*«نوروز؛ آرش کمانگیرِ فرهنگ ایرانی است»*
علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
* زِ کوی یار می آید نسیم باد نوروزی*
*از این باد آر مدد خواهی، چراغ دل برافروزی*
*به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی*
*به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی*
"حافظ"
صدای پای بهار به گوش میرسد، جوشش بهار انجماد زمستانی را میشکند تا به تازگی دمیدن نفس نو بیانجامد و طنین شادی در طبیعت جاری شود. هر بهار موعدی است برای تازه شدن و هر نوروز اُمید آفرین؛ جان طبیعت که زنده میشود، گویی شور و اشتیاق را در انسان ها برمی انگیزد تا در گذشته نمانند و برای آینده بهتر تلاش کنند.
هرچه از عمر نوروز میگذرد، جوانتر، شادابتر و باشکوهتر میشود. به تعبیر *استاد بقایی ماکان* ، حتی در بدترین و وحشتناکترین ایامی که بر این ملت گذشت، یعنی آن زمانی که مغولان آمدند و کُشتند و بردند و در آن هنگام که تیغ یأس و مصیبت را با گلوی این قوم آشنا ساختند، باز هم نوروز مردم این سرزمین را به حال خود رها نکرد و نور اُمید را به قلبهایشان تابانید.
یک جامعه برای توسعه ارتباطات و تعامل با جهان به نمادی واحد نیاز دارد تا از رهگذر آن، خود را به دنیا معرفی کند. *نوروز به واسطه گستره جهانی و فراملیاش، از سوی یونسکو ثبت بینالمللی شد تا بهعنوان هدیهای از فرهنگ ایرانی به دنیا معرفی شود.*
آیین نوروز قادر است در یک زمان و موقعیت واحد، افراد مختلف از همه ادیان و مذاهب اعم از زرتشتی، مسیحی سنی، شیعه و ... را با مقدسات، کتابها و علائق متفاوت بر سر سفره هفتسین و مراسم نوروز گردهم آورد.
هر کسی مختار است چیزی را بر سر سفره نوروز خود بگذارد که برای او اهمیت دارد. عناصری که در *هفتسین* کنار هم چیده میشوند، همگی بیانگر پایان زمستان و آغاز بهار، به جا آوردن شکر نعمتها و دلیل معاشرت و گردآمدن افراد است.
در روزگاری که این همه تنش و دشمنی و خشونت وجود دارد، نوروز میتواند مهمترین و بهترین بستر جهت *همزیستی* میان ملل باشد.
نوروز در داخل ایران *نماد وفاق ملی میان خرده فرهنگها* و در خارج از مرزها، *نشان همزیستی و همراهی ملت هاست.* پیوستن به آیین نوروز، تغییر دین، فرهنگ، عقیده و اندیشه نمیخواهد و هر انسانی با هر مرام و مسلکی میتواند کنار سفره نوروز بنشیند. *این ویژگی مهم نوروز کاملاً استخراج شده از فرهنگ متکثر ایرانی و بستری برای همزیستی همه فرهنگها می باشد.*
این موهبت یکی از مزیتهای فرهنگ ایرانی و نوروز است که *تساهل و تسامح* از اجزای هویت آن شناخته میشود. نوروز آیینی است که میتواند افراد را به هم نزدیک کند و زمینه *تعامل و گفتوگو* با دیگران را فراهم سازد.
در حقیقت نوروز یک *نماد فرهنگی* است که *جنبه فراملی* خود را *در عین حفظ هویت فردی انسان ها* حفظ کرده است؛ بنابراین در مقام پاسخ به این پرسش که *«نماد واحد نوروز چیست؟»* باید گفت نماد واحد برای نوروز، چیزی جز *تساهل و تسامح و پذیرش تکثر نیست.*
دکتر *محمدعلی اسلامی ندوشن* می گوید:
*«گستره مرزهای فرهنگی ایران تا آنجایی است که نوروز را پاس می دارند.» نوروز آرش کمانگیر فرهنگ ایرانی است. ایران در سپهر فرهنگی؛ فراتر از مرزهای سیاسی می باشد.*
اگر صدها میلیون ساکنان این گستره فرهنگی از غرب چین تا شرق اروپا خواهان آنند که نوروز به نمادی جهانی تبدیل شود، برای آن است که می خواهند آیینی که فقط سمبل و پرورنده پاکی، دوستی، نرمش، آشتی، سازگاری، اعتدال، زیبایی و نیکی است و با هیچ دین و مسلکی سر ناسازگاری و ستیز ندارد، *جهانی و جهانگیر باشد تا همگان آن را ارج نهند و نیکی، محبت، مهر و آشتی را پاس دارند. باشد که ستیزه جویان، نوروز اندیش شوند.*
در پایان این یادداشت را با شعر زیبای *زنده یاد فریدون مشیری* در مورد نوروز آراسته می سازیم.
بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
جامت از آن می که می باید تهی است
*ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم*
*ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب*
*ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار*
*گر نکویی شیشه غم را به سنگ*
*هفت رنگش میشود هفتاد رنگ*
* فرارسیدن بهار زیبا و نوروز فرخنده را به هم میهنان تبریک و تهنیت عرض نموده، از خداوند متعال توفیق روزافزون آنان را در سال جدید مسئلت نموده و از او می خواهیم که:*
*حَوَل حالَنا ِالی َاحسنِ الحال*
* گام های نسل جدید جنبش نیکوکاری با نگاهی به راه اندازی بازارچه خیریه مهر ایرانی در گلپایگان*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
نام خیران یا نیکوکاران هنوز در ذهن ما ایرانی ها، افرادی را تداعی می کند که در پایان زندگی اقتصادی خویش بخشی از مایملک و ثروت خویش را به نیازمندان اختصاص می دهند؛ اما دنیای جدید تغییرات چشمگیری را در تصورات عمومی نسبت به پدیده فقر به وجود آورده است. نتیجه این *«تغییر ذهنیت ها و تصورات»* این شده که امروز راه ها و شیوه های کاملا نوینی در توسعه رسم نیکوکاری و رونق امور خیریه پیش روی ما پدیدار گشته و در هر کشوری گروه ها و در واقع نسل جدیدی از خیران و داوطلبان جنبش مبارزه با فقر گام به صحنه گذاشته اند.
در دنیایی که رابطه معادله ثروت و فقر در آن روز به روز پیچیده می شود، روش های سنتی فقط مشکل بخش معدودی از نیازمندان را برطرف می کند و یا به تعبیر عامه مردم زخم عده ای از افراد تنگدست را تسکین می بخشد؛ از این رو شاهد تولد اندیشه های تازه ای در جنبش مبارزه با فقر و ظهور نسل جدیدی از انسان های نیک اندیش هستیم که از همه دستاوردهای علمی و فکری جهان ارتباطات برای تعدیل و ازبین بردن شکاف خطرناک فقر و غنا بهره می گیرند.
این نسل جدید از حاملان اندیشه نیکوکاری، ای بسا در مسیر حرکت خویش ثروت نسل گذشته سرمایه داران و بازاریان را نداشته باشد؛ اما در مقابل سرشار از اراده و انگیزه انسان دوستی است. آنان گرانبهاترین بخش از منابع انسانی عصر جدید یعنی *«فکر، مهارت و تجربه»* را صرف یافتن مطلوب ترین و موثرترین مکانیسم های مبارزه با فقر می کنند.
برای همراهی با این گروه از خیران لازم نیست پولی کلان برای کمک به فقرا فراهم کرده باشید. کافی است از اراده و اندیشه و توان خویش برای پیگیری دستورکارهای جنبش های مذکور بهره بگیرید. اثرات کار نسل جدید خیران فراتر از گروه سنتی است.
در این مسیر افراد با پیوستن به جنبش خیران، علاوه بر این که غبار از چهره ارزش های فراموش شده جامعه مثل ایثار و از خودگذشتگی می زدایند، شالوده پیوندهای جدید را میان آحاد بشر پی می ریزند که به دور از علایق نژادی و قومی حول یک مسئله واحد و آن هم نجات نوع بشر دست همکاری به یکدیگر می دهند. *این حرکت یعنی نهادینه کردن فرهنگ نوع دوستی*
معجزه حرکت این گروه از داوطلبان خیریه در این است که آن ها در دنیایی که هراس از شکاف فقر و غنی همه را نگران ساخته و افزایش فزاینده شمار فقرا راسازمان های جهانی، بزرگترین تهدید قرن ۲۱ خوانده اند، نور امید به افق های زندگی بشر می افکنند.
بیش از ۶ سال است که *بازارچه خیریه مهر ایرانی* با هدف کمک به کودکان نیازمند به مناسبت فرارسیدن سال نو در گلپایگان راه اندازی شده است.
علاوه بر آن حمایت از مشاغل خانگی با رویکرد توانمند سازی بانوان کارآفرین، حمایت از کارآفرینی در جهت اعتلای صنایع دستی بومی، ایجاد فضا و بستر مناسب جهت معرفی و عرضه ظرفیت های درآمدزا در سطح روستاها و شهر، حمایت از مددجویان بهزیستی؛ به ویژه معلولان به منظور ارائه دستاورد ها؛ از جمله هنرهای دستی آنان، از اهداف برپایی این بازارچه می باشد که با ۶۲ غرفه ساماندهی گردیده و تعداد آن ها از سال گذشته بیشتر است.
با راه اندازی این بازارچه صرف نظر از معرفی و فروش محصولات اعم از صنایع دستی، مواد پروتئینی و ... توسط غرفه داران، بخشی از عواید آن ها در جهت رفع نیاز مستمندان هزینه می گردد.
*درخت آرزوها* ابتکار ویژه ای است که درخواست های دانش آموزان نیازمند را در معرض نگاه بازدیدکنندگان قرار می دهد و خیران با پرداخت هزینه آن ها، این آرزوها را جامه عمل پوشانده و گل لبخند و رضایت را در سیمای آنان جلوه گر می سازند.
سال های گذشته از همین طریق تعداد قابل توجهی دوچرخه، تبلت و گوشی تلفن همراه و ... خریداری گردید و در اختیار کسانی قرار گرفت که داشتن این وسایل را در درخت آرزوها ثبت کرده بودند.
خوشبختانه بازارچه خیریه مهر ایرانی از روز آغاز شکل گیری در سال جاری با استقبال کم سابقه همشهریان مواجه گردیده؛ به گونه ای که می توان تعداد مراجعان را تا کنون حدود ۱۰ هزار نفر برآورد کرد. یادآوری این نکته ضروری است که زمان فعالیت بازارچه از ساعت ۱۶ ( ۴ بعداز ظهر ) تا ۲۱/۳۰ ( ۹/۵ شب ) بوده و تا روز ۲۶ اسفندماه ادامه دارد.
در پایان جا دارد از کارگزاران *موسسه خیریه ندای امید* و *انجمن دوستداران تیمره* که گردانندگان بازارچه خیریه مهر ایرانی را طی سال گذشته و سال جاری همراهی کردند، سپاسگزاری نموده و یادآور شوم که این کنشگری های داوطلبانه قادر است *روحیه امید و سرزندگی* را هم در میان مددجویان و هم در میان خیران نهادینه ساخته و با کاهش فقر، بستری برای توانمند سازی جامعه ایجاد نماید.
با عرض تبریک سال نو، توفیق روزافزون دست اندرکاران بازارچه خیریه مهر ایرانی را از خداوند متعال مسئلت می نماییم.
همیشه منتظرت هستم/بی آنکه در رکود نشستن باشم/همیشه منتظرت هستم/چونان که من همیشه در راهم/همیشه در حرکت هستم/همیشه در مقابله/تو ماه/ستاره.خورشید/همیشه هستی/و میدرخشی از بدر/و میرسی از کعبه/و کوفه همین تهران است/که بار اول می آیی/و ذوالفقار را باز میکنی/و ظلم را میبندی/همیشه منتظرت هستم/ای عدل وعده داده شده/این کوچه/این خیابان/این تاریخ/خطی از انتظار تو را دارد/و خسته است/وناظری/تو میدانی/ظهور کن/ظهور کن که منتظرت هستم/ظهور کن که منتظرت هستم.*
_طاهره صفار زاده_
_*میلاد فرخنده یگانه منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر ( ع ) مبارک باد*_
ابراهیم جعفری:
♈️#بیوکراسی به جای #دموکراسی
به مناسبت روز #درخت_کاری و #هفته_منابع_طبیعی
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
اگر یک ذره را بر گیری از جای
همه عالم خلل یابد سراپای
«شیخ محمود شبستری»
بیوکراسی نوعی از سبک زندگی است که عاملان آن یعنی بیوکراتها نتوانستهاند آن گونه که باید این منش و رفتار متکی بر دو پایه اخلاقمداری و احترام به طبیعت را به عنوان یک مکتب سیاسی- اجتماعی در جامعه معرفی کنند. این عدم توانایی شاید قدری به واقعگرا بودن این سبک زندگی برمیگردد که مبرا از هرگونه آرایش و وعدههای جذاب دیگر مکاتب اجتماعی است؛ اما هرآنچه که قدری با واقعیت همخوانی دارد و نتوانسته تبدیل به رفتار و الگوی جمعی شود، شایسته مطالعه و بررسی است.
یکی از بزرگترین پیشبینیهای دانشمندان در مورد قاطعترین پاسخ طبیعت به انسان که به آرامی و در طی ۵۰ سال آینده رخ خواهد داد، تغییرات اقلیمی و خسارتهای جبران ناپذیر آن است.
فراز و فرودهای فلسفی و جامعهشناختی قرن نوزدهم به همراه تنشها، جنگهای سیاسی و ایدئولوژیک در قرن بیستم و اوایل قرن حاضر، انسانها را واداشت تا نسخه واحدی به نام دموکراسی را برای تمامی جهانیان تجویز کنند؛ اما این نسخه مانند ناخدایی راهناشناس، کشتی بشریت را در چنان گردابی فروبرد که اکنون هشدارهای نهادهای علمی و سیاسی بی طرف نظیر سازمان ملل متحد و ... مورد بی اعتنایی و در مواردی تمسخر سران به اصطلاح دموکراتیک کشورهای توسعه یافته از غرب تا شرق عالم قرار میگیرد.
به اعتقاد اغلب بیوکراتها، دموکراسی ناتوان از انتخاب مسیر درست برای آینده بشریت است؛ زیرا قوانینی که دموکراسی با آن سعی دارد بر ملتها حکومت کند، دچار تضاد منافع بسیاری با قوانین حاکم بر طبیعت است. حال باید دید تا چه میزان این گفتمان میتواند در سپهر سیاسی جهان جایگاهی برای خود باز کند.
از نگاه دموکراسی، اگر بتوانیم برای مردم یک کشور فارغ از زبان، رنگ، دین و ... فرصتهای برابر ایجاد کنیم، به توسعه یافتگی رسیدهایم؛ اما امروز اکولوژیستها میگویند شاخص جامعه توسعه یافته دیگر این نیست که برای مردم یک سرزمین، فرصتهای برابر ایجاد شود، بلکه از نگاه آنان کشوری توسعه یافته است که بتواند برای همه زیستمندان شرایط زندگی مناسب فراهم سازد.
به عبارتی می توان گفت: « جامعه ای توسعه یافته است که برای همه موجودات ساکن چه حیوان، چه گیاه و چه انسان، حرمت حیات قائل باشد».
ابوالحسن خرقانی عارف نامدار قرن چهارم هجری ۸۰۰ سال پیش گفته است: « هر کس در این سرا درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید؛ چه آن کس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد، حتما بر خوان بوالحسن نامی ارزد».
فردوسی بزرگ ۲۰۰ سال پیش از ابوالحسن خرقانی با احترام به تنوع زیستی می گوید:
« میازار موری که دانه کش است؛ که جان دارد و جان شیرین خوش است».
خوشبختانه واکنش مردم ایران در مواجهه با بیماری و غم از دست دادن #پیروز آن چنان شکوهمند بود که گویی رهنمود حکیم توس را با جان و دل پذیرفته و در زمینه پاسداری از طبیعت به خودآگاهی رسیده آند.
کاشت درخت و حفاظت از آن به عنوان یک موجود زنده از جمله مواردی است که در گفتمان بیوکراسی جایگاه ویژه ای دارد.
هر درخت، مادر هزار شعر گفته و نگفته است. قرن هاست که شاعران بخشندگی، دوستی، نیاز، نور، انتظار، آشتی و هزار و یک مفهوم دیگر را در درخت جست و جو می کنند. فردوسی در شاهنامه درخت را پلکانی به سوی ملکوت و راهی برای رسیدن به خدا دانسته و حافظ در بسیاری از غزل هایش هر بار که پای صلح و دوستی و آشتی به میان آمده، به درخت گریزی زده است.
درختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد
سیاوش کسرایی نیز درخت را قامت بلند تمنا خوانده است. سال ها است که حتی ترانه های فارسی وامدار درختان هستند."
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت وقتی که بادها
در برگ های تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبز فام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی
باران گشوده است در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در پایان جا دارد برخی از سرمشق های طبیعت به انسان را یادآور شوم. باشد که دربرابر درختان و زیست بوم خود، سر تعظیم فرود آورده و درس آموز آن باشیم.
اگر به دنبال سعادت و کرامت هستی، می توانی طبیعت را الگوی خود قرار دهی.
تواضع و افتادگی را از بید،
راست قامتی را از سرو،
صبوری را از صنوبر،
مقاومت را از بلوط،
روان بودن را از رود،
سخاوت را از خورشید
و کرامت را ازابر بیاموز
* ساختن فردای بهتر با جوانان*
*به مناسبت روز جوان*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*جوانی و خرده فرهنگ آن* همواره یکی از موضوع ها و مسائل جدی در ادبیات آکادمیک ما بوده و هست؛ تا آنجا که شاخهای از جامعهشناسی به شکل تخصصی *« بررسی جامعهشناختی جوانان»* را در دستور کار دارد. نیروی جوانی به واسطه بهرهمندی از پویاییها و خودشکوفاییها همواره یکی از *سرمایهها و مزیتهای هر جامعه* به شمار میآید؛ اما ما چقدر توانستهایم از این فرصت برای پویایی جامعه خود بهره ببریم؟ چقدر جوان امروز ایرانی را میشناسیم و از مطالباتش آگاهیم؟ و چقدر سیاستگذاریهای ما متناسب با این مطالبات است؟
از سوی دیگر اگرچه مردم ما شوق همراهی خلاق را با جهان متحول امروزی دارند؛ اما سیاستها و ساختارهای رسمی آن چنان که باید، تسهیلگر این روند نبودهاند.
فرهنگ و تمدن ایرانی از دیرباز خصیصه ارتباط با جهان را داشته و اگر از رشدی برخوردار بوده، از طریق مبادلات با تمدنهای دیگر حاصل شده است. از جاده ابریشم تا جندی شاپور تا نهضت ترجمه و... .
با این وصف اگر قرار است جامعه ایران از متن جهان امروزی به حاشیه جهان پرت نشود، باید با دنیا و تغییراتش *«سازگاری خلاق»* داشته باشد.
مهمترین سرمایه انسانی و نیروی جمعیتی و اجتماعی که میتواند به این سازگاری خلاق کمک کند، *جوانان* هستند.
تا آنجا که به جوانان در کف جامعه مربوط میشود، آنان شوق همراهی با جهان پیش رو را دارند.
با وجود این، مدتها است که در *«کلاس جهانی»* غیبت داریم؛ برای ورود به این کلاس به انعطاف، پویایی، انرژی، پتانسیل و تحرک نیاز مندیم که همه این ها در جوانان لبریز است؛ اما سالهای متوالی است که سیاستهای رسمی ما از این امر مهم، غفلت سیستماتیک دارد.
هر وقت کشوری از لحاظ *دورههای جمعیتشناختی* ، وارد چرخهای شود که در آن دوره، جمعیت ۱۵ تا ۶۴ سالهها به بیشترین مقدار برسد، پنجرهای رو به جامعه باز میشود که به آن *«پنجره فرصت جمعیت»* گفته میشود. جوانان موتور محرکه اصلی این طیف جمعیتی هستند. این گروه جمعیتی میتواند تولید، تحقیق، اختراع ها، اکتشاف ها و نوآوریها را ممکن سازد، ارزش افزودههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برای ایران ایجاد کرده و پویاییها و تغییرات و تحولات در جامعه را رقم بزند.
اگر از این *«پنجره فرصت جمعیت»* استفاده نکنیم و جوان نتواند مشارکت مؤثر داشته باشد، حسٍ *«خود اثربخشی»* او کاهش یافته و عزت نفس اش تضعیف میشود.
در دنیایی که روز به روز در حال جهانی شدن است، دریچههایی از *«فرهنگ جهانی جوانی»* برای جامعه ایران یک فرصت است که ما متأسفانه از آن استفاده نکرده ایم.
ما نتوانستیم سپهر عمومی و فضاهای اجتماعی قانونمند و مسالمتآمیز کافی برای بیان خواستهها و پیجویی انتظارات جوانان فراهم آوریم.
اگر جوان بتواند مطالباتش را از طریق نهادهای حرفهای، صنفی، محلی و مدنی و سمن ها دنبال کند، درواقع میتواند موتور محرک جامعه به سمت پیشرفت، سرزندگی، شکوفایی و... باشد؛ در غیر این صورت، آنان نمیتوانند مطالباتشان را به طور رضایتبخش دنبال کنند و در این فضا است که سرخوردگی و وازدگی بهصورت انواع نارضایتیها در جوان ظاهر میشود و مسائلی همچون اعتیاد، خودکشی، سرخوردگیهای اجتماعی، مهاجرت، پرخاشگری و دیگر آسیبهای اجتماعی را در پی خواهد داشت.
فراموش نکنیم که این نسل پاسخ های حاضر و آماده و از پیش ساخته ای را که برای مسائل امروز ارائه می شود، نمی پذیرد یا نسبت به ارزش های موجود بی تفاوت است.
*روژه گارودی* متفکر معاصر فرانسوی می گوید: *« باید اعتراف کنم که ما ضرورت تجدید نظر در شیوه های زندگی کنونی خود را مرهون نسل جوان هستیم که با واکنش های شدید خود در برابر وضع موجود، شک و تردید ما را نسبت به آن برانگیخت».*
در این راستا یادآوری نقش یک جوان در *تاریخ مطبوعات ایران* خالی از لطف نیست.
*مجله تمدن* که در سال ۱۲۸۴، یک سال مانده به *انقلاب مشروطیت* شروع به کار کرد، از نشریه های های مهمی بود که در *تحولات جامعه و در مشروطه خواهی* تأثیر بسزایی داشت.
لوگوی تمدن *« آینه عیب نمای ملی»* بود.
صاحب امتیاز و سردبیر این مجله *میرزا رضا مدبر الممالک ۲۲ ساله* بود. این جوان در جهت آگاهی جامعه، سیاست ها را نقد می کرد و مانند آینه نشان می داد.
تمدن یکی از پنج نشریه اساسی دوره نخست مشروطیت نام گرفته که در مجموع ۹۵ شماره از آن انتشار یافت. ادوارد براون شیوه این مجله را در انعکاس *«حوادث و اخبار ایران و جهان»* مطبوع دانسته و می نویسد: *« تمدن به همین جهت در میان مطبوعات فارسی مقام ممتازی داشت» و ...*
به قول *سهراب سپهری* *« چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید»*
* روز مهندس گرامی باد*
علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*مهندس* در فرهنگ ما به کسی اطلاق می شود که نگاهش به عناصر تشکیل دهنده یک پدیده ، نظام یافته و منطبق بر قواعد و ضابطه هاست. به عبارت دیگر هندسه که مبتنی بر نظم ، دقت ، محاسبه ، منطق ، استدلال و کشف قانون مندی های علمی است ، شاکله ذهنی مهندسان جامعه را تشکیل می دهد.
بدیهی است که اگر فرهنگ مهندسی بر کلیه شئونات جامعه پرتو افکن شود ، زندگی فردی و اجتماعی ما نیز بر پایه *خردورزی* شکل خواهد گرفت و در چنین وضعیتی حرکت مردم و جامعه به سوی *" دانایی محوری "* سوق یافته و کیفیت زندگی ارتقا خواهد یافت.
*روز مهندس* ( ۵ اسفند ) را که مصادف با زادروز دانشمند بزرگ ایرانی
*خواجه نصیرالدین طوسی* می باشد ، *به دانش آموختگان رشته های عمرانی ، صنعتی ، کشاورزی و پزشگی تبریک عرض نموده ، توفیق همه این عزیزان را در خدمتگزاری به مردم مسئلت می نماییم* .
* جای خالی تفکر خلاق در نظام آموزشی ایران*
* به مناسبت روز جهانی تفکر*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
_ای برادر تو همه اندیشه ای_
_مابقی خود استخوان و ریشه ای_
_گر بود اندیشه آت گل، گلشنی_
_ور بود خاری، تو هیمه گُلخنی_
_جان نباشد در خبر جز آزمون_
_هر که را افزون خبر، جانش فزون_
« مولوی»
۲۲ فوریه هر سال ( سوم اسفند ماه ) روز جهانی *"تفکر"* نام گذاری شده تا فرصتی را برای آموزش *« درست اندیشیدن »* فراهم سازد. تفکر فعالیتی ذهنی است و زمانی مطرح میگردد که انسان با مسئلهای مواجه گردیده و خواستار حل آن است. در این هنگام در ذهن، تلاشی برای حل مسئله آغاز میگردد که این تلاش ذهنی را، تفکر یا اندیشه مینامند.
از ویژگیهای بارز تفکر نقد است؛ به این مفهوم که شخص هم عقاید خودش و هم باورها و عقاید عمومی در جامعه را بررسی کرده و به چالش میکشد. علاوه بر آن، یک متفکر تلاش میکند در میان انبوهی از اطلاعات مغشوش و دستکاری شده، واقعیات و حقایق را آشکار کند. مردمی که از این قابلیت محروم اند، در شرایط منفعل به سر میبرند؛ *زیرا تفکر انتقادی خصلت رهایی بخشی دارد* .
از این رو آموزش تفکر باید در برنامه درسی مدارس و دانشگاهها نهادینه شود. مطبوعات حقیقتجو نیز باید مهارت نقادی و معیارهای تفکر صحیح را در افکار عمومی کشور به نحو موثر ترویج و اشاعه دهند.
*امانوئل کانت* فیلسوف آلمانی که در سال ۱۷۴۸ مقاله معروف *« روشن اندیشی و روشنگری چیست؟ »* را منتشر کرد، سخنی دوران ساز گفت: *« روشن نگری عبارت است از خروج آدمی از نابالغی به تقصیر خویشتن »* به زعم او ممکن است آدمی از حیث طبیعی بالغ باشد؛ اما از حیث فکری نابالغ بماند. این نابالغی ارتباطی به سن و سواد و تجربه و منصب ندارد. ممکن است کسی در ۸۰ سالگی و در مقام و منصبی باشکوه نابالغ باشد؛ یعنی به زبان کانت نتواند بدون تاثیرپذیری از دیگری، تشخیص، درک و عقل خود را به کار گیرد».
کانت این نابالغی را تقصیر خود آدمی می داند؛ برای این که کسی دست و زبان آدمی را نبسته است. اتفاقاً از آدمی درخواست و انتظار هست که فهم خویش را ابراز کند و به کار گیرد؛ نه این که به خاطر تنبلی، مصلحت و بی شهامتی فهم خویش را تعطیل کند و از ممتازترین امتیازش بهره نگیرد.
کانت می گوید افراد تن آسا، به جای اندیشیدن و شهامت در ابراز نظر، کتابی را راهنمای خود قرار می دهند یا از یک کشیش غمگسار چاره می جویند یا به پزشک پناه می برند تا رسم زیستن را به آنان بنماید. دلیل این پناهندگی به دیگران و ناتوانی در آغاز و تعمیق خوداندیشی، این است که *اندیشیدن هم سخت و هم خطرناک است.* سخت است برای این که باید از بین اقسام راه ها، یکایک آن ها را سنجید و خطرناک است برای این که هر انتخابی هزینه دارد.
به همین دلیل است که به زبان *اریک فروم* ، بسیاری افراد ترجیح می دهند در امنیت باشند تا در آزادی! برای این که در فضای آزاد چیزی برای عرضه ندارند. انسداد سیاسی مجال مناسبی برای این افراد تهی فکر است که گردن فرازی کنند و همه تقصیرها را بر دوش فضای بسته بگذارند؛ از این رو خروج از صغارت یا کودکی یا نابالغی، مستلزم آزادی و تمرین مداوم است. به سخن دیگر، از کسی که عمری مزد نابالغی اش را خورده و به صغارت خو گرفته است، نمی توان انتظار دلیری داشت یا کسی که برای اندیشیدن تربیت نشده، نمی تواند دقت و تأمل و تفکر رهایی بخش داشته باشد.
*فراموش نکنیم که متفکر نقاد، باید جامعنگر، مستدل، آزاداندیش، رها از خودمحوری و برخوردار از فضایلی همچون تواضع، شهامت و استقلال فکری باشد در غیر این صورت مرعوب و مقهور جزمیگری، تعصب کورکورانه و کوتهبینی میشود که به نوبه خود، خطراتی را به همراه دارد»*
متاسفانه در نظام آموزشی ایران *حافظه محوری* جایگزین *تفکر خلاق* شده است. *دکتر نعمت الله فاضلی* در کتاب *« مسئله مدرسه »* ( باز اندیشی انتقادی در آموزش و پرورش ایران )، این نکته را مورد تاکید قرار می دهد که: *« هدف اصلی مدرسه آماده کردن نسل جدید برای زیستن در جامعه مدرن و امروزی است. روح دنیای مدرن، روح نوآوری، خودشکوفایی، فردیت، اندیشه مستقل، تفکر انتقادی، تازگی و مدرن بودن است؛ بنابراین مدرسه و معلم در دنیای جدید معنای کهن خود را ندارند. معلمی یعنی تغییر دادن، تغییر کردن و برای تغییر ارزش و اصالت قائل شدن است. اگر وظیفه اصلی مکتب خانه یا مدرسه قدیم تثبیت بود؛ اما مدرسه جدید وظیفه اش تغییر است».*
بنابراین معّلم باید عشق به اندیشیدن را در شاگردان تقویت کند و شیوه اش را به آنان بیاموزد.
مهارت های تفکر انتقادی هنگام *بحث و تبادل اندیشه و حل مسئله* به بهترین وجه پرورش می یابد؛ از این رو آزاد اندیشی، تفکر مستقل، روشنگری و فراهم بودن فضای عمومی آزاد برای ورود به بحث؛ از شرایط الزامی تفکر انتقادی است.
*با این وصف مدارس باید به جای انتقال معلومات و ایجاد محیط های خشک انضباطی، اندیشه ورزی را نهادینه سازند* .
ابراهیم جعفری:
#هنر_منبت_گلپایگان در بستر تاریخ
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
تاریخ تمدن بشری گواهی می دهد که ایرانیان طی ۶ هزار سال عشق خود را به مقوله زیبایی نشان داده و « شیوه خاص ایرانی » را در هنر به وجود آورده آند. آنان در رشته های متعدد آثاری خلق نموده آند که منبت کاری یکی از موارد برجسته آن بوده است.
منبت کاری به عنوان یکی از ظریف ترین صنایع دستی، تلفیقی از هنر و حوصله هنرمندانی است که با مواد اولیه ارزان و ساده، محصولاتی با ارزش خلق می کنند. این هنر که مشتمل بر حکاکی و کنده کاری بر روی چوب می باشد، نماد احساس، ادراک، اندیشه و خلاقیت آنان است.
سابقه منبت کاری به ۱۵۰۰ سال می رسد.
بعد از ظهور اسلام با توجه به رواج ساخت مراکز و مساجد اسلامی، هنرمندان ایرانی اولین کسانی بودند که تمام توان و استعداد خویش را صرف تزئین مساجد کردند و به موازات هنرنمایی معماران، کاشیکاران و گچبرها، منبت کاران نیز آثاری چون رحل قرآن، منبر، در و پنجره هایی که نشان دهنده ذوق و هنر بود را، خلق کردند.
در دورهٔ صفویه عدهٔ زیادی از هنرمندان به اصفهان که مرکز کشور بود و اکثر بناهای مورد اشاره در آن احداث می شد، روی آوردند.
به دنبال حملهٔ افغانها به ایران و پس از آن درگیریهای سیاسی که عرصه را بر هر نوع فعالیت سازندهای محدود می کرد، هنرمندانی که هنوز به هنر منبت اشتغال داشتند، با سماجت میکوشیدند تا جلوی مرگ این هنر ارزنده را بگیرند.
در آن زمان، #گلپایگان ( در استان اصفهان ) و #آباده (از توابع استان فارس) تنها مراکز تجمع منبت کاران کشور به حساب میآمدند و جز این دو شهر، در هیچ جای دیگر از کشور پهناور ایران، نشانی از منبت کاران و منبت کاری دیده نمی شد.
بعد از سقوط سلسلهٔ قاجاریه، مردم که از واگذاری بدون قید و شرط کشور توسط حکومتگران به بیگانگان به تنگ آمده و جستجوگر راهی برای بازگشت به ارزشهای فرهنگی و صنعتی خویش بودند، با وجود حکومت کودتا که سعی در حفظ روابط و ضوابط پیشین داشت، بسیاری از معیارها را در هم ریختند. بدیهی است که در چنین شرایطی هنرمندان و صنعتگران نقشی بزرگ داشتند.
در این وضعیت #استاد_علی_مختاری_گلپایگانی (رئیس صنایع مستظرفه مدرسه دارالفنون) و استاد احمد صنیعی و که جزو معدود باقی ماندگان استادان منبت کار بودند، به تهران عزیمت کردند و ضمن جدی گرفتن حرفهٔ منبت کاری، به تربیت شاگردانی جهت احیا و حفظ هنر و صنعت گذشتگان پرداختند. تأسیس سازمان صنایع دستی ایران به عنوان حافظ و نگاهبان صنایع سنتی و بومی، عامل دیگری بود که باعث شد تا عدهای در زیر چتر حمایت آن گرد آمده و مانع مرگ منبت کاری در ایران شوند.
هنر منبت گلپایگان از زمانهای گذشته استادان به نامی داشته که کارهای ارزشمند بسیاری از آنان در اغلب کاخها، اماکن و فروشگاهها موجود است. منبتکاران با هنر کم نظیر خود، انواع نقشهای جالب را با نیش قلم منبت بر روی چوب گلابی و گردو و امثال آن در می آورند و با تلفیق برش سطحی جوشها و گرههای چوب سنجد و برخی چوبهای جنگلی که بر سطح کار می چسبانند، وسایل تزئینی و چشمنوازی می سازند. انواع قاب عکس، ظروف و جعبههای منبت هنرمندان گلپایگانی، وسایل تزئینی و دکوراسیون منزل ها و فروشگاههای هنری را تشکیل می دهند.
منبت کاری بسیار پر زحمت و ظریف است. فقط عشق و علاقه به کار هنری، خلاقان هنرمند را به فعالیت در این حوزه وا داشته است.
در این راستا می توان به آثار بزرگانی چون استادان حیدر قاشق تراش، حبیب الله یادگاری، عبدالحسین معظمی، علی مختاری، محمد مختاری، محمد رضا توسلی، احمد محسنی، محمدعلی فخاری، حسین فخاری، حیدر نیکنام (که برخی آثارش در در موزه آستان قدس رضوی است) و ... اشاره کرد.
تعمیر منبر صاحب الزمان مسجد گوهرشاد نیز اثر استاد حیدر نیکنام گلپایگانی است. در بهار ۱۳۹۷ هم دو اثر ارزشمند منبت کاری استاد قدیری گلپایگانی شامل «آیه انّا فتحنا لک فتحاً مبیناً» و «یا ضامن آهو» به موزه امام رضا (ع) اهدا شد.
منبت گلپایگان در سال ۱۳۹۹ به ثبت ملی رسید، دلیل انتخاب این شهر به عنوان #شهر_ملی_منبت تعداد قابل توجه هنرمندان منبت کار و کارگاههای زیاد منبت کاری در گلپایگان است. علاوه بر آن در هنر منبت کاری گلپایگان، طرح خاصی بر چوب نقش بسته میشود؛ به گونه ای که عمق نقوش کمتر و متفاوتتر از سایر مناطق کشور است و ظرافت بیشتری را نیز دارا می باشد که دریافت نشان ملی مرغوبیت توسط استادان محمد رضا و محمد تقی توسلی در سال ۱۳۹۵ نشانه روشنی از آن به شمار می رود.
در پایان جا دارد برپایی غرفه منبت گلپایگان در نمایشگاه بین آلمللی تهران توسط استاد عزیز جناب آقای
#حمید_رضا_خواجه_وندی را ارج نهاده و همت بلند ایشان را ستایش کنیم. بدون تردید این اقدام می تواند هنر منبت گلپایگان را که به طور شایسته شناخته شده نیست، به هم میهنان معرفی کند
* گشاده رویی زنده یاد دکتر حسن حبیبی در پذیرش نقد و طنز*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
۱۲ بهمن ماه سالروز درگذشت *دکتر حسن حبیبی* یکی از چهره های وارسته و فرهیخته ایران است که نقشی ممتاز در ایجاد و گسترش نهادهای فرهنگی کشور داشت.
*دکتر حبیبی با ژرفاندیشی کار میکرد و معتقد بود راه پیشرفت ایران از توسعه فرهنگی میگذرد.* مجموعه عظیم فرهنگستانهای ایران، کتابخانه ملی ایران و بازسازی ساختمان قدیمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به عنوان اولین پردیس علمی دانشگاه، مجموعه عظیم بنیاد ایرانشناسی و بنیاد امیرکبیر و بازسازی مجموعههای میراث فرهنگی ایران، نشانه های روشن جدیتها، پیگیریها و دلسوزیهای این مرد بزرگ برای احیای ادب و فرهنگ ایران هستند. همچنین کتابها و آثار پژوهشی فخیم و نفیس او از جمله مجموعه بازارهای ایران، مجموعه تقسیمات کشوری ایران، مجموعه شهرهای ایران و مجموعه اماکن مذهبی ایران که اخیرا با همت بنیاد ایرانشناسی به زیور طبع آراسته شدهاند، نشاندهنده عظمت و استواری شخصیت دکتر حبیبی در پاسداری از عرصه های علمی و فرهنگی ایرانند.
* دکتر حبیبی به خوبی توانسته بود میان مسلمان بودن و ایرانی بودن آشتی و سازگاری ایجاد کند. اسلام عقیده او بود و ایران علاقه اش و میان این عقیده و علاقه نه تنها تضادی نمیدید، بلکه این دو را مکمل هم میدانست. به همان اندازه که در اعتقاد به اسلام صداقت و جدیت داشت، در علاقه به ایران نیز پایدار و پرتلاش بود. ایمان اسلامی و آگاهیهای تاریخی به او در ایرانشناسی بصیرت بخشیده بود و به دلیل تجربه زندگی در غرب، افق دیدش وسعت داشت.*
حبیبی، عاشق زبان و ادب فارسی بود. با آثار بزرگان در شعر و نثر آشنایی کامل داشت و با تسلط به زبان عربی، از متون معتبر ادبی به خوبی استفاده میکرد. نثری پخته و استوار داشت و ترجمههایش دقیق بود. او نخستین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در جمهوری اسلامی ایران بود.
دکتر حبیبی نسبت به ایران غیرت و تعصب داشت و به ایرانی بودن خود افتخار میکرد. او معتقد بود ایران باید کانون اصلی ایرانشناسی در جهان باشد و ایرانیان باید در ایرانشناسی سرآمد شوند. ایرانشناسی در سدهها و دهههای گذشته عمدتاً رشته تخصصی اروپاییان محسوب میشد و حبیبی علاقه داشت ایرانشناسی را به عنوان یک رشته علمی و دانشگاهی در ایران نهادینه سازد. چنین بود که تصمیم گرفت در ایران بنیادی به نام *بنیاد ایران شناسی* تأسیس کند. او دستکم پانزده سال اخیر عمر خود را صرف ایجاد این بنیاد و اداره آن کرد. حبیبی هرچه ذوق و سلیقه و تجربه و سرمایه مادی و فکری داشت به پای بنیاد ایرانشناسی ریخت؛ به گونه ای که حتی در معماری، سعی کرد ساختمانی بسازد که معرف معماری اسلامی، ایرانی باشد.
دکتر حبیبی یک بار گفته بود دوست دارم بتوانم همه ایران را یک بار دیگر بگردم؛ چون کشور ما جاهای دیدنی زیاد دارد.
کسانی که خواننده و حتی تماشاگر *«هفتهنامه گلآقا»* بودند، به یاد دارند که یکی از سوژههای مکرر روی جلد آن نشریه خواندنی و دیدنی، *دکتر حسن حبیبی* بود؛ آن هم در دورهای که او سمت «معاون اولی ریاستجمهوری» را در سه دولت پیاپی بر عهده داشت و به لحاظ اجرایی، شخص دوم کشور به شمار میآمد.
در طنز چه حکمتی نهفته است که آن مرد دانشور نه تنها اعتراضی به دوست ادیبش مرحوم کیومرث صابری نمیکرد و کار او را در مقوله حرمتشکنی و زیر پا نهادن هنجارهای پذیرفته شده آن روزها محسوب نمیکرد، بلکه خود میگفت: *«همواره مشوق گلآقا بودم. شاید دیگران تاب انتقاد نداشتند؛ ولی من سعی داشتم قدری فضا را مساعد کنم تا بنویسد و از ناملایمات نهراسد.»*
حقیقت این است که طنز، زخم زبان و طعنهزنی و هو کردن و دشنامگویی و بدخواهی نیست؛ *«هنری است که عدم تناسب ها در عرصههای مختلف اجتماعی را که در ظاهر متناسب به نظر میرسند، نشان میدهد»* و هرچه هنرمندانهتر بیان شود، مؤثرتر و بیشتر موجب شکفتگی است و می توان از این طریق خنده بر لب نشاند.
* روشنفکران و سلبریتی ها به روایت دکتر مقصود فراستخواه*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
روز نهم بهمن ۱۴۰۱ در مراسم رونمایی از کتاب *« آرامش در طوفان »* ( زندگینامه دکتر مقصود فراستخواه ) تألیف *دکتر مریم برادران* در اندیشکده علوم انسانی شرکت کردم.
بدون تردید دکتر فراستخواه از سرمایه های فرهنگی و نمادین ایران است که با دانش وسیع، اخلاق کریمه و نوآوری های علمی یکی از منابع معرفتی نسل حاضر به شمار می رود.
با همین بهانه تلخیصی از مناظره ایشان را با *دکتر هادی خانیکی* که در روزنامه ایران ۲ مرداد ۱۳۹۷ چاپ شده است، تقدیم می نمایم.
گروههای مرجع فرهنگی و اجتماعی، کنشگران اصیلی هستند که به *« تولید معنا »* ، *«تولید نقد»* و *«روشنگری اجتماعی»* پرداخته و به جامعه حس تازه و آگاهیهای نو میدهند *؛ بنابراین اگر مرجعیتهای فکری جامعه خدشه دار شوند، باید نگران بود؛ زیرا بدان معناست که جامعه نمیتواند از سرمایههای فرهنگی و نمادین خود به خوبی استفاده کند.*
«میدان اجتماعی» فقط با سرمایههای اقتصادی رونق نمیگیرد؛ بلکه مبادلات و تعامل های مردم در جامعه، به سرمایههای اجتماعی همچون *«اعتماد»* ، *«همدلی»* ، *«پیوند و مشارکت»* هم نیازمند است.
مراجع فکری و اجتماعی به طور خودجوش از درون جامعه برمیخیزند و دولتساخته و رسمی نیستند. آنان سرمایههای فکری جامعه و بخش مهمی از ظرفیتهای سرزندگی حیات و جهان اجتماعی هستند. *پس آنچه جای نگرانی دارد، این است که با کاهش نفوذ اخلاقی و معرفتی گروههای مرجع، فرآیند «اجتماعی شدنِ» نسلهای جدید لطمه خواهد دید.* یکی از پیامدهای این امر، لطمه دیدن *«نظم اخلاقی»* در جامعه است که اکنون به صورت آشفته خود را نشان میدهد.
*به نظر میرسد که نظمهای هنجاری درونزا در جامعه ما تضعیف شده است.* جامعه همیشه با قانون و مقررات رسمی اداره نمیشود. با کنترل و داغ و درفش نیز اصلاً به نظم پایداری نمیرسد؛ بلکه به *نظم اخلاقی* ، *هنجاری* و *«درونْ زا»* نیاز دارد. بخشی از منابع معرفتی، ارزشی و هنجارینِ این نظم اخلاقی جامعه را گروههای مرجع تأمین میکنند.
به بیان دیگر، شاید بتوان گفت یک بُعد از مسائل ملی امروزی ایران این است که بخشهایی از گروههای اجتماعی؛ به ویژه نسلهای جدید از *« رهبران فکری و اجتماعی»* خود مأیوس و سرخورده شدهاند. مسئولیتش نیز قبل از هرچیز با کسانی است که *حوزه عمومی* این جامعه را محدود کردهاند و با کنترل جریان آزاد اطلاعات و ارتباطات، عملاً مانع خلاقیت و تنوع نخبگان فکری و کارایی آنان شدهاند؛ در نتیجه رابطه نسلهای جدید با آنان را از حالت طبیعی عرضه و تقاضا بیرون کردهاند.
* البته آن چه بیان گردید، به معنای نفی مسئولیت خود نخبگان نیست؛* چون طیفی از آنان نیز چه بسا نمیتوانند نیازهای نوپدید و دگرگونیهای سریع این دنیا و مقتضیات جهان اجتماعی و فرهنگی متحول ایران را خوب دریابند و *گاهی از شتاب تحولات عقب می مانند.*
این موضوع در مقیاس جهانی هم مطرح است؛ یعنی روندهایی بر دنیای *قدرتزده* ، *تکنیکزده* ، *مصرفزده* و *سرمایهزده* ما غالب شده است که مرجعیتهای فکری اصیل را در سایه قرار میدهد.
ستارههای ورزش و سینما و ...، که البته در جای خود محترم و قابل درک هستند، بیش از متفکران و منتقدان اجتماعی محل توجه قرار میگیرند. علتهایی چون *«مکدونالدی شدن فرهنگ»* ، *«کالایی شدن فرهنگ»* و *«کاپیتالیسم فرهنگی»* ، سلبریتیها را جایگزین مرجعیتهای اصیل فکری و اجتماعی کرده است.
از سوی دیگر، گرایش عجیبی در جامعه ما در جهت *«فردگرایی خودمحور»* به وجود آمده و علت آن مشکلاتی است که در *«سرمایههای اجتماعی»* وجود دارد. وقتی مردم به «نهادهای اجتماعی» و به «کارایی سیستمها» اعتماد ندارند، طبعاً هرکس میکوشد تا گلیم خود را از آب بیرون بکشد و چندان به قاعدههای نهادینه شده مطمئن نیست. از سوی دیگر، فرسایشی هم در حیات ذهنی جامعه به چشم میخورد، گویا ذهن خسته این دوران، حوصله رجوع به حقیقت را ندارد. در این وضعیت، رجوع به مراجع فکری طبیعتاً معنای جدی خود را از دست میدهد. وانگهی به نظر میرسد شبحی از *پوچگرایی* (نیهیلیسم) هم در جهان و هم در جامعه ایران خود را نشان میدهد.
شاید مردم؛ به ویژه نسلهای نوظهور اجتماعی ما احساس میکنند که مراجع فکری و اجتماعی موجود نفوذ و کارایی لازم را ندارند، بهروز نیستند و از آهنگ متن جامعه عقب ماندهاند؛ و در نتیجه نمیتوانند جذابیت و گیرایی لازم را داشته باشند. مردم این ناکارآمدی را احساس میکنند. این موضوع نگرانکننده است؛ *چون ضعف در گروههای فکری و اجتماعی میتواند نشانهای از گمشدن بنیانهای معرفتی جامعه، همچون عدالت، فضیلت، حقیقت، سعادت و... باشد.*
گویا مردم میخواهند از وضعیت *«تودهوارگی»* و *«صغارت فکری»* بیرون بیایند و از دنبالهروی نخبگان خسته شدهاند *که نشانی از بحران در جامعه است. پس در کلیشه های روشنفکری تردید کنیم.*
#موسیقی_فاخر با #شنونده_فاخر
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
دهم بهمن ماه سالروز تولد استاد #اکبر_گلپایگانی هنرمند تاثیر گذار در عرصه موسیقی ایران زمین است که با پشت سر گذاشتن ۸۸ سال از عمر خود، همچنان سرشار از انگیزه و نشاط است. این چهره محبوب که آواز را در منظومه موسیقی ایران نهادینه ساخت، چند مصاحبه خواندنی با مطبوعات داشت که گلچینی از گفته های ایشان با روزنامه ایران در ۱۹ شهریور ۱۳۹۷ تقدیم حضورتان می گردد. برای این هنرمند عزیز و دوست داشتنی آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.
مردی که «حنجره طلایی» نام گرفته، بی شک این عنوان برازنده او و هنرش می باشد. اکبر گلپایگانی متخلص به #گلپا می گوید « من گلپا هستم و در هنرمهیچ ادعایی ندارم و این اسم عنوانی است که دوستدارانم به من لقب داده اند.
من با نام گلپا در قلب مردم جای گرفتم و با همین نام روی دوش مردم خداحافظی می کنم. امیدوارم تا زنده هستم، بتوانم کارهایی انجام بدهم که مردم کشورم علاقه مند هستند و از من انتظار دارند. "
از دیدگاه اکبر گلپایگانی موسیقی سلیقه است؛ ولی ما باید گوش مردم را با موسیقی های خوب آشنا سازیم."
استاد گلپا درپاسخ به این سوال که در تربیت گوش مردم چه کسانی مسئول هستند؟ می گوید: " یک زمان برنامه ای به نام گل ها بود و این برنامه را افراد بسیار مهمی اداره می کردند. درست است که آقای داوود پیرنیا خالق برنامه گل ها بودند؛ اما ایشان مشاورانی چون روح الله خالقی، موسی معروفی، رهی معیری، علی دشتی و... داشت که گرداننده این برنامه بودند و علاوه برآن نوازنده های مطرحی چون حسن کسایی، جلیل شهناز، فرهنگ شریف، رضا ورزنده، پرویز یاحقی، حبیب الله بدیعی و... حضور داشتند. این امرخود به خود سبب شد این برنامه ۱۰ دقیقه ای مورد توجه مردم قرار گیرد و به مرور زمان به ۴۵ دقیقه رسید. در برنامه گل های جاویدان خوانندگانی مانند بنان، قوامی، فاخته ای، عبدالوهاب شهیدی، عبدالعلی وزیری، عزت روحبخش و ... حضور داشتند و من نیز با آن برنامه همکاری می کردم. همه این دوستان در جایگاه خودشان انتخاب شده بودند و گوش های مردم و مخاطبان آن دوران را برای شنیدن یک موسیقی فاخر آماده می کردند. زمانی که وارد موسیقی شدم، بدون هیچ ادعایی عاشق هنرم بودم و به مدت ۱۰ سال شاگردی نورعلی خان برومند را کرده بودم.
در #گل_های_جاویدان که اجرای برنامه داشتم، یک روز آقای مشیر همایون را در راهروی رادیو دیدم، ایشان می دانستند من شاگرد نورعلی خان برومند هستم و به من گفتند: " گلپا جان کجا میری؟ گفتم به اتاق آقای پیرنیا ؛ از من دعوت کرده اند که آواز بخوانم. " ایشان گفتند: " یعنی می خواهی آواز بخوانی؟! " گفتم بله. گفت: «برو پشت سر مُرده آواز بخوان». اما من به جای آن که از این سخن ناراحت شوم وعکس العملی نشان بدهم، از حرف های او درس گرفتم؛ چرا که استادم به من آموخته بود: «اگر به دنبال آواز هستی نباید شبیه دیگران بخوانی، آن ها خیلی بهتر از تو این روش را انجام می دهند؛ تو باید بروی گلپا شوی» این صحبت ها تلنگری بود تا مسیر خودم را انتخاب کنم و به دنبال ساخت مثنوی شور «مست مستم ساقیا دستم بگیر» با غزلی از بیژن ترقی و آهنگسازی مرتضی خان محجوبی رفتم. بعد از این کار مثنوی دشتی را خواندم و درادامه قطعه «پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکی است» را اجرا کردم که حواشی بسیاری داشت و بعدها در دستگاه های مختلف همچنان آواز خوانی را ادامه دادم.
استاد اکبر گلپا بر این باور است که: " موسیقی سلیقه است؛ ولی ما باید گوش مردم را با موسیقی های خوب آشنا سازیم. " هنرمندانی که آواز می خوانند یا ساز می نوازند باید برای قلب مردم بخوانند و بنوازند و زمانی که به شهرت می رسند و پول هم به دنبال آن می آید، باید آن مبلغ را در راه همان مردم هزینه کنند. او می گوید: " من تا به این سن نه حقوق پیشکسوتان را گرفته ام و نه حقوقی از آن زمان که در برنامه گل ها بودم. "
#پهلوان_تختی وصیت کرده بود در مستند ایشان آواز بخوانم و من هم چندی پیش برای ساخت این مستند به پاریس رفتم. با آقای تختی دوستی دیرینه ای داشتم و ۶۰ سال با این مرد بزرگ آشنا بودم. او علاوه برکُشتی گیر بودن شخصیت بزرگی داشت. زمانی که پاریس بودم، در مصاحبه ای گفتم من تنها یک آرزو داشتم که به آن رسیدم و برآورده شد و آن نشان دادن مسیر تعالی به جوانان بود. موسیقی با آنکه سلیقه های مختلفی را در بر می گیرد، پاک است و شجاعت را در انسان تقویت می کند و با سیاست همخوانی ندارد. ما باید برای #موسیقی_فاخر ، #شنونده #فاخر تربیت کنیم. آن زمان که تشییع پیکر مرحوم ناصر ملک مطیعی را در تلویزیون تماشا می کردم که مردم به خیابان ها آمده بودند و می خواندند:
« می دونستی که خاک، فرش منه، رفتی نموندی چرا بخت سپیدو، به سیاهی نشوندی» با خودم گفتم این صدای همان مردم است.
جانش سالم و عمرش دراز باد
* برای سرمایه گذاری، آموزش را در اولویت قرار دهید*
* به مناسبت روز جهانی آموزش*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
آموزش یک حق انسانی و مسئولیت عمومی است. مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۸ میلادی *، ۲۴ ژانویه* ( ۴ بهمن ) هر سال را بهعنوان *روز جهانی آموزش* ، در جهت تبیین نقش آن برای صلح و توسعه اعلام کرد.
شعار امسال روز جهانی آموزش « *To invest in people, prioritize education؛ برای سرمایهگذاری روی مردم، اولویت را به آموزش بدهید»،* انتخاب شده است.
*یونسکو* در بیانیه خود به مناسبت روز جهانی آموزش آورده است:
« جهت شتاببخشیدن به تحقق *«اهداف توسعه پایدار»* (SDG) *در شرایط رکود جهانی، نابرابری فزاینده و بحرانهای آبوهوایی و ... آموزش باید در اولویت قرار گیرد.* از این رو اگر بخواهیم در صلحی سیارهای و شرایط عادلانهتری زنده بمانیم و رشد کنیم، *آموزش جانمایه بنیادین امید و راهحل ماست».*
از دیدگاه یونسکو *آموزش مادامالعمر* که از نخستین سالهای زندگی آغاز میشود، میتواند چرخه فقر را بشکند، سلامتی را بهبود بخشد، مردم را برای حرفه های مناسب با فرصت های مهارت آموزی و مهارت افزایی آماده کند و ...
*در دنیای امروز که عصر دانش و سرریز اطلاعات است، بدون تردید سودآورترین و پربازده ترین سرمایه گذاری برای مردم در اولویت قراردادن آموزش است و هزینه کردن اندک و تنگ نظرانه در آن خطری است که زیست بوم اجتماعی و درهم تنیده انسان ها را به مخاطره خواهد افکند.*
بند نخست ماده ۲۶ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به *«حق آموزش»* اختصاص داده شده است. توجه به این موضوع در اسناد بین المللی حقوق بشری نشان از تاثیرگذاری آموزش بر مناسبات اجتماعی در شکل گیری جهانی بدون مرز و عاری از خود شیفتگی های سیاسی و اجتماعی است.
متاسفانه در سال های اخیر شاهد رکود علمی و اُفت آموزشی قابل توجهی در کشورمان هستیم. بر اساس گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، تعداد دانش آموزان بازمانده از تحصیل در سال تحصیلی گذشته ( ۱۴۰۱-۱۴۰۰ ) با *رشد ۱۷ درصدی* نسبت به سال قبل تر خود، به عددی نزدیک به *یک میلیون نفر* رسیده و از آنجایی که آموزش عمومی یکی از اهداف توسعه معرفی شده، این اعداد نشانگر آن است که توسعه در کشور ما با این روند در بلندمدت هم امکان پذیر نخواهد بود و همچنان در همان شعارزدگی های معمول در حال بالا و پایین رفتن های آماری خواهیم ماند.
*دکتر نعمت الله فاضلی* در ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعاتِ دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ در مقاله ای با عنوان *« مدرسه و مسئله آینده نوجوانان »* یادآور شده است که:
*«آموزش، چیزی نیست جز توانمند شدن و آمادگی برای زیستن خلاقانه و شجاعانه و مسئولانه. آموزش، پرورش سوژههای شایسته و تواناست؛ مدرسهای که چنین آمادگی را ایجاد کند، مدرسه آینده است؛ مدرسهای که در آن نسل جدید از طریق مشارکت فعال و داشتن آزادی برای بهکارگیری خلاقیت خود و همچنین خلقِ فرهنگی مبتنی بر اقتضائات وجودی کودک و نوجوان و کسب تجربهای از زمان که متعلق به آینده آنان است، توانمند و کارا میشود. این کارایی و توانمند شدن، حس رضایت پایدار را برای کودکان و نوجوانان خلق میکند.»*
او در ادامه می افزاید: « در سالهای ۱۹۷۰ به بعد، در کشورهای توسعهیافته، این آگاهی انتقادی شکل گرفت که آموزش مدرسهای اساساْ برای آینده است؛ چون دانشآموزان به آینده تعلق دارند و «مدرسه گذشته» نمیتواند مدرسه نسل جدید باشد. مدرسه گذشته برای پدربزرگها و مادربزرگها تناسب دارد که خاطراتی از گذشته دارند؛ اما در ایران پساانقلاب، مدرسه را نه برای نوهها و نتیجهها، بلکه برای پدربزرگها و مادربزرگها طراحی کردیم.»
اگر بخواهیم در آینده نسلهای جوان زندگی بهتری داشته باشند، لازم است سیاست حافظهسازی در مدرسهها تغییر کند و *عاملیت*، *فردیت* و *تفاوت هایِ فردی و اجتماعی* دانشآموزان پذیرفته شود. از آن مهمتر، بدانیم و بپذیریم که دانشآموزان و نوجوانان امروز فقط در ایران زندگی نمیکنند، *بلکه در جهان زندگی میکنند.* لازمه زیستن در موقعیت جهانیشده، این است که دانشآموزان بیاموزند چگونه با *«دیگری_ها »* گکنید»*
* عارف، شاعر و ترانه سرای آزادیخواه*
به مناسبت دوم بهمن، سالروز درگذشت *عارف_قزوینی*
محتشم مؤمنی
ضمیمه ادب و هنرِ روزنامه اطلاعات، ۲۷ دی ۱۴۰۱،
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
صفحات تاریخ ادبیات و هنر ایران در دو قرن اخیر، مشحون از نام بزرگانی است که هر یک به تنهایی ستارهای درخشان در سپهر اندیشه و فرهنگ این مرز و بوم هستند.
نامدارانی همچون: فروغی بسطامی، عمان سامانی، ملکالشعرای بهار، پروین اعتصامی، نیما یوشیج، سهراب سپهری، قیصر امینپور، محمدرضا شجریان و صدها ادیب و هنرمند نامآور دیگر
در این میان، بیگمان نام *«عارف قزوینی»* از برجستگی و تابندگی ویژهای برخوردار است؛ چرا که نام او با شعر میهنی و سرودن تصنیف و ترانه در توصیف ایران عزیز عجین گردیده و *او نخستین کسی است که سرودن درباره *وطن* *را وارد عرصه ادبیات ایران کرد و در اشعار خود از وطن یاد نمود و این مفهوم را از محدودهای کوچک که در ذهن اغلب ایرانیان جا گرفته بود، به گسترهای عظیم و بزرگ یعنی سراسر این مرز پرگهر تغییر داد.* همچنانکه خود در این باره چنین میگوید: *«اگر من هیچ خدمتی به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم، تصنیف وطنی ساختهام که ایرانی از ده هزار نفر یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چه؟ و ... »*
دل و جان این شاعر شوریده، آنچنان در گرو عشق به میهن بود که در اواخر عمر از اینکه در طول زندگی خود اشعاری غیر از سرودههای وطنی سروده است، پشیمان میشود: «اشعار آن وقتم (دوران جوانی) مثل سایر اوقات به کلی از بین رفته است. از وقتی که شروع به گفتن اشعار و سرودههای وطنی کردم، چندان دلتنگ ازبین رفتن آن ها نبودم؛ بلکه دلتنگ از این شدم که چرا غیر از اشعار وطنی و سرودههای ملی، چیز دیگری ساختهام.» و از همین روست که عارف قزوینی، به حق از سوی هموطنان و ادیبان این سرزمین، عنوان پرافتخار *«شاعر ملی ایران»* را دریافت کرده و به گفته *استاد محمد-رضا شفیعی کدکنی* ، این جامه تنها بر قامت او راست میآید و بس: *«حق این است که عارف بیچون و چرا شاعر ملی ایران است و این عنوان قبایی است که فقط بر قامت او دوخته شده و برازنده اوست»*
عارف، بزرگمردی است که نه تنها در عرصه شعر و موسیقی صاحبنام است، بلکه در دو قرن اخیر در امر مجاهدت در راه وطن و تلاش در راه رشد و تعالی ایران، از پیشگامان محسوب میشود. او در دورانی زندگی میکرد که ایران در آستانه، یک انقلاب عظیم و تحولی شگرف بهنام *انقلاب مشروطه* قرار داشت و چون آتش عشق به وطن، سراسر وجودش را شعلهور کرده بود، خالصانه و بدون هرگونه چشمداشتی، تمام استعداد هنریاش در زمینه شعر و موسیقی و تمام نیرو و توان روحی و جسمی و سرمایههای وجودی خود را در خدمت آن انقلاب قرار داد.
اگرچه انقلاب مشروطه به نتیجه دلخواه مردم ایران و از جمله عارف نیانجامید؛ اما در جریان انقلاب مشروطه، عارف با سرودن تصنیف های زیبا که در همگی آنها عشق به وطن موج میزند، انقلابیون را همراهی میکرد که یکی از ماندگارترین آنها تصنیف زیبا و دلنشین *«از خون جوانان وطن لاله دمیده»* است که زبانزد خاص و عام بوده و در یکصد سال اخیر بارها به وسیله هنرمندان متعدد بازخوانی شده و یکی از زیباترین و دلنشینترین اجراهای این تصنیف، از آن *استاد محمدرضا شجریان* است.
همچنین عارف تمام درآمد خود از برگزاری کنسرتهای موسیقی متعددش را در آن روزگار *در راه خدمت به نهضت مشروطه* هزینه کرد؛ بدون این که سهمی هر چند اندک از آن درآمد سرشار را به خود اختصاص دهد.
این شاعر دلسوخته که عمری را در راه میهندوستی سپری کرده و در این راه تلخیهای فراوان و رنجهای بسیاری بر خود هموار ساخته و تمام هستی خود را از دست داده بود و سالهای پایانی عمر خود را به حالت تبعید در دره مرادبیگ در شهر همدان سپری میکرد، تا آخرین دقایق زندگیاش لحظهای از فکر وطن و عشق به ایران غافل نبود و جسم و جانش در آتش این عشق مقدس میسوخت؛ به گونهای که در آخرین لحظات عمر خود آرزویی جز دیدن آسمان وطن نداشت و به همین خاطر *«در آخرین ساعاتی که اجل به او نزدیک شده بود، به خدمتکارش گفت: بیا زیر بغل مرا بگیر و دَم پنجره ببر تا برای آخرین بار آفتاب جهان تاب را ببینم و آسمان میهنم را تماشا کنم.*
وقتی او را نزدیک پنجره آوردم، در حالی که میلرزید، مدتی به آسمان خیره شد و شعری به این مضمون زمزمه کرد:
*ستایـش مـر آن ایزد تـابنـاک*
*که پاک آمدم پاک رفتم به خاک*
او را برگردانم و به رختخوابش رساندم…»
آن روز، ساعتی پس از دیدن آسمان زیبای میهن، عارف این شاعر ملی ایران در دوم بهمن ماه ۱۳۱۲ در حالی که تنها پنجاه و پنج سال از عمر خود را سپری کرده بود، چشم از جهان فروبست و پیکر نحیف و رنجدیدهاش در جوار آرامگاه فیلسوف و دانشمند نامدار کشورمان ابوعلیسینا به خاک سپرده شد.
ابراهیم جعفری
فرازهایی از نقش آفرینی های امیر کبیر در فرآیند توسعه ایران*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
برگرفته از مقاله *« مرد بزرگی که تمام شد »،* روزنامه شرق، ۲۲ دی ۱۴۰۱
مطالعه تاریخ دوره قاجار نشان می دهد که کنشگری امیر کبیر پاسخی به خواب چندصدساله ایرانی ها و خوارشدگی ایران در *جهان مدرن* بود. او زمانی به صدراعظمی ایران رسید که در جنگ های ایران و روس، قفقاز و هرات از دست رفته بود و ایران با فقر دست و پنجه نرم می کرد. کشور بازیچه دست روس و انگلیس شده بود و دو عامل دزدی و دربار، شیرازه اقتصاد و سیاست را از هم پاشیده بود.
یکی از شاهکارهای امیرکبیر *سروسامان دادن سفارت خانه ها و وزارت امور خارجه* بود. برای ایرانی های امروز، جایگاه وزارت امور خارجه مثل روز روشن است. ایران اگرچه همواره با جهان خارج ارتباط داشت و از زمان صفویه رفت وآمدها بسیار بود؛ اما نهاد وزارت امور خارجه به معنای مدرن آن بسیار دیرتر از کشورهای دیگر پا گرفت.
از جمله کارهایی که حتی گفته شده اشک امیرکبیر را درآورد و برای مردمانٍ افسون زده و غوطه ور شده در جهل و خرافات خون گریست، مسئله *بهداشت و درمان* بود که نمونه معروف آن *مایه کوبی* بود. ایرانی های آن روز چنان از پیشرفت جا مانده بودند که حاضر نبودند فرزندان شان در مقابل بیماری ها واکسینه شوند.
این نکته را از یاد نبریم که ایران در دوره امیرکبیر با دو گونه استبداد روبه رو بود. یکی *استبداد سیاسی* و دیگری *استبداد متعصبان* بود که باید با هر دو مورد با اقتدار دست وپنجه نرم می کرد.
او برای ایران *روزنامه وقایع اتفاقیه* را منتشر کرد و هدف آن را *تربیت مردم* دانست. یادمان باشد که روزنامه های امروز ما، روی شانه های آن مرد بزرگ استوارند.
امیرکبیر دست پرورده مکتب فکری *عباس میرزا* و *قائم مقام فراهانی* بود که هر دوی آنان در اندیشه *توسعه ایران* بودند. عباس میرزا پس از شکست از روس ها در دو جنگ پیاپی، در اندیشه فرورفت که عامل عقب ماندگی ایرانی ها و پیشرفت غربی ها چیست؟ او به درستی دریافت که ایران در دانش و فناوری نوین جا مانده؛ بنابراین نخستین دانشجویان را برای فراگیری دانش فنی و نظامی به غرب فرستاد. هزاران افسوس که عمر عباس میرزا کوتاه بود و نتوانست در اندازه آنچه در سر داشت، چرخ توسعه را بگرداند.
پیش از *دارالفنون* که برگرفته از واژه پلی تکنیک است، در ایران نهاد دانشگاهی مدرن نداشتیم؛ اما شبکه ای از مدارس ایجاد شده بود. *مدرسه هایی وجود داشتند که ۱۶ سال پیش از گشایش دارالفنون، نخست برای فرزندان اقلیت های دینی، همچون ارامنه و سپس فرزندان خانواده های مسلمان، کار آموزش را انجام می دادند.*
*حتی نوشته شده که نخستین مدرسه دخترانه ایران ۱۲ سال پیش از دارالفنون کارش را آغاز کرده بود که در واقع همین مدرسه ها سنگ بنای کارهای ماندگار میرزا حسن رشدیه شدند.*
امیرکبیر در سفرش به سن پترزبورگ در روسیه تزاری در بازدید از مراکز دانشی-آموزشی آنجا به اهمیت *دانش نوین* پی برده بود. امیرکبیر خیلی خوب می دانست که ایران باید به سمت *تجدد* برود و بنابراین دو راه داشت؛ یا به غرب دانشجو گسیل کند یا در ایران نهاد دانشگاه را بنیان نهد. او راه دوم را در پیش گرفت و هوشمندانه از اتریش کسانی را برای تدریس به ایران دعوت کرد.
دارالفنون دو دسته رشته داشت. رشته های مربوط به دانش های نظامی و رشته های فنی. این که چرا ایرانی ها این چنین به دانش های نظامی بها می دادند، برآمده از تجربه های تلخ شکست ایران و جداشدن بخش هایی از این خاک بود.
بنانهادن دارالفنون بدون دردسر نبود. ناصرالدین شاه از طرح دارالفنون پشتیبانی می کرد؛ اما از بیخ وبن جامعه آن روز ایران زیر سلطه فکری جزم اندیشان بود که با هرگونه ترقی و تجدد در ستیز بودند. حتی گفته شده که در دارالفنون *سالن تئاتر* هم در طرح نخستین آن تدارک دیده شده بود که بعدتر به محل نیایش تبدیل شد. بنابراین دارالفنون نه فقط یک نهاد دانشی نوین؛ بلکه گامی در راستای *تجدد ایرانی* بود.
*دکتر محسن رنانی* استاد اقتصاد و توسعه از موضع نقد بر این باور است که امیرکبیر با ناصرالدین شاه جوان *«اختلال گفت وگو»* داشت. اختلال گفت و گو یکی از مهم ترین دلیل های توسعه نیافتگی ایران است. از میان نامه نگاری های میان امیرکبیر و ناصرالدین شاه می توان به این *اختلال گفت وگویی* پی برد.
*امیر گاهی شاه را مانند فرزندش سرزنش می کرد؛ اما اگر امیرکبیر چنان سخن می گفت که دوره صدارتش به جای سه سال و دو ماه، ۱۰ سال به درازا می کشید، بی شک اوضاع امروز ایران دگرگون بود. شاید اگر امیرکبیر شبکه ای از افراد کاربلد را دور خود جمع می کرد، چنان شکوهی به ایران می بخشید که امروز پس از گذشت ۱۷۰ سال، ایران ده قدم یا صد قدم در مسیر توسعه جلوتر بود.*
*امیرکبیر عاری از خطا نبود؛ اما دستاوردهایش برای ایران چنان سترگ و درخشان است که تا ابد نامش زنده خواهد ماند.*
ابراهیم جعفری:
در تراژدی کاهش آبهای زیرزمینی سهیم نباشیم
روشن بودن چاههای آب کشاورزی شرکت زراعی گلپایگان در روزهای زمستان!!!
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
#قنات_ها شیر زمین را می دوشند و چاه های عمیق خون زمین را می مکند
طی روزهای گذشته خبر زیر در برخی از شبکه های اجتماعی گلپایگان انتشار یافت:
« با وجود بارش های خوب در پاییز سال جاری و در حالی که تمام کشاورزان چاه های آب کشاورزی را تا فروردین خاموش می کنند، متاسفانه شاهد روشن بودن چاههای آب کشاورزی شرکت زراعی گلپایگان در زمستان هستیم و هیچ نظارتی انجام نمی گیرد. این شرکت طی سالیان اخیر زمینهای خود را به اجاره اشخاص داده و اغلب روزهای سال آبیاری انجام می دهند. درحالی که فرونشست در گلپایگان ۲۵ برابر فرونشت جهانی است و جزو ده فرونشست خطرناک کشور رسیده که عمدتا به دلیل اضافه برداشت از آب های زیر زمینی بوده است »
در سالهای اخیر، مصرف بی رویه منابع آب های زیرزمینی باعث اُفت شدید سطح آن ها شده است؛ اتفاقی که نهتنها بر معیشت مناطقی که از این آبها استفاده میکنند، اثر گذاشته، بلکه باعث مشکلاتی همچون فرونشست زمین و تخریب زیرساختها در مناطق روستایی و شهری می گردد. براساس دادههای موجود طی ۵۰ سال، برداشت بیرویه از منابع آب زیرزمینی، سبب شده است که بیش از ۱۳۰میلیارد مترمکعب از ذخایر آب زیرزمینی کاسته شود.
اگر تفاضل بین حجم آب تجدیدشونده که سالانه وارد سفره آبهای زیرزمینی میشود و حجم آبی را که از آن برداشت میکنیم، با هم مقایسه کنیم، در صورتی که مصرف بیش از میزانی باشد که تغذیه میشود، سالانه حجم آبی را از دست داده ایم؛ مثلا اگر سالانه ۵۰ میلیارد مترمکعب آب وارد سفرههای آبهای زیرزمینی شود و ۵۵ میلیارد مصرف کنیم، ۵میلیارد بیش از مقدار تغذیه از سفره برداشت کردهایم که اصطلاحاً به آن کسری مخزن میگوییم.
آمارها نشان میدهد، کسری مخزن در ایران سالانه حدود ۵میلیارد مکعب است که در دشتهای مختلف این مقدار متفاوت است. در بحث سطح آبهای زیرزمینی نیز ارقام و اعداد نشان میدهد که به طور متوسط حدود ۹۰ سانتیمتر با افت سطح این آبها روبهرو هستیم و حتی در بعضی از این دشتها این عدد به ۳متر میرسد. البته در برخی مناطق سطح آبهای زیرزمین متعادل است؛ اما برآیند کلی نشان میدهد که سطح سفرهها وضعیت مناسبی ندارد.
عامل اصلی بروز این پدیده، عدمتعادل بین منابع و مصارف است؛ یعنی سفرههای طبیعی هریک ظرفیت مشخصی برای برداشت داشتهاند؛ اما بر اثر استفاده بیرویه به وسیله چاههای مجاز و غیرمجاز این تعادل بههم خورده است.
مساله ای که موجب نگرانی افکار عمومی در زمینه بحث فرونشستها میشود، نشستٍ زمین و در نتیجه کاهش تابآوری زیرساختها در برابر پدیدههای طبیعی همچون زلزله است. فرونشست زمین باعث شده خانههایی که آنجا هستند، دچار شکست شوند و آستانه تابآوری درمقابل زلزله به ۴/۵ ریشتر برسد.
نکته نگرانکننده این است که فرونشست عارضهای است که سالها بعد از افت آب سطح زیرزمینی ظاهر می شود. متاسفانه این پدیده باعث خواهد شد در آینده نزدیک شاهد مهاجرتهای اجباری باشیم.
فرونشستن زمین پدیدهای است که در اثر خالی شدن آب بافتهای متراکم و لایههای زیرین سطح زمین رخ میدهد.
به اعتقاد کارشناسان، نشست علاوه بر ایجاد شکاف در زمین، موجب تغییر کیفیت آبهای زیرزمینی و تغییر شکل سطح زمین، سیل خیزی مناطق و … می گردد.
آنان بر این باورند که پدیده فرونشستی که هم اکنون در ۲۰۰ دشت کشور مشهود است، خطرش بیش از زلزله است؛ زیرا وقتی در جایی زمین لرزه رخ دهد، بعد از چند سال بازسازی میشود؛ اما شهری که در اثر فرونشست از بین برود و آبخوانش تخلیه گردد، با هیچ سرمایه گذاری بازسازی نمیشود.
حفر بی رویه غیراصولی و غیرکارشناسی چاههای آب و پمپاژهای گسترده منابع آب زیرزمینی در دهههای اخیر در کشور ما که در منطقه نیمه خشک و خشک قرار دارد، خسارات فراوانی را بر مخازن آبهای زیرزمینی به عنوان منبع اصلی آب کشور وارد کرده است.
افت آبهای زیرزمینی علاوه بر خشک شدن قنات ها و چشمه ها، سبب حرکت لایههای آب شور به سمت منابع شیرین و تغییر کیفیت آب به شوری و تلخی می گردد.
استاد گرانقدر دکتر #مرتضی_فرهادی بر این باور است که کاریز ( قنات ) با صلح، انسان دوستی، همکاری و رفاقت عجین است و چاه عمیق و نیمه عمیق با فردگرایی، رقابت و خشونت همراه است.
او بر این گفته یک مقنی تبریزی پای می فشارد که:
« کاریز ها شیر زمین را می دوشند و چاه های عمیق خون زمین را می مکند »
افسوس که تحت تأثیر تئوری نوسازی، گذشته باشکوه خود را در زمینه تامین آب توسط قنات، از دست دادیم و فراموش کردیم که غالب نویسندگان تمدن ایرانی را « #تمدن_کاریزی » می دانند.
* آغاز دموکراسی ادبی در ایران با داستان های کوتاه محمد علی جمال زاده*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
برگرفته از مقاله پیام حیدر قزوینی
هم زمان با درک ضرورت دگرگونی های بنیادین در ساختار اجتماعی و سیاسی از جانب روشنفکران عصر قاجار، نخستین تلاش ها برای قصه نویسی در ایران آغاز شد. در همین دوران مردم برای نخستین بار به عنوان موجودیتی سیاسی و اجتماعی مطرح شدند و به وادی ادبیات راه یافتند. تا پیش از آن ادبیات به صورت آشکار، به مردم عادی نمی پرداخت. آنان در ادبیات کهن به عنوان گروهی صاحب حق و دارای حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مطرح نبودند؛ بلکه رعایایی بودند که به حاکمان نصیحت می شد در حق آنان ظلم نکنند.
از آنجا که داستان عرصه ای مستعد برای طرح جزئیات زندگی مردم عادی است، با راه یافتن آنان به ساحت ادبیات، روشنفکرانی که ذوق ادبی داشتند، در قالب داستان به طرح این دغدغه ها پرداختند. در این آثار با سبک زندگی افراد گمنام و فرودستان جامعه و با تصویری از زندگی اجتماعی آنان سر و کار داریم.
آثاری نظیر *«سیاحتنامه ابراهیم بیک»* ، به عنوان یکی از نخستین طبع آزمایی ها برای خلق رُمان ایرانی و *«تهران مخوف»* ، به عنوان اولین رمان اجتماعی ایران، جدا از ویژگی های ادبی شان، به لحاظ ثبت زندگی اجتماعی مردم عادی، از اهمیتی ویژه برخوردارند؛ چراکه این آثار، برخلاف تاریخ کل نگر که میدان جولان تعارض های دولت ها و سیاست مداران است، مانند بومی هستند که زندگی اجتماعی مردم عادی بر آن ها نقاشی شده است.
پیشگام نوشتن داستان کوتاه در ایران *محمدعلی جمال زاده* است که با به کار بردن نحوه مکالمه طبقات اجتماعی در زبان عهد مشروطه، تغییر به وجود آورد. جمال زاده با انتشار مجموعه داستان *«یکی بود و یکی نبود»* ، گامی مهم در این زمینه برداشت.
«یکی بود و یکی نبود»، *دیباچه ای* دارد که در تاریخ معاصر ادبیات ما دارای اهمیت زیادی است و از آن با عنوان *مانیفست ادبی* یاد می کنند که پایه های تجدد ادبی و ضرورت توجه به انواع تازه در آن مطرح شده است. در این دیباچه جمال زاده می گوید:
*«باید ادبیات را به میان توده های مردم بُرد و از نویسندگان می خواهد زبان رایج و معمولی مردم کوچه و بازار را وارد اثار ادبی کنند.»*
دیباچه جمال زاده، نشانه ای آشکار از تغییر زمانه و به رسمیت شناخته شدن مردم و توجه به دموکراسی ادبی است. او یادآور می شود: «ایران امروز در جاده ادبیات از اغلب ممالک دنیا بسیار عقب است. در ممالک دیگر ادبیات به مرور زمان تنوع پیدا کرده و از پرتو همین تنوع، روح تمام طبقات ملت را در تسخیر خود آورده و هرکس را از زن و مرد و دارا و ندار، از کودک دبستانی تا پیران سالخورده را به خواندن راغب نموده و موجب ترقی معنوی افراد ملت گردیده است؛ اما در ایران ما بدبختانه پا از شیوه پیشینیان برون نهادن را، مایه تخریب ادبیات دانسته و همان جوهر استبداد سیاسی ایرانی که مشهور جهان است، در ماده ادبیات نیز دیده می شود به این معنی که نویسنده وقتی قلم در دست می گیرد، نظرش تنها متوجه گروه فضلا و ادیبان است و اصلاً التفاتی به سایرین ندارد و حتی اشخاص بسیاری را نیز که سواد خواندن و نوشتن دارند و نوشته های ساده و بی تکلف را به خوبی می توانند بخوانند و بفهمند، هیچ در مدنظر نمی گیرند و خلاصه آن که پیرامون دموکراسی ادبی نمی گردد».
داریوش آشوری نیز در *«بازاندیشی زبان فارسی»* ، دیباچه یکی بود و یکی نبود را فراخوانی علیه استبداد ادبی و راه رهایی را روی آوردن به زبان ساده گفتاری می داند.
تلاش جمال زاده برای استفاده از زبان گفتاری اولین قدم بود و از این نظر اهمیت زیادی دارد. *جان اندرو بویل* ، شرق شناس انگلیسی در توصیف خود از آثار جمال زاده نوشته: « محمد علی جمال زاده حدود ۳۰ سال پیش با انتشار مجموعه داستان های کوتاه و معروفش با عنوان یکی بود و یکی نبود، نخستین تیر را در نبرد میان سنت و تجدد شلیک کرد. او در این کتاب برای اولین بار از مجموعه ای لغات و عبارات در ادبیات فارسی استفاده کرد که از یک سو در هیچ یک از لغت نامه های فارسی ثبت نشده بود و ادیبان با احتیاط از آن ها دوری می جستند و از سوی دیگر تمام طبقات مردم در صحبت های روزمره خود به فراوانی از آن ها استفاده می کردند.»
جمال زاده راهی را ادامه می دهد که *دهخدا* آغاز کرده بود؛ با این تفاوت که دهخدا روزنامه نگار بود؛ اما جمال زاده توجه بیشتری به *تخیل داستانی* دارد.
جمال زاده به نسلی از روشنفکران تعلق داشت که پای در مشروطه داشتند و با شکست نهضت مشروطه و برآمدن استبداد به دنبال مسیری دیگر رفتند.
*جمال زاده را به عنوان پدر داستان کوتاه فارسی میشناسیم؛ اما نباید فراموش کرد که او فرزند یکی از مهمترین چهرههای تجدد طلب ایران یعنی سید جمال واعظ اصفهانی است و می توان گفت زبان ادبی اش تاثیرپذیرفته از ادبیات پدرش که سبک داستانی بود، می باشد.*
*به بهانه سالروز تولد*
*حضرت #عیسی_مسیح (ع)*
*فرصت سازی یک کتاب*
*برای صنعت گردشگری فرانسه*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*فرارسیدن ولادت باسعادت پیامبر بزرگ خدا و پیام آور صلح و دوستی حضرت عیسی ابن مریم (ع) بر موحدان پاک اندیش و روشن بین مبارک باد* .
به مناسبت این میلاد خجسته، شرح چگونگی تبدیل *کلیسای نوتردام پاریس را به عنوان یکی از کانون های گردشگری فرانسه* یادآور می شوم.
هرازگاهی خبر تکان دهنده ای از آسیب ناگهانی یک اثر معماری، دوستداران و پیروان مکتب فرهنگ، هنر و میراث معنوی بشر را می لرزاند؛ تخریب ارگ تاریخی بم، قدیمی ترین و بزرگ ترین شهر خشتی جهان در زلزله سال ۱۳۸۳، انهدام بنا های تاریخی باشکوه سوریه و عراق توسط تروریست های داعشی، تخریب موزه منحصر به فرد تاریخ طبیعی برلین حین جنگ جهانی دوم، تخریب بنا های یادبود بوداییان در افغانستان توسط تروریست های طالبان و آتش سوزی کلیسای باشکوه نوتردام از آن جمله بود. به مرور زمان طی دوره های تاریخی، *کلیسای نوتردام* به موزه آثار تاریخی و مذهبی مسیحیت، تغییر کاربری پیدا کرد. همین مسئله باعث نیمه متروک شدن و آسیب دیدن بخش هایی از بنا شد. حتی در جریان انقلاب فرانسه، مورد تهاجم و غارت قرار گرفت. تنها رویداد مهم در این مقطع زمانی، تاج گذاری ناپلئون بناپارت در ابتدای قرن نوزدهم در این کلیسا بود.
نکته جالب آن است که با نام « *نوتردام* » چندین کلیسای دیگر در فرانسه وجود دارد و نمونه برجسته آن، کلیسای نوتردام شهر استراسبورگ است، اما همچنان علاقه مندی به نوتردام پاریس میان مردم فرانسه و جهان غیرقابل مقایسه با هر نمونه دیگری است. می توان با این توضیح کلیسای نوتردام پاریس را به عنوان *مادر کلیسا های قرون وسطی* تا معاصر نامید. برای یافتن پاسخ این پرسش که علت اصلی علاقه مندی و جایگاه مردمی کلیسای تاریخی نوتردام پاریس چیست، باید به تاریخ اجتماعی آن بنا پرداخته شود.
در میان مجسمه های ساخته و نصب شده در کلیسای نوتردام پاریس، مجسمه ژاندارک دلیر، اسطوره مبارزه فرانسوی ها وجود دارد. این داستان تاریخی به بخشی از جاذبه های محتوایی این بنا تبدیل شده است. هم دوره کلیسای نوتردام پاریس کلیسا هایی بس باشکوه تر و مهندسی تر ساخته می شود؛ اما نمی تواند جایگاه مردمی پیدا کند. اگر صِرف ساخت وساز معماری و ثبت آن به عنوان یک اثر معماری و میراث فرهنگی توان جاودانگی در میان مردم داشت، آثار فاخر هم عصر و حتی هم نام نوتردام نیز محبوب می شدند.
*محبوبیت این کلیسا تاریخ و معماری نیست؛ بلکه تاثیرگذاری متن و قلم است . دو سال پیش کلیسای نوتردام در آتش سوخت و مردم گویا بر جنازه معشوق شان سوگواری می کردند؛ این سوگواری نه بر بنای ۸۵۰ساله و تاریخ باشکوه آن؛ بلکه بر اساس داستان تاثیرگذار نویسنده ای بود که جان بخش دوباره کلیسای نوتردام شده بود. گوژپشت نوتردام نام داستان بلند عاشقانه ویکتور هوگو است که با گذشت نزدیک به ۱۹۰ سال از آفرینش آن، همچنان در میان مردم جهان تحسین می شود* .
محل شکل گیری رخدادهای اصلی این رُمان و شخصیت های آن، وابسته به کلیسای نوتردام است. رویدادهای شکل گرفته در آن محل چنان با فرم و فضای داستان آمیخته است که کلیسای نوتردام را به شخصیتی همیشه زنده نزد خوانندگان و مخاطبان بدل کرده است. *ویکتور هوگو* با هوشمندی و آگاهی یک موقعیت و بنای تاریخی در حال فراموشی را به عنوان عنصری مهم و تاثیرگذار در داستانش جانمایی می کند. کلیسای نوتردام به جایگاهی هم تراز و شاید مهم تر از شخصیت های اصلی در رُمان دست می یابد و اسرارخانه ای برای جبهه خیر و شر و امانت دار تاریکی و روشنایی می شود.
نویسنده با به خدمت گرفتن بنای نوتردام جانی دوباره به کالبد کلیسا می دهد، چنان که گویی تاریخ ۷۰۰ ساله قبل از آن وجود نداشته است. با خواندن داستان، مخاطب همچون شخصیت های اصلی آن تحت تاثیر جان بخشی بنای کلیسا قرار می گیرد. با توضیحات مختصری که بیان شد، *می توان کلیسای نوتردام را کلیسای ویکتور هوگو نام گذاری کرد؛ چراکه او موجب رشد و ارتقای محبوبیت و جذابیت آن شده است* . این کلیسا در ۱۸۳۱ ساخته شد؛ اما کمتر مورد توجه بود.
*وقتی ویکتور هوگو کتاب گوژپشت نوتردام را نوشت، این رُمان باعث شد کلیسا مجددا مورد توجه قرار گیرد و در سال ۱۸۴۴ بازسازی شود. هرچند این بازسازی ۲۵ سال به طول انجامید، اما سرانجام این بنا به کلیسایی موثر در صنعت گردشگری فرانسه بدل شد و نشان داد که یک کتاب چگونه می تواند فرصت اقتصادی برای یک کشور ایجاد کند* .
*به مناسبت فرارسیدن شب یلدا*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
*شب یلدا همیشه جاودانی است*
*زمستان را بهار زندگانی است*
*شب یلدا شب فر و کیان است*
*نشان از سنت ایرانیان است*
یلدا از آیین های کهن ایرانیان و به عنوان یک پدیده فرهنگی از دوران کوچ نشینی تا امروز تداوم دارد. *مهم ترین نمادی که از این آیین در طول تاریخ به حیاتش ادامه داده، سنت دورهم نشینی اعضای خانواده هاست* .
*می توان گفت شب یلدا همیشه فرصتی برای آموزش غیر مستقیم و تمرین گفت و گو در میان اعضای خانواده، احترام به بزرگان و ... می باشد* .
یلدا واژه ای سریانی به معنی تولد و زایش است. در پایان این شب خورشید دوباره جان می گیرد و از این رو ایرانیان باستان دی ماه را خورماه یعنی ماه خورشید می گفتند.
روز اول دی را نیز خرم روز می نامیدند. به گمان نیاکان ما در شب یلدا میان روشنایی و تاریکی مبارزه در می گیرد و مردم برای کمک و یاوری به نور، تا صبح باید بیدار بمانند. استفاده از میوه های قرمز بر سر سفره شب یلدا هم بی ارتباط با خورشید نیست. انار، نارنج، هندوانه و ... نماد گوی آتش ( خورشید) هستند.
*در یک کلام یلدا یعنی " دریغ از خورشید که نتابد، دریغ از نور که نباشد و کجا دیده ایم مردمی را که پا به پای تولد نور صبوری کنند در شب طولانی و با نورهای کوچکی که در محافل شان روشن می کنند، با خورشید همدلی کنند؟* "
شعرها و داستان ها، خوراک ها و میوه های پرجان و پرخون، هر کدام به نوبه خود و همه در کنار هم پادزهری برای روزهای زهرآگین غم زده و ناامید ماست. یلدا به ما یادآوری می کند که صبح فردا خورشید طلوع می کند و همه چیز دور جدیدی را آغاز می نماید. به قول ویکتور ترنر، *نظام های آیینی* آمده اند تا ساز و کارهایی برای اصلاح تضادهای موجود در درون جامعه و در میان اعضای آن باشند؛ به گونه ای که آیین، روزنه ای به دنیای مردمان است که می توان از طریق آن دریافت که آنان چگونه دنیای خود را باز می آفرینند و با پشتوانه این آیین ها راهی برای امیدوار ماندن پیدا می کنند.
در شب یلدا فال حافظ می گیریم و با تمسک به ایهامِ پررنگ شعرهایش، راهی می گشاییم برای این که هر طور شده امیدوار از گرفتن فال بیرون بیاییم؛ *گویی نمی خواهیم راهی برای ناامید شدن بر خودمان باقی بگذاریم* .
از سوی دیگر باید گفت از لحاظ اجتماعی این جشن مربوط به جوامع کشاورزی است؛ زیرا مصادف با پایان برداشت پاییزه و آغاز فصل استراحت در جامعه کشاورزی است. همه اقشاری که از تولیدات کشاورزی بهره می برده اند، در جشن نخستین روز دی ماه شرکت می کرده اند. *ابوریحان بیرونی* در *آثارالباقیه* می نویسد:
" *گاهی این روز را نوروز قلمداد کرده و آن را عید می گویند* . "
جشن شب یلدا با بهره گیری از عناصر طبیعی مثل روز، شب، روشنایی و تاریکی، معانی فرهنگی می یافت. از این منظر شب یلدا به عنوان بلندترین شب سال، نقطه پایانی جدالی بود که میان نور و ظلمت آغاز شده بود و از این شب به بعد است که به تدریج غلبه نور و روشنایی با بلندتر شدن آن آغاز می گردد و شکست تاریکی کلید می خورد؛ به عبارت دیگر یلدا پیام آور بشارت هایی برای ایرانیان کشاورز بوده است؛ بشارت به زایش خورشید در این شب و بلند شدن روزها از پس آن و بالندگی و دیرمانی بیشتر خورشید در جولانگاه هر روزه خود در پهنه آسمان زمستان
*بشر همیشه از طبیعت آموخته است و می آموزد. طبیعت به عنوان آموزگار بزرگ بشر، درشب یلدا ایرانیان را به افروختن آتش امید، تلاش و حرکت فرا می خواند* .
در فرهنگ ما، همیشه جدال شب و روز مطرح بوده و فجر سرخ رنگ یا شفق، نشانه پیروزی نور بر تاریکی است و صبح از آن سر بیرون می آورد.
این فرهنگ که در اروپا قبل از رسمی شدن مسیحیت ریشه دوانده، برگرفته از آیین ایرانی است؛ به همین دلیل کلاه بابانوئل قرمز است یا درختی را که برگ هایش خزان نمی بیند، تزئین می کنند و جشن می گیرند که این موضوع حکایت از پُربار بودن فرهنگ ایرانی دارد.
در روزگار ما با تقابلی که میان انسان و جهان با فرهنگ و طبیعت پدید آمده، دیگر معانی اسطوره ای، دلیل برگزاری جشن یلدا نیستند و برگزاری آن در خانواده های ایرانی نیازمند توجیهات فرهنگی و معنا سازی های متفاوت است؛ *به عبارت دیگر اکنون یلدا کارکردی متفاوت، با معنایی جدید یافته که همان گردهمایی اعضای خانواده و تثبیت هویت اجتماعی فرد ایرانی در نهاد خانواده است* .
یلدا این یادگار کهن ایرانی را پاس داشته، به فرزندان خود بیاموزیم در وزش بادها و طوفان های سرد و سخت و بنیان برافکن زمانه، ماندن، ایستادن و زیستن را توام باعشق، همزیستی، گذشت و مهربانی پیشه خود سازند و بدانند که دراین سیاره، جای برای همگان وجود دارد.
.
*آری؛ با آمدن زمستان*
*اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم*
*تا دچار سردی فاصله ها نشویم* ...
*ببین چگونه قناری زشوق می لرزد*
*نترس از شب یلدا، بهار آمدنی است*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
* بیست و دومین دوره جام جهانی فوتبال با قهرمانی آرژانتین و پادشاهی لیونل مسی* در ۲۷ آذر ۱۴۰۱ در شبی به یادماندنی به پایان رسید. اگر موجودات فضایی رفتار انسانها را از فضا نظارهگر باشند، قطعاً مسابقات فوتبال جام جهانی را برای دیدن انتخاب می کنند و از بازی شگفتانگیز انسانها لذت می برند.
حدود یک ماه میلیاردها انسان چشمشان به زمین بازی بود و با بازیکنان و توپٍ گرد زندگی مسرت بخشی را گذراندند. فوتبال فقط یک بازی نیست؛ بلکه هویت، قدرت و ثروت است. این بازی شگفتانگیز سیاستمداران، اقتصاددانان، جامعهشناسان، روانشناسان و حتی فیلسوفان را نیز به میدان تحلیل و تفسیر می آورد. بدن و ذهن و احساس و عاطفه در فوتبال با هم درگیرند. ملتها با آداب و رسوم و موسیقی و نشانههای ملی، صحنههای زیبایی را خلق می کنند. کاش به جای جنگ و خونریزی رقابت انسانها در زمینههایی مثل فوتبال ظهور کند. فوتبال بخش زیادی از انرژی های رقابت را که می تواند منجر به جنگ و خونریزی شود، تخلیه می کند.
در پایان هر بازی، زیبایی دیگری رخ می دهد. بازیکنان تیم برنده به دلجویی تیم بازنده میپردازند و اشکهای شان را پاک می کنند و آنان را به آغوش می کشند و رقابت به رفاقت میرسد. در فینال امسال از دقیقه ۷۰ به بعد، *از ۱۱ بازیکن تیم ملی فرانسه ۹ نفر سیاهپوست بودند! رنگها و نژادها در زمین فوتبال رنگ میبازند.*
اتفاق جالب این دوره از مسابقات *داوری زنان* بود. برای اولینبار در تاریخ فوتبال تیمی از زنان یک بازی را داوری کردند و در بازی های دیگر در کنار مردان بودند و به خوبی از عهده این کار با اعتماد به نفس کامل برآمدند. آنان اثبات کردند که زنان از مردان در همه صحنههای زندگی کمتر نیستند! *var* با چشمهای الکترونیک و هوش مصنوعی به کمک قضاوت داوران آمده است. کاش در دنیای سیاست و اقتصاد و قضاوت هم *var* وارد شود تا عدالت بهتر اجرا شده و دوز و کلک و خیانت از زندگی انسانها رنگ ببازد و مجرم به جزایش رسیده و اشتباهات اصلاح شوند.
فوتبال اثبات کرد که دیگر رقیب ضعیف وجود ندارد. *عربستان آرژانتین را شکست می دهد؛ اما همین آرژانتین قهرمان جهان می شود. ژاپن، اسپانیا و آلمان قهرمانهای گذشته جام جهانی را حذف می کند و مراکش به جمع ۴ تیم برتر می پیوندد.*
فوتبال برخلاف ورزشهای دیگر، به طور دائم در تغییر است و ثبات ندارد، غیرقابلپیشبینی است، صحنه تکراری ندارد. سه گل هم جلو باشی تا لحظه آخر پیروزی ات قطعی نیست؛ *از این رو فوتبال عین زندگی است. فوتبال خود زندگی است.*
آری؛ زیبایی فوتبال در این است که *« بسیار شبیه زندگی است»؛* با همان کامیابیها و ناکامیها، بختیاریها و بدبیاریها، اشکها، لبخندها و درهمتنیده شدن مرزهای خیال و واقعیت. بهعلاوه، فوتبال فراتر از یک ورزش بازتابی از سیاست، تاریخ، اسطورهشناسی، فلسفه و زندگی روزمره است.
* درس های متفاوت از جام جهانی قطر*
*فرهنگ امیدواری و مقاومت* : تیم ملی *مراکش* که در بازی های جام جهانی خوش درخشید *و اکنون در میان چهار تیم برتر دنیا در این رقابت ها قرار دارد، در بازی های مهم برابر رقیبان قدرتمند نه تنها خود را نباخت؛ بلکه امیدوارانه و مقتدرانه بازی کرد.*
*کام بک ها و بازگشت های شگفت انگیز:* ناامید نشدن و تلاش مجدد و بدون وقفه و خستگی ناپذیری در این حیطه از جمله مهمترین درس های فوتبالی بود. *تیم های عربستان، ژاپن و کره جنوبی در این حوزه بازگشت های شگفت انگیزی برابر تیم های قدرتمند داشتند که در تاریخ جام جهانی بی نظیر بود.*
*فرهنگ عذرخواهی:* سرمربی تیم ملی *ژاپن که تیمش دو برد تاریخی برابر اسپانیا و آلمان بدست آورده بود و به عنوان تیم اول از گروه خود صعود کرده بود، پس از باخت برابر کرواسی در ضربات پنالتی با وجود عملکرد درخشان، از مردم خود عذرخواهی کرد.*
*رشد فوتبال آسیا در جام جهانی:* فوتبال آسیا با توجه به این که در برابر قدرتهای فوتبال جهان به پیروزیهای قابل توجهی دست یافت، نشان داد که ارتقا یافته است و از سوی دیگر یک هشدار جدی به فدراسیون فوتبال ایران می دهد که در این حیطه با برنامه برای جام ملت های آسیا با حریف های قَدری باید رقابت کند که در مقابل قدرت های جهانی فوتبال حرف برای گفتن دارند. این تیم ها با برنامه ریزی مستمر، تمرکز بر روی فوتبال و اردوهای منظم پیشرفت کردند و از بازیکن سالاری جلوگیری کرده و به عنوان یک تیم، عملکرد قابل قبولی از خود به جای گذاشتند.
* هالیوود سال ها تلاش کرد تا چهره اسلام و مردم عرب را خراب کند و آنان را به عنوان شترسوار حامی تروریست معرفی کند؛ اما قطر تلاش کرد این کلیشه را از بین ببرد و چهره اسلام را بهبود بخشد و اوج آن هم زمانی بود که مسی عبای عربی بر تن کرد.*
*به این ترتیب جام جهانی ۲۰۲۲ به زیباترین شکل ممکن به پایان رسید.*
* فرزان سجودی فرزانه ای در نشانه شناسی*
* به مناسبت هفته پژوهش و تجلیل از پژوهشگران*
ابراهیم جعفری
دهکده جهانی
@dehkade_jahan
بارها آثار علمی *دکتر فرزان سجودی* همشهری دانشمندمان را در مطبوعات مشاهده کرده ام و تنها یک بار پای سخنان ایشان در مناظره علمی نقد و بررسی کتاب «مردم شناسی ارتباطات خودمانی» اثر دکتر محمود اکرامی در سال ۱۳۸۴ نشستم که خاطره آن هنوز در ذهنم باقی است.
ماهنامه فرهنگی، اجتماعی «آزما» در شماره ۱۶۹ ( مهر ۱۴۰۱ ) ارج نامه ای به پاس مجاهدت های علمی این زبان شناس و نشانه شناس برجسته ایرانی تهیه و تنظیم نموده که واقعاً خواندنی است. پس از مطالعه مصاحبه عمیق دکتر سجودی و نیز دیدگاه همکارانش در دانشگاه علامه طباطبایی، تصمیم گرفتم چکیده ای از آن ها را به مناسبت *«هفته پژوهش»* تقدیم علاقمندان نمایم.
فرزان سجودی، استاد، پژوهشگر و نظریه پرداز معاصر ایران شخصیتی چند وجهی دارد. او به خوبی توانسته بیش از دو دهه، توازنی کمیاب میان جایگاه آکادمیک خود با جایگاه روشنفکری در سطح جامعه معاصر ایران برقرار سازد. در همین زمان پژوهش های متعدد سجودی تأثیر عمیقی بر فضای فکری جامعه دانشگاهی ایران طی دو دهه اخیر گذارده است.
پس از پایان تحصیل در مقطع دکتری، سجودی نقطه اتصال تعدادی از پژوهشگران شد و حلقه *«نشانه شناسی تهران»* شکل گرفت که ثمرات پژوهشی و آموزشی آن طی دو دهه در فضای گفتمانی ایران بسیار تأثیرگذار بود.
دکتر سجودی از پیشگامان *نقد میان رشته ای* در فضای آکادمیک و روشنفکری ایران نیز بوده است. او از درهم آمیختن و گفت و گو میان ادبیات و سینما، تئاتر و فلسفه، عکاسی و معماری، نقاشی و شعر و ... هراسی ندارد؛ زیرا به خوبی می داند که با تحلیل میان رشته ای فرصت بیشتری خواهیم داشت تا آثار و متن ها با یکدیگر گفت و گو کنند و بده و بستان داشته باشند.
فرزان سجودی نقشی ماندگار بر فضای گفتمانی نقد و نظریه ادبیات و هنر ایران گذاشته است. *فروتنی، مهربانی و در همان حال برخورد حرفه ای و آکادمیک و تفکر انتقادی از او شخصیتی فرهنگی ساخته که در آن از غرور سلسله مراتبی دانشگاهیانی که خود را بسیار جدی گرفته اند و در پیلهِ تخصص شان گرفتارند، هیچ خبری نیست.*
او زبان ساده ای برای بیان دیدگاه هایش انتخاب می کند و خود را پشت اصطلاحات پیچیده پنهان نمی سازد. همواره شوخطبع است و با شوخ طبعی خودش را بیش از دیگران پیوسته نقد می کند.
بنا به گفته سرکار خانم عابد مدیر مسئول ماهنامه آزما که در کلاس های درس این استاد فرزانه حضور داشته، جلسات سخنرانی اش پُر از علاقمندان به شنیدن حرف های تازه بوده و هست. حتی در روزهایی که به کانادا مهاجرت کرد، کلاس های آنلاین اش بسیار شلوغ بود.
سجودی در کانادا هم بی کار ننشست و همراه جمعی از افغانی ها و ایرانی ها کوشش بسیار کرد تا زبان فارسی را در لیست درس های ارائه شده در دبیرستان های تورنتو قرار دهند تا فرزندان مهاجران ایرانی بتوانند زبان مادری بیاموزند و با وجود مهاجرت به کانادا هر سال چند ماهی را در ایران می گذراند.
نکته جالب توجه در زندگی علمی دکتر سجودی این است که ایشان بعد از یک دوره ده ساله کار فنی لوله کشی در سن سی سالگی، آموزش عالی و تحصیل در دانشگاه را آغاز می کند و به صورت پیوسته طی ۱۲ سال از ۱۳۶۹ تا ۱۳۸۱ در دانشکدهِ ادبیات و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی پس از گذراندن دوره کارشناسی زبان انگلیسی، در مقطع های کارشناسی ارشد و دکتری در رشته زبان شناسی فارغ التحصیل می شود.
دکتر سجودی که به مرتبه علمی دانشیاری رسیده و با تألیف ۶ کتاب و ترجمه ۹ کتاب و ارائه مقاله های متعدد در زمینه زبان شناسی و نشانه شناسی به عنوان یک پژوهشگر شایستگی خود را به اثبات رسانده، در فرازی از مصاحبه خود می گوید: *« منِِ معلم دانشگاه، هیچ کجا نباید دانشجو بودنم را متوقف شود و دائماً باید جستجو کنم. ببینم کی چه نوشته است؟ کی دارد چه کار می کند؟ این توهم استاد بودن ( که من دیگر به آن نیازی ندارم )، گاهی آدم را گیر می اندازد. »*
به همین دلیل است که ایشان پس از کلاس ها با وجود خستگی های پس از چند ساعت تدریس، تلاش می کند تا *« گفت و گو »* را با کسانی که هنوز پرسشی دارند، ادامه دهد.
همچون *سقراط* که در کوچه پس کوچه های آتن راه می رفت و هر که دوستدار دانایی بود و می خواست که در بارهِ حقیقت با او سخن بگوید، با خود همراه می کرد.
این استاد فرزانه در مصاحبه خود با آزما خاطرنشان می سازد: *« من در روستای مان در گلپایگان ( نیوان سوق ) به دنیا آمدم و دوست دارم بگویم گلپایگانی هستم»*
برای همشهریان جای بسی افتخار است که در دامان خود چنین چهره های اثرگذاری پرورانده اند تا سهمی از توسعه علمی ایران عزیز را بر دوش کشند.
*با عرض تبریک هفته پژوهش به همه دانشورزان این مرز و بوم، از خداوند متعال توفیق روزافزون این چهره فرزانه را مسئلت می نماییم.*