزل به قالب محوری شعر پارسی تبدیل شده است، به خاطر وجود شاعری رند و قلندر به نام «حافظ» است که به خاطر طراوت و حلاوت غزل هایش، همچنان شاعری بی بدیل و معاصر است. شاعری که بیش از هر شاعر دیگری – عوام و خواص – شعرهایش را زمزمه می کنند و هنوز بعد از گذشت چند قرن، غبار فراموشی و کهنگی بر جان غزل هایش ننشسته است.* 


 «سایه» این حقیقت را دریافته بود که بدون حافظ، غزل این اقبال عمومی را پیدا نمی کرد که به عنوان محوری ترین قالب ادبی تا به امروز به حیات خود ادامه بدهد. *به زعم او، این حافظ بود که با نبوغ ادبی شگفت خویش به غزل رنگ جاودانگی زده بود. امروز نیز ما برای تشخیص سره از ناسره، شعر همه شاعران را با شعر حافظ محک می زنیم و اغراق نیست اگر بگوییم که طلای ناب شعر حافظ، ما ایرانی ها را در شعر مشکل پسند و سختگیر کرده است.* 

با همین حجت بود که «سایه» غزل را« *حافظانه* »می پسندید. *دکتر شفیعی کدکنی نیز با تایید و تاکید بر این نکته می گوید: «ابتهاج تکه ای از حافظ بود که به دوران ما پرتاب شده بود و شعرش استمرار بخشی از جمال شناسی شعر حافظ است.*

سایه در عین بهره وری خلاق از بوطیقای حافظ، همواره در آن کوشیده است که آرزوها و غم های انسان عصر ما را در شعر خویش توصیف کند. برخلاف تمام کسانی که با جمال شناسی شعر حافظ، به تکرار سخنان او و دیگران پرداخته اند.»


 آری – بی هیچ اغراقی – قرابت ذهنی و زبانی «سایه» با حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی آنچنان است که اگر غزل هایش را ضمیمه دیوان حافظ کنیم و در بیت تخلص، به جای«سایه»، حافظ بگذاریم، تشخیص و تفکیک غزل های او از غزل های حافظ، کاری به راستی دشوار و در مواردی غیرممکن است.

به خاطر ارادت و تعلق خاطر زاید الوصفی که سایه به حضرت حافظ داشت، پیروی کوتاه مدت او از نیما نیز بیشتر در فرم خلاصه می شود تا مضمون و معنا. به این معنا که قلبی حافظانه در سینه نیمایی هایش می تپد. اقبال و استقبال مردم زمانه از غزل هایش نیز مؤید درستی تعریفی بود که او از غزل داشت.


 * خویشتن داری مؤمنانه ابتهاج در فراروی از سنت غزل اصیل پارسی و پایداری مؤمنانه در منزل «اعتدال»، تذکری صریح به ما و همه شاعران نسل آینده برای حرمت نهادن به ذات حافظانه غزل و مجاهدت برای پاسداشت این میراث معنوی بود.* 

  یاد و نام بلند پیر پرنیان پوش غزل معاصر گرامی باد*

فرصتی برای تامل* به میمنت سالگرد تولد دکتر نعمت الله فاضلی


 * به میمنت سالگرد تولد دکتر نعمت الله فاضلی* 


 ابراهیم جعفری

 دهکده جهانی

@dehkade_jahan


 بر اساس سنت چند سال گذشته به دنبال سوژه ای برای نگارش یادداشت هفتگی بودم که پیام استاد ارجمند جناب آقای *دکتر نعمت الله فاضلی* به مناسبت *ورودشان به ۵۸ سالگی* را مشاهده کردم و انگیزه ای برای معرفی این چهره برجسته علمی به وجود آورد.


اینجانب دانشجوی دکتر فاضلی نبودم؛ اما در دانشگاه علامه طباطبایی و نشست های علمی به مناسبت های مختلف و نیز کتاب ها و مقاله های ایشان در مطبوعات و ...بهره های زیاد برده ام.

دکتر فاضلی با عمر نه چندان بلند خود، *یکی از پُرکارترین استادان* است که انتشار دیدگاه های خود را فقط به کلاس های درس محدود نکرده، در اغلب محافل علمی حضور فعال دارد و علاوه بر آن در فضای مجازی از طریق وب لاگ و نیز کانال تلگرامی و ... با علاقه مندان در تعامل می باشد.


 کتاب ها و مقاله های این استاد فرزانه که در حوزه های مردم شناسی و جامعه شناسی نگاشته، واقعاً خواندنی و دلنشین است. خوشبختانه از طریق کانال تلگرامی ایشان می توان به تازه ترین مبحث ها در کلاس ها و نشست های علمی که مطرح می سازد، دسترسی داشت. 

در یک کلام به نظر بنده دکتر فاضلی مصداق بارز یک *روشنفکر گفت و گویی* است. در کتاب *" خود مردم نگاری؛ هویت دانشگاهی "* حاصل زندگی اش را در *۱۱ بند* آورده که سه مورد از آن ها را یادآور می شوم:

۱- زندگی در روستا و فرهنگ کار و تولید روستایی تاثیر عمیقی بر روحیه سخت کوشی و پشتکار من گذاشت. من هنوز هم گمان می کنم تلاش های فکری و نوشتن با تمام سختی هایش در مقایسه با کارهای یدی روستایی در کشاورزی و دامپروری، برایم نوعی تفریح و تفنن است.

۲- درگیری و مشارکت در جامعه و دانشگاه مرا به تدریج به سوی تامل و تحقیق در زمینه جامعه و فرهنگ ایران سوق داد و بر خلاف بیشتر استادان دانشگاه در ایران به سوی تالیف کتاب های درسی نرفتم.

۳- داشتن تجربه بین فرهنگی ( زیستن در فرهنگ های مختلف سنتی روستایی، مدرن شهری مانند تهران و پسا مدرن مانند لندن ) بر ذهنیت و خلاقیت من به شدت تاثیرگذار بوده است.


 در ادامه پیام دکتر فاضلی را به مناسبت سالروز تولدش و نیز احساسی را که در بنده برانگیخت، تقدیم حضورتان می نمایم.


 *زیگموند باومن* از کاشفان بزرگ زندگی اجتماعی و انسانی عصر ما در کتاب *«عشق سیال»* می نویسد: *«وقتی کیفیت شما را مأیوس می کند در کمیت به دنبال رستگاری می گردید»* (ص ۱۷). این حکایت آدم ها، سازمان ها و حکومت ها در روزگا ماست. چقدر پول و اموال داریم، چقدر شهرت، چقدر قدرت، چند تا بچه داریم، شاخص های آماری چه می گویند و چند ساله ایم. این آخری زیاد دست و پا گیر است. 

یکم شهریور است و پنجاه و هشت ساله می شوم. هر سال یکم شهریور چند ساله می شوم. 

این چه معنایی دارد؟ به قول مولانا *«چه غم داری تو از پیری؛ چو اقبالت جهان باشد».* چرا سال های زندگی را می شماریم؟ شمارش برخی چیزها ضرورت دارد. وزن آدمی ضروریست کنترل شود، یا فشار خون و دمای بدن. پنجاه و هشت سالگی برای معلمی که کارش نوشتن و فکر کردن است، معنای روشنی ندارد. مگر این که آن را فرصتی برای تأمل در خود کنیم. به قول *هانا آرنت* در *«وضع بشر»* *«به کاری که می کنیم فکر کنیم»* ، وظیفه ای شاق و گاه نشدنی است. آدمی اگر بتواند به کاری که می کند فکر کند، روزگار آدمیان این طور نبود که هست؛ اما مگر چاره دیگری هم هست؟ بهترست بیندیشم برای یکم های شهریوری که می آید و کارهایی که باید بکنم و ...


  *سلام بر دکتر فاضلی عزیز و بزرگوار* 


 * با عرض تبریک صمیمانه سالگرد تولدتان به استحضار می رسانم که به اعتقاد بنده، شما یکی از خوشبخت ترین انسان ها هستید که از لحظه لحظه عمر شریف خود نهایت استفاده را برده اید.* 


هر گاه که می خواهم مُدل و الگویی را برای خودم در جهت تکامل فردی و اجتماعی در نظر بگیرم، *جنابعالی، دکتر خانیکی، دکتر فراستخواه و ...* را به خاطر می آورم. 


 لطافت و زیبایی نگاه شما به مسائل فرهنگی و ... به این دلیل دارای جاذبه است که اگرچه در انگلستان تحصیل کرده و با چهره های بزرگ علمی آشنا بوده و با اغلب آنان در تعامل هستید؛ *اما هرگز اصالت خود را که فرزند روستا می باشید، فراموش نکرده اید.* 


 بنده روستایی نیستم؛ اما به دلیل ۳۵ سال خدمت به جامعه روستایی از طریق حضور در جهاد سازندگی و پس از آن جهاد کشاورزی و علاقه ای که به روستائیان دارم، و از سوی دیگر در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده ام، *احساس می کنم نگرش شما برخاسته از قلب سلیم تان می باشد و از این رو به دل می نشیند.* 


 * از خداوند متعال برای جنابعالی طول عمر باعزت، سلامتی و آرامش خاطر مسئلت دارم و امیدوارم با انگیزه و انرژی زایدالوصفی که دارید، همچنان در صحنه های علمی پویا و اثربخش باشید.* 

 کنشگری شما ترجمان این بیت شعر است: 


 *ما زنده به آنیم که آرام نگیریم* 

 *موجیم که آسودگی ما عدم ماست*