.
.
یادکردی
از محمد حسنین هیکل
روزنامه نگارشهیر مصربه مناسبت روز
خبرنگار
حماسه حضور تو به صحنه های
عاشقی چو کوه جلوه می کند به پهنه های عاشقی
برای وصف حال تو ،
قلم فقیر و ناتوان تو روح استقامتی ، سنگ صبور مهربان
شدی
به عرصه خبر ، مصور دلاوران قلم به دست و جان به کف ، ظفرنگار بی
دلان
خبرنگار قهرمان ، بیا که جاودان شویم سرود عشق خوانده و
همره شاهدان
شویم
"حسین بزرگی"
(حامد)هفدهم مرداد ماه مصادف با سالروز شهادت محمود صارمی مسئول
دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی در مزار شریف و جمعی از یاران اوست که خون پاک و
مطهرشان توسط گروه منحط و جنایت پیشه طالبان افغانستان در سال 1377 بر زمین ریخته
شد. شهید صارمی و دیگر شهدای عرصه اندیشه و قلم ، خون نگارانی بودند که آخرین گزارش
خبری خود را با نثار جان به تصویر کشیدند تا پرده از ماهیت پلید و جهل و جمود فکری
وابستگان به اسلام آمریکایی بردارند و روزی را در تقویم ایران به نام روز خبرنگار
ثبت نمایند.
به همین مناسبت ( روز خبرنگار) ، مقاله زیر را به پاس خدمات
فرهنگی و تلاش های خستگی ناپذیر چهره ماندگار تاریخ رسانه ، شادروان محمد حسنین
هیکل که در 28 بهمن ماه سال 1394 در سن 93 سالگی بدرود حیات گفت ، تهیه و تنظیم
نمودم که از نظرتان می گذرد.
محمد حسنین هیکل روزنامه
نگاری سخت کوش و صاحب نظر و تحلیل گری برجسته بود که نه تنها تاریخ مصر، که تاریخ
خاورمیانه را در یک قرن گذشته نه نگارش ، که با آن زندگی کرد. هیکل کسی بود که از
همان کوچه پس کوچه های خاک خورده قاهره برخاست و به همراه جمال عبدالناصر رهبر
تاریخی مصر به جایگاه رفیعی رسید. او دوست گرمابه و گلستان ناصر بود .از همان دوران
نوجوانی ، آن دو باهم بودند و بعدها نیز الهام بخش فکری اش تا پایان عمربود ، به
طوری که در دوران زمامداری ناصر به " صدای انقلاب او " یا به تعبیری دیگر به "
بلندگوی نظام او" تبدیل شد. مصری ها همواره یادداشت های هفتگی هیکل را در روزنامه "
الاهرام" با عنوان "بصراحه" دنبال می کردند و می دانستند همین یادداشت ها سیاست های
فردای کشورشان را تعیین می کند.
. .
هیکل در صحنه جنگ های مهم
اعراب و رژیم صهیونیستی ( مانند جنگ شش روزه 1967 و جنگ اکتبر سال 1973) حضوری فعال
داشت و بعدها وقایع نگاری او از همین جنگ ها به اسناد مهم تاریخ معاصر مصر و
خاورمیانه تبدیل شد. از دوره ریاست جمهوری انورسادات به بعد و پس از تحمل زندان به
علت مخالفت با سیاست های او از جمله معاهده ننگین کمپ دیوید و آغاز حاکمیت حسنی
مبارک برای همیشه از عرصه سیاست کنار کشید ؛ اما هرگز از داشتن رابطه آشکار و پنهان
با سیاستمداران جهانی دست برنداشت . به کشورهای مختلف جهان سفر می کرد و با شخصیت
های بین المللی از شرق گرفته تا غرب نشست و برخاست داشت ؛ به آن ها مشورت می داد و
از آن ها اطلاعات به دست می آورد. شاید همین ارتباط مستمر بود که نگرش سیاسی او را
"به روز" می کرد. فراموش نکنیم " به روز ماندن" به ویژه در عرصه روزنامه نگاری ،
مانند آب حیات است و نگه داشتن چنین خصلتی آن هم برای دهه های متوالی کارآسانی
نبوده
است.
. . محمد
حسنین هیکل در نوشتن ، زبانی ساده و صریح داشت. نگاه تحلیلی او خواننده را اقناع می
کرد.مهم ترین ویژگی این روزنامه نگار قلم رسا و بی پروایش بود. همواره در نوشته های
خود لحنی افشاگرانه داشت و سبکی جدید در روزنامه نگاری عرب به وجود آورد؛ به همین
دلیل لقب استاد گرفت و او را پدر روزنامه نگاری دنیای عرب می خواندند ، به طوری که
حتی منتقدانش احترام او را پاس می داشتند. هیکل از 34 سالگی به مدت 17 سال سردبیر
روزنامه معتبر "الاهرام" بود. او این روزنامه را در قله رسانه های جهان عرب نشاند و
به یکی از ده روزنامه مهم جهان بدل کرد. روزنامه ای که در حال حاضر بیش از یک
میلیون نسخه شمارگان دارد و کمتر از یک سال قبل صد و چهلمین سال انتشارش را جشن
گرفتند.
ایمن صیاد روزنامه نگار باسابقه مصری
که از نزدیکان او بود، می گوید:" سفارتخانه های خارجی هر روز صبح در انتظار بودند
که الاهرام توزیع شود و بلافاصله سراغ سرمقاله هیکل بروند . علاوه بر آن ، او
مجموعه ای از نامدارترین نویسنده ها نظیر نجیب محفوظ و توفیق حکیم و ... را در
الاهرام گرد آورد که از ستون نویس های ثابت این روزنامه در زمان او بودند. در سال
های مدیریتش بر این روزنامه دو مرکز مهم دایر کرد. یکی مرکز اسناد تاریخ معاصر مصر
و دیگری مرکز مطالعات استراتژیک که همچنان فعال است و مقالات و کتاب های قابل توجهی
منتشر می کند و با داشتن چهار هزار کارمند به عنوان بزرگترین مرکز مطالعات سیاسی
جهان عرب قلمداد می شود.
.
روزنامه نگاری در عرف جهانی ، یکی از "مشاغل
سخت " تعریف شده ، از این رو هر کس به این وادی پای می گذارد، باید در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیاب باشد تا بتواند دوام بیاورد؛ چنان که هیکل سال های متمادی یعنی
دقیقا تا پایان 80 سالگی قلم زد و درآن سال (2003) بود که به صورت رسمی قلم را زمین
گذاشت ؛ هرچند تا آخر عمر از حرف زدن و مصاحبه کردن و ابراز نظر و تحلیل دست نکشید.
جالب توجه است بدانیم درسال های اخیر روزنامه "الاهرام" سالگرد تولد او را گرامی
داشته و جشن می گرفت. هیکل به غیر از 17 سال سردبیری الاهرام و نوشتن یادداشت ها و
مقالات متعدد در سایر نشریات و نیز نگاشتن مقدمه بر ده ها کتاب از نویسندگان صاحب
نام مانند ادوارد سعید فلسطینی و نوام چامسکی ( زبان شناس آمریکایی) ، به طور مشخص
11 کتاب به زبان انگلیسی و 70 کتاب به زبان عربی نوشته است. کتاب های او تا کنون به
33 زبان جهان ترجمه شده است.
کتاب هایی که از هیکل به زبان فارسی ترجمه شده
عبارتند از : پاییز خشم ، بریدن دم شیر، میان مطبوعات و سیاست ، دیداری دوباره با
تاریخ و...و به این ترتیب میراثی بزرگ از خود به جای گذارد که سخت به آن می بالید.
اما فراتراز آن تجربه چند دهه حضور در عرصه های سیاسی و رسانه ای مصر و جهان عرب
بود که تعامل با اندیشمندان و سیاستمداران جهان شاکله اصلی آن را تشکیل می داد و از
برگ های زرین دفترزندگی اش به شمار می آید. به عبارت دیگر او یکی از پیشتازان
دیپلماسی فرهنگی و نرم بود. دیدارها و گفتگوهایی که داشت و مطالعاتی که انجام می
داد، هیکل را به یک نگاه جامع ، مجهز کرده بود. هنگامی که در باره یک موضوع سخن می
گفت، به آن از چند زاویه نگاه می کرد و از قضاوت قاطع ،سریع و تک زاویه ای پرهیز می
کرد.
او مدتی پست وزارت اطلاع رسانی (ارشاد ملی) و زمان کوتاهی مسئولیت وزارت
خارجه مصر در زمان جمال عبدالناصررا بر عهده داشت و در این دوران نقش برجسته ای در
حل بحران های داخلی و خارجی این کشور ایفا کرد. سخنرانی پرشور ناصر در جریان ملی
شدن کانال سوئز در سال 1956 و نطق وی پس از شکست مصر در جنگ ژوئن 1967 و ده ها
سخنرانی دیگر توسط هیکل نوشته شد.با قدری تسامح ، می توان نسبت او به ناصر را مانند
دکتر حسین فاطمی و دکتر مصدق دانست. بر پایه این شباهت که هر دو روزنامه نگار و
طرفدار ملی شدن (در ایران نفت و در مصر کانال سوئز) بودند و هر دو به وزارت دولت
مرادشان هم رسیدند. البته با این تفاوت که فاطمی پس از کودتای 28 مرداد 1332 اعدام
شد و تنها یک سال پس از دوره نخست وزیری مصدق را دید، ولی هیکل چند دهه پس از ناصر
را پشت سر گذارد و از دنیا رفت. "آندره مالرو" در فرانسه و "مولانا ابولکلام" در
هندوستان نیز مثال های شاخص دیگر این عرصه اند.
دکتر هادی خانیکی
استاد دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات در نشست علمی
با موضوع " بررسی اندیشه های استاد حسنین هیکل اندیشمند فقید معاصر مصر در خصوص
تعاملات فرهنگی و تاریخی ایران و جهان عرب " که به همت سازمان فرهنگ و ارتباطات
اسلامی و دانشگاه علامه طباطبایی دراردیبهشت ماه سال جاری برگزارشد ، هیکل را
روزنامه نگار و اندیشمندی عمل گرا برشمرد که به گفته خودش میان مطبوعات و سیاست
راهی نزدیک وممکن یافته بود. دکتر خانیکی در ادامه سخنرانی خود افزود:" او علاوه بر
روزنامه نگاری ، تحصیلات دانشگاهی نیز در زمینه رسانه داشت و همین موفقیت او را به
خبرنگاری کنشگر که مدام در پی یافتن و تحقق اندیشه های کاربردی برای برون رفت جامعه
مصر ، جهان عرب و دنیای اسلام از بحران های پیچیده سیاسی و فکری است ، تبدیل کرده
بود. به همین اعتبار اگر یادداشت های مطبوعاتی هیکل را بررسی کنیم، متوجه می شویم
او در مسائل روز ، خودش دیدگاه های بسته را باز می کند و با همین نگرش دنیای عرب را
به دنیای ایرانی پیوند می زند و از اولین کسانی است که در جهان عرب به موضوع ایران
پرداخته است.
نگاه هیکل به انقلاب اسلامی
ایران
حسنین هیکل مانند بسیاری از مصری های دیگر به
ایران و ایرانی هاعلاقه زیادی داشت. در زمان تحولات ملی شدن صنعت نفت یک ماه در
ایران حضور داشت و به دنبال آن کتاب " ایران بر فراز آتشفشان" را در سال 1952 نوشت.
او شیفته دکتر محمد مصدق و جنبش ملی شدن نفت ایران بود و از همین حرکت الهام گرفت و
جمال عبدالناصر را به ملی کردن کانال سوئز ترغیب نمود و بعدها نیز تحولات ایران را
دنبال می کرد. بعد از سال 1357 نیز دو بار به ایران سفر کرد و کتابی جدید در باره
انقلاب اسلامی نوشت. او با وجود مخالفت های شدیدی که با اسلام سیاسی از نوع اخوانی
آن ( اخوان المسلمین) داشت ، نسبت به جمهوری اسلامی و امام خمینی"ره" خوشبین بود و
آن را الگویی موفق برای سایر کشورهای خاورمیانه ارزیابی می کرد. تلاش های هیکل در
انعکاس اندیشه های رهبران ایران به جهان عرب همچون آیت الله کاشانی، دکتر مصدق ،
دکتر فاطمی ، دیدار و گفت و گو با امام خمینی "ره" و ... توانست با خلق آثاری چون
" مدافع آیت الله" و "توپ های آیت الله" ، تصویری روشن از انقلاب اسلامی ایران به
جهانیان به ویژه جهان عرب ارائه کند.
. .
از این رو می توان
گفت هیکل یکی از پل های ارتباطی ایران و کشورهای منطقه بود. ذکر این نکته خالی از
لطف نیست که سال ها پیش از هیکل پرسیدند شما که دارای فرهنگ ، تمدنی بزرگ و اهرام
سه گانه و ... هستید، چرا پس از یورش اعراب به مصر زبان و فرهنگ تان کاملا از بین
رفت و تبدیل به یک کشور عربی شدید؟ که او در پاسخ گفت :"چون ما فردوسی
نداشتیم".فردوسی به شما زبان مادری ، غرور ملی و همه چیز داد. پس از ترور دردناک
شیخ حسن شحاده رهبر شیعیان مصر توسط سلفی های تکفیری ، به شدت اخوان المسلمین را
مورد انتقاد قرار داد و تاکید کرد حاکمیت این جریان نمی تواند در مصر تداوم
یابد.
. . هیکل از تاریخ ایران به عنوان یک تمدن کاملا آگاه بود. او مصر را
یکی از صاحب خانه های دنیای بشریت می دید و دقیقا همین نگاه را به ایران نیز داشت .
با این که او سیاسی بود ، ولی فراتر از سیاستمداران رایج عمل می کرد. نگاه او به
ایران ، نگاهی متمدنانه و تاریخی بود. این روزنامه نگار در آخرین سفر خود به ایران
در سال 1372، اظهار داشت:" ایران و مصر با توجه به جایگاهی که در منطقه دارند ، دو
رکن سازنده فضای خاورمیانه هستند. آن ها می توانند به اتفاق هم نقش آفرین باشند و
من در حسرت این موضوع مانده ام."
آقای سید صادق
الحسینی که ریاست "انجمن های دوستی ایران و مصر" و " گفتگوهای ایرانی و عربی" را
در پیشینه کاری خود دارد، در مقاله ای با عنوان " دیدار در مزرعه" می نویسد:" یک
بار هیکل در منزل مسکونی خود که در کنار یک مزرعه بزرگ در حاشیه پایتخت مصر قرار
داشت ، به من گفت به دوستان خود در تهران بفرمایید که ایران اسلامی برای اولین بار
از زمان رومیان و پارسیان قدیم توانسته است قدم های خود را در سواحل مدیترانه تثبیت
کند. و این به معنای آغاز انحلال تک ابرقدرتی آمریکا و ظهور ابرقدرتی منطقه ای توسط
یک کشور مهم آسیایی است که می تواند برای ده ها سال در معادلات دنیا تاثیرات خود را
بگذارد.اما لازمه اش این است که حسابی و محکم از حزب الله لبنان و فرهنگ مقاومت
دفاع کند و هیچ وقت آن ها را تنها نگذارد ، چون آینده منطقه از آن مقاومت و جریان
حزب اللهی از نوع سید حسن نصرالله خواهد بود ؛ شخصیتی که دنیا و آخرت یعنی زمان و
روح حرکت انسانی در او مجتمع شده است. حسنین هیکل عربستان سعودی را یک قدرت منطقه
ای رو به افول و اضمحلال می دانست و اعتقاد داشت قبیله آل سعود در حال استحاله و
خروج نهایی از صحنه سیاسی منطقه است و دیگر حتی برای اربابش آمریکا کارکردی
ندارد.
او در مصاحبه ای تفاوت سید حسن نصرالله
و ملک عبدالله را این گونه بیان می کند: " با سید حسن نصرالله دبیر کل جنبش حزب
الله لبنان به مدت 9 ساعت در باره مسائل مهم منطقه ای و بین المللی مذاکره کردم.
این نه ساعت بسیار سریع گذشت ، ولی احساس کردم ملاقات نیم ساعته ام با ملک عبدالله
( پادشاه سابق عربستان) به اندازه یک قرن طول کشید ؛ زیرا او در این ملاقات فقط یک
سوال پرسید و آن هم این بود که رابطه ات با زنان در این سن 80 سالگی چه گونه است؟!
روز بعد هم مطبوعات سعودی نوشتند که ما در آن دیدار در باره مسائل مهم منطقه ای
گفتگو کردیم!
. .
هیکل بر گفت و گوی فرهنگ ها اعتقاد راسخ داشت و معتقد بود
"گفت و گو" می تواند فاصله ها را کمتر کند. او حتی فراتر از آن "گفت و گوی اندیشه
ها" را برای خروج جهان کنونی از تصلب و کاهش تنش ها مطرح می سازد. از نظر او رسانه
ها در بازنمودن و بستن فضای گفت و گو بسیار موثر هستند. به همین دلیل درآخرین سفر
به ایران ، بازدید از موسسه اطلاعات و بخش های مختلف آن و دیدار با حضرت حجه
الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی مدیر مسئول و سایر کارکنان روزنامه ، در ردیف
اولین برنامه های آقای هیکل بود. خاطره بازدید او از روزنامه اطلاعات آن قدر
دلپذیر و شیرین بوده که پس از بازگشت به قاهره، نامه ای به روزنامه اطلاعات فکس
نمود و از برخورد گرم و صمیمانه آقای دعایی تشکر کرد و ابراز امیدواری نمود که این
دوستی پایدار بماند. با همین نگاه ، یکی از اقدامات او دعوت جهان عرب به گفت و گو
با ایران بود و در این راستا به گفت و گوی نهادها و جوامع مدنی با یکدیگر فارغ از
دولت ها تاکید می ورزید.
.
.
هیکل یک بار در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در
نوفل لوشاتو و یک بار پس از پیروزی انقلاب در شهر قم با امام خمینی"ره" مصاحبه کرد.
او دو بار در دوران مبارزات مردم برای ملی شدن صنعت نفت و سال 1354 که شاه در اوج
اقتدار قرار داشت و دو بار هم در دوران استقرار نظام جمهوری اسلامی به ایران
سفرکرد .
سرانجام این روزنامه نگار پر
آوازه مصری روز 28 بهمن ماه سال 1394 در بیمارستان الحسین قاهره جان به جان آفرین
تسلیم نمود و پیکر او از مقام راس الحسین (ع) تشییع و در آرامگاه خانوادگی شان به
خاک سپرده شد.
جناب آقای دکتر ظریف وزیر امور
خارجه کشورمان در پیام تسلیتی به همسر ایشان سرکار خانم هدایت علوی تیمور خاطرنشان
ساخت :" تلاش های مستمر مرحوم هیکل در تبیین صحیح سیاست های استعمارگران و اشغال
گران صهیونیست و ارائه شخصیتی از خود به عنوان یک روزنامه نگار بارز ماندگار ، واقع
گرا و ژرف اندیش در طول هفتاد و پنج سال فعالیت رسانه ای ، او را به جایگاهی رساند
که روزنامه نگار قرن نامیده شد.
. .
" همچنین جنبش
حزب الله لبنان در پیامی به همین مناسبت یادآور شد : "مصرو جهان عرب ، اهالی رسانه
، صاحبان اندیشه ، قلم و سیاست استادی گرانقدر و عالمی برجسته را از دست دادند.
محمد حسنین هیکل با داشتن شخصیت منحصر به فرد ، تفکر رسا و قلمی نویسا ، سابقه ای
درخشان در تاریخ سیاسی و مبارزاتی و کار حرفه ای داشت .در این پیام تاکید شده بود
که روابط عمیق هیکل با مقاومت و رهبران آن در مسیر وحدت و جهاد و پیروزی ، در وجدان
ها و اذهان باقی خواهد ماند و افکار ، نوشته ها و مواضع سیاسی و حرفه ای وی همواره
به عنوان چراغی روشنگر، در زمان حال و آینده در تاریخ معاصر عربی پاینده خواهد
ماند. امیدوارم زندگی پرتکاپوی حسنین هیکل و
راهی را که او بین مطبوعات و سیاست گشود، افق های تازه ای را در مسیر حرکت همکاران
یعنی اصحاب رسانه و خبرنگاران شهرمان ایجاد نماید تا به منزلت جایگاه و فعالیت های
ارتباطی خود بیشتر آگاه شده و با نشاط روزافزون به رسالت خود که اطلاع رسانی و
تنویر افکار عمومی است، جامه عمل بپوشانند. با عرض
تبریک به مناسبت " روز خبرنگار" این مقاله را با کلامی از شهید صارمی که با خون
خود بر آن مهر تایید زد ، مزین می سازم.
"خبرنگار را می توان شهید
کرد ، اما جوشش خونش هرگز آرام نخواهد گرفت. خبرنگار را می توان اسیر کرد و او را
می توان در غروب گمنامی نگاه داشت ، اما قلم هرگز در اسارت نخواهد ماند.
یادش
گرامی و راهش پاینده باد
.
.
نذر کردم گر از این غم به
درآیم روزی تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
به هواداری او
ذره صفت، رقص کنان تا لب چشمه خورشید درخشان بروم
تازیان را
غم احوال گران باران نیست پارسایان ،مددی تا خوش و آسان بروم
ورچو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون همره کوکبه آصف دوران
بروم
"حاقظ"
اقدام تحسین برانگیز
و قابل ستایش کشاورز خیر روستایی شهرمان (جناب آقای جواد خوبان از روستای سراور)
که با خرید 700 کیلوگرم یونجه بسته بندی شده برای آهوان پناهگاه حیات وحش موته ،
شگفتی ساز شد و آن را نذز سلامتی و موفقیت فرزندش و نیز رفع خشکسالی از طبیعت نمود
و نیز در فاصله یک هفته پس از آن ، دست یازیدن کشاورز اصفهانی دوستدار محیط زیست که
سه و نیم تن (3500 کیلوگرم) از محصولات مزرعه و علوفه دست رنج خود را به تغذیه علف
خواران (کل، بز،قوچ، میش وحشی و آهوان) پارک ملی و پناهگاه حیات وحش کلاه قاضی
اختصاص داد، در اینجانب انگیزه ای به وجود آورد تا با نگاشتن این مقاله ، لزوم
ایجاد نگاهی نو به ادای نذر در جامعه امروز را یادآوری نمایم.
خاطر نشان می سازم که روزنامه جام جم (شنبه 2 مردادماه 1395)
به نقل از آقای خوبان در گزارشی باعنوان " نذر محیط زیست ، پدیده ای جدید و
فرخنده" آورده است :" یک روز که با اتوبوس از اصفهان بازمی گشتم ، دیدم چند آهو
کنار جاده ایستاده اند . اتوبوس در فاصله 50 تا 60 متری آن ها نگه داشته بود و در
پنج دقیقه ای که توقف داشتیم ، دیدم بچه یکی از این آهوها دو سه بار می خواست شیر
بخورد ، اما مادرش شیری نداشت. خیلی دلم سوخت و اشک از چشمانم سرازیر
شد.
. .
با خود گفتم این زبان بسته ها در این بیابان
بی آب و علف چه دارند که بخورند؟ او در ادامه می افزاید : شکر خدا توانستم مقداری
علوفه برای آن ها بخرم و در اختیار یگان حفاظت محیط زیست قرار دهم. هرچند برخی از
مردم این کار را مسخره می کنند ، اما من کار خودم را می
کنم."
.
مفهوم نذر در لغت نامه دهخدا به معنی عهد، پیمان و چیزی را بر خود واجب کردن و در واقع ، پیشکش کردن شیئی یا عملی به نیرویی برتر و مافوق بشری است. از منظر فرهنگی و جامعه شناسی نیز نذر رفتاری است که انسان خودش را در برابر پروردگار، پیامبر و امامش مسئول می داند که در ازاء گرفتن حاجت ، آن را ادا کند. آیه 35 سوره آل -عمران ، دقیقا به نذر اشاره دارد ؛ آنجا که مادر حضرت مریم (س) می فرماید: " خدایا فرزندی را که در شکم دارم، برای تو نذر می کنم." نذر اگرچه یک ظرفیت عظیم برای شیعیان است، اما آنچه در این میان باید به آن توجه داشت، گسترش دایره شمولات نذر و عنایت به ضرورت ها و نیازهای جامعه می باشد. آنچه در زمینه "ادای نذر" تا کنون در کشور ما مرسوم بوده و دامنه وسیعی دارد ، نذری غذا در مناسبت های مختلف مذهبی به خصوص دهه اول محرم هر سال است ، که متاسفانه در مواردی بیش از حد طبخ و توزیع گردیده و حتی زمینه هایی برای اسراف مهیا می سازد. البته این نکته را خاطرنشان می سازم که بنده در روزهای تاسوعا و عاشورا و ... برای به دست آوردن غذای نذری سر از پا نمی شناسم و همواره ندای مادر مرحومه ام در گوشم طنین انداز است که در هنگام توزیع غذای نذری می گفت:" نذری را از دم شمشیر هم باید گرفت" و ... اما اگر سفارش مولای متقیان حضرت علی (ع) را نصب العین فعالیت های خود قرار دهیم که می فرمایند: "فرزند زمان خویشتن باش" ، باید زمینه های گوناگون ادای نذر را با شرایط موجود جامعه انطباق داد و بر اساس آن عمل کرد. کمک به ازدواج جوانان ، ترویج کتاب و کتاب خوانی، پشتوانه تحصیلی بودن برای یک فرد، ایجاد مراکز آموزشی و پژوهشی ، حمایت از مولف در چاپ کتاب ، حمایت از پژوهشگران در راستای پیشبرد پروژه های تحقیقاتی و ... از مواردی است که می توان در تبیین فرهنگ نذر مورد توجه قرار داد. نگارنده برای روشن نمودن این موضوع ، ازطریق جستجو در سایت های خبری فعالیت های ویژه و مواردی جالب توجه را در قالب نذر در پهندشت کشور عزیزمان ایران و نیز سایر کشورهای مسلمان پیدا نمود که میتواند راهگشای مخاطبان محترم برای ادای نذر در جامعه باشد.
الف : نذر فرهنگی
نذر فرهنگی ، مشارکتی معنا دار ، آگاهانه ، عاشقانه و طرحی نو برای
زندگی سرشار از لذت معنوی و روح نواز است. به عبارت دیگر طرحی است اجتماعی ، فرهنگی
که هدف آن احیای سنت حسنه نذر و ایجاد فرصت برای تمامی افرادی است که می خواهند و
می توانند وقت و مهارت خود را نذر کنند.
در محفل عاشقان قرار دگری است وین باده ناب را خمار
دگری است
هر علم که در مدرسه حاصل گردد کاری دگراست و عشق
، کار دگر است
یکی ازمواردی که در چارچوب نذر
فرهنگی در مناطق مختلف کشور اجرا می شود، نذر کتاب است. ایده "نذر کتاب" ازسوی
مدیر انتشارات هزاره ققنوس در سال 1388 مطرح گردید . او در این رابطه می گوید:" ما
نمی خواهیم کتاب ها در قفسه کتابخانه ها زندانی شوند. تلاش ما ترویج سنت حسنه نذری
دادن برای یک محصول فرهنگی مثل کتاب است؛ فرهنگ نذری فقط برای غذای جسم نیست؛ بلکه
می توان غذای روح مردم را نیز تامین کرد. از این طریق در جهت ترویج فرهنگ مطالعه به
قطع درختان کمتر نیازمند می شویم و به محیط زیست کمتر آسیب رسانده می شود ، زیرا
هر کتاب خوب و مفید را چند نفر می توانند مطالعه کنند." خوشبختانه این طرح بعد از
چند سال از اجرا از سوی ناشران متعدد با اقبال مواجه شده
است.
.
به عنوان نمونه در دهه اول محرم سال 1394 تعدادی از
جوانان اهوازی در طرحی ابتکاری ، غرفه ای برای ادای نذر خود برپا کردند. در این
غرفه کتاب های متنوع با موضوع های مختلف روی میز منظم چیده شده بود و هرکس می
توانست به انتخاب خودش هر تعداد کتاب که دوست داشته باشد را بردارد.( گزارش
خبرگزاری مهر از ابتکار مردم اهواز با عنوان " نذرهایی که خوردنی نیستند"- یکشنبه 3
آبان ماه 1394) – در اردبیل هم غرفه های کتاب با استقبال مردم در تاسوعا و عاشورای
حسینی مواجه گردید که شعار "با نذر کتاب یک شمع در حرم آگاهی بیفزاییم" ، برجستگی
خاصی داشت.
اگر بخواهیم در باره نذری های
فرهنگی ماه رمضان سال جاری (1395) سخن بگوییم، بیش از هر نام ، نام سید جواد هاشمی
بازیگر و کارگردان سینما و تئاتر به چشم می خورد که در رسانه ملی هم چهره ای شناخته
شده محسوب می گردد. او از 25 سال پیش تا کنون در ایام ماه مبارک رمضان تئاترهای
مذهبی را روی صحنه می برد و جالب این که هیچ یک از عوامل آن دستمزدی دریافت نمی
کنند و همه شریک این نذر فرهنگی می شوند.
.
"دکتر طاها عبدالعزیز" مسلمان
هندی الاصل تانزانیایی در مورد نذورات عاشورا می گوید: " در هندوستان بیشتر نذورات
در روز عاشورا ، توسط معتمدین مساجد جمع آوری می شود و چندین بورس تحصیلی به نام
امام حسین (ع) تعریف می شود. دانشجویان منتخب و متقاضی برگزیده شده و برای ادامه
تحصیل در رشته های پزشگی و مهندسی به کشورهای پیشرفته اعزام می گردند و بعد از
اتمام تحصیل به کشور مراجعه و تحت عنوان " نذر امام حسین(ع)" به مسلمانان خدمت می
کنند.
نذر دشوار آیت الله العظمی بروجردی "ره"
یرای تندی نکردن با دیگران ، آن را به یکی از متفاوت ترین نذرهای ایرانی معروف کرد.
حضرت آیت الله العظمی بروجردی زمانی که در بروجرد ساکن بودند، نذر کردند اگر
نتوانند خشم و عصبانیت خود را کنترل کنند، و به دیگران تندی نمایند، یک سال روزه
بگیرند. ایشان یک روز در حین مباحثه علمی با یکی از شاگردان خود عصبانی شدند و با
او بلند صحبت کردند. بعد از آن ، چون عهد خود را شکسته بودند، به مدت یک سال ( به
غیر از روزهای حرام) روزه گرفتند. نذر آیت ا...العظمی بروجردی برای تادیب نفس شان ،
اگرچه دشوار و بزرگ بود، اما هستند کسانی که با نذرهای کوچک و نمادین ، انگیزه های
اجتماعی و دینی شان را به نمایش می گذارند.
.
چند سال قبل ، چند
جوان خوش ذوق در کربلا نذرشان را به گونه دیگری ادا کردند که از چشم هیچ رسانه ای
در جهان اسلام مخفی نماند. آن ها گوشه ای از حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) نشستند و
به طور صلواتی کفش های زائران را واکس زدند تا هم غبار از پای زائران زدوده باشند و
هم جنبه اجتماعی و پرمهر دین را نشان دهند. جنبه ای که یک اندیشمند غیر مسلمان هم
با درک آن نامش در صف نذرکنندگان قرار گرفت.
"آنتوان بارا" فرزند یوسف بارا نویسنده و اندیشمند فرانسوی ، یکی از کسانی بود که
با نذر متفاوتش سر زبان ها افتاد. او با وجود این که مسیحی است در سن 70 سالگی و در
روز اریعین سیدالشهدا(ع) با هیات های عزاداری پیاده روی کرد تا به گفته خودش گوشه
ای از رنج های قافله حضرت زینب (س) را لمس کند. او که کتاب " حسین در اندیشه مسیحیت
" را نوشته ، در باره این کارش می گوید:" هیچ انسان منصفی منکر فضیلت های امام حسین
(ع) و انقلاب بزرگش نمی شود. او وارث رسول الله (ص) است و شباهت بسیاری به حضرت
عیسی (ع) دارد. من نذر کرده بودم پیاده به این زیارت بیایم و این تجربه منحصر به
فردی بود. در این سفر چیزی جز زیبایی ندیدم."
نذرها اگرچه بیشتر انگیزه های فرهنگی و اخلاقی دارند، اما در مواردی
بهانه های سیاسی هم نذری های متفاوت را در پی داشته است. معروف ترین نذر سیاسی
تاریخ معاصر را به فتحعلی شاه قاجار نسبت می دهند. او در ایام جوانی نذر کرده بود
که اگر به سلطنت برسد اولا از قم مالیات نگیرد ، ثانیا آن را آباد کند که البته بعد
از جلوس فقط به شرط دوم وفا کرد و با آن که پادشاه خسیسی بود، در کمال سخاوت برای
تعمیر و تزیین شهر قم تلاش کرد. او گنبد حضرت فاطمه معصومه (س) را با خشت های مسی
زراندود و تزیین کرد و یک بیمارستان ( دارالشفاء) ، یک مدرسه علمیه و یک مهمان سرا
در شهر قم بنا کرد.
ب : نذر کاشت
درخت
درخت در اندیشه ایرانیان همچون حلقه
اتصال انسان با عالم هستی است. از آن رو که به سوی آسمان سر برمی کشد و ریشه ای
استوار در خاک دارد. بر همین اساس درخت در صحیفه ذهن او در گذر تاریخ وجهی مقدس
یافته و هدف نذر و نیاز عامه مردم از قبیل کمک به تهیدستان ، مسافران ، ثواب اخروی
، پاک کردن گناهان و شفا گرفتن و ...قرار گرفته است. در برخی مکان ها مردم به
درختانی مانند سرو کاشمر، که پیشینه ای دیرینه داشته و کهن سال اند، دخیل می بندند
و نذرهایی که بیش از از هر چیز مفهومی از سبزینگی ، باروری ، رویش و زایش را در خود
دارند ، مطرح می سازند.باور به این درخت در دوران عباسیان آن چنان گسترده شد که
خلیفه دستور داد آن را ببرند.
.
جعفر شهری در جلد
سوم کتاب "طهران قدیم " هنگام توصیف تفریح ها و مسافرت های بیرون شهر تهرانی ها ،
به نقش درخت توت و میوه آن در کمک به مسافران اشاره ای جالب توجه دارد: " دیگر از
اسباب جلب ییلاقی و مسافر و زائر به این مکان ( امامزاده داود) یکی هم وجود درخت
های توت وقفی در مسیر و محل و اطراف آن بوده که اهل خیرهایی کاشته ، نذر زوار
امامزاده داود کرده بودند ، که خود تنقل و بلکه غذای زائران را تشکیل می داد. دکتر
ناصر تکمیل همایون تاریخ نگار و تهران شناس در این باره می گوید: " درخت توت از
جمله درختان محبوب در بسیاری از شهرها از جمله تهران به شمار می آمد ؛ حتی در دوره
های پیش از قاجاریه و صفویه ، در بسیاری از مسیرهای کاروان روی تهران ، مردم درخت
توت می کاشتند و نذر می کردند تا مسافران و رهگذران از آن ها بهره بگیرند . اساس
این نذر برای برطرف ساختن گرسنگی و تشنگی مسافران بوده است.
نذر همسایگان
تمام موجودات
زنده ، مخلوقات خداوند هستند و حق حیات برای آن ها محفوظ است. چقدر زیباست که به
موجودات زنده اطراف مان توجه بیشتری نموده و برای آن ها نیز سهمی در زندگی قائل
شویم ؛ چرا که ما انسان ها باعث آلودگی محیط زیست و از بین رفتن زیست گاه های طبیعی
آن ها شده ایم. اعضای سازمان مردم نهاد "مکتب حرمت حیات " به عنوان مدافعان محیط
زیست ، طبیعت و حیوانات در کشور ، جمعه هر هفته برنامه غذا رسانی را با عنوان " نذر
همسایگان " برای حیوانات در سطح شهر، پارک ها و باغ وحش ها اجرا می کنند. آن ها بر
این باورند که حیوانات اطراف مان همسایگان ما هستند و انسان ها نباید نسبت به هیچ
نوعی از موجودات زنده بی تفاوت باشند. اعضای این سازمان مردم نهاد صبح جمعه هر هفته
، در رستورانی دور هم جمع می شوند و به صورت گروهی غذا آماده کرده و بین حیوانات
سطح شهر ، خارج از شهر و باغ وحش ها تقسیم می کنند .آن ها امیدوارند با این حرکت
انسانی بتوانند در حمایت از حیوانات به صورت گسترده فرهنگ سازی کنند.
اعضای "
مکتب حرمت حیات" به سرکار محترم خانم دکتر معصومه ابتکار رئیس سازمان محیط زیست
کشور به خاطر جلوگیری از قربانی کردن گوسفندی به میمنت ورودشان به شهرستان اراک ،
لوح تقدیر سپاس و مهربانی به ایشان اهدا نمودند.خوشبختانه فعال زیست محیطی شهر ما
جناب آقای مهندس حسین عبیری گلپایگانی هم در این زمینه ساعی و کوشا هستند و با بسیج
علاقمندان به تنوع زیستی و محیط زیست گام های ارزنده ای در این زمینه برداشته اند .
البته تلاش ایشان به این فعالیت منحصر نگشته و همراه با داوطلبان سالی چند بار بخش
هایی از کوه دماوند را از زباله ها پاک سازی می کنند. علاوه بر آن ایشان طرح هایی
را برای ادای نذر نسبت به حفاظت از محیط زیست با عنوان " نذری های ماندگار" مطرح
ساخته اند که امیدواریم به رشته تحریر درآورده و در دسترس دوست داران طبیعت قرار
دهند.
نذر سلامت
یکی از نذرهای متفاوت رمضان امسال (1395) ، نذر سلامت بود که از
سوی دانشجویان مهاجر افغانی رشته های پزشگی در مشهد مقدس برگزار شد. یکی از
دانشجویان در این رابطه می گوید: " با همکاری اهالی محل ، مسجد حضرت ابوالفضل (ع)
منطقه گلشهر از توابع مشهد، در اختیار ما قرار گرفت تا ایستگاه نذر سلامت را در آن
جا برپا کنیم و بتوانیم به همه شهروندان اعم از افغانی و ایرانی ، خدمات پزشگی
رایگان ارائه دهیم. اسم این نذر ، " طرح رایگان پایش سلامت " بود که با کنترل دیابت
، کنترل فشار خون ، تعیین سایر شاخص های سلامت و مشاوره انجام گردید . استقبال
مردم به حدی بالا بود که ما تقریبا هر روز از ساعت 12 ظهر تا 7 شب مراجعه کننده
داشتیم."
علاوه بر آن جمعی از پرستاران بیمارستان ها نیز در قالب نذر
سلامت دقیقا مانند مورد بالا ، خدماتی را از هشتم تا یازدهم محرم از طریق دو
ایستگاه پایش سلامت ، صلواتی به هزاران نفر از عزاداران حسینی ، زائرین و مجاوران
حرم رضوی ارائه نمودند
در راستای ابتکار و خلاقیت در "
ادای نذز" جا دارد از نذر خون
بخصوص در روزهای تاسوعا و عاشورا، نذر ورزش (
تهیه و توزیع وسایل ورزشی برای جوانان )، نذر اشتغال برای ایجاد کارگاه به منظور
ایجاد شغل و کاستن بیکاری و ... اشاره نمایم. به عنوان مثال در بجنورد تاجری هر
سال یک کیلو نخ و از هررنگ 200 گرم در قالب نذر به نیازمندانی می دهد که بافنده
فرش هستند ، اما برای خودشان کار می کنند.
.
بدون تردید نمونه های فراوان دیگری در سطح کشور و سایر مناطق اسلامی
در زمینه " ادای نذر " وجود دارد که باید ترویج گردد.
در پایان تمایل دارم
یک دغدغه جدی را با مخاطبان عزیز در میان بگذارم. هر سال در روزهای تاسوعا و
عاشورای حسینی درمناطق مختلف شهری و روستایی ایران از جمله گلپایگان ، پس از صرف
غذا ، ظرف های یک بار مصرف به صورت زننده ای در سطح معابر عمومی و جوی های آب پخش
می گردد. اگرچه سال گذشته، جمعی از اعضای تشکل های مردمی زیست محیطی شهرمان
متعهدانه نسبت به جمع آوری آن ها اقدام نمودند ، که جای تقدیر وتشکر دارد ؛ اما ای
کاش مردم ما باور می کردند که اکثر ظرف های یک بار مصرف ، علاوه بر ایجاد سرطان،
وقتی در سطح زمین پخش و پراکنده می گردند ، مانع از تنفس زمین و خاک گردیده و با
جذب نشدن در گردونه طبیعت ،آسیب فراوانی به سلامت زیست بوم و انسان ها وارد می
سازند.
.
پیشنهاد بنده این است که همشهریان عزیز در ایام
عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین (ع) نذر کنند که اولا ظرف های غذای یک بار مصرف
را پس از صرف غذا در جایگاه های مخصوص که از سوی شهرداری تعیین شده ، قرار دهند و
ثانیا به اندازه توان خود درجمع آوری آن ها و پاکسازی شهر، مشارکت داشته
باشند.بدیهی است که هر یک از ما در این رابطه باید احساس مسئولیت نموده و ایمان
بیاوریم که اگر به نذر خود در مقابله با دشمنان طبیعت جامه عمل بپوشانیم ، اجری
بزرگ و پاداشی نیکو در انتظارمان خواهد بود.
طنز و تحولات اجتماعی
به مناسبت روز قلم و
به بهانه کتاب طنز در دست چاپ استاد ابوالقاسم طالبی
هزل من هزل نیست، تعلیم
است بیت من ، بیت نیست، اقلیم است
گرچه با هزل، جد
بیگانه است هزل و جدم از یکی خانه است
شکر
گویم که نزد اهل هنر هزلم از جد دیگران خوش
تر
" سنایی"
شاید بهترین تعریف از واژه طنز، عنوان کتابی
نایاب از زنده یاد احمد شاملو با عنوان " تلخند " باشد.در ترکیب این واژه هم تلخی
وجود دارد و هم نکته مثبتی چون خنده ، گویی اگر مطلبی طنزآلود بر این معیار قرار
نگیرد، از طنز فاصله گرفته است. تلخند در پایان خوانش یک مطلب ، یا اثر هنری دیداری
، یا شنیدن اثر ظریف شنیداری ، مخاطب را لحظه ای در فضای کشف و شهود قرار می دهد.
مکاشفه ای تلخ و مسکوت ؛ تلخند یا همان طنز ، باعث می شود که شما چیزی را حداقل به
یاد آورید و اگرچه به ظاهر لبخند بر لبان شما نشسته ، اما قلب تان در مرز شکستن
قرار بگیرد.
بدون تردید بخش مهمی از آثار ادبی منثور و منظوم فارسی در حیطه
طنز تعریف و طبقه بندی شده است.از طنز اجتماعی و انتقادی عریان عبید زاکانی ، تا
طنز ظریف و موثر سعدی و کنایات طنزآلود حافظ که اوج سخنوری و بلاغت در بیان است. در
میان آثار ادبی ایران انواع متنوعی برای طنز به کار گرفته شده ، اما کفه حکایات و
لطایف سنگین تر و به لحاظ ادبی از ارج و اعتبار فراوان تری برخوردار است. بزرگترین
استاد حکایت (به نظم و نثر) ، بی گمان شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی است که اساسا به
دلیل وسعت نظر و تجارب فراوانش ، اهمیت طنز را نیک دریافته و همواره گرایشی آشکار
یا نهان به آن داشته و از طنز زیرکانه بهره می برده است.
ایرانیان به طنز پردازی و قوه لطیفه سازی و موقعیت پردازی برای خنده
شهره هستند. شاید هیچ قوم و قبیله ای را هم در این عرصه به رقابت و هماوردی نمی
پذیرند.داوری در باره میراث طنز فاخر و آثاری که یکسره ویژه طنز و فکاهه نوشته شده
باشد، در تاریخ ادب و فرهنگ ایران چندان دشوار نیست. آثاری همچون کتاب های عبید
زاکانی که گنجینه طنز اجتماعی و نقد باورها و خرافات و مناسبات ناهنجار و حتی ستم و
نابرابری های طبقاتی است، بدون تردید یگانه و بی مانند است. علاوه بر آن عرفای ما
غالبا شیرین سخن و شکربیان و طناز بوده اند.آثار عطار، سنایی ، مولانا ، حافظ و
سعدی از لطایف و نکته های ملیح و طنزهای فاخر و کنایات هنرمندانه سرشار است.مصیبت
نامه شیخ فریدالدین عطار نمک خالص است که طعم حکمت و عرفان را دوچندان می کند.
مولانا در جای جای مثنوی شریف جوک و لطیفه ای گفته و از ترشی و تلخی درسنامه های
معنوی کاسته است. خیام و حافظ و سعدی ملاحت و طنازی را چنان لباس فاخری پوشانده اند
که پیش از آن قابل تصور نیست.
تلطیف زندگی و روابط خشن و دشوار میان عامه
مردم ، گسترش شادمانی و سهل گیری و ظرفیت افزایی و امکان طرح مباحثی که در عرف و
قانون ، خطوط قرمز و تابو محسوب می شود و از همه مهم تر تخلیه فشارهای روحی ، روانی
، سیاسی و فرهنگی از طریق طنز ، چونان گریزگاهی است که فشارهای فراتر از تحمل را
دور ساخته و اجازه تنفس در هوایی دیگر می دهد. طنز اجتماعی و نقد سیاسی ، تیغ پنهان
محرومان و عامه مردم است که به زبان مشترک ملت بدل می شود. نسل های متمادی این سلاح
پنهان را حفظ نموده و سینه به سینه منتقل کرده اند. آموزگار مردم و شاگرد این مدرسه
نیز خودشان هستند. بنابرین کارکرد طنز در جامعه "روشنگری "است ؛ تا آنجا که همه چیز
را موضوع انتقاد خود قرار می دهد. بدیهی است که هرچه حکومت ها به طرف آزاداندیشی
حرکت کنند، فضای طنز پردازی منطقی تر خواهد بود و هرچه به سوی انسداد متمایل شوند ،
طنز را محدودتر و پیچیده تر می کنند. با این حال طنز از چنان قابلیتی برخوردار است
که در حالت انسداد نیز سخن می گوید. طنز با بیان اشکالات و آسیب های اجتماعی ، بیش
از آن که افراد جامعه را بخنداند، راه را برای تفکر باز می کند. وقتی چارلی چاپلین
در فیلم "عصر جدید" ، الیناسیون ( از خود بیگانگی ) را موضوع طنز و نقد قرار داد،
به هیچ وجه به دنبال تقبیح مدرنیته یا کنارگذاری آن نبود، بلکه تنها می کوشید نشان
دهد که مدرنیته چگونه می تواند انسان ها را بی هویت کند و از سوی دیگر چارلی چاپلین
با ظرافت منحصر به فرد خود به مخاطب گوشرد می کند که اگرچه تکنولوژی برای بشر آسایش
ایجاد می کند، اما دریغ که ماشینی شدن ، آرامش را از او سلب می نماید.
با ورود مطبوعات به صحنه اجتماع در دوره قاجار ، مدت زیادی طول
نکشید که نشریات طنز نیز جای خود را در مطبوعات پیدا کردند. بندر بوشهر به دلیل
موقعیت بندری این شهر و نقش مهم دریا و کشتیرانی در متن ارتباطات بین المللی قرار
داشت.از این رو روشنفکران بوشهری با محافل و روزنامه های مخالف دولت قاجار در خارج
از کشور ، تعامل دائمی داشتند و مقالات و اخبار بوشهری ها در نشریاتی مانند حکمت و
ثریا در مصر، اختر در اسلامبول ،حبل المتین در کلکته هند و حتی قانون در لندن به
چاپ می رسید، به طوری که میرزا آقاخان کرمانی در نامه ای به میرزاملکم خان نوشت: "
روزنامه قانون در بوشهر غوغا کرده است". از این رو بندر بوشهر در زمره نخستین
شهرهای ایران بود که در آن چاپخانه و روزنامه به وجود آمد و نخستین هفته نامه مصور
و کاریکاتور در ایران با عنوان "طلوع" در سال 1318 (1900 میلادی) در بوشهر به طبع
رسید. نشریه طلوع مصور 6 سال قبل از پیروزی انقلاب مشروطه در بوشهر توسط عبدالحمید
خان ملقب به متین السلطنه منتشر می شد. قریب به اتفاق پژوهشگران تاریخ مطبوعات ،
این نشریه را نخستین نشریه فکاهی و کاریکاتوری ایران می دانند. روزنامه فکاهی دوم
ایران "آذربایجان" بود که به دو زبان فارسی و آذری چاپ می شده و مطالب آن همچون
طلوع ،سیاسی و اجتماعی بوده و جنبه سرگرمی و تفریحی محض نداشت.
یکی از نشریه
های تاثیرگذارعصر مشروطه نشریه فکاهی و انتقادی " ملانصرالدین" به سردبیری جلیل
محمد قلی زاده بود که به زبان ترکی و گاهی روسی منتشر می شد. ملا نصرالدین ابتدا
در تفلیس و سپس در تبریز و باکو انتشار یافت. در این مجله میرزا علی اکبر صابر با
نام مستعار "هوپ هوپ" اشعار انتقادی خود را منتشر می کرد. جلیل محمد قلی زاده که
ازنبوغی کم نظیر و شم مردم شناسی قوی برخوردار بود، با درک این واقعیت که اکثریت
مردم خاورمیانه از نعمت خواندن و نوشتن محروم بوده و در نتیجه با مطبوعات بیگانه می
باشند، در روزنامه خود علاوه بر به کارگیری طنز ، با استفاده از محاوره های روزمره
مردم و ضرب المثل ها ، از هنر تصویری - مردمی کاریکاتور بهره گرفت . انتشار و نفوذ
این نشریه با تصویری که حاوی روحیه جدیدی از زندگی بود، موجب فراهم آمدن انگیزه و
ایجاد زمینه مساعد در اذهان و قلم نقاشان ایرانی شد.عظیم عظیم زاده را می توان
نخستین کاریکاتوریست ایرانی دانست که به شکل حرفه ای در نشریات مصور فکاهی متعددی
از جمله نشریه ملانصرالدین نقش آفرین
بود.
نشریات صوراسرافیل (تهران)، نسیم شمال (رشت) ، آذزبایجان (تبریز) و ...عمدتا از
روزنامه طنز ملانصرالدین که به زبان ترکی آذربایجانی در تفلیس چاپ می شد، متاثر
بودند.دهخدا، لاهوتی، نیمایوشیج و ... تاثیرات فراوانی از صابر پذیرفته اند که
سید اشرف الدین گیلانی سرآمد آن ها می باشد ؛ به طوری که نشریه نسیم شمال را به
شیوه ملانصرالدین اداره می کرد.
فراموش نکنیم که یکی از
خاستگاه های اصلی طنز در ادبیات فارسی ، دوره مشروطه است. دراین مقطع تاریخی زبان
طنز فراگیر شد .دلایل موفقیت شعر طنز مشروطه دراثرگذاری بر مردم به شرح زیر
است:
شعر طنز مشروطه ،زبانی ساده و عامیانه دارد. آهنگین است. تعریف اجتماعی و
اعتراضی دارد و از اشکال تازه ای استفاده کرده است.
میرزاده عشقی سرآمد طنازان
شوخ طبع این دوره است.علاوه بر او، سید اشرف الدین قزوینی ( مدیر روزنامه ادبی ،
فکاهی نسیم شمال ) ، میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر، میرزا علی اکبر دهخدا، ایرج
میرزا و ... نیز از شاعران برجسته عصر مشروطیت بودند که با شعر و زبان در بیداری
مردم نقش بسزایی داشتند.
میر زاده عشقی
در عین حال عصر مشروطه یکی از ادوار مهم شکوفایی
نثرطنزآلود نیز می باشد. به عنوان نمونه مشخص باید از علی اکبر دهخدا نام برد که با
نام مستعار "دخو" در نشریه صوراسرافیل ستون طنزآمیز "چرند و پرند" را می نوشت.
دهخدا در طنزنویسی شیوه ای را بنیان گذاشت که تا امروز پیروان و علاقمندان بسیار
داشته و دارد .
در گذر زمان مجله فکاهی "توفیق" را به عنوان نشریه یکه تاز
طنز بخصوص از دوره سوم انتشار (دهه 1340 شمسی) مورد بررسی قرار می دهیم. اگرچه این
نشریه از سال 1301 تا سال 1318( دوره اول) و از سال 1318 تا سال 1332(دوره دوم
وکودتای 28 مرداد) منتشر شد و در قالب طنز از آزادیخواهان بخصوص هواداران نهضت ملی
شدن صنعت نفت حمایت می کرد ، اما سومین دوره انتشار این مجله ( از سال 1337 تا سال
1350) با درخشش ویژه ای همراه بود. در سال های دهه 1340 خورشیدی طنز انتقادی و
اجتماعی در توفیق بسط و گسترش یافت و می توان گفت " مکتب توفیق به وجود
آمد."
در نوروز سال 1337 در شرایط بسیار سخت
پس از کودتا و زیر سانسور شدید، روزنامه فکاهی برادران توفیق با استقبالی بی نظیر
از سوی مردم مواجه شد.در شروع این دوره، کاریکاتورهای صفحه اول توفیق در انتقاد از
قصاب و بقال و یخ فروش بود ؛ اما پس از دوسال تلاش ، با حوصله و پشتکار و با ممارست
خستگی ناپذیر و بهره مندی هوشمندانه و خطر کردن و تحمل سانسورها و توقیف ها ،
آستانه پذیرش انتقاد طنز سیاسی را در کشورایران که صفر و حتی زیر صفر بود،به صورت
اعجاب انگیزی بالا برد . در این دوره (دهه 1340) ، توفیق این شعار را سرلوحه فعالیت
خود قرار داد:" توفیق مجله ای ملی و مستقل است که به هیچ حزب و دسته و جمعیتی
وابستگی ندارد". اگر بزرگ ترین وظیفه مطبوعات را "نوشتن حقایق و روشن کردن افکار
عمومی بدانیم" ، توفیق به اعتراف دوست و دشمن ، به مراتب بالاتر از شرایط و امکانات
زمان به وظیفه خود عمل کرد و سربلند بود؛ زیرا تنها حقایق را می نوشت.دامنه طنز و
نقد توفیق از مسائل اجتماعی به عملکرد مقامات عالی رتبه هم کشیده شد. دکتر علی
امینی به عنوان نخست وزیری با عملکرد دوگانه، منوچهر اقبال بله قربان گو، اسدالله
علم صدر اعظم کلنگی و سرانجام امیر عباس هویدا صدر اعظم عصایی که نماد هیئت حاکمه
در برابر مردم محسوب می شدند، جایگاه مهمی را در روی جلد و مطالب داخل نشریه به خود
اختصاص می دادند.
توفیق پس از روزنامه های اطلاعات و کیهان پرتیراژترین و در عین
حال پرنفوذ ترین ، ماندگارترین و اثرگذارترین نشریه ایران بود. سرانجام این نشریه
که به گفته شادروان باستانی پاریزی یک مکتب برای طنزنگاری و فکاهی سرایی و
کاریکاتورسازی به شمار می رفت و به اندازه یک دانشکده ( روزنامه نگاری طنزآمیز) نقش
آفرین بود، به دستور هویدا در تیر ماه سال 1350 به ورطه توقیف دائمی کشانده
شد.
در این راستا مناسب می دانم از روان شاد رضا ارحام صدر پایه گذار طنز
انتقادی و مکتب نمایشی ، کمدی اصفهان یاد کنم که با تلاش زایدالوصف خود سعی کرد تا
نمایش های کمدی را از حالت کمدی صرف خارج کند و در کنار خنداندن مخاطب ، به مسائل
سیاسی و اجتماعی هم بپردازد. او که به شکرپاره اصفهان معروف بود، تشویق کننده طنز
مکتوب در این شهر یا اولین کتاب طنزآوران اصفهان بود که با نام "نصفهان" منتشرمی
گردید.
اکنون شایسته است در مسیر تاریخ طنز ایران و بعد از پیروزی انقلاب
شکوهمند اسلامی با نکوداشت یاد و نام شادروان "کیومرث صابری فومنی" نگاهی به فرآیند
شکل گیری طنز و کاریکاتور " گل آقا " داشته باشیم. روز 23 دی ماه در سال 1363 یادداشت های روزانه طنز با نام مستعار "
گل آقا " و تحت عنوان " دو کلمه حرف حساب " با محتوی انتقاد از دستگاه های دولتی و
مشکلات موجود جامعه در صفحه سوم روزنامه اطلاعات چاپ شد که نقطه عطفی در طنزنویسی
ایران و احیاگر طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب بود. نویسنده این ستون کیومرث صابری
فومنی بود که بعد ها در سال 1369 مجله طنز و کاریکاتور " گل آقا " را منتشر کرد.
مجله ای که اولین شماره اش با شمارگان 100 هزار نسخه نایاب شد و به چاپ دوم رسید.
فعالیت های " گل آقا " منحصر به هفته نامه باقی نماند . انتشارهفته نامه ، ماهنامه
، سالنامه "گل آقا"و نیز سایر محصولات فرهنگی "گل آقا" در قالب کتاب طنز و
کاریکاتور و سرانجام "خانه طنز ایران" به منظور پرورش طنزنویسان جوان ، از دیگر
فعالیت های کیومرث صابری بوده است. سرانجام در 2 آبان ماه سال 1381 و در دوازدهمین
سالگرد انتشار هفته نامه " گل آقا " تصمیم به تعطیلی هفته نامه به دلایل نامعلوم
گرفت و با چاپ سرمقاله شماره 548 ، که این بار در آن نه شاغلام وغضنفری بود و نه گل
آقایی، با نام صابری از تصمیم خود برای پایان کار هفته نامه خبر داد.
آقای گل مطبوعات ایران ویار دیرین شهید رجایی
در روز 11 اردیبهشت ماه سال 1383 دیده از جهان فروبست و جامعه مطبوعاتی را داغدار
کرد. اگرچه گل آقا رفت ، اما "طنز گل آقایی " باقی ماند. او خود طنز را مانند تیغ
جراحی در دستان باکفایت پزشکی دردآشنا و متخصص می دانست که قصد داشت غده ای چرکین
را جراحی و مداوا کند. به زبان دیگرطنز گل آقایی آمیزه ای از " نوش و نیش" بود .
یادش گرامی و نامش جاودانه باد.
خوشبختانه فرهیختگان شهر ما نیز از توجه به این ژانر (سبک ) هنری تاثیرگذار در
اصلاح جامعه غافل نگشته اند. تا آنجا که اطلاع دارم شادروان میرزا غلامحسین پریشان
( پریشان بزرگ ) ، شادروان میرزا محمد باقر پریشان ( اعتماد پریشان ) ، شادروان
اعتضاد اشراقی ، شادروان امیر هوشنگ اشراقی ، شادروان شهاب الدین لاهوتی ، شادروان
جواد غیاثی ، شادروان سید محمد حسن نوربخش ، حضرت حجه الاسلام والمسلمین محمد محمدی
گلپایگانی، استاد محمد علی سعیدی ، استاد محمد شهیدی و استاد محمد تقی مذهبی در این
زمینه آثاری داشته اند که امیدواریم به زیور طبع آراسته گردیده و در دسترس
علاقمندان قرارگیرد.
کتاب طنز در دست چاپ
جناب آقای ابولقاسم طالبی ، انگیزه ای برای اینجانب به وجود آورد تا به مناسبت روز
قلم ( 14 تیرماه ) این مقاله را به نگارش درآورم. از سال ها پیش تا کنون اشعار آقای
طالبی به مناسبت های مختلف در روزنامه های اطلاعات و رسالت و مجله های اطلاعات
هفتگی ، جوانان و گل آقا و نیز رسانه های محلی گلپایگان نظیر سایت آخاله ، هفته
نامه صدای گلپایگان و ...انعکاس یافته است. اساسا به نظم کشیدن مناسبت ها ،
رویدادها و اتفاقات و شریک بودن در شادی و غم مردم از طریق شعر موجب ماندگاری
احساسات ، گرایش ها و عملکردها بوده و خاطره ها را جاویدان می سازد. طنز نیزدر قالب
شعر به دلیل مانوس بودن مردم ما با آن ، نسبت به سایر سبک ها تاثیر بیشتری بر
هشیار سازی مردم و فراگیر ساختن فرهنگ نقد در جامعه ومرزبندی با تخریب
دارد.
ضمن تشکر و قدردانی از امام جمعه محترم
گلپایگان حضرت حجه الاسلام و المسلمین جناب آقای اسماعیلی که همواره با فرهنگ
دوستان همدلی نموده و در مناسبت هایی نظیر هفته کتاب، روز قلم ، روزخبرنگار و ...
نویسندگان و اصحاب رسانه را مورد تشویق و حمایت قرار می دهند و با آرزوی توفیق
بیشتر جناب آقای طالبی ، شعر طنزگونه ای از ایشان را که در روزنامه اطلاعات ( صفحه
گفته ها و نوشته ها) به چاپ رسیده ، خاطرنشان می سازم.
هرچه می خوانم به روز وشب کتاب زندگی می شوم وامانده تر
اندر حساب زندگی
شد فزون سنم ز پنجاه و ندیدم روز خوش بس که
جولان ها زدم در پیچ و تاب زندگی
اغنیا جوجه کباب و بره بریان می
خورند قسمت من کاچی و دوغ و عقاب زندگی
بنز و ماکسیما به
زیرپای پولداران و من با دوچرخه می زنم پا در رکاب زندگی
پولداری را بدیدم می دهد پول نزول می زد او هم دست و پا در منجلاب
زندگی
ترسم همچون بانک ها رونق بگیرد این عمل لاجرم مسدود گردد شیر
آب زندگی
نام نیکت طالبی با شعر نابت زنده است قامت شعر تو می
ماند به قاب زندگی
در پایان با یادآوری این نکته که طنزبا کمی اختلاف مترادف هزل می
باشد، این مقاله را با شعری از حضرت مولانا به پایان می برم.
هزل تعلیم است آن را جد شنو تو مشو بر ظاهر هزلش
گرو
هر جدی ، هزل است پیش عارفان هزل ها جد است پیش
عاقلان
فردا برای خواندن دیر است
شاخه گلی تقدیم به خادمین کتاب
ای باغ پرسخاوت اندیشه های ناب سوگند به برگ برگ تو اعجاز آفتاب
جان من و تو هرگز از هم جدا مباد ای خوب جاودانه ، ای دوست ، ای کتاب
" فریدون مشیری"
عنوان این مقاله شعار نمایشگاه بین المللی کتاب در سال 1395 بود که در نیمه اردیبهشت ماه برپا گردید. هراس از این که اگر امروز نخوانی ، فردا را هم از دست داده ای ۰
اصطلاح "خادم
کتاب" را نخستین بار زنده یاد طهوری مطرح ساخت .ناشر شریف و خوش نامی که همیشه خود
را خادم کتاب می نامید . طبعا این نام برازنده اکثریت جامعه ناشران و کتاب فروشان
کشور است. متاسفانه هیچ گاه موضوع خواندن ،چنین وضعیت نامطلوب و پژمرده ای نداشته
است ، به گونه ای که می توان گفت اکنون در جامعه ما در میان مسائلی مانند کم آبی،
بیابان زایی، حاشیه نشینی ، اعتیاد و ... بحران عدم مطالعه و ناخواندن بسیار غم
انگیز است.کاهش تیراژ کتاب از 3000 نسخه در دهه 50 و 60 خورشیدی به 500 نسخه در دهه
90 با وجود دوبرابر شدن جمعیت جای تامل فراوان دارد. در همین راستا سخنان شهردار
محترم تهران در بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب در "شهر آفتاب" جالب توجه
است:" نمی شود در شهری زندگی کنیم که تعداد مغازه های فروش لوازم آرایشی 8 هزار
باشد، در حالی که تعداد کتاب فروشی های آن 1200 واحد، نمی شود در شهری زندگی کنیم
که درآمد لوازم آرایش فروشی های آن 15 هزار میلیارد تومان باشد و درآمد کتاب فروشی
ها هزار میلیارد تومان و ..." آقای دکتر غلامعلی حداد عادل در روایتی از سفر خود به
مسکو با عنوان " روس ها کتاب خوان هستند" ، می نویسد : در جوانی و در روزهایی که در
آکسفورد (انگلستان) و نیز نیویورک بودم، همه کتاب فروشی ها را پرجمعیت و پر رونق
دیدم؛ اما انصاف این است که بگویم هیچ کجا را مثل مسکو ندیدم .با مشاهده علاقه مردم
مسکو به کتاب خوانی ، احترام من نسبت به مردم روسیه بیشتر شد. اگر بگویم که در یک
کتاب فروشی حدود 100 هزار جلد کتاب در دسترس خریداران بود و چند صد نفر زن و مرد
همزمان مشغول خرید کتاب بودند، اغراق نگفته ام. فضای کتاب فروشی از حیث شلوغی شبیه
میدان های تره بار تهران در ساعت 11 صبح بود، با این تفاوت که سر و صدایی شنیده نمی
شد و ... " و در ادامه می افزاید": بی اختیار به یاد کتاب فروشی های تهران و خلوت
بودن آن ها و کسادی کار و کسب ناشران و کتاب فروشان افتادم و ..." (روزنامه همشهری
، 16 دی ماه 94 صفحه 28)۰
در اهمیت کتاب برای تکامل جوامع
همین بس که تمام ادیان آسمانی و رجال بزرگ تاریخ بشری از طریق کتاب جاودانه مانده
اند و روابط فرهنگی جامعه بشری نیز از طریق پوشش کتاب و مبادلات فرهنگی تقویت شده
است. جایگاه کتاب در دین مبین اسلام تا آن حد است که خداوند متعال رحمت خود را در
دل مصحفی ارزشمند و در قالب معجزه ای راه گشا بر نبی مکرم اسلام(ص) نازل کرده و
همگان را به پیروی از آن دعوت می نماید. از این رو برای تمدن و فرهنگی که دین اش
متکی بر نوشتن و نوشتار است و متن مقدس اش با سوگند به قلم و آنچه می نویسد، آغاز
می شود، باید کتاب و کتاب خوانی شأن و ارج راستین خود را همواره بازیابد. در شرح
حال جاحظ متفکر مسلمان و بزرگ قرن سوم هجری بیان کرده اند که نسبت به کتاب و کسب
دانش علاقه وافری داشت. هرگاه کتابی به دست او می رسید، آن را کاملا می خواند . او
تا سال های پایانی عمر نسبتا طولانی خود غرق مطالعه و تحقیق در کتاب های گوناگون
بود و سرانجام عمر خود را در این راه از دست داد و زیر انبوهی از کتاب ها جان سپرد
۰با همه رقیب
هایی که در دوران معاصر برای کتاب پیدا شده ، از رادیو و تلویزیون تا اینترنت و
شبکه های اجتماعی ، هنوز کتاب مهم ترین عامل انتقال دهنده فرهنگ شناخته می شود و
تنها اوست که پذیرای عمیق ترین احساس و دریافت بشری است، به طوری که درجه پیشرفتگی
یک جامعه به نوع و میزان کتابی سنجیده می شود که در آن انتشار می یابد؛ زیرا کتاب
ها رشته پنهان نخی هستند که قطعات تاریخ را به هم پیوند می دهند. از این رو کتاب
محدود به ورق های کاغذ نیست، بلکه زنده است و حیات دارد. در حقیقت کتاب همان چراغی
است که مشعل هدایت انسان می شود . با درک این موضوع و طی شدن تجارب گوناگون بشری
سخن سقراط مبنی بر این که " جامعه وقتی به فرزانگی و سعادت می رسد که مطالعه کار
روزانه اش باشد"، بهتر فهمیده می شود.هنوز هم یک متن کلاسیک مانند "ابله"
داستایفسکی در آمریکا با تیراژ 700 هزار نسخه ای چاپ می شود و کتاب هایی چون "
ارباب حلقه ها" با تیراژ میلیونی منتشر می گردند و ...بدون شک برگزاری
هر ساله نمایشگاه بین المللی کتاب تهران زیباترین نمایش فرهنگی در ایران عزیز است.
نمایشگاه کتاب را به درستی می توان "نوروز کتاب و کتاب خوانی " نام نهاد؛ چرا که
همه ویژگی ها و زیبایی های نوروز را در دل خود دارد. از سوی دیگر در فرهنگی که
رمضان را" بهار قرآن " می داند و قلم در ردیف سوگند های کتاب مقدس آن قرار می گیرد،
نباید شگفت انگیز باشد که نمایشگاه کتاب ، "نوروز کتاب" نامیده شود. این موضوع در
سخنان ریاست محترم جمهوری در بیست و هشتمین نمایشگاه بین المللی کتاب (اردیبهشت 94)
به شکلی دیگر متجلی می شود: "منطق ما کتاب است،نه شمشیر- کتاب مایه افتخار و
پشتوانه ماست و راه توسعه ما را هموار خواهد کرد . به عبارتی بخش بزرگی از دیپلماسی
فرهنگی ما بر عهده کتاب است۰
ایران از جمله
تمدن های اولیه بوده است که به فرهنگ و اهمیت آن آگاهی یافته و معروف است که از
نخستین تمدن های قصه گوی جهان است که همواره در بیان و تفسیر و تبلیغ موضوع های
گوناگون از عنصر قصه و داستان بسیار بهره برده وعجیب نیست که تا مقطع اختراع ماشین
چاپ و ظهور نشر به مفهوم نوین ، ایران آن روزگاران یکی از مراکز تکثیر و ترجمه و از
پایگاه های مهم علم و دانش بوده است. بدیهی است که در این مسیر درخشان ناشران،
نسبتی دیرینه با حفظ ارزش های اندیشه ای ،فرهنگی و آیینی جوامع دارند؛چرا که
مخاطبان را به سرچشمه روشنایی رهنمون می سازند و از این رو شایسته تکریم و تحسین
اند. به عبارت دیگر ناشران و نویسندگان دو رکن اصلی و انکار نشدنی از فرآیند گسترش
فرهنگ به شمار می روند۰
در جریان بازدید
از نمایشگاه بین المللی کتاب با چند ناشر گلپایگانی مواجه گردیدم که کنجکاوی ام را
برانگیخت.برای اینجانب موجب خرسندی است که همشهریان ما با نشر آثار و کتاب ها در
ترویج فرهنگ سهیم هستند. نکته جالب توجه این است که خاستگاه این ناشران "شهر گوگد"
می باشد؛ زیرا پس از راه اندازی کتاب فروشی صبایی در سال 1341 توسط مرحوم حاج آقا
رضا صبایی در گوگد ، فرزندان ایشان و برادر زاده شان فرزند مرحوم حاج رجب علی
صبایی ، راهی تهران شده و از طریق انتشار کتاب به بازاریابی فرهنگی می پردازند۰انتشارات صبا با
مدیریت آقای حاج علی اکبر صبایی پروانه نشر خود را در سال 1341 از اتحادیه ناشران و
کتاب فروشی ها دریافت نموده و آنچه در خور ملاحظه می باشد این که ایشان هفتمین
پروانه نشر را به عنوان یک ناشر فعال از آغاز صدور تا آن مقطع زمانی به خود
اختصاص داده است.این پیشگامی در صنعت نشر برای ما غرور انگیز و نمادی از علاقمندی
به مسائل معنوی و فرهنگ دوستی شهرستان ما می باشد. این ناشر عمدتا چاپ کتاب های
مذهبی و ادبی را در دستور کار خود قرار داده است۰
انتشارات رهنما
با مدیریت آقای حاج محمد جواد صبایی و اخذ پروانه نشر در سال 1361 با شماره 347
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تلاش عمده خود را تا کنون مصروف چاپ و انتشار بیش از
1500 عنوان کتاب های درسی زبان انگلیسی ، فرانسوی و ...در مقاطع دانشگاهی از
مراحل ابتدایی تا عالی ( آزمون های تافل و ...) نموده و در زمره اولین ناشران در
این زمینه می باشد. علاوه بر آن نسبت به انتشار فرهنگ های دوزبانه
(دیکشنری) از
انگلیسی ، فرانسوی، آلمانی ، ایتالیایی، اسپانیایی ، نروژی و ... به فارسی و بالعکس
اهتمام ویژه ای مبذول داشته است. چاپ کتاب هایی در زمینه خودیاری به زبان
فارسی نیز از جمله اقدامات انتشارات رهنما می باشد۰
انتشارات گلپا
با مدیریت آقای حاج محمد تقی صبایی و اخذ پروانه نشر در سال 1380 به طور مشخص در
رابطه با انتشار کتاب های ادبیات، مذهبی ، روانشناسی و عمومی فعالیت دارد و تا
کنون بیش از 100 عنوان کتاب را به چاپ رسانده است. البته استاد ما جناب آقای
صبایی هم اکنون در گوگد جنب مسجد جامع کتاب فروشی فعالی راه اندازی نموده و تعامل
فرهنگی بسیار خوبی با علاقمندان به کتاب دارد و فرزند فرهنگ دوست و خلاق ایشان
آقای مهدی صبایی در انتشارات گلپا بار مسئولیت نشررا بردوش می کشد.همچنین فرزند
دیگر ایشان جناب آقای هادی صبایی با راه اندازی "کتاب سرای بیان" در نشر و پخش کتاب
در حوزه روانشناسی فعال می باشد. جا دارد از کتابی هم که با عنوان " آشنایی با
معارف قرآن" توسط استاد حاج محمد تقی صبایی تالیف گردیده و توسط انتشارات گلپا در
سال 1392 به چاپ رسیده، یاد کنم که با تاکید بیشتر برویژگی های مثبت دنیا نسبت به
ویژگی های منفی آن به یک نوآوری دست یازیده است۰
انتشارات فردوسی
با مدیریت آقای محمد معراجی ناشر کتاب های حقوقی ، تاریخی، فرهنگ ، هنر و ادبیات ،
انتشارات رهنمای اندیشمند با مدیریت خانم اشرف صبایی ، انتشارات رهنمای فرهنگ با
مدیریت خانم اعظم صبایی ، انتشارات درخت زندگی با مدیریت آقای محمد صبایی ،
انتشارات صبای جاوید با مدیریت آقای علی صبایی انتشارات قلم و اندیشه با مدیریت
آقای علی اصغر آقابراتی ، انتشارات کلبه با مدیریت آقای مجید میر مهدی ، انتشارات
زهد با مدیریت آقای حسن وقوفی و با چاپ بیش از ۴۰۰ عنوان کتاب و شرکت چاپ و
انتشار بانک ملت با مدیریت اقای حاج محمود رشیدی دیگر ناشران گلپایگانی هستند که
در تهران فعالیت دارند۰
تا آنجا که به
یاد دارم در گلپایگان دو کتاب فروش وارسته و عاشق آقایان حاج مهدی حقیقی و حاج
ابوالفضل خادمی در پیشبرد اهداف آموزشی و فرهنگی نقش آفرین بودند۰
مغازه آقای
خادمی از ابتدا تا یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی روبروی دبیرستان فردوسی
(سابق) بود و پس از آن به ابتدای خیابان شهید رجایی انتقال یافت. به نظر بنده
مرحوم آقای خادمی را می توان به عنوان خادم راستین به فرهنگ شهرمان قلمداد کرد؛
زیرا علاوه بر فروش کتاب ، مطبوعات نیز طی سالیان متوالی توسط ایشان به دست مردم می
رسید و مهم تر این که کتاب فروشی مرحوم خادمی یک "حوزه عمومی" و یک "پاتوق فرهنگی"
بود . بحث های گروهی فرهنگیان در زمینه مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در مغازه
ایشان زبانزد خاص و عام بود و در جلسات هفتگی دبیران آموزش و پرورش که اغلب جنبه
مذهبی داشت و در منازل آن ها برگزار می گردید، حضوری فعال و دائمی داشت.هرگز فراموش
نمی کنم در سال های آخر دبیرستان و اول دانشگاه در برخی از اوقات حدود 2 ساعت در
روز در مغازه ایشان کتاب های مختلف را تورق می کردم و این انسان دوست داشتنی نه
تنها ناراحت نمی شد بلکه اینجانب را به حضور بیشتر در کتاب فروشی ترغیب می
نمود۰
خداوند رحمت کند
استاد عزیز ما مرحوم آقای اثنی عشری دبیر زبان انگلیسی را که با اقامت طولانی خود
در کتاب فروشی ایشان طی یک روز تا مطالعه کتابی را به پایان نمی رساند، آنجا را ترک
نمی کرد.هنوز هم نفیس ترین و کمیاب ترین آثار و کتاب ها در مغازه آن مرحوم موجود
است و افسوس و دریغ بزرگ که این گنجینه معنوی و ارزشمند هم اکنون در دسترس مردم
قرار ندارد. خاموش شدن این کانون فرهنگی و مردمی با درگذشت آقای خادمی خسارت بخش
بود. امیدواریم فرزندان ایشان این میراث گرانقدر را به هر شکلی که می توانند ، احیا
کنند۰
اما جای بسی
خوشبختی است که فرزند برومند مرحوم حقیقی جناب آقای حاج محمد حقیقی چراغی را که پدر
بزرگوارش برافروخته بود، با حضوری گرم و با نشاط همچنان مشتعل و درخشان نگاه داشته
و به رسالت فرهنگی خود جامه عمل می پوشد۰
در همین راستا
مایلم از چهره ای خدوم و درعین حال گمنام یاد کنم که با عشق وصف ناپذیری که از
پدران خود به ارث برده بود، در راستای حفاظت و زیبا سازی کتاب ها سر از پا نمی
شناخت. مرحوم آشیخ مهدی مذهبی هنگام مراجعه به اداره آمار (ثبت احوال) دوران رضا
خان برای تعیین فامیل بر خلاف سایر مردم رباط اسفنجه که فامیل سهرابی را برای خود
برگزیدند( به واسطه حضور سهراب خان در آن محل) ، به دلیل علاقه به هنر تذهیب کاری
کتاب ، فامیل خود را مذهبی انتخاب کرد. آن مرحوم با صحافی و تذهیب کاری سهم بسزایی
را در حراست از اندیشه ها و آثار، بخصوص متون مذهبی نظیر قرآن مجید و مفاتیح الجنان
در گلپایگان به خود اختصاص می دهد. علاوه بر آن در زمینه قلمدان سازی( معروف به
قلمدون) و مرکب دانی برای نوشتن هم دارای هنری منحصر به فرد بوده است. این اقدام
نشانگر ارزش قلم بوده که قرآن کریم به آن سوگند خورده است۰
حضرت حجه
الاسلام والمسلمین راشد یزدی که قبل از انقلاب چند سال میهمان همشهریان در گلپایگان
بودند، در یک نشست آموزشی در مشهد مقدس در سال 1393 در رابطه با جایگاه رفیع قلم
روایتی را با این مضمون مطرح نمودند که: "قلم را باید یا در بناگوش گذارد تا به مغز
نزدیک باشد و یا در جیب بغل سمت چپ که به قلب انسان نزدیک است"۰
فرزند آشیخ مهدی
مذهبی جناب آقای محمد تقی مذهبی که از جمله فرهیختگان شهر ما محسوب می شود،
خاطرنشان ساختند که حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا رضا حسینی بارها به ایشان
فرموده اند:" من هنر قلمدان سازی را از مرحوم پدر شما فرا گرفته و مدیون ایشان هستم
۰
جای بسی خوشحالی
است که در حال حاضر 21 مجوز برای کتابفروشی های گلپایگان از سوی وزارت فرهنگ و
ارشاد اسلامی صادر گردیده که به طور مشخص کتاب فروشی های آقایان حقیقی، طالبی
،بهشتی ، متانت ، دلگشایی ، ضیایی ، توسلی ، صبایی (گوگد) ، قائدی ، جوانبخت و
توکل در فروش کتاب فعال هستند. باشد که هرکدام از این کانون های فرهنگی بتوانند با
جذب جوانان به سوی کتاب در توسعه پایدارشهر و روستاها سهمی را به خود اختصاص دهند و
اطمینان داشته باشند که شریف ترین پیشه را برگزیده اند. توفیق این عزیزان را در جهت
شکوفایی اندیشه ها و خدمتگزاری بیشتر از خداوند متعال خواستارم۰
امیدوارم در حد توان خود توانسته باشم نسبت به خادمین کتاب در گلپایگان ادای دین نمایم. باشد که این جمله حکیمانه در باور ما نهادینه گردد که :"ملتی قدرتمند است که با کتاب بیشتر مأنوس باشد"و این کلام "ولتر" را از یاد نبریم که " برگ های کتاب به منزله بال هایی هستند که روح ما را به عالم نور و روشنایی پرواز می دهند"۰
دکتر ابراهیم جعفری
چنان ز مقدم نوروز شد
طراوت عام که سبز گشت هم از آب تیغ چوب نیام
اگر ز عالم بالا نوید رحمت نیست به خاک این همه باران چه می برد
پیغام
بساط سبزه در و دشت را تمام گرفت زمین تمام
زبان شد به شکر نعمت
عام
"کلیم همدانی"
نگارش این مقاله : نوروز
۱۳۹۵
زمستان می رود و بهار می آید؛ زمین
نو و زندگی تازه می شود؛ این مسیر تغییر نیافتنی طبیعت است. یونسکو نوروز را روز
صلح نامید و جهان را به نوشدن دعوت کرد ؛ چرا که جهان پر از تخاصم و التهاب امروز ،
به نو شدن نیاز دارد؛ نوشدنی بر اساس الگوی طبیعت سرشار از صلح و همزیستی. کنار
رفتن زمستان و آمدن بهار ، زندگی و جهانی تازه ؛ اما چه کسی خواستار و پذیرنده این
نو شدگی است؟ و چگونه می توان نوروز را الگویی برای تحقق این مسیر تازه قرار
داد؟
نوروز یکی از
قدیمی ترین و کهن ترین عناصر فرهنگی تمدن ایران است.اگر بخواهیم میراث های ناملموس
در سطح جهان را مورد توجه قرار دهیم ، هیچ کدام غنی تر و مهم تر از آن نیست.نوروز
در چند دهه اخیر بیش از هر زمانی توانسته به خارج از مرزهای سرزمین ایران بزرگ یا
سرزمین حوزه فرهنگ ایران یعنی آسیای مرکزی ، هند و کشورهای شبه قاره گسترش یابد؛ به
گونه ای که می توان این روند را فرآیند جهانی شدن نوروز
نامید.
گسترش جغرافیایی
نوروز در سال های اخیر به اندازه ای بود که به عنوان میراث فرهنگی و معنوی بشری در
سال 2010 در شاخه آموزشی ، علمی ، فرهنگی سازمان ملل (یونسکو) به ثبت رسید و سپس
سازمان ملل متحد در 24 فوریه همان سال با تصویب قطعنامه ای روز 21 مارس برابر با
اول فروردین سال 1389 را به عنوان " روز جهانی نوروز و فرهنگ صلح در جهان " به ثبت
رسانید. به این ترتیب جشن نوروز ایرانی به عنوان باستانی ترین جشن تمدن بشری در سطح
بین المللی به رسمیت شناخته شد.
نوروز در 9 کشور
ایران ، افغانستان ، تاجیکستان به عنوان محور این جغرافیا و جمهوری آذربایجان ،
ازبکستان ، ترکمنستان ، قزاقستان ، قرقیزستان ،عراق و آلبانی با همین نام تعطیل
رسمی است. در برخی کشورها نظیر سوریه و ترکیه جشن نوروز نزد کردهای این کشورها از
اعتبار و احترام ویژه ای برخوردار است . فراگیر شدن نوروز در بخش هایی از هندوستان
و پاکستان را نیز باید به این مجموعه افزود.
رمز ماندگاری نوروز را باید در
ارتباط متقابل این میراث باستانی با تحولات زمانه دید. به گونه ای که سنت نوروزی
این حوزه ی وسیع تمدنی با هر نسلی معاصر می شود.این خصلت نو شونده و تحول پذیر
نوروز است که آن را ماندگار می کند.این که نوروز توانسته با وجود تفاوت نظام ها و
دیدگاه های متفاوت تاریخی و سیاسی، خود را حفظ و به آستانه دنیای مدرن بکشاند، تا
حدودی به جنبه زیبایی شناختی آن باز می گردد.غنای نوروز به لحاظ زیبایی شناختی را
باید با توجه به مناسبات نوین میان انسان و طبیعت جستجو کرد.در نوروز
آنچه طبیعی و بیرونی است، درونی و انسانی می شود.نوروز در هر عصری مطابق با نیازها
و طبق معیار های زیبایی شناختی آن عصر نو می شود و از دل این فرآیند تکاملی، نوروزی
دیگر زاده می شود.از این رو وظیفه داریم، در شرایطی که جهان امروز تشنه آرامش است،
پیوند تازه ای میان نوروز و ارزش های جهان شمول بشری نظیر صلح و آشتی میان ملت ها
برقرارسازیم.
بدیهی است با این نگاه می توانیم مفهوم آشنای نوروز را در معرض غنی
سازی معنوی تازه ای قرار دهیم، به طوری که متنوع ترین هویت ها و اقوام و زبان ها و
تکثرهای فرهنگی بتوانند در این سفره معنوی همنشین یکدیگر باشند. از سوی دیگر با
توجه به حضور اجتماعات بزرگ و کوچک مهاجران ایرانی در سراسر جهان ، امروزه کمتر
کشوری وجود دارد که مراسم نوروز در آن برگزار نشود. چیدن سفره "هفت سین " و پختن "
سمنو " اولین و مهمترین "سین" این سفره و برگزاری مراسم های چهارشنبه سوری، قاشق
زنی، تحویل سال نو، سیزده بدر و بسیاری از رسم های ریز و درشت آن مانند هدیه دادن،
و حضور شخصیت نمادین حاجی فیروز،خرید آجیل های مخصوص، تهیه غذا ها و شیرینی و
بسیاری موارد دیگر از سوی ایرانیان برگزار می شود. البته این مراسم در نقاط مختلف
جهان به اشکال مختلفی برپا می گردد و لزوما شکل واحدی ندارد.
دکتر نعمت الله
فاضلی در کتاب «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ»، می نویسد:"آیین های نوروزی در بین
ایرانیان بریتانیا اساسا بیش از آن که یک فعالیت خانوادگی باشد، یک فعالیت "اجتماعی
، گروهی " است . به این معنا که کانون برگزاری جشن ها و میهمانی ها بیش از آن که "
در منازل" وحول محور شبکه خویشاوندی شکل گیرد ، بیرون از خانه و حول محور گروه های
اجتماعی مانند دوستان و گروه های فرهنگی و نیز در نهاد های اجتماعی مانند سالن های
موسیقی، فروشگاه ها، رستوران ها، دانشگاه ها و موسسات فرهنگی انجام می شود. در عین
حال یادآوری این نکته ضروری است که حتی گسترده ترین شکل آیین های نوروزی ایرانیان
ساکن در بریتانیا در " سالن ها و فضاهای بسته" انجام می شود و بر خلاف جشن های
اقلیت های قومی دیگر ساکن این کشور مانند چینی ها که محل سکونت خود را آذین بندی
نموده و چراغانی می کنند و حتی کارناوال و... به راه می اندازند، جشن سال نو ایرانی
جلوه و ظهور عمومی چندانی در سیمای شهر لندن ندارد؛ مگر مختصر فعالیت هایی که
فروشگاه های ایرانی انجام می دهند. البته در میان اغلب شهر های آمریکا که ایرانیان
حضور دارند، از سال 1383 به این سو در نیویورک جشن های نوروزی به خیابان ها نیز
کشیده شده و حالت رژه و کارناوالی به خود گرفته است. از این طریق آن ها حضور خود را
به عنوان یک قوم با ریشه قوی فرهنگی مطرح می سازند. در کانادا نیز روز 21 مارس (اول
فروردین ماه) ایرانیان مقیم در میدان های عمومی گرد هم می آیند و به شادی و سرور می
پردازند.
دکتر فاضلی دلیل
فراگیر شدن مراسم نوروز در سراسر اروپا و آمریکا را قابلیت سازگاری این جشن با
دنیای مدرن، شرایط مهاجران ایرانی و نیازهای آن ها به هویت یابی و ویژگی "چند
فرهنگی و دموکراتیک بودن" جوامع غربی می داند که اجازه انجام فعالیت های فرهنگی
اقوام مختلف را در درون خود می دهد.
نوروز با اخلاقیات مدرنیته که شامل بسط
روحیه تساهل و تسامح، احترام به حقوق انسان ها، حفظ محیط زیست و تکریم طبیعت،
برابری و مساوات، نفی تبعیض نژادی، تبعیض جنسی و قومی، تلاش برای شکوفایی استعداد
ها و انسان هاست، سازگار می باشد. همچنین نوروز یک آیین عقلانی است. بسیاری از آیین
های قوی و تاریخی که ریشه باستانی دارند، بر پایه منطق اسطوره ای یا متافیزیکی
هستند که انسان به کمک عقل سلیم یا معرفت عامه نمی تواند منطق، فایده و علل وجودی
انها را درک و شناسایی کند. از آنجا که بنیان نوروز بر اساس گردش سال و تحول در
طبیعت استوار است و همگان بر درستی و ضرورت آن اتفاق نظر دارند، یک آیین عقلانی
شناخته می شود. به علاوه نوروز آیینی دموکراتیک است. بر خلاف نوروز باستانی که بر
اساس نظم طبقاتی جامعه عصر قبل از اسلام شکل گرفته و نوروز در خدمت حاکمیت بود،
امروز یک آیین دموکراتیک و نماد عدالت و مساوات طلبی در تفکر و روحیه ایرانی است.
نوروز مانند دوران باستان به دوبخش "نوروز عام" و "نوروز خاص" برای طبقات برتر و
خواص تقسیم نمی شود. در نتیجه ایرانیان اعم از مهاجر و غیر مهاجر ، نوروز را آیینی
مدنی و دموکراتیک می شناسند که موجب تقویت حس همبستگی اجتماعی می
شود.
در زمینه
نیاز هویتی مهاجران ، بخشی از کارکردهای نوروز جنبه اجتماعی دارد و به موقعیت مهاجر
بودن آن ها مربوط است. نوروز برای مهاجران اعم از ایرانی ، افغانی ،تاجیکی و ....
به منزله " رسانه ای اجتماعی" است که از طریق آن مهاجران فرهنگ و هویت خودشان را
معرفی می کنند و از این طریق به تثبیت هویت و جایگاه خود در کشور میزبان می
پردازند. بر این اساس آیین نوروز نوعی دیالوگ و گفتگوی فرهنگی میان مهاجران ایرانی
به منزله یک "اجتماع" با جامعه ای که در آن میهمان هستند،می باشد که طی آن مهاجران
ایرانی نشان می دهند حاضر به هضم شدن یا "استحاله فرهنگی " در درون جامعه دیگر
نیستند.
اکنون که بیش از 5 سال از مصوبه سازمان ملل می گذرد، نوروز همچون
سخنگویی صادق پیام خود را به اشکال گوناگون در طول تاریخ رسانده است. این پیام در
این شعر حضرت حافظ متجلی می شود که:
آسایش دو گیتی
تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
و یا به قول
مولوی بزرگ :درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
!" با عرض تبریک فرارسیدن سال 1395 خورشیدی به مردم شریف گلپایگان در
هر نقطه از ایران و جهان ، امیدواریم همشهریان خارج از کشور، فرزندان خود راهرچه
بیشتر با میراث های معنوی این مرز و بوم از جمله نوروز خجسته آشنا سازند تا نسل
امروز از سرمایه های غنی فرهنگی خود غافل نگردد. در این راستا وظیفه خود می دانم
از مدیریت محترم سایت "آخاله" آقایان محمود نیکنامی و توحید نیکنامی که از طریق
این تریبون مردمی نسبت به معرفی و انعکاس آداب و رسوم نوروزی شهرمان در داخل و
خارج کشور تا کنون از هیچ کوششی فروگذاری نکرده اند ، قدردانی و سپاسگزاری
نمایم.
در پایان جا دارد این نوشتار را به کلام مقام معظم رهبری حضرت آیت
ا... خامنه ای مزین سازیم که :" ثبت جهانی نوروز ،هدیه ملت ما به سایر ملت هاست .
در شرایطی که متاسفانه جریان فرهنگی همواره از غرب به شرق است، ثبت بین المللی
نوروز، فرصت انتقال و صدور ارزش های والای فرهنگی به ملت های غربی
است." ای دریغ از من اگر مستم نسازد
آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی
شیشه غم را به سنگ هفت رنگش می شود هفتاد
رنگ
فریدون مشیری
نگارش این مقاله : نوروز ۱۳۹۵
دکتر ابراهیم جعفری
نوسازی دبیرستان امام خمینی "ره" یا بازسازی هویت فرهنگی؟
به نام خداوند جان و
خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی
ده رهنمای
خداوند کیهان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و
نشان و گمان برتر است نگارنده ی بر شده گوهر
است
"فردوسی"
شاید بتوان گفت تمدن
انسانی همانند درختی است که در سایه مراقبت و توجه مسئولان، متخصصان و عموم
شهروندان رشد کرده و بارور می شود. بدون تردید پیشینه تمدن را باید همچون ریشه چنین
درختی تلقی کنیم. ریشه درخت اگرچه دیده نمی شود، اما حیات درخت بستگی همه جانبه به
آن دارد. اگر بر این باور باشیم که ظهور و بروز تمدن امری کند و آهسته است، آن گاه
لزوم توجه به بناهای تاریخی و حفاظت و مرمت آن ها را درخواهیم یافت.
فرهنگ کهن
ما که از عرفان ایرانی سرچشمه می گیرد، به بناها و هنرهای سرزمین مان عمق معنایی
بخشیده است. از این رو ضروری است تا نه تنها به الگوهای کالبدی معماری توجه کنیم ،
بلکه باید به جذابیت های بصری و درون پر رمز و راز آن به عنوان بخشی از میراث
فرهنگی عنایتی دوچندان داشته باشیم.
بناهای تاریخی -فرهنگی در عین آن که خود سند
گویای تمدن کهن این مرز و بوم به شمار می روند، محملی برای انتقال پیام فرهنگ ایران
میان نسل های قدیم و جدید هستند.
اینجانب توفیق
داشتم در روز بیستم بهمن ماه 1394 در مراسم جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران
در ساختمان جدید اداره آموزش و پرورش شرکت داشته و پس از آن با حضور در دبیرستان
امام خمینی "ره"(فردوسی سابق) شاهد افتتاح این بنای تاریخی پس از مقاوم سازی و
نوسازی آن باشم.
بدون تردید این سازه را باید نماد فرهنگی و آموزشی شهرستان گلپایگان قلمداد کرد. از نمادها به عنوان راهی در جهت پیوندها یاد می کنند تا گذشته از ذهن مان پاک نشود. چه بسیار نمادها که دیدن شان روح و روان انسان را آرام و نیازهای عاطفی ما را برآورده ساخته و منشأ هویت شهرها و روستاها می گردند. به عبارت دیگر انسان ها بیش از آن که منظری را در لحظه نگاه کنند، در پس ذهن آن ها تاریخ و فرهنگی وجود دارد که برخاسته از زبان،رفتار و عادات آن هاست. از این رو نمادها به یک مکان هویت می بخشند و حتی شکلی از روابط اجتماعی منسجم را بین ساکنان آن به وجود می آورند. بدیهی است نمادهای شهری حاصل از اندیشه های مهندسی و حتی طراحی های هنری ، باید در ارتباط و درهم تنیده با انسان باشد. در واقع نباید این مسائل انسانی را به آن دسته از مفاهیم فنی و هنری که مانع برقراری ارتباط با انسان ها می شود، تقلیل دهیم. شاید بتوان اندیشه تاسیس دبیرستان فردوسی را در راستای مدرسه دارالفنون قلمداد کرد که با درایت و ژرف نگری قهرمان مبارزه با استبداد میرزاتقی خان امیرکبیر در سال 1268 احداث گردید.
این هم از طنزهای تلخ تاریخ
است که از زمان گشایش دارالفنون تا کشته شدن امیرکبیر تنها 13 روز سپری شد و او
نتوانست شاهد شکوفایی نهالی باشد که خودش آن را به ثمر نشانده بود. در عین حال
دارالفنون را می توان نماد آموزش و پرورش نوین ایران قلمداد کرد که محل آموزش و
دانش و فن بود.
البته بارقه ی اولین مدارس جدید ، ابتدا در ایروان و سپس در تبریز در سال 1266 خورشیدی و سرانجام در تهران توسط میرزا حسن رشدیه زده شد. این مدارس که تقریبا یک دهه قبل از انقلاب مشروطه رو به فزونی بود، در نهایت بساط مکتب خانه های قدیمی را برچید و در قالب آموزش ابتدایی خودنمایی کرد.
رشدیه می گفت اگر معلمی در سر کلاس فوت کند، شهید محسوب گردیده و هیچ افتخاری بالاتر از این نیست . او وصیت کرده بود آرامگاهش را در جایی قرار دهند تا شاگردانش از روی آن گذشته و موجب آرامش روحش شوند. و جالب این که واپسین روزهای زندگی این چهره فرزانه و دوراندیش همزمان با رخدادهای برتخت نشستن محمد رضا شاه و برکناری پدرش بود. درگذشت او در سن 97 سالگی در آذرماه سال 1322 مقارن با ایامی است که دبیرستان فردوسی در حال ساخت و ساز بود و جالب توجه این که سال 1316 ( مرحله آغازین تاسیس دبیرستان) با وجود فراگیر شدن مدارس نوین ، هنوز در کشور ما 3000 مکتب خانه آموزشی فعالیت می کرد. جناب آقای محمود نیکنامی مدیر محترم سایت آخاله وقتی در جریان نگاشتن این مقاله قرار گرفت، ضمن نقل خاطراتی از پدر فاضل و بزرگوارش مرحوم حاج محمد کاظم نیکنامی و عموی فرهیخته اش مرحوم حاج محمدجواد نیکنامی دبیر فیزیک فارغ التحصیل از دانشگاه تهران ، خاطرنشان ساخت: پدر و عموی من سال ۱۳۱۴ از جمله دانش آموزان اولین مدرسه نوین گلپایگان در سرباطان بودند. بنابراین برای نسل امروز جالب است که در گلپایگان میراث میرزا حسن رشدیه برای نخستین بار در سرباطان به بار نشست.در ضمن خوابگاه محصلین دانشسرای مقدماتی نیز در سال های پس از ۱۳۲۰ در سرباطان بوده است. بر اساس گفته های چند نفر از نخستین دانش آموزانی که دوره تحصیلی متوسطه خود را از کلاس اول دبیرستان تا اخذ مدرک دیپلم در دبیرستان فردوسی سپری کرده اند، در سال 1328 این دبیرستان همزمان با سد گلپایگان، آسفالت خیابان اصلی شهر از پل رودخانه اناربار تا انتهای جاده خوانسار (پارک جنگلی) و نیزافتتاح یکی از شعب بنگاه دارویی کشور در گلپایگان ، به بهره برداری رسید. بدون تردید دبیرستان فردوسی در آن مقطع زمانی یک معماری مدرن بود که الگوی آن از اواخر قرن نوزدهم در آمریکا و از ابتدای قرن بیستم در اروپا و در ایران از سال های 1310 به این سو آغاز شد.
خداوند رحمت کند مرحوم حاج علی اکبر عظیمی و مرحوم مشهدی ابوالقاسم عظیمی را که به عنوان معماران این بنای تاریخی نام نیکی از خود در تاریخ گلپایگان به یادگار گذاشتند و گرامی باد یاد و نام دکتر عبدالله معظمی که بدون تردید این آثار درخشان در شهرما حاصل تلاش و دلسوزی او بوده است. دکتر معظمی پس از احداث دبیرستان فردوسی و پس از آن دانشسرای مقدماتی گلپایگان که به نوبه خود برکات زیادی بر جای نهاده است، در پایتخت دبیران و کادر متعهدی را برای تدریس دانش آموزان برمی گزید و روانه شهر ما می نمود. به عنوان مثال وقتی در وزارت آموزش و پرورش با شخصی به نام آقای شیخ الاسلام که دبیر شیمی و اهل اصفهان بوده ، مواجه می گردد که به دنبال یافتن محل مناسبی برای خدمت است ، به او پیشنهاد فعالیت در گلپایگان و دبیرستان فردوسی را می دهد. پس از این که آقای شیخ الاسلام متوجه می شود ایشان نماینده است ، استقبال نموده و دکتر معظمی هم به مسئولان وقت آموزش و پرورش گلپایگان توصیه می کند تا امکانات رفاهی را برای ایشان فراهم سازند. برادر اینجانب آقای علی اکبر جعفری هم پس از درک زیبایی ها و حلاوت تدریس در گلپایگان در سال های اولیه خدمت طی ملاقاتی این احساس را با دکتر معظمی در میان می گذارد که ایشان با اظهار مسرت به نشانه تشویق دستی بر شانه اش گذاشته و آفرین گفته بودـ
اگرچه اینجانب 21 سال بعد از سال 1316 دیده به جهان گشودم،
اما می توانم حال و هوای سال های اولیه دبیرستان فردوسی را تا حدودی ترسیم کنم. در
آن مقطع زمانی بدون استثنا تمام ساختمان های دولتی و خانه های مردم خشتی و گلی
بوده است. اکثریت جمعیت در روستاها سکونت داشتند. اغلب مردم کم سواد یا بی سواد
بودند، وضعیت بهداشتی مطلوب نبود، اغلب فرزندان پس از به دنیا آمدن و یا در فاصله
چند روز بعد از تولد فوت می شدند،هنگام بارش برف و یخبندان جاده ها ،عبور و مرور
سخت و طاقت فرسا بود، بنا بر نقل کهن سالان در گلپایگان 5 خودرو بوده ، که سه تای
آن ها به ادارات دولتی تعلق داشت. از تلویزیون خبری نبود و تنها معدودی از افراد
شهر رادیو در اختیار داشتند. اما روزنامه ها با یکی دو روز تاخیر از تهران به
گلپایگان وارد می شده است.درشکه ها و گاری ها وسایل حمل و نقل مردم و اشیا بودند و
البته دوچرخه ها به میزان قابل توجهی در اختیارمردم بوده ؛ به طوری که استقرار آن
ها در دبیرستان ها کنار یکدیگر جلوه زیبا و به یادماندنی را در ذهن قدیمی ها تداعی
می کند و .... اما جالب است که در همین وضعیت
ترسیم شده ، کتاب فروشی و مطبوعاتی شادروان آقای خادمی روبروی دبیرستان ( تا سال
1356) مشابهتی با حضور ناشران کتاب را در مقابل دانشگاه تهران ایجاد می نمود. در
سالن این دبیرستان تئاترهای متعددی برپا شد که نمایشنامه های "یعقوب لیث صفار" ،
"عباسه و جعفر برمکی" ، "فقر و جنایت" و "تحول" از نمونه های منحصر به فرد آن به
شمار می رود. علاوه بر آن آشنایی مردم ما با ورزش های مدرن آن عصر یعنی فوتبال ،
بسکتبال، والیبال و تنیس روی میز برای اولین بار از طریق دبیرستان فردوسی حاصل شد.
****************************************************
تیم فوتبال دبیرستان فردوسی با حضور رئیس دبیرستان ، شادروان حسن موسوی در میانه عکس
*******************************************
**************************************
شاید با مسامحه بتوان اظهار داشت دبیرستان
فردوسی دریچه ورود مدرنیته در گلپایگان بود و با عنایات خداوند متعال و تلاش بی
وقفه مدیران و دبیران ، در حال حاضر تعدادی از فارغ التحصیلان این دبیرستان پس از
ورود به دانشگاه و کسب مدارج علمی بالا در داخل و خارج از کشور سرمایه های بزرگ
فرهنگی و از افتخارات مردم ما محسوب می گردند.
اکنون که با هزینه ای حدود 2
میلیارد تومان ، مقاوم سازی و نوسازی این دبیرستان به پایان رسیده و به میزان
تقریبی 30 درصد از آن را توده مردم، خیرین مدرسه ساز، دانش آموزان پیشین این
دبیرستان در داخل و خارج کشور و علاقمندان به توسعه علمی و فرهنگی پرداخته اند، جا
دارد از این همت بلند و حرکت داوطلبانه مردمی و همه کسانی که طی این مدت دغدغه
تجدید بنای این نماد فرهنگی و آموزشی را بر دوش کشیده اند ،به نیکی یاد نموده و آن
را نشانه بارزی از فرهیختگی همشهریان قلمداد کنیم. در همین راستا لازم است از اداره
آموزش و پرورش گلپایگان ، سازمان نوسازی اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان و
وزارت آموزش و پرورش صمیمانه تقدیر کنیم که از هیچ کوششی در جهت پیشبرد این طرح
فروگذاری نکردند. یکی از دوستان نقل می کرد در
سال 1370 طی یک ماموریت اداری در شهر فرانکفورت آلمان با صحنه جالبی مواجه گردید.
دولت آلمان بودجه ای را در اختیار یکی از مناطق این شهر قرار داد و به مردم اعلام
کرد این اعتبار را می توانند صرف انجام امور رفاهی نموده یا به بازسازی یک بنای
تاریخی که در حال فرسایش بود، اختصاص دهند.
پس از رأی گیری از مردم ، اکثریت
قاطع آن ها به تخصیص این بودجه برای مرمت و احیاء آن بنای تاریخی رای دادند.بدیهی است این اقدام نشان دهنده درک بالا در
حفاظت از میراث فرهنگی به شمار رفته و جای بسی خوشبختی است که در میان مردم شریف ما
نیز پاسداری از سرمایه های معنوی طی سالیان اخیر و به تدریج به یک مطالبه اجتماعی
تبدیل شده است.از این رو حرکت مردمی و داوطلبانه مردم گلپایگان در
مقاوم سازی و نوسازی دبیرستان امام خمینی"ره" را نیزمی توان گام بلندی در جهت
بازسازی هویت فرهنگی نامید.
در پایان از سازمان میراث فرهنگی ،صنایع دستی و
گردشگری انتظار داریم تا نسبت به ثبت ملی این نماد فرهنگی و با قدمت حدود 80 سال
سابقه آموزشی اقدام نماید.
بسیار سال ها که بر خاک ما رود کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
برای دیدن ویدئوی فوق اینجا کلیک کنید
*******************
حال زمین خوب نیست ! (۱)
پیوستی بر سخنان استاد علی اکبر جعفری و سرکار خانم مهندس حبیبی در برنامه "سرزمین ما"
به نام آن که هستی را بنا کرد بشر را با طبیعت آشنا کرد
پدید آورد دشت و کوهساران فرو بارید بر آن، باد و باران
زمین را داد پوشش از گیاهان شود محفوظ از سیلاب و طوفان
چو هستی را صفا بخشید خالق حفاظت را سپردش بر خلایق
حفاظت کن عزیزم تا توانی از این سرمایه های جاودانی
"کرمی"
روز پنجشنبه هشتم بهمن ماه سال ۱۳۹۴ استاد علی اکبر جعفری و سرکار خانم مهندس فاطمه حبیبی به منظور تبیین راهکارهای نهادینه سازی فرهنگ حفاظت از منابع طبیعی و محیط زیست و نیز فعالیت های زیست محیطی انجام شده در قالب تشکل انجمن سرزمین سبز گلپایگان در برنامه تلویزیونی « سرزمین ما» حضور یافتند که به صورت زنده از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید.
یکی از کاستی های برنامه های تلویزیونی محدودیت زمان است و دست مصاحبه شونده برای بیان همه مطالبی که از قبل آماده کرده ، باز نیست. اختصاص ۱۵ دقیقه زمان به دو میهمان و مطرح نشدن موارد متعدد در قلمرو توسعه پایدار ، اینجانب را برآن داشت تا پیوستی بر سخنان ایراد شده در این برنامه داشته باشم. جا دارد از جناب آقای مهندس حسین عبیری گلپایگانی که ابتکار این دعوت و دعوت های قبلی را بر عهده داشتند و از این طریق ، نام گلپایگان را در رسانه ملی پرآوازه ساختند، تقدیر و تشکر نمایم.
گروه "جوان و فرهنگ " در رادیو جوان طی سال های گذشته برنامه "عصر پرتقالی " را با صدای شادروان مهران دوستی اجرا می کرد که یکی از بخش های ثابت آن را موضوعی زیست محیطی با نام" حال زمین خوب نیست" ، تشکیل می داد.اینجانب روزهایی که با خودرو شخصی از محل کار به منزل بازمی گشتم، مخاطب این برنامه بودم و جمله " حال زمین خوب نیست " که بارها طی هر برنامه از سوی مرحوم دوستی تکرار می شد، همواره در ذهنم طنین انداز است. به همین دلیل آن را به عنوان تیتر مقاله برگزیدم.
اگرچه جهان معاصر با بحران های بزرگی مانند جنگ های فرسایشی ، تروریسم بین المللی و گسترش شکاف های طبقاتی مواجه می باشد، اما ازجنبه گستره و دامنه تاثیر، بزرگ ترین بحرانی که امروزه حیات بشر را در کره زمین تهدید می کند، بحران زیست محیطی است.گزارش شاخص عملکرد محیط زیستی (EPI) در سال ۲۰۱۶ که توسط دانشگاه ییل (Yale University) آمریکا تهیه شده و در اجلاس مجمع جهانی اقتصاد در شهر داووس سوییس (۲۰ تا ۲۳ ژانویه ) ارائه گردید، حاوی نکات قابل توجهی است که می تواند به مثابه زنگ خطر برای تشدید بحران های زیست محیطی در آینده نزدیک و پیش رو باشد.
بر اساس این گزارش حدود ۳۴درصد از ذخایر ماهی جهان به دلیل برداشت های بی رویه و آلودگی های انسانی نابود شده است.حدود ۸۰درصد فاضلاب هایی که در رودخانه ها و دریاها تخلیه می گردد، تصفیه نمی شود که این امرعلاوه بر آلودگی آب ها منجر به تلفات بیشتر آبزیان شده است. با این حال در ۲۳ درصد کشورهای جهان هنوز هم هیچگونه سیستم تصفیه فاضلابی وجود ندارد.آخرین تصاویر ماهواره ای از سطح جنگل های جهان نشانگر آن است که حدود ۲/۵ میلیون کیلومتر مربع از جنگل های جهان در سال ۲۰۱۴ ( معادل دو برابر کشور پرو ) از بین رفته است و این در حالی است که کاهش پوشش درختان جنگلی یکی از مهم ترین عوامل تاثیرگذار بر روی سلامت اکوسیستم ، تخریب زیستگاه و تشدید پیامدهای تغییراقلیم است و...
دانشگاه ییل آمریکا در گزارش سال ۲۰۱۶ خود با در نظر گرفتن تمام شاخص ها ،ایران را به لحاظ عملکرد زیست محیطی در رتبه ۱۰۵ از مجموع ۱۸۰ کشور جهان قرار داده ، در حالی که کشور همسایه ما ارمنستان رتبه ۳۷ را به خود اختصاص داده است. به باور پژوهشگران دانشگاه ییل، قرار گرفتن فنلاند در صدر جدول شاخص های عملکرد محیط زیستی جهان ، ناشی از تعهد اجتماعی فنلاند در تحقق یک جامعه عاری از کربن است ، به طوری که این کشور هم اکنون در صدر کشورهای تولید کننده انرژی های پاک قرار دارد و بنابراین است که تا سال ۲۰۲۰ حدود ۳۸ درصد از انرژی مصرفی اش را از منابع تجدید پذیر تامین کند.
از سوی دیگر به دلیل حساسیت جهانی نسبت به محیط زیست ، از دهه ۱۹۶۰ تا کنون جنبش ها و احزاب سبز در اروپا در برابر استفاده بی رویه و نادرست از طبیعت و خطراتی که از این طریق جهان را تهدید می کنند، شکل گرفته اند؛ به گونه ای که در برخی کشورها از جمله آلمان احزاب سبز توانسته اند وارد ساختار قدرت سیاسی شوند .جنبش های زیست محیطی در کشورهای غربی هم چنین باعث تغییر رویکرد احزاب چپ گرا به مسائل و مشکلات ناشی از فرآیند نابودی محیط زیست شدند، به طوری که حفاظت از محیط زیست اکنون بخش مهمی از برنامه این احزاب را تشکیل می دهد. علاوه بر آن طی چند سال گذشته شاهد اعتراضات مردمی هم در این زمینه بوده ایم. یکی از مهم ترین اعتراضات محیط زیستی در خاورمیانه که بسیاری آن را سرآغاز شکل گیری جنبش های محیط زیستی در این منطقه می دانند،اعتراضات و ناآرامی های سال ۲۰۱۳ در ترکیه بود که به جنبش پارک گزی معروف شد. در روز ۲۸ ماه مه ۲۰۱۳ درگیری هایی بین پلیس ترکیه و معترضانی که از چند روز پیش در اعتراض به تخریب پارک گزی در میدان تاکسیم در شهر استانبول متحصن شده بودند، صورت گرفت. تظاهرات پس از آن روز ، به شهرهای دیگر هم کشیده شد. این اعتراض به دلیل یک پروژه شهرداری صورت گرفته بود که بر اساس آن قرار بود تعدادی از درختان این بوستان واقع در میدان تاکسیم قطع گردد و یک مجتمع فرهنگی به جای آن ساخته شود. اعتراض به تخریب پارک گزی نمادی از بی توجهی به افکار عمومی و واکنش به برنامه دولت در جهت از بین بردن فضاهای عمومی در استانبول و...بود. این حادثه نشانگر ظهور یک جنبش محیط زیستی در منطقه ای بود که تا پیش از آن دغدغه مسائل محیط زیستی نداشت.
نمونه دیگر از اعتراضاتی که حول مسائل زیست محیطی در سال گذشته سازماندهی شد،قیام زباله در لبنان بود. بحران جمع آوری زباله از آنجا آغاز شد که قرارداد شرکت خصوصی که پیمان کار جمع آوری زباله های بیروت بود، با دولت این کشور به پایان رسید.به علت عدم تفاهم برای تجدید قرارداد ، زباله های بیروت بر روی هم انباشته شد ؛بدون این که کسی مسئول جمع آوری آن ها باشد. این مسئله سبب آغاز اولین اعتراض زیست محیطی در تاریخ لبنان شد.
معترضان نام حرکت خود را "شما بوی بد می دهید" ، گذاشتند. تعداد آن ها که به ده ها هزار نفر می رسید، به دولت هشدار دادند که اگر مشکل زباله ها را حل نکند، تظاهرات اعتراضی به سراسر لبنان کشیده خواهد شد و ...به این ترتیب برای اولین بار در تاریخ خاورمیانه مردم در ابعاد وسیع نسبت به مسائل زیست محیطی احساس مسئولیت پیدا کرده و خواستند تا ملاحظات زیست محیطی در سیاست های کشورهایشان اعمال گردد.
متاسفانه کشور ما نیز از پیامد های خطرناک این بحران در امان نمانده است.اگر بخواهیم مهم ترین بحران زیست محیطی حال حاضر در ایران را بشناسیم ، باید به مسئله از بین رفتن پوشش گیاهی و بیابانی شدن کشور اشاره کنیم. در کنار آن بحران آب همان طور که ابعاد اجتماعی و اقتصادی دارد، ابعاد محیط زیستی گسترده ای نیز دارد که می توان به اختصار این گونه شرح داد: بر اثر بروز بحران آب در ایران ، کشور ما در حال بیابانی شدن است. بحران آب فقط پدیده ای جوی نیست که به دنبال خشک سالی و کاهش بارش ها ، رخ بدهد. مهم تر از بارش های اندکی که در سال های اخیر افتاده ، استفاده نادرست از منابع آبی ، ما را با بحران مواجه کرده است. خشک سالی در ایران پدیده غیرعادی نیست. میانگین بارش ها در ایران ، یک سوم میانگین جهانی است. با وجود این ، مصرف آب در ایران بسیار بیشتر از میانگین جهانی است . کنار هم قرار دادن این دو گزاره ، روشن کننده این واقعیت تلخ است که عملا خود را دچار بحران آب کرده ایم.شیوه های نادرست تامین آب در دوره خشک سالی باعث استفاده بیش از حد منابع زیرزمینی آبی شده است.
به دنبال این اتفاق ، با پدیده فرونشست زمین و در کنار آن ،از بین رفتن پوشش گیاهی در کشور روبه رو بوده ایم. زنجیره ی این عوامل باعث شده است بحران آب ، به بحران های زیست محیطی دیگری دامن بزند که در تعبیر "بیابانی شدن ایران" خلاصه می گردد.
با عملکرد غیر اصولی خود خاک یعنی بستر حیات را با شدت زیاد از بین می بریم؛ خاک حاصلخیزی را که به وجود آمدنش میلیون ها سال طول کشیده است و حداقل برای هر لایه یک سانتیمتری ۲۵۰الی ۳۰۰ سال باید زمان صرف شود. بدیهی است اگر در این زمینه ها روش های بهره برداری خود را تغییر ندهیم ، باید در انتظار شتاب بحران های زیست محیطی باشیم.
اکنون جا دارد از یک اقدام غیر قانونی در زادگاه مان یاد کنیم که پیامد دردناک آن در ایجاد ترک های ۴۵درجه ای و در عین حال رو به افزایش دیوار برخی خانه ها به ویژه در روستای ورزنه قابل مشاهده است. بنا بر اظهار مدیر منابع آب گلپایگان آقای بهمن نکویی درتاریخ ۲۶ دی ماه سال جاری که در سایت آخاله انعکاس یافته است، با وجود مجوز برداشت ۱۴۱ میلیون متر مکعب آب از ۶۴۸حلقه چاه در گلپایگان ، برداشت از آب های زیرزمینی در سال گذشته ، بالغ بر ۲۰۲ میلیون متر مکعب بوده است. نتیجه این اقدام افت شدید آب های زیرزمینی به اندازه ۲ متر تا کنون بوده است. اثر ناگوار این عملکرد نشست ۱۲ سانتیمتری آبخوان ها و دشت گلپایگان و دردناک تر از آن نابود شدن قنات های منطقه است.
آیا وقت آن نرسیده است تا در عملکرد خود تجدید نظر کنیم؟ چه پاسخی در برابر نسل های آینده داریم؟ آیا آن ها حق ندارند ما را نفرین کنند؟ مگر نه این است که ما باید امانت دار نوه ها، نبیره ها ، نتیجه ها و.... ی خود باشیم. فراموش نکنیم آن چه در اختیار ماست ( آب، خاک، جنگل، مرتع، حیات وحش و ...) میراث گذشتگان نیست ، بلکه امانتی است که آیندگان در اختیار ما قرار داده اند و توسعه پایدار چیزی جز این نیست.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است
با عنایات خداوند متعال این موضوع حیاتی را در مقالات آینده پی می گیریم
آموزش ابتدایی و توسعه
استقبال از تقدیر معلمان دوره ابتدایی توسط آموزش و پرورش گلپایگان
خردمندان به دانش راه
رفتند به دانایی ز کار آگاه رفتند
ز دانش گر بیابی
کیمیایی دهد خاک وجودت را
بهایی
مولانا محمدابن حسام
خوسفی
در خبر های روز
سوم دی ماه مندرج در سایت آخاله آمده بود: از ۴۳ معلم موفق مقطع ابتدایی توسط ریاست
آموزش و پرورش گلپایگان جناب آقای حبیب الله جمالی تقدیر به عمل آمد.این اقدام
زیبا و ستودنی ، اینجانب را بر آن داشت تا مقاله ای را در رابطه با نقش انکارناپذیر
دوره ابتدایی در توسعه تهیه و تنظیم نمایم که به شرح زیر از نظرتان می
گذرد.
اگر بر این باور باشیم که زیربنای توسعه هر کشوری از طریق آموزش و
پرورش بنیان گذارده می شود، بدون تردید ستون های اصلی آن را باید در آموزش ابتدایی
جست و جو کرد.این اهمیت به اندازه ای است که بی توجهی به آن آثار زیانباری را در
ابعاد مختلف بر پیکره پیشرفت و تعالی هر جامعه ای بر جای می گذارد.
کودکی نخستین
و مهم ترین دوره زندگی آدمی است. به دلیل این که در این دوره ساختار شخصیتی و
رفتاری انسان شکل می گیرد، ایام کودکی را دورانی سرنوشت ساز دانسته اند. اهمیت این
دوران و آموزش ابتدایی در شکل گیری شخصیت ،تربیت پذیری و کسب علم به اندازه ای است
که رسول گرامی اسلام(ص)در این باره فرموده اند:"حکایت کسی که در کودکی می آموزد،
همانند نقش کندن بر سنگ است و حکایت کسی که در بزرگسالی می آموزد، همانند کسی است
که بر آب می نویسد."
"میتولیپمن" فیلسوف آمریکایی و بنیانگذار فلسفه برای کودکان
در تجربیات آموزشی خود به این نتیجه رسیده است که فراگیران دوره های تحصیلی بالاتر
که فاقد قدرت استدلال ، تمیز و داوری هستند، در دوره ابتدایی این مهارت را نیاموخته
اند. بستر اصلی این تجربه ها دردوره ابتدایی توسط معلمان که گاهی جایگزین پدران و
مادران در تعلیم و تربیت می گردند،پایه گذاری می شود. از این رو نقش معلمان این
دوره بسیار حائز اهمیت است.مهم ترین ویژگی دانش آموزان ابتدایی این است که از دوران
تحصیلی آن ها به عنوان "پنجره فرصت" در آموزش و پرورش یاد می شود؛ فرصتی ارزشمند که
اگر از دست برود، دیگر کاری نمی توان انجام داد.
شادروان دکتر حسین عظیمی (اقتصاد دان)که حق بزرگی نسبت به تهیه و تدوین مبانی توسعه(بومی) کشورمان بر گردن ما دارد، بر این اعتقاد است که "روزی توسعه در ایران شروع خواهد شد که از آموزش ابتدایی ،فرهنگ سازی و باورهای لازم را برای این منظور آغاز نماییم. و قطعا تا زمانی که آموزش ابتدایی ایران متحول نشود، محال است که توسعه شکل بگیرد." به نظر ایشان سرمایه های ما نه در چاه های نفت و بانک ها ،بلکه در دبستان ها جمع شده اند.دکتر عظیمی می گوید:" زمانی که در آکسفورد استاد دانشگاه بودم،همکارانم میگفتند اگرچه شما استاد دانشگاه هستید،ولی اگر بخواهید معلم ابتدایی بشوید، باید آموزش های ویژه ای ببینید ؛چرا که دوران ابتدایی دنیای دیگری است.
"داگلاس نورث"
برنده جایزه نوبل سال ۱۹۹۳ نیز در مورد اهمیت و جایگاه آموزش ابتدایی چنین گفته
است:" برای درک این که آیا جامعه ای در آینده به توسعه خواهد رسید ، به جای بررسی
فن آوری های آن جامعه که از ظواهر توسعه است، باید میزان خلاقیت ، پرسشگری، تحرک،
روحیه کار جمعی و تنوع طلبی کودکان آن کشور را سنجید. اگر می خواهید ببینید کشوری
توسعه یافته است ، به کارخانه ها و صنایع آن نگاه نکنید؛ کافی است سری به مدارس آن
بزنید. اگر محیط آموزشی و روش های آموزشی آنان محیطی آرام ،خلاق و نوآورانه بود،
بدانید نسلی که در حال تربیت است ،می تواند در آینده جامعه را با خلاقیت و نوآوری
خود توسعه بخشد. از این رو برای فهم این که کشوری توسعه یافته و یا در حال توسعه
است، نیازی به اندازه گیری درآمد ملی و یا سرانه آن نیست ؛ کافی است به دبستان ها
برویم و به روان شناسی آموزش کودکان توجه کنیم؛ زیرا نطفه های توسعه در دبستان ها
بسته می شود.
از آنجا که اقتصاد کشور ژاپن مبتنی بر سرمایه انسانی ،فن آوری
پیشرفته و تولید کالا و خدمات کیفی است، انسان و تربیت او جایگاه ویژه ای را به
خود اختصاص می دهد.در نتیجه معلم ،مدرسه، آموزش، برنامه ریزی و هرآنچه با پرورش و
قیمتی ساختن انسان ارتباط دارد، حائز اهمیت می باشد. از این رو جا دارد ویژگی های
آموزش ابتدایی را در این کشور مورد بررسی قرار دهیم.
دراواخر قرن نوزدهم میلادی
(دهه ۱۸۹۰) دولت ژاپن تصمیم گرفت مقام و جایگاه خود را در توسعه همه جانبه کشور
افزایش دهد؛ به طوری که به مقام اول جهان برسد. پس از مطالعه و بررسی به این نتیجه
رسیدند که کلید اصلی آن توجه به آموزش و پرورش دوره ابتدایی است. بنابرین از هر جهت
(معلم،فضا،امکانات و ...) بر این دوره تحصیلی تمرکز نمودند و به هدف خود
رسیدند.برخی از اهداف آموزش و پرورش پایه ابتدایی ژاپن عبارتند از: همکاری،درک
متقابل، خوش قول بودن، خوب گوش دادن، سخت کوشی و با دقت اندیشیدن، مسئولیت پذیری،
خوش اخلاق بودن، عشق ورزی به طبیعت ، با احساس زیبا نگریستن، دوستی عمیق با پدر و
مادر و احترام ویژه به آموزگاران و...به این ترتیب در ساختار و نظام
آموزش ابتدایی این کشور" پرورش شخصیت کودک" مورد توجه بی اندازه قرار گرفته است.
یکی از موارد جالب توجه که در این مقطع بر آن تاکید می گردد،"کار گروهی"(TEAM
WORK) است. در مدارس ابتدایی ژاپن سعی بر این است که دانش آموزان علاوه بر
فردمحوری، بتوانند به صورت گروهی به موفقیت برسند؛ در حالی که در مدارس ایران هنوز
بچه ها بر رقابت های فردی اصرار دارند.
جا دارد فرازهایی از یک پیام زیبا را
که چندی قبل با عنوان "تربیت نسل فردا در ژاپن" در شبکه های اجتماعی انتشار یافته
بود ، یادآور شوم.
1- دانش آموزان همراه با معلم های خود
هر روز به مدت ۱۵ دقیقه به نظافت مدرسه می پردازند و این کار موجب تربیت نسلی
متواضع و حریص بر نظافت می گردد.
2- یکی از مواد درسی اول تا ششم ابتدایی "گامی
به سوی اخلاق" است که اخلاق و شیوه تعامل با دیگران را آموزش می دهند.
3- از
اول ابتدایی تا سوم دبیرستان چیزی به نام مردودی وجود ندارد. چون هدف تربیت ،
نهادینه کردن مفاهیم و ساختن شخصیت است؛نه فقط تعلیم و تلقین
4- کارگر نظافت و
رفتگر را "مهندس بهداشت " می نامند و هر ماه پنج الی هشت هزار دلار آمریکایی به او
می پردازند. برای ورود به این پیشه از داوطلبان آزمون کتبی و شفاهی به عمل می
آورند.
5- میانگین تاخیر در قطار در سال ۷ ثانیه است – مردمانی هستند که ارزش
وقت را می دانند و با دقتی پایان ناپذیر بر دقیقه و ثانیه حریص هستند.
در حین
نگارش این مقاله با مطالعه اخبار متوجه شدم روزهای چهارم و پنجم ماه جاری(دی ماه
۱۳۹۴) همایش ملی آموزش ابتدایی و تجلیل از دکتر غلامحسین شکوهی پدر علم تعلیم و
تربیت ایران در زادگاهش بیرجند برگزار شده و رئیس محترم جمهوری جناب آقای دکتر
روحانی پیامی را به این همایش ارسال نموده اند. در این پیام ضمن ادای احترام به
دکتر شکوهی آمده است: در منظومه بزرگ عوامل موثر بر فرهنگ جامعه ، مقطع ابتدایی از
اساسی ترین و مهم ترین مقاطع تحصیلی است و به جرات می توان گفت هیچ یک از دوره های
تحصیلی از چنین اهمیتی برخوردار نیست ؛ چرا که اساس و شالوده شخصیت فکری و اجتماعی
فرد در آن بنیان نهاده می شود.
دکتر غلامحسین شکوهی اولین وزیر آموزش
و پرورش نظام جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب و دارای ۶۰ سال سابقه علمی ، چهره
ماندگاری است که با ۸۹ سال سن هنوز هم در سپهر تعلیم و تربیت ایران زمین می درخشد.
او که از شاگردان "ژان پیاژه" و عاشق کودکان در مدارس است، در کتاب ارزشمند " مبانی
و اصول آموزش و پرورش " می نویسد: " کتاب حاضر را از روی بلندپروازی و با فروتنی
تمام به معلمان تقدیم داشته ام. چنانچه همکاران گرامی این پیشکش را به حق شایسته
خویش ندانند، با اجازه ی خودشان آن را به کودکان که همه باید در خدمت آنان باشیم،
تقدیم خواهم کرد. باشد که یکی از دو گروه به دیده ی اغماض با حسن قبول در آن
بنگرد."
دکتر شکوهی کودک را در نظام تعلیم، کانون توجه قرار می دهد و شرط لازم
معلمی را پذیرش کودک به عنوان انسانی مستقل و دارای ویژگی هایی می داند که باید آن
ها را شناخت و سپس به پرورش و آموزش او پرداخت.از جمله آثار استاد "روش آموختن حساب
و هندسه، مبانی اصول آموزش و پرورش با ۲۷ بار تجدید چاپ"،" تعلیم و تربیت و مراحل
آن با ۲۰ بار تجدید چاپ "و در بخش ترجمه "تعلیم و تربیت "تالیف امانوئل کانتو و "
مربیان بزرگ" تالیف ژان شاتو می باشد.
با آرزوی سلامتی و
تندرستی برای دکتر شکوهی مناسب می دانم از مرحوم علی بخش نوروزی معلم فداکارمقطع
ابتدایی در روستای طسوج از توابع شهر چرام استان کهکیلویه و بویر احمد یاد کنم که
در روز ۲۵ آذرماه سال جاری هنگام بازگشت به شهر در سوز و سرما گرفتار شد و خودروی
او در میان انبوه برف زمین گیر شد و بر اثر سرما زدگی جان شیرین خود را از دست
داد. یادش گرامی و نامش جاویدان باد. امیدوارم وزارت آموزش و پرورش قدر و منزلت
معلم های بزرگوار ابتدایی را دانسته و نیازهای آن ها را بیش از گذشته برآورده
سازد.در پایان ضمن سپاس از آموزش و پرورش شهرستان
گلپایگان به تمام معلم ها بخصوص آموزگاران شریف دوره ابتدایی که عاشقانه روشنایی
بخش محفل فرزندان این مرز و بوم می باشند، دست مریزاد عرض نموده و توفیق شان را از
خداوند متعال مسئلت می جویم.
دکتر ابراهیم جعفری
علی درویشی
اشاره : مطلب زیر در صفحه گزارش روزنامه " اطلاعات " روز چهارشنبه 1394/10/2 از سوی آقای علی درویشی و اینجانب انتشار یافته است. جا دارد از جناب آقای درویشی روزنامه نگار متعهد و خوش ذوق کشورمان که با انعکاس دیدگاه ها و نقطه نظرات کارشناسان و صاحب نظران و درعین حال بیان تاریخی و جهانی مسائل فرهنگی و اجتماعی به گزارش های خواندنی خود روح تازه و پویایی می بخشد، صمیمانه قدرشناسی نمایم.
بازکاوی کاهش کتابخواندن در میان دانشجویان و چشمانداز آینده آن
با چشم کتاب بخوانیم نه با گوش!
چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴
پیشترها بر بالین بسیاری از ما کتابی بود، ولی اینک جایش را گوشی تلفن همراه گرفته است. در گذشته در دست ما در اتوبوس و مترو و بوستانها کتاب بود، ولی اینک یک گوشی هوشمند G4 و دارای اینترنت و وصل به شبکههای اجتماعی است.
برخی بهجای گفتن «ورقزدن دوباره کتاب» میگویند:«چرا نوشتن دوباره درباره کتاب؟ هفته کتاب گذشته است!»
جوانی و حوصله زیاد و هوش تیز و نیروی دریافت خوب، روزی از میان میرود و دیگر هرگز باز نمیگردد؛ اگر اینها را به هیچ باختی، دیگر ورق بر نمیگردد؛ ولی کتاب را میتوان بارها ورق زد. یک انسان کمحوصله و با درک و دریافت کم نیز میتواند کتاب بخواند، زیرا برای همه انسانها در هر ردهای کتابی هست. انسان با کتاب تنها نیست، بلکه تنهاییاش از کتاب پر میشود و رهایی مییابد.
تنهاییِ پر هیاهو
«۳۵ سال در کار پرس کاغذ پارهها هستم و خود را چنان با واژهها دمخور کردهام که به ریخت دانشنامه درآمدهام، یا همچو سبویی پر از آب زندگانی، و همین که اندکی خمام کنند، سیل اندیشههام سرریز میشود!»
«هانتا» در رمان «تنهایی پرهیاهوربهومیلهرابالرچک» نمادی از واپسین انسانِ شیفته کتاب است؛ فیلسوفی در کار اجباری پرس کتاب که در یک زیرزمین بدبو کار میکند و گاه در برابر چشمانش و در میان چرکهای کاغذی، کتابی همچو یک کوکب از کانت، هگل یا دانته میدرخشد و او برش میدارد و پاکش میکند و غرق خوانشاش میشود. او به اندازهای کتابها را از پرسشدن نجات داده که اتاقخواب و بالای تخت و زیرزمین و انباری و حتی دستشویی خانهاش، انباشته از کتاب شده است.
«هانتا» از روی زمین و زیرزمین در فشار است. در کانالهای فاضلاب زیر پای او «رت»ها که حتی کتابها را نشخوار میکنند، امپراتوری دارند. در بالای سرش نیز زندگی بر روال پوچ روزانگی جاری است و ارباب خشمگینی که گاه دریچه خرند را با چنگک آهنی کنار میزند و از آن بالا فریاد میکشد که:«هانتا، اینهمه به کتابها زُل نزن، پرس کن!»
این رمان، پیشآگاه نابودی کتاب در آینده است؛ روزیهانتا از ساخت یک کارخانه و کارگذاری دستگاهی غولآسا خبر میشود، که میتواند کاری را که او در یکسال توانا به انجامش است، در یک روز پرس کند! او میاندیشد که با این دستگاه خودکار، دوره کارگری دستی او به سرآمده است و انگیخته میشود که به دیدن کارخانه برود؛ و در مییابد که پیشامد ناگوارتری رخ داده است و کارگران کارخانه اتوماتیک پرس کاغذ، هیچ شوقی به دیدن کتابها ندارند و بدون خواندن و حتی ورقزدن، آنها را همراه کارتنهای آلوده و دیگر کاغذپارههای چرکین، روانه داخل دستگاه پرس میکنند.
زادبوم فرهنگی
اینک بیگانگی با کتاب در سرزمینی رخ میدهد که خاستگاه هنر و ادبیات و دانش و فلسفه بوده است. در دوران ساسانیان، دستکم ۲ کتابخانه بسیار بزرگ وجود داشت و «اردشیر» کتابهای باستانی پراکنده ایرانیان را از هند و چین در خزانه خود گِرد آورد. شاپور اول، پسر اردشیر نیز به راه پدر رفت و «اوستا» را زنده ساخت و جلد کرد و دستورِ برگردان کتابهایی را از زبانهای دیگر به پارسی داد. در زمان خسرو اول هم کتابخانه دیگری برای دانشگاه جندی شاپور(بزرگترین دانشگاه ۱۷۰۰سال پیش) ساخته شد. اما جهانخوارانی همچو اسکندر و مغولها و تاتارها، جشن کتابسوزان به راه میانداختند و بوعلیسیناها برای نجات فرهنگوتمدن ایرانی، خود را به آتش میزدند. اسکندر مقدونی، همانگونه که با پدر خود مهربان نبود و او را برای به چنگآوردن قدرت کُشت، نامهربانیش دامنگیر «اوستا» هم شد و ۲۰ هزار چرم آموزههای این کتاب راهنمای ایرانیان را سوزاند. او همچنین بسیاری از کتیبههای سنگی و چوبین را در تختجمشید، خاک کرد؛ ولی باز هم ۳۰ هزار کتیبه گلین دیگر در زیرزمین کاخ آپادانا که از گزندش در امان مانده بود، در سال ۱۹۳۴ میلادی کشف شد؛ که نشان از اهمیت نگارش و خوانش و دانش نزد ایرانیان دارد.
در خوارزم نیز کتابهایی از سوی تازیها (به گفته ابنخلدون تاریخنگار) به آتش کشیده شد و کتابخانه پادشاهی سامانیان در یورش ترکان در سده ۱۱ میلادی سوزانده شد و مغولان و تاتارها(۱۲۲۰ زادروز مسیح) نیز مسجدها را که در آنها کتابهای زیادی بود، آخور جانوران کردند و در سرما از کتابها و کتابخانههای چوبی آتشها افروختند؛ با اینهمه، فرهنگ و دانش ایرانی خاکستر نشد.
چرا کتاب از سفره اندیشگیِ انسان، رخت بر میبندد؟ بیگمان ری برادبری ـ نویسنده رمان تخیلی، اگر امروز زنده بود، باز هم «فارنهایت ۴۵۱» را به چاپ میرساند، زیرا اینک گرچه اهرم زوری از بالا، کتابخواندن را برای جهانیان قدغن نمیکند، به جایش دیکتاتور درون انسان، رای به ناروادانستن خواندن کتاب میدهد و به سوی گوشی همراه و شبکههای اجتماعی میکشاندش.
در فارنهایت ۴۵۱ خواندن یا داشتن کتاب، جنایتی بزرگ به شمار میرود و سبب همه ناهنجاریها کتاب است و آزاداندیشی قدغن! از اینرو سوزاندن کتابهای شهر به دوشِ آتشنشانان نهاده میشود و آنان یک سگ مکانیکی به کار میگیرند برای کشف جای پنهان کتابها؛ و پس از یافتن کتابها، کتابدار را«دشمن امنیت ملی» مینامند و سر به نیست میکنند. اما مونتاگ، آتشنشانی که از کار خود لذت میبرد، پس از آشنایی با «کلایریس» نوجوان و دیدن زنی که برتری میدهد در خانه با کتابهایش بسوزد، مسیر زندگیاش زیر و رو میشود و از آن پس، مانندهانتا، آغاز میکند به دزدیدن و خواندن کتابهای قدغنشده!
چالش کتابنخوانی
هنوز زیست کتاب در جهان به پایان نرسیده، ما در این راه پیشگام شدهایم و کتاب را بوسیده و یکبار و برای همیشه کنار گذاشتهایم.
سفر با کتاب به جهانهای دیگر، ورز یافتن روح است؛ کتابخوانان انسانهای بردبارتر و سازگارتر و اجتماعیتر و ژرفتری هستند و بر خلاف آدمیان کوچهوبازار، روح کسان و دوستان و آشنایانشان را در جسمشان میبینند؛ اما نه با کتابخوانی ۲ دقیقهای در روز! فرهیختگی با ۲ دقیقه یا ۱۰ دقیقه کتابخوانی در روز به دست نمیآید و خواندن نیازمندیهای ۱۲۰ صفحهای یک روزنامه نیز در شمار مطالعه روزانه نیست.
البته روزنامهخوانی در جهان در شمار مطالعه سرانه است. در ژاپن، یومیوری شیمبون، روزی ۱۵ میلیون نسخه با محتوای ادبیات، تغذیه، ورزش، سیاست، دانش، فناوری، هنرهای زیبا، تآتر، سینما، جهان و چالشهای شهری چاپ میشود و آساهی شیمبون(به معنای روزنامه) نیز شمارگانش به ۱۲ و نیم میلیون نسخه در روز میرسد؛ سخن از کشور ۱۲۷ میلیونی ژاپن است، کتابخوانترین مردمان جهان و پایبند به آداب و سنت. سرانه کتابخوانی در آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان نیز فراتر از یکساعت است؛ با یکساعت خوانش در روز، یک کتاب تاریخی یا رمانی ۳۰۰ صفحهای را میتوان در هفتهای به پایان رساند.
در دورهای از تاریخ کشور ما، نشان روشناندیشی خواندن کتاب بود و روشناندیش بیکتاب و یا کتابنخوان وجود نداشت؛ از اینرو جوانان هم که خیلی پیرو همین روشناندیشان مذهبی یا غیرمذهبی بودند، زیاد کتاب میخواندند. از بنیاد، نزدیکشدن به یک روشناندیش لازمهاش نزدیکی با کتاب بود؛ باید پر میبودی، وگرنه نه میتوانستی همسخن شوی و نه تحویلت میگرفتند. کافی بود بپرسند فلان کتاب چه میگوید و بگویی نخواندهای، تا هیبت بیسوادیت رخ کند.
داریوش آشوری ـ زبانشناس در جایی میگوید که از نوجوانی، بسیار کتاب میخوانده است و آیدینآغداشلو- هنرمند نقاش نیز میگوید: ما در دوران پایان کتابخوانی در جهان زندگی میکنیم و واپسین بازماندگان کسانی هستیم که کتاب، ابزار جابهجایی دانش برای آنان بوده است و در آینده انسانهایی به وجود خواهند آمد که یکسره با کتاب بیگانه خواهند بود. اما گویی پیشگوییِ آغداشلو زودتر رخ داده و از هماکنون بیگانگی با کتاب آغاز شده است!
آیا میتوان گفت که اینک دانشگاهها تنها دوست بازمانده کتاب هستند، یا کتاب، تنها دوست بازمانده دانشگاهها است و میتواند دانشگاهها را از مدرکگرایی و دانشجویان را از سرگردانی در شبکههای اجتماعی رهایی بخشد؟ اما چگونه چنین چیزی ممکن است هنگامی که کتابنخوانی و کتابندانی در دانشگاهها، سرافکندگی به شمار نمیرود؟
بیگمان، خرد و دانستن و فرهیختگی، برآمده از کتابخوانی است و هنر با همه جوششیبودن، آبشخورش اندیشیدن و خواندن است و هنرمند بیگانه با کتاب، هنرمند نیست! بوفکور هنوزم از دو گوشه روانکاوی و تاریخی، مورد داوری و نقد قرار میگیرد، که نشان از بسیار خواندن نویسندهاش دارد. هر انسان دارای ایراد، دارای گوشههای کوچک و روشن هم هست! جمالزاده میگوید:«هربار که به دیدن هدایت میرفتم، خدمتکارشان به جای خبرکردن هدایت، مرا به اتاقش راهنمایی میکرد و همیشه میدیدم که هدایت دمرو، روی تخت دراز کشیده است و کتاب میخواند و من میاندیشیدم که آیا این مرد در این دنیا، هیچ کاری مگر خواندن ندارد؟ و سپس چشمم به کشوی کمدش میافتاد که پس از برداشتن پیراهنی، نیمباز رها شده بود؛ شاید زمان برای هدایت چنان تنگ بود، که وقت بستن کشو را نداشت!»
اقیانوسی به ژرفای چند میلیمتر
اینک در کنار کتابخوانی کاغذی، کتابخوانی دیجیتالی هم بروربیایی دارد و موتورهای جستجوگر، اهل کتاب را به کتابخانههای مجازی میرسانند و کشورها میکوشند جوانان را برای استفاده از این فضای ایجادشده، بیانگیزند.
اما کتابخواندن ما در «وب»، ژرف نیست، زیرا به اندازهای کتابهای چکیدهشده در وب وجود دارد که کسی، سختیِ خواندنِ کامل یک کتاب را به خود نمیدهد؛ البته بدتر از کتابهای چکیدهشده الکترونیک، کتابهای گویا است.
در گذشته، تلویزیون به جای ما میاندیشید و امروز، نرمافزار به جای ما کتاب میخواند. بسیاری از رماننویسان جهان با به فیلم درآمدن کتاب خود مخالفت ورزیدهاند، زیرا بر این باورند که فیلم، سبب نابودی تخیل خواننده میشود؛ شنیدن کتاب گویا، همین پیامدها را دارد و افزون بر این، در شمار مطالعه نیست.
در آموزههای دکتر سیدا و در تمرینات تندخوانی، «با چشمخواندن» کتاب مطرح شده است، ولی هیچگاه سفارش نمیشود که با گوش کتاب بخوانیم! باز کتاب الکترونیک یک چیزی، و در آینده از جایگزینی روزنامه الکترونیک و متن الکترونیک و کتاب الکترونیک با متنهای کاغذی، گریزی نیست؛ اما کتاب گویا، ما را به تمامی از خواندن دور میکند؛ همان خواندنی که ارمغانش، توانایی سخنگفتن در میان گروه و تکلم و دکلمه و سخنرانی و شعرخوانی خوب و درست به آوای بلند است.
دکتر محمد معین، کتابهای مثنوی و حافظ و یا کلیله و دمنه را هربار جلوی یکی از دانشجویانش قرار میداد و میگفت:«بندی را بخوان!» و سپس ایرادات خوانش دانشجو را میگرفت. خواندن کتاب، یعنی تمرینِ گفتن و ادا کردن؛ در حالی که در شنیدن، تمرینی برای به زبانآوردن واژهها وجود ندارد. افزون بر این، تنها کتاب، پایهای استوار و درست برای جابهجایی دانش است و فیلم و تلویزیون و کتابهای گویا و یا نمایشهای رادیویی جای کتاب ـ که خواننده را به چالش و کنش میکشد و ذهن مخیل میبخشد، نمیگیرد.
سازوکارها و برونرفتها
به گفته مهندس سهراب کُردی ـ مدرس تندخوانی ـ نه کتاب در بورس است و نه کتابخواندن مد؛ او در ادامه میگوید: «به نظرم کتاب نخوانیم، بهتر است؛ حیف است روزی ۲ دقیقه، گوشی همراه خود را زمین بگذاریم و کتاب دست بگیریم و نگاه گذرایی به آن بیاندازیم؛ در حالی که خیلی راحت میتوانیم از گوشی تلفن همراه خود و شبکههای اجتماعی، راهی به جهان کتاب باز کنیم و گاهی یک جمله از فلان کتاب ۳۰۰ صفحهای را که نویسندهاش برای نگارشش سالها رنج برده است، بخوانیم و پسند(Like) کنیم. اینک در خانهها، پدران و مادران، پیشتاز سرگرمیهای پایه((Base موبایل هستند و کودکان خود را شگفتزده و مات میکنند! خب، هنگامی که جوّ خانه چنین است، چه چشمداشت از آموزگاران که با کودکان کتاب بخوانند؟
اما بد نیست گاهی هم در کنار اندوه یوزها و گوزنهای زرد و ماهیان خاویاری، که در آستانه نابودیند، کمی هم اندوه از میان رفتن تبار کتابخوانان را داشته باشیم.
او با بیان اینکه در دانشگاهها تا بخواهی درسخوان هست، ولی کتابخوان نیست، میگوید: استاد هم(البته اگر خودش کتابخوان حرفهای باشد) به ناچار به این واقعیت رسیده است که ایراد از دانشجویان نیست، بلکه شبکههای اجتماعی مقصرند و خانوادههاشان و آموزشوپرورش، که دانشجویان کتابخوان و کتابدان و «در خانه کتابدار» نپروردهاند.
سهراب کردی بر این باور است که بخشی دیگر از کتابنخواندن، به بیسوادی بر میگردد: یونسکو(سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان مللمتحد) بر ۸ سپتامبر(۱۷ شهریور) نام روز جهانی سوادآموزی گذاشته است. پیشینه مبارزه با بیسوادی در ایران با شکلگیری سازمان تعلیمات اکابر و از سال ۱۳۱۵ آغاز شده و پس ازسال ۱۳۵۷ با نهضت سوادآموزی، تا امروز ادامه داشته است، بی آنکه بیسوادی را ریشهکن کرده باشد.او میگوید: آمار سرانه خواندن کتاب، هر سال بالارپایین میشود، اما به راستی، شمارگان ۷۰۰ نسخهای کتاب برای مردمی ۸۰ میلیونی، نیازی به آمارگیری سرانه مطالعه دارد؟او با این سخن که فرزندان خانوادههای کمدرآمد از تحصیل دور میافتند و یا از ادامه تحصیل باز میمانند، میافزاید: هنوز ۳ میلیون کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد و بیم آن میرود که بخش بزرگی از میلیونها کمسواد ایرانی به جرگه بیسوادان کشور بپیوندند. هنوز ۲۱ میلیون ایرانی، بیسواد و کمسواد هستند.
کرُدی سپس با پرسشی، سخنان خود را پی میگیرد: کو شوق و شیفتگی کودکان ما به کتاب؟ کتابها در کتابخانههای مدرسهها خاک میخورد و کودکان نه بر دیوار خانه، کتابخانهای میبینند و نه در دست پدر و مادر خود؛ ولی به فراوانی، تلویزیون و موبایل و تبلت و رایانه و بازیهای اینترنتی میبینند.
او همچنین میگوید: خواندن کتابهای آزاد در دوران دبستان و راهنمایی، باید برای کودکان و نوجوانان یکی از دلچسبترین کلاسهای درس درآید و در ذهن آنان، رد خوشی به جا بگذارد. درست است که دگرگونشدن رفتار جاافتاده و فرهنگ موجود در درون خانهها، زمانبر و شاید ناشدنی است، ولی دگردیسی رفتار کودکان در مدرسهها با برنامهریزی، شاید به بیش از دوسال نکشد؛ ولی مشکل این است که کودکان در محیطهای آموزشی نیز در دست آموزگاران خود کتابهای غیردرسی نمیبینند.
علیدرویشی ـ ابراهیم جعفری
مشابهت های اخلاقی نلسون ماندلا و دکتر معتمدنژاد
زندگی در صدف خویش گهر ساختن است در دل شعله فرو رفتن و نگداختن است
عشق از این گنبد دربسته برون تاختن است شیشه ماه ز طاق فلک انداختن است
"اقبال لاهوری"
همزمان شدن درگذشت نلسون ماندلا و دکتر معتمدنژاد در روز ۱۴ آذرماه سال ۱۳۹۲، علاقه مندان را با غم و اندوه مضاعف مواجه نمود ؛ اما از آنجا که به لحاظ مجاورت ، دکتر معتمدنژاد به ما نزدیک تر بود،طی دوسال گذشته ذهن و ضمیرمان را بیشتر به پدر علم ارتباطات معطوف ساخته بودیم و از پرداختن به سجایای ماندلای بزرگ غافل شدیم. اینجانب که قصد داشتم به مناسبت سالگرد آن ها فقط بر ماندلا متمرکز شوم، پس از کمی تامل دریافتم که اگرچه این دو الگوی فراموش نشدنی در دو ساحت و قلمرو مجزا ( یکی در سپهر سیاست و دیگری در عرصه علم) فعالیت می کردند، (هرچند دکتر معتمدنژاد با مبارزه سیاسی نیز بیگانه نبود و یک بار در کلاس درس در راستای عبرت گیری از تاریخ با تاکید خاطرنشان ساخت که " ما مبارزات دوران ملی شدن صنعت نفت را لمس کرده و طعم تلخ کودتای 28 مرداد ماه 1332 را چشیده ایم و از سوی دیگر به انقلاب اسلامی ایران نیز عشق می ورزید) اما در مواردی تلاش و مجاهدت آنها شبیه به هم می باشد. از این رو بر آن شدم تا با مطالعه تعداد قابل ملاحظه ای از مقالات و یادداشت ها به این موارد مشترک دست یافته و خواننده محترم را نیز در کشف آن ها سهیم سازم.
شاید درهفته پژوهش این اقدام را بتوان نوعی مطالعه تطبیقی با دید تحقیقاتی به شمار آورد ؛ زیرا با جستجوگری و مطالعه گسترده و زمان بر همراه گردید. برای این منظور ابتدا به گوشه هایی از ویژگی های مبارزاتی و سیاسی نلسون ماندلا پرداخته و سپس دفتر حیات پرثمر دکتر معتمد نژاد را می گشاییم. اگر چه در پایان به صورت خلاصه به موارد مشترک اشاره نموده ام،اما بر این باورم که این اقدام می تواند آغازگر یک کنش جدید از سوی جویندگان علم و معرفت باشد. فراموش نمی کنم که مطالعات تطبیقی یکی از روش های مورد علاقه دکتر معتمدنژاد در درس هایی نظیر "ارتباطات توسعه" و " مطالعات انتقادی در ارتباطات" بود. بنابرین همزمانی عروج این دو چهره بزرگ را به فال نیک گرفته توفیق تداوم منش و راه شان را از خداوند متعال مسئلت می نمایم.
ماندلا چهره ماندگار تاریخ
می بخشم اما فراموش نمی کنم
نلسون ماندلا شخصیتی منحصر به فرد در عرصه سیاسی جهان بود که تجمیع برخی وجوه و ویژگی های شخصیتی در وی ، اورا از همه سیاستمداران جهان متمایز ساخته است.ماندلا رهبری بود که به گفته خودش زندگی اش را وقف مبارزه برای مردم آفریقای جنوبی علیه نژاد پرستی ( و نه حکومت سفیدپوستان ) کرد و پس از پیروزی نیز مانع از جوشش احساسات نژادپرستانه سیاهان علیه سفید پوستانی شد که سال های طولانی مانند برده با آنان رفتار کرده بودند. عبارت معروف "ببخش اما فراموش نکن" گویای روح بزرگ چهره ای بود که دلش را از کینه و نفرت پاک کردو با مشی انسانی توانست از بروز یک فاجعه انسانی در آفریقای جنوبی جلوگیری کند. تحمل 27 سال زندان در سخت ترین شرایط با پاک کردن کینه از دل و کاشتن نهال عشق و محبت به جای آن ، گذشت از کسانی که نه تنها او که ملت او را به بند کشیده بودند، ترک قدرت در اوج اقتدار داخلی و محبوبیت جهانی و پیوند ظاهرا ناممکن اخلاق و سیاست و ... کلید واژه هایی هستند که هریک به تنهایی کافی است تا ذهن هر کسی را به طور ناخودآگاه متوجه مردی کند که بدون تردید یکی از تاثیر گذارترین شخصیت ها و سیاستمداران جهان طی دهه های گذشته بود.
ماندلا حتی در کودکی در شکست دادن رقبای خود به گونه ای عمل کرد که غرورشان جریحه دار نشود. او در اوج قدرت گذشت را سرلوحه حکمرانی خود قرار داد و به سنت دیرینه احتکار قدرت حاکمان در عمل پشت پا زد و آن را مذموم و بر خلاف مشی دموکراسی شمرد. این چنین بود که آوازه ماندلا مرزهای کشورش آفریقای جنوبی و قاره آفریقا را درنوردید و او را به اسطوره ای بلامنازع در جهان تبدیل کرد.او بر خلاف انتظار همگان و بر خلاف چشم های بهت زده بسیاری از همرزمان سابق خود و ناظران بین المللی ،از زندانبان ها و شکنجه گران دوران مبارزه برای حضور در مراسم ویژه ای دعوت کرد و خطاب به آن ها گفت : "ما نمی توانیم کارهایی را که با ما کرده اید فراموش کنیم ، اما می توانیم شما را ببخشیم". این سخن او که به سرعت در دنیا فراگیر شد، چهره انسانی جدیدی را از نلسون ماندلا به جهان معرفی کرد و بدین سان جمله تاریخی " ببخش و فراموش نکن " به یکی از مهم ترین جملات قرن بیستم تبدیل شد.
آنچه برای ماندلا مهم بود فراموش نشدن ظلم بود. اگر ماندلا ، پیک بوتا را که قبل از دکلرک نخست وزیر و عامل سرکوب سیاهان بود ، به عنوان وزیر خارجه خود برگزید، نشان آن است که مساله او نه ظالم ،بلکه ظلمی بود که در آپارتاید متجلی شده است. ازاین طریق ماندلا بعد جدیدی را به قدرت اضافه می کند و آن اخلاق است.
ماندلا در یکی از سخنرانی هایش پس از پیروزی گفت: ما انقلاب نکردیم که از سفیدپوستان و شکنجه گران انتقام بگیریم. ما مبارزه و انقلاب کردیم تا مردم تحت ستم و دربندمان را از ظلم و بی عدالتی رژیم آپارتاید رهایی بخشیم. ما مبارزه کردیم تا آزادی و کرامت انسانی را که توسط نژادپرستان پایمال شده بود، به آفریقا بازگردانیم.
اما مهم ترین دوره در حیات سیاسی و اجتماعی ماندلا را باید پس از وداع با قدرت و کناره گیری از حضور در حلقه قدرت جستجو کرد. او تنها در یک دوره 5 ساله پس از انتقال قدرت به سیاهان مسئولیت ریاست جمهوری را بر عهده می گیرد و با وجود اصرار هم رزمانش و اقشار مختلف جامعه آفریقای جنوبی از پذیرش این مسئولیت برای دوره های بعد سرباز می زند.
ماندلا به جهان سیاست آموخت که بزرگی و جاودانگی یک رهبر در نشستن دائمی بر مسند قدرت نیست؛ او وقتی فروتنانه از پله های قدرت پایین آمد، بر سریر قلب های مردم نشست و جاودانه شد. او در هفت سال پایانی عمر خود با تشکیل یک سازمان و تشکل غیر دولتی با عضویت و همراهی تعدادی از دولت مردان همچون اخضر ابراهیمی،کوفی عنان و جیمی کارتر که دیگر مثل خود او در حلقه قدرت قرار نداشتند، به عنوان فعالان صلح و مدافعان حقوق بشر فعالیت می کرد.
ماندلا به سبب اشتهار و محبوبیت اش می توانست از ثروتمندترین مردان جهان باشد. سود کلان حاصل از فروش کتاب خاطرات خود ، مبالغ هنگفتی که از اعطای ده ها جایزه بین المللی به او رسیده بود، اتومبیل های گران قیمتی که از سوی شرکت های معتبری نظیر مرسدس بنز و فولکس واگن به او اهدا شده بود و مبالغ زیادی که از فروش وسایل شخصی دوران زندان در جزیره روبن به وی تعلق گرفته بود را به همراه حقوق سالیانه اش ، به صندوقی بخشید که خود برای حمایت از کودکان بی سرپناه تاسیس کرده بود.
او در دهه های 80 و 90 از زندگی فرخنده و ثمربخش خود، در جهت رفع اختلاف و ایجاد صلح و دوستی میان کشورها ،دفاع از حقوق کودکان یتیم و پیشگیری از شیوع بیماری ایدز و کمک به بیماران مبتلا و رفع فقر ومحرومیت ملت ها دائما در حال سفر ،تلاش و برنامه ریزی بود و همه وقت خود را به فعالیت های اجتماعی و بشردوستانه اختصاص داد.
ماندلا به سبب اندیشه و مشی اخلاقی و انسانی اش در مبارزه علیه نابرابری ،خودکامگی و خشونت نه تنها در عرصه سیاست که در مراکز علمی و فرهنگی جهان نیز جایگاهی ممتاز دارد. او را در دانشگاه ها ،نهادهاو شبکه های مردم نهاد بین المللی با اعطای جوایز، نشان ها و مدارک معتبر خویش به همان اندازه دولت ها و سازمان های رسمی ، سیاسی و حقوقی در سطح جهانی ،منطقه ای و ملی ستوده اند. به گونه ای که دنیای غرب 45 دکترای افتخاری به او داده است و جالب آن که باراک اوباما زمانی که به آفریقای جنوبی می رود، در سلول ماندلا می نشیند و می گوید " می خواهم احساس ماندلا را درک کنم."
ماندلا در تیر ماه سال 1371 پس از آزادی از زندان رژیم آپارتاید و قبل از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهوری سفری به ایران داشت. در این سفر اولین دکترای افتخاری حقوق و علوم سیاسی کشور در دانشگاه تهران به او اعطا شد که از افتخارات ماندگار آموزش عالی ایران محسوب می گردد.
سازمان ملل متحد نیز روز هیجدهم جولای هر سال را به نام او نامگذاری نموده است. بان کی مون رئیس این سازمان در پیامی به همین مناسبت اعلام کرد امسال اولین "جایزه نلسون ماندلا" دایر خواهد شد. جایزه ای که هر پنج سال یک بار به یک زن و به یک مرد در سراسر دنیا که میراث ماندلا را زنده نگه داشته اند، اهدا خواهد شد.
دکتر معتمد نژاد فرزانه فروتن
بررسی اجمالی راه و رسمی که دکتر معتمدنژاد طی بیش از نیم قرن پیمود، گویای درک عمیق او از نقش بی بدیل رسانه ها در کمک به شکل گیری ،تثبیت و تداوم مردم سالاری به عنوان مهم ترین نیاز جوامع رو به توسعه برای تحقق آرمان های انسانی و اجتماعی شان می باشد. نقشی که می بایست هم به سیاستگذاران ، مدیران و نخبگان و هم به آحاد مردم شناسانده شود. اعتقاد به تنوع و تکثر رسانه ها ، تضمین آزادی آن ها در چارچوب قانونمند و شفاف و در عین حال مسئولیت پذیری و اخلاق مداری و احترام به ارزش های حرفه ای در قالب نظام جامع مطبوعاتی برخی از مهم ترین دغدغه هایی است که در کارنامه آموزشی و پژوهشی استاد با برجستگی به چشم می آیند.
دکتر معتمد نژاد میراثی از علم و اخلاق به یادگار گذاشت که تا سال های متمادی ماندگار خواهد بود. استاد در تمام سال هایی که هم موقعیت و هم امکانش را داشت ، ایران را ترک نکرد . این "ماندن" و "نرفتن" در حرف ساده است ؛امکان تدریس در بهترین دانشگاه های اروپا و آمریکا را داشته باشی ، اما بمانی و روزنامه نگاری کشورت را پله پله بالا کشی.
دکتر مهدی محسنیان راد که از دانشجویان دوره اول رشته روزنامه نگاری دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی به شمار می رود، بارزترین ویژگی این استاد فرزانه را فدا نکردن منافع عمومی در مقابل منافع شخصی می داند. امری که متاسفانه در جامعه ما چندان معمول نیست و شاید مهم ترین شاهد برای اثبات ، این که وقتی دکتر معتمدنژاد در سال 1348 با 35 سال سن در کسوت دانشیاری دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول به تدریس بودند، برای آن که بتوانند تمام وقت در موسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی کار کنند، از دانشگاه تهران استعفا داده و عضو هیات علمی تمام وقت این موسسه علمی کوچک بخش خصوصی شدند تا بتوانند این موسسه را به قطبی علمی در کشور بدل کنند. اعضای هیات علمی دانشگاه تصدیق می کنند که به ندرت امکان دارد استادی دست به چنین کاری بزند و با کنار گذاشتن منافع شخصی خود، تنها به فکر منافع عمومی و خیر جمعی باشد.
دکتر محسنیان راد یکی دیگر از ویژگی های ایشان را عشق بسیار عمیق ، اما غیر شعارگونه اش به ایران می داند. در دهه 1360 که برای تدریس به صورت یک ترم در میان به دانشگاه پاریس می رفتند، از آنجا که بعضی از کلاس هایشان را در ایران من اداره می کردم، مکاتباتی بین ما برقرار بود.دکتر معتمدنژاد در حالی که در دانشگاه پاریس تدریس می کرد، مدام در حال برنامه ریزی برای کارهایی بود که هنگام بازگشت به ایران باید انجام دهد؛ تا این که از دهه 1370 به بعد تمام وقت خودش را در اختیار دانشکده و دانشجویانش قرار داد.
دکتر نعیم بدیعی یار و همراه صمیمی دکتر معتمدنژاد از دهه 1360 به این سو که هم اکنون پس از بازنشستگی در آمریکا به تحقیق می پردازد، در گفتگویی اظهار داشت: واقعا اگر حوصله،سعه صدر و استقامت دکتر معتمدنژاد نبود، رشته ارتباطات در ایران پا نمی گرفت. بعد از انقلاب برخی نظرشان این بود که رشته علوم ارتباطات اصلا رشته دانشگاهی نیست . به هر حال می خواستند این رشته را تعطیل کنند و گفتند تنها راه موجود این است که قبول کنید گرایشی به نام "ارتباطات" در داخل علوم اجتماعی باشد تا ببینیم بعد چه می شود. اگر من تنها بودم ، چون حوصله این کارها را نداشتم، خداحافظی می کردم و می رفتم؛ اما دکتر معتمدنژاد با سعه صدر گفتند : بگذارید این مرحله را طی کنیم و بعد از ما خواستند تا برنامه هایمان را همان گونه که بود، تدوین کنیم.
دکتر محمد امین قانعی راد رئیس انجمن جامعه شناسی ایران در مراسم بزرگداشت استاد که پس از درگذشت ایشان (آذر 92) در دانشکده علوم اجتماعی برگزار گردید ، پس از طرح موج های سه گانه در باره نسبت جامعه شناسی و ارتباطات خاطرنشان ساخت در موج سوم ، در جامعه شناسی با یک چرخش ارتباطی و در ارتباطات با یک چرخش معرفتی مواجه می باشیم.در ژانر ارتباطی که دکتر معتمدنژاد پی می گرفت، روشنفکر پیشتازی نقش خود را از دست می دهد و به جای او ژورنالیست می نشیند. در حقیقت روزنامه نگاری پلی است بین قدرت و مردم و وظیفه روزنامه نگار را ایجاد امید در جامعه می دانست. از این رو می توان گفت ایشان در سال هایی که تحولات سال 1968 رخ می داد، و در فرانسه بودند، به خوبی نبض تاریخ را شناختند و بعد از آن بود که با پیشگامی ایشان دانشکده علوم ارتباطات به وجود آمد.
میراث دیگر استاد ترسیم عملی و نه زبانی مبانی اخلاق دانشگاهی و منش آکادمیک بود. دکتر قانعی راد بر این باور است که "اخلاقی بودن" عین پروژه دکتر معتمدنژاد بود ؛ به عبارتی اخلاقی بودن برای ایشان زایده ای برای پروژه اش نبود، بلکه" عین پروژه اش بود." او می خواست اخلاق را در جامعه رواج دهد .دکتر یونس شکرخواه در باره ویژگی های اخلاقی استاد می گوید:"دکتر معتمدنژاد مثل درخت های کویری پرریشه است .بی اعتنا به باران ، با این ماموریت که غبار، چشم های رهگذران را اذیت نکند، متکی به خود و ماندگارند.برای بعضی ها ممکن است ثروت،شهرت و مقام مطلوب باشد؛ اما به نظر می آید که این موارد برای ایشان بار اضافی بود و همیشه مراقب بود که از جاده معلمی پا بیرون نگذارد.
دکتر معتمدنژاد در مراسم ملی تجلیل از ایشان که در آذرماه سال 1383 از سوی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار گردید ، طی سخنانی خاطرنشان ساخت :" من یک معلم عادی بودم که توفیق داشتم دانشجویان خوبی در کلاس من آمدند و این دانشجویان خوب باعث شدند که من هم شهرت پیدا کنم. در واقع زیر چتر دانش دانشجویان ، استاد شما هم به شهرت رسید. این شهرت متعلق به خود آن هاست. دانشجویان به معلم خود شان نام گذاشتند و گرنه من یک معلم معمولی همیشگی هستم. نکته حائز اهمیت دیگری که لازم است به آن اشاره گردد ، این بود که هیچ گاه استاد به دانشجویان خود کلمه شاگرد اطلاق نمی کرد؛ بلکه همیشه واژه "همکار" را به کار می بردند. بارها در کلاس درس می فرمودند که چشم امید من به شما دانش پژوهان است که هرکدام به قدر توان خود بتوانید مشعل ارتباطات را در ایران عزیز فروزان نگاه دارید.
دکتر معتمدنژاد هرگز از نوشتن ،گفتن و برانگیختن بازنایستاد. به نظر سید فرید قاسمی چاپ 34 کتاب درسی و تکثیر ده ها جزوه طی مدت 6 سال (1350 تا 1356) برای دانشجویان بی منبع آن سال ها یکی از کارستان های ایشان در سن 37 تا 43 سالگی است. او حتی در 6 سال پایانی عمر خویش شمار کتاب هایش را از هفت عنوان به هفده عنوان رساند.
پدر علم ارتباطات اجتماعی نسبت به مسائل مادی و اقتصادی بی اعتنا بود و از گذشت بالایی برخوردار بود. دکتر مهدی فرقانی رئیس دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی در مقاله ای با عنوان " جای خالی یک نام ماندگار" می نویسد: در جریان سمیناری که در آذرماه سال 1383 برگزار شده بود ومن دبیر بودم ، ما دانشکده علوم ارتباطات را با حضور دو وزیر علوم ،تحقیقات و فن آوری ونیز فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت یعنی آقایان دکتر توفیقی و دکتر مسجد جامعی افتتاح کردیم. صدها نفر از دانشجویان دوره های مختلف دکتر معتمدنژاد از تمام دستگاه ها و دانشگاه های دیگر حضور داشتند و ضمن اظهار علاقه و ارادت و بیان خاطره هایی از ایشان ،هدیه های بسیاری هم برای استاد آورده بودند. همایش نیز هدیه ای را برای ایشان در نظر گرفته بود. در آن همایش که در واقع برای بزرگداشت ایشان برگزار می شد، دکتر معتمدنژاد در سخنرانی پایانی خود عنوان کردند که تمام این سکه ها و هدایای دوستان باید برای اعتلای رشته ارتباطات اجتماعی هزینه گردد.بخشی از سکه های اهدایی را به ریاست وقت دانشگاه علامه طباطبایی آقای دکتر نجفقلی حبیبی و بخشی را به من دادند و گفتند این ها دست شما؛ هر طور که صلاح می دانید، استفاده کنید. من هم گفتم این امانت را نگه می دارم و هر جا که خواستم هزینه کنم ازشما اجازه می گیرم. خاطره ای هم اینجانب از استاد دارم. از سال 1387 تا پایان عمرشریف شان به اتفاق خانواده و نیز دوست ارجمند و عزیزم جناب آقای دکتر رضا حقی و همسر محترم شان به منظور دیدارنوروزی چند بار به منزل شان عزیمت نمودیم. آقای دکتر حقی آخرین دانشجویی بودند که دکترمعتمد نژاد مسئولیت راهنمایی و هدایت رساله دکتری شان را بر عهده گرفتند. در آن مقطع (1391) مسئولین وقت دانشکده به دلیل این که استاد بازنشسته شده اند و حق الزحمه ای به ایشان به خاطر راهنمایی رساله تعلق نمی گیرد، از پذیرش این مسئولیت توسط ایشان طفره می رفتند. وقتی استاد از این موضوع آگاه شد، کاغذی آورد و طی نامه رسمی به ریاست دانشکده اعلام کرد که از بابت راهنمایی رساله آقای حقی نه تنها مطالبه مادی ندارم، بلکه حاضرم در صورت لزوم مساعدت مادی هم داشته باشم. و...
به قول دکتر هادی خانیکی او فرزانه بود و در عین حال فروتن ؛ از این رو در روندی آرام و طبیعی ، آوازه پدری یافت و در حیات خویش هم تا آنجا که تنگ چشمی سیاست نبود، قدر دید و بر صدر نشست. نشان درجه اول علمی کشور را در دولت اصلاحات دریافت کرد . اما ادب نهفته در ذهن و زبان دکتر معتمدنژاد بود که دانش او را از دانشگاه تا رسانه و از آنجا تا جامعه جاری کرد. پس باید یاد و روان او را در قفس تن و غم گذشته محصور نکرد. چنین است که او می تواند همچنان "معلمی" و "پدری" کند . به زبان دیگر "پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است."
مفتخریم که در دومین سال عروج دکتر معتمدنژاد و در هفته پژوهش ،"استقلال دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی" را بار دیگر پس از 32 سال جشن می گیریم و به تعبیر دکتر حسینعلی افخمی رویای ایشان را تحقق یافته می بینیم.
در یک جمع بندی کوتاه می توان به این نتیجه رسید که نلسون ماندلا و دکتر معتمدنژاد حداقل در 6 مورد مشابهت داشتند."پیوند اخلاق با سیاست و علم"، "آینده نگری" ، " فدا نمودن منافع شخصی در برابر منافع عمومی" برخورداری از امید و عدم یاس در برابر مشکلات"، " حس میهن دوستی و وفاداری به مردم" و "ایجاد نهادهای مدنی نظیر بنیاد ماندلا و انجمن صنفی روزنامه نگاران " که با اندکی مسامحه می توان این شش مورد را ذیل عنوان "مشابهت های اخلاقی" مطرح ساخت.
در پایان به ذکر خاطره ای از اولین سفر نلسون ماندلا به ایران می پردازم.
در طول اولین سفر ماندلا به ایران، یک روزرسانه ها اعلام کردند که فردا ساعت 11 صبح نلسون ماندلا در تالار شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران سخنرانی خواهد نمود اینجانب که محل کارم در وزارت جهاد سازندگی (سابق) روبروی دانشگاه تهران بود، با اطلاع از این موضوع همراه با برادر عزیزم جناب آقای دکتر مصطفی بستاکی با شوق زایدالوصفی ساعت ده و سی دقیقه صبح در مقابل دانشکده فنی ، ورود نلسون ماندلا را انتظار می کشیدیم. وقتی ماندلا از اتومبیل تشریفات پیاده شد و همراه با میزبان ها آماده ورود به تالار می شد، جمعیت حاضر معبری را برای عبور ایشان بازکرد. در عین حال که همه ذوق زده و تشنه دیدار و گوش فرادادن به سخنرانی او بودند، هنگام عبور سکوت عجیبی حکمفرما بود؛ زیرا درآن مقطع زمانی (اوایل دهه 1370) تنها با ذکر صلوات افراد را تشویق می نمودند و به علت این که ماندلا با صلوات و ... مانوس نبود، همه ساکت بودند تا این که با یک مشورت ناگهانی با دکتر بستاکی در حالی که نلسون ماندلا حدود یک متر با ما فاصله داشت، دو نفری شروع به دست زدن نمودیم که سایرین نیز به تاسی از ما دست زدند و لبخند زیبا و ملیح ماندلا که از کنارمان گذشت ، پاداش آن عمل بود. جا دارد اگر توفیق زیارت قبر این دو چهره ماندگار را به دست آوردیم ، با حافظ بزرگ هم صدا شویم که :
بر سر تربت ما گر گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
دغدغه رو به پایان یونسکو ،به مناسبت نمایشگاه مطبوعات
و آغاز هفدهمین سال فعالیت هفته نامه «صدای گلپایگان»
خوش است خلوت اگر یار، یار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد
هوای کوی تو از سر نمی رود آری غریب را دل سرگشته با وطن باشد
حافظ
از مهمترین ویژگی های گلپایگان، گرایش همشهریان به فرهنگ و اندیشه است که همچون نگینی درخشان در تاریخ شهرستان ما خودنمایی می کند و اقبال به مطبوعات و مطالعه روزنامه از نشانه های بارز آن به شمار می رود.
اینجانب از دهه 1340 خورشیدی با مطبوعات مأنوس بوده ام، به همین دلیل در همان سال ها جهت دستیابی سریع به روزنامه، معمولا از ساعت ۱۱ صبح در خیابان اصلی شهر (امام خمینی"ره") و گاراژ «ایران مشهد» (معروف به گاراژ مرحوم اختری) در انتظار رسیدن اتوبوسی بودم که ساعت ۶ صبح از تهران به مقصد گلپایگان حرکت نموده بود و به محض رسیدن و باز شدن صندوقبار، بسته روزنامه را برداشته ، با دوچرخه روانه مراکز فروش روزنامه میشدم تا چراغ اول را در مطالعه آن روشن کرده باشم.
در آن زمان صبحها روزنامه های آیندگان و پیغام امروز همراه با روزنامه رستاخیز که در دهه ۵۰ به آنها افزوده شد، و دو روزنامه کیهان و اطلاعات عصر هر روز در تهران منتشر می شدند. از روزنامههای صبح فقط رستاخیز وارد گلپایگان می شد، اما روزنامه اطلاعات (که آقای اعظمی هم به عنوان مدیر توزیع و هم به عنوان خبرنگار فعالیت داشت و هنوز هم دارد) و کیهان با مدیریت های توزیع گوناگون (مرحوم اردشیری، مرحوم عمیدی، شهید سید محمد حسینی، و در نهایت مرحوم آقای خادمی) به دست مردم می رسید. این روزنامه ها را با فاصله زمانی حدود ۲۴ ساعت ، مردم مطالعه می نمودند. البته در آستانه پیروزی انقلاب این فاصله کم شد و معمولا آخرشب همان روز به گلپایگان و مراکز توزیع می رسید.
خوشبختانه امروز به برکت ارتباطات سریع هر روز ساعت ۹ صبح اکثر روزنامه ها در گیشه مطبوعاتی آقای "آقانصیری" در سه راه آیت اله طالقانی و مغازه کتاب فروشی آقای طالبی در خیابان مسجد جامع در اختیار علاقهمندان است.
اگر در دهه ۴۰ و ۵۰ خورشیدی مشتاقانه منتظر دریافت روزنامه های سراسری بودیم که از پایتخت وارد شهر ما می شد، امروز جریان برعکس شده است. تا چندی پیش در تهرانبزرگ به محض انتشار هفته نامه «صدای گلپایگان» ، مترصد ورود یک چهره آشنا از اقوام یا دوستان به تهران بودیم تا این نشریه را به دست ما برساند.
پس از مطرح نمودن موضوع با آقای حاج نوروزی مدیر اجرایی پرتلاش این هفته نامه، ایشان اظهار نمود که آقای حاج مجتبی نخعی مسئول محترم موسسه خیریه (دارالایتام) حضرت ابوالفضل(ع) در شهر گوگد، تعدادی از هر شماره این نشریه را برای آقای حاج قاسم براتی که به عنوان پل ارتباطی بین آن خیریه و همشهریان مقیم تهران(به خصوص بازاری ها) ،ایفای نقش نموده و در واقع نماینده موسسه در تهران به شمار می رود، قرار می دهد.
پس از مراجعه به خیریه حضرت ابوالفضل(ع) و حاجآقا نخعی دریافتم که خیرین تهرانی در ازاء اهدای کمکهای نقدی یک نسخه از «صدای گلپایگان» را به عنوان هدیه فرهنگی خیریه از حاجآقا براتی دریافت می نمایند.از این رو از سر کنجکاوی و علاقه یک روز به دفتر نمایندگی موسسه به آدرس: خیابان فردوسی، کوچه برلن، بازار حافظ، طبقه اول، پلاک ۲۶۱ رفتم و پس از زیارت ایشان تعدادی از شماره های مختلف «صدای گلپایگان» را مشاهده نمودم. آن لحظه برای من خاطره انگیز و فراموش نشدنی بود.
امیدوارم همشهریان عزیز در تهران با مراجعه به آدرس فوق (بخصوص اگر نیت و قصد کمک به خیریه را دارند)، این هفته نامه را ملاحظه و به آن دسترسی داشته باشند. تا از این طریق نسبت به اخبار و تحولات شهرمان آگاهی عمیق تری به دست آورند . البته امکان مطالعه «صدای گلپایگان» در اینترنت وجود دارد ؛ زیرا آقای نیکنامی مدیر محترم سایت آخاله به محض انتشار ، نسخه دیجیتالی آن را در سایت بارگذاری می کند ؛ اما مشاهده اصل هر نشریه دارای حلاوتی دگر است.
آقای جلال رفیع روزنامه نگار باسابقه ای که مبارزه با رژیم شاه و تحمل زندان در دوران پیش از انقلاب را در کارنامه خود دارد، در سال ۱۳۶۹ همراه با دکتر علی اکبر ولایتی وزیر خارجه وقت ایران برای شرکت در اجلاس سازمان ملل به نیویورک سفر کرده است، او در خاطرات خود (کتاب بهشت شداد) خاطرنشان میسازد که: «پس از بلند شدن هواپیما از فرانکفورت آلمان به مقصد نیویورک در روز ۲۳ سپتامبر، مهماندار هواپیما مجله تایم را که بر روی آن تاریخ ۲۴ سپتامبر درج شده است، به دستم می دهد». یعنی مجله را یک روز قبل از چاپ و انتشار می خوانیم!! او که خاطرات سفر خود را با چاشنی طنز همراه ساخته، اظهار می دارد نکند در این هواپیما چاپخانه هم هست؟ الحق که تایم یعنی همین! اگر جز این بودی تایم نبودی، بلکه خبرنامه کیهان یا اطلاعات بودی که در بعضی شهرها ۴۸ساعت بعد از چاپ به دست مردم رسیدی!
در تاریخ مطبوعات کشورمان میخوانیم روزنامههای انگشت شماری که توسط ایرانی های مقیم خارج پیش از استقرار مشروطیت در زمان حاکمیت ناصرالدین شاه چاپ می شدند ، نقش برجسته ای در روشن کردن افکار و به حرکت درآوردن مردم ایران داشتند.
روزنامه های اختر با مدیریت محمد طاهر تبریزی، قانون با مدیریت میرزا ملکم خان، حبلالمتین با مدیریت سیدجمال الدین حسینی مشهور به مؤیدالاسلام ، عروة الوثقی با مدیریت سیدجمالالدین اسدآبادی (به زبان عربی) ،حکمت با مدیریت میرزا محمد خان تبریزی ، ثریا و پرورش با مدیریت میرزا علی محمد خان کاشانی به ترتیب در استانبول، لندن، کلکته، پاریس و قاهره انتشار می یافتند و به صورت پنهانی وارد ایران میشدند و دور از چشم ماموران حکومتی مطالب آن ها در انجمنها و اجتماعات خوانده می شد. روزنامه ها ضرورت حاکمیت قانون و مزایای پارلمان و آثار شوم استبداد و لزوم تسلط مردم بر سرنوشت خویش را گوشزد می نمودند.
در جریان مبارزات جنبش مشروطیت، مطبوعات نقش تعیین کننده ای در پیروزی مردم داشتند و به عنوان رکن چهارم دموکراسی جایگاه ویژه ای را به خود اختصاص میدادند که با یاری خداوند در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
پس از فراز و فرودهای انتشار مطبوعات در عصر پهلوی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در عرصه بینالمللی نیز شاهد این حرکت معکوس و مبارک بودهایم.از 22 سال قبل تاکنون روزنامه «اطلاعات بین المللی» به منظور آشنا ساختن ایرانیان مقیم در کشورهای اروپایی ،کانادا و بخشی از آمریکا و نیز کشورهای شرق آسیا نظیر ژاپن با تحولات ایران و پرنمودن خلاء عاطفی هممیهنان فعالیت خود را آغاز نموده است . جای بسی خرسندی است که این روزنامه همپای مطبوعات اروپا در گیشه های شهرهای لندن، پاریس، استکهلم، هلسینکی، آمستردام، برلین ، نیویورک، توکیو و ... خودنمایی میکند.
اینجانب که سالها پیش سفری به آلمان و هلند داشتم، به محض مشاهده این روزنامه میان روزنامه ها و مجله های متنوع در دکه های مطبوعاتی آمستردام و بن در آلمان اوج می گرفتم و شوق عجیبی را در خود احساس مینمودم.
لازم به یادآوری است که مطالب «اطلاعات بین المللی» در تهران تهیه، تنظیم و صفحه آرایی شده و از طریق ایمیل به چاپخانه طرف قرارداد موسسه اطلاعات در لندن ارسال می شود. پس از چاپ در لندن ، شبکه توزیع آن چاپخانه این روزنامه را به کشور های اروپایی، کانادا و بخشی از ایالات متحده آمریکا و ... ارسال می نماید. لازم به ذکر است که تا اوایل دهه هشتاد (حدود دوازده سال پیش ) همزمان با لندن این روزنامه در نیویورک نیز به چاپ رسیده و توزیع می شد که به دلیل تنگناهای مالی متوقف شد و به چاپ در لندن بسنده گردید .
آقای سید محمد صادق خرازی سفیر و معاون پیشین نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد طی مصاحبهای که متن آن در ویژهنامه نودمین سال انتشار روزنامه اطلاعات به چاپ رسیده، خاطرنشان میسازد روزی من با آقای دکتر ولایتی در محل سازمان ملل با هم قدم میزدیم و به جلسات مختلفی میرفتیم. در یکی از این جلسات وزیر امور خارجه ژاپن روزنامه «اطلاعات بین المللی» را دید و پرسید این روزنامه اینجا چه میکند؟ گفتم این روزنامه اینجا منتشر میشود. بسیار تعجب کرد و گفت مگر چقدر ایرانی اینجا حضور دارد؟ گفتم در نیویورک و شرق آمریکا ایرانی های زیادی هستند. سپس گفت: ای کاش ما هم میتوانستیم این کار را برای هموطنان ژاپنی خودمان انجام دهیم. بعدا روزنامه آساهی ژاپن نسبت به انتشار روزنامهای با انتشار صفحات محدود در آمریکا اقدام کرد.البته اغلب ایرانی های خارج از کشور از طریق اینترنت، نسخه دیجیتالی "اطلاعات بین المللی "را مطالعه می کنند .
این قیاس معالفارق (توزیع هفته نامه "صدای گلپایگان" در تهران و انتشار و توزیع روزنامه "اطلاعات بینالمللی "در خارج از کشور) نشانه ای است از اینکه دغدغه یونسکو در دهه ۱۹۷۰ مبنی بر لزوم ایجاد جریان متوازن اطلاعات و ارتباطات تا حدودی مرتفع گردیده. فراموش نکنیم که با پایداری کشورهای جهان سوم و غیر متعهدها و حمایت فرانسه و شوروی (سابق) در آن مقطع ،که با قهر و کناره گیری آمریکا و انگلیس از یونسکو همراه بود، این سازمان به ریاست "مختار امبو"ی سنگالی پیروزی بزرگی را در مبارزه با جریان یک سویه اطلاعات از غرب به شرق و امپریالیسم خبری به دست آورد.
از آنجا که در هفته برگزاری نمایشگاه مطبوعات قرارداریم، جا دارد از آقایان «آقا نصیری» و «طالبی» به عنوان دو توزیع کننده اصلی مطبوعات از دهه هفتاد تاکنون به نیکی یاد کنیم. اساسا گیشه داران و توزیع کنندگان مطبوعات نبض جامعه را در دست دارند. متاسفانه جامعه مطبوعاتی ما از این ظرفیت که قادر است با مخاطب شناسی سهمی بسزا در افزایش کیفیت و کمیت جراید داشته باشد، بهره ای نبردهاند. به اعتقاد اینجانب آن ها میتوانند مشاوران قابل اعتمادی در جهت دادن به محتوی مطالب مجلات و روزنامه ها باشند.
مدل ارتباطی بسیاری از دکه داران مدل ارتباطی افقی است. در این فرآیند افقی، گیشه دار می تواند مخاطبان یا همان خریداران نشریات را برای خرید یک نشریه (روزنامه یا مجله) توجیه و تشویق کند و در مواردی راهگشا و راهنمای او قرار گیرد.
در همین راستا مایلم از دو برادر دوست داشتنی و محبوب (آقایان علی حاجیزاده و حسین حاجیزاده) و فرزندان برومند آنها یاد کنم که مسئولیت گیشهای را در منطقه ولنجک نزدیک به محل کار بنده (سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی) برعهده دارند و چندسال است که اینجانب از لطف و بزرگواری آنها برخوردار میشوم.
این عزیزان که هر روز شوق و نشاط مرا در مطالعه مطبوعات مشاهده می کنند، اولا اجازه میدهند که هرکدام از نشریات را حتی اگر زمان طولانی هم باشد، در کنار گیشه آن ها مطالعه نموده و هیچ انتظاری هم برای دریافت هزینه ندارند. مگر آن که خودم اراده کنم و قصد خرید داشته باشم.
ثانیا: از من خواسته اند که هر مجلهای را که به محتوایش علاقهمند هستم، به صورت امانت با خود ببرم و پس از مطالعه به آن ها بازگردانم که بارها از لطف آنها کمال حسن استفاده را نمودهام و...از این رو مناسب دانستم از بزرگواری این چهره های فرهیخته ، صمیمانه قدرشناسی نمایم که فقط از طریق فروش مطبوعات امرار معاش نمی کنند، بلکه گیشه آنها یک پاتوق فرهنگی است.
در پایان به خاطره ای از دوران نگارش رساله دکترا در سال ۱۳۸۷ که برای جمع آوری بخشی از اطلاعات و داده ها به شهر سلماس در آذربایجان غربی عزیمت نموده بودم ، اشاره می کنم. پس از مراجعه به گیشه مطبوعاتی آن شهرستان که به لحاظ مساحت و جمعیت در حد و اندازه گلپایگان است، مشاهده کردم که اولا تمام روزنامه ها و مجله ها (با گرایشهای متفاوت و بدونگرایش) در این گیشه موجود است. ثانیا، به غیر از روزنامه و مجله در این دکه هیچ کالای دیگری مانند مواد خوراکی، سیگار، و ... یافت نمی شد. افسوس که دوربینی در اختیارم نبود تا عکس یادگاری در کنار آن پاتوق فرهنگی و مسئول فرهیخته اش داشته باشم. خوشبختانه در گیشه مطبوعاتی آقای آقانصیری نیز هیچ کالایی غیر از مطبوعات وجود ندارد ؛ و حضور برخی فرهنگیان در آن کانون با صفا که به یاری ایشان در توزیع مطبوعات می شتابند ، جاذبه اش را دو چندان می کند .خرید روزنامه های همشهری ، جام جم و ایران (هر کدام حدود صد نسخه ) در هر روز و هفته نامه های موفقیت ، خانواده سبز ، روزهای زندگی و ... به همین میزان و از همه مهم تر شمارگان دو هزار عددی صدای گلپایگان ما را به علاقه و گرایش همشهریان نسبت به مطبوعات ،در شرایطی که رسانه های دیجیتالی و شبکه های اجتماعی در سطح جامعه فراگیر شده اند ، بشارت می دهد .
اکنون که هفدهمین سال فعالیت «صدای گلپایگان» با ۸ صفحه رنگی و سیاه سفید آغاز شده است ، به دستاندرکاران این هفته نامه مردمی دست مریزاد عرض نموده و امیدوارم با انعکاس فعالیت های دولتی و تلاش سازمان های مردم نهاد (NGO ها) در مسیر توسعه پایدار گلپایگان نقش آفرین باشد . با عرض تبریک توفیق روزافزون مطبوعات محلی شهرمان به خصوص "صدای گلپایگان" را از خداوند متعال خواستارم.
دکتر ابراهیم جعفری
حدیث عشق در جهاد سازندگی (۲)
جهادگران و دفاع مقدس
الهی به آنان که پرپر شدند پر از زخم های مکرر شدند
به آنان که زخمی ترین بوده اند شهیدان میدان مین بوده اند
به آنان که امروز فردایی اند به آنان که فردا تماشایی اند
همانان که روح روان داشتند سفرنامه آسمان داشتند
که این خطه خاک سرافرازی است همه همت و شور و جانبازی است
پرویزبیگی حبیب آبادی
دوران دفاع مقدس در تاریخ کشور ما قطعه ای از بهشت است؛ زیرا ملت بزرگ ایران اوج فداکاری ها و رشادت ها را در نبرد با دشمنان اسلام از خود بروز داد.تاریخ صدر اسلام تکرار شد ؛ فرزندان دلاور میهن اسلامی ما با سلاح ایمان به مقابله با متجاوزین سرتا پا مسلح شتافتند و طی 8 سال در برابر زیاده خواهی دشمن متجاوز ایستادگی کردند.
جهادسازندگی نیز به عنوان یادگاری که از سوی رهبر کبیر انقلاب برای آبادانی و محرومیت زدایی روستاها تشکیل شد ، همپای نیروهای مسلح در عرصه مهندسی جنگ و پشتیبانی از جبهه ها با طراحی های هوشمندانه جایگاه ویژه ای را در موفقیت لشگر اسلام به خود اختصاص داد، به گونه ای که امام خمینی(ره) در پیامی فرمودند: نقش جهاد سازندگی در جنگ کمتر از نیروهای نظامی نبوده و نیست.
اینجانب که صادقانه در برابر شهیدان و جهادگران با اخلاص بخصوص سنگر سازان بی سنگر سرتعظیم فرود می آورم، خاطرات خود را از دوران دفاع مقدس و فعالیت های جهاد سازندگی گلپایگان به رشته تحریر در آوردم تا در دفتر تاریخ ثبت گردد.
آنچه پیش روی شماست، بخش ناچیزی از گنجینه عظیم دوران دفاع مقدس و حماسه آفرینان جهاد است که در حد بضاعت خود به آن پرداخته ام.
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
بدون تردید تعامل جهاد سازندگی گلپایگان با جبهه های دفاع مقدس بخش فراموش نشدنی از فعالیت های جهادگران را از شروع تا پایان جنگ تحمیلی به خود اختصاص می دهد.همگام با بسیج عمومی و معطوف شدن اذهان جامعه به مقابله با ارتش رژیم بعث عراق اولین واکنش از سوی جهاد سازندگی جمع آوری کمک های مردمی در سطح روستاها و شهر بود. در ماه های اول جنگ این کمک ها بیشتر به اهدای گندم، نان، پول نقد و ... اختصاص داشت و تا عملیات فتح المبین تداوم داشت.
علاوه برآن در کمیته فرهنگی جهاد، رسالت تبلیغ و آگاه سازی مردم بخصوص روستاییان را در زمینه مقابله و ایستادگی با دشمن تا دندان مسلحی که بخشی از خاک میهن اسلامی ما را اشغال کرده بود، بر دوش می کشیدیم.اکثر فیلم هایی را که شب ها در روستاها نمایش می دادیم، با موضوع دفاع مقدس ارتباط مستقیم و تنگاتنگ داشت. در کنار آن ،سخنرانی و تاکید بر دیدگاه های رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) نیز جای خود داشت.
فراموش نمی کنم فداکاری شهید حسین فهمیده که به دورکمر نارنجک بست و خود را به زیر تانک دشمن پرتاب کرد تا از حرکت کاروان نظامی آنها جلوگیری کند و به همین دلیل از سوی امام به عنوان الگو و رهبر معرفی گردید ، در قالب فیلم ساخته و پرداخته شد و از سوی کمیته فرهنگی جهاد استان به صورت امانت در اختیار ما قرار گرفت. تا زمانی که این فیلم در دست ما بود، شب ها در مساجد روستا و روزها در مدارس شهر و روستا به نمایش می گذاردیم و براین باور بودیم که اگر رزمندگان در جبهه ها با دشمن جبار می ستیزند، ما در پشت جبهه با این فعالیت های فرهنگی آن ها را یاری می دهیم. به قول شادروان دکتر شریعتی اگر آنها کاری حسینی می کردند، ما میبایست کاری زینبی کنیم و ...
در سال 1359 در کربلای هویزه که به شهادت جمعی از
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام نظیر حسین علم الهدی منتهی شد، جهادگر همشهری ما
"شهید حسین
خوشنویسان" مسئول جهاد سازندگی شهرستان سوسنگرد بود این شهید
والامقام در ماه رمضان سال ۱۳۵۹با هوای گرم اهواز وارد آن شهر می شود و فعالیتهای
سازندگی را پیش می گیرد تا شروع جنگ در همان منطقه می ماند و در دفاع مقدس
فداکاریهای زیادی انجام می دهد تا اینکه با دوستان و همرزمانش از جمله شهید علم
الهدی و قدوسی و دیگر همرزمانش توسط لشکر دژخیم صدام محاصره و به فیض شهادت نایل می
شوند و پیکر پاک و مطهر ایشان در مشهدالشهدای "هویزه"در کنار سایر همرزمانش زیارت گاه عشاق و دوستداران خط سرخ
شهادت میگردد .
نام مبارکش برای همیشه با "هویزه " عجین گشت و هر
گاه اسم هویزه به گوش می رسد رشادتها و ایثار و بزرگی و عظمت و شکوه آن عزیز و
یارانش برای همگی تداعی میگردد . مجلس شهادت این عزیز توسط جهاد سازندگی
گلپایگان در حسینه اعظم رباط ابلولان با شکوه
خاصی برگزار و یاد و خاطره این دانشجوی شهید و فداکار جهادی گرامی داشته
شد و امروز مفتخریم که با مساعدت خانواده معزز و به یادبود این
شهید والامقام ، یکی از مراکز آموزش عالی شهرمان با نام " دانشکده فنی و حرفه ای
شهداء گلپایگان" با هزینه بالا توسط خانواده ایشان احداث گردید و هم اکنون یکی از
مراکز آموزش عالی وابسته به وزارت علوم ، تحقیقات و فن آوری با امکانات قابل توجه
فعالیت می کند.
زمستان سال ۱۳۵۹ جمعی از همکاران از جمله شهید بزرگوار مهندس "محمد وکیلی فرد"به مناطق جنگی رهسپار شدند. در اوایل جنگ طرح و نقشه ویژه ای برای جهاد وجود نداشت و بیشتر فعالیت ها در چارچوب سازندگی مناطق آسیب دیده و کمک به مردم جنگ زده بود. دوستان ما هم در سال ۱۳۵۹ در شوشتر مستقر شده بودند و در خطوط مقدم جبهه حضور نداشتند. در اوایل سال ۱۳۶۰ جمع دیگری به مناطق جنگی در استان ایلام رهسپار شدند که اینجانب نیز توفیق حضور در منطقه ای محروم نزدیک به شهر جنگ زده دهلران را در اردیبهشت ماه آن سال پیدا نمودم.
پس از ورود به شهر ایلام و یک شب اقامت در ستاد جهاد سازندگی استان اصفهان ما را توسط بالگرد عازم منطقه ای به نام زرین آباد نمودند. در آن مقطع زمانی فاصله زرین آباد با ایلام با اتومبیل حدود ۷ تا ۸ ساعت بود، اما برای ما که اولین بار تجربه سفر با بالگرد را داشتیم، ۳۰ الی ۴۰ دقیقه به طول انجامید.
خاطرات شیرین یک ماه حضور در زرین آباد را هرگز فراموش نمی کنم. محل استقرار ما چادر بود. نشست و برخاست در چادر مخصوصا شب ها، آن هم با کمترین امکانات رفاهی و تلاش روزانه در هوای گرم و شرجی تجربه منحصر به فردی بود. یک شب را هم به دهلران رفتیم و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آن شهرستان اقامت نمودیم.
شهر کاملا از ساکنین خالی بود. یکی از موارد به یادماندنی در آن شب خاطره انگیز ، ناله و درماندگی انبوه گربههایی بود که از شدت گرسنگی به صورت مداوم دور ما می چرخیدند. مواد غذایی هم محدود و سختی های ناشی از جنگ به خوبی قابل لمس بود و... فعالیت ما در آن منطقه بیشتر آبرسانی و فرهنگی بود.
با گذر زمان و انسجام بیشتر رزمندگان، ورود جهاد سازندگی به عرصه های نبرد با صدامیان ،سامانی جدید یافت و نقش حائز اهمیت مهندسی جنگ را برعهده گرفت.در آستانه عملیات بزرگ فتح المبین تعدادی دیگر از همکاران عازم مناطق جنگی جنوب شدند و پابهپای رزمندگان و در پشتیبانی از آنها تلاش کردند. پس از پایان عملیات به وطن بازگشتند و دوباره در آستانه عملیات بیت المقدس که به فتح خرمشهر منتهی گشت، بار سفر بستند و عازم جبهه ها شدند.
اینجانب نیز که همگام با آن عزیزان آماده رفتن به جبهه بودم، در آخرین لحظات از سوی مسئول وقت جهادسازندگی فراخوانده شدم. ایشان به من گفت : اگر هدف تو از رفتن به جبهه یاری و کمک به رزمندگان است، حضورت در جهاد سازندگی گلپایگان دارای اثربخشی بیشتر است. وقتی دلیل آن را پرسیدم، پاسخ داد: رزمندگان اسلام در هوای گرم و طاقت فرسای جبهه ها (بخصوص جبهه های جنوب) برای مقابله با بیماری های عفونی نیاز مبرم به لبنیات دارند. اگر با یک سازوکار تبلیغاتی بتوانی از طریق جمع آوری شیر و تبدیل آن به ماست، به آنها مدد برسانی، اقدامی خداپسندانهتر کرده ای و... توجیه بیشتر این بود :در گلپایگان و حومه، دامداری در سطح خرد و کلان وجود دارد که این استعداد در شهرهای دیگر کمتر است. بنابراین باید از این ظرفیت در راستای کمک به جبهه ها استفاده شایسته به عمل آورد. استدلال ایشان منطقی بود و من پذیرفتم.
همان روز با کمک دوستان دست به ابتکار زدیم و با یک ماشین بلندگو دار که به پرچم های سبز و قرمز لااله الا الله و محمد رسول الله مزین بود، هنگام غروب روانه یکی از روستاها شدیم. این حرکت طی چند سال نه تنها در روستاها، بلکه در محلات شهر هم تداوم داشت. ابتدا با پخش دعای توسل یا نوحه های آقای آهنگران فضایی معنوی به وجود می آوردیم و خطاب به مردم می گفتیم:خواهران و برادران عزیز، همانگونه که می دانید، فرزندان دلاور شما در جبهه های خون و شرف، مقاومت و ایثار و حماسه و پایداری با دشمنان اسلام می جنگند و عزت و افتخار میآفرینند. در هوای گرم و طاقت فرسای جبهه ها این عزیزان برای مقابله با بیماری های عفونی نیاز مبرم به ماست دارند. شما که بحمدالله برخوردار از این نعمت هستید، فرزندان غیور میهن را یاری دهید و...
در آن مقطع زمانی با این اقدام فضایی به وجود می آمد که بدون شک در تاریخ زندگی مردم روستایی، کم نظیر بود. موج هایی از احساسات پاک و صادقانه و اشک های شوق و عاشقانه پشتوانه نیرومندی برای کمک به رزمندگان اسلام بود.صبح فردای آن روز که برای جمع آوری شیر یا ماست به روستاها می رفتیم، در مساجد روستا دیگ های پر از شیر، ظرف های ماست، خاکشیر، پول نقد، گندم و ...آماده شده بود که در مواردی دبه های ۱۳۰ لیتری پر از شیر را چند بار روانه شهر نموده و به یک ماست بندی تحویل میدادیم تا پس از تبدیل به ماست، روانه جبهه ها گردد.
مردم شهر و روستا در این زمینه سنگ تمام گذاشتند و به راستی با مال خود جهاد کردند. یک بار هم حادثه تلخی برای اینجانب ایجاد شد. در مسجد یکی از روستاها وقتی خواستم دبه ۱۳۰ لیتری پر از شیر را به کمک یکی از اهالی در ماشین نیسان قرار دهم، سنگینی دبه بر نیروی دست ما غلبه کرد و با واژگون شدن آن،تمام شیر بر روی زمین پخش شد به گونه ای که یک روز غم انگیز را برای من رقم زد.
پس از عملیات بیت المقدس از سوی جهاد سازندگی استان تصمیم گرفته شد در جهاد گلپایگان واحدی به نام پشتیبانی جبهه و جنگ ایجاد گردد که شهید سید عباس نوربخش با ماموریت از آموزش و پرورش به جهاد، آن را بنیان گذاری نمود. البته میزان حضور ایشان در این مسئولیت زیاد نبود، زیرا تصمیم گرفت به جبهه عزیمت نماید و سرانجام نیز در عملیات خیبر به درجه رفیع شهادت رسید.پس از شهادت سید عباس، آقای حاج محمد عباسی که از بدو پیروزی انقلاب از مسئولین کمیته امدام امام خمینی(ره) بود، با تشویق دوستان به جهاد سازندگی انتقال یافت و مسئولیت پشتیبانی جبهه و جنگ بر دوش ایشان گذاشته شد.
شهید سید عباس نوربخش بنیانگذار ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ جهاد سازندگی گلپایگان
نقش آفرینی آقای عباسی خون تازه ای را در رگ های این واحد جریان داد؛ زیرا از طریق احداث یک ماست بندی مدرن در جاده رباط حسینیه و ایجاد نظم و به کارگیری نیروهای جدید ارتباط منسجمتری با ستاد پشتیبانی جهاد استان در اهواز برقرار گردید. با احداث این ماست بندی علاوه بر کمک های مردمی (بخصوص لبنیات)، خریداری شیر از دامداران نیز به دلیل ظرفیت بالا برای تولید ماست در دستور کار قرار گرفت. از این رو ارسال ماست به جبهه ها در ابعاد وسیع تری تداوم داشت و مقدار آن به حدی بود که شادروان آقای محمد تقی بیاتی فرد هر هفته حدود ۲۰ هزار کیلو ماست با ماشین بزرگ یخچال دار به سوی اهواز حمل می نمود. نیاز جبهه ها( بخصوص جبهه های جنوب ) به ماست گلپایگان به اندازه ای بود که اگر ارسال آن ( بخصوص هنگام بمباران شیمیایی) با تاخیر همراه می شد، مسئولین ستاد پشتیبانی جنگ تماس گرفته و مجدانه درخواست سرعت عمل داشتند. فعالیت پشتیبانی جهاد در امر تهیه و ارسال ماست به جبهه ها و سهمی که در سلامتی رزمندگان بخصوص در جبهه های جنوب داشت، از موارد برجسته ای است که باید در صحیفه تاریخ گلپایگان به یادگار بماند.
مرحوم محمدتقی بیاتی فرد (سمت چپ ) که با ایثارگری خود هر هفته حدود ۲۰ تن ماست را به جبهه ها می رساند
از اقدامات فراموش نشدنی در سال های ۶۳، ۶۴، و ۶۵ راه اندازی کاروان کمک های مردمی (غیر از لبنیات) به جبهه ها بود که معمولا در طی سال چند بار تکرار می شد. هربار قطاری از ماشین های باربری بزرگ حامل این کمک ها که با پرچم ایران آذین بندی شده بود، در سطح شهر و روستاها مانور می داد.جا دارد که از مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج محمد صادق کفایتی یاد کنیم که با صدای رسا و دلنشین خود، همگام با حرکت این کاروان ها چاووشی می کرد و همه دل ها را کربلایی می نمود. .... زائرین حرم کردگار می آیند ....بر محمد و آل او صلوات...
در سال ۱۳۶۲ اینجانب با جهاد تلویزیون و یاران شهید مرتضی آوینی ارتباط برقرار نمودم . پس از شنیدن توضیحات من در رابطه با نحوه فعالیت ما در پشتیبانی جنگ ،تیم فیلمبرداری آن ها به گلپایگان آمد و در روستای کوچری کمک های مردمی را به تصویر کشید که از سیمای جمهوری اسلامی پخش گردید.
برپایی ایستگاه شربت صلواتی در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی طی چند سال متوالی از ابتکارات پشتیبانی جبهه و جنگ جهاد بود. روزهای تاسوعا در هفده تن و عاشورا در قاضی زاهد که محل تجمع هیات های عزاداری و حضور گسترده مردم بود، در ایستگاه هایی که به صورت خیمه در آمده و با پارچه های سیاه و اشعار حماسی پوشانده شده بود، دیگ های مملو از شربت بهلیمو آماده و به یاد تشنه کامان دشت نینوا در میان عزاداران حسینی توزیع می شد. در کنار آن از طریق بلندگوی نصب شده بر روی چادر از مردم برای یاری رساندن به جبهه ها استمداد می طلبیدیم.نکته قابل توجه این است که هدف ما قبل از جمع آوری کمک های مردمی، زنده نگاه داشتن فرهنگ جبهه و پیوند دادن آن با اهداف قیام عاشورا بود و ...
علاوه بر موارد فوق ایجاد تعدادی کارگاه تهیه نان خشک و یک کارگاه خیاطی برای تهیه لباس رزمندگان در زمره فعالیت های پشتیبانی جبهه و جنگ قرار داشت. در چند روستا و محلات شهر آردی را که تحویل گرفته بودند، پس ازتبدیل به نان خشک در مسجد مرحوم آمسیح جمع می شد. گاهی مقدار آن به حدی بود که دوسوم از فضای آن مسجد را در بر می گرفت. که جا دارد از همکاری بی دریغ مردم شریف محل چال سفلی تقدیر شود.
کارگاه خیاطی نیز با سرپرستی مرحومه شادروان ، خانم ذوالمجدین در خیابان طالقانی با مشارکت جمعی از زنان علاقمند نسبت به تهیه لباس برای رزمندگان به مدت ۲ سال فعال بود و در کنار آن این بانوان، آب لیموی خریداری شده از بندرعباس را در ظروف شیشه ای استاندارد ریخته و برای ارسال به جبهه ها آماده می کردند.
یکی از چهره هایی که صمیمانه در این مسیر نقش برجسته ای داشت، آقای محمدباقر حقیقت بود که با جان و دل ما را یاری می داد و حضورش اثربخش بود . فرزندش نیز در جبهه جانبار شد. برای این چهره دوست داشتنی و عزیز که همچنان با نشاط در عرصه کشاورزی تلاش می کند، آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت از خداوند متعال مسئلت می نماییم. همچنین شایسته است که از مرحوم آقا مرتضی صدرایی و مرحوم آقاتقی جلالی یادکنیم که با صدق و صفا و اخلاص ویژه خود در زمینه پشتیبانی از جبهه و جنگ همواره یار و مدد کار ما بودند. خدایشان رحمت کند که مظهر وفا و صداقت بودند و با این خصوصیات برجسته همه را مجذوب خود میساختند و برای هم سنگرانشان حاج آقا تقی عمیدی ، حاج ابراهیم تدین و اقای اشراقی .. هم آرزوی تندرستی و شادکامی داریم.
اقدامات فرهنگی دیگر نظیر تئاتر ، فعالیت در مراسم مذهبی مانند : برگزاری دعای کمیل ، ایراد سخنرانی در شب های محرم ، صفر ، رمضان و ... در روستا ها به منظور ترویج فرهنگ جبهه ، جای خود را داشت .در سال ۱۳۶۳ طی دو هفته ، تئاتری به نام "تحول"در سالن دبیرستان امام خمینی (ره) بر روی صحنه آمد با این مضمون که یک جوان بی قید و بند به مسائل شرعی و اجتماعی با عزیمت به جبهه های نبرد و تحول روحی که در او ایجاد گردید ، به انسانی وارسته و موثر تبدیل شد.این تئاتر با استقبال شایان توجهی مواجه گردید . افسوس که آن زمان فناوری های ارتباطی در حدی نبود که بتوان آن تلاش های فرهنگی و تبلیغاتی را به تصویر کشانید.
در همین راستا در سال ۱۳۶۴ اقدامی به یاد ماندنی توسط واحد پشتبیانی جبهه و جنگ جهاد سازندگی گلپایگان صورت پذیرفت که خاطرات آن هیچگاه فراموش نمی گردد. در تابستان آن سال با وجود مخالفت جهاد استان، یک بار با جمعی از فرهنگیان و نیز اعضای شورای اسلامی روستایی و یک بار با جمعی از بازاریان و ائمه جماعت اغلب روستاها (هر بار با دو اتوبوس) به مناطق جنگی جنوب عزیمت نمودیم.در هر کدام از این سفرها که به مدت یک هفته به طول انجامید، سرزمین های فتح شده توسط رزمندگان اسلام در مناطق گوناگون هویزه، سوسنگرد، شوش، اهواز، خرمشهر و آبادان مورد بازدید قرار گرفت. علاوه بر آن بازدید کنندگان در گلزار شهدای اهواز و دزفول با شهیدان تجدید میثاق نمودند. این کاروانها را مسلم ابن عقیل نام نهادیم و در پایان ویژه نامه ای هم با عنوان گزارشی از عزیمت کاروان مسلم ابن عقیل (۱و ۲) منتشر ساختیم که متاسفانه امروز نسخهای از آن در دست ما نیست.
مشاهده تونل های تودرتو و سنگرهای مستحکمی که صدامیان در خرمشهر هنگام اشغال این شهر ایجاد کرده بودند، برای همه شگفت انگیز بود. در منطقه دهلاویه و محل شهادت دکتر چمران اشک از چشم ها جاری بود و هنگام تردد در شهر آبادان که به صورت متناوب گلوله های توپ دشمن زمین را می لرزاند، واقعیت جنگ بیشتر خود را نشان می داد. نخل های بی سر، تانک های منهدم شده صدامیان، خودروهایی را که ارتش عراق از گمرک خرمشهر به وسط شهر آورده و آتش زده بود، کاشتن تیرآهن های بی شماری در سطح وسیع اطراف شهر از ترس این که مبادا رزمندگان ما با هلی برد بر آنها یورش برند،(مشهور به : درختکاری صدام ) و ... تابلویی گویا از جنایت بعثی ها را به نمایش می گذارد.
در مسجد جامع خرمشهر پس از حضور و برپایی نماز با نوحه سرایی یادشهیدان گرامی داشته شد. مسجد جامع خرمشهر نمادی از مقاومت و ایثار جوانان و رزمندگان بخصوص محمد جهان آرا فرمانده سپاه آن شهر حماسه ساز است. هنوز تصویر گنبد آن مسجد که با کینه دشمنان زخمی شده بود، در یادها باقی است. خدا رحمت کند مرحوم آیت ا.. حاج سید ابوطالب محمودی امام جمعه و نماینده دور اول تا سوم گلپایگان و خوانسار در مجلس شورای اسلامی را که در دومین مرحله سفر به جمع ما پیوست و زینت بخش کاروان مسلم ابن عقیل (ع) گردید.
یکی از برنامه های کاروان مسلم ابن عقیل(ع)شرکت در نماز جمعه آبادان بود. پس از استقرار در جایگاه، نماز جمعه توسط شادروان آیت ا.. جمی امام جمعه محبوب آن شهرستان که در طول جنگ تحمیلی هیچگاه آبادان را ترک نکرد و اسطوره پایداری و مقاومت بود، اقامه گردید. در بین نماز جمعه و نماز عصر آیت ا.. محمودی (ره) سخنرانی مبسوط و دلنشینی ایراد کرد و پیام پشتیبانی مردم شهرستان های گلپایگان و خوانسار را به نمازگزاران و حضرت آیت ا.. جمی ابلاغ نمود.
عصر همان روز مجددا به منزل آیت ا.. جمی رفتیم که حجت الاسلام آقای حاج شیخ ابراهیم نکونام به نمایندگی از روحانیون کاروان و سایر شرکت کنندگان مطالبی را مطرح ساخت.یاد همه عزیزان سفر کرده از این دو کاروان بخیر، جا دارد از آقایان مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ محمد ابراهیم فیاضی، حجت الاسلام مظاهری، حجت الاسلام اشراقی، حجت الاسلام کفایتی و ... یاد کنیم که در کاروان مسلم ابن عقیل ۱ و ۲ همگام ما بودند.فراموش نمی کنم مرحوم ججت الاسلام حاج علی اکبر اشراقی پس از بازدید از مناطق جنگی صادقانه اظهار نمود: آن قدر که طی این یک هفته در بازدید از جبهه های دفاع مقدس مطلب فراگرفتم، هرگز نمی توانستم با مطالعه کتابهای گوناگون به دست آورم.
اکنون برای رفع خستگی شما مخاطب محترم تمایل دارم از بحث شدید و زودگذری که بین اینجانب و آقای عباسی در منطقه روی داد، یاد کنم. واقعیت این است که ایجاد هماهنگی در بازدید از مناطق جنگی کار بسیار سخت و دشواری بود. فاصله گرفتن اتوبوس ها از یکدیگر و نگرانی های ناشی از آن که به تاخیر در برنامه تنظیم شده، منتهی شد و لزوم تسریع خروج از منطقه زیر آتش ( باتوجه به این که در آن زمان امکاناتی مانند تلفن همراه وجود نداشت ) و ...، چالش جدی بین ما ایجاد نمود و هر دو سر یکدیگر فریاد کشیدیم، زیرا سخت عصبانی بودیم. این بحث و جدل ناخواسته که به سرعت سپری شد، پس از سی سال هنوز خاطره انگیز است. آقای عباسی که دارای روحیه شوخ طبعی و مطایبه است، گاه و بی گاه خطاب به من می گوید... کاری نکن که حادثه اهواز تکرار شود و یا هرگاه با یکدیگر مطلبی را مطالعه نموده و بحث می کنیم،در پایان می گوید: همه اینها جای خود ،ولی حادثه اهواز هیچگاه فراموش نمی شود! و...
در یک سفر نوروزی (سال ۱۳۶۳) به جبهه های نبرد در منطقه دارخوین میان رزمندگان بسیج و سپاه گلپایگان که بودیم، استاد گرانقدر جناب آقای حاج جعفر توکلی به ما پیوست و پس از ایراد سخنرانی ایشان، به اتفاق چهره فرزانه شهرمان آقای حاج محمدتقی صبایی، راهی مناطقی شدیم که واحدهای مهندسی جهاد استقرار داشتند. آقای صبایی در قرارگاه های مختلف جهاد سخنرانی های شور آفرین داشت و در یک عصر جمعه دل انگیز دعای روح بخش سمات را در میان جهادگران حاضر در یکی از قرارگاه ها قرائت نمود.
لازم به ذکر می دانم در زمستان سال ۱۳۶۳ که از سوی جهاد سازندگی استان آقای عباسی به عنوان عضو شورای جهاد سازندگی گلپایگان انتخاب گردید، رسالت هدایت پشتیبانی جبهه و جنگ بر دوش آقای محمد کاظم جمالی گذارده شد و تا پایان جنگ ایشان با عشق و علاقه به وظیفه خود عمل نمود.
آقای حاج مجتبی دلیری با شرکت در ۱۳ عملیات و ۸ بار مجروح شدن و حضور
۷۵ ماه در جبهه به عنوان رزمنده نمونه استان اصفهان انتخاب گردید
روایت مهندسی جنگ در جبهه های دفاع مقدس که سنگرسازان بی سنگر با لودر و بولدوزر پیشتاز همه رزمندگان در مقابل گلوله های مستقیم دشمن ، نماد بارز آن بودند، حکایت اوج ایثار و فداکاری جهادگرانی است که به جهاد سازندگی عزت و کرامت بخشیدند، به گونه ای که حضرت امام خمینی(ره) در آخرین پیام خود خطاب به جهادگران فرمودند: زحمات بی وقفه جهاد، این سنگرسازان بی سنگر در دفاع مقدس مان از جمله مسائلی است که ترسیم آن در قالب الفاظ نمی گنجد و ...
خوشبختانه جهاد سازندگی گلپایگان نیز در این زمینه پیشگام بود. شهادت سید عباس نوربخش در عملیات مهندسی و پشتیبانی منطقه عملیاتی خیبر و محور طلایه هنگام اقامه نماز صبح و در حال قنوت با ترکش خمپاره دشمن و نیز جانبازی تعداد قابل توجهی از همکاران از جمله آقای حاج مجتبی دلیری که با شرکت در ۱۳ عملیات و ۸ بار مجروح شدن و حضور در جبهه ها به مدت 75 ماه ، به عنوان رزمنده نمونه استان اصفهان انتخاب شد ، گواه صادقی بر این ادعاست.
علاوه بر آن تشکیل گروهان مهندسی رزمی مقداد که شاخه ای از گردان حمزه ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ جهاد سازندگی استان اصفهان محسوب می شد، و شاکله اصلی فنی ،مهندسی آن را نیروهای گلپایگانی تشکیل می دادند، تا پایان جنگ در منطقه عملیاتی جنوب با مسئولیت آقایان حاج مرتضی بستاکی و حاج جعفر زین الدینی منشاء خدمات ارزنده ای بود. احداث جاده ای با موقعیت استراتژیک در جزیره مجنون به منظور انتقال تجهیزات و عبور رزمندگان ،احداث تعداد قابل توجهی سکو ی استقرار تانک و ایجاد خاکریزهای متعدد از جمله اقدامات گروه مقداد به شمار می رود.
در راستای پشتیبانی از جبهه های نبرد در سال ۱۳۶۴ سه تن از عزیزانی که با کامیون های حامل هدایای مردم روستاها و شهر عازم مناطق جنگی شدند در مسیر بازگشت به وطن دچار حادثه شدند و جان شیرین خود را تقدیم راه خدا نمودند.
شهیدان والامقام مصطفی ذوالمجدین، سیدحمید مهدوی و سید محسن مهدوی با عشق و ارادتی که به امام و رزمندگان داشتند، با ذوق فراوان امانت مردم را به رزمندگان تحویل دادند و تقدیر این گونه رقم خورد که با رضایت خاطر از ادای مسئولیت به سوی پروردگارشان پرواز نمایند.
امید است توانسته باشم به اندازه توان و ظرفیت خود ، حق کسانی را که گمنام و بدون ادعا نسبت به مجاهده با دشمن غدار طی 8 سال دفاع مقدس از هیچ کوششی فروگذاری نکردند، ادا کرده باشم.
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
این نوشتار را با کلام مقام معظم رهبری به پایان
می رسانم که فرمودند:
بنده از اعماق
دل و جان، جهاد سازندگی را ستایش می کنم و معتقدم جهاد سازندگی در دوران هشت ساله
جنگ نشان داد که به حق مولود شایسته انقلاب است و ثابت کرد که برای این انقلاب لازم
بوده و هست.
ظهور فرهنگ در مذاکرات هسته ای
دیپلماسی ایرانی از زیر درخت سیب در نوفل لوشاتو تا بالکن هتل کوبورگ وین
ما همه در راه صبح روشنیم وز پی تاریخ آن سو می رویم
سیر ما سازنده تاریخ ماست سیر تاریخی کجا از ما جداست
چون دوان با شوق و آگاهی رویم راه تاریخی خود کوته کنیم
آفتاب زندگی تابنده باد روی ما بر طلعت آینده باد
«شادروان دکتر امیر حسین آریان پور»
هویت ایرانی براساس بنیادهای فرهنگی و علمی و پیوند موزون میان اسلام و تمدن کهن ایران شکل گرفته است. مردم ایران در طول زمان علاوه بر ارج نهادن به فرهنگ بومی در تعامل با سایر فرهنگ ها قرار گرفتند و به جای تقلید کورکورانه با اقتباس خلاقانه باعث شدند دائما خون تازه ای در رگ های فرهنگ ایرانی جاری گردیده و هرگز به صورت راکد باقی نماند. همین اقتباس خلاق، فرهنگ ایرانی را در جهت تطبیق با شرایط جدید سوق داده است. جالب این که حتی با خشن ترین و نامهربان ترین قوم (مغول) اگرچه در ابتدا برخوردی خصمانه داشته، ولی پس از آن سعی نموده است که این قوم را در قلمرو فرهنگی خود جذب نماید.
اگرچه یورش اسکندر و مغولان ، تاریخ و فرهنگ ایران را در مقاطعی دچار رخوت ، رکود و سستی کرد، اما فرهنگ و بن مایه های تمدن ایران آن قدر پربار بود که از این اقوام ویرانگر، مردمانی فرهنگ دوست و شیفته آداب و رسوم ایرانی ساخت.
اعراب نیز که وارد خاک ایران گردیدند، پس از مدتی متاثر از فرهنگ ایرانی شدند. پس از ورود اسلام به ایران اندیشمندان ایرانی ، زبان عربی را به کار گرفتند و عملی را که در خور یک ملت زنده است، انجام دادند و بدین سان با سقوط ساسانیان و ورود اعراب "امپراتوری سیاسی" را به "امپراتوری فرهنگی" تبدیل نمودند. در زمینه های مختلف علمی و عملی نگارش به زبان عربی آغاز گشت و از این طریق ایرانیان در ابراز وجود، بر سایر اقوام فتح شده از جمله خود عرب ها پیشی گرفتند و زبان عربی به کمک ایرانیان ، زبان علمی زمان شد.
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران آورده است: ایرانیان بیش از هر ملت دیگر نیروهای خود را در اختیار اسلام قرار دادند و بیش از هر ملت دیگر در این راه صمیمیت و اخلاص نشان دادند. در این دو جهت هیچ ملتی به پای ایرانیان نمی رسد. (حتی خود ملت عرب که دین اسلام در میان آنها ظهور کرد) به همان نسبت که اسلام یک دین همه جانبه است و بر جنبه های گوناگون زندگی بشری سیطره دارد، خدمات ایرانیان نیز گسترده و همه سویه است و در زمینه های گوناگون صورت گرفته است.
فرهنگ ایران از دیرباز تاکنون هم تاثیر گذار و هم تاثیر پذیر بوده است. وقتی اسلام را جذب می کند به آن بعد جهانی می بخشد و آن را از وابستگی خارج می سازد و با همین بعد جهانی خودش به عنوان مبلغ اسلام در سراسر جهان وارد می شود.
در جریان انقلاب اسلامی ایران باز فرهنگ ایرانی یا به تعبیر میشل فوکو"، روح ایرانی است که تمنای ظهور داشت و در برابر دشمن سرتا پا مسلح رژیم شاه، پندار، گفتار و برهان خود را با اجتناب از جنگ شهری و خشونت خیابانی پیش برد.
امام خمینی «ره» به راستی بیانگر این فرهنگ بود که هیچگاه بر طبل جنگ نکوبید و در برابر مبارزه جویی مسلحانه و مخالفت با این منطق، مشی بیانیه نویسی و توزیع نوارهای سخنرانی خود را پیش گرفت. امام اگر به گفتار نظامی و پندار جنگ طلبی در برابر رژیم مسلح شاه معتقد بود، قرارگاه خود را مانند ملاعمرها یا چریک های مدرن در کوه ها یا جنگل هایی در مرزهای ایران بر پا می کرد نه در حومه پاریس.
. .
نوفل لوشاتو در فرانسه برای امام قرارگاه مرکز رسانه ای جهان بود. امام می خواست با جهان سخن بگوید و برهان و استدلال خود را بیان کند. به همین دلیل خاکریز نخست امام صف خبرنگاران بود نه خاکریزهای خاکی و سنگر خیل پلیس ها و سربازان نظامی ، برای امام قلمرو مبارزه، فضای برهانی و گفتار استدلالی بود. امام می خواست سنگر خود را در پشت مرزهای ذهنی و عقلی زمانه بنا کند و سلاحش چیزی نبود جز همان پندار حکیمانه و گفتار نرم که تا "حکمت متعالیه صدرایی " امتداد یافته بود.
پیروزی اخیر و تاریخی ایران در مذاکرات هسته ای نیز ظهور دوباره همان فرهنگ ایرانی است، همان پندار عقلانی و گفتار برهانی که امام قرارگاه آن را در نوفل لوشاتو بنا نهاد و دیپلماسی «زیر درخت سیبی» امام در نوفل لوشاتو تا «دیپلماسی بالکنی» هتل کوبورگ وین ادامه یافت.
.
معنای پنهان جمله ماندگار دکتر ظریف خطاب به «فدریکا موگرینی» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در طی مذاکرات هسته ای مبنی بر این که «شما هیچ وقت یک ایرانی را تهدید نکنید» ، این است که ایرانی ها در تاریخ چندهزار ساله خویش از این تهدیدات بسیار شنیده اند و حمله های فراوانی را تجربه کرده اند، اما در نهایت تهدیدها را به فرصت تبدیل نموده و پا برجا و سربلند در میانه میدان ایستاده اند. این سخن بیش از همه توجه به تاریخ و تاکید بر فرهنگ و آیین این مرز و بوم دارد که قدرت نظامی در برابر آن خیلی کوچک است و در عمل ، مهاجمان بزرگ تاریخ را نیز به زانو در آورد، تربیت کرد و به خادم و خادمین فرهنگ و تمدن ایران بدل ساخت. فرهنگ و اندیشه ، بخش بارز هنر ایرانی است و سیاست و دیپلماسی در صورتی موفق است که براین بنیادهای فکری و فرهنگی تاکید داشته باشد.
مگر نه این است که در همه عالم، ایران را با هویت فرهنگی و ادبیات فاخر عرفانی و سینمای اخلاقی و آثار تجسمی گرانسنگ و ... می شناسند؟ اگر روزنامه کثیرالانتشار و معتبر" گاردین" برای نخستین بار در تاریخ 94 ساله پس از توفیق مذاکرات به خط و زبان فارسی سرمقاله ای با عنوان :«توافق هسته ای ایران، پیروزی دیپلماسی» می نویسد، نشانه غلبه فرهنگ بر نظامی گری است.
در طی مراحل پایانی مذاکرات، بالکن هتل قدیمی کوبورگ ، تبدیل به رسانه شد و توئیت و فیلم و فیس بوک دکتر ظریف در بالاترین حد متون رسانه ای خوانده و دیده شد. از هر کنش و واکنش مذاکره کنندگان هفت کشور، خوانشی صورت گرفت و «حوزه عمومی» وسعتی به اندازه «فضای عموم رسانه ای» یافت. آنچه در این مذاکرات حائز اهمیت بود، پیدایش زمینه و چرخش گفتمانی است که در سطح افکار عمومی و فرهنگ سیاسی هم در مقیاس ملی و هم در مقیاس بین المللی ظاهر شده است. گفتمانی که بر مدار" گفت و گو و مذاکره" می چرخد و صلح را بر جنگ و تفاهم را بر منازعه ترجیح می دهد.
اثبات کارآمدی و فایده مندی منطق «گفت و گو و مذاکره» در جهانی که رنجور از زخم خشونت و زور سازمان یافته است کاری بود کارستان و باید به این روش و منطق هم در عرصه ملی و هم در عرصه بین المللی خوش آمد گفت. در طی این مذاکرات ، پهلوانی عقل را در میدان مذاکره شاهد بودیم و این هنر نوادگان سلمان فارسی بود.
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل و جان که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
بدیهی است که از دوراندیشی، درایت و نکته سنجی مقام معظم رهبری نیز نباید غافل شد که با طرح موضوع «نرمش قهرمانانه» نقش اصلی را در هدایت تیم مذاکره کننده و دستاوردهای آن ایفا نمودند، و فراموش نکنیم که برگ برنده سرداران جبهه دیپلماسی ایران،مجاهدت علمی دانشمندان هسته ای و خون پاک شهیدانی بود که در این عرصه به پای شجره طیبه انقلاب شکوهمند اسلامی ریخته شد.
ریاست محترم جمهوری در دیدار با اصحاب فرهنگ و هنر اظهار داشت: هنر، انجام زیباترین
و موثرترین کار با شیواترین بیان و زبان است. دولت یازدهم در طی 22 ماه ،بر این
اساس وارد مذاکره با دنیا شد و هنرمندانه با قدرت های جهانی بحث و مذاکره کرد تا
ثابت کند ملت ایران، ملت هنرمندی است که می تواند بزرگ ترین معضل خود را از نظر
تاریخی و سیاسی با منطق حل کرده و حقوق ملت خود را به کرسی
بنشاند.
ایشان درادامه افزود: در سیاست خارجی که نحوه نگاه، لبخند ، سخن
گفتن و ورود و خروج به نشست های خارجی معنا دار و تاثیرگذار است، آن گونه هنرمندانه
رفتار کردیم که اگر مذاکرات موفق نبود، دنیا بپذیرد که ایران اهل" منطق و گفت و گو
"بوده و هیچگاه میز مذاکره را ترک نکرده و به بهترین وجه به ابهامات پاسخ داده و
مواضع خود را بیان کرده است .
در اولین سخنرانی دکتر روحانی در سازمان ملل متحد و نیز در پیامی از دکتر ظریف خطاب به آمریکا و متحدان غربی اش در رابطه با موارد فوق این بیت شعر فردوسی خود نمایی کرد.
بکوشید نیکی به کار آورید چو دیدید سرما بهار آورید
اکنون جا دارد با الهام از موارد بالا به این نکته حائز اهمیت اشاره کنم که وقتی ما می توانیم در عرصه بین المللی با منطق و استدلال، "گفت وگو" و مذاکره در مقابل 6 قدرت بزرگ جهانی از حقوق ملت ایران پاسداری کنیم، چرا نتوانیم در سطح کشور و خانواده از این سرمایه معنوی سود ببریم؟ یکی از روزنامه ها در مقاله ای با عنوان «از مذاکرات وین تا خرده دعواهای زن و شوهری» آورده است: برای جامعه امروز ایران گفت و گوی «برد-برد» یک ضرورت می باشد. این واژه نباید تنها در سیاست خارجی خلاصه شود. در زندگی شخصی و تعاملات اجتماعی نیز نیازمند برقراری «گفت و گوی برد- برد» هستیم زیرا بیشتر بحران های زندگی ناشی از «نبود گفت و گو» و" فقدان مذاکره است". و در ادامه می افزاید: باید فرهنگ «گفت و گوی برد – برد» را به خانه ها برد، به مدرسه، به محل کار برد و باید آموخت که راه حل اختلافات در هر سطحی (چه ساده و چه پیشرفته) رسیدن به یک توافق است.
در این راستا به سرگذشتی عبرت انگیز اشاره می کنم تا معجزه "گفت و گو "در سطح مسائل خانوادگی روشن شود.
در سال 1390، یکی از دانشجویان اینجانب در مرکز آموزش عالی امام خمینی«ره» وزارت جهاد کشاورزی با من تماس گرفت و با صدایی غیر عادی اظهار داشت: استاد تو خدمتی به ما کرده ای که غیر قابل وصف است و ... ابتدا تصور کردم به من طعنه می زند و مثلا در درسی به او نمره کم داده ام یا .... ولی با ادامه صحبت دریافتم ایشان در بیان خود صداقت دارد. وقتی از او خواهش کردم تا داستان این خدمت را بازگو کند، تاکید نمود که باید حضوری پیش شما بیایم . قراری در روابط عمومی سازمان تحقیقات، آموزش و ترویج کشاورزی گذاردیم و ایشان سرموقع با جعبه شیرینی به محل کار ما آمد.
این خانم فهیم و خردمند داستان را این گونه شرح داد: استاد؛ ما خانواده ثروتمندی هستیم و این ثروت زیاد( زمین و باغ و...) که در میان فامیل مشترک است، به علت تقسیم نشدن در زمان حیات پدرانمان، از 30 سال پیش تاکنون عاملی تعیین کننده در اختلافات عمیق، و کینه های ناشی از آن بوده است. نوروزهای متوالی، اعیاد پیاپی، مناسبت هایی نظیر ازدواج و .. پشت سرگذاشته شد و ما نه تنها به یکدیگر گرایشی نداشتیم، بلکه به قول امروزی ها سایه هم را می خواستیم با تیر بزنیم .
حل این معضل از طریق مراجع قانونی حل اختلاف نظیر قوه قضائیه، شهرداری، ثبت اسناد و .... در طی این مدت طولانی امکان پذیر نشد تا این که یک بار بعد از اقامه نماز مغرب یاد سخن شما در درس "نظریه های ارتباط جمعی" افتادم که در بحث «ارتباطات مشارکتی» لزوم تعامل دانش بومی و آکادمیک را در پیشبرد توسعه پایدار مطرح ساخته و به جایگاه «تجربه کهن سالان» و نقش آفرینی آنها در مسیر ترویج کشاورزی در روستا ها اشاره نمودید. با خود اندیشیدم آیا می توان از این ظرفیت یعنی شهادت پیرمردها و پیر زن های محل و فامیل در جهت رفع این مشکل استفاده کنم؟ با چند تن از عقلای خانواده های درگیر، موضوع را در میان گذاردم که خوشبختانه از آن استقبال کردند.
با جمع کردن تعدادی از افراد کهن سال و در عین حال هوشمند و نقل روایات آنها از نشانه هایی نظیر درخت قطع شده، دیوار شکسته، راه آب مسدود شده و .... که بر مالکیت هریک از افراد مدعی گواهی می داد ،این بحران عمیق که رشته های فامیلی را از هم گسسته و بذر کینه و دشمنی افکنده بود، ظرف مدت کوتاهی حل شد . با میانجیگری آنها فضایی از همدلی و محبت و رفع کدورت به وجود آمد و نور آرامش حیات بخش ، پیکره افراد فامیل را روشن کرد و نهایتا اظهار داشت کاربرد عملی درس "نظریه های ارتباط جمعی" در زندگی ما این گونه ظاهر شد و به این خاطر فامیل ما از شما تشکر و سپاسگزاری می کنند.
آنچه در متن این موارد می توان یافت،" معجزه گفت و گو، مذاکره و تفاهم" است.
باشد که ما بتوانیم در زندگی شخصی و اجتماعی خود مهارت" گفت و گو "را نهادینه سازیم.
در پایان یکی از پیام های شبکه های اجتماعی را که می تواند نمادی از "گفت و گو "باشد و با مضمون تعامل دو قطره آب، ساخته و پرداخته شده، و به طور کلی ترسیم کننده" قدرت فرهنگ" است، یادآور می شوم.
دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگ تر می دهند . اما دو تکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند. پس هرچه سخت و قالبی تر باشیم، فهم دیگران برایمان مشکل تر ودر نتیجه امکان بزرگتر شدن مان نیز کاهش می یابد.
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سرسخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوج تر و مصمم تر است.
سنگ پشت اولین مانع جدی، می ایستد، اما آب راه خود را به سوی دریا می یابد. در زندگی معنای واقعی سرسختی ، استواری و مصمم بودن را در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد و ....
مدارا خرد را برابر
بود خرد بر سر دانش افسر بود
کسی کش خرد باشد
آموزگار نگه داردش گردش روزگار
یاد یاران
بدرقه بانوی با فضیلت و پرهیزکار
شادروان فخرالسادات سیدین (توکل)
وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
(سوره آل عمران ۱۰۴)
و باید از شما گروهی باشند که دیگران را به خیر و خوبی دعوت و از بدی ها نهی کنند و به راستی که آنان رستگارانند.
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟
کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد ز چاه، یوسف جان را چرا فغان باشد؟
"مولوی"
روز دوشنبه ۲۹تیر ماه ۱۳۹۴ از طریق پیامک برادر
عزیزم جناب آقای سید جمال ماهری از درگذشت زنده یاد فخرالسادات سیدین (خانم توکل)
اطلاع یافتم.
خبر بسیار دردناک و تکان دهنده بود؛ زیرا اگرچه در جریان بیماری
ایشان بودم، اما تصور نمیکردم با این سرعت فرشته مرگ گریبان این چهره ارزشمند را
در برگیرد.
اینجانب که از دیرباز با همسر این مرحومه ، برادر ارجمند استاد
محمدحسن توکل انس و الفت داشتم، مراوداتی با سرکارخانم توکل نیز پیدا نمودم،
معمولا سالی یک بار توفیق مصاحبت به دست می آمد و گفتگوهایی به یادماندنی با
یکدیگر داشتیم.
این بانوی فرزانه در دامان خانواده ای اصیل و پایبند به اسلام و از سلاله سادات در شهرستان خمین پرورش یافته بود. هم پیوندی با برادر بزرگوارش استاد سید محسن سیدین که مراتب فضل و دانش او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در دهه پنجاه خورشیدی بر ما آشکار شده بود، کافی بود تا انگیزه من برای تعامل با ایشان و آقای توکل روبه فزونی باشد.
اما در جریان نشست و برخاست ها دریافتم که فراتر از وابستگی به خانواده، خانم توکل اسوه ی رفتاری تمام عیار برای زنان مسلمان است؛ زیرا شخصیت جامع و چند وجهی ایشان که بر پایه جهد عمیق علمی و در عین حال التزام و ایمان قلبی به اسلام شکل گرفته بود، توانست دریچه های جدیدی از معرفت در او بگشاید و همانند طبیبی دوار در هر محفل و مجلسی آن را بازگو نماید.
در سوگ زنده یاد فخرالسادات سیدین (خانم توکل) باید اشاره کنم که شاهکار او زندگی اش بود، زیرا در همبستگی میان دیروز و امروز و در هم آمیختگی ساحت های گوناگون اندیشه و عمل ،توانسته بود خود را بیابد.او حقیقت را در متن زندگی اجتماعی جستجو می کرد و برای دستیابی به آن بر دو وجه گسست ناپذیر اصرار می ورزید. "نوآوری در سنت" و "سنت در نوآوری"
ایشان در عین تقید به احکام و پای بندی به شریعت، در جذب و پذیرش مفاهیم مدرن نیز گرایشی مثالزدنی داشت.فراموش نمی کنم یک بار در منزل آقای توکل موضوع "بحران هویت جوانان "را در میان گذارده و تجربه حضور در جمع هواداران فوتبال دو تیم استقلال و پرسپولیس در استادیوم آزادی را مطرح ساختم. ایشان با اشتیاقی وصف ناپذیر در بحث مشارکت کرد و صادقانه اذعان نمود که به رهیافت جدیدی در این زمینه دست یافته است.
این چهره فرهیخته پژوهشگری نواندیش و دین باوری آزادیخواه بود که با کردارش، گفتار خود را تصدیق می کرد. اگر ارزش انسان ها را تفکر و تلاش برای عمل به آرمان ها وباورها بدانیم، زنده یاد خانم توکل از جمله انسانهایی بود که عمرش را برای اندیشه ورزی با تکیه بر ایمان و برداشتن گام های عملی سپری ساخت.
از سال های گذشته تاکنون که در منزل همشیره بنده سالی دوبار به مناسبت ایام محرم و فاطمیه جلسات مذهبی زنانه برقرار است، خانم توکل پای ثابت این محافل بود و با آگاه سازی زنان نسبت به مسئولیت های دینی، اجتماعی و فرهنگی شان ، در جهت انجام رسالت خود گام بر میداشت. علاوه بر آن در فاطمیه جنب مسجد مرحوم حجت الاسلام که یادگار مرحومه حاجیه خانم ماهری است، نقش اصلی را در گردش امور مذهبی و قرآنی بردوش می کشید.
دامنه فعالیت ایشان به حضور در جلسات اولیاء و مربیان و نیز سخنرانی در جمع دانش آموزان و معلمان نیز کشیده می شد و در مواردی خانم توکل به عنوان یک مددکار فعال اجتماعی نقش یک تسهیلگر را در رفع اختلافات خانوادگی، گرهگشایی از مشکلات زندانی ها، تهیه جهیزیه برای دخترانی که از بضاعت مالی مناسب هنگام ازدواج برخوردار نبودند و ... بازی می کرد.
تا آنجا که اطلاع دارم قبل از انقلاب نیز این بانوی فداکار و مومن در کنار خانواده مبارز خود ،علیه رژیم ستمشاهی، پرچم جهاد را برافراشته بود و با ظلم و ستم نظام طاغوت مقابله می کرد.
چاشنی همه این اقدامات عشق و ارادتی بود که خانم توکل به اهل بیت عصمت و طهارت(س) و نیز علمای اسلام داشت. ایشان همراه با آقای توکل ارادتی خاص به حضرت آیت ا.. العظمی حاج آقا علی صافی گلپایگانی«ره» و بیت شریف آن بزرگوار داشت. صداقت بیاندازه، خلوص و صفای باطنی آن مرجع باتقوی ذهن و ضمیر این بانوی پاکدامن را به سوی خود کشانده بود. علاوه بر آن ، ایشان اجازه صرف ثلث سهم امام (وجوهات شرعیه) در امور ترویج مکتب تشیع و تبلیغ احکام شرعی را از سوی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی نیز داشت.
خانم توکل فقط یک فعال اجتماعی و فرهنگی برجسته نبود. در خانه نیز همسری موفق بود و با همسر بزرگوارش و نیز فرزندان برومندش زندگی هدف داری داشت. او حتی در جدال با مرگ نیز زندگی می کرد و در دردآورترین لحظات زندگی ازپا نایستاد. کِشتی اندیشه و تجربه اش را با قطب نمایی پیش برد که با ایستادن و درجازدن بیگانه بود.
خوشا به حال او که پاک زیست، پاک رفت و در جوار رحمت پروردگارش آرمید.
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جنتی
ای روح آرامش یافته، خشنود و پسندیده به سوی
پروردگارت باز گرد ، در زمره بندگان من داخل شو ،و به بهشت من
درآی.
( سوره فجر آیات ۲۷،۲۸،۲۹،۳۰)
اینجانب که توفیق حضور در مراسم بزرگداشت خانم
توکل را نداشتم، در تماس تلفنی با آقای توکل از خداوند برای ایشان صبر جمیل و
زیبا طلب نمودم و او که خود همواره به قرآن مجید تمسک داشته و دارد،آیات «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ
مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ
وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ... که حاکی از آزمایش انسان ها توسط حضرت
باریتعالی و بشارت به صابرین است را ، قرائت
نمود
.(آیات ۱۵۵و ۱۵۶سوره بقره)
و در تداوم آن از زبان حضرت حافظ شعر زیر را بر زبان جاری ساخت.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن
این مصیبت را به خانواده های محترم توکل و سیدین بخصوص استاد محمدحسن توکل و دوست دانشمند و قرآن پژوه استاد سید محسن سیدین تسلیت عرض نموده، توفیق تداوم راه آن عزیز سفرکرده را از خداوند سبحان مسئلت می نمائیم.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
***********************************************************
سایت آخاله درگذشت این بانوی پرهیزکار را به استاد ارجمند
جناب آقای توکل و دیگر اعضای خانواده ایشان تسلیت می گوید
یاد یاران
بدرقه بانوی با فضیلت و پرهیزکار
شادروان فخرالسادات سیدین (توکل)
وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِۚ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
(سوره آل عمران ۱۰۴)
و باید از شما گروهی باشند که دیگران را به خیر و خوبی دعوت و از بدی ها نهی کنند و به راستی که آنان رستگارانند.
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟
کدام دلو فرو رفت و پر برون نامد ز چاه، یوسف جان را چرا فغان باشد؟
"مولوی"
روز دوشنبه ۲۹تیر ماه ۱۳۹۴ از طریق پیامک برادر
عزیزم جناب آقای سید جمال ماهری از درگذشت زنده یاد فخرالسادات سیدین (خانم توکل)
اطلاع یافتم.
خبر بسیار دردناک و تکان دهنده بود؛ زیرا اگرچه در جریان بیماری
ایشان بودم، اما تصور نمیکردم با این سرعت فرشته مرگ گریبان این چهره ارزشمند را
در برگیرد.
اینجانب که از دیرباز با همسر این مرحومه ، برادر ارجمند استاد
محمدحسن توکل انس و الفت داشتم، مراوداتی با سرکارخانم توکل نیز پیدا نمودم،
معمولا سالی یک بار توفیق مصاحبت به دست می آمد و گفتگوهایی به یادماندنی با
یکدیگر داشتیم.
این بانوی فرزانه در دامان خانواده ای اصیل و پایبند به اسلام و از سلاله سادات در شهرستان خمین پرورش یافته بود. هم پیوندی با برادر بزرگوارش استاد سید محسن سیدین که مراتب فضل و دانش او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در دهه پنجاه خورشیدی بر ما آشکار شده بود، کافی بود تا انگیزه من برای تعامل با ایشان و آقای توکل روبه فزونی باشد.
اما در جریان نشست و برخاست ها دریافتم که فراتر از وابستگی به خانواده، خانم توکل اسوه ی رفتاری تمام عیار برای زنان مسلمان است؛ زیرا شخصیت جامع و چند وجهی ایشان که بر پایه جهد عمیق علمی و در عین حال التزام و ایمان قلبی به اسلام شکل گرفته بود، توانست دریچه های جدیدی از معرفت در او بگشاید و همانند طبیبی دوار در هر محفل و مجلسی آن را بازگو نماید.
در سوگ زنده یاد فخرالسادات سیدین (خانم توکل) باید اشاره کنم که شاهکار او زندگی اش بود، زیرا در همبستگی میان دیروز و امروز و در هم آمیختگی ساحت های گوناگون اندیشه و عمل ،توانسته بود خود را بیابد.او حقیقت را در متن زندگی اجتماعی جستجو می کرد و برای دستیابی به آن بر دو وجه گسست ناپذیر اصرار می ورزید. "نوآوری در سنت" و "سنت در نوآوری"
ایشان در عین تقید به احکام و پای بندی به شریعت، در جذب و پذیرش مفاهیم مدرن نیز گرایشی مثالزدنی داشت.فراموش نمی کنم یک بار در منزل آقای توکل موضوع "بحران هویت جوانان "را در میان گذارده و تجربه حضور در جمع هواداران فوتبال دو تیم استقلال و پرسپولیس در استادیوم آزادی را مطرح ساختم. ایشان با اشتیاقی وصف ناپذیر در بحث مشارکت کرد و صادقانه اذعان نمود که به رهیافت جدیدی در این زمینه دست یافته است.
این چهره فرهیخته پژوهشگری نواندیش و دین باوری آزادیخواه بود که با کردارش، گفتار خود را تصدیق می کرد. اگر ارزش انسان ها را تفکر و تلاش برای عمل به آرمان ها وباورها بدانیم، زنده یاد خانم توکل از جمله انسانهایی بود که عمرش را برای اندیشه ورزی با تکیه بر ایمان و برداشتن گام های عملی سپری ساخت.
از سال های گذشته تاکنون که در منزل همشیره بنده سالی دوبار به مناسبت ایام محرم و فاطمیه جلسات مذهبی زنانه برقرار است، خانم توکل پای ثابت این محافل بود و با آگاه سازی زنان نسبت به مسئولیت های دینی، اجتماعی و فرهنگی شان ، در جهت انجام رسالت خود گام بر میداشت. علاوه بر آن در فاطمیه جنب مسجد مرحوم حجت الاسلام که یادگار مرحومه حاجیه خانم ماهری است، نقش اصلی را در گردش امور مذهبی و قرآنی بردوش می کشید.
دامنه فعالیت ایشان به حضور در جلسات اولیاء و مربیان و نیز سخنرانی در جمع دانش آموزان و معلمان نیز کشیده می شد و در مواردی خانم توکل به عنوان یک مددکار فعال اجتماعی نقش یک تسهیلگر را در رفع اختلافات خانوادگی، گرهگشایی از مشکلات زندانی ها، تهیه جهیزیه برای دخترانی که از بضاعت مالی مناسب هنگام ازدواج برخوردار نبودند و ... بازی می کرد.
تا آنجا که اطلاع دارم قبل از انقلاب نیز این بانوی فداکار و مومن در کنار خانواده مبارز خود ،علیه رژیم ستمشاهی، پرچم جهاد را برافراشته بود و با ظلم و ستم نظام طاغوت مقابله می کرد.
چاشنی همه این اقدامات عشق و ارادتی بود که خانم توکل به اهل بیت عصمت و طهارت(س) و نیز علمای اسلام داشت. ایشان همراه با آقای توکل ارادتی خاص به حضرت آیت ا.. العظمی حاج آقا علی صافی گلپایگانی«ره» و بیت شریف آن بزرگوار داشت. صداقت بیاندازه، خلوص و صفای باطنی آن مرجع باتقوی ذهن و ضمیر این بانوی پاکدامن را به سوی خود کشانده بود. علاوه بر آن ، ایشان اجازه صرف ثلث سهم امام (وجوهات شرعیه) در امور ترویج مکتب تشیع و تبلیغ احکام شرعی را از سوی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی نیز داشت.
خانم توکل فقط یک فعال اجتماعی و فرهنگی برجسته نبود. در خانه نیز همسری موفق بود و با همسر بزرگوارش و نیز فرزندان برومندش زندگی هدف داری داشت. او حتی در جدال با مرگ نیز زندگی می کرد و در دردآورترین لحظات زندگی ازپا نایستاد. کِشتی اندیشه و تجربه اش را با قطب نمایی پیش برد که با ایستادن و درجازدن بیگانه بود.
خوشا به حال او که پاک زیست، پاک رفت و در جوار رحمت پروردگارش آرمید.
یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جنتی
ای روح آرامش یافته، خشنود و پسندیده به سوی
پروردگارت باز گرد ، در زمره بندگان من داخل شو ،و به بهشت من
درآی.
( سوره فجر آیات ۲۷،۲۸،۲۹،۳۰)
اینجانب که توفیق حضور در مراسم بزرگداشت خانم
توکل را نداشتم، در تماس تلفنی با آقای توکل از خداوند برای ایشان صبر جمیل و
زیبا طلب نمودم و او که خود همواره به قرآن مجید تمسک داشته و دارد،آیات «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ
مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ
وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ ... که حاکی از آزمایش انسان ها توسط حضرت
باریتعالی و بشارت به صابرین است را ، قرائت
نمود
.(آیات ۱۵۵و ۱۵۶سوره بقره)
و در تداوم آن از زبان حضرت حافظ شعر زیر را بر زبان جاری ساخت.
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن
این مصیبت را به خانواده های محترم توکل و سیدین بخصوص استاد محمدحسن توکل و دوست دانشمند و قرآن پژوه استاد سید محسن سیدین تسلیت عرض نموده، توفیق تداوم راه آن عزیز سفرکرده را از خداوند سبحان مسئلت می نمائیم.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
***********************************************************
سایت آخاله درگذشت این بانوی پرهیزکار را به استاد ارجمند
جناب آقای توکل و دیگر اعضای خانواده ایشان تسلیت می گوید
حدیث عشق در جهاد
سازندگی
پای صحبت مشهدی
جعفر
قُل اِنّما اعظَکم بِواحده اَنْ
تقوموا لله مَثنیْ و فرْدی
بخوان
آیات سبز آشنا را تلاوت کن ز جان قُل اِنٌَما را
بیا در این
هوای پاک خرداد جهادی کن دوباره خانه ها را
جهاد سازندگی ظرفیت عظیم و
برخاسته از متن انقلاب اسلامی ایران بود که بسیاری از جوانان شیفته امام و استقلال
کشور را در تشکیلات خود جای داد و استعداد آنها را شکوفا ساخت. حرکت شکوهمند جهاد
در عمران و سازندگی روستاها خلاصه نشد و همچون موجی خروشان جبهه های نبرد حق علیه
باطل را در نوردید و سنگرسازان بی سنگر در زمره حماسه آفرینان دفاع مقدس طی 8 سال
دوشادوش رزمندگان دلاور اسلام نماد افتخار و عزت آفرینی جهاد سازندگی محسوب
گردیدند.
اگر بخواهیم از منظر علمی به ظهور جهاد سازندگی نظری بیفکنیم، لازم
است مروری اجمالی به تحولات بعد از جنگ جهانی دوم داشته باشیم.
گفتمان غالب
بر کلیه شئونات جوامع مدتها پس از جنگ جهانی دوم، مدرنیزم بود. برخی ویژگی های
دوران مدرن در عرصه مدیریت اداری به شرح زیر خلاصه می شد.
خطر گریزی، نظم و
ثبات، دیوان سالاری سلسله مراتبی، ارتباطات عمودی، ساختار از پیش تعیین شده و
...
اما به مرور زمان با چالشی که برخی اندیشمندان در نظر و عملکرد مدرنیته
ایجاد نمودند، گفتمان تازه ای به نام پست مدرنیزم شکل گرفت که برخی مولفه های آن در
عرصه مدیریت اداری به شرح زیر می باشد. خطر پذیری، انعطاف پذیری، ساختار شبکه ای،
خودسامانی، ارتباطات چند وجهی، رهبری تحول آفرین و....
میشل فوکو بر این
اعتقاد است که: «انقلاب اسلامی ایران سرآغاز انقلاب های پست مدرن در جهان است». با
این وصف تشکیل جهاد سازندگی همزمان با لرزش پایه های مدرنیزم در جهان معاصر و ورود
به مکتب مدیریت اقتضایی و سازمان های یادگیرنده به عنوان سمبل های پست مدرنیزم،
پاسخی انقلابی به عدم اعتقاد و نیاز به نظام اداری سابق به شمار می رود.
به
عبارت دیگر جهاد سازندگی با ویژگی هایی نظیر غالب بودن انگیزه های معنوی نسبت به
انگیزه های مادی، وجود باورهای اعتقادی، وجدان کاری و داشتن روحیه ایثارگری و
فداکاری، روحیه خدمتگزاری بالا و ... به عنوان گرایش پست مدرن و ضد مدرنیسم در نظام
اداری پس از پیروزی انقلاب ظهور کرد. از این رو مدیریت جهادی کاملا علمی و هماهنگ
با نظریه های نوین مدیریت بود، که فعالیت خود را با محروم ترین اقشار جامعه یعنی
روستائیان آغاز نمود.
صرف نظر از موارد فوق یادآور می شوم اساسا" عشق جهاد گران
برای محرومیت زدایی از روستا ها از فرمان حضرت امام خمینی "ره" در 27 خرداد ماه
سال 58 مبنی بر تشکیل جهاد سازندگی سر چشمه گرفته و با انگیزه های اعتقادی همراه
بود .
پای صحبت مشهدی جعفر عنوان مطلبی از
همشهری عزیزمان آقای رضا زهدی بود که در هر شماره مجله «جهاد روستا» طی سال های
اولیه تشکیل جهاد سازندگی به چاپ می رسید.
.
خاطر نشان می سازم آقای زهدی اهل روستای وانشان و افتخار بچه های
جهاد است که فعالیت خود را از دفتر مرکزی جهاد سازندگی از سال 1359 در کمیته فرهنگی
به عنوان سردبیر مجله جهاد روستا شروع کرد.
ایشان آزاده سرافرازی است که
پس از 7 سال رنج اسارت در زندان های عراق (1362 تا 1369) به دامان میهن اسلامی
بازگشت و فعالیت های خود را از سرگرفت. خوشبختانه هنوز هم با همان انگیزه و روحیه
بار مسئولیت فرهنگی حوزه نمایندگی ولی فقیه را در وزارت جهاد کشاورزی به دوش می
کشد.
لازم به ذکر است که نشریه
«جهاد روستا» از مرداد ماه 1359 ابتدا در 8 صفحه و در مواردی 16 صفحه در قطع نصف
روزنامه معمولی به صورت ماهیانه انتشار می یافت و تا سال 1362 به صورت رایگان در
میان روستائیان توزیع می شد که با تکامل آن در این سال ها به صورت مجله های با قیمت
50 ریال به صورت هفته نامه تقدیم روستائیان می گردید.
پای صحبت مشهدی جعفر، مطلب ویژه ای بود که توسط آقای زهدی در قالب
داستان مسائل مربوط به انقلاب را برای روستائیان بیان می کرد. در واقع مشهدی جعفر
مظهر یک روستایی آگاه و مسئولیت شناس بود که به وظایف خود جامه عمل می پوشید. این
قالب نوشتاری در برگیرنده مسائل کشاورزی، مناسبت های تاریخی و بخصوص دفاع مقدس
بود.
با طرح این موضوع تصمیم گرفتم به روش آقای زهدی روایتی را از دوران
فعالیت در جهاد سازندگی گلپایگان (1365- 1359) تقدیم علاقمندان نمایم.
قبل از آن
دو نکته را متذکر می شوم.
• همگام با بازگشایی دانشگاه ها پس از سه سال تعطیلات
انقلاب فرهنگی و حضور در کلاسهای درس، جامعه شناسی توسعه، جامعه شناسی روستایی و
... با طرح دیدگاه اندیشمندان غربی به این فکر فرو رفتم که
«یار در خانه و ما
گرد جهان می گردیم، آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم»
اگر تجربه های گوناگون
در عرصه دفاع مقدس و سازندگی در روستا ها را تدوین می کردیم، می توانستیم از مدت ها
پیش در عرصه نظریه پردازی به تولید دانش بومی دست یابیم. اما غفلت از جمع بندی نظری
فعالیت ها که با ایثار و فداکاری همراه بود، ما را در حلقه وابستگی قرار داده بود.
• آنچه که اینجانب به رشته تحریر در می آورم صرفا بخشی از برداشت ها و مشاهدات
یک عضو ساده جهاد است. بنابراین بر همه همکاران بخصوص دوستان بازنشسته فرض است که
میراثی از دستاوردهای خود طی فعالیت در جهاد سازندگی را به صورت مکتوب ثبت کنند تا
فرهنگ مدیریت جهادی با مرور زمان به بوته فراموشی نرود و چه بسا دستمایه گرانسنگی
برای نسل حال و آینده قرار گیرد.
در آن مقطع زمانی در جهاد سازندگی سه
کمیته فعالیت می کرد کمیته های عمران، کشاورزی و فرهنگی که پس از آن واحد شوراهای
اسلامی روستایی نیز به این مجموعه اضافه شد.
اینجانب با توجه به روحیه و
علاقه شخصی از همان ابتدا وارد کمیته فرهنگی شدم و مسئولیت ما در کنار سایر کمیته
ها انتقال ارزشهای انقلاب و تعمیق آنها در میان مردم روستایی و تبلیغ و انعکاس
دستاوردهای عمرانی و کشاورزی بود.
در ارتباط با انتقال و تعمیق
ارزش های برآمده از انقلاب اسلامی ایجاد کتابخانه های روستایی، برپایی کلاس های
عقیدتی، توزیع مجله جهاد روستا و با فاصله دو سال پس از آن توزیع مجله «صالحین
روستا» مخصوص اعضای شوراهای اسلامی روستاها، برگزاری مراسم دعای توسل و کمیل، نمایش
فیلم در روستا ها و نیز مشارکت جدی در برگزاری مراسم یاد بود شهیدان و ... بود.
علاوه بر آن مشارکت فعال در برگزاری انتخابات شوراهای اسلامی روستا و در
طول دوران دفاع مقدس جمع آوری هدایای مردمی برای ارسال به جبهه ها در دستور کار ما
قرار داشت که با عنایات خداوند متعال در مقاله ای دیگر به صورت تفصیلی به آن خواهم
پرداخت.
واقعیت این است که زمان و ساعت کاری برای جهادی ها مفهومی نداشت و
بخصوص فعالیت های فرهنگی اغلب شب ها صورت می پذیرفت. یکی از این موارد نمایش فیلم
بخصوص در روستاهای بدون برق بود. در اوایل شب به محض رسیدن به روستا با بلندگو ورود
و آمادگی خود را جهت پخش فیلم اعلام می کردیم. به عنوان مثال در شب 22 بهمن سال 61
فیلمی را برای نمایش به روستای هنده بردیم. در سکوت شب و تاریکی به محض این که دانش
آموزان صدای ما را شنیدند، با شور و شوقی وصف ناپذیر و دوان دوان خود را به ماشین
جهاد رساندند. وضعیت جاده داخل روستا به گونه ای بود که ماشین ما با وجود برخورداری
از دنده سنگین به علت برف و یخبندان نمی توانست وارد روستا شود. از این رو پس از
اعلام، از گوشه و کنار موجی از حرکت بچه های روستایی به سوی ما روان شد، موتور برق،
دستگاه آپارات، وسایل برقی مانند سیم سیار و ... را در چشم به هم زدنی به مسجد
روستا که فاصله زیادی با ما داشت، رساندند. آن شب پس از حضور در مسجد نمور و روشن
کردن لامپ ها به وسیله موتور برق و استقرار دستگاه آپارات و سخنرانی کوتاه، فیلم
«سفر سنگ» به نمایش درآمد و تا ساعت 12 شب طول کشید. بدون استثناء در هر روستا پس
از نمایش فیلم روستائیان با اصرار ما را به منزل خود برده و شام را میهمان آنها
بودیم. در آن شب پس از صرف شام هنگام بازگشت به شهر مسئول حمام عمومی روستا اظهار
داشت با اعلام ورود شما از طریق بلندگو مادر پیر من از اتاق بیرون آمد و بر اثر
لغزش، از ارتفاع چند متری سقوط کرد و پایش شکسته شد. لطفا کمک کنید تا او را به
بیمارستان شهر برسانیم. با وجود ظرفیت محدود، 7 یا 8 نفر در ماشین جای گرفتیم و با
پشت سرنهادن جاده صعب العبور و تحمل دردهای ناشی از فشرده شدن بدن ها ساعت 3 نیمه
شب به بیمارستان امام حسین (ع) رسیدیم که خوشبختانه پس از 6 ماه «ننه حشمت» خوب شد
و خیال ما راحت شد.
خاطره دیگری در همین زمینه دارم وقتی برای نمایش فیلم
به روستای بدون برق هرستانه رسیدیم، در آن تاریکی محض بلندگوی ماشین ما دچار نقص
فنی شد. از رهگذری که ما را شناخت، تقاضا نمودیم برای دعوت از مردم به مسجد اقدامی
به عمل آورد. ایشان بلافاصله به درب منزل یکی از اهالی روستا که به قول امروزی ها
دارای صدای «شش دانگی» بود و اساسا کارش فراخواندن مردم در هنگام نیاز بود (جارزن)،
رفت و از او یاری طلبید.اسم آن پیرمرد باصفا و صمیمی مرحوم مشهدی حسین قلیایی بود.
او به روی سکویی رفت و با صدای عجیبی که لرزش آن در فضای کوهستانی روستا طنینی به
یادماندنی را ایجاد می کرد، مردم را جهت تماشای فیلم به مسجد دعوت کرد. در فاصله 5
یا 10 دقیقه انبوه زن و مرد وارد مسجد شدند و به تماشای فیلم نشستند.
سحرهای ماه مبارک رمضان در آن سال ها فراموش نشدنی است، زیرا
بچه ها پس از اذان صبح حداکثر طی 15 دقیقه خود را به محل جهاد می رساندند و پس از
اقامه نماز صبح به سخنرانی گوش فرا می دادند. این موضوع فقط به ستاد جهاد محدود نمی
شد، بلکه برخی از روزهای هفته همراه با سخنران دعوت شده یعنی استاد گرانقدر جناب
آقای حاج جعفر توکلی راهی اردوهای عمرانی شامل راهسازی، آبرسانی، و ... می شدیم که
به طور مشخص در روستاهای مناطق پشتکوه و عربستان مستقر بودند. معمولا در آستانه
طلوع آفتاب به مقصد رسیده، پس از ایراد سخنرانی و خدا قوتی گفتن به افرادی که در
اردو بودند، به شهر باز می گشتیم.
از میان فعالیت های جهادی، بازسازی قنات
های منطقه عربستان از ویژگی خاصی برخوردار بود. اینجانب به عنوان عکاس وقتی وارد
قنات می شدم، در حالی که کَوَل (قالب بیضی شکل بتونی ) گذاری می شد، دنیایی از
زیبایی و آثاری از عظمت پروردگار را مشاهده می نمودم. در اینجا لازم است یادآور شوم
که قنات یا کاریز شاهکار اختراع ایرانیان است، زیرا در مناطق کویری و خشک با حفر
چاه های متعدد و اتصال آنها به یکدیگر که با رنج و محنت فراوان همراه است، یک کانال
آب زیرزمینی از مادر چاه تا مظهر قنات احداث می گردد.
در سال 1362 به مناسبت
هفته جهاد سازندگی ویژه نامه ای از دستاوردهای جهاد تهیه گردید که در آن به طور
ویژه فعالیت در زمینه احیاء قنوات را نمایان ساخته بود. علاوه بر آن تلاش جهادگران
برای آبرسانی و لوله کشی روستاها، احداث حمام و مدرسه ، احداث راه روستایی و ...
گام های اولیه ای بود که جهادگران در راستای محرومیت زدایی برداشتند و در آن ویژه
نامه به صورت مشروح ذکر گردید. با وجود صرف حداقل 4 ماه برای تهیه و تدوین این ویژه
نامه متاسفانه امروز پس از 32 سال، هیچ نسخه ای از آن در دسترس نیست. این مورد نیز
حکایت از بی توجهی ما برای مستند سازی فعالیت هاست. در راستای تقویت معنویت بچه های جهاد معمولا یک یا دو بار طی هر فصل
با مینی بوس جهاد روزهای پنجشنبه راهی تهران می شدیم تا در مراسم دعای کمیل مهدیه
تهران، زیارت قبور شهدای انقلاب و دفاع مقدس در بهشت زهرا و نماز جمعه تهران شرکت
نماییم. در کنار آن با همکاری بسیج به منظور آموزش نظامی رهسپار صالح پیغمبر و یا
دره شهیدان می شدیم. در واقع هم از آموزش نظامی و هم آموزش عقیدتی بهره مند می
شدیم.
عصر یکی از روزهای ماه مبارک رمضان پس از طی نمودن مسیر ناهموار صالح
پیغمبر و صعود به قله پس از صرف افطاری در آن زیارتگاه، دعای کمیل دلپذیری خواندیم
و برگشتیم تا هنگام سحر به منزل رسیدیم.
بدون تردید یکی از خاطره های شیرین
برای اینجانب یکی از روزهای سال 1360 بود که هنگام صبح وقتی وارد جهاد شدم، همه
درسالن اجتماعات جمع شده بودند. در آن جلسه اعلام شد که تعدادی از جهادگران استان
اصفهان در آینده ای نزدیک با رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی«ره» ملاقات خواهند
داشت که سهم جهاد سازندگی گلپایگان 4 نفر است. پس از نوشتن اسامی روی برگهای کوچک و
بهم زدن کامل آنها، مرحوم آقای صادقی اسامی 4 نفر را به قید قرعه بیرون کشید که
چهارمین قرعه به نام اینجانب در آمد.
زمان موعود فرا رسید و ما به جماران
رفتیم. اگرچه امام سخنرانی نکرد، اما هنوز چهره نافذ و سرشار از صلابت ایشان طی آن
دیدار در ذهن من حک شده و هیچگاه فراموش نخواهد شد. خدا رحمت کند مرحوم آیت ا...
توسلی را که در آن مراسم حضور پررنگ داشت.
سعی و تلاش ما این بود که فعالیت
های فرهنگی را با ابتکار و خلاقیت همراه سازیم. در سالگرد شهادت سیدعباس نوربخش از
شاعر معاصر آقای رضا اسماعیلی که خوشبختانه هنوز هم در وصف ائمه معصومین(س) و
شهیدان و ... شعر می سراید، دعوت به عمل آوردیم. و یا در هفته جهاد سازندگی که با
دهه اول ماه محرم همزمان بود، آقای محمدرضا رحیمی جانبازی که در اسارت دشمن بعثی
بود و خطاب به خبرنگار زن گفت: ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است و ...
سخنرانی کرد.
اما جالب تر این که در دهه فجر سال 1364، برای تنوع پیشنهاد
گردید که از میان چهره های خارجی طرفدار ایران که در این ایام میهمان جمهوری اسلامی
هستند، کسی را برای ایراد سخنرانی به گلپایگان بیاوریم.
اینجانب مامور شدم
با عزیمت به تهران و حضور در هتل لاله (محل استقرار آن ها ) در این زمینه اقدام
نمایم. در آن سال یکی از استادان دانشگاه پاریس به نام "دکتر عبدالمجید تراب زمزمی"
که تونسی الاصل بود و در روزنامه کیهان هر روز در رابطه با جنگ ایران و عراق مطلب
می نوشت و من مرتب مقالات ایشان را پیگیری می کردم، میهمان ویژه جمهوری اسلامی
بود.
با تلاش فراوان و تحمل سختی های زیاد موفق به ملاقات او شده و ایشان را
مجاب کردم که در یکی از روزهای دهه فجر به گلپایگان بیاید. ما هم در گلپایگان با
فرستادن چند نیروی مطمئن برای آوردن ایشان، در روز موعود منتظر ورودشان در مسجد
جامع بودیم آن زمان از تلفن همراه خبری نبود تا ما با دوستان تماس گرفته و از وضعیت
آنها در مسیر مطلع شویم. شبستان مسجد جامع جمعیت زیادی را در خود جای داده بود و من
پشت میکروفن با خواندن دکلمه، شعر و ... با مردم سخن می گفتم. از شما چه پنهان که
در دلم غوغایی برپابود تا این که پس از حدود 45 دقیقه یکی از بچه ها آمد و مژده داد
که آمدند. همانجا به مردم گفتم حالا به ساحل آرامش رسیدم. و ...
به هر حال تراب
زمزمی پس از استقبال از سوی روحانیت حاضر در مجلس که در راس آنها حضرت حجه الاسلام
و المسلمین حاج آقا رضا حسینی قرار داشت و استراحت و سردادن شعار «ثوره ثوره حتی
النصر» و «مرحبا بک یا ناصر ثورتنا و ...» به ایراد سخنرانی به زبان عربی پرداخت که
مترجم هم به زبان فارسی بر می گرداند و ...
این اقدام برای حاضرین در مجلس
جالب توجه بود، زیرا سابقه نداشت کسی با زبانی دیگر در شهر ما سخنرانی داشته باشد.
علاوه بر آقای حاج توکل، آقای حاج محمدتقی صبایی هم در موارد متعدد در امور
فرهنگی روستایی با ما همکاری داشتند. یکی از موارد برجسته آن حضور ایشان در مراسم
دعای کمیل در روستاها بود. ما سعی می کردیم در مناطق مختلف روستایی با مینی بوس
جهاد و بنیاد شهید علاقه مندان را از روستاهای مجاور به یک روستا آورده و پس از
برگزاری برنامه سخنرانی و قرائت دعای کمیل، دوباره آنها را به موطن خود بازگردانیم.
آقای صبایی با سخنرانی های شورانگیز و برآمده از اعتقاد راسخ به انقلاب و امام
خمینی«ره»، معنویتی ویژه در آن محافل ایجاد می نمودند. اکنون جا دارد به کسانی که در این مسیر شکوهمند پیشگام بودند،
اشاره ای مختصر داشته باشم. بدیهی است که شهیدان جهاد طلایه دارانی بودند که همچون
ستاره ای درخشان در قلب مردم و جهادگران می درخشند.
شهید مهندس محمد وکیلی
فرد از روزهای آغازین تشکیل جهاد که با مشارکت گسترده مردمی در درو کردن محصولات
کشاورزی تا مراحل تکاملی آن همراه بود، چشم و چراغ کمیته کشاورزی محسوب می شد. او
که از روحیه ای لطیف و ضمیری روشن و در عین حال دیدگاه انتقادی برخوردار بود، در
جهت دهی علمی به فعالیت ها نقش بارز و برجسته ای داشت.
شهید وکیلی فرد اولین
فردی بود که به یاری محرومان کردستان شتافت و همه را تشویق به حضور و فعالیت در
جهاد سازندگی آن سامان می نمود. سرانجام در مسیر عشق به خدمت در آن دیار جانش را
تقدیم راه خدا نمود.
از خلوص، صفا و صمیمیت شهید سیدعباس
نوربخش هرچه بگویم ، حق مطلب را ادا نکرده ام. قبل از عزیمت به جبهه های نبرد که به
شهادت او منجر شد، با هم در مسیر جاده دُر و تیکن بودیم که جمله ای را با این مضمون
گفت: «دلم برای پرواز و شکستن حصار دنیا پر می کشد و ...» سرانجام او در هنگام
اقامه نماز صبح در منطقه عملیاتی خیبر با ترکش خمپاره به سوی خدا
شتافت.
.
شهید حسین سخایی را بی قرارترین
انسانی یافتم که برای ایثار و فداکاری و تقدیم جان شیرین خود در راه خدا و برای
امام خمینی «ره» دست از پا نمی شناخت. واقعا دنیا برای او یک قفس تنگ بود و در
مرزبندی بین خط امام و سایر خطوط فکری و سیاسی حساسیت فوق العاده ای داشت تا این که
به مرادش یعنی شهادت رسید.
شهید مصطفی ذوالمجدین یکی از بی ادعاترین و در
عین حال وفادارترین اعضای جهاد به جبهه های نبرد و رزمندگان اسلام بود. به راستی او
مرد عمل و دارای باطنی پاک بود که از انجام هیچ فعالیتی روی گردان نبود. در ارسال
کمک های مردمی به جبهه های نبرد دشوارترین کارها را بر می گزید و سرانجام در همین
مسیر به لقاء پروردگارش رسید.
شهید عبدالحسین بیاتی را می توان یک انسان خودآگاه قلمداد نمود که در عین بیسوادی، درک بالا، غیرت و مردانگی و بصیرت در او موج می زد. ایشان نگهبان کارخانه پنیر بود قبل از عملیات بیت المقدس که بنا بود جمعی از جهادگران روانه جبهه شوند، مسئولین او رامتقاعد کرده بودند که اگر مسئولیت حفاظت از وسائل و امکانات کارخانه پنیر را که در آن مقطع نیمه کاره بود، پذیرفته و در این زمینه دقت عمل داشته باشد، اجر و ثواب آن به مراتب بیش از عزیمت به جبهه است. اما چند ساعت پس از آن تفاهم، نتوانست طاقت بیاورد و با پای پیاده از کارخانه پنیر (محل شرکت زراعی) و پیمودن چند کیلومتر راه با چشمانی پر از اشک به جهاد آمد و همراه با سایرین عازم جبهه شد. به پیشنهاد شهید سخایی با ضبط صوتی که در اختیار کمیته فرهنگی بود، با او مصاحبه کردم. (آن زمان استفاده از دوربین فیلمبرداری متداول نبود) با زبان شیرین و صمیمی گفت «می رویم: پدر صدام را دربیاوریم و .....» پس از چند ماه حضور در جبهه در عملیات رمضان شهید شد. هنگام تشییع پیکر مطهرش در روستای خشکرود، این صدا از طریق بلند گو پخش گردید و احساسات مردم برانگیخته شد و ...
بعد از شهیدان جا دارد از
پیشگامان جهاد سازندگی گلپایگان که امروز در قید حیات نیستند، یاد کنیم.
شادروان مهندس رسول گلکار مسئول کمیته عمران جهاد سازندگی در سال های نخستین
فعالیت اگرچه همشهری ما نبود اما با تعلق خاطری که به گلپایگان داشت، انصافا روز و
شب نمی شناخت. او اهل تهران بود که پس از مراجعه به جهاد سازندگی استان اصفهان،
گلپایگان را برای فعالیت برگزیده بود. بدون تردید اکثر فعالیت های عمرانی چند سال
اول جهاد مرهون مدیریت، نظارت و پیگیری مرحوم گلکار است.
مرحوم حسین اسعدی چهره دیگری
بود که با وجود معلولیت جسمی، سرشار از ذوق و هنر بود. هنوز هم در برخی روستاها،
دیوار نوشته های او به چشم می خورد. خطی بسیار زیبا داشت و در آن زمان که ما در
کمیته فرهنگی در صدد نشر فرهنگ انقلاب بودیم، پلاکاردها، دیوارها ، تراکت ها و جلد
نشریات جهاد و ... مزین به خط او بود.
اگر از میان قافله جهادگران
شهرمان از مرحوم صادقی، مرحوم منتصری، مرحوم تقی بیاتی، مرحوم علی بیاتی، مرحوم
شهبازی و مرحوم صابری یاد نکنیم، کمال بی انصافی است. هریک از این بزرگواران به
نوبه خود در حرکت جهاد سازندگی گلپایگان سهم بسزایی داشتند. خداوند آنها را غریق
رحمت واسعه خود قرار داده و با صدیقین و صلحا محشور فرماید.
آنچه را
ملاحظه نمودید، برگ هایی از دفتر خاطرات اینجانب از دوران فعالیت در جهاد سازندگی
گلپایگان بود که نمایانگر تفکر جهادی و مجاهدت برخاسته از دیدگاه امام خمینی «ره»
است. با عنایات خداوند متعال در بخش دوم این مقاله به تلاش های جهاد سازندگی
گلپایگان در ایام دفاع مقدس می پردازم. امیدوارم این مقاله سرآغازی برای ثبت خاطرات
همکاران باشد تا نسل حال و آینده با «فرهنگ جهادی» آشنا شوند.
در پایان
فرازی از آخرین پیام امام خمینی «ره» خطاب به جهادگران را تقدیم می نمایم:
«جهاد شمائل دنیای آزادی و استقلال در عرصه کار و تلاش و پیکار علیه فقر،
تنگدستی، رذالت و ذلت است».
«فرزندان عزیز جهادیم به تنها چیزی که باید فکر کنید، استواری پایه
های اسلام ناب محمدی(ص) است».
فرصت طلایی مشارکت های مردمی
در توسعه پایدار گلپایگان
سال ها دل طلب جام جم از ما می
کرد آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان
بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
تا نگرید ابر کی خندد چمن تا
نگرید طفل کی نوشد لبن
طفل یک روزه همی داند طریق که بگریم تا رسد دایه
شفیق
تو نمیدانی که دایه دایگان کی دهد بیگریه شیرت
رایگان
میراث ماندگار استاد احمد جهانبخشی
بشنو از نی چون حکایت می
کند از جدایی ها شکایت می کند
کز نیستان تا
مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده
اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح
درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید
روزگار وصل خویش
زبان را خانه
وجود دانسته اند. ما با آوا ، لحن و صدا به دنیا می آییم ، در جریان رشد خود، توانش
گفتاری و بیانی مان شکوفا می گردد ، با فرهنگ ، آداب و رفتارهای اجتماعی درمی آمیزد
و نتایج مختلف را برای جوامع فراهم می سازد. اگر یک زبان را درخت و مادر بیان و
گفتار بدانیم، شاخ و برگش گویش ها و لهجه های آن زبان اند و فرهنگ و اندیشه ها در
بسترش شکل می گیرند و می بالند و متقابلا در آن ها تاثیر می گذارند. به عبارتی زبان
ها ،گویش ها و لهجه ها منابع و معادن عظیم نسلی،تاریخی و فرهنگی هستند که رایگان ،
آزاد و همگانی در دسترس عامه مردم اند و هر چه از آن ها برداشت شود، نه تنها کاهش
نمی یابند ، بلکه بر ارزش و درونمایه شان افزوده می شود.
در باره
اهمیت لهجه همین بس که لهجه و گویش محلی یکی از میراث های ماندگار در فرهنگ هر
جامعه ،قوم و ملت محسوب می شود و ازجمله حقوق غیر قابل انکار شهروندی است.
گویش
ها و لهجه ها همیشه چونان کودکان بازیگوش ، اطراف ما را در زبان فارسی فراگرفته اند
و در انتقال تمامی ارزش های ایرانی به او کمک کرده اند. اگرچه گویش و لهجه بوده
اند، اما همیشه از زبان مادری فارسی تاثیر گرفته و بر آن اثر می گذاشتند و با
وجود هجمه های عظیم داخلی و خارجی به حیات خود ادامه دادند و به نسل ما
پیوستند.
توجه و اهمیت به گویش ها و لهجه های محلی از
جمله دلایلی است که موجب می شود زبان رسمی کشور از خشکی و بی روحی خارج شود زیرا
گویش ها و لهجه ها برای زبان رسمی نقش سرچشمه های کوچک برای رودهای بزرگ را دارند.
از این رو گویش های محلی و لهجه ها نه تنها تناقضی با حضور زبان رسمی ندارند ، بلکه
غنا و زیبایی خارج از وصفی به آن می بخشند.
در زبان شناسی به گونه ای
از طرز تلفظ های ویژه یک گروه زبانی ،لهجه می گویند. تقریبا در تمامی زبان های جهان
لهجه های گوناگون وجود دارد. لهجه ها معمولا با مناطق جغرافیایی ارتباط ویژه
دارند.
مخفی کردن لهجه کار واقعا سختی است. کلمات آن گونه که دل شان می خواهد از
حنجره بیرون پریده و روانه زبان می شوند.
از سوی دیگر در درون یک زبان گویش های
متنوع و لهجه های فراوان دیده می شود و هر زبان و گویش و لهجه پیام و معنا را به
شیوه خاص خود منتقل می کند ؛ به همین دلیل هر کس با زبان و لهجه مادری خود ، بهتر ،
شیرین تر و آسان تر می تواند با دیگران ارتباط ایجاد نموده و به انتقال پیام موثر
مبادرت ورزد.
متاسفانه در دهه های اخیر شاهد زوال زبان
ها و گویش هایی هستیم که عامل هویتی ،فرهنگی و تاریخی هر قوم و ملتی هستند تا جایی
که یکی از برآورد های اخیر یونسکو نشان می دهد تنها 10 درصد از حدود شش هزار زبانی
که امروز با آن تکلم می شود، تا پایان قرن حاضر باقی خواهد ماند. این سازمان در ماه
مارس سال 2006 میلادی دریک نشست عمومی با صدور بیانیه ای حمایت قاطع خود را از
زبان و فرهنگ اقوام اعلام کرد.
در کشور ما تا
کنون 40 هزار نوع گویش شناسایی شده که روند حذف تدریجی آن ها نگرانی تاریخ دانان و
زبان شناسان را به همراه داشته است.
لهجه ها و گویش های گوناگون و پرشمار ایرانی
نمونه ای شگرف از پیشینه و اصالت فرهنگ زبانی این سرزمین است. تمامی لهجه ها زیبا
و دلچسب هستند و برای دیگر اقوام ایرانی جذاب و دوست داشتنی می باشند. با کمال تاسف
امروزه به علت کاهش اعتماد به نفس بسیاری از ایرانیان شاهد کمرنگ شدن لهجه ها در
میان تیره های گوناگون فرهنگی هستیم.
دکتر حسین
باهر جامعه شناس و رفتار شناس در این باره می گوید: زبان را خدا می آموزد ؛ همان
گونه که برای تمام موجودات هستی زبان آفریده است. او این باور را که داشتن لهجه
موجب شرمساری است ، به چالش کشیده و مورد نقد قرار می دهد.
دکتر باهر با تاکید
بر این که هر جامعه ای باید به زبان ،گویش و لهجه اش به عنوان میراثی معنوی ببالد ،
یادآور می شود که شهر بزرگ لزوما پایتخت یک کشور نیست، بلکه جایی بزرگ است که مردمش
بزرگ باشند. به عبارت دیگر یکپارچه بودن جامعه به معنی "مانند هم شدن" نیست، بلکه
به رسمیت شناختن تنوع قومی و نژادی ،زمینه ای برای یکپارچه شدن است.بنابرین اگر
ضرورت تنوع قومی وفرهنگی به عنوان یک اصل در جامعه شناخته شود، دیگر لازم نیست
فردی خودش را شبیه به دیگران سازد.
فراموش نکنیم
که از دست رفتن یک زبان و بافت فرهنگی آن همانند سوزاندن کتاب مرجعی بی نظیر از
جهان طبیعت و به مثابه از دست رفتن پنجره ای به سوی ذهن بشری است؛ زیرا پیامد
دردناک آن نابودی تاریخ و فرهنگ شفاهی اقوام و ملت ها ، ازبین رفتن داستان ها و ضرب
المثل ها ، خاطرات و ...می باشد.
با توجه به
موارد فوق بهتر و بیشتر می توان تلاش خستگی ناپذیر مرحوم استاد احمد جهانبخشی را
درک نمود که با سرودن اشعار محلی به پویایی لهجه شیرین گلپایگانی کمک کرد و جانی
تازه به آن بخشید.
او به ما آموخت که سخن گفتن با لحن و لهجه خودمانی دارای
ظرفیتی است که نه تنها همدلی و صمیمیت را بیشتر کرده ، بلکه مقصود مارا از ارتباط و
تعامل با یکدیگر به صورتی جامع برآورده می سازد . بنابرین سخن گفتن با لهجه محلی نه
تنها موجب خجالت و شرمندگی نیست ، بلکه افتخار آفرین است. اگر بخواهیم از جاده انصاف خارج نشده و و حقوق افراد دیگر را که در
پاسداری از زبان و لهجه گلپایگانی سهیم بودند، در نظر داشته باشیم، جا دارد از زنده
یاد جناب آقای سید حسن نوربخش ( بیشتر بدانیم ) چهره فرهنگی شهرمان ، شادروان جواد
غیاثی گلپایگانی مولف کتاب ارزشمند " فرهنگ عامه گلپایگان " ( انتشارات علم و ادب
۱۳۷۸) ، شادروان فیروز اشراقی مولف کتاب " گلپایگان در آئینه تاریخ ( انتشارات
چهارباغ ۱۳۸۲) و نیز استاد محمد علی سعیدی یاد کنیم که آن ها نیز ما را با سرمایه
کلامی و میراث ارزشمند معنوی نیاکانمان آشنا ساختند.
خوشبختانه سایت آخاله با
پژواک نواهای گرم و دلنشین استاد سعیدی و مرحوم جهانبخشی به عنوان یک رسانه مسئول
در فرا گیر ساختن سرمایه معنوی "لهجه گلپایگانی" درخشیده است که جای تشکر
دارد.
افسوس و دریغ که اینجانب طی دو دهه اخیر توفیق مصاحبت با مرحوم جهانبخشی
را پیدا نکردم، اما در اوایل دهه 70 که اولین نوار با شعر محلی "حسین بگ" از ایشان
در میان مردم پخش شده بود، پس از مواجهه اتفاقی با او که با نگاه صمیمانه اش به من
همراه بود، یکی از ابیات آن شعر بلند را زمزمه کرد:
تو که در کلکلون مرغی نداری چکا فکر فسنجونی حسین
بگ
گویی در چهره من خواند که شعر " حسین بگ " را بارها گوش داده ام
و ...
متاسفانه این شعر با صدای ایشان در سایت آخاله بارگذاری نشده است.
امیدواریم با همت دوستان و جناب آقای نیکنامی این اثر هنری ثبت گردد.
در پایان
مایلم شعر زیبای استاد احمد جهانبخشی را که در وصف منجی عالم بشریت حضرت مهدی ( ع
)
سروده است ، یادآور شوم.
عطری زبهشت یار آمد یعنی گل هشت و چهار
آمد
بوی گل بوستان شعبان سر داد صلا به
روزگاران
ما منتظران فجر نوریم جان باختگان
آن ظهوریم
ای مقصد آخرین اسلام کی راه تو می
رسد به فرجام
در راه تو ای امید یاران بشکست
دوپای روزگاران
ای جوهر غیرت نبوت تا چند
به زیر چتر غیبت
ای وارث آخرین پیمبر وی
شمس منیر نسل کوثر
الله معک شتاب فرما از
پرده غیب روی بنما
.
******************************************************** پایان
فایل
صوتی گل اانتظار مرحوم جهانبخشی را از اینجا بشنوید
************************************
دکتر ابراهیم جعفری
ارتباطات مشارکتی ،چشم اندازی نو به مطالعات بومی در ارتباطات توسعه
اشاره :
متن زیر مقدمه ای بر کتاب "ارتباطات مشارکتی در
جامعه روستایی ایران" تالیف نگارنده می باشد که توسط استاد ارجمند جناب آقای دکتر
هادی خانیکی به رشته تحریر درآمده است.
دکتر خانیکی که بدون تردید در زمره صاحب
نظران "ارتباطات توسعه " در کشور می باشند، به عنوان استاد مشاور رساله دکتری
اینجانب ، علاوه بر راهنمایی های سودمند و گره گشا ، همچون گذشته خاطرات زیبایی از
منش اخلاقی و انسانی به یادگار گذاشتند که در ایجاد انگیزه و تداوم تلاش علمی
دانشجوی علاقمند خود تاثیر بسزایی داشت.
ازجمله مواردی که استادان علوم ارتباطات
اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی نظیر شادروان دکتر معتمدنژاد ،دکتر بدیعی ،دکتر
خانیکی و...برای انتخاب موضوع پایان نامه های کارشناسی ارشد و رساله های دکتری
دانشجویان گوشزد می کردند ،بهره گیری از" تجربیات کاری " و گره زدن آن به مقوله
"ارتباطات اجتماعی" بود.
از آنجا که حوزه فعالیت اینجانب در وزارت جهاد سازندگی
(سابق) و وزارت جهاد کشاورزی آموزش ، پژوهش و فرهنگ بوده است، با در نظر گرفتن
دیدگاه استادان محترم، موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد را "ارتباطات اجتماعی و
توسعه پایدار" انتخاب نموده و مقوله "ارتباطات مشارکتی در جامعه روستایی ایران " را
نیز در رساله دکترا مورد کند وکاو قرار دادم.
از این رو یکی از برگ های برنده و
نقاط قوت این دو پژوهش که مورد تاکید هیات داوران هنگام دفاع قرار گرفت ،آمیزش
تجربه اداری با ارتباطات بود. به همین دلیل خرسندی خود را از این پیوند مبارک پنهان
نکرده ، خدای بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که توفیق تدوین علمی فعالیت های جهادی را در
بستر "ارتباطات توسعه" به من عنایت فرمود.
لازم می دانم مراتب تقدیر و تشکر خود
را به این استاد فرزانه و خوش فکر که دغدغه ای جز تعالی و پیشرفت ایران عزیز
ندارد،ابراز نموده و یاد آور شوم توصیف های ذکر شده در پایان متن بیش از شایستگی
های اینجانب ، از لطف و بزرگواری ایشان سرچشمه می گیرد.
همتم بدرقه راه کن ای
طایر قدس که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
************************************
( )
هم پیوندی دو مقوله "توسعه" و
"ارتباطات " به ویژه با گسترش دایره نفوذ فناوری های ارتباطی و نسل های جدید رسانه
ای از جمله مباحث و تجارب مطرح در جهان کنونی و جامعه ماست. اگرچه هنوز برای تعیین
مرزهای دقیق در تعاریف این دو مفهوم ،جای مناقشه های مختلف علمی وجود دارد، ولی در
عین حال نوعی سخن کانونی هم در میان همه ابهام های نظری برجسته شده است که نه می
توان توسعه را مقید به عوامل مادی ساخت و نه می شود ارتباطات را به حد رسانه ها
فروکاست.
نظریه های نوین ارتباطات و توسعه به چگونگی دریافت پیام های ارتباطی و
کنش مخاطبان اهمیت بیشتری می دهند و به این سبب عنوان "ارتباطات مشارکتی" جایگاه
ممتازی هم در مطالعات توسعه وهم در مطالعات ارتباطی یافته است.
"ارتباطات
مشارکتی" که اساس آن مشارکت فعال و آگاهانه مخاطبان و کاربران پیام ها به مثابه طرف
متعامل یک گفت و گوی واقعی و کاربردی است ، ادعا دارد که پروژه های توسعه ای در
هیچ زمینه ای بدون مشارکت مردم موفق نخواهد بود و اجتماعات در پرتو ارتباطاتی از
این دست ، قادر خواهند بود که از طریق گفت و گوهای نزدیک ،خود در آموزش و تغییر
شرکت کنند.
به این ترتیب وقتی سخن از "ارتباطات مشارکتی" به میان می آید، بیش و
پیش از هر چیز باید به نقش ارتباطات در تسهیل مشارکت اجتماع در فعالیت های توسعه ای
توجه کرد. به عبارت دیگر ارتباطات مشارکتی نوعی فعالیت برنامه ریزی شده ارتباطی و
توسعه ای است که دو وجه مشخص دارد: اول تکیه بر فرآیند مشارکت کنشگران در توسعه و
دوم محوریت نقش گفت و گویی و تعاملی ارتباطات میان فردی و شبکه ای.
در واقع این
رویکرد ارتباطی رسانه ها را امکان و میدانی برای تسهیل گفت و گو میان کنشگران
گوناگون در مسیر حل یک مسئله یا مسائل مشترک توسعه ای می داند و در پی سامان دادن
کنش های شهروندان برای حل مشکلی خاص و یا پیشبرد اولویت ها و اهداف والاست. به طور
خلاصه ارتباطات مشارکتی نگاه خود را در حوزه توسعه و ارتباطات به سوی گفت و گو می
چرخاند و می خواهد فعالیت های رسانه ای را در فرآیند شکل دادن گفت و گو به کار
گیرد. طبیعتا در این گونه فعالیت ارتباطی ، رسانه های متمرکز،پیچیده، پرهزینه و
کنترل شده جای خود را به رسانه های متنوع ،متکثر، در دسترس و محلی می دهندکه در
آنها نقش های فرستنده و گیرنده پیام مرتبا در حال تغییر است و افقی بودن و تعاملی
بودن ارتباطات به پیوند میان ارتباطات و توسعه صورت بندی های جدیدی می دهد.
با
چنین مبانی و چشم اندازهایی است که امروز "ارتباطات مشارکتی" در طبقه بندی نظریه
های ارتباطات و توسعه به عنوان نظریه های نسل چهارم جای گرفته است. نظریه های نسل
اول به نحو خوشبینانه ای برای رسانه ها نقش نخست در نوسازی جوامع و تسهیل فرآیند
توسعه قائل بودند و نظریه های نسل دوم بیشتر به نقش های منفی رسانه ها در توسعه که
ناشی از قدرت آنها در تعمیم و تعمیق مدارهای وابستگی به جهان سرمایه داری است ، می
پرداختند. با عبور تاریخی از این دو سطح نظری و ورود به عصر اطلاعات فضا بر نظریه
های نسل سوم گشوده شدکه تحت تاثیر پیشرفت های دم افزون فناورانه بر مفاهیمی نظیر
"جامعه اطلاعاتی"،"نظم جدید ارتباطی" و نظریه های فراساختار گرایانه و پسا مدرن
تمرکز داشت.
در همین فرآیند اکنون باید به ابعاد جدید نظرورزی ارتباطی توجه داشت
که به جای مقوله های پیشین به شبکه های اجتماعی و مخاطب اولویت می دهدو می خواهد
مخاطبان را توانمند کند و از آنان به جای شنونده و بیننده خوب کنشگرانی موثر
بسازد.
"ارتباطات مشارکتی" به رغم نو بودن از زمینه ها و تجربه های دیرین در
حوزه آموزش و توسعه برخوردار است و توانسته است با بهره گیری از نظریه هایی نظیر
"آموزش هوشیار ساز" پائولو فریره در برابر تحولات جدید ارتباطی نیز راهی برای کنش و
کنشگری پیام گیران ارائه کند.
جان سرواس محقق و نظریه پرداز معاصر آمریکایی که
چند سال است می کوشد یافته های خود را در این عرصه به آزمون تجربه از نزدیک در
مالزی بیازماید، در شمار صاحب نظرانی است که در طرح و تدوین این حوزه نظری نقش
آفرین بوده است.چگونگی"توانمند سازی مخاطبان" در ارتباط که مد نظر اوست ، می تواند
با توجه به حوزه های جدید ارتباطات که بر ظهور و گسترش "جامعه شبکه ای" و پیوند
دوگانه آن با "جامعه مجازی" و "جامعه واقعی" متکی است، زمینه های نوینی در عرصه
مطالعات توسعه و ارتباطات باز کند.
به زبان دیگر ترکیب رهیافت های جان سرواس در
حوزه "ارتباطات مشارکتی" و مانوئل کاستلز نظریه پرداز و محقق اسپانیوئی الاصل در
حوزه "جامعه شبکه ای" و "ارتباطات خود گزین" چشم انداز جدیدی به برنامه های توسعه
می گشاید که باید در آن ها با بالا رفتن قدرت شخصی مخاطبان در تولید ،توزیع و
دریافت پیام و گسترش شبکه های اجتماعی مجازی ، به شیوه های تازه ای در توانمند سازی
و کنشگری اندیشید.
این افق های جدید نظری ، تلاش های عملی جدیدی می طلبد که در
عین برخورداری از دانش جهانی عمدتا باید بومی باشند و به تجارب بومی در عرصه
ارتباطات ، رسانه و روزنامه نگاری توجه کنند.روزنامه نگاری کنشگر، روزنامه نگاری
گفت و گو ، روزنامه نگاری مشارکتی و روزنامه نگاری شهروندی از جمله زمینه هایی
هستند که می توانند ذیل مقوله "ارتباطات مشارکتی" در حوزه های مختلف توسعه در جامعه
ما نقش آفرین شوند. به هر رو زمان، زمانه فهم نو ، تجربه های نو و کنش های نو می
باشدو در عصر ارتباطات نمی توان به تعطیلی تاریخ رفت.
اثری که پیش روست ،نمونه
ای موفق از پاسخگویی به همین ضرورت نو شدن فهم، تجربه و کنش است. محقق و نویسنده
اثر، دکتر ابراهیم جعفری سال هاست که نگذاشته است از جریان دانستن عقب بماند، از
این رو بدون کمترین ادعایی به تجربه های موفق بومی دست یافته است . او با بهره مندی
از تجربه حضور از نزدیک در عرصه توسعه روستایی و جهاد سازندگی به دنبال داشته های
جدید دانش ارتباطات هم بوده و سعی کرده است که به تحصیل و تعلیم و مطالعه مستمر
میان این دو میدان پلی بزندو در این راه موفق هم بوده است.
"ارتباطات مشارکتی در
جامعه روستایی" که برگرفته از رساله دکترای وی در رشته علوم ارتباطات است، از جمله
تلاش های نخستین در کاربرد نظریه های "ارتباطات مشارکتی " در توسعه روستایی درایران
است که هم در فرآیند تحقیق و هم در مرحله نتیجه گیری تجربه ها و یافته های در خور
توجه دارد.
مطالعه این اثر و توجه به دغدغه ها و داشته های مولف سختکوش آن می
تواند راه هایی عملی ،ساده و بی پیرایه برای محققانی که می خواهند به دور از هرگونه
ادعا و تظاهری به مردم،میهن و آیین خود کمک کنند، باز نماید. از خداوند بزرگ توفیق
روز افزون محقق محترم را در تداوم مسیری که با اعتقاد و آگاهی آغاز کرده است، مسئلت
دارم.
هادی خانیکی- فروردین 94
بازتاب مطالب سایت آخاله در
مطبوعات
الگویی برای تعامل رسانه های محلی و ملی
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود وارهد
از حد جهان بیحد و اندازه
شود
مولوی
از زمانی که با رسانه های محلی
شهرمان همکاری اینجانب شروع شد،تلاش نمودم مقالات خود را علاوه بر سایت آخاله و
هفته نامه صدای گلپایگان به روزنامه های سراسری نیز جهت چاپ ارسال نمایم.
خوشبختانه این اقدام موثر واقع شد و با استقبال آن ها همراه گردید. روزنامه
های ایران،اطلاعات و شهروند اغلب مقالات را به صورت کامل و یا با کمی اختصار چاپ
نمودند که روزنامه اطلاعات تا کنون سنگ تمام گذارده ، به طوری که علاوه بر چاپ،
برخی از نوشته ها را برای اثرگذاری بیشتر در قالب "گزارش" تهیه و تدوین نموده است.
از این رو جا دارد مراتب تقدیر و تشکر خود را به دست اندرکاران این روزنامه ابراز
نمایم.
درمیان درس های علوم ارتباطات اجتماعی درسی به نام "گزارش نویسی
مطبوعاتی" وجود دارد که در مقدمات آن بر چند نکته زیر تاکید می شود:
1- از آنجا
که گزارش نویسی به "چشم عقاب روزنامه نگاری" معروف است، زبده ترین و کیفی ترین
نیروها باید در این بخش فعالیت نمایند. در واقع "چشم عقاب روزنامه نگاری" یادآور
دقت ، تیزبینی وشکار سوژه های اجتماعی برای پردازش و تجزیه و تحلیل مطالب از سوی
کارکنان این بخش می باشد.
2- مردمی ترین صفحه روزنامه صفحه گزارش است ؛ زیرا
ردپای اقشار مختلف جامعه (موافق یا مخالف یک موضوع ) در آن به چشم می
خورد.
3- صفحه گزارش ،به این جهت که تریبونی برای ترویج تفکر انتقادی در جامعه
به شمار می رود و از سوی دیگر فضایی را برای گفتگو و مشارکت مردم به وجود می آورد
، بستری مناسب برای نقش آفرینی روزنامه نگاری در جهت توسعه محسوب می گردد.
جناب آقای علی درویشی ، یکی از کنشگران فعال در عرصه گزارش نویسی است ؛ که با علاقه
مندی و دقت فراوان مطالب سایت آخاله را مطالعه نموده و موشکافانه مقالات را مورد
واکاوی قرار می دهد.
ایشان پس از مطالعه مقاله " تحقیقات مشارکتی ، حلقه
گمشده توسعه علمی در ایران " که به بازخوانی پژوهش های مردم مدار در ایستگاه
تحقیقات دامپروری گلپایگان پرداخته و مصاحبه با سرکار خانم مهندس مهوش کوهی حبیبی
مجری طرح پژوهشی " تغذیه دام با آب پنیر" ، بررسی کتاب " ارتباطات مشارکتی در جامعه
روستایی " را که توسط اینجانب تالیف گردیده، چاشنی کار خود قرار داده و پس از نگاه
عمیق به مطالب آن ، با قلم شیوای خود دو گزارش با عنوان های "پژوهش و مشارکت های
اجتماعی در قلمرو روستاها" و "مدرسه در مزرعه طرحی برای توسعه روستایی" تنظیم نمود
که در روزهای یکشنبه و دوشنبه ( مورخ 13و14 اردیبهشت 1394) در صفحه 5 روزنامه
اطلاعات به چاپ رسید.
ضمن قدردانی از این روزنامه نگار خوش ذوق و متعهد، صفحه
های دیجیتالی این دو گزارش را که از پایگاه الکترونیکی روزنامه برگرفته شده ،
حضورتان تقدیم می نمایم.
فسانه گشت و
کهن شد حدیث اسکندر سخن نوآر که نو را حلاوتی است
دگر
فرخی سیستانی
بازبینی برخی مشکلات روستاهاو
روستانشینان ایران ـ
بخش نخست پژوهش و مشارکتهای اجتماعی در
قلمرو روستاها
برخی میگویند که روستاییان گندم میکارند و خود در خانه نان میپزند و به نانواییها نمیروند و خودکفا هستند؛ همه اینها درست؛ ولی این، ناماش هرچه هست، اقتصاد شکوفای روستاییکه نیست!
اگر کارهای توانفرسای باغداری و دامداری و کشت و داشت و برداشت، تنها کفی نان خالی، دست روستایی بگذارد، آن اقتصاد پویا و سرزنده نیست و روستایی، دیر یا زود در آرزوی زندگی بهتر، راهی شهر خواهد شد؛ چون احساس میکند با گرفتاریهایش تنهاست.
چالشهای روستاییان کشور در ادامه زندگی سنتی، روز به روز بیشتر میشود. اینک نیاز به درآمد بیشتر برای تهیه غذای فزونتر از یکسو و دیگر پرجمعیتی خانوادههای روستایی، به استفاده بیشتر از سم آفات نباتی و کود شیمیایی و فشار بیشتر بر زمین و آسیب به منابع طبیعی و ویرانی قلمروهای حفاظتشده، انجامیده است.
گذشت روزگاری که شهر، وابسته به تولید روستا بود، ولی روستا بینیاز به شهر (به هر رو) به زیست خود ادامه میداد. ولی اینک روستاییان وابسته به شهرها و واردات از خارج شدهاند. دیگر از خروشانی آب در رودخانههای روستاها نشانی نیست و بستر بیشتر رودها مانند دست روستایی، ترک برداشتهاست. روستاییان کشور به سبب گرانی و به ویژه تورم اقتصادی در تنگنا به سر میبرند. در پایتخت «پل طبیعت» ساخته میشود، ولی طبیعت روستا به سبب فقر روستاییان و گرانبودن عاملهای انرژی، رو به ویرانی است. برخی از روستاییان پایبند به روشهای طبیعی، هنوز از سوزاندن چوب برای گرمایش خانه و پخت نان و آشپزی استفاده میکنند که به نابودی درختان و آلودن هوای خانههایشان میانجامد.
در پایتخت از آبی که باید صرف تولید شود، چمنهای سرسبز نگهداری میشود، ولی گندمزارهای کشور مدام دچار تنش کم آبیاند. به میزانی که در شهر به زیرساختها پرداخته شده است، روستاها در سایه بیتوجهیها، قربانی شدهاند؛ اگر قرار است فقر در کشور کاهش یابد، باید فقرزدایی را نخست از روستاها آغاز کرد.
بنبست اقتصادی روستاها
بن بستهای اقتصادی و مالی در روستا است که راه را برای کوچیدن به شهر برای روستایی هموار میکند. هنگامی که زندگی برای روستایی تولیدگر، سخت و سختتر شود، او راه آسان کوچیدن به شهر را بر میگزیند و در شرایط مصرفکننده قرار میگیرد و روستاها بیش از پیش بایر، تاریک و متروک میشوند. اکنون روستاییان بیش از 30 هزار آبادی و روستا از زمین و محل زندگی خود کندهاند؛ و همه میدانند که باید رد آنان را کجا جست کمکم حاشیههای شهرهای بزرگ، شلوغتر و متراکمتر از میانه شهرها میشود.
همه میدانند که تولید در روستاها صرفه اقتصادی بخور/نمیر دارد. به اینها بیفزایید نبود حتییکچهارم امکانات شهری را در روستاها، کمبود جادهراهِ روستایی، فرسودن خاک، نبود دستگاه بازیافت و یا بیمکانی دورریزی زباله، نبود شبکه فاضلاب (که آلودگی رودخانهها را در پی دارد)، کمبود آب آشامیدنی سالم (که آلوده به سم آفت کش نباشد)، کاهش، شوری و آلودگی آبخوانها، تغییر کاربریهای زمین و فرسایش خاک که روستاها را به مرز واماندگی برده است. با فرسایش خاک، بخار آب افزایش مییابد و گیاهان به خشکی میگرایند و بسترهای مناسب حاصلخیزی از میان میرود و زمینها دگردیس به نوبیابان میشوند.
رهایی نسبی روستایی از چالشهای فزاینده و پرداختن به زیرساختهای روستاها برای تهینشدن از باغداران و کشاورزان و دامداران، رهیافت روشنی دارد، به نام توانمندسازی اقتصاد نیمورشکسته روستایی! کارشناسان، سفارششان به آبخیزداری، تغییر روشهای کشتوکار و شخمزنی، مدیریت آب و بهبود کانالهای آبیاری برای کاهش مشکلات است؛ که در این راه، ارتباطها و برنامههای مشارکتی، میتواند تسهیلگر باشد.
پژوهش و طرحهای مشارکتی
تحقیقات مشارکتی در بخش کشاورزی برای نخستینبار در کشور در دهه 70 در کشتزارهای شهرستان گلپایگان اجرا شد که دستاوردهای خوبی به همراه داشت. برنامههای مشارکتی، در حقیقت آموزش شرکتکنندگان بر پایه «طرحهای پژوهشی» پژوهشگران است، تا در راستای آن ـ در کنار آگاهیبخشی ـ به بازشناخت درونداشتها (استعداد) و چالشها و مشکلات و نیازهای اساسی پرداخته شود.
به باور دکتر ابراهیم جعفری ـ مدرس علوم ارتباطات: از بنیاد، نقش پژوهشگر باید تسهیلگریباشد؛ این ویژگی در پژوهشهای مشارکتی، پررنگتر است. به میزانی که در مدلهای مکانیکی پژوهش، باوری به درونداشتهای مخاطبان وجود ندارد و تمرکز «پژوهشهای مشارکتی دینامیک» بر ظرفیتهای پویای انسانها است.
از خوبیهای پژوهشهای مشارکتی این است پژوهشگر واداشته میشود که سرانجام از اتاقتنهای خود، نقبی به جامعههای کوچک(خردجمعی) بزند و زمینههای گفتوشنود را فراهم آورد و با هماندیشی، برای آنچه بیحل مانده است، برونرفتی بیابد و بنبستها را به کوچهها و کوچهها را به راهها، دگردیس کند.
دستاوردهای پژوهشهای مشارکتی، روشن ساخته است که کشاورزان، خود به تنهایی دارای ویژگی پژوهشگری و نیروی تجزیه و تحلیل هستند و فقط نیاز به آموزش دارند تا برای حل مشکلات خود بکوشند.
دکتر جعفری بر این سخن که پیش از این، برداشتهای بسته، امکان گذر از پژوهشهای وابسته به سنتها را نمیداد، بر این باور است که در مدلهای سنتی، دانشمندان پژوهشگر، سرآمد دانش بودهاند و پدیده پژوهش، کاری گوشهگزین و پیچیده و دارای زبانی نامردمی و تخصصی بود که در خود، لحظهبهلحظه حجیمتر میشد و به همان میزان از فهم و زبان اجتماع دور میافتاد. اما اینک در این چند دهه، دست کم در قلمرو کشت و کار، پژوهشهای نوین از ویژگی کاربردی برخوردار شده و امکان مشارکت کشاورزان فراهم آمده است.
راههای رفته ونرفته
اینک کشتوکار در جهان ـ با رویگردانی از سنت سدههای پیشین ـ با آمیزهای از دانش بومی و نو پیش میرود و کشاورزان با گذشت زمان، با آزمونهای شخصی و سازگاریدادن خود با متغیرها، از تجربههای ارزشمندی برخوردار شدهاند.
به گفته دکتر ابراهیم جعفری، چند دهه است که برنامهها و طرحهای مشارکتی آغاز شده است و در همگامی این مسیر، ارتباطات نیز از ریخت یکسویه و از بالا به پایین درآمده و ریختی دوسویه یافته است.
«پیادهسازی این رویه در جامعههای روستایی/کشاورزی که مهندس مهوش حبیبی، نمونهای از آن را باز خواهد گفت، همسویی دانش بومی و دانش رسمی، رواج فرهنگ تسهیلگری و پیوند پژوهش و ترویج است.»
جعفری با سخن بالا همچنین از ارتباطات مشارکتی میگوید که به عقیده او چشماندازی نو و افقی باز در کنشهای پژوهشی، از شمار «کنشگری روستایی» است: اینک در جهان، به کارگیری فزاینده مشارکتهای پویا، سیاستهای گذرا را به چالش طلبیده و بر نوع و محتوای برنامههای ایستا، تاثیر رو به پیشرفت گذاشته است.
با بهرهگیری از دستاوردهای پژوهشگران رشتههای گوناگون، کوشش میشود بستری فراهم آید که مردمان محلی، کشاورزان و به ویژه فراموششدگان و یا آنان که توانمندیها و درونداشتهایشان ناشناس مانده است، بتوانند به تحلیل واقعیتها و اولویتهای خود بپردازند و با ارزیابیها و یافتهها و تجربههای خودشان، سیاستهای ضد فقر پی گرفته شود.
با نگاهی به دگرگونیمفاهیم پیشرفت و توسعه و چگونگی نگرش به پدیدههای روستایی، به گفته این مدرس دانشگاه، میتوان پی برد که نگرش «پیشرفتهای پایدار» که در دهه 1990 میلادی مطرح شد، پیش از آن، از سوی روستاییان به کار گرفته میشده است؛ بنابراین روستاییان، سرچشمه با ارزشی از دانش و داده و اطلاعات درباره واقعیتهای محیطاند و اگر بتوان از وجود آنان در برنامهریزیها بهره برد، پیشرفتهای درخوری در جامعههای روستایی رخ خواهد داد. بیگمان برنامهریزیهای توسعه روستایی، زمانی فراگیر و کارساز خواهد بود که بر پایه واقعیتها و دانش بومی روستاییان استوار باشد، تا مردم بتوانند با روشهای خود آنها را پیاده سازند؛ از اینرو در آغاز هر برنامهای، ارتباطهای انسانی و گسترده و دوسویه با مردم روستایی، از سازوکارهای بنیادی است.
رویکردهای نو
از میانههای دهه 60 میلادی، توسعه را تنها پیشرفت و یا افزایش درآمد ناخالص ملی میدانستند، اما با گذشت زمان، کشورهای رو به پیشرفت با چالشهای اجتماعی، فقر، نابرابری و بیکاری رو به رو شدند و در چالش با آنها در دهه 70 میلادی، الگوی «برآوردِ کمترین نیازهای اساسی» مطرح شد که اولویت را نه به تولید، بلکه به توزیع میداد.
دکتر جعفری در ادامه سخنانش میافزاید: با نزدیکشدن دهه 80 دگرگونیای در مفهوم توسعه به وجود آمد و به آن مفهومی چند وجهی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بخشید؛ پس از آن در دهه 90 میلادی، پیشرفت پایدار مطرح شد و دگرگونیهایی در الگوی (پارادایم) توسعه به وجود آورد و تأثیراتی بر مطالعات توسعه روستایی برجای گذاشت. همانگونه که گفتم پیش از آن، فرایند توسعه در الگو(پارادایم) پیشرفت روستایی، بیشترین توجه به گونهای تکوجهی و تنها بر رشد تولیدات و گسترش اقتصادی، بر پایه بازار متمرکز بود و اندیشه توسعه روستایی از سوی سازمانهای دیوانسالار(بورکراتیک) با کارکنان حرفهای به انجام میرسید.
پس از کسب آزمونهای سالیان و روشنشدن این که چنین اندیشهِ خشک و مکانیکی، موفق نخواهد بود، رویکرد به سوی الگو(پارادایم) نوین در توسعه روستایی پیش آمد، یا همان «کلینگری توسعه و دخالتدادن روستاییان به ویژه ندارها در فرایند پیشرفتها»، تا در این راه، کارگزاران محوری، خود مردم باشند و پیشرفت توسعه، فرایندی بلندمدت و چندوجهی و با نتایج ملموس آنی و همزمان «غیرملموس آتی» دیده شود.
دکتر جعفری همچنین باور دارد: امروز اهمیت پیشرفت و توسعه روستایی و نقش زندگیساز آن بر زندگی کل مردمان کشور، بر کسی پوشیده نیست. نگرش سیستمی به توسعه روستایی، نقش پدیده مشارکت را بنیادی نمود میدهد. چیزی که در این سالها سبب ناکامی توسعه روستایی شده است، نبود همین مشارکت همهسویه روستاییان در برنامهها بوده است. از اینرو متخصصان پیشرفت روستایی برآنند با بهکارگیری شیوهها و ابزارهای مشارکتی و از شمار ارتباطات مشارکتی، اثربخشی برنامههای توسعه روستایی را فراهم آورند.
او با یادآوری این که خوبی بهکارگیری این شیوه ارتباطی، این است که امکان استفاده دستاندرکاران پیشرفت روستایی از دانش بومی و نیز قابلیتهای زنان روستایی را فراهم میسازد، میافزاید: با تغییر هدف ترویج کشاورزی از «انتقال خشک اطلاعات به کشاورزان» به «توانمندسازی مردم روستایی» میتوان به نقش شگفتِ پیوند کارساز «روستاییان» با «ترویج و تحقیق» پی برد.
دو طرح موفق
تنها کشورهایی که به اهمیت پژوهش پیبردهاند، توانستهاند ببالند و پیشرفت کنند، به کنار از علوم دیگر، پژوهش در قلمرو کشاورزی نیز از اهمیت ویژه برخوردار است.
به گفته ابراهیم جعفری سالها پیش از این، طرح پژوهشی جابجایی برخی از عناصر جیره غذایی دامها با میانجی پژوهشگران ایرانی و با مشارکت مردم در گلپایگان به اجرا درآمد که دستاوردهایش برای گاوداریها، بهبود کیفی تغذیه دامها و افزایش کمی شیر تا 31 درصد بود.
نتایج نشان داد که عناصر انرژی و فسفر به میزان بسنده در جیرههای غذایی گاوها در روستاهای آن قلمرو وجود ندارد و پیامدهای این کمبود، خود را در زادآوری و شیردهی نشان میدهد. برای افزایش اشتهای دامها و بهرهبرداری بهتر دامدار، استفاده از «مکمل فسفر» در تغذیه گاوهای شیرده در دورهای که با علف تازه تغذیه میشدند، اجرا شد و نتیجه داد.
طرح پژوهشی دیگر «زود از شیرگیری گوسالهها» بود، که دامداران را تشویق میکرد با استفاده از یک کنستانتره مکمل شیر در تغذیه گوسالهها، 110 روز شیردهی به آنها را به 60 روز کاهش دهند؛ که دستاورهای این طرح نیز، سود قابل توجه اقتصادی برای بومیان تولیدکننده شیر بود.
تغذیه با آب پنیر
تجربه پژوهشی به اجرا درآمده از سوی ایستگاه
تحقیقات گلپایگان در استفاده بهینه از آبپنیر در تغذیه دامها نیز جالب توجه
است. کارشناسان ایستگاه تحقیقات در وهله نخست، به لحاظ زیستمحیطی و برای جلوگیری
از پخش آب پنیر کارخانه پنیرسازی گلپایگان در کشتزارها و دشتها، دامداران را به
تغذیه دام با آب پنیر به جای آب آشامیدنی
، فراخواندند.
نخست، به سبب ناآشنایی این شیوه تغذیه دامی، دامداران از آن پیشواز نکردند، تا این که یکی از آنان پذیرفت که بیش از 30 راس گاو خود را در اختیار این طرح قرار دهد؛ که پس از مدتی آثار تغذیه جدید، در تولید افزونتر شیر و گوشت نمایان شد.
مهندس مهوش حبیبی ـ پژوهشگر از ارتباط موثر با زنان روستایی میگوید که پیادهشدن این طرح را در صحنه عمل، به نتیجه رساندند.
البته نقش برجسته زنان پژوهشگر در مشارکت زنان توسعه روستایی و زنان بومی بر کسی پوشیده نیست؛ خانم حبیبی در مقام یک تسهیلگر زن، با بردباری توانسته است مشارکت دامداران زن را سبب شود. وی سالها پیش به نمایندگی ایستگاه تحقیقات گلپایگان، زنگ «طرح مشارکتی پرورش گوسالههای پرواری و تغذیه دام با آب پنیر» را در دامداریها به صدا درآورد و دامداران را برای پایینآوردن هزینهها، تشویق به مشارکت در این طرح کرد.
داستان از آنجا آغاز شد که روزی 80 تن آب پنیر که 45 درصد مواد مغذی شیر را داراست، در دور و بر کارخانه پنیرسازی رها میشد و افزون بر قارچیکردن زمین و پیامدهای ناگوار زیستمحیطی، بوی ناخوشایندش، مردم ماندگار در آن قلمرو را میآزرد و به همین سبب، مردم برای اعتراض در برابر کارخانه گرد میآمدند.
15 روز نخست طرح به گفته خانم حبیبی به سازگاریدادن دامها با این روش تغذیه سپری شد. در آغاز این ترس وجود داشت که مبادا آب پنیر، جایگزین مناسبی برای آب در سیرابکردن دام نداشته باشد و سبب مرگشان شود؛ بنابراین طرح، نخست بر روی 30 راس دام اجرا شد و در طول 4 ماه، به گروه اول دامها 25 درصد و به گروه دوم 50 درصد و به گروه سوم دامها 100درصد آب پنیر به جای آب خورانده شد که برآیندش افزایش وزن دامها و تولید گوشت و شیر بود.
به گفته این پژوهشگر، از دیگر چالشهای طرح یاد شده در آن سالها این بود هنوز مد نشده بود که بتوان به شکل ترویجی با دامداران کار کرد و در میان آنان تنها یک نفر پذیرفت که با سرمایه خودش، طرح بر روی 40 راس دام وی آزموده شود.
روایت از زبان مهندس مهوش حبیبی: ما آب پنیر را رایگان از کارخانه تحویل میگرفتیم و با تانکر به محل دامداری میآوردیم و هر روز نشانگان این تغذیه برروی دامها بررسی میشد. هنگامی که طرح پس از 4 ماه به بار نشست، دامداران دیگر مشتاق دیدن برآیند طرح از نزدیک شدند و با شگفتی به وزنی که باسکول نشان میداد، مینگریستند. از آن پس بسیاری از دامداران برای اجرای طرح بر روی دامهایشان پا پیش گذاشتند، که ایستگاه تحقیقاتی با برپایی کلاس و چاپ نشریه، به آموزش آنان پرداخت که آب پنیر برای تغذیه مرغ و ماکیان نیز مناسب است؛ و دیگر اینکه از آب پنیر خانگی، به سبب احتمال آلودگی به بیماری تب مالت، استفاده نکنند و آب پنیر به دستآمده از شیر پاستوریزه را به کار برند.
او با بیان این که از آن پس دامداران مدام میرفتند و آب پنیر را با دبه و تانکر از کارخانه شیر تحویل میگرفتند، میافزاید: برخی نیز اقدام به لولهکشی کردند. کارخانه نیز در آغاز از مشتریان آب پنیر، پیشواز کرد؛ و سپس که درخواستهایشان بالا رفت، به ازای تحویل مقداری آب پنیر، مبلغی پول دریافت میکرد. تا این که در الیگودرز، کارخانه تبدیل آب پنیر به پودر پنیر دایر شد و هر روز کل آب پنیر کارخانه پنیرسازی به کارخانه الیگودرز انتقال مییافت و به کارخانههای تولید پفک فروخته میشد. از اینرو ادامه طرح برای دامداران میسر نشد؛ زیرا درست است که پودر پنیر همان خاصیت آب پنیر را دارد، ولی برای دامداران مقرون به صرفه اقتصادی نیست.
بازبینی برخی مشکلات روستاها و
روستانشینان ایران
مدرسه در مزرعه طرحی برای توسعه روستایی
بیگمان کسی بهتر از خود کشاورزان از
نیازها و چالشها آگاه نیست و دید درستی از افقها و چشماندازها ندارد، پس چه بهتر
که آگاهیهای بومی کشاورزان با دانش نوی پژوهشگران، در هم آمیزد.
در یک داستان علمی/تخیلی آمده است مریخیها در جستوجوی تجربههای نو، راهی برای ارتباط با زمینیان میجویند. پس هر جهانی هرچند بزرگ، بینیاز از جهان دیگر نیست. استفاده از تجربههای جهانی، لزوما به معنی غربیشدن نیست و میتواند در پیشرفت و توسعه کشور کارساز باشد.
دکتر ابراهیم جعفری ـ مدرس علوم ارتباطات دانشگاه، از دیرباز، دگردیسیهای بخش کشاورزی را پیگرفته است و سالها پیش آستین بالا زد و برای کاوشهای عینی و عملی در زمینه ارتباطات مشارکتی در جامعه روستایی برآمد و با سفر به 7 استان کشور و مشاهده مدرسههایی در قلب کشتزارها و تجربه از نزدیک آموزشِ راهشیوههایی برای در افتادن با آفتها (به روش بیولوژیک) به یادداشتبرداری مصادیق از نزدیک پرداخت.
در پژوهشهای مشارکتی که نخستین بار در بخشهایی از گلپایگان (از شهرستانهای استان اصفهان) به انجام رسیده است، ارتباط یکسویه و دستوری، جایش را به ارتباط دوسویه و برهمکنش میدهد؛ پیشنیازهای گسترش و یا ادامه چنین مشارکتی در دیگر روستاهای کشور، همجوشی دانشهای بومی و رسمی، به رسمیتشناسی جایگاه زنان در جامعه و دیگر همپوشانیها است.
ارزیابی مشارکتهای ارتباطی روستایی
به گفته دکتر جعفری، ارزیابی «مشارکتهای ارتباطی روستایی» یک روششناسی در زمینه «ارتباطات مشارکتی» است، با هدف شرکتدادن روستاییان در تشخیص عناصر ضروری برای طراحی برنامههای کارساز در پیشرفت و توسعه. این روش، روند گفت و شنود مردم روستایی بین خودشان و نیز با کارگزاران توسعه را، برای درک برنامههای مشترک و تفاهم دوسویه فراهم میآورد و از اینرو روشی بایسته و در شمارِ ساز و کارهای بینادی است.
هر روز شمارِ بیشتری از متخصصین پیشرفت و توسعه بر مزایای استفاده از دانش نوی ارتباطی، پافشاری میورزند، تا با افزایش انتقال دادهها و دانش روز و آمیزش آنها با آزمودههای بومی و بهکارگیریشان در کشت و کارهای محلی، امنیت تولید تأمین شود و به افزایش فرآوردههای کشاورزی و تولید غذا بینجامد.
اینک این باور ژرف وجود دارد که تولید پایدار با استفاده از فناوریهای نوین در تئوری و ابزار، تغییر نگرشها و بهکارگیری روشهای جدید، فقط با دسترسی روستاییان به دادههای نو مربوط به خودشان، شدنی است. روشن است که در کنار ارتباطات رو در رو، فنآوریهای نوین همچون اینترنت نیز شرایط گستردهای برای برقراری ارتباط با پستالکترونیک، کنفرانس از راه دور و اخبار تصویری را تا روستاهای دور در جهان فراهم آورده است؛ که لازمهاش مجهز کردن روستاها با این ابزارها و آموزشهای گسترده کاربران روستایی است.
تئاتر مشارکتی
دکتر جعفری با بیان اینکه مشارکت در فرایند ارتباطات توسعه ـ در مفهوم عام خود ـ میتواند فراتر از همکاریهای نقشآفرینان حرفهای باشد و همه انسانها را(در فرایند خلق و اجرای یک موضوع همگانی) در بر گیرد، میافزاید: بیگمان پس از رادیو و دیگر رسانهها(مدیا)، تئاتر مشارکتی از کاربردیترین رسانهها و ابزارها برای ارتباطات بر پایه پیشرفت و توسعه با ابعاد انسانی است.
تئاتر در شکلهای مشارکتی و مباحثهای، به گروههای گوناگون انسانی، این رخصت را میدهد که در فرایند ارزیابی چالشها و بازشناخت مشکلها، شرکت پویا و خلاق داشته باشند و در راههای برونرفت را بجویند.
از آنجا که چالشها در روستاهای رو به پیشرفت، هزارتویی از روابط فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است، تئاتر مشارکتی و مباحثهای با بستری که برای نمایش و قصهگویی و داستانگرایی فراهم میآورد، با روایت افراد آغاز میشود و در پایان، به خلق داستانی همهآشنا میانجامد و سپس نمایشنامه خلقشده، از سوی گروهی از شرکت کنندگان محلی به اجرا در میآید.
در جریان اجرای نمایش، تماشاگران و حاضران در محل تشویق میشوند که اگر اندیشه بهتری به ذهنشان رسید، اجرای نمایش را به گونه موقت، متوقف سازند و نقشهای پیشنهادی جدید خود را ارایه کنند. به این ترتیب، تئاتر مشارکتی، برخلاف ابزارهای ارتباطی مانند رادیو و یا تئاتر صحنهای، ارتباطی دوسویه را برقرار میکند.
نقش قصه گویی
قصهگویی، کهنترین شکل ادبیات است؛ قصهگویی را هنر و حرفه کهنِ نقلِ وقایع و شعر و یا نثر گفتهاند که کسی آن را در برابر شنونده، اجرا و کارگردانی کند. قصهگویی از روشهای آموزشی هم هست که علاقه به آن در بزرگسالان و کودکان یکی است. هزاران سال پیش از آن که صنعت چاپ و خواندن و نوشتن؛ پدیدهای فراگیر شود، ادبیات شفاهی قصهگویی رواج داشت. در روزگاران گذشته، تاریخ، سنت و آداب قهرمانی از زبان قصهگوها به نسلهای دیگر منتقل میشد.
یکی از سازوکارهای ماندگاری دانش روستاییان، برآمده از تواناییهای آنان در انتقال دانش از راه قصهگویی بوده است؛ افزون بر این، قصهگویی در پیوند تیرههای یک جامعه نیز ایفای نقش میکرد. همچنین قصهها نقش ساماندهنده و تقویت اندیشه و احساسات و باورها و رفتارهای مردم را نیز به دوش میکشید، چون این توانایی را داشت که نگرهها و برداشتها و پیامها را در ریخت همهفهم و پسندیده، شکل دهد.
فصلیبودن کشتوکار، دید و بازدیدهای زود به زود روستاییان از همدیگر در خانهها، بلندی شبهای زمستان و گروهیبودن کشت و کار، سبب شده بود که قصهگویی در بیشتر جامعههای روستایی رواج داشته باشد. بنابراین دانش بومی خوب است از این فرصت برای دستیابی به تجربههای نهفته در سینهها در راه پیشرفت و توسعه روستاها سود برد. به کنار از همه خوبیها، این را باید افزود که در فرایند قصهگویی، فرصت گفت وشنود میان قصهگو و شنوندگان و پژوهشگر نیز فراهم میآید.
دانش بومی، دانش نوین
دانش بومی چیست که برای حفظاش باید قصهگویی را دستاویز قرار دارد؟ در راستای تحقق ارتباطات مشارکتی، دانش بومی، همپای دانش نوین، جایگاه ویژهای را به خود اختصاص داده است. از اینرو افزون بر شناساندن این دو دانش و مقایسهشان با هم، بیان ضرورت تلفیق آنها ضروری است.
دکتر جعفری با بیان بند بالا میافزاید:
ـ دانش بومی، دانشی سرچشمهگرفته از قلمرو جغرافیایی خاص و بخشی از سرمایه ملی هر تیره و قوم است که باورها، ارزشها، ابزار و آگاهیهای عملی را در بر میگیرد. دانش بومی دستاورد صدها آزمون و خطا در محیطهای طبیعی و اجتماعی است و بیشتر به صورت ادبیات شفاهی، سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر به گردش درآمده است.
این دانش، همواره به کاملکردن خود میپردازد و تا وقتی که جامعهها پابرجاست، ماهیت فرهنگی و فنی خود را حفظ خواهد کرد. دانش بومی، مجموعهای از دانش و تجربههای ارزشمند هر جامعهای است که بر پایه چارهجویی یک تیره و قوم و در برابر چالشهای آشنا و غربی، شکل گرفته است و از آن جا که ریشه در زیست گذشتگان دارد، میتوان دریافت که آدمیان پیش از ما چگونه میزیستهاند.
دانش رسمی
همانگونه که از اسم دانش رسمی پیدا است، دستاورد فعالیتهای علمی در دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی است و از اصول ویژه وابسته به روش علمی، پیروی میکند؛ این دانش، کمتر متأثر ارزشها و باورها است و با هدف کنترل طبیعت و گسترش دانش بشری در مراکز علمی تولید میشود و از توانایی جنبههای تجربی بسیار بالا برخوردار است؛ زیرا فلسفههای اندیشگی پشتیبان آن، بر این پایه است که فقط واقعیات عینی و محسوس قابل پذیرشاند.
مدرسه در مزرعه
مدرسه در مزرعه، شامل یک فصل کامل زراعی، برنامهریزی برای یادگیری در مزرعه و مدیریت همه فعالیتهایی است که در هر یک از مراحل رشد محصول انجام میشود. الگوهای مختلفی برای مدرسه در مزرعه وجود دارد؛ اما فرایند همه این الگوها همواره بر مبنای تمرکز بر یادگیری با انجام آزمایش و تحقیق و با رویکرد مشارکت همراه است.
به گفته دکتر ابراهیم جعفری مدرسه در مزرعه این فرصت را فراهم میکند که اهالی کشتوکار با کنترل آفات و شیوه کشاورزی پایدار آشنا شوند و افزون بر این، رویکرد مدیریت تلفیقی را در مطالعات گروهی خود انجام دهند و آنها را با شیوههای سنتی خود مقایسه کنند. آنان یاری داده میشوند که در استفاده از سموم شیمیایی، درنگ کنند و دیگر راههای جایگزین را مورد بازبینی قرار دهند.
مفهوم مدرسه در مزرعه در پایانههای دهه 1980 میلادی برای نخستینبار از کشور اندونزی آغاز شد. زمانی زیادهروی در استفاده از سموم شیمیایی آفتکش در شالیزارها، سبب پیدایش مشکلات بسیاری از شمار نابودی دشمنان طبیعی آفات و سربرآوردن آفات مقاوم شد و از میزان تولید برنج کاست.
نمونه کاکوند/یاسوج
دکتر جعفری با بیان اینکه برای ارتباط مشارکتی در سیمای مدرسه در مزرعه، کاکاوند شهرستان یاسوج ـ استان کهگیلویه و بویراحمد ـ نمونه خوبی است؛ اظهار میدارد: در این منطقه، 23 نفر در 8 روستا در زمینه مبارزه با آفات درختان سیب، تحت پوشش قرار گرفتند. وجود یک زن به عنوان مسئول پروژه، آنهم در جامعه روستایی که پیشبینی میشد تعصب مردسالاری چیره باشد، نشان از تحول در نگرشها بود. باغداران نیز به سبب شرکت در برنامهها از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بودند و در بیان دیدگاههای خود مشکلی نداشتند و آنچه از واژههای تخصصی و علمی بر زبان میآوردند، نشان از تاثیر مثبت آموزش بر آنان داشت. وجود تنی چند از آموزگاران بازنشسته هم که به باغداری گرایش یافته بودند، در این ارتباط دوسویه بیتاثیر نبود.
باغداران نیز این طرح را پسندیده و اثربخش میدانستند و میگفتند وقتی مدرسه به مزرعه آمد، به کمک تسهیلگران دریافتند که باید مصرف سم را به کمترین برسانند؛ آنان با هماندیشی با یکدیگر، دشمنان طبیعی آفتهای سیب را شناختند.
استقبال از «مدرسه در مزرعه» در سخنان و گفتههای آنان آشکار بود و داستان از آن داشت که روند اجرای طرح، دستوری و از بالا نیست و آنان در تولید علم و با پشتوانه دانش بومی خود، مشارکت دارند و مزرعه و باغشان را که نسبت به آن تعلقخاطر دارند، به عنوان کلاس برگزیدهاند.
البته آنان مواردی مانند نبود همکاری بانکها و اعتبارات به هنگام را از شمار نقاط ضعف اداری بر میشمردند؛ که ارتباط چندانی با پژوهشگران و مجریان طرح نداشت. بر پایه گفته مسئول طرح استان در مورد آموزش، کمکهای ناچیزی مانند قیچی برای هرس، کمپوست و وسایل ابتدایی به شرکتکنندگان داده میشد.
مورد قابل توجه دیگر در آن طرح این بود که تا پیش از اجرای پروژه، از میان باغداران منطقه که ترکیبی از عشایر و روستاییان بود، اگر دشمنی نبود، اما گونهای سوتفاهم وجود داشت؛ که بر پایه سخنان تولیدکنندگان، وقتی باغ یکی از باغداران، به عنوان مکان مناسب برای اجرای طرح آزمایشی در نظر گرفته شد، دامنه بحث و مجادله بالا گرفت، تا جایی که خودِ آموزش، به حاشیه رفت، زیرا بیشتر باغداران بر این خیال بودند که این کار گونهای امتیازدهی به فرد باغدار است.
زنان روستایی
«زنان» این بخش مهم از سرمایه انسانی جامعهها، کمتر دیده میشوند. توان بالقوه آنان، زمانی به فعل در میآید که مورد توجه قرار گیرند و در راه توسعه، از اندیشه و توانشان استفاده شود.
دکتر جعفری معتقد است روشن شده که افزایش مشارکت در غرب، با ارتقاء سطح تحصیلات و اطلاعات سیاسی، تغییر هنجارهای حاکم بر مشارکت زنان و تغییر در اولویتهای ارزشی ـ که تاکید کمتری بر نیازهای آنی طبیعی داشت و بر حق ابراز دیدگاه تاکید بیشتری میورزید ـ مورد بازتبیین قرار گرفت. به سخن دیگر، حذف جنسیت در وظایف اجتماعی و سیاسی، در افزایش مشارکت تأثیر بسزا داشت.
دکتر جعفری همچنین بر این باور است که افزایش شرکت فعال زنان موجب میشود که اجتماعات محلی از خلاقیتها و دانش بومی آنان در فرایند توسعه استفاده کنند، اما هنوز در بیشتر جامعههای روستایی، محدویتهایی در این مورد وجود دارد.
یکی از روشهای ایجاد و افزایش مشارکت زنان، هدایت آنان به سوی ایجاد گروههای مستقل زنان است، تا بتوانند در بهبود وضعیت خود بکوشند.
نمونههایی از فعالیت این گروهها، برنامه پاکسازی روستا از سوی گروه زنان شهرستان سلماس استاد آذربایجان غربی است، با نام «روز پاک روستا» که زنان به جمعآوری زباله و آلایندهها پرداختند؛ که نشان از درک بالای آنان در نگاه به زیستمحیط دارد.
دکتر جعفری در ادامه میگوید برخی از همین زنان روستایی برای بهبود وضعیت روستا، با بروز شایستگیها و توانمندیهای خود به شورای اسلامی روستا و حتی به دهداری راه یافتند. جالب این که در میان این گروههای تسهیلگر، هم دانشجو وجود داشت و هم بیسواد؛ از شمار یک زن بیسواد که تولیدگر نمونه بود. آنان باور داشتند و دارند که حضورشان، سبب تحرک اجتماعی خواهد بود. یکی از ابتکارات همین زنان تسهیلگر روستا در شهرستان سلماس این بود که ساختمانهای متروکهای مانند گرمابههای عمومی و ساختمانهای قدیمی مخابرات را با کمک شورای اسلامی روستا، مرمت و بازسازی کردند و پایگاه تسهیلگران زن برای آموزش دیگر زنان قرار دادند.
همین زن بیسواد روستایی تولیدگر نمونه، برای مشاهده دستاوردهای روستاییان ترکیه در بخش کشاورزی، با کاروانی، راهی آن کشور شد تا در مقابل، تجربیات شخصی خود را به آنان انتقال دهد. از دیگر نتایج این طرح باید به این اشاره کنم که پس از گذشت یک سال و نیم از اجرای برنامههای مشارکتی، و در ادامه بازبینیها، روشن شد که «اولویتهای مورد نیاز آموزشی مسئولان امور زنان در استان آذربایجان غربی و شهرستان سلماس»، متفاوت از خواستهای نخستین آنان شده است و ارتباطات انسانی و میانفردی، جای دیگر نیازها را در ردیف نخست گرفته است!
ع. درویشی