* جنایات رژیم صهیونیستی در غزه و نعل وارونه برخی از روشنفکران*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
* اساس سنت روشنفکری دیدن واقعیت و در پی آن روشنگری است. به عبارتی روشنفکر نباید واقعیت را با مسائلی درهم آمیزد تا حقیقت پنهان شود؛ زیرا این رویه با وظیفه روشنفکری نسبتی ندارد.*
اخیرأ برخی از روشنفکران چنان در مقابله با وضعیت موجود موضعگیری میکنند که هرچه در سابقه تاریخی کشور وجود دارد را نه به شکل محققانه، بلکه با نوعی نگرش مقابلهای به چالش کشیدهاند که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آغازگری جنگ و دفاع از کشور از جمله آن هاست. در این راستا مواضع برخی تحلیلگران در شبکههای فارسیزبان تاسفانگیز است. آنان مسئله جنگ حماس و رژیم صهیونیستی را در راستای منافع اسرائیل تبیین نموده و ایران و فلسطین را با نگاهی کینهتوزانه مورد نقد قرار میدهند.
در شرایطی که دهها خبرنگار در میدان نبرد در غزه کشته شدهاند تا مسیر اطلاعرسانی به سمت و سوی اشتباه کشیده شود و حقیقت آنچه در این میدان روی میدهد برای جهان ناپیدا باشد، دروغهای بسیاری نیز مطرح گردیده که هر کدام به مرور نادرست بودن شان را نشان دادند و به دستاندازی برای مسیر حقیقت تبدیل شدند.
دروغهایی مثل سر بریدن ۴۰نوزاد، تجاوز به برخی زنان و دختران و کشته شدن ۲۵۰ نفر در یک کنسرت موسیقی که هیچ کدام مدرک و سند درستی نداشته و از اساس اشتباه بوده است.
این ادعاها به حدی دور از حقیقت بود که حتی وزارت دفاع اسرائیل هم حاضر به تایید آن ها نشد و در نهایت خبرنگار سیانان به دلیل دروغی که نوشته بود، عذرخواهی کرد. این خبرنگار در توییت خود نوشت: باید بیشتر از قبل مراقب کلماتی که به کار میبرم، باشم.
تجاوز به برخی زنان شهرکهای صهیونیستنشین اولین بار توسط روزنامه لسآنجلس تایمز مطرح شد و جالب آن که این روزنامه بعداً نوشت که سندی برای ادعایش موجود نیست و به نوعی حرف اش را پس گرفت.
البته با وجود تلاش رژیم صهیونیستی برای انحراف مسیر اطلاعرسانی، حقیقت راه خودش را میرود. در این میان خبری بیرون آمد که درست برخلاف دروغ تجاوز به زنان صهیونیست بود؛ چیزی که تلویزیون رژیم صهیونیستی هم نتوانست آن را کتمان کند. یک زن که نیروهای مقاومت وارد خانهاش شدند، به شبکه ۱۲ اسرائیل از جوانمردی نیروهای مقاومت توضیح داده و گفته بود: «به آنها گفتم من دو بچه دارم. به انگلیسی به من گفتند نگران نباش ما مسلمانیم و به شما آسیب نمیرسانیم.» (جام جم، شماره ۶۶۰۶)
در چنین وضعیتی برخی افراد که در شبکه های ماهواره ای فارسی زبان تظاهر به روشنفکری می کنند با برجسته ساختن چند تصویر و انتشار گسترده برخی اخبار جعلی، با بی بصیرتی یا آگاهانه بر رنج و محنت تاریخی مردم مظلوم فلسطین قلم بطلان می کشند.
بدون تردید عملیات *توفانالاقصی* یکی از شگفتانگیزترین عملیات علیه اشغالگری در تاریخ مبارزات آزادیبخش است. شکست هیمنه امنیتی و اطلاعاتی اسراییل به هیچوجه قابل ترمیم نیست؛ زیرا در سطح جهان القا شده بود که اسراییل یک دژ بزرگ امنیتی است.
*این عملیات نشان داد شکستناپذیری رژیم اشغالگر قدس فقط یک افسانه است. این عملیات یک درس تاریخی بود که وقتی با فشار و ظلم برای مردم راهی برای زندگی کردن باقی نگذارند، نتیجه این امر مقابله آنان به اشکال مختلف خواهد بود؛ به گونه ای که می توان گفت تحقیر هفتاد و پنج ساله، مهم ترین اساس مبارزه در مناطق اشغال شده است.*
در ادامه مناسب می دانم بخشی از پاسخ *دکتر علی شریعتی* به یکی از روشنفکران طرفدار اسرائیل را در ۲۰ تیر ۱۳۴۰ به نقل از مجله فردوسی یادآور شوم.
رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال میکند و از سراسر اروپا، سرمایهداران را به یک کشور فقیر عربی میکشد و مردم آن کشور را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده میکند و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار می سازد، فاشیست است؟ یا کشوری که گناه نابخشودنیاش در چشم شما! این است که آخرین پایگاه امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع میکند؟
*تجربۀ نیم قرن اخیر نشان داده است که اینان جاده کوبان و راه بلدان و کار چاق کُنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورود و نفوذ آن در داخل کشورها بودهاند.*
با این وصف در میان نویسندگان اسراییلی افرادی پیدا می شوند که جانب انصاف را رعایت می کنند. به عنوان نمونه *کریس هگز* برنده جایزه پولیتزر که ۱۵ سال خبرنگار خارجی نیویورک تایمز بوده است، با مقایسه اسرائیل و داعش عملکرد موجود فلسطینی ها را گرته برداری و یادگیری از خشونت مستمر صهیونیست ها می داند و ساختار سیاست اسراییل را در شکل گیری این وضع به خوبی توضیح می دهد؛ اما افسوس که به قول *محمود درویش* شاعر بلند آوازه فلسطین، *هم وطنان او قربانیانی هستند که جامه جلاد پوشیده آند!*
* حافظ، حافظه تاریخی ماست*
* به مناسبت ۲۰ مهر، روز بزرگداشت حافظ*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*«در غزل های سبک خیز و تند آهنگ تو*
*خنکای سیال دریاست*
*و فوران کوه وار آتش نیز».*
«نیچه»
طی قرن های متمادی، ایرانیان غم ها و شادی هایشان را به اشعار کسی پیوند می زنند که ۷۰۰ سال پیش با زندگی خداحافظی کرده؛ اما هنوز هم مونس آنان است.
*حافظ، حافظه تاریخی ماست از پس صدها سال، سد زمان و مکان را می شکند و آینه ای از احوال و آمال ما را روبه رویمان به نمایش می گذارد.*
حافظ، معمار بی بدیلی است که کلمات را مثل خشت های خام روی هم، کنار هم و در برابر هم چیده تا دنیایی تازه را رقم بزند؛ از درخت و سبزه و گل گرفته تا عشق و رفاقت و دوستی، همه این ها در جهان حافظ معناهایی به مراتب گسترده تر از مفاهیم شان در جهان واقعی ما دارد و جالب این که فراخور حال افراد تغییر می کنند، شاد باشی همراهت می شوند و غمگین هم که باشی باز همراهی ات می کنند.
حافظ پایی در زمین و دستی در آسمان، نگاهی به گذشته و چشمی به آینده دارد.
شعر حافظ به کاشی های اصفهان و به قالی کرمان می ماند؛ ساده در اوج پیچیدگی، زیبا در نهایت و عمق، هماهنگی در کمال استقلال و....
حافظ راز دوام پیوستگی فرهنگی ماست، در شب های سرد، در روزهای گرم، در فراق و وصال، در امید و نومیدی، در شادی و غم، در عزا و عروسی، همه جا در کنار ماست؛ چونان رنگین کمانی زمین را به آسمان پیوند می دهد، جسم را به جان، گذشته را به حال و حال را به آینده، قال را به حال، ایهام و ابهام را به روشنی و خود می داند که بر چه قله ای ایستاده است که چنین خوش می خواند:
*ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ*
*به قرآنی که اندر سینه داری*
وقتی نوجوانیم گویی حافظ نوجوان است و وقتی جوانیم حافظ هم جوان میشود و در هنگامه میانسالی و پیری حافظ را کهن سالانه میفهمیم و بدین ترتیب حافظ همیشه با ماست؛ در همه شئون زندگی، در شادی و غم به حافظ روی میآوریم و یکی از این روی آوردنهای ما همین فال گرفتنهاست.
شگفتا که او چون همشهری اش، سعدی، سیر آفاق نکرد. حافظ در مدت عمر خود، سفری کوتاه به یزد داشت، گذری به هرمز کرد، دریا را دید و به شیراز بازگشت و گفت:
شیراز و آب رکنی و این باغ خوش نسیم
*عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است*
اما شاعر شیدای شوریده شیرازی ما سیر انفس کرد، دل آدمی را دید، به سرای ابدی و اسم اعظم هستی دست یافت و ماندگار شد و جاودان ماند. *گوته* برای آنکه به گلشن شعر او سر زند و معنی *«رند»* را دریابد ، فارسی فراگرفت. *تاگور* که نزدیک مزارش رسید، به زانو به دیدارش رفت و سلامش گفت؛ همان حافظیه زیبا که روزها و شب ها عاشقان گردش می آیند و سخنش را می شنوند که:
*بر سر تربت ما چون گذری همت خواه*
*که زیارتگه رندان جهان خواهد شد*
گویی هنوز شاعر ما در کار آفریدن نقش ها و درحال خواندن نغمه هاست و همه عاشقان و دلدادگان جهان را به میهمانی خویش فرا می خواند و مائده ای آسمانی بر سفره گسترده عشق می نهد. همان میهمانی که *گوته* خطاب به حافظ ما گفت:
*میخانه ای که تو برای خویش پی افکنده ای*
*فراخ تر از هر خانه ای است*
*پرنده ای که روزگاری ققنوس بود در ضیافت توست...*
حافظ با غزل هایش جهانی خلق کرد که راه ورود به آن برای همه باز است.
از سوی دیگر باید حافظ و سایر سرمایه های فرهنگی کشور را به روزگار امروزین خود بیاوریم و از آنان درمانی برای دردهای خود بجوییم. ظریفی می گفت غربیان اگر چه امروز بسیار مدرن اند ولی فوق العاده سنتی نیز هستند! دلیلش هم این است که بر خلاف بی اعتنایی بسیاری از کشورها به میراث فرهنگی خود، در دوران پس از رنسانس به گذشته خود بازگشته و آن را در افق امروز و آینده روایت کرده اند. گواهش هم عبارت از بازخوانی های متعدد از فلاسفه یونان همچون افلاطون و ارسطو و همچنین حکمای قرون وسطی از جمله آگوستین و آکویناس می باشند. اما به نظر می رسد ما نتوانسته ایم در این مسیر گام های بلندی به سوی بازخوانی تاریخ خود در افق امروز و نیازهای آن برداریم.
از همین رو همچنان گفتمان غالب جامعه ما توجه مراسمی و مناسکی به گذشته خویش است. اگر تا دیروز زیر کرسی های قدیمی تفالی به حافظ می زدیم امروزه در کافی شاپ ها چنین می کنیم! این نشان می دهد که ما هنوز چندان از جای خود نجنبیده ایم. هنوز به تاریخی بودن مسائل خود و ضرورت خوانش جدید از گذشته پی نبرده ایم. هنوز هم *" توجه به سنت"* را با *" توقف در سنت"* اشتباه می گیریم! و همین است که اگر چه زمانه ما دگرگون شده است؛ اما هنوز هم مسائل ما تکرار دوران گذشته هستند. بنابراین *به نظر می رسد لازمه جستجوی راهی برای خروج از وضع کنونی، نیازمند حرکت به سوی آمیزش افق های امروز و دیروز ماست. خوانش هایی از سنت که می تواند هم گذشته ما را معنادار سازد و هم آینده ما را استوار!*
*به امید آن روز...*
*استاد شفیعی کدکنی، شجریان و قیصر امین پور*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی* بدون تردید یکی از بزرگ مردان ایران است که پژوهش های او در ردیف ماندگارترین آثار و اشعارش نیز از بهترین های روزگار می باشد. مردی که آلودگی زمانه در او اثر نکرد و نام و مال و کُرسی، تفکراتش را نخرید.
به میمنت سالگرد تولدش ( ۱۳ مهر ماه ) این یادداشت را تقدیم دوستان می نمایم.
در گستره ادبیات، اندکند افرادی که در هر دو ساحت پژوهشگری و شاعرانگی، خوش درخشیده باشند. شفیعی کدکنی، ستاره درخشانی است که در هر قرن مانند او، یک تن ظهور می کند؛ پژوهشگری ممتاز، شاعری خلاق و نظریهپردازی که از کویر متن، چشمههای بینش را جاری می سازد.
شفیعی کدکنی، چنان که خود نیز بارها تاکید کرده، محصولِ مشترک سنتی ترین و پیشرفته ترین نظام آموزشی است. او که تجربه از سر گذراندن دبستان و دبیرستان را نداشته، مقطع دکتری اش را در مدرنترین سیستم آموزشی زمانِ خویش و زیر نظر نوادر بزرگ آن دوران به سر آورده است.
*همین تجربه ناب به قول محمود دولت آبادی، از او پلی در میانه گذشته و آینده ساخته است. باغبانی که ریشههای سنت را آبیاری می کند تا میوههای تجدد بر شاخسارِ آن بروید.*
شفیعی کدکنی، نیک آگاه است که تغییر آینده، بدون پیوند با گذشته ممکن نیست و برای لمسِ آسمانِ تجدد، باید بر قله کوه سنت ایستاد؛ اما در عین احترام به گذشته، دچار نوستالژی احساسی نسبت به سنت نیز نگردید؛ بنابراین عنصر *«خرد انتقادی»* در نگاه او به گذشته، همواره جاری است.
گر درختی از خزان بی برگ شد
یا کرخت از سورت سرمای سخت
هست امّیدی که ابر فرودین
برگها رویاندش از فرّ بخت
بر درختِ زنده، بیبرگی چه غم؟
وای بر احوالِ برگِ بی درخت!
شفیعی کدکنی، در قابِ این شعر، وضعیتِ زیست امروزِ جامعه در حالِ گذارِ ایران را به تصویر می کشد. جامعهای که ممکن است از ریشههای سنت خویش منقطع شده و چند روزی نیز از دستاوردهای تجدد رونق بگیرد؛ امّا این وضعیت چندان پایدار نخواهد ماند و زوال، پیامد آن خواهد بود.
* «م. سرشک» بر این باور است که راهکارِ نجات، جز با پیوند متناسب و منطقی دو ساحتِ سنت و تجدد امکان پذیر نیست.* ( سعید رضا دوست، روزنامه اعتماد، ۱۹ مهر ۱۳۹۷ )
این روزها که در آستانه سالروز آسمانی شدن *استاد محمدرضا شجریان* قرار داریم، مناسب است خاطرنشان سازم که ایشان یک بار در جلسه ای به شاگردان خود، گفته بودند: *«شما هر چه درباره شفیعی کدکنی تحقیق کنید، باز میبینید که هنوز تمام شفیعی را نتوانستهاید پیدا کنید؛ هرچه تلاش کنید باز به آخر او نمیرسید؛ چون شفیعی خیلی محتوا دارد.»*
یک بار هم استاد شفیعی کدکنی در کلاس درس مقایسه ای بین حافظ و شجریان آورده و گفته بود: *«حافظ، شاعری است که تمام آثار پیش از خود را دیده، تمام دیوانهای پیش از خود را مطالعه کرده و آنگاه با هنر خلاقه خود درآمیخته؛ همان کاری که آقای شجریان در عرصه موسیقی انجام داده؛ رفته و تمام نغمههای موسیقی ایرانی را از استادان پیش از خودش یاد گرفته و سبک خاص آواز خودش را پیدا کرده است».*
استاد شجریان درباره استاد شفیعی افزوده بود:
*«دلم میخواهد که هرچه بیشتر جوانهای پژوهشگر و تحصیلکرده امروز، شفیعی را بشناسند و تا جایی که میتوانند از او استفاده کنند. کمتر کسی را میتوان سراغ گرفت که به اندازه شفیعی مطالعه کرده، تحقیق نموده و کتاب نوشته باشد.*
رمز مانایی و اثرگذاری شعر استاد شفیعی کدکنی، اِشراف توامانی است که ایشان بر ادبیات کهن فارسی و همچنین بر نیازها و مطالبات امروزی مخاطبان دارد. مفاهیمی که جامه شعر بهخود میپوشد، همان روحی است که در اشعار فردوسی و رودکی، سعدی، مولانا، حافظ و سایر بزرگان ادب فارسی وجود داشته و کهنه نخواهد شد؛ *اما این روح نیازمند یک کالبد نوین است و باید جامه عوض کند.* استاد ضمن استیلا بر قواعدی که در ادب کلاسیک فارسی وجود دارد، این کالبد نوین را که اقتضای شعر امروزی است به درستی شناخته و مثل پیکرتراش ماهری، آن را تراشیده و جامه ای نو را برای روح کهن ادبیات دوخته است.
ماندگارترین خاطره دانشجویان از استاد شفیعیکدکنی، علاقه عجیب و کم نظیر ایشان به *زندهیاد قیصر امینپور* بود. روز وداع با پیکر امینپور، استاد اشک میریخت و با صدای بلند شیون میزد.
استاد روزهای سه شنبه ( قبل از کرونا ) دانش خود را عاشقانه همچون جرعه های گوارا به کام علاقه مندانی که حتی از شهرستان ها در کلاس شان حضور می یافتند، میریخت.
اینجانب توفیق داشتم یک بار در سال ۱۳۹۴ در کلاس سه شنبه ایشان شرکت نموده و اشتیاق دوستدارانش را که علاوه بر صندلی ها، نشستن بر کف زمین را هم برای یادگیری از دست نمی دادند، مشاهده کنم.
*شور وعشق در استاد و دانشجو موج می زد.*
*از این رو به قول قیصر «روزهای سه شنبه پایتخت جهان بود.»*
*عمرش پاینده باد*
* «مدرسه» و روشنگری با تفکر انتقادی*
_* به مناسبت شروع سال تحصیلی جدید*_
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
انسان در طول حیات خود توانایی یادگیری دائمی دارد؛ یادگیری از محیط های رسمی آموزشی مانند مدرسه و دانشگاه و یادگیری از محیط های غیررسمی مانند خانواده، گروه دوستان، رسانه ها و ...
مهمترین محیط آموزش و پرورش « *مدرسه* » است. از مدرسه انتظاراتی مانند پرورش تفکر انتقادی، پای بندی به ارزش های اخلاقی، آموزش مهارت های لازم متناسب با نیاز جامعه و ... وجود دارد.
در این یادداشت بر آن هستم تا نگاهی انتقادی به شکل گیری جریان آموزش در ایران از طریق مدرسه و دانشگاه داشته باشم.
شکست های ایران از روسیه در دوره فتحعلیشاه یک شوک معرفتی را در جامعه ایران به وجود آورد. معاهدات ایران و روسیه که به *«وهن بزرگ»* تعبیر می شود، عقب ماندگی جامعه و ناکارآمدی نهاد آموزش در ایران را بر اهل نظر نشان داد؛ به گونه ای که اشکال سنتی آموزش پاسخگوی نیازهای جدید جامعه نبود و لزوم گذار از وضعیت سنتی به نوین احساس گردید.
با شروع سلطنت ناصرالدین شاه به همت امیرکبیر، *«دارالفنون»* به عنوان نخستین مدرسه با سبک جدید شروع به فعالیت کرد. البته ابتدا نظر او در تاسیس چنین مدرسه ای، بیشتر به مدرسه ای فنی، نظامی و صنعتی معطوف بود؛ به همین دلیل رشته هایی مانند پیاده نظام، توپخانه، ریاضیات، نقشه کشی، معدن شناسی، طب، داروسازی، شیمی و زبان فرانسه تدریس می شد.
بعد از امیرکبیر نخستین فردی که در ایران با شیوه جدید مدرسه تاسیس کرد، *میرزا حسن رشدیه* بود. رشدیه اولین مدارس را جهت باسواد شدن (خواندن و نوشتن) با رنج های فراوان در ایران بنا کرد. تفاوت مدارس رشدیه با مکتب خانه های سنتی در محتوای کتاب های درسی، برنامه ریزی آموزشی، ارزشیابی تحصیلی و دگرگونی در شیوه تدریس مدارس بود تا با آموختن، معرفت رهایی بخش را نهادینه و فراگیر سازد؛ اما هم در زمان قاجار و هم در دوره پهلوی و حتی بعد از انقلاب اولویت با رشته های فنی و علوم پایه بود.
به عبارت دیگر بر خلاف زمان ابن سینا، فارابی، سهروردی و ... طی دوره جدید در ایران، دانشگاه با *« نگاه معرفتی»* نداشتیم؛ زیرا دلیل عقب ماندگی خود را تکنیکی فهمیدیم و *دانش* (knowledge) را به *فن* (Technic) تقلیل دادیم.
متاسفانه این دیدگاه در ایران به شدت نظام آموزشی مدارس را تحت تاثیر قرار داد. *در واقع نگرش دانشگاهی در ایران نه بر مبنای «دانش گاه» به عنوان عقل مستقل و نقاد جامعه با خصلت روشنگری، بلکه مطابق با «دارالفنون» شکل گرفت.*
می توان گفت نام دارالفنون (خانه تکنیک ها) فقط با هدف *تربیت نیروی متخصص* ، با مسمی تر از دانشگاه برای فعالیت در جامعه ایران بود.
برخلاف اروپایی ها که به علوم انسانی تاکید داشتند، ایرانی ها به علوم تجربی و تکنیک تمایل بیشتری نشان دادند. مهم ترین دلیل این پدیده را هم باید در عقب ماندگی ایرانیان و درکی که آنان از علت توسعه نایافتگی خود داشتند، جست وجو کرد.
عباس میرزا و امیرکبیر گرچه به نیت توسعه جامعه اقدام به اعزام محصل و اهتمام در تاسیس مدرسه (دانشگاه) داشتند، اما نگاه آنان به معرفت، علوم و توسعه، جامع و همه جانبه نبود. *آنان «علوم کاربردی» را مقدم بر «علوم بنیادی» در نظر گرفتند.*
به لحاظ تاریخی دارالفنون که مدرسه ای برای سطوح بالاتر بود و دانش آموزان و دانشجویان آن سواد خواندن و نوشتن داشتند، *قبل از مدارس رشدیه که با هدف سوادآموزی و کسب تجربه معنوی رهایی بخش فعالیت می کرد، راه اندازی شد.*
این تقدم صرفا تاریخی نیست؛ بلکه در جامعه ایران *« بینشی»* هم هست. *نتیجه آن که، در ایران دانشگاه بود که مدرسه را تحت تاثیر قرار داد؛* آن هم دانشگاهی با نگرش تکنیکی (در واقع دارالفنون نه دانشگاه) که ثمرات آن هنوز باقی است. _( مشق آدمیت یا زنگ حقیقت، دکتر حسین حجت پناه، روزنامه ایران، اول مهرماه ۱۳۹۸)_
اکثر دانش آموزان ایران علاقه مند به تحصیل در رشته های پزشکی و مهندسی بوده و هستند و استعدادهای ناب این سرزمین در این راستا هدایت می شوند. ایران به لحاظ تعداد مهندس در جهان جزو کشورهای رتبه برتر است؛ اما تعداد بالای آنان نه تنها توسعه ای را حاصل نکرده، بلکه در اغلب موارد خود دوچندان از موانع توسعه گشته است.
*از یاد نبریم که بنا نیست دانشگاه فقط متخصص تربیت کند، بلکه محل رشد تفکر و نقد هم هست؛ کما این که در دنیای غرب پیدایش دانشگاه علاوه بر تربیت متخصص، روشنگری در سطح کلان جامعه نیز بوده که شعار دانشگاه کمبریج مبنی بر « روشنگری و دستیابی به شناخت ارزشمند» گویای آن است.*
*با این وصف غفلت از آموزش های بنیادی اساسی ترین بحران در نظام آموزشی ایران است.*
اکنون انتظاری که از مدارس می رود، *تغییر در این بینش و نگرش است.* به عبارتی مدارس ما باید انسان هایی با جویندگی واقعی دانش که قطعا از *«تفکر انتقادی»* بهره دارند، تربیت نمایند.
نقش رادیو و مطبوعات در گسترش زبان فارسی
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
اشاره: این یادداشت از مقاله *« فارسی شکر است»* آقای *سیروس علی نژاد* از *ماهنامه اندیشه پویا* شماره ۸۵ برگرفته شده است.
*شکر شکن شوند همه طوطیان هند*
*زین قند پارسی که به بنگاله می رود*
گسترش زبان فارسی به اندازه پیدایش آن اهمیت دارد. زبانی که می رفت زیر سلطه خُردکننده اعراب نابود شود، به *زبان دوم جهان اسلام* تبدیل شد.
در زمان قدیم دامنه نفوذ زبان فارسی بیشتر میان اشراف، درباریان، اهل سواد و کتابت بوده است؛ به گونه ای که سخن گفتن با این زبان در میان توده های وسیع مردم، حتی در داخل مرزهای ایران عمومیت نداشت.
از آنجا که اکثر مردم ایران در روستاها ساکن بودند و رفت و آمد چندانی نداشتند، به زبان های محلی گفت و گو می کردند؛ بنابراین فراگیر شدن زبان فارسی حاصل کوشش های صد سال اخیر از جمله سازمان یافتگی ارتش، آموزش و پرورش، دانشگاه ها، فرهنگستان زبان فارسی و رسانه های همگانی؛ به ویژه رادیو و مطبوعات می باشد.
از وقتی دولت ایران به فکر تشکیل ارتش سازمان یافته اُفتاد و قرار شد جوانان ایران به سربازی بروند، آنان ناگزیر در پادگان ها با زبان فارسی آشنا شدند و آن را با خود به ولایات دیگر بردند.
اگرچه اهالی هر ولایت هنگام نامه نگاری؛ چه نامه های خصوصی و چه نامه های اداری از زبان فارسی استفاده می کردند؛ اما عموم مردم نه فارسی می دانستند و نه سواد داشتند که با آن بگویند و بنویسند. آنان به ناچار برای نامه نگاری از کسانی که سواد داشتند و لایه ای نازک از جامعه بودند، یاری می طلبیدند.
*استاد سعید نفیسی* در گزارش هایی که در باره *سید اشرف الدین گیلانی* و *روزنامه سپید و سیاه* نوشته، می گوید: «مردم در کوچه و بازار این روزنامه را می خریدند؛ اما چون سواد نداشتند، نزد کسانی می بردند که خواندن و نوشتن می دانستند تا برای آنان بخوانند.»
بنابر گزارش مرکز آمار ایران در سال ۱۳۳۵ که جمعیت ایران حدود نوزده میلیون نفر بود، دو میلیون و ششصد هزار نفر باسواد بودند که البته بیشتر آنان سوادی در حد خواندن و نوشتن داشتند. در آن زمان تعداد دانش آموزان و دانشجویان کشور اندک بود و گفت و گو به زبان فارسی تا پیش از دایر شدن مدارس چندان رایج نبود. شاید در تهران که پایتخت کشور بود، بیشتر مردم به زبان فارسی صحبت می کردند.
از دهه ۱۳۲۰ به بعد که آموزش و بهداشت توسعه یافت و مردمان با مدرسه، بهداری و پزشک و ... آشنا شدند، روستائیان از همه جای ایران در طلب آموزش برای فرزندانشان به سمت شهرها روانه شدند. مهاجرت های بزرگ شکل گرفت و جامعه پوست انداخت.
در دهه بیست علاوه بر آموزش و پرورش، یک عامل دیگر نیز به فراگیر شدن زبان فارسی یاری داد و آن *تأسیس رادیو* بود. رادیو صدا بود و سخن می گفت، ترانه می خواند، قصه می گفت، خبر می داد و از این رو می توانست به مردم فارسی یاد بدهد؛ بدون آن که نیاز به سواد داشته باشند. به همین جهت این رسانه از زمان تأسیس ( ۱۳۱۹ خورشیدی ) در گسترش زبان فارسی بسیار تأثیرگذار شد.
البته ابتدا شمار گیرنده های رادیو اندک بود و وسیله قابل حملی نبود؛ به گونه ای که در خانه ها مکان ثابتی داشت و معمولاً هم آن را جایی می گذاشتند که از دسترس بچه ها دور باشد. قهوه خانه ها نیز برای بازار گرمی رادیو می خریدند و صدایش را بلند می کردند تا مردم را جذب کنند.
تا وقتی رادیو در جای ثابتی مستقر بود، تعدادش کم بود و در گسترش زبان فارسی تأثیر چندانی نداشت؛ اما در دهه ۱۹۳۰ خورشیدی با *ترانزیستوری شدن* ، انقلابی در همگانی شدن این وسیله ارتباطی به وجود آمد.
رادیو از آن به بعد قابل حمل و ارزان شد و هرچه زمان جلو رفت، کوچک تر و سبک تر گردید؛ به گونه ای که حتی کارگران و پیشه وران و کشاورزان آن را با خود به محل کار، بازار و دشت و صحرا می بردند و به برنامه هایش گوش فرا می دادند.
اگرچه در دهه ۱۳۴۰ تلویزیون به یاری رادیو آمد و کم کم جای آن را گرفت؛ اما چون هیچ گاه قابل حمل نشد، نتوانست با رادیو در زمینه ترویج زبان فارسی رقابت کند.
از سوی دیگر *مطبوعات* هم به ویژه پس از راه افتادن چاپ رُتاتیو که روزنامه های اطلاعات و کیهان به آن مجهز شده بودند، از دهه ۱۳۴۰ به بعد تا دوردست ترین نقاط کشور توزیع گردید و سهمی قابل توجه را در گسترش زبان فارسی به خود اختصاص داد.
*می توان گفت یکی از بزرگ ترین دستاوردهای مطبوعات، ملی کردن زبان فارسی بود.*
مطبوعات زبان فارسی را تا دوردست های مملکت و اعماق جامعه ما بُرد و همه مردم با زبان فارسی آشنا شدند که خدمت بزرگی به این زبان و جامعه بود.
از آنجا که اخبار و گزارش های مربوط به هر شهر در روزنامه ها برای اهالی آن منطقه شیرین تر و جذاب تر بود، به سواد فارسی آنان کمک می کرد.
* اگر در دوره صفاریان و سامانیان زبان فارسی، زبان رسمی و زبان دفتر و دیوان و زبان شعر و ادبیات شد؛ اما در صد سال اخیر به معنای واقعی زبان عموم ایرانیان شد که وظیفه هر شهروند ایرانی پاسداری از آن است.*
* یادی از ۵ استاد فقید هنرمند گلپایگانی*
_ حسن وکیلی فرد مدیر آموزشی و دبیر بازنشسته_
* استاد حاج حیدر نیکنامی*
استادی بی بدیل و گرانقدر در زمینه منبت و گچ بری
ایشان بدون آنکه استادی مستقیم داشته باشند در این هنر ارزنده با کوشش و تلاش و عشق به درجه استادی رسیدند در حدی که مورد تقدیر یونسکو قرار گرفتند
سبک کاری ایشان خاص خودش بود و برجسته کاری و فضاسازی می پرداختند
در یک اثر از ایشان ۷ گنجشک بصورت کاملا سه بعدی در یک فضای درخت دیده می شود که از عجایب کار منبت در سطح جهانی است در یک کار ایشان اختلاف سطح حدود ۱۰ سانتی متر است.
* استاد احمد سرور*
اگر ایشان را جلیل شهناز دوم بنامیم به خطا نرفته ایم.
استاد سرور بدون استاد به فرا گیری تار پرداختند و علی رغم مخالفت ها و ممانعت های فراوان این کار را ادامه دادند
نواهایی که از ایشان بجا مانده در اوج است خصوصا نواهایی که در بیات ترک و یا سه گاه و چهارگاه نواخته اند
پنجه شیرین و تسلط او دستگاهها و گوشه های موسیقایی ایرانی (دستگاههای ۷ گانه موسیقی سنتی) او را در ردیف نوادر موسیقی روزگار معاصر قرار می دهد
افسوس که اثری با کیفیت عالی و یا همراهی سازی دیگر و یا همراهی استادی در اواز از ایشان بجا نمانده (یا من نشنیده ام)
* استاد محمد کرمی*
ایشان استاد مبرز در زمینه نقاشی بوده و بسیار عالی به این هنر بدون استاد پرداختند
سبک کاری ایشان معمولا "رئالیست" بود و تسلطی کامل به اجرای مستقیم با رنگ و روغن داشتند در یک اثر از ایشان تونالیته بسیار زیبایی از رنگهای سبز و ابی دیدم
من شنیده ام که کار ساخت و پرداخت بوم را نیز خود ایشان انجام می دادند.
* استاد حاج محمدتقی میثمی*
ایشان نیز بمانند سایر عزیزان بدون استاد به فراگیری هنر ارزنده شبیه خوانی و مداحی اهل بیت عصمت ع پرداختند
صدای رسا و شش دانگ ایشان هنوز در گوش همگان و هم سن و سال های ما هست
تک بیت "خیز و ای خفته ....." را ندیدم کسی مانند ایشان اجرا کند حتی استاد کریمخانی
با گام و اکتاوی در مخالف سه گاه ولی با اشاره در دشتی
همچنین نوحه ( در بحر طویل ) "شه با وفا ابوالفضل" را از حفظ و با تسلط خاصی اجرا می کردند که بجرات عرض می کنم تاکنون هیچ کس نتوانسته بخوبی اجرا کند چه رسد در حد ایشان
شیوه تحریری خاصی داشتند و بجای تحریرهای امروزی از کلمه ووی وو استفاده می کردند.
*استاد مصطفی منصوری*
ایشان نیز بدون استادی مستقیم و فقط از روی عکس و دیدار کار بزرگان به امر خوشنویسی و نقاشی پرداختند
سبک خاص شکسته نستعلیق نویسی او بسیار شیرین بود و در امر نقاشیخط هم متبحر بودند که هنوز هم اثار زیبا و چشم نواز او در شهرمان مشهود است
به نظرم بهترین اثر او بخشی از زیارت عاشورا هست ( در حدی که یادم هست برای وصیت نامه یک شهید عزیز بود) که برای بنیاد شهید نوشتند
سبک نوشتاری او در نسخ روزنامه ای خاص خودش بود و براحتی می توان تشخیص داد که اثر ایشان است.
بر جوانان و اهل علم و ادب و فرهنگ گلپایگان است که در موزه ای خاص ادیبان و هنرمندان از این عزیزان بعنوان فخر گلپایگان یاد شود.
*نام و یادشان گرامی باد*
روند پیشرفت و کارکرد عکاسی در ایران
* به مناسبت روز جهانی عکاسی*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
۲۸ مرداد ماه هر سال ( ۱۹ آگوست میلادی ) در تقویم اغلب کشورهای جهان به عنوان *روز جهانی عکاسی* نامگذاری شده که جا دارد اهمیت و جایگاه آن مورد بررسی قرار گیرد.
انسان های سده بیست و یکم، انسان های دنیای مجازی و فناوری های دیجیتال هستند. *آنان تا نبینند باور نمی کنند.* به عبارت دیگر در جهان امروز توصیف کردن وقایعی که در گذشته رخ داده *به اندازه دیدن* آن ها نمی تواند مورد توجه انسان قرار گیرد.
ما در زمانه ای زندگی می کنیم که جهان پیرامون مان در تسخیر تصاویر است.
اسناد تصویری در سده گذشته نیز همواره یکی از ابزارهای مهم پژوهشی و تحلیلی در آشکار نمودن رخدادهای اجتماعی بوده است. دلیل بر این ادعا، دیوارنگاره ها و کتیبه های به جا مانده در کاخ های باشکوه نیاکان است که با دستان توانمند هنرمندان نقاش و سنگ تراشان برای آگاهی آیندگان، شرحی تصویری و مستند به یادگار گذاشته اند.
با اختراع عکاسی در اوایل سده نوزدهم میلادی، عکس جایگاه ویژه ای در مستندسازی جهان پیدا کرد زیرا با قابلیت های ویژه خود ثبت کننده بخش هایی از زمانه شد.
شاید همین مهم باعث شد که این صنعت سه سال پس از پیدایش آن در فرانسه به دربار محمدشاه قاجار وارد شود و ایران نیز همزمان با جهان مدرن از این پدیده نوظهور بهره ببرد.
*بی تردید ترویج اصولی عکاسی و توجه ویژه به آموزش این فن به دستور ناصرالدین شاه قاجار بوده است که فصل جدیدی در ثبت تاریخ بصری ایران را رقم زد. او به زیرکی دریافته بود که فن جدید عکاسی، می تواند همچون رسانه ای خبری و مستند، به اداره سلطنت کمک کند.*
ناصرالدین شاه دریافته بود که *زبان تصویر بسیار قدرتمندتر از کلام است؛* بنابراین عکاسی را به عنوان وسیله ای کاربردی جهت بررسی امور و همچنین برای ثبت در تاریخ به صورت جدی به کار گرفت.
اولین گزارش های تصویری به دستور او توسط آقا رضا عکاس باشی از سفرها و اردوکشی های شاه به ییلاق های اطراف تهران و سفرهای طولانی اش به نواحی گوناگون مملکت تهیه شده است.
شایان ذکر است که اگر علاقه مندی وی و بر جای گذاردن بیش از چهل هزار فریم عکس موجود در آلبوم خانه کاخ گلستان نبود، امروز پژوهشگران نمی توانستند بدون این اسناد، تصویر قابل قبولی را از آن زمان به نسل حاضر ارائه کنند. _( روزنامه ایران، ۶ دی ۱۴۰۰، علی رضا کریمی صارمی )_
در سال ۱۳۰۴ خورشیدی سلسله قاجار جای خود را به سلسله پهلوی داد و رضاشاه بر تخت سلطنت نشست. روند معمول و مرسوم عکاسی دوران قاجار در این زمان نیز با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد و کارکردهای آن دچار تغییراتی اساسی برای پیشبرد امور مملکت گردید. در همان سال سازمان ثبت احوال کشور تشکیل شد و آحاد مردم موظف به دریافت شناسنامه همراه با یک قطعه عکس *۶*۴* شدند؛ از این رو با توجه به خاستگاه اجتماعی عکس و ورود رسمی آن به زندگانی اجتماعی ایرانیان، لازم بود عکاسخانه های زیادی در سراسر ایران تاسیس شود.
با توجه به عمومی شدن عکاسی و ورود رسمی آن به جامعه، گرفتن عکس های یادگاری و همچنین مصور شدن روزنامه ها و مجلات، جذابیت ویژه ای را برای مردم به ارمغان آورد. بی تردید هر قطعه از عکس های تهیه شده و موجود در تاریخ تصویری ایران، گواه بر واقعیتی است که بر این سرزمین گذشته است؛ زیرا با دیدن آن ها به حقایقی پی خواهیم برد که شاید اسناد مکتوب به جای مانده، نتواند حسی آن گونه را انتقال دهد.
وقوع انقلاب اسلامی و پس از آن دوران دفاع مقدس، تولید میلیون ها فریم عکس از فرازوفرودهای یک ملت بزرگ را در مقابل دیدگان آیندگان قرار داد که از نظر مستندسازی و تعریف واقعیت جای هرگونه شک و شبهه را از میان برداشت. واقعیتی که عکس در پیش روی دیدگان ما قرار می دهد، انکارناپذیر است.
*امیل زولا* نویسنده تاثیرگذار فرانسوی و مهم ترین چهره در مکتب واقع گرایی ادبی می گوید: *«شما تا از چیزی عکس نگیرید، نمی توانید ادعا کنید که واقعا آن را دیده اید.»*
*هلموت گرنزهایم* عکاس معروف آلمانی نیز می گوید: *«عکاسی تنها «زبانی» است که در همه جای دنیا فهمیده می شود، میان ملت ها و فرهنگ ها پل می زند و خانواده بشر را به هم پیوند می دهد. عکاسی با صداقت تمام و رها از تاثیر و نفوذ سیاسی زندگی و وقایع را بازتاب می دهد، به ما اجازه می دهد تا در غم و شادی دیگران شریک باشیم و اوضاع اجتماعی و سیاسی را برایمان روشن می کند.*
بنابراین ما باید عکس ها را به عنوان حافظه ای پاک ناشدنی از تجربه اجتماعی، سیاسی یک ملت بدانیم و همواره قدر و منزلت آن را پاس داریم، حتی اگر ضعف ها و بی تدبیری های زمانه را هویدا سازد و بر ما نیز خوش نیاید.
*
* عطاءالله بهمنش در قاب خاطره ها*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
با شروع فصل بیست و سوم لیگ برتر فوتبال ایران، ناخودآگاه یاد و خاطره اولین گزارشگر مسابقات ورزشی ایران زنده یاد *عطاءالله بهمنش* در اذهان افراد کهن سال و میان سال نقش می بندد. از این رو بر آن شدم تا *در قاب خاطره ها* او را جستجو کنم و به معرفی و عملکردش در سال های دور بپردازم.
بهمنش که ۹۴ سال در این دنیا زیست، بخش قابل توجهی از عمر خود را با پژوهش، گزارش و نگارش درباره ورزش گذراند. اگرچه خودش ورزشکار بود و قهرمانی دوی ۱۵۰۰ متر تهران از افتخارات اوست، اما هم گزارش رادیویی انجام میداد و هم قلم میزد.
او در پنج دوره بازی های المپیک در سال های ۱۹۶۰، ۱۹۶۴، ۱۹۶۸، ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶ میلادی حضور داشت. علاوه بر آن سه دوره هم به جام جهانی فوتبال رفت و همه بازی ها را گزارش کرد.
با این که چند دوره، قهرمان دوومیدانی تهران در رشتههای نیمهاستقامت شده بود و دفاع راست تیم فوتبال بانک ملی هم بود و در رشتههای تنیس و کوهنوردی نیز سابقه داشت؛ اما بیشترین فعالیتش در زمینه کشتی بود تا جایی که پنج سال هم دبیری و نایب رئیسی فدراسیون کشتی ایران را بر عهده داشت.
*نخستین گزارشگری زنده ورزشی در ایران از رادیو در سال ۱۳۳۷ برای رقابت دو و میدانی میان تیم ملی ایران و عراق با صدای او پخش شد.*
بهمنش زیباترین خاطره ورزشیاش را درخشش تیم ملی کره شمالی در جام جهانی فوتبال ۱۹۶۶ و بازی این تیم در مقابل تیم ملی پرتغال ذکر میکرد.
در زمستان سال ۱۳۸۷، انجمن صنفی روزنامهنگاران ایران تصمیم گرفت از ۱۵ پیشکسوت و چهرههای کهنهکار روزنامهنگاری ایران تجلیل کند. با رایزنیها و نظرخواهی از چهرههای مطبوعاتی، پس از تعیین شاخصهای مورد قبول طیفهای مختلف از میان ۱۰۰ چهره، سرانجام به ۱۵ نفر مورد نظر رسید که زندهیاد بهمنش یکی از آنان بود؛ اما به دلیل بیماری نتوانست در مراسم حاضر شود.
* عطاءالله بهمنش یک روزنامهنگار واقعی و حاضر در میدان وقوع خبر و اهل تحقیق بود. او عرصههای مختلف رسانه از دیداری و شنیداری تا نوشتاری را آزمود. افسوس که کهولت سن او اجازه نداد در ۱۵ سال آخر عمر در فضای گزارشگری بدرخشد.*
آن چهره دوست داشتنی در مصاحبه ای گفته است: *« هیچ وقت فکر نمی کردم روزی به خانواده بزرگ مطبوعات وارد شوم. مطبوعات قابل احترام است و در هر سطحی باشد، برای روشن شدن جامعه لازم است. مملکت بدون مطبوعات نمی شود.»*
بهمنش در پاسخ به این سوال که چطور به رادیو رفتید؟ می گوید: « من یک ضبط صوت ایتالیایی به قیمت ۲۵۰۰ تومان به صورت قسطی خریدم که هنوز هم آن را دارم. یک روز که کسی در خانه نبود، در دوران رقابت کشتی بین امامعلی حبیبی و جهانبخت توفیق، گزارش این کشتی را نوشتم تا به مطبوعات بدهم؛ اما گفتم ببینم با این ضبط صوت چطور می شود کار کرد. این را گزارش کردم و بعد گوش دادم. دیدم بد نیست؛ فقط یک عیب دارد و آن هم این که سر و صدای محیط را ندارد. به کسی حرفی نزدم. یک روز ضبط صوت را برداشتم و به ورزشگاه رفتم و گوشه ای از یک بازی را ضبط کردم. دستگاه میکس نداشتم، هردوی این ها را گوش دادم و مقایسه کردم. بعد سر کلاس بردم. دبیرمان آقای معینیان بود. بعضی از دوستانم به من خندیدند و گفتند که این کیسه مارگیری چیست که با خودت آورده ای؟ اما من گوش ندادم و گزارشم را پخش کردم. دبیر گوش داد و گفت بعد از کلاس بیا دفتر»
*در دفتر به من گفت: « هر کس به تو حرفی زد، گوش نکن. همان کاری را که خودت تشخیص داده ای، انجام بده!»*
بعد همان دبیر باعث شد مرا برای اولینبار دعوت کردند که بازی فوتبال بین ایران و هندوستان را به طور زنده گزارش کنم. من رفتم کنار چمن نشستم و گزارش کردم. وقتی به رادیو برگشتم، از در که رسیدم، هر کس را که دیدم، گفت عالی بود، چقدر خوب بود! اما من از این کار احساس غرور نکردم.
شادروان بهمنش در ادامه می افزاید: *«به نظر من گزارشگر رادیو و تلویزیون باید نویسنده چیره دست مطبوعات باشد. اگر ادبیات مملکت اش و قضاوت مردم را دور بریزد و به آن اهمیت ندهد و از کنار مسائل فنی بدون توجه بگذرد، هیچ نمی ارزد.*
*در کشورهای پیشرفته نیز گزارشگرانی که در بخش تلویزیون پیشگام بوده اند، از مطبوعات و ورزشگاه ها آمده اند و برخی از آنان که استعداد داشتند، شکوفا شده اند؛ بنابراین برای مطبوعاتی ها این افتخار بس که بهترین گزارشگران ورزشی جهان شده آند»*
در ادامه این نکته را خاطرنشان می سازد که: *«گزارشگر باید بی طرف باشد؛ زیرا میکروفون مال مردم وحق مردم است و ما مجاز نیستیم عقیده خودمان را به آنان تحمیل کنیم»*
اگرچه *حبیب الله روشن زاده* و *شادروان مانوک خدابخشیان* ( در تلویزیون ) نیز گزارشگران اولیه فوتبال بودند؛ *اما گزارش های زنده یاد بهمنش که با رادیو پیوند خورده است، نوستالژیک و خاطره انگیز است.*
*یادش گرامی باد*
تبریک فرارسیدن روز پزشک
خجسته سالروز میلاد فخر ایرانیان و شهره جهانیان، حکیم و فیلسوف بزرگ ابوعلی سینا بر جامعهٍ گرانقدر و فرهیخته بهداشت و درمان اعم از پزشکان، دندان پزشکان، داروسازان، پیراپزشکان، پرستاران و ..... خجسته باد.
امید آن داریم که ستاره زندگی و اختر فروزان دانش تان پیوسته ایام، روشنی بخش محفل بیماران و دردمندان بوده و بر شبستان ناامیدی آنان نور امید به زندگی بتاباند.
صدها فرشته بوسه بر آن دست میزنند
کز کار خلق یک گره بسته وا کند.
علی اکبر جعفری _ حسین جعفری
ابراهیم جعفری
1402/ 6 / 1
* فضیلتی به نام دکتر محمد مصدق*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
بدون تردید *دکتر محمد مصدق* به عنوان یک چهره ضد استعماری و استقلال طلب در حافظه مردم ایران جایگاه ویژه ای دارد. در عین حال هر انسانی دارای نقاط قوت و ضعفی است که بر اساس آن نباید در قضاوت، مطلق اندیشی کرد. به مناسبت سالگرد کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به برخی از ویژگی های آن مرد بزرگ اشاره می کنم.
* دکتر محمد مصدق بخش مهمی از آرشیو ملی ایران و یک سرمایه بزرگ انسانی و نمادین است که از متن جنبش اجتماعی برخاست.* مصدق سه سال بعد از مشروطه برای ادامه تحصیلات عالی به فرانسه و سوئیس رفت، مالیه و حقوق خواند و به ایران بازگشت. با بزرگانی چون سهامالدین غفاری مجله حقوقی، اقتصادی و علمی را منتشر کرد و وارد عمل سیاسی شد. هشت دوره به نمایندگی مجلس انتخاب گردید، استاندار شد و به دلیل آن که به خیر عمومی حساس بود، فعالیت خود را در همین راستا سامان داد و به این خاطر در دوره رضاشاه زندانی و تبعید شد.
هنگامی که پهلوی دوم آمد، دوباره پس از کودتا در سال ۱۳۳۲، سه سال در لشگر دوم زرهی قصر زندانی شد. سپس ۱۰ سال تبعید و حصر گردید تا این که در سال ۱۳۴۵ مرگ غریبانهاش فرارسید.
در دوره حصر، لحظههای زندگی اش را از هستی پُر کرد. از کشاورزی تا مطالعه و تا حدی خوددرمانی و مکاتبات و تعاملاتی که با یارانش داشت و ...
* مصدق نماد واقعی فضیلت است.* فضیلتهای مدنی، سیاسی، ملی و ...؛ فضیلتهای باشکوهی که آن ها را زیسته و به تجربه نشانده است. مصدق دولتمردی مردمدار بود؛ اما عوام گرا نبود. ملی بود؛ اما نژادپرست نبود. استقلالطلب بود؛ اما غربستیز نبود. ناسیونالیسم مصدق اقتدارگرا و بوروکراتیک نبود؛ بلکه دموکراتیک و مدنی بود؛ به گونه ای که مردم ایران بیشترین آزادیهای احزاب سیاسی را در دوران او تجربه کردند.
* مصدق به سنت مشروطیت تعهد جدی داشت.* مهم ترین فضیلت اجرایی و حکمرانی او کوشش صمیمانهای بود که برای رهایی این کشور از گردونه *اقتصاد تکپایه نفتی* انجام داد. قرضه ملی در دوره مصدق از بهیادماندنیترین عملکردهای اقتصاد ملی ماست. هرچند که فرصت نشد تا این اقتصاد را بر شانه بخش غیردولتی مستقل توسعه دهد.
*او از یک تبار طبقاتی اشرافی گسست و به مردم پیوست. این هجرت خیلی بزرگ و سلوکی درونی بود.* مصدق در آخر پیری نیاز به درمان داشت. اگرچه شاه به وساطت برخی بزرگان با عزیمتش به خارج برای معالجه موافقت کرد؛ ولی خودش مخالفت کرد و گفت: *«مگر همه مردم ایران میتوانند به خارج بروند و معالجه شوند؟»* به درمان پزشکان ایرانی چشم دوخت. بیش از اندازه به خاطر پای بندی به پاک دستی بر خود سختگیری کرد.
دولت او بیاعتنا به دین نبود؛ کما این که دکتر مصدق وصیت دقیق شرعی *«در مورد بعد از خودش»* و *نماز و روزه اش* دارد.
در مصدق یک ویژگی بود و آن هم این که به متن و آرای مردم مراجعه میکرد. به عبارتی از مهمترین ظرفیتهای مصدق *مردمسالاری* بود و *دموکراسی اجتماعی* را دنبال می کرد. این نگاه مصدق ظرفیت بزرگی در تاریخ معاصر ماست. او بر این باور بود که ریشه دموکراسی در خود مردم است و دموکراسی یعنی توزیع *«حسپذیری»* ؛ به گونه ای که همه در رایزنی اجتماعی شرکت کنند.
در ۲۸ ماه حکومتش حتی یک مورد اختلاس و ارتشا رخ نداد. او حتی جیره غذایی محافظانش را از جیب خود می داد و از بودجه دولتی استفاده نمی کرد. گفته بود حتی یک چوب کبریت از مال دولت نباید وارد خانه اش شود. با این که جهت استیفای حق ملت از انگلیسی ها، سفرش به لاهه ماموریتی دولتی بود، با این حال بودجه رفت و آمد و خرج هتل را از جیبش داد. قالیچه های نفیس برای سوغات را هم از جیب خودش پرداخت کرد! مصدق از غذایی که سربازها می خوردند، تناول می کرد و ...و در یک کلام دولتی با کمترین خطا را به یادگار گذاشت.
* در عین حال مصدق شخصیتی نقدپذیر بود.* هیچکس نمیترسید که نقد خودش را به او بگوید. اتفاقاً یارانش مانند دکتر غلامحسین صدیقی، دکتر عبدالله معظمی و ... که تا آخر همراهش بودند؛ به او نقد هم داشتند.
نقد جدی این بود که مصدق در *ایجاد فضاهای گفتوگویی* موفق نبود. متاسفانه یارانی بودند که اگرچه بسیار دلسوز بودند؛ اما به جای موافقساز، مخالف ساز بودند. به جای این که تألیفگرا باشند، تفرقه گرا بودند. از این رو مصدق در گفتوگوگری در مواردی بیتاب میشد و نمیتوانست تا آخر گفتوگوها را در جهت همدلی و توافق پیش ببرد. البته راهی که مصدق میرفت هموار نبود؛ تنها عاملی که میتوانست در مقابل این سختیها، کار او را پیش ببرد، ابتکارات خلاقی نظیر *گفت و گو* بود که میتوانست برای توافق و اجماع طرفهای میدان قدرت در ایران کارساز باشد.
با این وصف می توان گفت دکتر محمد مصدق یکی از قهرمانان ملی ایران است که استعمارگران تاب تحملش را نداشتند و ملت ما را از وجودش محروم ساختند.
*یادش گرامی باد*
* در سوگ استاد دوست داشتنی* *#دکتر_کورش_صفوی*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
_از شمار دو چشم یک تن کم_
_وز شمار خرد هزاران بیش_
خبر درگذشت استاد فرهیخته *دکتر کورش صفوی* در روز جمعه ۲۰ مرداد ماه ۱۴۰۲، ذائقه دانشجویان و علاقه مندان به آن چهره فرزانه را تلخ کرد.
اینجانب در سال تحصیلی۶۳ -۱۳۶۲ در مقطع کارشناسی و در سال تحصیلی ۸۳-۱۳۸۲ در مقطع دکتری افتخار دانشجویی ایشان را داشتم.
*«معنی شناسی کاربردی در ارتباطات»* عنوان درسی بود که دکتر صفوی به ما آموزش می داد و دریچه های تازه ای را در ارتباط شناسی به روی مان گشود.
دکتر صفوی علاوه بر برخورداری از سطح بالای آکادمیک، به دلیل *قدرت بالا در انتقال مفاهیم علمی* ، یک *معلم توانمند* بود. علاوه بر آن، صمیمیت، شوخ طبعی و صراحت کلام او لطافت کلاس را دوچندان می کرد.
تحصیل در کشور های اتریش، آلمان و ایالات متحده آمریکا و تکمیل آن در دانشگاه تهران و استفاده از فرصت های مطالعاتی در سایر کشورها نیز به تجربه بین المللی و همه جانبه دکتر صفوی در رشته زبان شناسی افزوده بود.
آثار متعدد علمی در قالب کتاب، مقاله پژوهشی و ترجمه میراث معنوی گران سنگی است که در طول سال ها فعالیت در دانشگاه علامه طباطبایی به یادگار گذارد و مانند نغمه های خرمی هستند که دانش پژوهان همواره به یاد خواهند سپرد.
افسوس که طی سال های اخیر توفیق تعامل با این استاد محبوب را پیدا نکردم؛ اما بی اختیار این بیت شعر حضرت حافظ در ذهنم تداعی گردید که:
*هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق*
*ثبت است بر جریده عالم دوام ما*
در پایان نقل فلسفه نام گذاری *«شیر آب»* را از زبان زنده یاد دکتر صفوی در کلاس، خالی از لطف نمی دانم.
ایشان خاطرنشان ساختند که تا قبل از ورود آب به لوله، نام شیر بر *«شیر خوراکی»* و *«شیر حیوانی»* اطلاق می شد؛ اما پس از آن که آب های روان ناشی از برف ها و یخ های ارتفاعات شمال تهران از طریق قنات ها به مرکز شهر جاری می شد، در منطقه سرچشمه و باغ *حاج امین الضرب* ، این آب از دهان یک شیر سنگی با شدت به بیرون می جهید.
به طور معمول وقتی از کسی می خواستند که ظرفی را از آن آب پر کند، می گفتند *«برو از شیر آب بگیر و ...»*
از آن زمان به بعد نام *«شیر»* بر روی *ورودی لوله های آب* نیز معمول شد. *(شیر آب)*
با عرض تسلیت به جامعه علمی ایران، به روح بلند *شادروان دکتر کورش صفوی* درود می فرستیم و از خدای بزرگ می خواهیم که او را از رحمت بی کران اش بهره مند سازد.
* مهم ترین دستاوردهای #مشروطه_خواهان*
_* به مناسبت ۱۴ مرداد سالروز پیروزی انقلاب مشروطیت*_
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
نه
اگرچه دورهِ قاجاریه را « عصر بی خبری» گفتهاند؛ اما باید آن را سرآغاز " *بیداری ایرانیان* "، *پدیدار شدن " افکار عمومی * و *تلاش برای رسیدن به" نوگرایی* به شمار آورد که در مشروطیت آشکار شد و به سرانجام رسید.
*نهضت مشروطه را می توان به حق یک انقلاب دانست؛ انقلابی که پس از وقوع آن تعداد قابل توجهی از نبایدها، باید و به همان میزان بایدها، نباید شد. برخی امور که هیچ گاه در جامعه ما رایج نبود، صورت عمومی به خود گرفت و اغلب عُرف های جامعه دستخوش تحولات بنیادین گردید.*
پیش از انقلاب مشروطه توده جامعه اجازه و امکان آموزش و تحصیل در شکل مدرن آن را نداشتند. اگر از مدرسه *دارالفنون* در دوره پیش از مشروطه سخن می رود، باید به خاطر داشته باشیم که این مدرسه فقط متعلق به طبقه نُجبا و اشرافی بود که در آن مدرسه اجازه تحصیل داشتند و می توانستند علومی را که برای مدیریت و اصلاح ارتش و ساختار نظامی مفید است، بیاموزند.
در دارالفنون پسر فلان پیشه ور و مغازه دار جایی نداشت. فرزندان مردم عادی مجبور بودند به همان تحصیل مکتب خانه ای سنتی اکتفا کنند یا به تحصیل و تعلیم در مدارس میسیونرهای مذهبی کشورهای خارجی که مبلغان فرهنگ بیگانه بودند، تن بدهند.
* اما با انقلاب مشروطه حق آموزش به شیوه مدرن به مردم داده شد. به قول حاج میرزا یحیی دولت آبادی صاحب کتاب " حیات یحیی " که خود از رهبران انقلاب مشروطه بود، بزرگ ترین فعالیت در جهت تداوم و بقای مشروطیت، *ساخت مدارس و فضای لازم برای تحصیل مردمان بود .*
*برای همین، مدرسه سازی به عنوان یک جنبش اصلی و شاخص در تمامی سطوح جامعه آغاز شد* و بسیاری از افراد با پیشگامی *میرزا حسن رشدیه* که در این مسیر رنج های فراوانی را متحمل شد، *اولین مدارس جدید در ایران را تاسیس نمودند و بدین طریق مدرسه سازی بزرگ ترین رسالت انقلاب مشروطه شد؛ به طوری که *سید محمد طباطبایی از رهبراناصلی انقلاب مشروطه، خود موسس مدارس جدید گردید و حتی دو مدرسه دخترانه عفتیه و عصمتیه را شخصاً بنیاد نهاد؛ زیرا اعتقاد داشت زنانی که تحصیل دانش و معرفت می کنند، می توانند مادران بهتر و مفیدتری برای فرزندانشان باشند*.
* با سواد شدن و تحصیل بالاترین نشانه ارتقای سطح کیفی و معرفتی یک جامعه است و بر این اساس می توان بالاترین ره آورد انقلاب مشروطه را تغییر در نظام آموزشی و فراگیر شدن آن دانست.*
موارد دیگری هم با انقلاب مشروطه به زندگی مردم عادی وارد شد که تا پیش از آن برای آنان قابل دسترسی نبود و همگی این تازه ها با بحث آموزش نسبتی داشتند. مثلاً *عکاسی یا سینما تا پیش از مشروطه تنها در دل دربار بود و مردم عادی به آن دسترسی نداشتند؛ اما بعد از مشروطه برای اولین بار سینما ها و تماشاخانه ها در تهران دایر شدند و عکاس خانه ها از مردم عادی عکاسی کردند. موسیقی که تا پیش از آن تنها جنبه مُطربی داشت و نوازندگان تنها در مجالس بزمِ دربار و ... حاضر می شدند یا حداکثر موسیقی نظامی می نواختند، با انقلاب مشروطه جنبه جدیدی پیدا کرد و به صورت یک علم آموزش داده می شد.*
*هنرستان موسیقی* را نیز باید دستاورد انقلاب مشروطه دانست که کلنل علی نقی خان وزیری با تاسیس آن، موسیقی را در مرتبه یک هنر ایرانی معرفی کرد.
* کتاب فروشی و عرضه کتاب و داد و ستد کتاب نیز با انقلاب مشروطه رونق گرفت. مطبوعات از چند روزنامه حکومتی و درباری فراتر رفتند و در عناوین متعدد و تیراژ بالا منتشر شدند و انجمن ها و اصناف و صاحبان ذوق و اهالی علم و معرفت هر کدام برای خود روزنامه ای منتشر کردند و به این ترتیب، مطبوعات به یکی از عرصه های پُررونق پس از مشروطه تبدیل شد.*
با انقلاب مشروطه بسیاری از مواردی که هزاران سال در کشور ما و بین مردمانمان رواج نداشت، فراگیر شد.
*در پی این تغییر و تحولات، چهره شهر نیز دگرگون گردید و تاسیسات جدیدی در آن به وجود آمد؛ بنابراین انقلاب مشروطه به عنوان یک انقلاب همه جانبه، شکل انقلابی خود را در همه زمینه ها نشان داد.* ( سید احمد محیط طباطبایی، هفته نامه کرگدن شماره ۶۷ )
* انقلاب مشروطه حاصل تفکری بود که باور داشت مردم باید صاحب حق و رای باشند و در تعیین سرنوشت خود ایفای نقش کنند؛ به همین جهت رعیت به شهروند تبدیل شد.*
این تفکر که توسط اندیشمندانی مانند *سید جمال الدین اسدآبادی* و *میرزای نائینی* پایه گذاری شده بود، همراه با نوشته های روشنفکرانی همچون *زین العابدین مراغه ای،* *طالبوف* و ...، سخنرانی های *سیدجمال واعظ* و *ملک المتکلمین* که توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا می کردند *و نشریاتی مانند «حبل المتین»، «حکمت»، "اختر" و «ملانصرالدین» که در خارج از ایران منتشر می شدند، و ... در گسترش آزادی خواهی، مخالفت با استبداد و پیروزی انقلاب مشروطه نقش آفرین بودند.*
*مراکز علم و فناوری: موتور توسعه پایدار*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
راه اندازی پردیس نوآوری و فناوری در گلپایگان، گامی نوین در جهت اقتصاد دانش بنیانراه اندازی پردیس نوآوری و فناوری در گلپایگان، گامی نوین در جهت اقتصاد دانش بنیان*
روز ۲۱ تیرماه ۱۴۰۲، پردیس نوآوری و فناوری در گلپایگان با حضور جمعی از مسئولان به طور رسمی راه اندازی شد.
*فقدان زنجیره یکپارچه از تحقیق، فن آوری و توسعه و فاصله قابل توجه بین تبدیل ایده های علمی و تحقیقاتی به محصولات و خدمات از واقعیت های جهان کنونی است.*
کشورهای توسعه یافته جهان برای مواجهه با این چالش، کل نظام علمی و فن آوری و صنعتی جامعه؛ از ایجاد ایده تا تجاری سازی محصول نهایی را در یک نظام کلی تحت عنوان نظام نوآوری در کنار هم و در تعامل با یکدیگر در نظر می گیرند.
*یکی از اجزای این نظام پردیس ها و پارک های علم و فن آوری (Science parks) هستند که نقشی مهم در نوآوری تکنولوژیک و اقتصادی کشورهای مختلف دارند.*
*دره سیلیکون* (ایالات متحده آمریکا) را می توان *نخستین پارک علمی دنیا دانست که منشأ آن به پارک علم دانشگاه استنفورد در اوایل دهه ۱۹۵۰ برمی گردد،* پس از آن سوفیا آنتی پلیس (فرانسه) در اروپا در دهه ۱۹۶۰ و شهر علم Tsukubs (ژاپن) در آسیا در اوایل دهه ۱۹۷۰ تاسیس شدند که قدیمی ترین و مشهورترین پارک ها در جهان محسوب می شوند.
پارک های علم و فناوری، به عنوان یک سازمان و با *هدف افزایش ثروت* در جامعه از طرف متخصصان حرفهای مدیریت میشوند تا جریان دانش و فناوری را میان دانشگاهها، مؤسسههای تحقیق و توسعه، شرکتهای خصوصی و بازار به حرکت درآورند. این پارکها از طریق مراکز رشد سازمانهای نوآور را تقویت و فرایندهای زایشی را تسهیل میکنند و به عنوان محیطی عمل میکنند که در آن واحدهای تحقیقاتی مستقل یا وابسته به سازمانها و صنایع، مجتمع شده و زیر پوشش و حمایت قرار گیرند تا به خلاقیت و نوآوری بپردازند. مأموریت نهایی این پارکها هماهنگ کردن نتایج به دست آمده از پژوهشهای دانشگاهی با نیازهای صنعت، در جهت پُر کردن خلأ رابطه صنعت و دانشگاه میباشد و این امر درنهایت به تجاریسازی دانش منجر خواهد شد؛ بنابراین با توجه به این کارکردها، شکلگیری و توسعه بسیاری از پدیدههای نوظهور فناوری از درون این پارکها به وقوع میپیوندند و دولتها میکوشند با ایجاد محیطی مناسب، شرایط کار و فعالیت را برای شرکتهای کوچک و متوسط و جذب شرکتهای بینالمللی مبتنی بر فناوری فراهم سازند. در ایران نیز در سالهای گذشته این پارکها گسترش چشمگیری یافته و در شرایطی که کشور با تحریمهای یک جانبه مواجه بود، توانستند نقش تأثیرگذاری در استفاده از دانش و فناوری بومی ایفا نمایند.
*در حقیقت پارک های علم و فناوری زیرساخت های اقتصاد دانش بنیان در یک کشور هستند.*
در سال های اولیه تاسیس پارک های علم و فناوری، تبدیل ایده به محصول؛ به عنوان هدف اصلی این پارک ها مطرح شده بود؛ *اما در حال حاضر تبدیل ایده به کسب و کار را اصلی ترین وظیفه پارک ها عنوان می کنند؛ زیرا در دنیای امروز، این محصولات نیستند که رقابت می کنند بلکه کسب و کارها هستند که با استفاده از ابزارهای متعددی نظیر محصولاتشان، در عرصه ارزش آفرینی به رقابت می پردازند.*
در دیدگاه کسب و کار مداری، علاوه بر محصول یا خدمت به مباحث مدیریتی و بازاریابی نیز توجه می شود. تجاری سازی دانش و تولید ثروت از دانش که به عنوان یکی از مهم ترین اهداف پارکها شناخته می شود، نیز زمانی اتفاق می افتد که ایده های فناورانه به کسب و کارهای دانش بنیان تبدیل شوند.
پارک های علم و فناوری به عنوان یک منطقه آزاد تجاری محسوب می شوند، یعنی می توانند از بعضی از معافیت های مالیاتی و عوارض گمرکی استفاده کنند. همچنین می توانند از طریق ترک تشریفات مناقصه، طرح هایی را جذب کنند.
شرکتهای دانش بنیان به خدمات حقوقی از قبیل حقوق کار و تامین اجتماعی، دعاوی داخلی، قراردادها، پیمانکاری، بیمه، مالیات، حقوق مالکیت فکری، ثبت اختراع و انتقال فناوری نیاز دارند. با توجه به این که شرکتهای دانشبنیان محصولات و خدمات جدیدی را عرضه می نمایند، جهت تجاریسازی و جلوگیری از کپی برداری های غیر مجاز، میبایست آن ها را به لحاظ حقوقی و مالکیت معنوی به ثبت برسانند. از طرف دیگر برای انتقال فناوری و تدوین قراردادهای مربوطه و نیز قراردادهای واگذاری لیسانس فناوری، میبایست از خدمات حقوقی بهره گیرند. پارک ها این گونه خدمات را برای شرکت های مستقر فراهم می کنند.
*فراموش نکنیم که گلپایگان به لحاظ برخورداری از تنوع ظرفیت های بومی ( کشاورزی، دامپروری، صنایع دستی، صنعت گردشگری و ... ) بستر مناسبی برای حرکت در مسیر اقتصاد دانش بنیان به شمار می رود.*
*در پایان جا دارد از جناب آقای مهندس منوچهر عظمتی که طی چند سال گذشته با تمام توان راهگشای ایجاد پردیس نوآوری و فناوری در زادگاه مان بودند، صمیمانه قدردانی نماییم.*
* مراکز علم و فناوری: موتور توسعه پایدار*
* راه اندازی پردیس نوآوری و فناوری در گلپایگان، گامی نوین در جهت اقتصاد دانش بنیان*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
روز ۲۱ تیرماه ۱۴۰۲، پردیس نوآوری و فناوری در گلپایگان با حضور جمعی از مسئولان به طور رسمی راه اندازی شد.
*فقدان زنجیره یکپارچه از تحقیق، فن آوری و توسعه و فاصله قابل توجه بین تبدیل ایده های علمی و تحقیقاتی به محصولات و خدمات از واقعیت های جهان کنونی است.*
* گرامی داشت حماسه حسینی بیش از مناسک، نیازمند توجه به محتوی و حقیقت عاشوراست*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
_رمز قرآن از حسین آموختیم_
_زآتش او شعله ها افروختیم_
_خون او تفسیر این اسرار کرد_
_ملت خوابیده را بیدار کرد_
_نقش الا الله بر صحرا نوشت_
_سطر عنوان نجات ما نوشت_
_ای صبا ای پیک دورافتادگان_
_اشک ما بر خاک پاک او رسان_
_« اقبال لاهوری »_
در طی ۱۴ قرن گذشته هیچ شخصیتی همچون امام حسین(ع) وهیچ مراسمی به اندازه عاشورا در دل فرهنگ ایرانی جای نگرفته است و به طور قطع هیچ سوگی با عزاداری برای سالار شهیدان و برادر بزرگوارش علمدار کربلا حضرت ابوالفضل (ع) و سایر اصحاب و خاندان ایشان برابری نمی کند.
گستره این ارادت به حدی است که هموطنان ما از ادیان دیگر یعنی مسیحیان، کلیمیان و زردشتیان هم از آثار آن تاثیر می پذیرند.
*لوریس چکنواریان* آهنگ ساز و رهبر ارکسترایرانی ارمنی تبار و یکی از مشهورترین چهره های فرهنگی در ایران و ارمنستان وقتی نخستین سمفونی آیینی به نام «خسوف» با روایت حرکت سیدالشهداء (ع) از مکه تا شب یازدهم، نوشته دکتر شریفیان را در تالار وحدت اجرا می کند، می گوید: « برای اجرای این سمفونی بسیاری از موسیقی های تعزیه در نواحی مختلف را شنیده ام و ثبت کرده ام تا با بهترین اجرا نشان دهم که مسیحیان کمتر از شیعیان به حسین ابن علی (ع) ارادت ندارند.»
قیام اباعبدالله الحسین (ع) الهام بخش و سرمشق برای همه جوامع است. جامعه ای که با مکتب حسینی زیست کند ، از ویژگی هایی برخوردار می شود که در آن اخلاق و فضیلت به اوج می رسد. اساساً رمز ماندگاری عاشورا در چیرگی اخلاق بر بی اخلاقی، آزادگی بر اسارت و عدالت بر تبعیض است. از این رو فرهنگ عاشورا به عنوان بخشی از هویت جامعه ایرانی حامل بار معنایی عمیقی است که موجب همبستگی و همنوایی مردم از پیر و جوان و زن و مرد در این آیین می شود و یک حرکت مدنی خودجوش را در بالاترین سطح رقم می زند.
*اوج مشارکت های مردمی در ایام عزاداری اهل بیت عصمت و طهارت (س) ، در مناسبت هایی نظیر تاسوعا، عاشورا، اربعین حسینی و البته در عید سعید غدیر و نیمه شعبان، شکل می گیرد که باید قدر و قیمت آن را دانست؛ زیرا بزرگترین سرمایه اجتماعی ملت ما به شمار می رود*
با این وصف باید در خلوت خود به این سوال پاسخ دهیم که آیا عملکردمان نیز با سیره و منش امام حسین (ع) نسبتی دارد؟ یا عشق ما به آن امام هُمام تنها در ظواهر خلاصه می شود؟
مشارکت در مناسک آیینی باید چشم را به افقی متعالی باز کند و ضمیر را از زنگارها و غبارهای زندگیِ خاکی، که منشأ هر نزاع و دشمنی و ستمکاری است، بزداید و اگر اینگونه نیست، باید بر حال نزار خود گریست.
*بر دل و دین خرابت نوحه کن*
*که نمیبیند جز این خاک کَهُن*
* مناسکْ زمانی کارآمد است که در خدمت ورزیدگیِ ایمان و اعتلای معنویت آدمی باشد. برونداد مناسک آیینی، باید تقویت اعتماد به سیر هستی (توکل) و دلیری و فداکاری در مسیر حقجویی و حقخواهی، و مناعت و سیرچشمی در برابر وسوسههایی باشد که چونان گل و لای بر پای سالک راه حق میچسبند و او را از پای میاندازند. چشمی که به افقی بلندتر از وسوسههای خاکی دوخته شده است دلیر، متوکل، فداکار و مستغنی است.*
*ور همی بیند چرا نبود دلیر*
*پشتْدار و جانسپار و چشمسیر؟*
با نگاهی ژرف به ابیات بالا میتوان فهمید که مولانا قصد تلنگر زدن به عزاداران حسینی دارد که مبادا در سطح قالب و صورت و پوستۀ مناسک بمانند. گویی میخواهد یادآوری کند که مناسک حسینی اگر با دردهای فردی و یا رنجهای اجتماعی پیوندی برقرار نکند، بیمعنا، تهی و متورم میشود. آنگاه است که باید چنین مناسکی را عزای خفتگان بر خوابِ گرانِ خویش دانست.
*پس عزا بر خود کنید ای خفتگان*
*زان که بد مرگی است این خواب گران*
متاسفانه هر چه زمان را پشت سر می گذاریم، به جای توجه به محتوی و حقیقت عاشورا، شاهد غلبه شکل ظاهری بر محتوی هستیم؛ به گونه ای که مناسک وآیین های رسمی به خودی خود هدف می شوند. البته برجسته شدن این نوع مناسک گرایی که بر هیجانات و احساسات دینی متکی است، در جای خود مثبت است؛ اما وقتی احساسات جدا از محتوی مورد توجه قرار می گیرد، سخنان غیر واقعی، خرافی و حتی کاربرد موسیقی های مبتذل نیز رایج می گردد.
در چنین وضعیتی محتوی و فلسفه قیام امام حسین (ع) و اندیشه رهایی بخش سرور آزادگان در مراسم عزاداری کم رنگ شده و اشکال ظاهری اصل قلمداد می شود. اما:
*نظر را نغز کن تا نغز بینی*
*گذر از پوست کن تا مغز بینی*
*کجا گردی زٍ ارباب سرائر*
*نظر گر بر نداری از ظواهر*
یاد *استاد شهید مرتضی مطهری* بخیر که بیش از نیم قرن پیش، در فضایی بسیار سنتی تر و ظاهراً «عقب مانده تر» از امروز، متهورانه و یک تنه به مبارزه با خرافات پرداخت و حماسه ای در حماسه حسینی آفرید و کتاب *تحریفات عاشورا* را نوشت.
تحریفات عاشورا را از اینجا دنبال کنید
* راه یاری حسین(ع)*
_ امام موسی صدر_
_ روزنامه اطلاعات، شنبه_ _۳۱ تیرماه ۱۴۰۲_
امروز شما میخواهید امام حسین را یاری کنید؛ چون به چشم دل دیدید که همۀ اهلبیت و اصحابش کشته شدند و زنان در آستانۀ اسارت قرار گرفتند. امام تنها در میدان ایستاده و فریاد میزند: *«آیا کسی هست مرا یاری کند؟ آیا کسی هست از حرم رسول خدا دفاع کند؟»* امـروز حسـین تنها در میدان ایستاده است. آیا امروز حق که در حسین نمود یافته است، غریب و تنها نیست؟
آیا امروز دین در خانۀ اهل دین، غریب و تنها نیست؟ پس باید او را یاری کنیم هرچند با یک امید، با یک کلمه، با یک موضعگیری. ای جوان و ای نوجوان، باید فکر کنی که چطور میخواهی امام حسین را یاری کنی. چطور میخواهی جبهۀ امام حسین را تقویت کنی؟ چطور میخواهی اهداف امام حسین را محقق کنی؟ این چیزی است که از تو انتظار میرود. هر کس میداند گناهش چیست و در اطاعت خداوند چه اندازه کوتاهی کرده است. هر کس از عیب های اخلاقی و فکری و عقلی خود آگاه است. همۀ ما میدانیم که مشکل ما چیست. *ما میتوانیم به احترام امام حسین یک کار بکنیم: یک گناه را ترک کنیم؛ نماز بخوانیم؛ روزه بگیریم؛ اختلاف یا کینه یا گناهی را از دل خود پاک کنیم…*
دو غزل *عاشورایی* در گرامی داشت *ماه محرم*
*السّـلام علیک یا دریا!*
_ رضا اسماعیلی_
_روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۲۹ تیر_ _۱۴۰۲__
شرمندهام، زبان دلم وا نمیشود
احساس لال من به تو گویا نمیشود
درمانده ام زِ وصف تو ای سرخ سرخ سرخ
خون واژه ای به وصف تو پیدا نمی شود
میخوانمت به نام و نمیدانمت هنوز
فهمیدنت نصیب دل ما نمیشود
در کربلا نبودهام و میکنم دعا
گردم شهید عشق تو، اما نمیشود
زینب! مگرد دشت پر از لاله را چنین
ای خواهرم، شهید تو پیدا نمیشود
آنسو ستاده بر خط خون، ذوالجناح عشق
با من بیا به صحنه که فردا نمیشود
گنگم هنوز و کار دلم حسرت است و بس
شرمندهام، زبان دلم وا نمیشود
باید شکوه نام تو را زندگی کنیم
ای سبز سرخ! مثل شما زندگی کنیم
یک قبله اقتدا به خلوص شما کنیم
فارغ ز «من»، برای خدا زندگی کنیم
تا مثل کوفه، سجده به شیطان نیاوریم
باید کنار قبله نما زندگی کنیم
چون «حُر» به راه عشق تو ثابت قدم شویم
فارغ ز بوی چون و چرا زندگی کنیم
هرگز مباد بهر تمنای مُلک ری
همرنگ شمر و حرمله ها زندگی کنیم
باید چو لاله همسر داغ شما شویم
استاده بر چکاد بلا زندگی کنیم
بی منت تبسُم مرهم، به قاف تیغ
باید قیام سرخ تو را زندگی کنیم
*کرب و بلا بهشت هنوز و همیشه است*
*باید به بوی کرب و بلا زندگی کنیم*
*من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق*
حضور پر رنگ و با شکوه مردم فرهنگ دوست و فرهیخته در مراسم بزرگداشت و یادبود چهلمین روز عروج *استاد مرتضی شهیدی* نمودی از عظمت و تفکر والای ملی این خطه از کشور ما بود.
بدینوسیله *خانواده استاد مرتضی شهیدی* مراتب سپاس خالصانه خود را از یکایک سرورانی که مشتاقانه در این مراسم حضور داشتند، ابراز داشته و از خداوند متعال آرزوی سرافرازی برای یکایک آنها مسئلت دارند
***************************************************************************************
پیام دکتر محسن شهیدی*
*فرزند مرحوم استاد مرتضی شهیدی*
به نام ایزد یکتا
*فرهنگ حیات جامعه است*
مایه مباهات و افتخار بنده است که خداوند متعال مرا را در میان متفکران و اندیشمندانی قرار داد که اهتمام و دغدغه آنان تحول و رشد فرهنگ ملی میباشد.
نقش آفرینی استادان معظم، استاد علی اکبر جعفری، جناب آقای دکتر جابری، جناب آقای عبیری ریاست محترم آموزش و پرورش شهرستان گلپایگان، جناب آقای خرمی ریاست محترم کانون بازنشستگان شهرستان گلپایگان، جناب آقای دکتر ابراهیم جعفری، جناب آقای علیرضا محرابی و سایر همراهان زمینه ساز برگزاری شکوه مند مراسم بزرگداشت چهلمین روز عروج *استاد مرتضی شهیدی* بود.
اینجانب از کلیه سروران و فرهیختگانی که با عزمی راسخ در برگزاری این مراسم اهتمام ویژه داشتند، خالصانه سپاسگزارم و آرزوی توفیق روزافزون آنان را از پروردگار منان مسئلت دارم.
*دکتر محسن شهیدی*
*فرزند مرحوم استاد مرتضی شهیدی*
* فرازهایی از شخصیت زنده یاد پروفسور مریم میرزا خانی*
علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*۲۳* *تیر ماه هر سال* یادآور غروب ستاره درخشانی از آسمان خرد و دانش و یکی از
۷ زن تاثیرگذار جهان معرفی شده از سوی نهاد زنان سازمان ملل متحد *پروفسور مریم میرزا خانی* است. *او که اولین زن برنده جایزه فیلدز در ریاضیات است،* در طول عمر کوتاه و با برکت خود کارنامه درخشانی از فضیلت های انسانی بر جای گذاشت که فرازهایی از آن را خاطرنشان می سازیم.
از جمله اهداف اصلی *سال جهانی ریاضیات ۲۰۰۰ میلادی* ، تغییر تصور اجتماعی نسبت به ریاضی بود و مریم میرزاخانی، این مهم را به برجسته ترین شکلش محقق کرد و نماد چهره انسانی ریاضی شد. برای او هم هنر و هم ریاضی زیبا بود. او مادری مهربان، همسری نازنین، فرزندی بی نظیر برای پدر و مادر، دوستی قابل اتکا، استادی همراه، دقیق ، موشکاف و صدالبته یک ریاضی دان جوان و الهام بخش بود. مریم برای رسیدن به قله، گاهی دوید، گاهی نشست و در مواردی تنها چند قدم برداشت! حتی زمانی که با بالاترین سرعت در حرکت بود، به نظر می رسید که هیچ عجله ای ندارد!
یکی از ویژگی های شادروان میرزاخانی این بود که مثل همه و در عین حال هیچ کس مثل او نبود! چه حالت دوگانه ای و چه دوگانه حیرت آوری! مریم میرزاخانی، اکثر تصورات کلیشه ای را نسبت به دانشمندان و به خصوص زنان ریاضی دان، در هم شکست و این تابوشکنی، یکی از میراث های ماندگار اوست. او ازدواج کرد و دختر دردانه اش را تا آخرین لحظه ها، در آغوش خود بزرگ کرد و اگرچه بسیار کوتاه، ولی با اثر جاودانه، اکسیر محبت مادرانه اش را در جان او دمید و باقی گذاشت. مریم در عمر ۴۰ ساله اش که چون آذرخش بود، هیچ وقت *«حال»* و ضرورت های آن را برای آینده ای نامعلوم به تعویق نینداخت؛ به گونه ای که زندگی شخصی و حرفه ای خود را با هم درآمیخته بود.
مریم آنچنان زیست که در کار و تلاش علمی اش تسلیم هیچ مانعی نشد؛ به طوری که هرگز اجازه نداد حتی بیماری، لحظه ای او را از خلق ها و کشف های خیره کننده اش بازدارد. اشتیاق او برای شکستن موانع علمی و درنوردیدن عرصه های ناشناخته، تا چند ماه قبل از آسمانی شدنش ادامه داشت. ( دکتر زهرا گویا استاد آموزش ریاضی دانشگاه شهید بهشتی )
کسری رفیع، ریاضی دان ایرانی در دانشگاه تورنتو، نقل می کند در سال ۲۰۱۶، او و مریم میرزاخانی، از خانه مریم در پالوآلتو، پیاده به سمت گروه ریاضی دانشگاه استنفورد می رفتند تا در سخنرانی میخائیل گروموف شرکت کنند. در آن زمان، بیماری مریم به استخوان ها و کبدش سرایت کرده بود و درد بی امان، نشان از آن داشت که پروازش به سوی عالم باقی نزدیک است. رفیع بیان می کند که برایش شگفت انگیز بود که حتی در آن شرایط، *«مریم خستگی ناپذیر قدم برمی داشت تا آن سخنرانی را گوش دهد!»؛* در حالی که *«هر چند دقیقه یک بار، مریم مجبور بود روی نیمکتی دراز بکشد و کمی استراحت کند».* این روایت واقعی، شباهت عجیبی به داستانی دارد که به ابوریحان بیرونی منتسب است. گویند او در لحظات آخر عمرش، از کسی مسئله ای می پرسد. آن فرد با تعجب از ابوریحان سوال می کند که چگونه در دم آخر، باز هم علاقه مند به پرسیدن و دانستن است؟! نقل است که ابوریحان در جواب می گوید: *«بدانم و بمیرم بهتر است، یا ندانم و بمیرم؟!».*
یکی از خصوصیت های درس آموز مریم میرزاخانی، *قدرشناسی او* بود. در مصاحبه های متعددی که انجام داد، بر تمام مولفه هایی که به نوعی در موفقیتش نقش داشتند، تاکید کرد و آنها را برشمرد. مریم قدردان پدر و مادر و خانواده، مدرسه، مدیر، معلمان، دانشگاه در ایران و آمریکا، دوستان و ... بود. این خصلت به خصوص برای ایرانیان در زمان حاضر نادر است و الگویی ارزنده برای کسانی است که دائم، خود را قربانی شرایط می دانند! و احساس می کنند در حقشان ظلم شده است! میرزاخانی در مصاحبه ها و مکتوباتش، همیشه انصاف را رعایت کرد و از هر موقعیتی که چیزی یاد گرفته بود، با قدرشناسی یاد کرد.
هرکس که زندگی حرفه ای و شخصی وی را مطالعه کند، درمی یابد که مریم، مصداق روشنی از تلاش و سخت کوشی بود! او مسیر حرکت و موفقیت را خطی و گام به گام نمی دید و آن را تابع قاعده های خشک نمی دانست؛ بلکه فرایند حل مسئله را سیال و پر از پستی و بلندی تصور می کرد که در آن، انگیزه و علاقه و خواست درونی فرد برای رسیدن به قله و خروج از بن بست و گشودن راه های جدید، حیاتی است. موارد ذکر شده الگوهایی است که زنده یاد مریم میرزاخانی نماد آن هاست. الگوهایی که همیشه می تواند روشن کننده راه پر فراز و فرود و دشوار دانش پژوهانی باشد که دستاوردهای علمی در جهان، وابسته به وجود آنان است.
* به روان تابناک پروفسور مریم میرزا خانی درود می فرستیم و تداوم راهش را توسط جویندگان علم و معرفت از خداوند متعال مسئلت می نماییم.*
* به مناسبت چهلمین روز درگذشت استاد مرتضی شهیدی*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
ادبیات، پایه فرهنگ ملت هاست. در سراسر دنیا، کشورهای توسعهیافته عقبه ادبی-فرهنگیٍ قابلتوجهی دارند. عقبه فرهنگی الزاماً در قدمت تاریخی ارزیابی نمیشود؛ بلکه کیفیت و به کارگیری آن در زمان حال و آینده مدنظر است.
برخی از کشورهای توسعهیافته با احتساب زمان، عقبه ادبی-فرهنگی قطوری ندارند؛ اما وقتی آثار ادبی و فرهنگی آن ها را ارزیابی می کنیم، با واقعیت هایی مانند موارد زیر روبرو میشویم.
نویسندگان مشهوری در سطح دنیا دارند، تیراژ کتاب درخور توجهی دارند، آثار موسیقی تاثیرگذاری میسازند، تئاترهای بزرگی اجرا میکنند و ...
کشورهایی نظیر ژاپن، انگلستان، آلمان و… که اقتصاد قدرتمندی دارند، از رتبههای بالایی در آمارهای مطالعه نیز برخوردارند. دانشگاههای معتبری دارند و مردم آن ها به فعالیتهای هنری و ادبی نظیر تئاتر، رمان خوانی، موزه گردی، سینما، جلسات کتابخوانی و… بهای بیشتری میدهند؛ به همین دلیل هر کدام از کشورهای دنیا را با نامی برجسته می شناسند.
*روسیه با رمان نویسی،*
*آلمان با فلسفه،*
*انگلستان با نمایشنامه*
*و ایران با ادبیات و شعر زبانزد شده است.*
ادبیات کلاسیک ایران از هر جهت پر بار است؛ اما متاسفانه این روزها حال و روز آن خوش نیست.
*ادبیات روح زنده هر جامعه است که با هارمونی کلامی و تصویر ذهنی، رفتار را به سمت تبادل فکر و تعادل روح پیش می برد.*
بحث بر سر چگونگی شعر کلاسیک و ادبیات معاصر نیست؛ بحث بر سر این است که تصویر جهان از ما به واسطه ادبیات در حال کمرنگ شدن است.
*مردم جامعه ای که ادبیات نداشته باشند، با دست هایشان حرف خواهند زد و دست بلد نیست با ذهن هماهنگ شود و خشونت حتمی است.*
*ادبیات روح سیال هر جامعه ای است و هرچه غنی تر باشد، روح شهروندانش سبک تر در جریان زیبایی سیر می کند و کمتر دچار افسردگی و خستگی خواهد شد؛ بنابراین اگر نگران خمودگی مردم خود هستیم، لازمه اش دانستن ادبیات کشور است.*
* بی سبب نیست که جهان، ادبیات را داربست فهم جهان و زندگی و نیز خزانه ارزش های عام انسانی دانسته که به تناسب دوره های تاریخی به اشکال گوناگون بُروز یافته است. از سوی دیگر ادبیات جهان تجلی گاه نخبگان و فرهیختگان و پُلی میان جهان امور واقع و ارزش های عام و مطلق انسانی به شمار می رود.*
ارزش های جهان شمول اخلاقی بیش از هرچیز با ادبیات در وجوه گوناگونش متولد و انتشار یافته و میان نسل ها به گردش درآمده است. این که ادبیات را آینه روح یک قوم دانسته اند، ریشه در همین حقیقت دارد.
* اما متاسفانه در آموزش های ما نوعی انقطاع میان ادبیات و زندگی وجود دارد و ادبیاتی که نتواند با زندگی ارتباط برقرار کند، مانند ماهی می ماند که بیرون از آب افتاده است؛ از این رو باید میان رشته های تحصیلی و به ویژه ادبیات با زندگی پیوند برقرار شود.*
آنچه برای ایجاد شادابی جامعه لازم است، اندیشه آزاد است. اندیشه آزاد از طریق مطالعه و بحث و گفتوگو و برخورد عقاید ایجاد می شود. در آثار گذشتگان و ادب فارسی، با دریایی از جهانبینی ها و رهیافت های زندگی روبرو هستیم. واقعیتهای زندگی و درسهای زندگی در ادبیات قدیم ما بازتاب وسیعی دارد.
سؤال این است که تاکنون چه اندازه به «ادب» گذشته ایران و «گنجینههای فرهنگ» به طور پویا نگاه شده؟ آن هم وقتی درشاهکارهای «ادب فارسی»، از زندگی بسیار حرف زده شده است.
شعر فارسی،بیشتر از تاریخ، بازگوکننده وضع اجتماعی و روانی مردم ایران است و ما برای شناخت زندگی کشور خود از آن بهره زیادی میتوانیم بگیریم.
از ادبیات نباید انتظار داشته باشیم برای ما رفاه ایجاد کند و ما را به امکانات خوبی برساند و ...، بلکه می خواهیم معنای زندگی را برای ما آشکار نماید و نگاه و حرکات ما را در جهان عاشقانه سازد تا معنادار زندگی کنیم.
*فراموش نکنیم که خرد و تفکر ایرانی بیش از آنچه خودش را در فارابی، ابن سینا، ملاصدرا، میرداماد و ... نشان می دهد، در فردوسی، مولانا، سعدی،حافظ، عطار و ... متجلی می سازد. به عبارت دیگر شاعران ما نمایندگان خرد قوم ما هستند و به همین دلیل میان ادبیات ما با حکمت و تفکر پیوندی قوی و وسیع وجود دارد.*
* استاد ارجمند زنده یاد مرتضی شهیدی طی نیم قرن آموزش در دانشگاه و دبیرستان تلاش می کرد خرد برخاسته از ادبیات غنی ایران زمین را مانند خونی حیات بخش در ذهن و ضمیر دانش پژوهان جاری سازد تا زندگی شأن را معنی دار سازند و بر کیفیت آن بیفزایند. عمل استاد شهیدی ترجمان این شعر از حضرت مولانا بود که:*
*ای برادر تو همه اندیشه ای*
*مابقی را استخوان و ریشه ای*
*گر بود اندیشه آت گل، گلشنی*
*ورنه خاری، تو هیمه گلخنی*
*جان نباشد در خبر جز آزمون*
*هر که را افزون خبر، جانش فزون*
*یاد و نامش را گرامی می داریم*