دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

خاطراتی از سید محمود دعایی*


 به مناسبت چهلمین روز درگذشت حجه الاسلام والمسلمین آقای دعایی* 

 ابراهیم جعفری
 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

 *مردان خدا پردهٔ پندار دریدند* 
 *یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند* 

 *هر دست که دادند از آن دست گرفتند* 
 *هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند* 

 طی روزهای پس از درگذشت *مدیر مسئول فقید روزنامه اطلاعات حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای دعایی،* خوشبختانه حق این مرد بزرگ از سوی نویسندگان به شایستگی ادا شد؛ به گونه ای که نوشتن مطلب از سوی اینجانب که از جمله علاقه مندان به ایشان بودم، به منزله زیره به کرمان بردن بود.
 در عین حال برای ادای دِین به این چهره محبوب یادآوری چند خاطره خالی از لطف نیست.

 اولین مواجهه بنده با مرحوم دعایی در بهمن سال ۱۳۶۹ بود که در سازمان جهاد سازندگی ( سابق ) استان کردستان فعالیت داشتم. از ایشان درخواست نمودم تا اطلاعیه *"جشنواره فرهنگی روستا "* را که قرار بود در دانشگاه کردستان به مناسبت دهه فجر برگزار گردد، سه نوبت به صورت رایگان در صفحه اول روزنامه اطلاعات چاپ شود که با *خوش رویی* پذیرفتند. *بعد از ۳۲ سال حلاوت آن پذیرش صمیمانه همچنان در ذهنم موج می زند.* 

 دومین خاطره به بهمن ماه ۱۳۹۵ باز می گردد که در صدد تهیه و تنظیم مطلبی با عنوان *" چشم انداز پیشرفت گلپایگان از نگاه آیت الله هاشمی رفسنجانی "* بودم. به منظور جست و جوی مفاد سخنرانی آقای هاشمی بیست سال پیش از آن تاریخ در گلپایگان ( مرداد ۱۳۷۵ ) به موسسه اطلاعات مراجعه کردم که از حُسن تصادف در آسانسور با آقای دعایی همراه شدم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم که ضمن استقبال، بنده را به بخش آرشیو روزنامه هدایت کردند و خوشبختانه متن کامل سخنرانی را در اختیار من قرار دادند.

 سومین خاطره هم در سال ۱۳۹۶ مربوط به *جشن هزارمین نشست شهر کتاب* بود که پس از ورود بنده به سالن اجتماعات، آقای دعایی در حال سخنرانی بودند. ایشان مطلبی را در مورد *مرحوم حسینعلی راشد* بیان نمودند که بنده در مقاله ای با عنوان *" طبیبان دوار "* آورده ام. آن مطلب به شرح زیر بود: 

قبل از انقلاب در سال های دور ( دهه ۳۰ شمسی) رژیم پهلوی می خواست برخی از خانه های پیرامون ساختمان مجلس شورای ملی (سابق) را در میدان بهارستان خریداری و خراب کند. قیمت کارشناسی شده هر خانه با ارسال نامه ای به مالک ابلاغ شد تا هرکس اعتراض دارد، اعلام کند و هرکس موافق است، بهای خانه خود را دریافت کرده و ملک مزبور را به دولت واگذار نماید. هیچ کس اعتراض نکرد جز آقای راشد که خانه ایشان هم در محدوده این طرح قرار داشت! اعضای کمیسیون رسیدگی کننده به اعتراض ها با پیش داوری و ابراز تأسف تشکیل جلسه دادند و آقای راشد را برای توضیح فراخواندند. پیش از ورود او حاضران جلسه و از جمله یکی از همکاران که یهودی بود، با زبان طنز و متلک گفتند که ما از همه توقع پول پرستی داشتیم، جز از کسی که ادعای روحانیت و بی اعتنایی به مادیات دارد؛ در چنین مواقعی است که معلوم می شود چه کسی اهل حرف و چه کسی اهل عمل است و ...
 آقای راشد در زمان تعیین شده آمد و با سلام و احوال پرسی نشست.* 

 همه ساکت شده بودند تا علت اعتراض را از زبان ایشان بشنوند و چه بسا خودشان را آماده کرده بودند تا این منادی معنویت و روحانیت را به سختی توبیخ و تحقیر کنند؛ اما سخنان راشد کاملاً خلاف پیش بینی بود!
 وی گفت : "من این خانه را به فلان مبلغ خریده ام ؛ اکنون سال ها گذشته و کهنه شده است. مبلغی که کارشناس شما برای خریدش پیشنهاد کرده و مورد پذیرش قرار گرفته و آماده پرداخت است، زیادتر از ارزش خانه من است؛ چون این مبلغ را از اموال عمومی پرداخت می کنید، نمی توانم اضافه بهای آن را قبول کنم؛ لذا تقاضا دارم که متن نامه ابلاغ شده را اصلاح فرمایید.* 

 پس از توضیحات آقای راشد حالت انفعال و شرمندگی خاصی به همه دست داد. مهندس همکارمان که یهودی بود، در حالی که بهت زده نگاه می کرد و اشک در چشمانش حلقه زده بود، از جا برخاست و آقای راشد را در آغوش گرفت و عذرخواهی کرد. راشد با تعجب پرسید : " مگر چه شده است؟ " همکار ما در پاسخ به اطلاع رساند که اعضای کمیسیون قبل از ورود ایشان به جلسه در باره او چگونه قضاوت کرده اند و چه نسبت های ناروایی را بر زبان آورده اند *و آن گاه گفت: " راشد عزیز ! اگر تو مبلغ اسلام هستی ، من تحت تأثیر عمل شما قرار گرفتم "و از آن تاریخ مسلمان شد.* 

قبل از انتشار مقاله با دفتر آقای دعایی تماس گرفتم. انتظار داشتم مسئول دفتر یا منشی ایشان گوشی را بردارند؛ اما خودشان گوشی را برداشتند!
 به آقای دعایی گفتم چون می خواهم در مقاله ای به گفته شما در مورد مسلمان شدن آن فرد یهودی در مواجهه با آقای راشد استناد کنم، برای حصول اطمینان با جنابعالی تماس گرفتم که آقای دعایی با قاطعیت گفتند: بله، بله آن مرد یهودی مسلمان شد، مسلمان شد.* 

               *روانش شاد و یادش به خیر*
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.