به بهانه انتشار هفتصدمین شماره هفته نامه «صدای گلپایگان»
علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
هفته نامه «صدای گلپایگان» از مرز هفتصدمین شماره انتشار عبور کرد. بدون تردید رسیدن به این مرحله از فعالیت دشوار روزنامه نگاری در شهرستانی که فاقد امکانات فنی نظیر چاپخانه و ... می باشد، موفقیتی در خور تحسین است.
مطبوعات، میراث گران سنگ معنوی و آیینه تمام نمای تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هر جامعه به شمار می رود.
اهمیت مطبوعات به حدی است که علاوه بر اطلاع رسانی، آموزش و پُر کردن اوقات فراغت، به دلیل نقش نظارتی بر عملکرد قوای سه گانه، به " رکن چهارم دموکراسی" معروف شده است؛ به گونه ای که " ژاک موسو " در کتاب فرهنگ ارتباط جمعی آورده: " اشتباه است که گفته شود هر ملتی لایق حکومتی است که دارد؛ بلکه باید گفته شود هر ملتی شایسته مطبوعاتی است که دارد. "
بدیهی است که راه اندازی و تداوم انتشار مطبوعات چه در سطح ملی و چه در سطح محلی نیازمند کنشگرانی شجاع و علاقه مند است که با از خودگذشتگی و تحمل مشکلات در برابر مردم احساس مسئولیت نمایند.
از یاد نبریم که نشریات ادواری ایران به ویژه از دوران مشروطه به این سو سهم قابل توجهی را در توسعه فرهنگی به خود اختصاص داده اند؛ به گونه ای که بخش عمده ای از تاریخ معاصر کشور با استناد به مطالب روزنامه ها و مجله ها نگاشته شده اند.
متاسفانه سال ها در حوزه علوم انسانی شاهد دیدگاهی بوده ایم که منابع مکتوب را هرچه قدیمی تر و خطی تر بودند، اصیل تر و قابل استناد می پنداشت؛ اما با انقلاب ارتباطات و تحولات چشمگیر در حوزه علم، امروزه اهمیت دسترسی پژوهشگران به محتوای مطبوعات، هر روز بیش از پیش آشکار می گردد.
از حدود یک قرن پیش، وقتی مدیر نخستین نشریه روزانه ایران (وقایع اتفاقیه)، یک دوره از نشریه خود را صحافی کرد و به کتابخانه ملی فرستاد، با اکراه آن را در ردیف کتاب ها جای دادند؛ زیرا باور غالب در آن زمان، این بود که کتابخانه نباید به «نشریه خانه» تبدیل شود.
با این وصف با تلاش ارزنده پیشکسوتان مطبوعات در ایران، نشریات اگرچه با تأخیر؛ اما اندک اندک به کتابخانه ها راه یافتند و بسیاری از آن ها امروز در زمره اسناد نفیس کشور به شمار می روند.
خوشبختانه در حال حاضر آرشیو ارزشمندی از اولین نسخه های هفته نامه «صدای گلپایگان» تا کنون در دسترس علاقه مندان قرار دارد تا بتوانند سیمای تاریخی زادگاه مان را در آن مشاهده نمایند و با منابع هویت فرهنگی خود آشنا گردند.
جالب توجه این که از تمام هفته نامه های «صدای گلپایگان»، نسخه ای نیز در موزه آستان قدس رضوی وجود دارد.
هفته نامه " #صدای_گلپایگان " طی دو دهه گذشته با به متن کشاندن دیدگاه ها، تحلیل ها و پیشنهادهای کارشناسان محلی، زمینه پیشبرد توسعه پایدار روستایی و شهری را در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فراهم ساخته است؛ از این رو این نشریه را می توان حافظه تاریخی مردم گلپایگان و در عین حال بازتاب دهنده صدای آنان و مسئولان محلی قلمداد کرد.
از سوی دیگر این رسانه بومی و اثرگذار با اطلاع رسانی های دقیق و حضور به موقع در صحنه های اجتماعی منطقه، موفق به جلب اعتماد مردم گردیده و از این طریق در جهت افزایش #سرمایه_اجتماعی در مناطق روستایی و شهر حرکت نموده است.
#صدای_گلپایگان " همان گونه که از نامش هویداست، از ابتدای انتشار تا کنون بازتاب دهنده ظرفیت های طبیعی، استعدادهای انسانی، مطالبه های مردمی، انتقادها و پیشنهادات شهروندان در مسیر پیشرفت گلپایگان بوده است؛ از این رو می توان آن را نمادی برجسته از #توسعه_فرهنگی زادگاه مان برشمرد که با برخورداری از تمدن ۷ هزار ساله شایسته معرفی بیشتر به هموطنان و مردم سایر کشورهاست.
اکنون که این رسانه محلی موفق، بستری را برای مشارکت و طرح دیدگاه همشهریان فرهیخته فراهم نموده، جا دارد به مدیر پرتلاش و باانگیزه اش جناب آقای حبیب الله حاج نوروزی و همکاران ایشان در هیئت تحریریه تبریک صمیمانه عرض نموده ، شاهد توسعه کمی و کیفی آن باشیم.
اگرچه در شرایط تحریم که صنعت چاپ و نشر بیش از سایر حرفه ها دستخوش بحران قرار گرفته و گردانندگان مطبوعات (محلی) را با مشکلات مضاعفی در زمینه کمبود کاغذ و هزینه های بالای چاپ مواجه ساخته و علاوه بر آن با فراگیر شدن شبکه های اجتماعی میل و رغبت مخاطبان به رسانه های مکتوب کاهش یافته است؛ اما با قاطعیت می توان گفت با گذر زمان، مطبوعات می توانند با تفسیرها و تحلیل ها و گزارش های خواندنی به جایگاه خود در منظومه ارتباطات بازگردند.
امید است رسانه محبوب " صدای گلپایگان" به سهم خود بتواند در زمینه آگاهی بخشی و جلب مشارکت های مردمی؛ در حد توان ، تحقق دهنده #ارتباطات_توسعه باشد.
بدرود؛ #مرد_حنجره_طلایی
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
او می رود دامن کشان
من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان
کز دل نشانم می رود
#استاد_علی_اکبر_گلپایگانی روی دوش انبوه دوستداران و علاقه مندانش به جایگاه ابدی سفرکرد و صدای مخملین خود را برای نسل های حال و آینده به یادگار گذاشت.
در زمانی که آواز ایرانی رو به انحطاط بود، گلپا و ایرج با هوشمندی متوجه شدند که باید آواز را «ترانهوار» سر داد. خوانشی که بهغایت دلنشین بود و موجب شد جای این دو هنرمند حتی در سینمای آن روزگار نیز باز شود.
اکبر گلپا قدم به قدم، هنر آواز را در گلستان موسیقی طی نمود. صوت داودی او که از عمق وجود و قلبی عاشق سرچشمه می گرفت، از منظر عام گرایی هنر، همانند اکسیری حیات بخش در تاریخ یک قرن موسیقی این مرز و بوم کم نظیر بود و در عین حال متواضع و فروتن ره می پیمود.
برای شنیدن مثنوی زیبایش در دستگاه شور و با مطلع «مست مستم ساقیا»، هر کس که رادیو نداشت، اقدام به خرید آن می نمود تا خود را از لذت شنیدن آن محروم نسازد.
وقتی برای نخستین اجرا به استودیوی رادیو رفت، داود پیرنیا بنیانگذار برنامه گل ها تحت تاثیر صدای دلنشین او قرار گرفت و از آن روز اکبر گلپا به مرد شماره یک رادیو تبدیل شد. او که بیشترین آواز را در برنامه گل ها داشت، بعد از تغییر و تحولات سیاسی، چهار دهه سکوت کرد؛ اما در ذهن دوستدارانش هیچ گاه محو نشد.
آواز گلپا منجر به مردمی شدن موسیقی در این سرزمین شد و حدود بیست سال از این مزیت ناب برخوردار بود. عطش شنیدن صدایش همواره در بین اقشار مختلف وجود داشت؛ تا جایی که استاد حبیب الله بدیعی در این باره فرمودند: «صد سال دیگر می فهمند که گلپا چه کسی بود»
جوهره آواز چهار چهره برجسته هنری ایران، یعنی بنان، گلپا، ایرج و شجریان، بزرگ ترین تاثیرها را در بنیان و ساختار آوازی موسیقی ایران داشته که از بین این چهار تن، عام گرایی استاد گلپا کاملآ بارز و منحصر به فرد باقی مانده است. حتی بعد از ممنوع الکار شدن، که غمٍ وجودش را گران و سوز قلبش را عاشقانه تر در آوازش نمایان گرداند، باز هم برای خاص و عام همان «گلپا» بود و ماند.
استاد گلپا هنرمندی بود که وجود و قلبش را در آوازش چونان خطوط نرم و رنگین مینیاتور می توان دید و چه بسا تنها اوست که آواز و صدا را دیدنی و شنیدنی کرد؛ از این رو آثار، گفتار، رفتار و حالات و منش انسانی اش از سوی خاص و عام قدر دید و بر صدر نشست.
گلپایگانی صدای رسای نسل قبل، حال و بعد از خود بوده و خواهد ماند. هنرمندی خوش رو که با استادی، تمام تکنیک های آوازی را در عنان و لگام حس و عشق، با تحریرهایی بی نظیر و با نبوغی وصف ناشدنی خلق می نمود. هم او بود که به جسم آواز، جانی دوباره بخشید و روحش را به سوی نور و روشنی رهنمون کرد. بی تردید صدای بهشتی استاد گلپا و تسلط روی شعر و درک معانی و استفاده از آن با وسعت زیاد حنجره اش، وی را به عنوان نامدارترین شناسنامه فرهنگی هنری معاصر ایران قرار داده است.
در روزهایی که بسیاری از خوانندگان، آهنگ سازان و شاعران نامدار ایران راهی آن سوی مرزها می شدند، گلپا در ایران ماند و خاموشی را بر غربت ترجیح داد. نزدیک به چهار دهه بی صدایی را تحمل کرد؛ ولی قدم زدن در کوچه پس کوچه های تهران را به جاذبه های جهان غرب نفروخت و می گفت: « به جهانی ندهم ذره خاک وطنم»
همه را به گرمی می پذیرفت. جوانان از جای جای ایران به خانه او می رفتند، آواز می خواندند و توصیه های گلپا را که برای اصلاح خوانش می گرفتند، توتیای چشم می کردند.
شاید کمتر کسی بداند اکبر گلپایگانی نزدیک به ۵۰ جلد کتاب تألیف نموده که اغلب آن ها در خارج به چاپ رسیده است. او پنج مدرک دکترای افتخاری از کشورهایی نظیر آمریکا، مجارستان و ... دریافت کرده و جالب آن که به صورت حرفه ای فوتبال بازی کرده است.
استاد گلپا چهره برجسته ای بود که مانند بسیاری از بزرگان تاریخ ایران، در حیات خود از دوست و دشمن جفا دید؛ ولی خم نشد و به پشتوانه عشق به مردم و متقابلاً گرایش مردم به او، نشکست؛ پاک زیست و جاودانه شد.
او همیشه گفته بود، دوست دارم مراسم تشییع من مانند فردین و تختی باشد. خودش نیز شمایلی مانند آنان داشت. ساده زیست و مردمدار بود و عشق به میهن در آثار او موج می زد.
استاد گلپایگانی سنت آواز را جاودانه کرد و ساختمانی دوباره ساخت. با تمام احساسش میخواند؛ به گونه ای که حتی یک واژه را بیتفاوت نخواند و سراسر زندگی اش با عشق و احساس همراه بود. سرانجام این ستاره تابناک هنر ایران در روز ۱۳ آبان ۱۴۰۲ به بزم گل ها در بهشت معبودش پیوست و آسمانی شد.
« ای خاک تیره دلبر ما را عزیز دار
کاین نور چشم ماست که در بر گرفته ای»
زبان حال استاد گلپایگانی نیز چنین است:
بعد از وفات، تربت ما در زمین مجوی
در سینههای مردم عارف، مزار ماست
یادش به خیر باد
*علی اکبر جعفری
اکبر گلپایگانی سوی جانان می رود*
* در سوک درگذشت مرد حنجره طلایی ایران استاد اکبر گلپایگانی*
اکبر گلپایگانی سوی جانان می رود*
*گوهر گلپایگان شاد و غزلخوان می رود*
*ای دریغا کز جفای خار و خس در بوستان*
*بلبل « حنجر طلائی » از گلستان می رود*
*ٱن که عمری با صدایش شادمانی ٱفرید*
*در برمعبود با لبهای خندان می رود*
*خوانده بودی شعر میر افشار با ساز ملک*
*کز نوای دلنشینت غصه از جان می رود*
*« تک درختی هستم اندر کام طوفان های دهر* »
*شاخه های جان و تن بشکسته حیران می رود*
*ای بلند ٱوازه ی دوران هماره زنده ای*
*نغمه هایت با چکاوک سوی بستان می رود*
*« جعفری » خونبار جای اشک از *چشمان خویش*
*قمری باغ هنر از باغ و بستان می رود*
*علی اکبر جعفری*
۱۴ ٱبان ۱۴۰۲
* خوش آن دل کاندر آن نور اُمید است*
* به میمنت پایان سرطان دکتر هادی خانیکی*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*گمان مبر که به پایان رسید کار مغان*
*هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است*
«حافظ»
در شرایطی که اخبار تلخ و ناگوار؛ به ویژه جنایات رژیم پلید صهیونیستی در غزه مردم ما را دل آزرده ساخته، پایان سرطان استاد گرانقدر *دکتر هادی خانیکی* برای جامعه علمی ایران خبری مسرت بخش بود.
در اولین ساعات بامداد روز سه شنبه ۹ آبان ماه سال جاری، پس از مراجعه به وب سایت روزنامه اعتماد، یادداشت دکتر خانیکی با عنوان *«روایت رنج و امید در تاریکی»* ، چنان توجهم را جلب کرد که با مطالعه فراز اول آن ( که حاکی از رهایی تن ایشان از سرطان بود )، بی اختیار از جا پریدم، دست افشانی کردم و از صمیم قلب خدای بزرگ را شکرگزاری نمودم.
به منظور درک این احساس، مناسب می دانم چند فراز از یادداشت دکتر خانیکی را مرور نموده تا نکات مندرج در آن را چراغ راهنمای خود در زندگی قرار دهیم.
این هفته که برای انجام آزمایش های بالینی شش ماهه به مرکز جامع سرطان برکت رفتم، پزشک معالجم دکتر پیام آزاده به اعتبار سی تی اسکن های اسپیرال انجام گرفته، رهایی کنونی تن را از سرطان اعلام داشت، اگرچه باید مراقب قلب باشم.
پرسش *خانم سلیکا جواد* نویسنده کنشگر آمریکایی که او هم درگیر سرطان بوده، پس از پایان سه سال و نیم شیمی درمانی و پیوند مغز استخوان، در کتاب بین دو قلمرو (داستان یک بیماری) این است که *چطور می توان دوباره وارد همین دنیا شد و زندگی را از سر گرفت؟*
پاسخی که در عمل پیدا می کند، ورود به دنیای ارتباطی فعال است؛ انتخابی که از درون آن انگیزه، کنش و امید بیرون آید.
من نیز به همین رویکرد و راه در این روزهای سختی که بر جهان پیرامون و میهنم می گذرد، رسیده ام: *باید در عرصه انگیزه داشت و انگیزه داد، کنش ورزید و به کنش فراخواند، امید یافت و امید داد و بر سر همه این ها در هر جا که میسر بود، گفت وگو کرد. به واقع توانش ارتباطی سر از توانش تن و درمان و اجتماع درمی آورد.*
*در این راستا باید چراغ امید را برافروخت؛ زیرا امید، باور به این است که همه چیز در نقطه پایان نیست.*
پرسش بنیادین این است که آیا می توان در کانون این جهان زیست تلخ، بذرهای امید را کاشت و بارور کرد؟ *پاسخ من به این پرسش بنا به زیسته ها و تجربه هایم در این روزها مثبت است و ...*
تا آنجا که اینجانب در جریان سیر درمان دکتر خانیکی بودم، ایشان در سخت ترین شرایط نیز تسلیم بیماری نشد و طی مراحل هفت گانه شیمی درمانی در بیمارستان پارس تهران به تدوین کتاب *«اندیشه پیشرفت و تحولات جدید جامعه ایران»* ( باز خوانی مطالعات *دکتر مجید تهرانیان* در حوزه های توسعه، فرهنگ و ارتباطات ) پرداخت که توسط نشر نی به زیور طبع آراسته گردید.
پس از عمل جراحی سنگین (سرطان پانکراس) در شیراز و پشت سر گذاردن دوره یک ماهه پس از آن، آرام آرام به نشست های علمی بازگشت و با عنایات خدا هر بار نسبت به گذشته بهتر از قبل ظاهر شد. خوشبختانه طی یک سال اخیر علاوه بر تدریس در کلاس های درس دانشگاه و حضور در انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات، در جلسه های سخنرانی، نقد و بررسی کتاب و مسائل روز جامعه، هم در تهران و هم شهرستان ها حضور موثر داشت که بنده نیز توفیق شرکت در برخی از آن ها را پیدا نمودم.
روز پنجشنبه ۱۱ آبان ماه به میمنت این خبر خوش، با دکتر خانیکی تماس گرفتم که فرمودند به مناسبت سالروز درگذشت زنده یاد *قیصر امین پور* ( ۸ آبان ) همراه با جمعی از دوستان به گتوند استان خوزستان زادگاهش آمده ام تا با آن شاعر برجسته تجدید میثاق نماییم.
*تجربه زیسته دکتر هادی خانیکی بیانگر آن است که در پرتو آگاهی و خردورزی، گفت و گو، طنز و ... می توان همواره شعله امید را فروزان نگاه داشت.*
*خوش آن رمزی که عشقی را نوید است*
*خوش آن دل کاندر آن نور امید است*
« پروین اعتصامی»
سلامتی و طول عمر با عزت این استاد فرزانه را از خداوند متعال مسئلت می نماییم.
* به یاد کامبیز درم بخش؛ هنرمندی که اندیشه، احساس و لبخند در آثار بی کلامش موج می زد*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
کامبیز درمبخش طراح، کاریکاتوریست و گرافیست و برنده چندین جایزه بزرگ معتبر جهانی در ۱۵ آبان ماه ۱۴۰۰ دیده از جهان فرو بست.
اهمیت حوزه کاری درمبخش، جنبه شناخت جهانی آثار اوست؛ به گونه ای که هر جای دنیا صحبت از کاریکاتور باشد، نام او با احترام آورده می شود.
*به منظور معرفی زنده یاد درم بخش مناسب دیدم فرازهایی از اثربخشی او را از زبان آقای رضا رفیع طنزپرداز معاصر بیان کنم.*
درم بخش در عرصه نقاشی، طراحی، گرافیک و کاریکاتور، به واقع اندیشمندی بزرگ و دائم الفکر بود. صاحب *«هنرهای تبسمی»* که ذهن شریفش عین کنتور، شماره میانداخت و هر لحظه به سوژه ای میاندیشید. هنرمندی دردمند که سه عنصر *«اندیشه و احساس و لبخند»* در آثار بی کلامش موج میزد. او به سان *حضرت حافظ* ، برای تمام بشریت پیام داشت؛ *پیغامی که در متن آن دعوت جهانی به مهربانی و انسانیت، صلح و دوستی، تفکر و خردورزی در زندگی بود.*
متواضع بود و مهربان. هیچ غرور و تکبری در او احساس نمیکردی. و همیشه نیز در دسترس بود.
درم بخش در جایی گفته است: «من سالها در مطبوعات، کشیدن همه انواع کاریکاتور را پشت سرگذاشتهام. کارهای من از وقتی که هفتم دبیرستان بودم، در مطبوعات چاپ میشد. صبح زود که از خواب بیدار میشدم، اول کاریکاتورهای مطبوعات را میکشیدم و تحویل می دادم و بعد مینشستم سر تکالیف مدرسهام.»
استاد درم بخش برای کارش فلسفه داشت. عین یک فیلسوف به لایه های پنهان و پیدای جامعه مینگریست و گاه با خنده میگریست. دردها را *سقراط وار* میدید و با درک موقعیت طنز تلخی که داشتند، آن ها را با نگاه لطیف و شیرین خود میآمیخت و به بیننده ارائه میداد. *او نیز چون سقراط معتقد بود که طنز، دردها و حقارت ها را آشکار میکند و بی اخلاقی ها و کج فهمی ها وبی خردی ها را نشان میدهد.*
*به قول دکتر داوری اردکانی، سقراط با این شیوه تقابل، جهل و غرور و دانایی و شجاعت را در مقابل هم قرار میدهد و نتیجه را به مخاطب وا میگذارد.*
به اعتقاد درم بخش یک طرح در عین حال که میتواند خندهدار و شادکننده باشد، میتواند خیلی هم تلخ بوده و عنوان *«طنز تلخ»* داشته باشد. طنز تلخ در همان طبقه *کاریکاتور* جای میگیرد و بیننده این نوع کاریکاتور از شدت تلخی که در این نوع طنز وجود دارد، نسبت به آن خندهاش میگیرد.
کسانی که فیلمهای کمدی کلاسیک را درست کردهاند، به نکته هایی مانند موارد زیر توجه داشتهاند. در این فیلم ها مثلاً کسی پشت در ایستاده و وقتی فردی در را باز میکند، در با شدت به دماغ او میخورد.
این واقعه برای آن که پشت در ایستاده، دردآور است؛ اما کسانی که این صحنه را میبینند، غش غش به آن میخندند. یا مثلاً کسی کیک خامهای را به صورت یکنفر پرت میکند و ما به عنوان بیننده به آن میخندیم؛ اما این واقعه برای کسی که صورتش با کیک مورد ضربه قرار گرفته، خوشایند نیست. یا کسی که در خیابان راه میرود، پایش روی پوست موز قرار میگیرد و لیز میخورد و زمین میافتد، دیدن این صحنه برای ما خندهدار است؛ اما برای آن کسی که افتاده، دردناک است.
این هنرمند در جایی می گوید: « زمانی که من ۱۲ ساله بودم، در میدان مخبرالدّوله یک واکسی بود که خودش دو پا نداشت، اما کفش های مردم را واکس میزد. این یک طنز تلخ است. یا مثلاً گدائی سر کوچه ما گدائی می کرد؛ اما شکمش سه برابر شکم آدم معمولی بزرگ بود. یا در زمان قدیم، سرکوچهها و گذرها کسانی بودند که کولهپشتی داشتند و بار می بردند و الان هم گاهی در بازار به آنان برمیخوریم، از این قماش، همیشه کسی را می دیدم که اصطلاحاً لَقوهای بود و پارکینسون داشت و گاه که او را صدا میکردند، با همین وضعی که داشت، روی کول او حدود صدکیلو و بلکه بیشتر بار میگذاشتند و او هم آن را میبرد. این صحنه در عین حال که واقعیت تلخی در درونش دارد؛ اما خندهدار هم هست.»
* کامبیز درم بخش، استاد بلامنازع درک و دریافت تضادها و تناقض هایی بود که در اطراف ما وجود دارند و طنز را می آفرینند. و گاه طنز تلخی که اشک و لبخند را به هم پیوند می زند. بسیار درد کشیده بود؛ اما این مهارت را داشت که از دل این دردها به دیگران لبخند تقدیم کند. منتهی از جنس اندیشه و احساس و تبسمی از سر تفکر.*
یادش به خیر که لبخند می زد و می گفت:
*«زمانی که به ایران آمدم، بازده کار هنریام ده برابر شد. ایران بهشت طنزنویسها و طنزنگارهاست و شما هیچ جای دنیا تا این حد سوژه پیدا نمیکنید. در آلمان روال زندگی خیلی معمولی است.»*
یک لغتی هست با نام *«کنتراست»* یا *«تضاد»* و شما این تضاد را در اینجا با جان و دل احساس میکنید و فقط کافی است پایتان را از در خانه بیرون بگذارید تا چیزهای عجیب و غریب ببینید و ...
*یاد و نامش گرامی باد*
* دانایی محوری در پرتو سواد رسانهای*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
به مناسبت فرارسیدن دوازدهمین هفته جهانی سواد رسانه ای و اطلاعاتی، «کُرسی یونسکو در فضای مجازی و فرهنگ: دوفضایی شدن جهان»، با همکاری *دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران* اقدام به برگزاری *«ششمین سمینار سواد رسانه ای و اطلاعاتی»* با محوریت *دستور کار جمعی جهانی* نموده است.
هدف از برگزاری این سمینار، بررسی مفهوم سواد رسانهای و اطلاعاتی در خدمت منافع مردم و اشاره به چگونگی نقش آن در بهبود سطح اطلاعات، مشارکت و توانمندسازی همگان است. تلاش بر این است که گامی در راستای دستیابی به *نظام اطلاعاتی آزاد* ، *کثرت گرا* ، *ترویج توسعه پایدار* ، *برابری* ، *گفتوگوی بین فرهنگی* ، و *پاسداری از دموکراسی* برداشته شود.
هفته جهانی سواد رسانهای و اطلاعاتی که هر سال از ۲۴ تا ۳۱ اکتبر (دوم تا نهم آبان) به صورت مشترک بین کشورها برگزار می گردد، امسال با شعار *«سواد رسانهای و اطلاعاتی در فضاهای دیجیتال»* آغاز به کار کرد.
با توجه به اهمیت موضوع، ضروری است توضیحاتی در مورد اهمیت و تاریخچه سواد رسانه ای ارائه شود.
انقلاب تولید محتوا در هزاره سوم، تمام ساختارهای سنتی جوامع را به چالش کشیده است.
با ورود به *عصر اطلاعات و جامعه شبکهای* ، تحولات فناورانه گوناگونی را شاهد هستیم که موجب تغییرات شگرفی در سبک زندگی بشر امروز شده است. اتکا بر روابط مبتنی بر پست الکترونیک، دریافت اطلاعات شخصی و کاری و اخبار از طریق ابزارهای الکترونیک، استفاده از شبکههای اجتماعی برای گذران اوقات فراغت و تبادل اطلاعات (بازیهای اینترنتی، وبگردی) و ...، از جمله اجزای جداییناپذیر زندگی انسان در جامعه اطلاعاتی به شمار میروند.
در شرایط کنونی، با توجه به تعدد و تکثر ابزارهای رسانهای، انواع پیامها بهطور دائم در حال انتقال هستند و مخاطبان خود را با بمباران خبری مواجه کردهاند؛ بهگونهای که هر پیام، ارزشها و سبکهای زندگی خاصی را به آنان القا میکند. افراد جامعه تحتتأثیر فضاسازیهای رسانهای قرار دارند و وسایل ارتباطی عصر حاضر نقش عمدهای در شکلگیری رفتار، عقاید، عواطف و بهخصوص روابط فردی و اجتماعی ایفا میکنند.
در چنین وضعیتی، افراد چگونه میتوانند خود را در مقابل تأثیرات منفی و ناخواسته این رسانهها حفظ کنند؟ آیا میتوان خواندن، تماشاکردن، گوشدادن و انواع استفاده از رسانهها را متوقف کرد؟ آیا میتوانیم جلوی امواج رسانهای را بگیریم؟ یا آن که باید با ارتقای سطح سواد رسانهای و ارتقای آگاهیهای خود، درک بهتر و مناسبتری از رسانهها و پیامهایی را که به ما میرسد، فراهم سازیم.
پیدایش اصطلاح *« سواد رسانهای»* ، به سال ۱۹۶۵ بازمیگردد که نخستینبار *مارشال مکلوهان* در کتاب *«درک رسانه: گسترش ابعاد وجودی انسان»* ، بهعنوان نیاز *دهکده جهانی* مطرح کرد؛ اما اکنون این مفهوم بر قدرت درک نحوه کارکرد رسانهها و معنیسازی در آن ها، دسترسی، تجزیه و تحلیل و ایجاد ارتباط در شکلهای گوناگون رسانهای و مصرف انتقادی محتوا، استوار است.
نگاهی به وضعیت جهان نشان میدهد سواد رسانهای در کشورهای توسعهیافته مورد توجه قرارگرفته و نهادهای دولتی و مدنی برای گسترش آن در بین اقشار مختلف جامعه تلاش میکنند.
در کانادا بهعنوان یکی از پیشتازان آموزش سواد رسانهای دنیا، کسب مهارت در مدیریت محتوای رسانه ها، شناخت تأثیرپذیریهای ممکن در استفاده از آن ها و افزایشدادن ظرفیت برای ایجاد گفتمان دمکراتیک دنبال میشود.
ویژگیهای سواد رسانهای در ژاپن نیز شامل مهارت کارکردن با رسانه و درک آن، توانایی خواندن، تعبیر، کاربرد و برقراری تعامل و ارتباط از طریق رسانه و داشتن درک انتقادی از پیامهاست. برخی کشورها نیز تمهیداتی را برای بومیسازی این مهارت اندیشیدهاند و به مطالعاتی تطبیقی با وضعیت جوامع خود روی آوردهاند.
* در واقع سواد رسانه ای نوعی درک متکی بر مهارت است که بر اساس آن می توان محتوای مطالب و اخبار را از هم تمیز داد. به این ترتیب باید آن را نوعی انتخاب هوشمندانه دانست که هر متنی، مطلبی یا خبری را شایسته خواندن و به اشتراک گذاری ندانیم.*
در کشور ما نیز چندسالی است که به این مبحث پرداخته شده؛ اما با توجه به جمعیت جوان جامعه و آسیبپذیربودن آنان در برابر تأثیرات منفی رسانهها، تلاشهای گسترده ای لازم است تا با بهرهگیری از مطالعات انجامشده در سایر کشورها و استفاده از تجارب آن ها، اهداف و رویکردهای سواد رسانهای متناسب با نیازهای جامعه مشخص شود.
متاسفانه این دانش پایه در نظام آموزشی ما جایگاه بسیار ضعیفی دارد. تنها اقدام آموزش و پرورش ایران، نگارش کتابی به نام *«تفکر و دانش سواد رسانه ای»* در مقطع دهم دبیرستان است که به عنوان یک درس تفننی و حاشیه ای تدریس می شود!! که جا دارد در این زمینه تجدید نظر اساسی به عمل آید.
* جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و نعل وارونه برخی از روشنفکران*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
* اساس سنت روشنفکری دیدن واقعیت و در پی آن روشنگری است. به عبارتی روشنفکر نباید واقعیت را با مسائلی درهم آمیزد تا حقیقت پنهان شود؛ زیرا این رویه با وظیفه روشنفکری نسبتی ندارد.*
اخیرأ برخی از روشنفکران چنان در مقابله با وضعیت موجود موضعگیری میکنند که هرچه در سابقه تاریخی کشور وجود دارد را نه به شکل محققانه، بلکه با نوعی نگرش مقابلهای به چالش کشیدهاند که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آغازگری جنگ و دفاع از کشور از جمله آن هاست. در این راستا مواضع برخی تحلیلگران در شبکههای فارسیزبان تاسفانگیز است. آنان مسئله جنگ حماس و رژیم صهیونیستی را در راستای منافع اسرائیل تبیین نموده و ایران و فلسطین را با نگاهی کینهتوزانه مورد نقد قرار میدهند.
در شرایطی که دهها خبرنگار در میدان نبرد در غزه کشته شدهاند تا مسیر اطلاعرسانی به سمت و سوی اشتباه کشیده شود و حقیقت آنچه در این میدان روی میدهد برای جهان ناپیدا باشد، دروغهای بسیاری نیز مطرح گردیده که هر کدام به مرور نادرست بودن شان را نشان دادند و به دستاندازی برای مسیر حقیقت تبدیل شدند.
دروغهایی مثل سر بریدن ۴۰نوزاد، تجاوز به برخی زنان و دختران و کشته شدن ۲۵۰ نفر در یک کنسرت موسیقی که هیچ کدام مدرک و سند درستی نداشته و از اساس اشتباه بوده است.
این ادعاها به حدی دور از حقیقت بود که حتی وزارت دفاع اسرائیل هم حاضر به تایید آن ها نشد و در نهایت خبرنگار سیانان به دلیل دروغی که نوشته بود، عذرخواهی کرد. این خبرنگار در توییت خود نوشت: باید بیشتر از قبل مراقب کلماتی که به کار میبرم، باشم.
تجاوز به برخی زنان شهرکهای صهیونیستنشین اولین بار توسط روزنامه لسآنجلس تایمز مطرح شد و جالب آن که این روزنامه بعداً نوشت که سندی برای ادعایش موجود نیست و به نوعی حرف اش را پس گرفت.
البته با وجود تلاش رژیم صهیونیستی برای انحراف مسیر اطلاعرسانی، حقیقت راه خودش را میرود. در این میان خبری بیرون آمد که درست برخلاف دروغ تجاوز به زنان صهیونیست بود؛ چیزی که تلویزیون رژیم صهیونیستی هم نتوانست آن را کتمان کند. یک زن که نیروهای مقاومت وارد خانهاش شدند، به شبکه ۱۲ اسرائیل از جوانمردی نیروهای مقاومت توضیح داده و گفته بود: «به آنها گفتم من دو بچه دارم. به انگلیسی به من گفتند نگران نباش ما مسلمانیم و به شما آسیب نمیرسانیم.» (جام جم، شماره ۶۶۰۶)
در چنین وضعیتی برخی افراد که در شبکه های ماهواره ای فارسی زبان تظاهر به روشنفکری می کنند با برجسته ساختن چند تصویر و انتشار گسترده برخی اخبار جعلی، با بی بصیرتی یا آگاهانه بر رنج و محنت تاریخی مردم مظلوم فلسطین قلم بطلان می کشند.
بدون تردید عملیات *توفانالاقصی* یکی از شگفتانگیزترین عملیات علیه اشغالگری در تاریخ مبارزات آزادیبخش است. شکست هیمنه امنیتی و اطلاعاتی اسراییل به هیچوجه قابل ترمیم نیست؛ زیرا در سطح جهان القا شده بود که اسراییل یک دژ بزرگ امنیتی است.
*این عملیات نشان داد شکستناپذیری رژیم اشغالگر قدس فقط یک افسانه است. این عملیات یک درس تاریخی بود که وقتی با فشار و ظلم برای مردم راهی برای زندگی کردن باقی نگذارند، نتیجه این امر مقابله آنان به اشکال مختلف خواهد بود؛ به گونه ای که می توان گفت تحقیر هفتاد و پنج ساله، مهم ترین اساس مبارزه در مناطق اشغال شده است.*
در ادامه مناسب می دانم بخشی از پاسخ *دکتر علی شریعتی* به یکی از روشنفکران طرفدار اسرائیل را در ۲۰ تیر ۱۳۴۰ به نقل از مجله فردوسی یادآور شوم.
رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال میکند و از سراسر اروپا، سرمایهداران را به یک کشور فقیر عربی میکشد و مردم آن کشور را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده میکند و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار می سازد، فاشیست است؟ یا کشوری که گناه نابخشودنیاش در چشم شما! این است که آخرین پایگاه امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع میکند؟
*تجربۀ نیم قرن اخیر نشان داده است که اینان جاده کوبان و راه بلدان و کار چاق کُنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورود و نفوذ آن در داخل کشورها بودهاند.*
با این وصف در میان نویسندگان اسراییلی افرادی پیدا می شوند که جانب انصاف را رعایت می کنند. به عنوان نمونه *کریس هگز* برنده جایزه پولیتزر که ۱۵ سال خبرنگار خارجی نیویورک تایمز بوده است، با مقایسه اسرائیل و داعش عملکرد موجود فلسطینی ها را گرته برداری و یادگیری از خشونت مستمر صهیونیست ها می داند و ساختار سیاست اسراییل را در شکل گیری این وضع به خوبی توضیح می دهد؛ اما افسوس که به قول *محمود درویش* شاعر بلند آوازه فلسطین، *هم وطنان او قربانیانی هستند که جامه جلاد پوشیده آند!*
* حافظ، حافظه تاریخی ماست*
* به مناسبت ۲۰ مهر، روز بزرگداشت حافظ*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*«در غزل های سبک خیز و تند آهنگ تو*
*خنکای سیال دریاست*
*و فوران کوه وار آتش نیز».*
«نیچه»
طی قرن های متمادی، ایرانیان غم ها و شادی هایشان را به اشعار کسی پیوند می زنند که ۷۰۰ سال پیش با زندگی خداحافظی کرده؛ اما هنوز هم مونس آنان است.
*حافظ، حافظه تاریخی ماست از پس صدها سال، سد زمان و مکان را می شکند و آینه ای از احوال و آمال ما را روبه رویمان به نمایش می گذارد.*
حافظ، معمار بی بدیلی است که کلمات را مثل خشت های خام روی هم، کنار هم و در برابر هم چیده تا دنیایی تازه را رقم بزند؛ از درخت و سبزه و گل گرفته تا عشق و رفاقت و دوستی، همه این ها در جهان حافظ معناهایی به مراتب گسترده تر از مفاهیم شان در جهان واقعی ما دارد و جالب این که فراخور حال افراد تغییر می کنند، شاد باشی همراهت می شوند و غمگین هم که باشی باز همراهی ات می کنند.
حافظ پایی در زمین و دستی در آسمان، نگاهی به گذشته و چشمی به آینده دارد.
شعر حافظ به کاشی های اصفهان و به قالی کرمان می ماند؛ ساده در اوج پیچیدگی، زیبا در نهایت و عمق، هماهنگی در کمال استقلال و....
حافظ راز دوام پیوستگی فرهنگی ماست، در شب های سرد، در روزهای گرم، در فراق و وصال، در امید و نومیدی، در شادی و غم، در عزا و عروسی، همه جا در کنار ماست؛ چونان رنگین کمانی زمین را به آسمان پیوند می دهد، جسم را به جان، گذشته را به حال و حال را به آینده، قال را به حال، ایهام و ابهام را به روشنی و خود می داند که بر چه قله ای ایستاده است که چنین خوش می خواند:
*ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ*
*به قرآنی که اندر سینه داری*
وقتی نوجوانیم گویی حافظ نوجوان است و وقتی جوانیم حافظ هم جوان میشود و در هنگامه میانسالی و پیری حافظ را کهن سالانه میفهمیم و بدین ترتیب حافظ همیشه با ماست؛ در همه شئون زندگی، در شادی و غم به حافظ روی میآوریم و یکی از این روی آوردنهای ما همین فال گرفتنهاست.
شگفتا که او چون همشهری اش، سعدی، سیر آفاق نکرد. حافظ در مدت عمر خود، سفری کوتاه به یزد داشت، گذری به هرمز کرد، دریا را دید و به شیراز بازگشت و گفت:
شیراز و آب رکنی و این باغ خوش نسیم
*عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است*
اما شاعر شیدای شوریده شیرازی ما سیر انفس کرد، دل آدمی را دید، به سرای ابدی و اسم اعظم هستی دست یافت و ماندگار شد و جاودان ماند. *گوته* برای آنکه به گلشن شعر او سر زند و معنی *«رند»* را دریابد ، فارسی فراگرفت. *تاگور* که نزدیک مزارش رسید، به زانو به دیدارش رفت و سلامش گفت؛ همان حافظیه زیبا که روزها و شب ها عاشقان گردش می آیند و سخنش را می شنوند که:
*بر سر تربت ما چون گذری همت خواه*
*که زیارتگه رندان جهان خواهد شد*
گویی هنوز شاعر ما در کار آفریدن نقش ها و درحال خواندن نغمه هاست و همه عاشقان و دلدادگان جهان را به میهمانی خویش فرا می خواند و مائده ای آسمانی بر سفره گسترده عشق می نهد. همان میهمانی که *گوته* خطاب به حافظ ما گفت:
*میخانه ای که تو برای خویش پی افکنده ای*
*فراخ تر از هر خانه ای است*
*پرنده ای که روزگاری ققنوس بود در ضیافت توست...*
حافظ با غزل هایش جهانی خلق کرد که راه ورود به آن برای همه باز است.
از سوی دیگر باید حافظ و سایر سرمایه های فرهنگی کشور را به روزگار امروزین خود بیاوریم و از آنان درمانی برای دردهای خود بجوییم. ظریفی می گفت غربیان اگر چه امروز بسیار مدرن اند ولی فوق العاده سنتی نیز هستند! دلیلش هم این است که بر خلاف بی اعتنایی بسیاری از کشورها به میراث فرهنگی خود، در دوران پس از رنسانس به گذشته خود بازگشته و آن را در افق امروز و آینده روایت کرده اند. گواهش هم عبارت از بازخوانی های متعدد از فلاسفه یونان همچون افلاطون و ارسطو و همچنین حکمای قرون وسطی از جمله آگوستین و آکویناس می باشند. اما به نظر می رسد ما نتوانسته ایم در این مسیر گام های بلندی به سوی بازخوانی تاریخ خود در افق امروز و نیازهای آن برداریم.
از همین رو همچنان گفتمان غالب جامعه ما توجه مراسمی و مناسکی به گذشته خویش است. اگر تا دیروز زیر کرسی های قدیمی تفالی به حافظ می زدیم امروزه در کافی شاپ ها چنین می کنیم! این نشان می دهد که ما هنوز چندان از جای خود نجنبیده ایم. هنوز به تاریخی بودن مسائل خود و ضرورت خوانش جدید از گذشته پی نبرده ایم. هنوز هم *" توجه به سنت"* را با *" توقف در سنت"* اشتباه می گیریم! و همین است که اگر چه زمانه ما دگرگون شده است؛ اما هنوز هم مسائل ما تکرار دوران گذشته هستند. بنابراین *به نظر می رسد لازمه جستجوی راهی برای خروج از وضع کنونی، نیازمند حرکت به سوی آمیزش افق های امروز و دیروز ماست. خوانش هایی از سنت که می تواند هم گذشته ما را معنادار سازد و هم آینده ما را استوار!*
*به امید آن روز...*