* راه اندازی خانه های محیط زیست، گامی نو در جهت ارتقاء فرهنگ حفاظت از طبیعت*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
خبر مسرت بخش افتتاح *خانه محیط زیست* در *هنرستان بانو قائدی* و *هنرستان شهید بهشتی گلپایگان* و نیز *شهرداری گلشهر* در روز ۲۴ آبان ۱۴۰۱ اینجانب را بر آن داشت تا یادداشتی را در رابطه با این موضوع تهیه و تنظیم نموده و در رسانه ها انتشار دهم.
دغدغه دستیابی به *توسعه پایدار* که در متن آن حفظ محیط زیست و پاسداری از منابع طبیعی نهفته است، از چند دهه پیش تا کنون اندیشمندان جهان را به تکاپو انداخته تا با طرح فاجعه های بزرگی که به خاطر غفلت بشر و نامهربانی او با طبیعت گریبان گیر نسل های حال و آینده خواهد گردید ، *بانک بیدار باش* سر دهند.
برگزاری کنفرانس های متعدد جهانی، منطقه ای و ملی که سرآمد آنها کنفرانس های *استکهلم* ( سوئد - ۱۹۷۲ ) و *ریودوژانیرو* ( برزیل - ۱۹۹۲ ) بود، جهانیان را متوجه ساخت که طرز رفتار ساکنان زمین با جنگل، مرتع، آب، خاک، تنوع زیستی و ... مصداق بارز *بر سر شاخه نشستن و بن بریدن است.*
اینجانب که در دهه ۱۳۷۰، پس از مطرح شدن *« توسعه پایدار »* در وزارت جهاد سازندگی ( سابق ) و لزوم به کارگیری شاخص های آن در پروژه های بخش کشاورزی و ... به این مقوله علاقه مند شده بودم، موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد خود را *« ارتباطات اجتماعی و توسعه پایدار »* انتخاب نمودم تا پس از بررسی نحوه نگرش روزنامه نگاران و کارشناسان به
*« حفظ محیط زیست و منابع طبیعی »* ، *نقش مطبوعات را در ترویج فرهنگ زیست محیطی* برجسته سازم.
خوشبختانه این پژوهش که با الهام از تجربه روزنامه همشهری و ارائه رهنمودهای دوست عزیزم جناب آقای *اسماعیل عباسی پایه گذار سرویس محیط زیست* در این روزنامه همراه بود، سرآغاز مطالعاتی شد که سال های بعد در قالب گزارش، مقاله و مصاحبه در مطبوعات، انعکاس یافت.
از میان تعریف های بی شمار فرهنگ، *نوع رفتارانسان با طبیعت* نیز، از جمله آن ها به شمار می رود. در *کنفرانس جهانی آموزش برای همگان* که در ماه مارس ۱۹۹۰ در تایلند برگزار شد، ضمن تاکید بر اصل *آموزش و فرهنگ برای همه،* خاطرنشان گردید که تمام انسان ها از کلیه مشاغل، نژادها و مذاهب، زن و مرد، فقیر و غنی *حق دارند بیاموزند و فرهیخته شوند.* برای این منظور آنان باید در صدد ایجاد یک *محیط زیست سالم و متوازن* مبتنی بر *کیفیت زندگی بهتر* باشند.
اما آموزش و ترویج فرهنگ زیست محیطی در ایران به این دلیل حائز اهمیت است که رتبه چهارم فرونشست زمین را به نام خود رقم زده ایم. رتبه اول فرسایش خاک جهان متعلق به ماست. تالاب ها و رودخانه ها یکی پس از دیگری می خشکند. جنگل ها به طمع چوب و ساخت و ساز سودآور سلاخی می شوند. در بیابان زایی و برداشت بی رویه از منابع آب رکورد زده ایم. توان حفاظت از کمیاب ترین گونه های جانوری را نداریم. صید بی رویه ماهیان را می بلعد، شکارچیان، پرندگان وحشی تالاب انزلی را قتل عام می کنند و ...
در چنین شرایطی باید همه ظرفیت ها را برای *آگاهی بخشی* و *تنویر افکار عمومی* فعال نمود و نهادسازی کرد. از این رو راه اندازی خانه های محیط زیست در ادارات و مراکز آموزشی گلپایگان که در سطح کشور و استان در ردیف شهرستان های پیشگام می باشد، اقدام ارزنده ای در جهت عمومیسازی فرهنگ زیست محیطی در زادگاه مان به شمار می رود.
فرصت را مغتنم شمرده، مقابله *گرتاتونبرگ* دختر شجاع سوئدی را که در سال ۲۰۱۶ میلادی در راستای حفاظت از محیط زیست جهان به مقابله با نظام سرمایه داری پرداخت، یادآور می شوم.
دانش آموزی که در ۱۳ سالگی متوجه نقش ویرانگر زیاده خواهان در تخریب طبیعت شده بود، در مجامع بین المللی فریاد زد که تنها زیستگاه ما یعنی *زمین دارد نابود می شود.*
فریاد این دختر سیزده ساله چنان بود که هزاران دختر و پسر نوجوان در سراسر جهان هم صدا شدند و به نهضتی که گرتا به وجود آورد، پیوستند و یک صدا فریاد زدند بس کنید! *زمین دارد نابود می شود* . فریادی که به سرعت در جهان طنین افکند و گوش سیاستمداران را هم لرزاند.
مجله تایم تصویر گرتا را روی جلد برد و دبیرکل سازمان ملل از او برای سخنرانی در اجلاس عمومی آن سازمان دعوت به عمل آورد. گرتا به جای هواپیما که اعتقاد داشت منبع آلوده کننده هواست، با یک قایق بادبانی و گذر از اقیانوس اطلس، سفر دو هفته ای خود از سوئد به آمریکا را آغاز کرد و پس از رسیدن به ساحل نیویورک در میان استقبال شگفت انگیز علاقه مندانش، راهی مقر سازمان ملل شد و در آن جا *بر سر سیاستمداران فریاد کشید و آنان را به بی عملی و خیانت به مادر زمین متهم کرد.*
گرتا که اکنون ۱۹ سال دارد، به دنیا طلبان حریص گوشزد کرد که *مالک زمین و زندگی انسان ها نیستند و نسل جوان در مقابل آنان خواهند ایستاد و ...*
با عرض تقدیر و دست مریزاد به *کنشگران خانه های محیط زیست،* توفیق روز افزون شان را از خداوند متعال مسئلت می نماییم.
ما همانیم که می خوانیم
نشانه های امید
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
سی امین دوره هفته کتاب با شعار «ما همانیم که می خوانیم» آغاز شده است؛ اما مگر نه این که تمام فرصت هایی را که با کتاب سر و کار داریم، می توان هفته کتاب نامید؟
آنچه از ابتدای ورود به دبستان در دل و جان مان ریشه دوانده، کافی است که این زیبایی ها را در عمق وجودمان دریابیم. همین که در دوران کودکی خود از زبان شیرین گفتاری شنیده ایم که « او یار مهربان است- دانا وخوش زبان است »، کافی است که مهر این یار را در وجودمان نهادینه سازیم.
اما ظهور و بروز فناوری هایی از جنس صدا و تصویر که از پنجره های تلویزیون ها، حنجره های رادیوها و صفحه های شبکه های اجتماعی به چشم و گوش می رسد، این حس استغنا را در بشر به وجود آورده که میتوانند جایگزینی برای کتاب باشند؛ درحالی که گذر زمان نشان داد جاذبه تکنولوژی های نوین ارتباطی در مقابل این چشمه همیشه جوشان معرفت، هماورد نیستند؛ زیرا آن ها جملگی با حافظه موقت آدمیان سر و کار دارند. آنچه موجب غنای حافظه دائمی انسان هاست، کتاب است و بس
متاسفانه بزرگ ترین چالشی که در عصر دیجیتال برای کتاب به وجود آمده، عادت کردن اذهان به مطالب آماده و پخته و بدون زحمت است؛ به گونه ای که اغلب مردم؛ به ویژه جوانان را به مطالب « فست فودی و کپی پیستی » عادت داده است. اپلیکیشن های رنگارنگ این دوران، معلوماتی آماده در زمینه های مختلف را در اختیار ما قرار داده اند که از حیث مساحت، وسعتی به بی کرانگی اقیانوس دارند؛ اما دریغ که از حیث عمق، بهره مندی ما از آن، بیش از چند بند انگشت نبوده است.
با این وصف گاهی چنان در باد توهم و بی نیازی از کتاب خوابیده ایم که به آدم های همه چیزدان تبدیل شده ایم و تواضع سقراطی جای خود را به خیال اندیشی از جنس همه چیزدانی داده است.
در عین حال اگرچه اینجانب از علاقه مردم؛ به ویژه نوجوانان و جوانان نسبت به مطالعه کتاب مایوس بودم؛ اما در ملاقاتی که مهرماه ۱۴۰۱ با مسئولان کتابخانه آیت الله محمدی گلپایگان داشتم، به این واقعیت دلگرم کننده دست یافتم که به طور متوسط همشهریان روزانه ۱۰۰ کتاب برای مطالعه به غیر از شعبه های وابسته در سایر مناطق شهری، گوگد، گلشهر و ... امانت می گیرند. این خبر مسرت بخش انگیزه ای در نگارنده به وجود آورد تا در تصور خود نسبت به رغبت نداشتن مردم به مطالعه کتاب تجدیدنظر کنم که خوشبختانه آقای علی اصغر سید آبادی پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان در مصاحبه با روزنامه اعتماد سوم آبان ماه با عنوان« ظهور نوجوانی جدید » در بازنگری باور گذشته ام اثرگذار شد. دیدگاه آقای سیدآبادی به شرح زیر می باشد:
«درباره کتاب خوانی خوشبختانه داده های کمی وجود دارد. براساس داده های موج سوم پیمایش ملی مصرف کالاهای فرهنگی ۱۵ تا ۲۵ ساله ها از ۲۶ تا ۴۰ ساله ها و ۴۱ تا ۶۴ ساله ها با فاصله بیشتر کتاب می خوانند و فقط اندکی کمتر از بالاتر از ۶۴ ساله ها کتاب می خوانند. تازه به نظرم زیر ۱۵ ساله ها میزان کتابخوانی شان بسیار بیشتر است. اگر انتشار کتاب های حمایتی با تیراژ انبوه در دهه ۶۰ را کنار بگذاریم، در هیچ دوره ای به اندازه این دوره کتاب کودک و نوجوان در ایران رونق نداشته است، هم از نظر تنوع و هم از نظر تعداد. آمارهای انتشار کتاب چیز دیگری می گویند. به نظرم این نسل نسبت به نسل قبل از خود کتاب خوان تر هستند، اما هم صورت های کتاب خوانی شان و هم نوع کتاب هایی که می خوانند متفاوت است. در مجموع بیشتر مردم رمان و داستان می خوانند. ۱۶.۱ درصد کتاب های خوانده شده رمان و داستان است، اما در گروه سنی ۱۵ تا ۲۵ سال ۴۱.۷ درصد رمان و داستان است و هرچه گروه سنی بالاتر می رود میزان خواندن رمان و داستان پایین می آید و برعکسش کتاب های دینی است که هرچه گروه سنی بالاتر می رود، میزان خواندن کتاب های دینی هم بالاتر می رود. به نظرم یکی از تحولات در این گروه سنی افزایش کتاب خوانی بین دختران است. اگرچه عموما با فاصله بسیار کمی مردان کتاب خوان ترند، اما در گروه های سنی پایین تر برعکس است و دختران بیشتر کتاب می خوانند. نکته جالب تر اینجاست که در مجموع زنان بیشتر از مردان رمان و داستان می خوانند، بیش از دو برابر مردان رمان و داستان می خوانند. ۴۷.۱ درصد زنان و ۲۳ درصد مردان رمان و داستان می خوانند. با توجه به زنانه بودن جنبش اخیر به نظرم این موضوع مهم می شود. ما از سال ها پیش نشانه هایی هم داریم که کتاب هایی که شخصیت اصلی شان زنان کنشگر هستند، درباره زندگی زنان پیشرو در علم و اجتماع و موضوعات زنانه در بازار کتاب های کودک و نوجوان با استقبال روبه رو شده اند.»
البته زمان خواهد برد تا همگان دریابند که سواد بدون مطالعه و بدون تحقیق از صفحه های کتاب برای کسی حاصل نمی شود و برای کسب معرفت عمیق و پایدار هنوز جایگزینی شایسته برای کتاب اختراع نشده است.
* گلچینی از نقد و بررسیِ کتاب ایران تایشی اثر دکتر سید عباس عراقچی*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
اشاره: کتاب *" ایران تایشی "* یعنی *«سفیر ایران»* خاطرات *سید عباس عراقچی* سفیر ایران در ژاپن از بهمن ۱۳۸۶ تا مهر ۱۳۹۰ می باشد. این کتاب روز چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ در موسسه اطلاعات با حضور *دکتر عراقچی* و *دکتر علی گل محمدی استادیار رشته مطالعات ژاپن دانشگاه تهران* و *با دبیری آقای مسعود رضوی* مورد نقد و بررسی قرار گرفت که موارد کلیدی بحث های مطرح شده را یادآور می شوم.
خاطرنشان می سازم که برجسته ساختن ویژگی های مثبت ژاپنی ها به این مفهوم نیست که از آن کشور *مدینه فاضله* بسازیم؛ کما این که نمی توان نابسامانی هایی نظیر میزان *خودکشی های بالا* را در ژاپن به دلیل افسردگی ناشی از شدت کار و ... نادیده گرفت؛ *اما می توان از منظر مبادله فرهنگی، دستاوردهایشان را مطالعه کرد و آموخت.*
*در ژاپن روی نوشتن و خواندن تأکید میشود. حتی در زندگی امروزه ژاپنیها، با این که این ملت در فناوریهای دیجیتالی سرآمد هستند، ولی پُست همچنان فعال است؛ زیرا همه امور به صورت مکتوب و نوشتاری انجام میشود* و مردم باید مدام صندوق پُست خود را کنترل کنند. در واقع متون نوشتاری برای ژاپنیها بسیار مهم است.
*از سوی دیگر سند در ژاپن، قداست دارد.* از کودکی به مردم میآموزند که جزئیات را بنویسند. در دانشگاه به ندرت از دانشجو امتحان گرفته میشود و *امتحان پایان ترم، بیشتر گزارشنویسی است. مستند کردن دانش و تجربه بسیار مهم است. عموم ژاپنیها، خاطرات روزانه خود را مینویسند.*
ژاپنیها به دلیل عدم توانایی در تلفظ هجاها، از صحبت کردن به زبان های دیگر پرهیز می کنند؛ *ولی متن برای آنان اهمیت زیادی دارد.* برخلاف آنان چینیها، خیلی اهل نمایش هستند و اگر دو ترم کلاس زبان انگلیسی بروند، حس میکنند که بر این زبان مسلط شدهاند. متاسفانه ایرانیها هم از این نظر، شبیه چینیها هستند.
مسؤول فرهنگی سفارت ژاپن که دانشجوی دوره دکتری فارسی بود، نمی توانست فارسی را خیلی خوب صحبت کند؛ *اما موضوع پایاننامه او مقاصد سیاسی ناصرخسرو قبادیانی بود و اشعار این شاعر را میخواند و تا سه لایه آن ها را تفسیر میکرد!!*
*ژاپنی ها به شدت اهل ثبت و ضبط جزئیات هستند و همه چیز را آرشیو می کنند.* اگر از آنان بپرسید که مثلاً ۳۵ سال پیش منوی غذای مرحوم هاشمی رفسنجانی در سفر به توکیو چه بود؟ منو را از اسناد درمی آورند.
*«نظم»* ، *«آموزش»* و *"سخت کوشی"* *سه خصیصه ویژه ژاپنی هاست* . همه چیز در ژاپن مبتنی بر نظم است. *بر همین اساس با پرهیز از شگفت زدگی دوست دارند همه موارد از قبل برنامه ریزی شده و با آرامش و طیب خاطر همراه باشد.*
این نظم محصول آموزش است. در فنلاند و برخی از کشورهای اروپایی، آموزش نظم به بچهها از دبستان آغاز میگردد؛ *ولی در ژاپن این آموزش از مهدکودک آغاز میشود.* نظم، نظافت و کار تیمی، از همان دوران مهدکودک طوری به بچه آموزش داده میشود که منظم بودن برایش ملکه میشود. آموزش در مهدکودک و مدرسه دقیقا منطبق با آموزش در منزل است؛ ولی در ایران آموزش خانه و مدرسه لزوماً منطبق بر هم نیستند.
یکی از زیباییهای جامعه ژاپنی *فرهنگ عذرخواهی* است که ما امروز خیلی به آن نیاز داریم. *«هانسه»* به معنای *«خودکاوی»* است که در ژاپن به شدت رواج دارد و در دوره ابتدایی و پیشدبستانی آن را آموزش میدهند. *این مفهوم یعنی تأمل کردن در رفتاری که اشتباه بوده و ارزیابی کردن و تلاش برای اصلاح که نشانگر نهادینه شدن انتقاد در آن کشور است.*
مثلا یک شرکت ژاپنی به خاطر قصوری که مرتکب شده، از مشتریان خود عذرخواهیهای طولانی میکند. این عذرخواهیها ظاهری نیست. برخی اوقات به مدت یک دقیقه جلوی مخاطب تعظیم و عذرخواهی میکنند.
برخلاف اکثر جاها که معمولا دستورها از بالا به پایین صادر میشوند، *در ژاپن نظام رینکی یعنی نظام پایین به بالا حاکم است.* مثلاً کسی که در کارگاه کفاشی حاضر است، به دلیل این که مستقیم با دستگاه ارتباط دارد، طرح اولیه را مینویسد. این طرح به *صورت چرخشی* بالا میرود تا به بالاترین مقام رسیده و مهر تأیید روی آن زده شود. نظام اداری در ژاپن بر اساس سنوات تعریف شده و هر کسی به مدت سه سال یک منصب را دارد و بعد به مرحله بالاتر میرود.
وقتی که طرحی به دست فرد رده بالاتر میرسد، چون خودش قبلا در آن بخش کار کرده، بر موضوع اِشراف دارد و تأیید یا عدم تأییدش، با دقت انجام میشود.
*تنها ایراد این نظام آن است که در آن، سرعت فدای دقت میشود و تصمیمگیری، امری زمانبر است. در زلزله و سونامی و حادثه رآکتور اتمی فوکوشیما هم اِشکال این بود که ژاپنیها نتوانستند درباره اینکه چه باید بکنند، سریع تصمیم بگیرند؛ زیرا تصمیمگیری در این نظام، رینگی است.*
مشروح این نقد و بررسی در صفحه ۸ روزنامه اطلاعات پنجشنبه ۱۹ آبان ماه چاپ شده است.
* جهان نو و باورهای قدیم!*
*سید عطاءالله مهاجرانی*
*روزنامه اعتماد، ۷ آبان ۱۴۰۱*
*ریشی سوناک* سیاستمدار جوان انگلیسی که هندی تبار است و به اصطلاح انگلیسی ها رنگین پوست! و نیز به لحاظ گرایش دینی و آیینی، هندوست، نخست وزیر جدید انگلستان شد. باورش آسان به نظر نمی رسد. جوان هندی تبار هندو، نخست وزیر کشوری شود که سال های طولانی هند را استعمار کرده است، صدها هزار نفر از هندوها و مسلمانان را کشته و تاریخی آکنده از ویرانی و شرم بر جای نهاده است. اکنون جوانی از همان تبار و سرزمین، با شمایل هندی و لهجه انگلیسی- شبه هندی، نخست وزیر انگلستان می شود!
شش سال پیش وقتی صدیق خان جوان پاکستانی الاصل مسلمان، شهردار لندن شد، همین پرسش به نظرم آمد... جامعه و کشور و ملت انگلستان به لحاظ سیاسی- اجتماعی و فرهنگی چه ظرفیتی یافته است که این اتفاق که در دیگر جاهای جهان به ویژه در همه کشورهای اسلامی تصورناپذیر و تابو به نظر می رسد، رخ می دهد. مردم لندن برای دوره دوم هم به صدیق خان به عنوان شهردار رای دادند. البته وقتی باراک حسین اوباما، رییس جمهور امریکا شد و در مراسم تحلیف گفت: «من باراک حسین اوباما...» و طنین کلمه حسین در فضای کاخ سفید و میدان سخنرانی پیچید، پیدا بود ما با جهان جدیدی روبرو هستیم.
شش سال پیش وقتی صدیق خان جوان مسلمان پاکستانی الاصل، شهردار لندن شد. می توان گفت مهم ترین پست اجتماعی - سیاسی پس از نخست وزیر، شهرداری لندن، جشن عید فطر را در میدان ترافالگار برگزار کرد! میدان ترافالگار مهم ترین و مشهورترین میدان لندن است. مسلمانان مقیم لندن با هر رنگ و نشان و جلوه، در میدان جمع شده بودند. گروه های مختلف با موسیقی و آواز جشن عید فطر را عزیز می داشتند. شهردار لندن روی سن رفت و سخنرانی کرد و جمعیت برای او کف زد. دوستی ایرانی به من گفت: «عجب اتفاقی!؟» گفتم: «بله اگر بخواهیم عمق این اتفاق را درست دریابیم، تصور کن، مردم تهران که اکثریت قریب به اتفاق شان مسلمان هستند، در تهران جوانی مسیحی را به عنوان شهردار خود انتخاب کنند و آن جوان مسیحی، در میدان آزادی جشن کریسمس برگزار کندو مسیحیان اعم از ارامنه شمال و جنوب و کلدانی و آشوری در میدان جمع شوند و کریسمس را جشن بگیرند!»
اکنون نخست وزیر انگلستان جوان چهل و دوساله ای است که تبار هندی دارد و دین و ایمانش هم آیین هندوست. از نام فرزندانش هم پیداست که به آیین هندو توجه و دلبستگی دارد. ما در چنین دنیایی زندگی می کنیم. جوانان ما هم، به دلیل اینکه با جهان آزاد اطلاعات و خبر آشنا هستند، *به تعبیر توماس فریدمن، جهان هموار و مسطح شده است.*
فاصله های خبر گیری و کسب اطلاعات برداشته شده است. دیگر نمی شود به تعبیر امام جمعه موقت تهران که بیش از بیست سال پیش در نماز جمعه گفت: «اینترنت حرام است!» دیگر نمی شود جلو اذهان و چشمان پرده کشید. چنان که نمی توانیم جلو پرواز پرندگان را با کشیدن تور و دیوار بگیریم. ارتفاع می گیرند و از فراز تورها و دیوار ها می گذرند. و به ما لبخند می زنند! از این رو باید در دیدگاه ها، تجدید نظر کنیم. تجدید نظر مبتنی بر حکمت و شناخت دقیق جامعه، به ویژه جوانان.
بدیهی است که برخی موانع جدی در قانون اساسی وجود دارد که به مقتضای همان سال تنظیم و تصویب قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ نوشته شده است. حتی شاهد بوده ایم که برخی نویسندگان و طراحان قانون اساسی، دیدگاه شان تحول یافته بود. دیدگاه مبتنی بر ترجیح فرد مسلمان بر غیر مسلمان و نیز ترجیح شیعه بر اهل سنت که در برخی از اصول قانون اساسی دیده می شود، به ضرورت می بایست اصلاح شود.
هر جوان ایرانی اعم از مسلمان شیعه یا سنی، مسیحی یا یهودی و زرتشتی می بایست احساس کند که در فضای بسته و محدود زندگی نمی کند. اگر توانست ظرفیت علمی و دانایی و مهارت فنی و تخصصی و تجربی خود را به حدی بالا ببرد، که مورد تایید اکثریت جامعه قرار گیرد. چرا یک جوان سنی نتواند رییس جمهور شود؟! یا چرا مسلمانان اهل سنت نتوانند مراسم عید فطر و قربان و نماز جمعه خود را در تهران در مسجدی که از خودشان بدانند و خودشان اداره کنند، برگزار کنند؟ بدیهی است که چون امامت جمعه شان حکومتی نیز داراست، چنان امام جمعه ای می تواند مستقیما از طرف ولی فقیه و رهبر انقلاب منصوب شود. چرا ما راه های خردمندانه ای که موجب پیوستگی بیشتر و انسجام افزون تر جامعه می شود و بهانه ها را از دست دشمنان ملت ایران و نظام می گیرد؛ تبدیل به تابو کرده ایم؟ فضای بسته، پایدار نمی ماند.
ابراهیم جعفری:
به مناسبت فرارسیدن #روز_جهانی_علم
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
سازمان جهانی #یونسکو که در حوزههای علم، فرهنگ و آموزش فعالیت میکند، سال ۱۹۹۹ میلادی طی نشستی در بوداپست، دهم نوامبر هر سال ( ۱۹ آبان ماه ) را به عنوان :
#روز_جهانی_علم_در_خدمت_صلح_و_توسعه نام گذاری کرد. اگرچه این نامگذاری با هدف ارج نهادن به علم و بانیان آن خوانده شده؛ اما تلاش در راستای ایجاد پیوند میان فناوریها و بهبود کیفیت زندگی عمومی و مهار تهدیدهای اقلیمی ناشی از تکنولوژی ها نیز به شمار می رود. از این رو هر سال شعاری برای آن انتخاب می شود تا جنبه ترویجی علم را در راستای صلح و توسعه، بهتر و بیشتر به جهانیان معرفی کند. در همین راستا شعار روز جهانی علم سال ۲۰۲۲ میلادی "علوم پایه برای توسعه پایدار " ، تعیین شده است.
روز جهانی علم در خدمت صلح و توسعه، هرچند عنوان کلی است؛ اما این عنوان دربردارنده اهداف و برنامههای جزئیتری است که کشورها و نهادهای علمی باید تلاش کنند به آن دست یابند. این اهداف عبارتند از:
بهرهمندی آحاد جامعه از ثمرات علم، فناوری و نوآوری
معرفی پیشکسوتان و شخصیتهای علمی برجسته کشور
ایجاد زمینه مناسب برای آشنایی دانشآموزان با مهارتها و مشاغل علمی
ایجاد بستر و فضای مناسب گفتمان پیرامون تأثیر علم، فناوری و نوآوری بر زندگی روزمره مردم
ایجاد تمهیدات لازم برای بازدیدهای عمومی از
موزههای علمی کشور
بازدید عمومی از مراکز و مؤسسات مؤثر در ایجاد تعامل بین علم، صلح و توسعه
معرفی برخی موقعیتهای نو که موجب ارتقاء کیفیت عمومی زندگی میشود
در واقع این روز فرصتی را برای دولت ها، موسسات علمی، نهادهای مدنی و دانشمندان فراهم می سازد تا در مورد صلح و توسعه که از اساسی ترین مفاهیم اجتماعی است، به بحث و تبادل نظر بپردازند.
بدیهی است جوامعی که از روش علمی سود می برند، می توانند منظری مشترک برای نگاه به جهان بیابند و تلاش و تاکید خود را به جای اختلاف ها بر اشتراک ها متمرکز کنند تا از این طریق، احتمال تحقق صلح ایجاد شود.
دلیل انتخاب علوم پایه برای توسعه پایدار برای سال جاری میلادی این است که علوم پایه برای پیشرفت در حوزههای موضوعی مثل پزشکی، صنعت، کشاورزی، منابع آب، برنامهریزی انرژی، محیط زیست، ارتباطات و فرهنگ ضروری است. همچنین در جهت تحقق اهداف سند ۲۰۳۰ یونسکو، بر توسعه علوم پایه تأکید بیشتری شده است. طبق گزارش یونسکو از آمار علم جهان، ۸۶ کشور جهان کمتر از ۱۰ درصد از هزینههای تحقیقاتی خود را به علوم پایه اختصاص دادهاند.
علوم پایه، علومی هستند که به بررسی بنیادین پدیدهها یا بررسی ماهیت، قوانین و روابط حاکم بین آنها میپردازد. این علوم زیربنای اصلی سایر دانشها به شمار میروند؛ رشتههایی نظیر زیستشناسی، شیمی، فیزیک، ریاضی و زمینشناسی که هم تجربه های جهانی و هم ملی ما نشان داده اند اهمیت بسیار ویژهای دارند و منشا و زمینهساز پیشرفت در سایر حوزهها به شمار میروند؛ بنابراین میتوان گفت دستاوردهای مهم بشری طی قرن های گذشته و اکنون، مرهون فعالیتهای دانشمندان حوزه علوم پایه بوده است. برای مثال توفیق های بزرگی همچون تولید انواع واکسنها، انرژی هسته ای و سلول های بنیادین و ... مدیون توسعه حوزه علوم پایه می باشد.
علوم پایه یک رویکرد سیستماتیک و منطقی برای کشف عملکرد جهان است. هر پژوهشی که در هر زمینهای انجام شود و به نتیجه برسد، اگر تحت تاثیر علوم پایه نباشد، نمیتواند وارد چرخه قدرت یک کشور شود. کشوری که در آن علوم پایه راکد باشد، در واقع نبض سیاسی، اقتصادی و پویایی اجتماعی آن کشور نیز از بین رفته است.
به همین دلیل راز موفقیت کشورهای توسعه یافته جهان، مرهون توسعه و پیشرفت علوم پایه است.
فرید زکریا، در کتاب "جهان پسا آمریکایی" که در سال ۲۰۰۸ در آمریکا منتشر شد، مینویسد:
آمریکا ۲/۶ درصد از تولید ناخالص خود را صرف سرمایه گذاری بر روی آموزش عالی وابسته به علوم پایه میکند؛ در حالی که اروپا ۱/۲ درصد و ژاپن ۱/۱ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را به توسعه علوم پایه در آموزش عالی اختصاص می دهد. بنابراین علوم پایه، زیربنای اصلی سایر دانشها محسوب میشود و اگر کشوری دارای علوم پایه ضعیف هم چون ریاضی، فیزیک و شیمی باشد، نمیتواند ادعا کند که در سایر زیرشاخه های علوم، پیشرفتی داشته است. عدم توجه کافی به علوم پایه از دبستان تا دانشگاه اشتباهی راهبردی است که شانس توسعه یافتگی کشورهای «در حال توسعه» را، از آنان می گیرد.
از این رو می توان گفت نامگذاری سال بینالمللی علوم پایه برای پیشرفت پایدار توسط یونسکو، یکی از واقعیترین و هوشمندانهترین نامگذاریهاست؛ زیرا انفجار رشد علمی بشر در صد سال اخیر مرهون درک انسان از تأثیر علوم پایه در ایجاد تمدن فعلی بشر است
ابراهیم جعفری:
نسل ها نبض تاریخ اند
یادداشت شماره ۱
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
قاسم یزدان پناه
روزنامه اعتماد، ۲۰ مهر ۱۴۰۱
اشاره: این روزها در مطبوعات مطالب زیادی از صاحب نظران در مورد ویژگی های دهه هشتادی ها در قالب یادداشت و مصاحبه انعکاس یافته که مطالعه آن ها راه گشای علاقه مندان؛ به ویژه پژوهشگران علوم اجتماعی برای شناخت عمیق تر مسائل این روزهای کشور است. از این رو بنا دارم اصل برخی یادداشت ها یا گزیده ای از آن ها را که دارای چنین خصوصیتی هستند، با ذکر منبع تقدیم دوستان نمایم.
در گذشته تغییر نسل سی سال بود. هرودوت یک قرن را معادل سه نسل می پنداشت. امروزه عده ای گستره زمانی هر نسل را معمولا پانزده سال و عده ای دیگر برای این موضوع یک دهه را در نظر می گیرند. زیاد شنیده ایم که می گویند: دهه شصتی ها، دهه هفتادی ها یا دهه هشتادی، اخیرا هم باب دهه نودی ها و هزاره ای های جدید باز شده است.
معمولا هم برای هر نسل اسمی عامیانه انتخاب می شود. مثلا دهه شصتی ها می گویند: ما نسل سوخته ایم یا دهه هشتادی یا نودی را نسل گودزیلا خطاب می کنند. تغییر نسل؛ باعث تغییرات اجتماعی و تاریخی می شود. نسل های جدید شیوه های جدیدی را برای اندیشه و عمل به دنیا عرضه می کنند و باورها و عادات کهنه را دور می اندازند. این امر جامعه را جوان نگه می دارد.
در اتفاق های اخیر جامعه ایران، اواخر دهه هفتادی و دهه هشتادی ها بیشتر در صحنه حاضرند. اگر به تصاویر خبری نگاه کنید میانگین سن آنها حدود ۲۰ تا ۲۵ سال است. واقعیت این است که این نسل هنوز برای خیلی از مسوولان ناشناخته اند. جامعه از دو نسل عبور کرده و به نسل جدید رسیده است. این نسل نبضش در تاریخ سریع تر و تندتر از نسل های قبلی می زند. صبوری و آرامش و کندی نسل های قبلی را ندارد. نسل های قبلی به نسبت آرام و مطیع، طالب آسودگی و تابع مدیریت دستوری بودند. نسل جدید از هر نظر متفاوت است.
نکته مهم دیگر این که نسل جدید دختران، به کلی با نسل های قبل از خود زمین تا آسمان فرق دارند. سطح تحصیلات، آگاهی های اجتماعی، تفاوت فرهنگی، سطح درآمد، آزاداندیشی، برابری جنسیتی و عوامل متعدد دیگر زنان نسل را با گذشته بسیار متفاوت کرده است. حضور دختران در صحنه های اجتماعی اخیر بیشتر از پسران است. جسور، بی باک، پرخاشگر و مطالبه گرند. گویی این نسلِ دختران به زعم خودشان می خواهند انتقام و محرومیت نسل های همجنس خود در گذشته را جبران کنند.
خصوصیات برجسته این نسل چیست؟
اینها نسل دیجیتال اند، چشم که باز کردند با دنیای مجازی مانوس و در شبکه های اجتماعی غوطه ور شدند، موبایل های هوشمند دست گرفتند. در سن کودکی با دنیای وسیعی مرتبط شدند. در خانواده های کم جمعیت رشد کردند. از رفاه مادی نسبتاً خوبی برخوردارند. بر تصمیمات والدین نفوذ دارند، اهل خواندن روزنامه و مجله و شنیدن رادیو و دیدن تلویزیون نیستند، موسیقی دوست دارند، فیلم های دلخواه را به صورت آنلاین می بینند. پُرگو نیستند، متن های کوتاه را به متن های بلندتر ترجیح می دهند.
ساختارشکنند و سلسله مراتب را در خانه، مدرسه و جامعه نمی پذیرند. انعطاف پذیرند و برنامه های منعطف می خواهند. دنبال محیط های دوستانه اند. از دستور بیزارند. مایلند خود انتخاب کنند. دائماً شرایط فردی و اجتماعی خود را با دیگران در دنیا مقایسه می کنند. این مساله، مطالبه گری آنها را صدچندان می کند. اهل مسافرت و تفریح و شادی اند. در مقابل دیدگاه های دیگر منعطفند. تعصب ندارند. خواستار مربی قوی و اخلاق مدارند. مربی و مدیر مسن را بر نمی تابند. مادی گرا و اهل رقابت اند. لوکس، فردگرا و مادی گرا هستند. کار و زندگی را توام با هم می خواهند. تمایل به کار دائمی ندارند. از جایی و کسی خوش شان نیاید، زود گذر می کنند.
متاسفانه نتوانسته ایم این نسل را خوب بشناسیم و با آنان ارتباط برقرار کنیم. در خانه، مدرسه، جامعه و محیط کار می خواهیم با آن ها پدرسالارانه و از موضع برتر برخورد کنیم. الگوهایشان را افراد پیر، خسته و بسته قرار می دهیم، برنامه هایی که برای شان تدارک می بینیم، کسل کننده است. جذابیت را در جاهایی دیگر جست وجو می کنند، می یابند و لذت می برند. در مقابل فشار های اجتماعی سرکش و عصیانگرند!
با همه این ویژگی ها از فطرتی پاک و آرمان خواهانه برخوردارند. معصومیت خاصی دارند. ارتباط با آنها در خانه، مدرسه، دانشگاه و جامعه روانشناسی خاصی را طلب می کند. در مقابل شان سد نباشیم، ساحل باشیم. با امواجی خروشان سد شکنند، در ساحل گرچه ممکن است با خشم و عصیان وارد شوند، آرامش را که ببینند نرم و لطیف بر ماسه های محبت، آرام خواهند گرفت.
ابراهیم جعفری
ابراهیم جعفری:
نسل ها نبض تاریخ اند
یادداشت شماره ۲
نسل رسانه های اجتماعی
امید جهانشاهی
روزنامه شرق ۱۱ آبان ۱۴۰۱
@dehkade_jahan
قرن بیست ویکم را عصر رسانه های اجتماعی نامیده اند و جوانانی که به عنوان دهه هفتادی و دهه هشتادی می شناسیم، درواقع نسل رسانه های اجتماعی هستند که با این رسانه ها بزرگ شده اند و به شدت متاثر از طبیعت و فرهنگ آن ها هستند. هر رسانه ای به واسطه «ساختار فنی» آن یا آنچه برخی به اصطلاح «طبیعت رسانه ای» می نامند، فرهنگ، اقتضائات و مختصات خاصی دارد که بر روابط اجتماعی و... تاثیر می گذارد. ساختار فنی و طبیعت رسانه ای، مکانیسم هم معنا در ذهن مردم را تعیین می کند. روزنامه، رسانه خواندن است و خواندن نوعی فکر کردن است. روزنامه جای خواندن گزارش، تحلیل و ابزاری برای تامل کردن است. تلویزیون، رسانه تصویر و سرگرمی است. تصویر فریبنده و اغواگر است. تلویزیون حاکم بر قرن بیستم بود؛ رسانه ای که ذاتاً مخاطب را توده ای و منفعل می بیند و یکپارچه ساز است. بنابراین مهم ترین ابزار بازتولید گفتمان مستقر به شمار می رود. البته تلویزیون هنوز هم پرقدرت است؛ اما قدرتی رو به افول دارد. اکنون با اینترنت جهان به دو دوره، قبل از اینترنت و بعد از اینترنت تبدیل شده است.
اینترنت " جهانی شدن " را تسریع و جهانی را که در آن زندگی می کنیم، تسطیح کرده است. فریدمن در کتاب «جهان مسطح است» تشریح کرده است که چگونه با روند دیجیتالی شدن، مناسبات قدرت و روابط در حوزه های مختلف از ساختار عمودی و سلسله مراتبی به ساختاری شبکه ای در حال تغییر است. واقعیت این است که رسانه های اجتماعی یک «سپهر رسانه ای شبکه محور» ایجاد کرده اند که به روح حاکم جوامع بدل شده است و چه بخواهیم و چه نخواهیم، این روح خودش را بر جامعه و مناسبات ما هم تحمیل می کند.
با رسانه های اجتماعی خبر مانند هوایی که تنفس می کنیم، ما را در بر گرفته است. خبر دیگر محصول اتاق خبر نیست؛ بلکه محصولی اجتماعی شده است و مردم با گوشی های موبایل، هم خبر را در دست دارند و هم در آن مشارکت می کنند و با کامنت و لایک به نوعی ذهنیت درمورد رویداد را تکمیل می کنند و بخشی از گفت وگوی سیاسی جمعی جامعه می شوند.
این تغییر پارادایمیک هم ابعاد مثبت و هم منفی دارد. می توان گفت با رسانه های اجتماعی در معرض هجوم خبرهای جدی و غیرجدی، با ربط و بی ربط، جعلی و واقعی هستیم؛ از این رو جوانان بسیار مطلع تر شده اند که البته توهم آگاه تر شدن را هم به همراه دارد و الزاما به معنای «آگاه تر» شدن نیست. نکته در اینجاست که رسانه غالب نسل جدید، تفاوتی ماهوی با رسانه غالب نسل قبل دارد و از این رو این نسل اساساً نگاه و رویکرد متفاوتی دارد. رسانه های اجتماعی، #ساختار_شبکه_ای به ارتباطات داده اند که تمرکززدایی، از بین بردن ساختارهای سلسله مراتبی و غیرخطی بودن پارامترهای اصلی آن است.
برخلاف عصر حاکمیت بلامنازع تلویزیون، دیگر قدرت در انحصار اتاق فرمان نیست؛ بلکه در جهان شبکه ای شده، قدرت چندبعدی است و پیرامون شبکه ها سازمان دهی شده است. به جای یک منبع قدرت، مثل اتاق فرمانی که افکار عمومی را مدیریت و کنترل کند، شبکه های ارتباطی، منابع قدرت هستند؛ پس نسل رسانه های اجتماعی برخلاف نسل قبل، تک منبعی نیست؛ بلکه چندمنبعی است و منابع معرفتی متعددی را به رسمیت می شناسد و از آنها بهره می برد.
وقتی الگوهای ارتباطی تغییر کرد، روابط قدرت تغییر می کند و منابع قدرت تغییر می کند. به تعبیر #مانوئل_کاستلز «قدرت دیگر مانند قبل در نهادها و سازمان ها محدود و متمرکز نیست. قدرت امروزه در حال توزیع و تقسیم در شبکه های ارتباطی است». از این رو این رسانه ها ظرفی برای به چالش کشیدن نهادهای مسلط هستند.
ما با نسلی مواجهیم که منطق ارتباطی متفاوتی دارند، اساساً ضد سلسله مراتب هستند و این پدیده ای جهانی است. رسانه های اجتماعی عرصه ای برای مواجهه احساسی و همراه با ساده سازی به مسائل و رویدادها هستند. نسلی که با این رسانه با دنیا مواجه می شود، نسلی است که #دید_انتقادی دارد، چندمنبعی است، ریسک پذیر است و محدودیت ها را نمی پذیرد؛ چون اساسا مثل نسل قرن نوزدهمی و بیستمی، در عصر روزنامه و تلویزیون و منطق آن ها زندگی نمی کند. بنابراین مرزها و نگاه های ایدئولوژیک را به رسمیت نمی شناسد. اساساً دامنه توجه کوتاهی دارد؛ پس نه به آرمان؛ بلکه به خود زندگی اصالت می دهد و در لحظه زندگی می کند.
این مسائل منحصر به ایران نیست. باید منطق شناختی و ارتباطی نسل رسانه های اجتماعی را درک کرد و تحلیل های پژوهشگران علوم اجتماعی را مبنای مواجهه قرار داد.
ابراهیم جعفری
*نسل ها نبض تاریخ اند*
* یادداشت شماره ۱*
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
قاسم یزدان پناه
روزنامه اعتماد، ۲۰ مهر ۱۴۰۱
* اشاره: این روزها در مطبوعات مطالب زیادی از صاحب نظران در مورد ویژگی های دهه هشتادی ها در قالب یادداشت و مصاحبه انعکاس یافته که مطالعه آن ها راه گشای علاقه مندان؛ به ویژه پژوهشگران علوم اجتماعی برای شناخت عمیق تر مسائل این روزهای کشور است. از این رو بنا دارم اصل برخی یادداشت ها یا گزیده ای از آن ها را که دارای چنین خصوصیتی هستند، با ذکر منبع تقدیم دوستان نمایم.*
در گذشته تغییر نسل سی سال بود. هرودوت یک قرن را معادل سه نسل می پنداشت. امروزه عده ای گستره زمانی هر نسل را معمولا پانزده سال و عده ای دیگر برای این موضوع یک دهه را در نظر می گیرند. *زیاد شنیده ایم که می گویند: دهه شصتی ها، دهه هفتادی ها یا دهه هشتادی، اخیرا هم باب دهه نودی ها و هزاره ای های جدید باز شده است.*
معمولا هم برای هر نسل اسمی عامیانه انتخاب می شود. *مثلا دهه شصتی ها می گویند: ما نسل سوخته ایم یا دهه هشتادی یا نودی را نسل گودزیلا خطاب می کنند.* تغییر نسل؛ باعث تغییرات اجتماعی و تاریخی می شود. نسل های جدید شیوه های جدیدی را برای اندیشه و عمل به دنیا عرضه می کنند و باورها و عادات کهنه را دور می اندازند. این امر جامعه را جوان نگه می دارد.
در اتفاق های اخیر جامعه ایران، اواخر دهه هفتادی و دهه هشتادی ها بیشتر در صحنه حاضرند. اگر به تصاویر خبری نگاه کنید میانگین سن آنها حدود ۲۰ تا ۲۵ سال است. واقعیت این است که این نسل هنوز برای خیلی از مسوولان ناشناخته اند. جامعه از دو نسل عبور کرده و به نسل جدید رسیده است. این نسل نبضش در تاریخ سریع تر و تندتر از نسل های قبلی می زند. صبوری و آرامش و کندی نسل های قبلی را ندارد. نسل های قبلی به نسبت آرام و مطیع، طالب آسودگی و تابع مدیریت دستوری بودند. نسل جدید از هر نظر متفاوت است.
نکته مهم دیگر این که نسل جدید دختران، به کلی با نسل های قبل از خود زمین تا آسمان فرق دارند. سطح تحصیلات، آگاهی های اجتماعی، تفاوت فرهنگی، سطح درآمد، آزاداندیشی، برابری جنسیتی و عوامل متعدد دیگر زنان نسل را با گذشته بسیار متفاوت کرده است. حضور دختران در صحنه های اجتماعی اخیر بیشتر از پسران است. جسور، بی باک، پرخاشگر و مطالبه گرند. گویی این نسلِ دختران به زعم خودشان می خواهند انتقام و محرومیت نسل های همجنس خود در گذشته را جبران کنند.
* خصوصیات برجسته این نسل چیست؟*
اینها نسل دیجیتال اند، چشم که باز کردند با دنیای مجازی مانوس و در شبکه های اجتماعی غوطه ور شدند، موبایل های هوشمند دست گرفتند. در سن کودکی با دنیای وسیعی مرتبط شدند. در خانواده های کم جمعیت رشد کردند. از رفاه مادی نسبتاً خوبی برخوردارند. بر تصمیمات والدین نفوذ دارند، اهل خواندن روزنامه و مجله و شنیدن رادیو و دیدن تلویزیون نیستند، موسیقی دوست دارند، فیلم های دلخواه را به صورت آنلاین می بینند. پُرگو نیستند، متن های کوتاه را به متن های بلندتر ترجیح می دهند.
*ساختارشکنند و سلسله مراتب را در خانه، مدرسه و جامعه نمی پذیرند.* انعطاف پذیرند و برنامه های منعطف می خواهند. دنبال محیط های دوستانه اند. از دستور بیزارند. مایلند خود انتخاب کنند. دائماً شرایط فردی و اجتماعی خود را با دیگران در دنیا مقایسه می کنند. این مساله، مطالبه گری آنها را صدچندان می کند. اهل مسافرت و تفریح و شادی اند. در مقابل دیدگاه های دیگر منعطفند. تعصب ندارند. خواستار مربی قوی و اخلاق مدارند. مربی و مدیر مسن را بر نمی تابند. مادی گرا و اهل رقابت اند. لوکس، فردگرا و مادی گرا هستند. کار و زندگی را توام با هم می خواهند. تمایل به کار دائمی ندارند. از جایی و کسی خوش شان نیاید، زود گذر می کنند.
* متاسفانه نتوانسته ایم این نسل را خوب بشناسیم و با آنان ارتباط برقرار کنیم.* در خانه، مدرسه، جامعه و محیط کار می خواهیم با آن ها پدرسالارانه و از موضع برتر برخورد کنیم. الگوهایشان را افراد پیر، خسته و بسته قرار می دهیم، برنامه هایی که برای شان تدارک می بینیم، کسل کننده است. جذابیت را در جاهایی دیگر جست وجو می کنند، می یابند و لذت می برند. در مقابل فشار های اجتماعی سرکش و عصیانگرند!
* با همه این ویژگی ها از فطرتی پاک برخوردارند. معصومیت خاصی دارند. ارتباط با آنها در خانه، مدرسه، دانشگاه و جامعه روانشناسی خاصی را طلب می کند. در مقابل شان سد نباشیم، ساحل باشیم. با امواجی خروشان سد شکنند، در ساحل گرچه ممکن است با خشم و عصیان وارد شوند، آرامش را که ببینند نرم و لطیف بر ماسه های محبت، آرام خواهند گرفت.*
ابراهیم جعفری
دکتر قادر باستانی
روزنامه شرق، اول آبان ۱۴۰۱
نقش پررنگ شبکه های تلویزیونی فارسی زبان ماهواره ای، در تشدید و تداوم ناآرامی های اخیر، مقامات کشور را حساس کرده است. متاسفانه در غیاب نقش آفرینی درست رسانه ملی، این شبکه های خبری یکه تاز میدان اطلاع رسانی هستند و شوربختانه چنین اقدامات غیراصولی و ایذایی، توجه افکار عمومی را بیشتر از قبل به آن ها جلب می کند.
از نگاه کارشناسی، آن شبکه های خارجی، از یک خلا بزرگ ارتباطی میان مردم ایران و رسانه های داخلی بهره می جویند. نیاز خبری مردم باید برآورده شود.
مسئله این است که چرا رسانه های خودمان اجازه نمی یابند پوشش حرفه ای و در چارچوب مقررات داخلی از رویدادها داشته باشند؟ چرا نهادهایی برای پوشش خبری و فعالیت حرفه ای خبرنگاران، محدودیت های مختلف وضع می کنند و بعد شاکی می شوند که چرا بی بی سی و ایران اینترنشنال، مردم را به اغتشاش تحریک می کنند.
رسانه با مخاطب تعریف می شود. لابد فکر می کنند مثل قدیم مردم باید فقط از رسانه داخلی استفاده کنند. مگر کسی توان مقابله با امواج آزاد رسانه ها را دارد؟ نیاز خبری مردم باید پاسخ داده شود؛ اگر رسانه های داخلی این نیاز را پاسخ دهند، مطمئن باشید که بازار رسانه های خارجی کساد خواهد شد. ما سال هاست هزینه هنگفتی برای تولید و پخش برنامه رادیویی و تلویزیونی به زبان های عربی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیولی و نظایر آن خرج می کنیم. شبکه های العالم، الکوثر، سحر، الوقت و المنار، سال هاست برای مردم خاورمیانه برنامه پخش می کنند. آن ها چندان اثرگذار نیستند؛ چراکه فعالیت حرفه ای منطبق با نیاز خبری مخاطب ندارند. شبکه الجزیره توسط قطر راه اندازی شد و توانست سهم عمده مخاطبان عرب زبان در دنیا را به خود جلب کند.
دلیل موفقیت شبکه های خبری فارسی زبان خارجی، به جز ناکارآمدی شبکه های داخلی، استفاده از روزنامه نگاران باتجربه و حرفه ای است. اواخر دهه ۷۰ روزنامه های بسیاری در کشور منتشر می شدند و فضای شادابی در افکار عمومی ایجاد کرده بودند. بعد از تعطیلی مطبوعات، فکری برای خیل روزنامه نگاران بی کارشده آن روزنامه ها نشد. بخشی خانه نشین و منزوی و بخش دیگری مجبور به مهاجرت شدند. تعداد زیادی از روزنامه نگاران استخدام شده در رادیو فردا، بی بی سی فارسی، صدای آمریکا، من وتو، دویچه وله، ایندیپندنت فارسی، یورونیوز فارسی و شبکه ایران اینترنشنال، از همین نیروها بودند. آن ها در طول این دو دهه، توانستند بدون اینکه حتی یک خبرنگار در ایران داشته باشند، با استفاده از شهروندخبرنگاران و نیز بازتنظیم اخبار رسانه های داخلی، مخاطبان بسیاری جذب کنند و اثرگذار باشند. اگر آن روزنامه ها تعطیل نمی شدند و امکان فعالیت حرفه ای در داخل کشور و در چارچوب قوانین و مقررات داخلی را می یافتند، شاید چنین سلطه خبری ناگزیری را شاهد نبودیم؛ ضمن این که فعالیت مطبوعات، امکان شکل گیری فسادهای بزرگ را به جهت دیده بانی رسانه ای بسیار کاهش می داد؛ اما شوربختانه در غیاب رسانه های آزاد و مسئول، فساد برخی مدیران اعتبار مدیریت را به کلی تحت تاثیر قرار داد و مسئولان را شرمنده کرد.
به عنوان کارشناس رسانه، سیاست در پیش گرفته شده در ارتباط با رسانه های بیرونی را کاملا بی نتیجه و منفعلانه ارزیابی می کنم. چنین اقداماتی باعث جلب بیشتر مخاطبان به آن ها و احساس موفقیت و پیروزی در آن ها می شود. *شبکه الجزیره، در خلا ناشی از رسانه های بی خاصیت کشورهای عربی، گُل کرد و رسانه اول جهان عرب شد.*
ترس و واهمه از فعالیت آزاد رسانه ها، زاییده ذهن آن مدیرانی است که عادت به پنهان کاری دارند. اگر مدیر درست کار کند و از سلامت کار خود مطمئن باشد، قاعدتا از فعالیت آزاد رسانه باکی ندارد. تلخی زبان روزنامه نگار، نوش دارویی است که فساد را ریشه کن و فاسدان و مدیران نالایق را رسوا می کند. امروز فرمان رسانه های بزرگ در دست مدیرانی قرار گرفته که مخاطب مدار نیستند و مخاطب را فراری می دهند. اختیار این رسانه ها را به افراد مورداعتماد اما کاربلد و حرفه ای بدهید و این طور بازارگرمی بی بی سی و ایران اینترنشنال را برهم زنید.
دنیای رسانه، دنیای تملق و تزویر و چاپلوسی نیست. دنیای واقعیت و روراستی با مخاطب است، دنیای نقد بی رحمانه قدرت است. بیایید دست رسانه های مستقل داخل را برای فعالیت حرفه ای باز بگذارید و اثرات آن را ببینید. فرمان رسانه های بزرگ را به اهل آن بسپرید و از نقادی آن ها عصبانی نشوید، تا مخاطب رمیده را بازگردانید. زمان برای تغییر تنگ است؛ اصلاح کنید، قبل از آن که دیگر کار از کار بگذرد.
ابراهیم جعفری