* ستایش نور در تاریکی شب*
_* به مناسبت فرارسیدن شب یلدا*_
_ ابراهیم جعفری_
_دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
_شب یلدا همیشه جاودانی است_
_زمستان را بهار زندگانی است_
_شب یلدا شب فر و کیان است_
_نشان از سنت ایرانیان است_
*یلدا* از آیین های کهن ایرانیان و به عنوان یک پدیده فرهنگی از دوران کوچ نشینی تا امروز تداوم دارد. *مهم ترین نمادی که از این آیین در طول تاریخ به حیاتش ادامه داده، سنت دورهم نشینی اعضای خانواده هاست.*
* می توان گفت شب یلدا همیشه فرصتی برای آموزش غیر مستقیم و تمرین گفت و گو در میان اعضای خانواده، احترام به بزرگان و ... می باشد.*
یلدا واژه ای سریانی به معنی *تولد و زایش* است. در پایان این شب خورشید دوباره جان می گیرد و از این رو ایرانیان باستان دی ماه را خورماه یعنی ماه خورشید می گفتند.
*روز اول دی* را نیز *خرم روز* می نامیدند. به گمان نیاکان ما در شب یلدا میان روشنایی و تاریکی مبارزه در می گیرد و مردم برای کمک و یاوری به نور، تا صبح باید بیدار بمانند. استفاده از میوه های قرمز بر سر سفره شب یلدا هم بی ارتباط با خورشید نیست. انار، نارنج، هندوانه و ... نماد گوی آتش ( خورشید) هستند.
* در یک کلام یلدا یعنی " دریغ از خورشید که نتابد، دریغ از نور که نباشد و کجا دیده ایم مردمی را که پا به پای تولد نور صبوری کنند در شب طولانی و با نورهای کوچکی که در محافل شان روشن می کنند، با خورشید همدلی کنند؟ "*
شعرها و داستان ها، خوراک ها و میوه های پرجان و پرخون، هر کدام به نوبه خود و همه در کنار هم پادزهری برای روزهای زهرآگین غم زده و ناامید ماست. یلدا به ما یادآوری می کند که صبح فردا خورشید طلوع می کند و همه چیز دور جدیدی را آغاز می نماید. به قول *ویکتور ترنر* نظام های آیینی آمده اند تا ساز و کارهایی برای اصلاح تضادهای موجود در درون جامعه و در میان اعضای آن باشند؛ *به گونه ای که آیین، روزنه ای به دنیای مردمان است که می توان از طریق آن دریافت که آنان چگونه دنیای خود را باز می آفرینند و با پشتوانه این آیین ها راهی برای امیدوار ماندن پیدا می کنند.*
در شب یلدا فال حافظ می گیریم و با تمسک به ایهامِ پررنگ
شعرهایش، راهی می گشاییم برای این که هر طور شده *امیدوار* از گرفتن فال بیرون بیاییم؛ *گویی نمی خواهیم راهی برای ناامید شدن بر خودمان باقی بگذاریم.*
از سوی دیگر باید گفت از لحاظ اجتماعی این جشن مربوط به جوامع کشاورزی است؛ زیرا مصادف با پایان برداشت پاییزه و آغاز فصل استراحت در جامعه کشاورزی است. همه اقشاری که از تولیدات کشاورزی بهره می برده اند، در جشن نخستین روز دی ماه شرکت می کرده اند. *ابوریحان بیرونی* در *آثارالباقیه* می نویسد:
*" گاهی این روز را نوروز قلمداد کرده و آن را عید می گویند. "*
جشن شب یلدا با بهره گیری از عناصر طبیعی مثل روز، شب، روشنایی و تاریکی، معانی فرهنگی می یافت. از این منظر شب یلدا به عنوان بلندترین شب سال، نقطه پایانی جدالی بود که میان نور و ظلمت آغاز شده بود و از این شب به بعد است که به تدریج غلبه نور و روشنایی با بلندتر شدن آن آغاز می گردد و شکست تاریکی کلید می خورد؛ *به عبارت دیگر یلدا پیام آور بشارت هایی برای ایرانیان کشاورز بوده است؛ بشارت به زایش خورشید در این شب و بلند شدن روزها از پس آن و بالندگی و دیرمانی بیشتر خورشید در جولانگاه هر روزه خود در پهنه آسمان زمستان*
*بشر همیشه از طبیعت آموخته و می آموزد. طبیعت به عنوان آموزگار بزرگ بشر، درشب یلدا ایرانیان را به افروختن آتش امید، تلاش و حرکت فرا می خواند.*
در فرهنگ ما، همیشه جدال شب و روز مطرح بوده و فجر سرخ رنگ یا شفق، نشانه پیروزی نور بر تاریکی است و صبح از آن سر بیرون می آورد.
این فرهنگ که در اروپا قبل از رسمی شدن مسیحیت ریشه دوانده، برگرفته از آیین ایرانی است؛ به همین دلیل کلاه بابانوئل قرمز است یا درختی را که برگ هایش خزان نمی بیند، تزئین می کنند و جشن می گیرند که این موضوع حکایت از پُربار بودن فرهنگ ایرانی دارد.
در روزگار ما با تقابلی که میان انسان و جهان با فرهنگ و طبیعت پدید آمده، دیگر معانی اسطوره ای، دلیل برگزاری جشن یلدا نیستند و برگزاری آن در خانواده های ایرانی نیازمند توجیهات فرهنگی و معنا سازی های متفاوت است؛ به عبارت دیگر اکنون یلدا کارکردی متفاوت، با معنایی جدید یافته که همان گردهمایی اعضای خانواده و تثبیت هویت اجتماعی فرد ایرانی در نهاد خانواده است.
* یلدا این یادگار کهن ایرانی را پاس داشته، به فرزندان خود بیاموزیم در وزش بادها و طوفان های سرد و سخت و بنیان برافکن زمانه، ماندن، ایستادن و زیستن را توام باعشق، همزیستی، گذشت و مهربانی پیشه خود سازند و بدانند که دراین سیاره، جای برای همگان وجود دارد.*
.
* آری؛ با آمدن زمستان*
*اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم*
*تا دچار سردی فاصله ها نشویم . . .*
*ببین چگونه قناری زشوق می لرزد*
*نترس از شب یلدا، بهار آمدنی است*
* سفر نامه نویسی ایرج افشار بستری برای شناخت ایران*
_* به مناسبت هفته پژوهش*_
_ برگرفته از مقاله « توسعه ایده ایران»، صالح زمانی، روزنامه اعتماد، ۱۸ مهر ۱۴۰۳_
_ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
فرا رسیدن *هفته پژوهش* ، فرصتی را فراهم ساخت تا به معرفی اقدام چهره نام آوری در کشورمان بپردازم که به قول خودش با *گل گشت در وطن* ، بستری مناسب برای شناخت عمیق ایران به وجود آورد.
اگرچه تا کنون مطالعات ایران شناسی فاقد انسجام پژوهشی بوده؛ اما پای مردی مرحوم ایرج افشار توانست تا حد قابل ملاحظه ای این کمبود را جبران کند. *به عبارت دیگر اگر تلاش های ایشان نبود، برای فهم ایران چاره ای جز مراجعه به آثار مستشرقین نداشتیم و به ناچار آن را از نگاه غربی ها می شناختیم.*
*به همین دلیل می توانیم مرحوم افشار را « یکی از مهم ترین چهره های ایرانی در سده اخیر» به شمار آوریم که مطالعات و نوشته های متعددی در زمینه تاریخ و فرهنگ این سرزمین از خود به یادگار گذارده است.*
*افشار طی شش دهه مجاهدت فکری و عملی در پروژه اش سعی کرد مفهوم ایران را از انقیاد تفسیرهای مستشرقین خارج کرده و معنای نوینی از آن را بازسازی نماید.*
در پروژه او ایران از موقعیت *«مطالعه از بیرون»* خارج شد و به بستری برای زیستن و *«مطالعه از درون»* مبدل گشت. *بخش دیگر نوآوری او در سامان بخشی به مطالعات ایران شناسی بود که توانست به صورتی نسبی، منطق و نگاه مسلط مستشرقین را تعدیل نموده و ایران را از چارچوب مرزهای جغرافیایی و فرهنگی به یک «ایده فراگیر» نزدیک سازد.*
*بر این اساس او را می توان اولین ایران شناس فارسی زبانی دانست که توانست برای نحله های این رشته سرمشق فکری تولید کند.*
به همین دلیل *استاد شفیعی کدکنی* او را این گونه وصف می کند که *« در مراکز علمی جهان و حوزه های ایران شناسی و دانشگاه های کره زمین، هیچ کس از معاصران ما اعتبار و حرمت ایرج افشار را ندارد».*
ابزار اصلی پروژه کاری ایرج افشار *سفرنامه نویسی* بود که آن را به عنوان بستری برای شناخت ایران در نظرگرفته بود.
روایت وضعیت زندگی و فرهنگ در مجموعه آداب و رسوم مردم بومی و ارائه همزمان تحلیل اجتماعی از دیگر بخش های جذاب نوشته های ایرج افشار به شمار می آید. به عنوان مثال او در سفر به بلوچستان وضعیت زندگی و نگرش های اجتماعی مردم را این گونه روایت می کند: _«در دامنه کوه خواجه مردمی زندگی می کردند که به آنها صیاد می گفتند. آنان کارشان ماهیگیری بود. پیرمردی آنجا بود که با او صحبت کردیم. من از او پرسیدم *دکتر مصدق* را می شناسی؟_ _گفت دکتر مصدق کی هست؟ گفتم رییس مملکت است. گفت نه رییس مملکت رضاشاه هست. هنوز نمی دانست که محمدرضا شاه ده، دوازده سال است که سلطنت می کند.»_
ایرج افشار که از هر فرصتی برای معرفی تاریخ محلی و ملی دریغ نمی کرد، می نویسد: «همیشه بدنامی یا زمین خوردگی سیاسی تا اندازه ای موجب فراموشی می شود. قاجارها، به ویژه فتحعلیشاه، به علت این که قسمت هایی از خاک ایران را ازدست دادند، کارهایی را که در زمینه آبادانی و عمران کردند به علت همان بدنامی و شکست، مورد توجه قرار نگرفت. بعدها هم دیگر کسی به آن توجه نکرد. بسیاری از بناها ازجمله مسجد شاه قزوین، بازار زنجان، مسجد شاه تهران، مسجد شاه سمنان و خیلی جاهای دیگر در دوره فتحعلیشاه و به دلیل علاقه مندی او به وجود آمده؛ اما به علت همان جهات اجتماعی و سیاسی قضیه، کسی به آن ها توجه نکرد.
به نظر او با سیر و سیاحت و گردش، امید این که مردم ایران، دوره قاجاریه و دوره های دیگر را به درستی درک کنند، وجود دارد»؛ کما این که خودش همراه با *شادروان منوچهر ستوده* در یکی از همین گلگشت ها *۱۸ هزار کیلومتر راه* را برای دستیابی به اهدافش پیمود.
* ایرج افشار تلاش می کرد تا سفرنامه نویسی را به فرصتی برای توسعه ایده ایران به عنوان چارچوبی فرهنگی و تاریخی تبدیل کند و چهره ای اصیل و واقعی از ایران ارایه نماید. او تلاش می کرد تا مخاطب را از طریق تشویق به گل گشت در وطن، به گفت وگوی با ایران دعوت نماید و از این روست که پروژه او فراتر از «تماشا» و « ایرانگردی» است؛ به گونه ای که همواره در تلاش بود تا سفر را به سازه معرفت تاریخی هر ایرانی و غیرایرانی پیوند بزند و جالب این که برای این منظور دشوارترین و بی راهه ترین مسیرها را طی می کرد تا شناخت جامع تری پیدا نماید. خوشبختانه از ایشان ۴۲ سفرنامه مفصّل و ده ها یادداشت سفر و صدها عکس برجای مانده است.*
* زنده یاد ایرج افشار روش شناس حقیقیٍ مطالعات ایران در عصر ما بود که در طول شش دهه حیات فرهنگی در حال جست وجوی این مرز و بوم بود و امروز ما میراث دار یافته های او هستیم؛ میراثی که می تواند از طریق هنر، ادبیات، مطالعاتٍ اجتماعی، تاریخ، جغرافیا و حتی علوم و ریاضی وارد کلاس های درس شود و به تقویت هویت ملی و دینی دانش پژوهان بیفزاید.*
* راهش پر رهرو و نامش جاودان باد*
* داستان گردآوری، آرشیو و دیجیتالی ساختن برنامه گل های رادیو ایران*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
* نسخه دیجیتالی مجموعه موسیقی گل های رادیو ایران به بایگانی صداهای جهان کتابخانه بریتانیا سپرده شد.*
برنامهٔ گلها به مدت ۲۳ سال از ۱۳۳۵ تا ۱۳۵۷ از رادیو ایران پخش میشد. این برنامهها شامل *۸۵۰* ساعت مقدمه و شعرخوانی به همراه آواز بود. طراح اصلی آن، *داود پیرنیا* بود که علاوه بر داشتنِ شهرتی به سزا در امر قضا و سیاست، دانشمندی وطنپرست و فرهیخته به شمار می آمد. وی از سال ۱۳۳۵ به مدت *یازده سال* خود را تمام و کمال وقف تولید برنامهی گلها کرد.
پیرنیا بسیاری از بزرگان علم و ادب پارسی را به همکاری فراخواند.
علاوه بر دارا بودن این گنجینه عظیم از هنرمندان، بخت و اقبال نیز به یاری پیرنیا شتافت و وی را مشمول حمایت همهٔ جانبهٔ *نصرتالله معینیان* ، مدیرکل رادیوِ ملی ایران، نمود. *معینیان طی سالهای خدمت، انقلابیدر برنامههای رادیو ایجاد و آنها را از جنبهٔ تبلیغات صرف شرکتها و رجال سیاسی خارج کرد و تبدیل به ابزاری برای اشاعه فرهنگ و زبان پارسی نمود.*
برنامههای تولیدی پیرنیا در کانونهای شعر و ادب، مظهر فرهیختگی شناخته شدند؛ زیرا در ساخت آنها از ذخیرهٔ ارزشمند دیوان بیش از *۵۶۰* شاعر کهن و معاصر فارسی بهره گرفته شده بود؛ به گونه ای که از برنامه گل ها با عنوان *دایرةالمعارف موسیقی ایران* یاد میشود.
* برنامهٔ گلها نقطهٔ عطفی در تاریخ ادب و فرهنگ پارسی به شمار میرود؛ زیرا شعر و شاعران و موسیقی و موسیقیدانان را ارزشی والا بخشید.*
هنگامی که موسیقی در مناسبتهای خاص اجرا می شد، اغلب مردم جایگاه موسیقی دانان را نازل می دانستند و کسی به ارزش و جایگاه هنری آنان واقف نبود؛ اما به دلیل کیفیت بالای این برنامه، دیدگاهِ طبقاتِ جامعه نسبت به موسیقی و موسیقیدانان و خوانندگان تغییری کلی یافت.
برنامهٔ گلها چنان اشتیاق و تغییری در زندگی جامعهٔ آن روز ایران ایجاد کرد که بسیاری برنامهٔ روزانهٔ خود را به گونه ای تنظیم میکردند که با زمان برنامهٔ گل ها در رادیو همخوانی داشته باشد تا آهنگهای مورد علاقهٔ خود را از دست ندهند و بتوانند آنها را ضبط کرده و با دوستان و آشنایان گوش دهند و لذت ببرند.
برنامهٔ گلها در حفظ و دمیدن حیاتی نو در کالبد موسیقی و شعر بومی و کلاسیک ایرانی نقشی اساسی داشت. این سبک شعر و موسیقی از سوی بیگانگان داخلی و خارجی در معرض تهدیدی جدی بود؛ زیرا آنان در مسیر نوسازی ایران، بر فرهنگ و سنتهای ایرانی و راه و رسم کهنِ عاشقی قلم بطلان می کشیدند.
*یکی ازمهم ترین دستاوردهای برنامه گلها در جامعهٔ ایران که در دهه های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ درصد بیسوادی به ۸۵ در صد می رسید، تلفیق شعر و موسیقی و عادت دادن مردم به شنیدن شعر و موسیقی خوب بود. این برنامه با یادآوری و معرفی بیش از ۵۶۰ شعر فارسی (از قدیم تا جدید)، باعث شد مردم به گونهٔ ای گسترده به عمق و غنای میراث ادبی خود پی ببرند. بر اثر پخش این اشعار از رادیو، علاقه به ادبیات کلاسیک فارسی جانی تازه یافت و تقاضا برای انتشارِ دیوان های شاعران که سالها مهجور مانده بودند و دیگر چاپ نمیشدند، یا کیفیت چاپ و نشر آنها پایین بود، ناگهان بالا رفت و کتاب فروشیها و مراکز توزیع و چاپ و نشر از میزان اقبال عمومی برای خواندن این کتابها در شگفت ماندند.*
* به دلیل ارزش و اهمیت تاریخی این برنامهها خانم ین لویسُن آمریکایی که با همسرش از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ در شیراز اقامت داشت و هر دو عاشق تمدن و فرهنگ ایران شده بودند، با گردآوری برنامه های گل ها از سراسر جهان و سازماندهی و دیجیتالی کردن آن ها و به رایگان در اختیار گذاردن برای همگان، کاری کارستان کرد.*
بر این اساس *«پروژهٔ گلها»* در سال ۱۳۸۶ به گونۀ آزمایشی و با همکاری و حمایت بنیاد میراث ایران و پژوهشگاهِ مطالعات ایرانی بریتانیا و بخشِ موسیقی *دانشگاهِ سوآس* (SOAS) *و با استفاده از کمک هزینهٔ کتابخانهٔ بریتانیا برای برنامههای بایگانی شدۀ در معرض خطر* (Endangered Archives Programme)، *سرانجام توانست آرزوی این چهره فرهنگ دوست را جامۀ عمل بپوشاند.*
او می گوید: «دو سال پس از آن ( ۱۳۸۷ و ۱۳۸۸) مسافرتهای زیادی به ایران، فرانسه، آلمان، کانادا و آمریکا داشتم و در طی این سفرها به جمعآوری برنامههای گلها پرداختم و البته از کمکهای بیشائبه و بیدریغ بسیاری از مجموعه دارانِ دولتی و غیر دولتی نیز بهره بردم. *سرانجام در ۱۳۸۸ نسخهٔ دیجیتالی کامل مجموعهٔ گلها را به بایگانیِ صداهای جهانِ کتابخانهٔ بریتانیا (British Library’s World Sound Archive) سپردم».*
* خدا را سپاس که با همت این بانوی عاشق و فرهیخته، تمامی برنامه گل ها به همراه اطلاعات مربوطه در آدرس زیر قابل شنیدن و دانلود است:*
*https://digital.library.yorku.ca/node/125*
* لزوم خوانشی نو از اندیشه های دکتر کاظم معتمدنژاد*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
۱۴ آذرماه ۱۳۹۲ *دکتر کاظم معتمدنژاد* به میهمانی خاک رفت و دست علاقه مندان از وجود پُرثمرش کوتاه شد؛ اما خوشبختانه آثار ارزشمند این چهره درخشان علمی، راهنمای ماست تا ظرفیت های ارتباطات اجتماعی را در مسیر توسعه پایدار کشورمان آشکار سازیم.
دوستداران ایشان سال گذشته به مناسبت دهمین سالگرد فقدانش در خانه اندیشمندان علوم انسانی، مراسم یادبودی برپا کردند و به بازخوانی دیدگاه های او پرداختند.
در این یادداشت با اشاره به برخی از موارد مطرح شده در گردهم آیی یاد شده، *لزوم خوانشی نو از اندیشه های دکتر معتمدنژاد* را مطرح می سازم.
* بازخوانی اندیشه و دیدگاه دکتر معتمدنژاد منحصر به ماندن در گذشته و بیان خاطرات نیست؛ چون تاریخ و بازگشت را با دو رویکرد میتوان دنبال کرد؛ یکی از آن ها بیان خاطرات است؛ اما عدهای هم مثل فردریک جیسون معتقدند که باید از خاطرهها گذشت و به سمت آرمان ها رفت؛ به بیان دیگر باید تاریخ را براساس آرزوها خواند. بر همین اساس می توان گفت: «گذشته، چراغ راه آینده است».*
* دکتر معتمدنژاد سپهر ارتباطات را، جهانی گشوده به سوی جهان های دیگر می دید و از آنجا به تاریخ، فرهنگ، سیاست، اقتصاد، حقوق و جامعه پنجره هایی می گشود.*
مدام در پی آن بود که *وسایل ارتباط جمعی* را در قالب *تاریخ اجتماعی آن ها* معرفی کند؛ زیرا به نظر او رسانه ها جدا از محیط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شان کارکرد ارتباطی ندارند.
اندیشه او نه با « *انقلاب توقعات فزاینده* » در جامعه همسو شد و نه از « *سرخوردگی های فزاینده* » سربر می آورد. *آرام و عقلانی راه می جُست و پُل می ساخت و برنامه های کلان را مهندسی می کرد. فکرش بزرگ بود و گام هایش کوچک؛ آرمان هایش بلند بود و امیدش مداوم. فاصله میان «آکادمی»، «جامعه»، «نهادهای مدنی» و «دولت» را کوتاه می ساخت و از همین راه دامنه علوم ارتباطات را در ایران I وسیع می کرد.*
دانش استاد بهنگام و روش او گشاینده افق های وسیع به سوی دانایی بود؛ *اما بزرگ تر از آن ها، منش «معلمی» اش بود.* به معنی دقیق کلمه، *شاگردپروری* کرد و صاحب سبک پرورش داد و در این راه، بازنشستگی و حتی مرگ نقطه پایانی در این روند نبود، بلکه آغازی بر حضور برجسته تر او در کسوت آفرینندگان آثار بود. *به گفته بوردیو، باید امید داشت که «وارثان» و بازتولیدکنندگان دانش نیز توفیقی چون او بیابند و اندیشه و راهش را همچنان گشوده نگاه دارند.*
مهمترین آرزوی دکتر معتمدنژاد این بود که منظومه ارتباطات در ایران شکل بگیرد تا بتواند به حل و فصل مسائل جامعه کمک کند.( _دکتر هادی خانیکی_ )
*یکی از اقداماتی که باید در حق دکتر معتمدنژاد انجام دهیم، تبدیل ایشان به یک مکتب فکری و ارتباطی ایرانی است.*
مثلاً یک واحد درسی با عنوان *«آشنایی با اندیشه های دکتر معتمدنژاد»* می توانیم ایجاد کنیم. *به نظر می رسد تا ادبیات مکتوبی درباره ایشان تهیه و تدوین نکنیم، این گنج به تدریج فراموش خواهد شد.*
برای تحقق آرزوها، آینده را می توان ساخت. اگر استاد معتمدنژاد زنده بود، حتماً برای مباحث *هوش مصنوعی* و *متاورس* درسی با عنوان *” نقش ارتباطات در سلطه جهانی”* را آموزش می داد و اجازه نمی داد با آن ها هیجانی برخورد کنیم، *بلکه می پرسید چرا به وجود آمدند؟ و برای این منظور نظریه پردازی می کرد.* ( _دکتر یونس شکرخواه_ )
دکتر معتمدنژاد که فروتنی اش برخاسته از اعتماد به نفس بالای او بود، همیشه حرف های سازنده می زد. در واقع نکته های ایجابی که مطرح می کرد، درون آن انتقادهایی هم به همراه داشت. *راه اصلاح جامعه را اصلاح رسانه می دانست و معتقد بود بدون اصلاح صدا و سیما به عنوان رکن اساسی در جامعه و اصلاح نظام مطبوعات و فضای مجازی امکان تغییر چشمگیر را نمی توانیم داشته باشیم.* ( _مهندس عباس عبدی_ )
* مردان بزرگ نه تنها خود قدم در راه میگذارند و آن را برای دیگرانی که قرار است پا جای پای آنها بگذراند، هموار میسازند؛ بلکه از حیث دانش، منش و عملکرد، الگوهایی را بر پا میدارند که نقشه راه آیندگان می شود و نقش دکتر معتمدنژاد را در حوزههای نظری، عملی و حرفهای روزنامهنگاری و ارتباطات باید از این منظر به داوری نشست.*
*اگرچه ۱۱ سال است که دیگر در میان ما نیست؛ اما اندیشه های او برای نهادینه ساختن ارتباطات همچنان پویاست. پس، بکوشیم دیدگاه های او را در عرصه پژوهش های ارتباطی از یک سو و مطالعات روزنامه نگاری از دیگر سوی عملی کنیم و تحقق بخشیم.*
*دکتر کاظم معتمدنژاد یک شخص نیست، یک «راه» است؛ راهی که او سنگلاخی هایش را طی کرده و اینک فرمان را دست ما می دهد تا ادامه دهنده مسیرش باشیم: راهی که اخلاقی زیستن و اخلاقی ماندن، مهم ترین شرط عبور از آن است.* ( _دکتر مهدی فرقانی_ )
* به روانش درود می فرستیم و از خداوند متعال توفیق تداوم راهش را خواستاریم.*
* به یاد علامه محمد تقی جعفری که زندگی اش برای همه درس آموز بود*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
از مرداد ۱۳۰۴ تا آبان ۱۳۷۷، ایران سرمشقی گرانقدر را به نسل جستجوگر و دانش پژوه معرفی کرد که در همه مراحل حیات پُربارش، لحظه ای از آموختن و تحقیق باز نایستاد و بزرگ ترین اثر او نحوه زندگی اش بود.
*زنده یاد علامه محمدتقی جعفری از جمله روحانیانی به شمار می رفت که سیر و سلوک عرفانی را نه فقط برای وعظ که با زندگی اش به معنای واقعی درآمیخته بود.*
دانش بالا، سعه صدر و احاطه به متون مذهبی و ادبی؛ به ویژه نهج البلاغه و مثنوی معنوی از وی چهره ای دلپذیر ساخته بود؛ به گونه ای که عوام و خواص، فراخور برداشت خود از شنیدن سخنانش که با لهجه ای شیرین درآمیخته بود، لذت می بردند.
علاوه بر آن، این چهره فرزانه رفتار اخلاقی فاخری را به یادگار گذاشته که در حافظه علاقه مندانش ثبت و ضبط گردیده است. ذکر چند نمونه از آن ها خالی از لطف نیست.
یکی از پژوهشگرانی که با ایشان همنشینی داشته، گفته است: «وقتی کنگره هفتصدمین سال مولوی در دانشگاه تهران برگزار شد، برگزار کنندگان به عمد یا به سهو از استاد جعفری به عنوان یک محقق ایرانی مثنوی دعوت به عمل نیاوردند. علامه خطاب به ما که بسیار ناراحت شده بودیم، به آرامی گفت: «بروید سخنرانی ها را گوش کنید و در پی مطالب باشید، نه در پی شخص و نام»
به یاد دارم در این کنگره، *زنده یاد مجتبی مینوی* در متن سخنرانی خود از نظر نسخه شناسی شک داشت که در بیت اول مثنوی، بشنو از نی چون *«حکایت»* می کند درست است یا بشنو از نی چون *«شکایت»* می کند؟ من وقتی موضوع «حکایت» و «شکایت» را با ناراحتی و طنز نقل کردم، *ایشان گفت: آقای مینوی در واژه شناسی و نسخه شناسی استادی بزرگ هستند. صحیح نیست به تحقیر از او یاد کنی! اگر از این که مرا دعوت نکرده اند، آزرده خاطر هستی، نباید نسبت به کسانی که دعوت شده اند، بی حرمتی کنی! حالا به من بگو آیا در جلسات کنگره، آوای « نی» را شنیدی یا نه؟ گفتم: نه. گفت: اگر صدای «نی» را شنیده بودی، نه در پی «شکایت» بودی و نه «حکایت !» من همان جا منقلب شدم و بی اختیار گریستم.*
یکی دیگر از نزدیکان علامه جعفری این خاطره را از استاد بیان می کند: «سال ها پیش، در تهران باران شدیدی آمد که به سیل تبدیل شد و تمام جوی ها را آب گرفت. در خیابان خراسان توله های یک سگ از سرما و ترس سیل، به گوشه ای خزیده بودند و سگ مادر با ترس و اضطراب می رفت و تک تک آن ها را از آب بیرون می آورد. این در حالی بود که با این سیل شدید، احتمال غرق شدن آن ها زیاد بود. *علامه جعفری با دیدن این صحنه، بی تاب شد و از افرادی که بی خیال به صحنه نگاه می کردند، درخواست کرد جلوی آب را ببندند تا این سگ (مادر) بتواند توله های خود را از سیل نجات بدهد. ایشان وقتی دید مردم بی اعتنا هستند، آن قدر اصرار کرد و داد و فریاد به راه انداخت، تا این که مردم مجبور شدند با یک چوب بزرگ، مسیر آب را منحرف کنند تا سگ (مادر) بتواند به راحتی توله های خود را نجات دهد.»*
*حجة الاسلام دکتر ناصر رفیعی* استاد حوزه و دانشگاه که برای اکثر مردم نام آشناست، طی یک سخنرانی به مناسبت میلاد خجسته *رسول گرامی اسلام (ص)* در سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی به نقل از *دکتر محمد رضا هاشمی گلپایگانی وزیر علوم، تحقیقات و فن آوری چهار ساله دوم ریاست جمهوری شادروان آیت الله هاشمی رفسنجانی* بیان داشت که در زمان مسئولیت ایشان، وزارت علوم برای ساختن یک مجتمع بزرگ علمی با معمار و ناظر ایرانی، از یک گروه کارگر افغانی دعوت به همکاری نمود. این گروه که اهل تشیع بودند، در قراردادی که تنظیم شد، *یکی از شرط های خود را برپایی مراسم عزاداری طی دهه اول ماه محرم در مکان مجتمع ذکر کردند که مورد توافق قرار گرفت.*
ایام عزاداری که فرا رسید، یک شب آقای وزیر با قصد کنجکاوی به مراسم عزاداری آنان می رود و مشاهده می کند که کارگران خسته افغانی توأم با خواب آلودگی پای سخنرانی روحانی نشسته اند و مخاطبان فعالی به چشم نمی خورد.
*دکتر هاشمی گلپایگانی شباهت عجیبی بین سخنران مجلس با علامه جعفری مشاهده می کند تا این که با کمی دقت یقین حاصل می کند او خود علامه است!!*
در پایان سخنرانی وزیر شگفتی خود را از حضور ایشان و ایراد سخن در این جمع بیان می کند. *علامه جعفری می گوید: «منتظر تاکسی بودم؛ دو نفر از این کارگران نزد من آمدند و برای سخنرانی دهه اول محرم دعوت به عمل آوردند. از آنجا که احساس کردم عمل آنان خالصانه، برای رضای خدا و از سرٍِ ارادت به سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (ع) می باشد، بی درنگ پذیرفتم.»*
* این سیره و منش، نیاز مبرم جامعه ماست تا با اتکا بر آن، بتوان اخلاق علمی را در میان همه مردم؛ به ویژه دانش پژوهان نهادینه کرد.*
*به روان تابناک اش درود می فرستیم و نام و یادش را در آستانه صدمین سالگرد تولدش گرامی می داریم.*