* به یاد کامبیز درم بخش؛ هنرمندی که اندیشه، احساس و لبخند در آثار بی کلامش موج می زد*
_ ابراهیم جعفری_
_ دهکده جهانی_
_@dehkade_jahan_
کامبیز درمبخش طراح، کاریکاتوریست و گرافیست و برنده چندین جایزه بزرگ معتبر جهانی در ۱۵ آبان ماه ۱۴۰۰ دیده از جهان فرو بست.
اهمیت حوزه کاری درمبخش، جنبه شناخت جهانی آثار اوست؛ به گونه ای که هر جای دنیا صحبت از کاریکاتور باشد، نام او با احترام آورده می شود.
*به منظور معرفی زنده یاد درم بخش مناسب دیدم فرازهایی از اثربخشی او را از زبان آقای رضا رفیع طنزپرداز معاصر بیان کنم.*
درم بخش در عرصه نقاشی، طراحی، گرافیک و کاریکاتور، به واقع اندیشمندی بزرگ و دائم الفکر بود. صاحب *«هنرهای تبسمی»* که ذهن شریفش عین کنتور، شماره میانداخت و هر لحظه به سوژه ای میاندیشید. هنرمندی دردمند که سه عنصر *«اندیشه و احساس و لبخند»* در آثار بی کلامش موج میزد. او به سان *حضرت حافظ* ، برای تمام بشریت پیام داشت؛ *پیغامی که در متن آن دعوت جهانی به مهربانی و انسانیت، صلح و دوستی، تفکر و خردورزی در زندگی بود.*
متواضع بود و مهربان. هیچ غرور و تکبری در او احساس نمیکردی. و همیشه نیز در دسترس بود.
درم بخش در جایی گفته است: «من سالها در مطبوعات، کشیدن همه انواع کاریکاتور را پشت سرگذاشتهام. کارهای من از وقتی که هفتم دبیرستان بودم، در مطبوعات چاپ میشد. صبح زود که از خواب بیدار میشدم، اول کاریکاتورهای مطبوعات را میکشیدم و تحویل می دادم و بعد مینشستم سر تکالیف مدرسهام.»
استاد درم بخش برای کارش فلسفه داشت. عین یک فیلسوف به لایه های پنهان و پیدای جامعه مینگریست و گاه با خنده میگریست. دردها را *سقراط وار* میدید و با درک موقعیت طنز تلخی که داشتند، آن ها را با نگاه لطیف و شیرین خود میآمیخت و به بیننده ارائه میداد. *او نیز چون سقراط معتقد بود که طنز، دردها و حقارت ها را آشکار میکند و بی اخلاقی ها و کج فهمی ها وبی خردی ها را نشان میدهد.*
*به قول دکتر داوری اردکانی، سقراط با این شیوه تقابل، جهل و غرور و دانایی و شجاعت را در مقابل هم قرار میدهد و نتیجه را به مخاطب وا میگذارد.*
به اعتقاد درم بخش یک طرح در عین حال که میتواند خندهدار و شادکننده باشد، میتواند خیلی هم تلخ بوده و عنوان *«طنز تلخ»* داشته باشد. طنز تلخ در همان طبقه *کاریکاتور* جای میگیرد و بیننده این نوع کاریکاتور از شدت تلخی که در این نوع طنز وجود دارد، نسبت به آن خندهاش میگیرد.
کسانی که فیلمهای کمدی کلاسیک را درست کردهاند، به نکته هایی مانند موارد زیر توجه داشتهاند. در این فیلم ها مثلاً کسی پشت در ایستاده و وقتی فردی در را باز میکند، در با شدت به دماغ او میخورد.
این واقعه برای آن که پشت در ایستاده، دردآور است؛ اما کسانی که این صحنه را میبینند، غش غش به آن میخندند. یا مثلاً کسی کیک خامهای را به صورت یکنفر پرت میکند و ما به عنوان بیننده به آن میخندیم؛ اما این واقعه برای کسی که صورتش با کیک مورد ضربه قرار گرفته، خوشایند نیست. یا کسی که در خیابان راه میرود، پایش روی پوست موز قرار میگیرد و لیز میخورد و زمین میافتد، دیدن این صحنه برای ما خندهدار است؛ اما برای آن کسی که افتاده، دردناک است.
این هنرمند در جایی می گوید: « زمانی که من ۱۲ ساله بودم، در میدان مخبرالدّوله یک واکسی بود که خودش دو پا نداشت، اما کفش های مردم را واکس میزد. این یک طنز تلخ است. یا مثلاً گدائی سر کوچه ما گدائی می کرد؛ اما شکمش سه برابر شکم آدم معمولی بزرگ بود. یا در زمان قدیم، سرکوچهها و گذرها کسانی بودند که کولهپشتی داشتند و بار می بردند و الان هم گاهی در بازار به آنان برمیخوریم، از این قماش، همیشه کسی را می دیدم که اصطلاحاً لَقوهای بود و پارکینسون داشت و گاه که او را صدا میکردند، با همین وضعی که داشت، روی کول او حدود صدکیلو و بلکه بیشتر بار میگذاشتند و او هم آن را میبرد. این صحنه در عین حال که واقعیت تلخی در درونش دارد؛ اما خندهدار هم هست.»
* کامبیز درم بخش، استاد بلامنازع درک و دریافت تضادها و تناقض هایی بود که در اطراف ما وجود دارند و طنز را می آفرینند. و گاه طنز تلخی که اشک و لبخند را به هم پیوند می زند. بسیار درد کشیده بود؛ اما این مهارت را داشت که از دل این دردها به دیگران لبخند تقدیم کند. منتهی از جنس اندیشه و احساس و تبسمی از سر تفکر.*
یادش به خیر که لبخند می زد و می گفت:
*«زمانی که به ایران آمدم، بازده کار هنریام ده برابر شد. ایران بهشت طنزنویسها و طنزنگارهاست و شما هیچ جای دنیا تا این حد سوژه پیدا نمیکنید. در آلمان روال زندگی خیلی معمولی است.»*
یک لغتی هست با نام *«کنتراست»* یا *«تضاد»* و شما این تضاد را در اینجا با جان و دل احساس میکنید و فقط کافی است پایتان را از در خانه بیرون بگذارید تا چیزهای عجیب و غریب ببینید و ...
*یاد و نامش گرامی باد*