همپوشانی های ریاضیات و ارتباطات
به بهانه روزجهانی زنان در ریاضیات
اتحادیه بین المللی انجمن های ریاضی جهان ۱۲ می ( ۲۲ اردیبهشت ماه ) هر سال را که سالروز تولد زنده یاد #پروفسورمریم میرزاخانی می باشد، به عنوان " روز جهانی زنان در ریاضیات " نامگذاری نموده است.
تقارن سالروز تولد ایشان ( ۲۲ اردیبهشت ماه ) با پدر علوم ارتباطات دکتر کاظم معتمدنژاد ( ۲۱ اردیبهشت ماه )، این ذهنیت را در من تداعی کرد که دو مقوله ارتباطات و ریاضیات چه وجوه اشتراک و همپوشانی هایی در سطح جامعه می توانند با یکدیگر داشته باشند تا گره گشایی کنند؟
ویژگی بارز و برجسته دانش ریاضی شکوفا سازی خرد و عقلانیت، تکیه بر منطق و استدلال، گریز از سطحی نگری، و در یک کلام فهم و درک عمیق مسائل است که در سایه صبوری و شکیبایی به دست می آید و میرزاخانی در آن سرآمد بود.
راجر بیکن فیلسوف انگلیسی در سال ۱۲۶۷ میلادی در پاسخ این سوال که " چرا باید ریاضی بخوانیم؟ گفته است: " کسی که ریاضیات نمی داند، نمی تواند چیزی از بقیه علوم و هر آنچه در این جهان است، بفهمد. او به جهالت خودش پی نمی برد و در پیِ چاره جویی نیز بر نمی آید. "
هر گاه یادگیری هر مفهومی با درک و فهم صحیح آن همراه باشد، علاوه بر احساس رضایت و لذت وصف ناپذیر، سبب توان برقراری ارتباط بین مفاهیم مختلف می شود.
فهم ریاضی علاوه بر آموزش صحیح، نیاز به تأمل و تفکر درونی دارد؛ از این رو باید به هر دانش پژوه ریاضی آموزش داده شود که روی مفاهیم تفکر کند و آن را به مباحثه بگذارد. باید به آنان یاد داد که به جای حفظ کردن، مفاهیم ریاضی را بفهمند تا بتوانند به خوبی استدلال کنند و راه حل هایی را که به نظرشان می رسد، بدون ترس از قضاوت دیگران ارائه دهند.
از سوی دیگر " #گفتوگو " که بنیادی ترین کُنش ارتباطی در همه جوامع به شمار می رود، بر صبوری، گوش دادن، استدلال و منطق متکی است که اگر در جامعه نهادینه شود، راه گشای حل مشکلات و رفع معضلات خواهد بود؛ زیرا به تعبیر #سقراط: "#گفتوگو به منزله یک قابله، به وجود آورنده #خرد_جمعی است."
به نظر اغلب صاحب نظران یکی از آسیب های جدی اجتماعی کشور ما فقدان " گفت و گو" در سطوح مختلف جامعه است که علاوه بر سوءتفاهم و رواج بی اعتمادی، محروم شدن از اشتراک های فکری در مسیر توسعه پایدار، پیامد دردناک آن به شمار می رود.
با توجه به موارد بالا، این سوال در ذهن بنده شکل گرفت که آیا نمی توان برهان و استدلال در کلاس های ریاضی را به کانون خانواده و جامعه تسری داد؟ اگر دانش آموزان با منطق، دلیل و استناد مانوس شوند، آیا نمی توانند این رویکرد را در زندگی روزمره به کار برده و بحث ها و جدل هایی را که به یک جانبه نگری، سوء تفاهم و بی اخلاقی منتهی می گردد، به گفت و گو که متضمن تفاهم و همدلی است، تبدیل کنند؟
این همان چیزی است که از آن با عنوان
" وظیفه اجتماعی آموزش علوم " یاد میشود.
بچههایی که مدرسه و دانشگاه میروند، قرار نیست لزوماً دانشمندان درجه یک شوند؛ اما به کار گیری عقل و خرد و نیز «آموزش تفکر نقادانه» در کنار علوم دیگر به افراد کمک میکند تا دیگری را که طرف گفت و گوی آنان است، به رسمیت شناخته و رویکرد بهره گیری از استدلال را در خود نهادینه سازند. اگر ما بتوانیم این روحیه را در آموزش علم تقویت کنیم، به «تحقق صلح» نیز کمک بسیاری کردهایم؛ زیرا در میان آدمیان اشتراک ها بیشتر از تمایزهاست.
پروفسور میرزاخانی بر این اعتقاد بود که:
" ریاضیات زیباییِ خود را تنها به افراد صبور نشان داده و به درست فکر کردن کمک می کند."
جالب این است که موفقیت یک گفت و گوی واقعی نیز در پرتو صبر و شکیبایی و دوری از تعصب امکان پذیر است.
فراموش نکنیم که ریاضیات از ماهیت عینی برخوردار بوده و گفت و گو در بردارنده عناصری ذهنی نظیر صدا، آهنگ کلام، تماس چشمی، شخصیت، زبان بدن و امثال آن است؛ اما این دو قلمرو با یکدیگر هم پوشانی هایی هم دارند. به عنوان مثال همان گونه که ریاضیات با دقت سر و کار دارد، موفقیت یک سخنرانی نیز به دقت در ارائه آن متکی است. همچنان که یک استاد ریاضی نیازمند برخورداری از توان انتقال مفاهیم به مخاطبان خویش است تا بتواند ارتباط موثری با آنان برقرار نماید.
با این وصف، کاش معلمان ریاضی می توانستند از ظرفیت این رشته در کارآمد ساختن گفت و گو در سطوح مختلف جامعه بهره برده، به افزایش کیفیت زندگی کمک کنند.
حیات طیبه پروفسور مریم میرزاخانی به عنوان " #اولینزنبرندهجایزهفیلدز " با وجود کوتاه بودنش، سرشار از زیبایی و نشاط بود؛ به طوری که فهم و حل مسئله چه در ریاضی و چه در زندگی، کلید واژه آن به شمار می رفت.
سالگرد تولد #دکترمعتمدنژاد و
#پروفسور_میرزاخانی را گرامی داشته و به روح بلندشان شان درود می فرستیم.
#معلم و گشودن پنجره ای به سوی #آگاهی
به مناسبت ۱۲ اردیبهشت #روز_معلم
معلم واقعی کیست؟ شاید نخستین و مهمترین خصیصیهٔ یک آموزگار واقعی این باشد که او روحیهای حق به جانب ندارد و خود را کلیددار خزانهٔ حقیقت نمیداند. آموزگار واقعی نه تنها معطوف به خویش و مشعوف از خویش نیست؛ بلکه توانِ خودانتقادی و به زیر سؤالبردن نگرشها و روشهای خود را دارد. آموزگار واقعی میتواند به دیگران نیز جرأت دهد که خود را و آنچه را که به نام تربیت به خوردشان دادهاند، نقّادی کنند و زیر سؤال ببرند.
معلم واقعی در این توهّم نیست که باید حق یا حقیقت مطلق نزدِ خود را به دیگران بیاموزد، و به اصطلاح آنها را هدایت و تربیت کند. آموزگار واقعی تنها کمک میکند که آنان خودِ مدفون شدهشان را از آوار آنچه «ازخودبیگانه»شان کرده، بیرون کِشند تا دوباره «هست» شوند و با خویش در صلح و آشتی به سَربَرند. در واقع، آموزگار واقعی نمیخواهد که چیزی بر دیگران بیافزاید و آنها را سنگین نماید، بلکه، برعکس، چیزی از آنها میکاهد و «سبُکبار»شان میکند. تربیت چیزی جز هَرس کردن شاخ و برگهای زاید نیست.
معلم واقعی ما را فرامیخوانَد که از آن «خود» که حجاب مان گشته است، دستبرداریم؛ از خودی که نیستیم به درآییم و به خودی که باید باشیم، درآییم. به عبارت دیگر، آموزگار واقعی ما را از خود نمیسِتاند تا به سوی خویش بکشاند، بلکه ما را از «خودی کاذب» میرهاند تا به «خود راستین» برساند.
معلم واقعی کسی نیست که بیشتر از شاگردانش میداند؛ بلکه کسی است که بیشتر از شاگردانش میتواند یاد بگیرد و بیاموزد. به عبارت دیگر، تفاوت استاد و شاگرد، نه یک «تفاوت ماهوی»، که یک «تفاوت درجهای» است: استاد شاگردترین شاگرد است.
هایدگر به ما میآموزد که استاد تنها یک شاگرد بهتر و جدّیتر است؛ شاگردی که برای یاد گرفتن مشتاقتر و کوشاتر است. به زبانِ سپهری: " میتوان او را تنها دوندهای بهتر در پیِ آوازِ حقیقت دانست. "
استاد بودن یعنی «همیشه آغازگر» بودن، «همیشه در راه» بودن و «همیشه شاگرد» بودن. از همین رو است که مونتنی، فیلسوف و ادیب فرانسوی قرن شانزدهم، میگوید: "ترجیح میدهم در شصتسالگی شاگرد باشم تا اینکه در دهسالگی استاد باشم".
آموزگار واقعی کسی است که مدّعی دانایی نیست و مانند سقراط تنها «میداند که نمیداند». به یک معنا آموزگار واقعی کسی است که بیشتر «نمیداند»؛ یا دقیقتر بگوییم، کسی است که نادانیهایش را بیشتر میداند. آموزگار واقعی به تعبیر نیکولاس کوزانوس فیلسوف و ریاضیدان آلمانی قرن پانزدهم، «جهالتِ عالمانه» دارد.
آموزگاران بزرگ هنرمندانه میکوشند که امکانِ تعابیر متفاوت و متنوّع، و نه یک تعبیر یگانه و نهایی، از اندیشههای خود را فراهم اورند تا از این طریق فردیت، آزادی و استقلال آدمی را بیشتر پاس بدارند.
معلم، دانشآموز خود را از جهان تنگ و کوچک بیرون میآورد. دستهایش را در دستِ جهانی فراختر میگذارد و او را با دنیایی آشنا میکند که پیش از این، از آن آگاهی نداشت.
معلم چونان دهقانی دلسوز، دشت آمادهِ ذهن دانشآموز را بذر میپاشد و با حوصله از جویبار دانش آبیاریاش میکند تا به چشم اندازی سبز و مزرعهای مملو از درختان پرثمر تبدیل گردد.
معلم، دانایانِ تاریخ را به دانشآموز معرفی میکند. او را با دانشی انباشته شده در انبانِ زندگیِ تجربه شدهِ پیشینیان ارتباط میدهد و برای این ارتباط و آشنایی، جهد و تلاشی وافر میکند تا دانشآموزان در رود خروشانی که از ابتدا تا کنون در جریان بوده است، شنا کردن را بیاموزند.
معلم، دانشآموز را بر شانهی غولان مینشاند تا فاصلههای دورتر را ببیند. این همان چیزی است که "نیوتن" برای سپاسگزاری از تاریخنشینان گفته بود.
معلم، خرد و اندیشهی دانش آموز را با حوصلهی تمام میپروراند. فربه و پربارش میکند. هر چه عنصر اندیشیدن و خرد فزونی مییابد، خط فاصل میان انسان و سایر موجودات پررنگ تر و انسان، انسانتر میشود. معلم، در کار خلق انسانی آگاهتر و تواناتر می باشد و این نابترین تلاش انسان است.
در پایان سخنی از #شهید_مطهری را در مورد معلم یادآور می شوم.
معلم باید نیروی فکری متعلم را پرورش دهد و او را به سوی استقلال رهنمون شود. باید قوه ابتکار او را زنده کند؛ یعنی در واقع، کار معلم آتش گیره دادن است. فرق است میان تنوری که شما بخواهید آتش از بیرون بیاورید و در آن بریزید تا آن را داغ کنید و تنوری که در آن هیزم و چوب جمع است و شما فقط آتش گیره از خارج می آورید و آن قدر زیر این چوب ها و هیزم ها قرار می دهید که اینها کم کم مشتعل شود.
در روز #معلم،
از همهی معلمان دلسوز و مربیانی که در کارِ بسط و گسترش آگاهی و تواناییاند، یاد میکنیم.
روزشان و همهِ روزهایشان خجسته باد.