دکتر ابراهیم جعفری
دکتر ابراهیم جعفری

دکتر ابراهیم جعفری

فرهنگی

گناه نویسندگی* _* در حاشیه هجمه گروهی از سلطنت طلبان علیه غلامحسین ساعدی (گوهر مراد)*_

* گناه نویسندگی* 


 _* در حاشیه هجمه گروهی از سلطنت طلبان علیه غلامحسین ساعدی (گوهر مراد)*_ 


 _ محسن آزموده_ 

 _روزنامه اعتماد، ۹ دی ۱۴۰۳_ 


 _@dehkade_jahan_ 


 گاهی نمی شود ساکت ماند، به خصوص وقتی حقی از کسی ضایع می شود که دستش از دنیا کوتاه است و خودش نمی تواند از حق خودش دفاع کند. آن هم آدمی که در روزگار و زمانه خود یکی از شریف ترین و دردمندترین آدم ها بوده و همه جوره به او اجحاف شده است. 


 آدمی که زبان و قلمی گویا و روان داشته و در زمان حیاتش خیلی خوب می توانسته با کلام و بیان از حق خود دفاع کند؛ اما اکنون دهه هاست روی در نقاب خاک کشیده و هیچ حامی و متولی و دم و دستگاهی ندارد. *سخن بر سر هجمه غیراخلاقی و غیرانسانی گروهی از طرفداران سلطنت در خارج از ایران به غلامحسین ساعدی است که در فضای مجازی نیز به شکل وسیع بازتاب یافته؛ نویسنده ای که برخی از بهترین داستان های کوتاه و نمایشنامه های فارسی را نوشته و بدون ذره ای اغراق ادبیات نوین ما به او مدیون است. نویسنده ای که برای همه علاقه مندان به قصه و ادبیات ایران خاطراتی به یادماندنی خلق کرده است. این هجمه این بار نه از جانب ذهن های متصلب و قشری که از سوی کسانی صورت گرفته که خود را مدعی آزاداندیشی و روشنگری معرفی می کنند و می گویند تنها آنان هستند که می توانند ایران را آباد و آزاد سازند!* 


 *چه آبادی و آزادی وحشتناکی!* 


 شاید بگویید *غلامحسین ساعدی* بی نیاز از دفاع است. حق هم همین است. میراث گرانبار او در ادبیات جدید ایران آن قدر ارزشمند است که احتیاج به بازگویی ما ندارد. نویسنده مجموعه داستان هایی مثل *عزاداران بیل و دندیل و گور و گهواره و ترس و لرز و واهمه های بی نام و نشان و رمان هایی چون توپ و تاتار خندان و غریبه در شهر و نمایشنامه هایی مثل آی با کلاه، آی بی کلاه، چوب به دست های ورزیل و دیکته و زاویه هنوز هم که هنوز است.* 


*دو فیلم گاو و دایره مینا که داریوش مهرجویی فقید بر اساس داستان های ساعدی ساخته و فیلم درخشان آرامش در حضور دیگران اثر ناصر تقوایی بر اساس داستانی به همین نام از مجموعه داستانی واهمه های بی نام و نشان، بر تارک سینمای ایران می درخشند.* 


 *غلامحسین ساعدی در طول کمتر از پنجاه سال زندگی پر از رنج، ده ها کتاب نوشت، مجله منتشر کرد، نمایشنامه و داستان کوتاه و رمان و مقاله نوشت، کتاب ترجمه کرد و در نهایت هم در تبعیدی جانکاه، در غربت جان سپرد و در پرلاشز، همان گورستانی که صادق هدایت در آن دفن شده، به خاک سپرده شد.* 


 *حالا عده ای پیدا شده اند و عقده ها و حقارت های خود را سر او خالی می کنند، به زشت ترین شکل. آنها بی اخلاقی را از حد گذرانده اند و حتی به سنگ قبر سرد و ساکت او اهانت می کنند. به کدامین گناه؟ به گناه نویسندگی! شرم آور است و سکوت در برابرشان جایز و روا نیست.*

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد